ارزیابی یافتههای سفرنامهنویسان خارجی از وضعیت شیعیان ایران عصر قاجار (مطالعهی موردی: اوژن اوبن و مادام کارلا سرنا)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
سفرنامهها از جمله مهمترين اسناد تاريخي و مردمشناسي است که در شناخت فرهنگ و هويت تاريخي و ديني هر ملت نقش مهمي دارد؛ چنانکه بخشي از مطالعات شرقشناسي و برنامهريزي فرهنگي، اقتصادي و سياسي سياستمداران غربي در شناخت ايران و شيعيان، با توجه به سفرنامهها انجام ميشود. با توجه به اين موضوع، آنچه ضروري مينمايد تحليل و بررسي سخنان اين سياحان دربارة مذهب تشيع است تا روشن شود که مذهب رسمي ايران در اين سفرنامهها چگونه انعکاس يافته و شناسههاي مذهبي ايرانيان چگونه توصيف و ترسيم شده است؟ کداميک از مؤلفههاي هويت مذهبي ايرانيان در اين سفرنامهها به عنوان خصيصة عام و فراگير شناخته شده است؟ انگيزة ثبت اينگونه اطلاعات و روشها و منابع استفاده شدة اين سياحان چه بوده است؟ اخبار و اطلاعات ارائهشده توسط مستشرقان تا چه حد قابل اعتبار و ارزيابي است؟
تحقيقات و پژوهشهايي در اين حوزه انجام شده است؛ از جمله: حسن حسينزاده شانهچي در مقالة «سهم سفرنامههاي اروپايي در معرفي تشيع ايرانيان در غرب» (1389)، برخي از سفرنامههاي اروپاييان در دورة صفوي و بخشي از دورة قاجار دربارة شيعيان ايران را شرح داده که سهم اين دو سياح خارجي در آن محدود و تحقيق پيشرو از نظر، رويکرد و روشي متفاوت با آن دارد.
علي کريمي در مقالة «بازتاب هويت فرهنگي ايرانيان در سفرنامههاي عصر صفوي و قاجار» (1386)، به دينداري ايرانيان و روحانيان بهعنوان يکي از مؤلفههاي فرهنگي ايرانيان پرداخته است.
همچنين بايد از دو مقالة «بازتاب محرم در سفرنامههاي اروپاييان» (1382)، نوشته مصطفي ليماکيو؛ و «سنت دفن مرده در جوار مزارات متبرکة شيعه از نگاه سفرنامهنويسان اروپايي» (1394)، نوشتة حسين هاشمي و فاطمه عليان اشاره کرد که بخشي از آداب و مراسم شيعيان را در دوره صفوي و قاجار توصيف کردهاند.
پژوهشهايي که تاکنون دربارة اين موضوع صورت گرفته بيشتر در ذيل بررسي هويت و حيات اجتماعي ايرانيان و بررسي برخي مناسک و رسوم شيعيان بوده است. در تحقيق پيشرو، ضمن توجه به ابعاد ديگري از اين مناسک و مراسم، ديدگاه سرنا و اوبن راجع به آموزههاي شيعي و هويت فرهنگي و تاريخي تشيع، که در عين اهميت، در اين آثار به آن توجه نشده، بررسي و ارزيابي شده است. مطالبي که اين دو به آن پرداختهاند ذيل چند محور ذکر ميشود؛ ازجمله: معرفي مذهب شيعه و اشاره به اختلافات شيعيان با اهلسنت؛ کيفيت زيارت اماکن مقدس شيعه توسط مسلمانان؛ جايگاه و نقش روحانيت شيعي؛ فرقههاي مذهبي در ايران و مراسم مذهبي شيعه اين مقاله با روش اسنادي کتابخانهاي پس از شرح موضوعات مذکور، آنها را نقد و ارزيابي ميکند.
بررسي مفاهيم تحقيق
الف. شيعه: در لغت، به معناي «پيرو و طرفدار» است اين کلمه بهطور مشخص، اصطلاحي براي پيروان امام علي است.
ب. استشراق: مجموعه تلاشهاي علمي غربيان براي شناسايي شرايط جغرافيايي، منابع، تاريخ، آداب، سنن، فرهنگ، اديان و تمدن کشورهاي مشرق زمين است.
ج. سفرنامه: نوعي گزارش است که نويسنده در قالب آن، مشاهدات خود از راهها، فاصلههاي بين شهرها و مناطق و مظاهر حيات اجتماعي در شهرهاي گوناگون را شرح ميدهد.
د. قاجار: قاجار ايل ترک زبان ايران و از طايفههاي قزلباش که در زمان صفويه در استرآباد (گرگان) اسکان داده شدند و خود شامل چندين طايفه بودند (مانند قوانلو، دَوَلُو، سپانلو). برخي از سران آن از اواخر دوران صفويه مدعي سلطنت شدند و سرانجام، آقامحمدخان سلسلة «قاجاريه» را تأسيس کرد (ح ۱۲۰۰ق/ ۱۱۶۴ش). آخرين شاه قاجار، احمدشاه، به وسيلة مجلس مؤسسان جايش را به سلسلة پهلوي داد (۱۳۰۴ش).
ه.. اوژن اوبن (Eugene Aubin) (تولد 1863م): وي اهل فرانسه و نام اصلياش کولار دسکو است. او پس از اتمام تحصيلات خود، در وزارت امور خارجة فرانسه استخدام و بهعنوان وابستة مطبوعاتي سفارت فرانسه به کشورهاي گوناگون فرستاده شد. سرانجام، در نوامبر 1905م /1322ق، يعني در آستانة انقلاب مشروطه در سمت وزيرمختار فرانسه به تهران آمد و مأمور گزارش شرايط ايران به دولت متبوع خود شد. او در مدت دو سال اقامت خود در ايران، از شهرهاي آذربايجان، کردستان، اصفهان، کرمانشاه و بغداد ديدن کرد که نتيجه آن تأليف سفرنامهاي با عنوان «ايران امروز» است که يک فصل از آن را به مذهب تشيع اختصاص داده است.
و. مادام کارلاسرنا (Mme Carla Serena): وي زن جهانگرد ايتاليايي است که در نوامبر 1877م /1294ق، مصادف با سيامين سال سلطنت ناصرالدينشاه به ايران آمد. سرنا هيچ سمت سياسي يا اجتماعي نداشت و آنچه موجب شهرتش شده سفرنامههاي متعدد اوست که در طي سفر به کشورهاي گوناگون نوشته است. دو کتاب وي با عنوان يک زن اروپايي در ايران و آدمها و آيينها در ايران حاصل مسافرت او به ايران است که در سال 1883م در پاريس به چاپ رسيد. اين اثر از اطلاعات اجتماعي خوب و مفيدي برخوردار است.
چهارچوب نظري تحقيق
1. روش تحقيق سرنا و اوبن
روش سرنا و اوبن در برخورد با بنيادهاي اعتقادي شيعه، روشي تاريخگرايانه، يعني توصيف آموزههاي اعتقادي بر اساس تحولات تاريخي و با نگاهي برونديني است. سرنا صرفاً با تکيه بر مشاهدات و برداشتهاي خود از آداب و سنن رايج ميان عوام، آموزههاي شيعه را بيان داشته است. اوبن هم با وجود اينکه سعي کرده است مفاهيم شيعي را براساس منابع اسلامي بيان کند، بازهم در لحن و کلام خود، آن نگاه پديدارشناسانه، که آموزههاي شيعي را در درون نظام اعتقادي و فکري تشيع بررسي ميکند، بهطور کامل رعايت نکرده است. آنها همة امور را از نظرگاه و انديشة جهان غرب و با توجه به پيشفرضهاي خود مينگرند. به همين سبب، اعتقادي به انتخاب منصوص حضرت علي، عصمت اهلبيت و مسائلي از اين قبيل ندارند و معتقدند: چنين افکاري را شيعيان خود به امامان نسبت دادهاند.
2. منابع تحقيق سرنا و اوبن
منابع محل استفادة اوبن و سرنا بيشتر مشاهدات و تحقيقات ميداني همچون مشاهدة شکل زيارت مردم در اماکن مقدس يا شيوة مراسم عزاداري آنها و گاهي نتيجة احساسات آنها بوده و معلوم نيست منظور آنها چه بوده است. سرنا تمام اعتقادات شيعيان را در ديدهها و شنيدههاي خود از خانمهاي درباري و مردم عادي، که بيشترشان آگاهيهاي عميق مذهبي نداشتهاند، خلاصه کرده است.
اوبن نيز با استفاده از منابع شيعه (زعيم عاليقدر شيعه ملامحمدکاظم خراساني) و سني، عقايد هر دو گروه را بيان کرده، اما بدون مراجعه به منابع کهن و معتبر، طبقهبندي خاصي از لحاظ کيفيت اعتبار آنها در نظر نگرفته و همة منابع محل استفادة خود را در يک رديف قرار داده است.
انگيزه و هدف تأليف سرنا و اوبن
اوبن و سرنا، بهويژه اوبن، با مقايسة گزارههاي متعدد بين تشيع و مسيحيت درصدد بودهاند تا شباهت بين اديان را ثابت کرده، به اين نتيجه برسند که برتري دين اسلام نسبت به ديگر اديان معنا ندارد. اوبن از اين طريق، در برخي قسمتها، مسيحيت را معرفي و تبليغ کرده است. او روايات شيعه و اهلسنت را در تقابل با يکديگر بيان ميکند تا خوانندة کتابش هيچگاه به يک نتيجة واحد دربارة عقايد مسلمانان نرسد و تنها اختلاف و ناپيوستگي بين فرق مختلف مسلمانان در ذهنش متصور گردد. سرنا نيز در جهت اين هدف، مذهب شيعه را مذهبي خرافي و مخالف با عقل و منطق معرفي کرده است.
طرح و ارزيابي مسائل تشيع از منظر اوبن و سرنا
اول. مفهوم و تاريخ پيدايش تشيع
تشيع بهعنوان يکي از مهمترين مؤلفههاي فرهنگي و مذهبي ايرانيان همواره مطمحنظر و محل بحث سياحان خارجي بوده است که به کشور ايران آمدهاند. اوبن و سرنا از همان دسته سياحاني هستند که در سفر خود به ايران، متوجه تفاوت مذهب ايرانيان با سايران شده و دربارة آن قلم زدهاند. درواقع، هر دو نويسنده درخصوص مذهب تشيع البته هرکدام به شکلي متفاوت ـ مطلب نوشتهاند، و در ضمن آن، به مذهب اهلسنت نيز توجه داشتهاند. اوبن معتقد است: تاريخ پيدايش تشيع مربوط به صدر اسلام و پس از رحلت رسول خدا بوده و از همان آغاز، اختلاف بر سر جانشيني، سبب ايجاد دو فکر شد که در برابر هم قرار داشتند: يکي «تداوم جانشيني از نسل منحصر به خود پيامبر» و ديگري «انتخاب خليفهاي با آراء خود مسلمانان».
اوبن مجموعه اعتقادات شيعيان، يعني حادثة غدير خم و نزول جبرئيل بر پيامبر بهمنظور ابلاغ دستور جانشيني حضرت علي، نقش حضرت علي در گسترش اسلام، و ويژگيهاي الهي امامان، مانند عصمت و علم را بهعنوان يک امر خدايي ميداند. همچنين غيبت را بهعنوان بخشي از امامت امام دوازدهم ميپذيرد و غيبت صغرا و غيبت کبرا را بهطور خلاصه و مطابق عقايد شيعه شرح ميدهد. اما سرنا برخلاف نظر اوبن، تاريخ پيدايش شيعه را در زمان خلافت امام علي و در نتيجة اقدامات کينهجويانه و ساختارشکنانة آن حضرت (برکناري کارگزاران عثمان و برخورد با معاويه و عمرو عاص) در برابر مخالفانش ميدانداز مطالب او، استنباط ميشود که عامل ايجاد نفاق و دودستگي ميان مسلمانان خود حضرت علي بوده است. از نظر سرنا، اصطلاح «شيعه» و «سني» در همين زمان به وجود آمد و ازاينرو، به طرفداران علي «شيعه» و به طرفداران معاويه و عمرو [ابنعاص] «سني» ميگفتند. او همچنين علت انتخاب حضرت علي براي جانشيني پيامبر را نسبت خويشاوندي وي با رسول الله و ازدواج ايشان با دختر آن حضرت ميداند؛ يعني نفي مفاهيم موجود در شرايع الهي در انتخاب خليفة الهي و نقش مردم در اين زمينه.
اوبن دربارة تاريخ پيدايش تشيع، اعتقاد غالب شيعيان را مطرح ميکند. اما کلام سرنا دراينباره به موضع يک سني شباهت پيدا ميکند او حضرت علي را بهعنوان فردي کينهجو با روحيهاي انتقامجويانه معرفي ميکند که گويي وحدت و همبستگي بين مسلمانان را فداي اغراض شخصي خود ميکند و موجب ايجاد اختلافي پايدار بين شيعيان و اهلسنت ميشود. اين در حالي است که حضرت علي زماني که به خلافت رسيدند، با توجه به کتاب خدا و سنت رسول خدا در پي انجام اصلاحات برآمدند و مبارزه با تبعيضها و انحصارطلبيهاي اشراف اموي از جمله معاويه، که در دورة خلافت عثمان روي کار آمده بود، قطعاً در جهت همين مبارزه قرار ميگرفت. در زمان خلافت ايشان، دشواريهاي بسياري براي جامعة اسلامي به وجود آمده بود از جملة اين مشکلات بود: رعايت نکردن عدالت اقتصادي که طي دوران خلافت عثمان به وجود آمده بود؛ رواج اصل برتري عرب بر موالي (اسيران آزادشده) که برخلاف اصول ديني بود؛ و فساد اجتماعي و رفاهگرايي شديد مردم که سبب تضعيف آرمانها و ارزشهاي ديني در جامعه شده بود.
معاويه هواي خلافت در سر داشت و با پيشوايي حضرت علي مخالفت ميکرد. اين در حالي است که از اسلام و مسلمانان منحرف شده و خود بزرگترين فتنه و فساد در جامعه بود. ازاينرو، از نخستين اقدامات آن حضرت، عزل وي و ارسال نمايندگان خويش به مناطق گوناگون بود.
يکي ديگر از نکاتي که سرنا اشتباه برداشت کرده، علت انتخاب حضرت علي به جانشيني پيامبر است. درواقع، از کلام سرنا اينگونه استنباط ميشود که او علت جانشيني علي بعد از پيامبر را خويشاوندي نسبي و سببي او با پيامبر ميداند، درحاليکه شواهد تاريخي و روايي و دلايل عقلي متعددي وجود دارد که اين ادعا را رد ميکند. همچنين ممکن است سرنا در اين زمينه، به منابع و مدارک متأخر کرده و همين موجب اشتباه وي در اين موضوع شده باشد. روشن است که براي اثبات وصايت الهي حضرت علي دلايلي وجود دارد؛ ازجمله آيات بسياري در قرآن، بهعنوان حجت و کتاب آسماني مسلمانان، وجود دارد که براساس تعريف مفسّران، حاکي از دستور خداوند به جانشيني حضرت علي پس از پيامبر است. در آية 67 سورة مائده ميفرمايد: «اي پيامبر، آنچه را از خدا بر تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر نرساني تبليغ رسالت و اداي وظيفه نکردهاي؛ و خدا تو را از شر مردمان نگه خواهد داشت. و دل قوي دار که خدا کافران را راهنمايي نخواهد کرد». طبق نظر مفسران و بررسي شأن و اسباب نزول، اين آيه دستور خداوند به پيامبر مبني بر اعلام جانشيني حضرت علي است که در آخرين حج رسول الله از سوي خداوند بر وي نازل شد و آن حضرت در راه برگشت از حج در مکاني به نام غدير خم آن را اعلام کردند. طبرسي در مجمعالبيان، ضمن ارتباط اين آيه با حضرت علي با توجه به روايات، با تجزيه و تحليل خود آيه، از اولين کلمه تا پايان آن به اين نتيجه رسيده که آية مذکور دستور خداوند به پيامبر مبني بر تعيين حضرت علي بر رهبري جامعة اسلامي پس از خود است. ابنهشام نيز به واقعة غدير خم و انتخاب حضرت علي از سوي پيامبر اشاره ميکند.
دوم. تاريخ و سيره امامان شيعه: از موضوعات قابلتوجه اوبن و سرنا معرفي امامان شيعه و جايگاه و نقش آنان در ميان شيعيان و گاهي اشاره به نحوة شهادت آنهاست.
1ـ شهادت: اوبن در بحث امامان قائل به شهادت آنهاست و آن را نتيجة خشم خلفا عليه تهديد بالقوه امامان ميداند. اما در خصوص علت آن، به چند نکته اشاره ميکند که محل بحث است.
اول. از نگاه وي، اقدام امامان بيحاصل بوده، ولي درعينحال، بهعنوان تهديدي بالقوّه عليه خلفا بهشمار ميآمد.
دوم. خليفه غاصب درصدد برآمد که ساية امام اسوة حسنه را از مرکز خلافت دور کند.
اين دو عامل سبب تحريک خليفه براي به شهادت رساندن امامان بوده است. وي درنهايت، شهادت همة امامان را نتيجة قدرتطلبي و ستم خلفاي وقت ميداند. اين دو عامل با مفهوم «شهادت»، که برگرفته از نگرش انسان به هستي و توحيد است، منافات دارد.
2ـ قيام عاشورا: بيشترين توجه اوبن و سرنا در خصوص شهادت امامان معطوف به شهادت امام حسين و قيام آن حضرت است. اين دو بر اين باورند که بجز امام حسين نقش ديگر امامان براي شيعيان اهميت چنداني ندارد. به نظر ميرسد يکي از علل اين تصور حضور آنها در ايران همزمان با ايام محرم و مشاهدة مراسم عزاداري و سوگواري امام حسين بوده است.
اوبن واقعة عاشورا را تقريباً مطابق با تاريخچة اين واقعه در منابع شيعي شرح داده است. اما سرنا در توضيحات خود در اينباره، اشتباهات بيشتري کرده است؛ از جمله اينکه حضرت عباس، برادر امام حسين را احتمالاً در اثر شنيدن فرياد «اي عمو جان، العطش» عموي امام حسين معرفي کرده و به سبب علاقهاي که عوام به حضرت ابوالفضلالعباس داشتند، او را هم مانند امام حسين امام قلمداد نموده و او را اولين شهيد از خاندان امام حسين در حادثه عاشورا معرفي کرده است. و يا در رابطه با شهادت ياران امام حسين که شهادت حضرت علياکبر فرزند امام حسين را پس از شهادت حضرت عباس ذکر ميکند. اين در صورتي است که حضرت علياکبر نخستين کسي است که از آل ابوطالب در جنگ کربلا شهيد شده است. همچنين او زمان مهاجرت و اسکان خاندان حضرت علي به ايران را پس از واقعة کربلا ميداند و علت آن را علاقة بسيار مردم ايران به امام ميداند. اما منابع اسلامي بر اين باورند که فرزندان امام حسين پس از شهادت ايشان به مدينه بازگشتند.
سپس به شهادت امام حسين و خاکسپاري او در دمشق اشاره ميکند. با توجه به اينکه سر امام مدتي در شام بوده، شايد منظور نويسنده هم همين بوده است.
يکي از نکات مطمحنظر اين دو نويسنده در رابطه با امام حسين ارتباط او با ايرانيان است. از نظر سرنا و اوبن، اين ايرانيان بودند که ياد امام حسين را گرامي داشتند و علت اين موضوع را ازدواج امام حسين با دختر يزدگرد ميدانند. اوبن ميگويد: «ازدواج [امام] حسين با دختر يزدگرد، آخرين پادشاه ساساني، و روش قاطع او در برابر خليفة وقت، او را در قلب ايرانيان، از همة امامان ديگر عزيزتر و ارجمندتر کرده است». حتي اوبن عزاداري براي امام حسين را بيشتر از سر احساسات ملي ميداند تا احساسات و تعلقات مذهبي. سرنا نيز در اين رابطه نظري مشابه با نظر اوبن دارد او معتقد است: اولاد حضرت علي به علت نسبتي که امامان با يزدگرد، آخرين پادشاه ساساني، پيدا کردهاند، وارثان بهحق ساسانيان بهشمار ميروند.
سرنا در خلال بحث راجع به حقانيت سيدعليمحمد باب و اينکه وي از اولاد علي و يک ايراني است، به اين موضوع اشاره ميکند. اينگونه به نظر ميرسد که اين ديدگاه را طرفداران باب به او القا کردهاند. اين در حالي است که موضوع اين ازدواج از منظر محققان نقد و رد شده است؛ از جمله: شهيد مطهري مينويسد:
اگر از زاوية تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين و ولادت امام سجاد از شاهزادهاي ايراني مشکوک است.
با بررسي سندي و محتوايي رواياتي که دربارة اسارت شهربانو به دست مسلمانان گفته شده است، نميتوان اين موضوع را پذيرفت؛ زيرا راويان حديث را بسيار ضعيف دانستهاند. محتواي متني روايات هم قابل پذيرش نيست؛ چندان که محدثان و نسبدانان بر آن خرده گرفته و به انکار آن برخاستهاند. از سوي ديگر، در متن روايت اختلاف بسيار وجود دارد؛ زيرا اسارت او را به اشکال گوناگون در دوران خلافت عمر و عثمان نگاشتهاند. همچنين اسارت او در هيچيک از نبردهاي قادسيه، مدائن يا نهاوند پذيرفتني نيست؛ زيرا يزدگرد و خاندان او در ميدان نبرد نبودند و يزدگرد پيش از آمدن مسلمانان به مدائن، همراه خانوادة خود به اصفهان رفته بود. اگرچه ميتوان احتمال داد که مادر امام سجاد فردي از خاندانهاي مشهور ايراني مانند خاندان ساساني بوده، اما پذيرش اينکه مادر ايشان دختر پادشاه ساساني باشد ضعيف است.
3ـ بررسي تاريخ زندگي ائمة اطهار: همانگونه که ملاحظه شد، سرنا در توضيحات خود دربارة امامان به امام حسين اکتفا ميکند، اما اوبن علاوه بر اين، به توضيح شخصيت ديگر امامان شيعه نيز ميپردازد. وي امام موسي کاظم را در مرتبهاي پايينتر از ديگر امامان ميداند و او را با سنت آنتوان دوپادو در دين مسيح مقايسه ميکند. در رابطه با جايگاه امام حسين نزد شيعيان، بايد گفت: برخلاف نظر اوبن و سرنا، شيعيان راستين نهتنها براي امام حسين بلکه براي همة امامان خود احترام قايل بودهاند. به همين سبب، امام موسي کاظم را هم بهاندازة ديگر امامان گرامي ميدارند. علاوه بر اين، قيام امام حسين براي شيعيان ماية عزت و ظلمستيزي است؛ زيرا حرکت امام حرکتي در برابر حکومت ظلم و بيداد بود؛ حکومتي که با وجود آن، امام حاضر به زنده ماندن تحت تسلط آن نگشت. درواقع، اين از وظايف امامان است تا با روشنگريهاي خويش، از هر نوع انحراف در عقايد امّت جلوگيري کنند.
اوبن اخباري را هم درباره امام رضا و آمدن ايشان به خراسان به درخواست مأمون آورده و مأمون را به عنوان پدر زن امام رضا معرفي کرده است. اين در حالي است که برخي گزارشهاي منابع اسلامي نيز از اين ازدواج خبر ميدهد. اما به سبب نبود قرينههاي کافي و سکوت بسياري از منابع تاريخ ائمه اطهار در اينباره و خبر مفصلي که چگونگي اين ازدواج را تأييد کند، بايد گفت: ازدواج امام با دختر مأمون منتفي است.
پس از آن، وي به نحوة شهادت ايشان چند روز پس از ورودشان به خراسان اشاره ميکند، درحاليکه طبق متون تاريخي، اين اتفاق دو سال پس از ورود امام به خراسان رخ داد. اوبن شهادت امام رضا را از نگاه دو گروه سني و شيعه بيان ميکند: «سنيها» ميگويند: اين واقعه در اثر افراط در خوردن انگور اتفاق افتاده است؛ اما شيعيان اعتقاد دارند، مانند ساير اولاد حضرت علي ايشان را هم مسموم کردند. در نهايت، او نظر خود را اينچنين بيان ميکند که بهطور ناگهاني، از مرض سوء هاضمه درگذشت. اين در حالي است که مأمون در راه بغداد، در شهر سناباد طوس، امام رضا را با آب انار يا انگور زهرآلود مسموم ساخت و دستور داد پيکر آن حضرت را همانجا پيش روي قبر هارون دفن کردند.
4ـ عقايد مردم دربارة امامان معصوم: اوبن ميان شهادت امام رضا و مسئلة عصمت ارتباط قايل است. البته به نظر ميرسد «عصمت» به معناي «مظلوميت» مدّ نظر او باشد؛ زيرا اوبن معتقد است: شهادت امامان افکار عمومي را تحت تأثير قرار داد و موجب شد تا مفاهيمي همچون «معصوميت» و مانند آن را به امامان نسبت دهند.
يکي ديگر از نکات جالبتوجهي که در کتاب اوبن راجع به شخصيت امامان آمده، مقايسة اوبن بين نگاه دو مذهب مسيحيت و تشيع به شخصيتهاي مذهبي محترمشان است. او مينويسد: «محمد، علي و حسين، موضوع تثليث در تشيع را مطرح ميکنند». اصل «تثليث» در مسيحيت، که اوبن به آن اشاره کرده، اقرار به الوهيت ربّ اعلا، عيسيبن مريم و روحالقدس است. چنين افکاري تنها مختص مسيحياني است که بعدها آن را وارد اين مذهب کردهاند، درصورتيکه شيعيان مسلمان با تکيه بر آيات قرآن، تنها به يگانگي خداوند ايمان دارند و حتي وجود تعداد معدودي متعصب غالي هيچگاه نميتواند موضوع تثليث در مسيحيت را وارد مذهب توحيدي اسلام و شيعه کند. اين موضوع ريشه در باورهاي غلوآميزي دارد که در دستورات اسلامي و تعاليم امامان رد شده و «اميرمؤمنان و فرزندان پاک او پيوسته از غاليان دوري جسته و بر آنها لعنت فرستادهاند». درواقع، بطلان اين ادعاي اوبن با استناد به آيات قرآني و نصوص ديني روشن است.
سوم. ايران ساختگي تشيع
از ديگر مباحثي که قابل توجه اين دو سياح اروپايي قرار گرفته، رابطه ميان تشيع و ايران است. آنچه در نظر سرنا موجب طرح چنين ديدگاهي گشته، ازدواج امام حسين با دختر يزدگرد ساساني بوده است. اما از منظر اوبن، علاوه بر موضوع مزبور، سياست حکومت صفويه هم موجب ايجاد چنين ديدگاهي گشته است. درواقع، اوبن به ارتباط ايران و ايراني با مذهب تشيع ميپردازد و تشيع را از منظر سياسي در ايران بررسي ميکند. وي معتقد است: صفويه به خاطر سياست، مذهب تشيع را دستکاري کردند و از آن يک مذهب و عقيدة جديد ساختند. به هر حال، از نظرگاه اين دو، تشيع يک مذهب ايراني و در ايران، مذهبي سياسي و دولتي است. گويا مشاهدة عزاداري ايرانيان براي امام حسين از ديگر عوامل مؤثر در ايجاد چنين ديدگاهي گشته است.
درواقع، مستشرقاني که در صدوپنجاه سال اخير، به اين قبيل مسائل پرداختهاند، بدان دليل که در زمان آنان، اکثريت مردم ايران بر مذهب تشيع بودهاند، در پي کشف علت برآمدهاند. آنان بدون توجه به تاريخ تشيع در بلاد عربي، تشيع را مذهبي ايراني معرفي کردهاند.
اين در حالي است که محل ظهور مذهب شيعه در کوفه و ميان قبايل عرب بود و اصل و اساس آن عربي است، نه ايراني. پس از آن بود که توسط برخي قبايل عرب در بسياري از سرزمينهاي اسلامي، از مصر تا يمن و از آنجا به ايران منتقل شد.
اوبن کلام خود را با مروري بر تاريخ ايران از زماني که اسلام وارد ايران شد، آغاز ميکند و از زوال دين و زبان و نژاد قوم ايراني بهواسطة تسلط اعراب بسيار اظهار تعجب ميکند و ميگويد: چنين چيزي در طول تاريخ سابقه نداشته است. نويسنده اين مقدّمات را بيان ميدارد تا به اين نتيجه برسد که اين مذهب تشيع بود که توانست از ايرانيان نامتحد و تأثيرپذير، ملتي واحد به وجود آورد. درست است که مذهب تشيع موجب وحدت ملي در ايران شد، اما موضوع عقيده و دين و فرهنگ چيزي نيست که يک حکومت با القاي سياسي بخواهد آن را غالب کند. ظرفيت خود دين، پيراون آن و شرايط جامعه فرصتي براي صفويه بود. همچنين برخلاف نظر اوبن، ديگر نويسندگان معاصر بر اين عقيدهاند که ايران از معدود سرزمينهايي بود که با وجود اسلام آوردن بيشتر مردم آن، عرب نگرديد و در برابر مصر، سوريه، فلسطين و شمال آفريقا، که مردمش مستعربه شده و حتي زبان اصلي خود را از دست دادند و به زبان مسلمانان فاتح تکلم کردند، روح ايراني وجود خود را مستقل و پايدار حفظ کرد.
چهارم. رويکرد سياسي تشيع و دولتهاي شيعي
مسئلة تشيع و سياست و تشکيل دولت از مهمترين موضوعاتي است که سياحان و مستشرقان غربي به آن توجه داشتهاند. شايد اين مسئله به خاطر آن است که از نظر آنها تشيع يک مذهب سياسي است و همة هدفش به دست گرفتن قدرت است. بدينروي، اقدام به تشکيل دولت ميکند و به هر دولت مخالف خود معترض ميشود و عليه آن شورش ميکند. از منظر آنها، ايرانيان براي احياي هويت سياسي و تاريخي خود، مذهبي سياسي با نام «تشيع» انتخاب کردند يا به وجود آوردند و در پرتو آن، اقدام به تشکيل دولتهاي مستقل و ساختار اداري ايراني ـ شيعي کردند. هالم معتقد است: شکست صفويه از دولت عثماني در جنگ چالدران، صفويان را بر آن داشت تا براي برگرداندن قدرت سياسي خود، مذهب شيعه را، که به نظر او پيش از صفويه هيچ اثري از آن در ايران ديده نميشد، تقويت کنند و از اين طريق، شکل جديدي از قدرت را ارائه دهند.
اوبن تشيع در ايران را از منظر سياسي و همانگونه که بوده است، بررسي کرده و به دولتها و شخصيتهاي سياسي شيعي، که در ايران روي کارآمدند از جمله فرزند زيد برادر امام محمدباقر در گرگان، دولت امام رضا در مشهد، سلسلة آلبويه که به هواداري از مذهب تشيع پرداختند، سلطان محمد خدابنده از سلسلة ايلخاني که به تشيع روي آورد و سرانجام، شيخ صفيالدين اردبيلي که تصوف را بر مبناي آيين اثناعشري در ايران رواج داد تا اينکه شاه اسماعيل توانست سلسلة صفوي را با رسميت بخشيدن به مذهب تشيع به وجود آورد، اشاره ميکند. سپس از حاکميت روحية به شدت مذهبي بر افکار عمومي سخن ميگويد که موجب شده است تا نقش پيامبر و حضرت علي در اسلام از منظر مسلمانان فراموش شود و جاي خود را به افکار غاليانه و زيادهروي در خصوص شخصيت آنها بدهد. البته نويسنده جانب انصاف را نگهداشته و اين عقايد را منسوب به معدودي متعصب و غالي کرده و همة شيعيان را به يکچشم نگريسته است. درحاليکه تشيع با مفهوم «سياست» و ادارة جامعه رابطة عيني و حقيقي دارد، اساساً مفهوم «امامت» و جايگاه و شئون آن هرگونه تفکر مبتني بر سکولاريسم و مانند آن را نفي ميکند؛ چنانکه آيات قراني، سيرة رسول الله و پيشوايان معصوم و احکام و موضوعات ديني کارامدي و ظرفيت دين را براي ادارة جامعه و حضور فعال در صحنههاي گوناگون ثابت ميکند. حوزة ولايت سياسي و اجتماعي معصوم در عصر غيبت به ولايت عالمان و مجتهدان جامعالشرايط تعميم يافته و در دورههايي همچون صفويه اجتماعيتر شد. اما آنچه مهم است اينکه داعية اسلام براي رهبري و مبارزة سياسي و فکري، حتي در دوران معاصر، که منجر به انقلاب اسلامي شد، براي مقابله با نظام طاغوتي و اجراي احکام اسلامي در قالب وظايف خاص مجتهدان مطرح بود. موضوعي که با طرح نظرية «ولايت فقيه» به عنوان يک نظرية جامع حکومتي، جامعه شيعه را از رکود درآورد و برداشت از سيرة اهلبيت بهويژه نهضت کربلا را با برداشتهاي سياسي جديتري مواجه نمود.
پنجم. جايگاه امامزادگان و بقاع متبرکه در ميان شيعيان
اوبن و سرنا از شهرهاي زيارتي ديدن کرده و در کتب خود، دربارة اماکن زيارتي و نقش آنها در زندگي شيعيان سخن گفتهاند. اوبن، که سعي کرده درخصوص وجوه مختلف مذهب شيعه و شيعيان سخن بگويد، گويا مراجعه به اماکن مقدس شيعيان و تعريف نوع و شکل رابطة شيعيان با اين اماکن زيارتي را هم در دستور کار خويش گنجانده است. سرنا هم، که بيشتر در پي تحقيق و تفحص دربارة آداب و رفتار اجتماعي ايرانيان بوده، مشاهدة اماکن زيارتي و نحوة زيارت شيعيان را کانون توجه قرار داده است تا ضمن ايجاد رابطه ميان اين اماکن با توليد مفاهيم شيعي، به نقش آنها در سبک زندگي شيعيان نيز پي ببرد؛ همانگونه با جهتگيري منفي سعي در خرافي جلوه دادن شکل زيارت مردم و در نتيجه، اعتقادات مذهبي آنها داشته است. سرنا از زيارتگاههاي مشهد، قم و شاهزاده عبدالعظيم، و اوبن هم از اين اماکن زيارتي بهعلاوه زيارتگاههاي نجف، کاظمين، سامراء و کربلا ديدن کرده و هرکدام توضيحاتي راجع به آنها و چگونگي زيارت مردم دادهاند. البته اطلاعات اوبن در اينجا نيز نسبت به سرنا کاملتر آمده است. اوبن ضمن بيان علاقة شيعيان نسبت به زيارت اين اماکن و دفن در کنار مرقد امامانشان پس از مرگ و شرح محوطة زيارتگاهها، تا حدي دربارة صاحبان اين بارگاهها و نحوة شهادتشان همسخن ميگويد. همچنين وي به بغداد سفر کرده و از آرامگاههاي امام موسي کاظم در کاظمين و امام عليالنقي و امام حسن عسکري در سامراء ديدن کرده است. او مينويسد: «شيعيان به تربت کاظمين چندان بهايي قايل نيستند و از آن نه تسبيح و نه مهر نماز ميسازند».
سجده بر زمين و ذکر از نشانههاي ايماني است و شيعيان از تربت امام حسين به عنوان مهر و تسبيح استفاده ميکنند؛ اما از نظر اينها، مهر و تسبيح معبود عليه هستند و معبود له. به عبارت ديگر، اينها فقط ابزاري براي تقرب و ذکر خداوند و انجام عبادت هستند؛ همانگونه که نميتوان سجدة اهلسنت بر روي فرش را نشانة سجدة آنها بر فرش دانست. از سوي ديگر، در اخبار و روايات درباره تربت امام حسين سفارش شده است. هرچند خاک و زمين در دسترس همگان است، اما به خاطر توصيه و ثواب و آثار آن، شيعيان علاقة بسياري به استفاده از تربت امام حسين دارند. سابقه اين اقدام در سيرة حضرت زهرا و دوستداران اهلبيت هم وجود داشته است.
اوبن، که از نجف هم ديدن کرده و از آنجا به عنوان محلي براي آموزش آموزههاي مذهبي و پرورش مجتهدان ياد ميکند، ميگويد: خوي و خصلت اميرالمؤمنين به اين شهر، منظرة جديتر و عبوستري از ساير اماکن مقدس داده است. اوبن، که از شهرهاي زيارتي ديدن کرده، با شرح معماري و فضاي حاکم بر اين شهرها و با توجه به شکل زيارت مردم، شخصيت امامان را معرفي کرده است؛ از جمله، نظر وي دربارة جدي و عبوس بودن حضرت علي، که معلوم نيست از کجا و کدام منبع نشئت گرفته، يا با شرح شکل زيارت مردم در کاظمين، کماهميت بودن اين امام را نزد شيعيان نتيجه گرفته است. باوجوداين، درجايي ديگر، با شرح شور و شوق زيارت مردم از اين زيارتگاه نظر قبلي خود را نقض ميکند.
سرنا هم مانند اوبن از شوق شيعيان براي زيارت اماکن مقدس و علاقة آنها براي دفن امواتشان در کنار اين اماکن سخن گفته است؛ اما برخلاف اوبن توضيحي دربارة شخصيت اهلبيت و چگونگي مهاجرت آنها به ايران و نحوة شهادتشان نميدهد؛ آنچه ذکر ميکند اطلاعات اجتماعي، از قبيل شکل زيارت مردم در اين اماکن و شرح معماري اين بناهاي زيارتي است. گويا معماري و شکل گنبد آرامگاه حضرت معصومه از نظر سرنا بسيار باشکوه مينمايد؛ زيرا غنا و شکوه اين بنا را به شکل ستايشگونهاي وصف ميکند. تنها چيزي که راجع به شخصيت صاحبان اين بارگاهها ميگويد اشاره به نسب آنهاست که در آن هم دچار اشتباه شده است؛ زيرا حضرت فاطمه معصومه خواهر امام رضا را دختر آن حضرت معرفي ميکند. همچنين حضرت عبدالعظيم را هم، که نسب به امام حسن مجتبي ميرساند، به اشتباه فرزند امام موسي کاظم معرفي ميکند.
سرنا شکل و نحوة زيارت مردم و هدف آنها از زيارت را طوري بيان ميکند که گويي مردم همگي خرافهپرست هستند! و بديمنيها و بدبختيهاي خود را به امامزادهها نسبت ميدهند! البته اين موضوع در حيطة خرافه قرار ميگيرد، اما ميتوان بر خلاف نظر سرنا، اين موضوع را به حرمت اين امامزادگان نزد مردم تعبير کرد. از سوي ديگر، با شرح شکل زيارت مردم، درصدد است اينگونه القا کند که شيعيان افراد مقدّس خويش را تا حد خدايي بالا ميبرند. در ديداري که وي از شهر قزوين دارد، به سنگي که روي آن نشانة پنجة حضرت علي نقش بسته است و در يکي از مساجد قديمي شهر نگهداري ميشود، اشاره ميکند:
ميگويند حضرت علي، براي اثبات نيروي فوق طبيعياش بر منکران، دست خويش را روي قطعه مرمري گذاشت، و براي هميشه اثر پنج انگشت بر روي آن باقي ماند. مؤمنان دستهدسته براي زيارت اين اثر، که بر دور آن نرده کشيدهاند، ميشتابند و بعضي از آنها سه بار دست خود را بر نردهها کشيده و بعد به صورتشان ميکشند؛ و بعضي ديگر حتي خم ميشوند و ديوارهاي مسجد را ميبوسند.
شکل نوشتار سرنا از زيارت مردم، خواننده را به اين نکته سوق ميدهد که شيعيان افرادي هستند که دربارة شخصيتهاي مورد علاقهشان در دين بيش از حد غلو ميکنند. سرنا با مشاهدة اعمال و رفتار مردم عادي و اقشار کمسواد جامعه، گويي تمام اعتقادات شيعيان را در همان آموزههايي که از شکل زيارت آنها مشاهده و ثبت ميکند خلاصه کرده است. اين در حالي است که ـ مثلاً ـ در رابطه با اثر پنجة حضرت علي هيچيک از منابع شيعه و سني سخني در اينباره نگفتهاند که حضرت علي در طول حيات خويش به ايران سفر داشتهاند تا اثري از خود در شهري همچون قزوين بهجا بگذارند.
ششم. روحانيت شيعي به مثابه سلطنت مذهبي در ايران
نفوذ و احترام روحانيان شيعه در بين مردم مسلمان ايران توجه بسياري از سياحان خارجي را که به ايران سفرکردهاند، ازجمله اوبن و سرنا را به خود جلب کرده است. هرچند سرنا مانند اوبن به گونهاي مستقل به اين موضوع نپرداخته، اما در موقعيتهاي گوناگوني که در ايران با آن مواجه شده متوجه اين نفوذ و احترام گرديده و البته اشارهاي مختصر به آن کرده است. اما اوبن به شکل مفصلتر و جامعتر به اين موضوع پرداخته و ضمن شرح نفوذ اين طبقه و وظايف آنان در ميان مردم، علت اين نفوذ و احترام را هم در مسئلة غيبت امام دوازدهم شيعيان بيان ميدارد، و اينکه از ميان تمام مجتهدان، يک تن بهعنوان مرجع عالي تمام شيعيان در سمت نايب امام در عصر غيبت شناخته ميشود. درواقع، هدف اين دو، بهويژه اوبن، از طرح اين موضوع نشان دادن اهميت اين طبقه در ميان جامعة مسلمانان است، و اينکه روحانيت يک طبقة منحصربهفردي محسوب ميشود که در پي کسب قدرت و موقعيت برتر در جامعه است. در جهت همين هدف، اوبن نهاد روحانيت را بهعنوان نهادي در تقابل با قدرت سلطنت قرار ميدهد؛ نهادي که در آموزهها و اعتقادات خود سلطنت را قبول ندارد و مدام با اين نهاد بر سر کسب قدرت درگير بوده و توانستهاند با نظر به اينکه قرآن به زبان عربي نوشته شده است، از اين موضوع استفاده کند و پيروان جاهل را، که با زبان ديني خود هيچگونه آشنايي نداشتند، از تماس مستقيم با اين کتاب مقدس بر حذر دارد و در نتيجه، زندگي مذهبي افراد در ايران، دربست در انحصار روحانيان قرار گرفته است. بهطورکلي، در ايران دورة قاجار، دو طبقة حاکم در جامعه وجود داشت: يکي دولت و ديگري روحانيت. آنچه قدرت و نفوذ روحانيت را افزون ميکرد اعتقاد و حمايت مردم از آنها بود.
اوبن با دقت نظر خود، بهخوبي از موقعيت، وظايف، اعتقادات و جايگاه روحانيان خبر ميدهد و طبقة روحانيان ايران را متشکل از چندين گروه از قبيل «پيشنمازها»، «روضهخوانان»، «طلبهها»، «متوليان زيارتگاهها» و «مجتهدان» معرفي ميکند و همة اين گروهها و حتي «سيدها» را، که از نظر وي بهحق يا ناحق خود را از اولاد حضرت علي ميدانند، در زمرة اين گروه معرفي ميکند و وظايف هرکدام از آنها را نيز شرح ميدهد. سپس به ملاها و علماي دروغيني هم، که عوام و مردم سادهدل را با اعتقادات خرافي به سمت خود جذب ميکنند، اشاره مينمايد که البته زمينههاي فراهم آمدن آن به جاهطلبي افراد، جهالت مردم عامه و کمسواد و وجود نگرشهاي مختلف در ميان طبقات مذهبي برميگردد. اوبن، بهويژه بهمنظور کسب اطلاع از ديدگاه روحانيت نسبت به انقلاب مشروطه، سعي کرد به آنها نزديک شود و در اين زمينه، ملاقاتي هم با ملامحمدکاظم خراساني در نجف اشرف داشت. او در نهايت، مجتهدان را بهعنوان حاميان و حافظان دين ملي و کساني که در برابر استبداد بزرگان قوم جانب مردم را ميگيرند معرفي ميکند.
هفتم. تمرکز بر فرقههاي انحرافي در ميان شيعيان ايران
در کتب اين دو سياح، بهطور مشخص همة فرقههاي شيعي معرفي نشدهاند، اما سرنا فرقة «باب» و اوبن فرقة «علياللهي» را به نوعي در ارتباط با مذهب شيعه معرفي کرده و به شرح عقايد و رهبران آن ها پرداختهاند. اوبن در ديدار با گروه علياللهيها و ميرزا صالح، مرشد آنها در کرمانشاه، فرقة «علياللهي» را يکي از گروههاي شيعي معرفي ميکند. او اعتقادات اين گروه را، که مبني بر اعتقاد به الوهيت حضرت علي و سلمان فارسي است، به همه شيعيان نسبت نميدهد، بلکه آن را از اعتقادات لايههاي پايين و عوام مردم ميداند که عشق به حضرت علي موجب شده است چنين تفکري براي خود بسازند. سرنا نيز فرقة «باب» را فرقهاي معرفي ميکند که در مخالفت با مذهب رسمي کشور، يعني شيعه به وجود آمد، اما اعتقادات اين فرقه را در ارتباط با عقايد شيعيان شرح ميدهد؛ يعني آنها را بهعنوان گروهي معرفي ميکند که با استفاده از مفاهيم شيعي سعي کردهاند مذهبي جديد بسازند. سرنا، که به طور مفصل راجع به اين فرقه سخن گفته، نگرش مثبتي نسبت به آنها داشته و به گونهاي حس دلسوزي نسبت به اين گروه را در خواننده به وجود ميآورد. گويا او تمام وقايع مربوط به اين فرقه را از زبان بابيها شنيده و به طور يکجانبه به آن نقل پرداخته است.
هشتم. مراسم مذهبي شيعيان ايران
عقايد شيعيان در ايران و در ميان شيعيان جهان، داراي رويکردهاي رفتاري و عملي است که از آن جمله، در مراسم ديني مشاهده ميشود. اين موضوع توجه سياحان خارجي را هم برانگيخته و بخش قابلتوجهي از آثار آنها به شرح و توصيف اين مراسم و آداب شيعي اختصاص يافته است. به نظر ميرسد آداب و مراسم شيعي شيعيان نقش مهمي در تحليل يافتههاي اين گروه براي شناخت هويت مذهبي شيعه و مفاهيم شيعي داشته و در اين زمينه، گاه دچار سوءبرداشت و تحليلها و تفسيرهاي نادرست شدهاند؛ زيرا با رفتارها، انديشهها را تحليل ميکنند؛ يعني رفتارهاي بيمعني از نظر اينها، يعني انديشههاي بيمعني و خرافي. ازجمله مهمترين نمودهاي مراسم شيعيان ايران، بزرگداشت شهادت و ولادت ائمة اطهار و اعياد است که از آن ميان، مراسم عزاداري امام حسين بيشتر قابل توجه ايشان بوده است.
سرنا در کتاب خود، تنها به ايام سوگواري امام حسين اشاره کرده و صرفاً آداب و مراسم مربوط به اين ايام را شرح ميدهد؛ اما اوبن علاوه بر مراسم سوگواري امام حسين، به ايام شهادت ديگر امامان و اعياد شيعيان از جمله فطر، قربان و غدير نيز اشاره ميکند. اوبن اندوه و ماتم را از خصوصيات بارز تشيع ميداند. ازاينرو، روزهاي عزاداري را نسبت به اعياد براي شيعيان مهمتر جلوه ميدهد و از ميان اعياد شيعيان، بهطور برجسته مراسم روز درگذشت عمر را بهعنوان جشن شيعيان معرفي ميکند.
عمده مطالبي که اين دو سياح در رابطه با مراسم مذهبي شيعيان شرح ميدهند دربارة ايام عزاداري دهة محرم است که از نحوة برگزاري تعزيهها، تزيين و آرايش تکيهها در اوقات برگزاري تعزيه، بازيگران نمايش، تماشاچيها و نحوه عزاداري سخن ميگويند. سرنا در هنگام برگزاري مراسم تعزيه در کنار جايگاه انيسالدوله، سوگلي ناصرالدينشاه، قرار داشت و اوبن نيز مراسم روز عاشورا را در خانة اتابک اعظم (امينالسلطان) در تهران مشاهده کرده است. هر دو نويسنده مراسم تعزيه و نمايشي را فراتاريخي، که صرفاً هدف آنها تحت تأثير قرار دادن تماشاچيان و اندوهناک کردن آنهاست، معرفي ميکنند. آنها شاهد دستههاي قمهزني بودهاند که در روزهاي عزاداري امام حسين توجه همه را به سوي خود جلب ميکرده و موجب شدهاند تا اوبن اين نحوه عزاداري را خشن و خونين توصيف کند. سرنا نيز اين نوع شور و حرارت را از سوي برخي از آنان ساختگي و ظاهري قلمداد ميکند.
اوبن و سرنا در خلال شرح حوادث کربلا و مراسم عزاداري امام حسين، سعي ميکنند درگذشت حضرت عيسي و هفتة مقدس مسيحيان و مراسم مربوط به آن را هم معرفي کنند.
اوبن آداب و رسوم شيعيان را هم در جهت اختلافات و درگيريهاي آنان با اهلسنت وصف ميکند. بدينروي، ناپيوستگي و تفرقة بين مسلمانان را به ذهن مخاطبانش القا ميکند. متأسفانه رسمهاي نادرست متداول در آن زمان از چشم سياحان خارجي پنهان نمانده است. اين موضوع موجب شده است مذهب شيعه از نظر بينندگان و خوانندگان خارجي، مذهبي خرافي و پيروان آن افرادي افراطي و نامتعادل قلمداد شود؛ زيرا نحوة برگزاري آداب و رسوم يک مذهب در معرفي آن مذهب نقش قابلتوجهي دارد و چهبسا صرفاً همين رسوم و نه چيزي ديگر وسيلة معرفي و شناسايي يک مذهب براي کساني گردد که هيچگونه آشنايي با آن ندارند.
نتيجهگيري
آنچه بيان شد پردازش و تحليل يافتههاي دو سياح اروپايي از آموزههاي شيعي ايرانيان در دورة قاجار بود که عصبيتهاي قومي، نژادي و مذهبي، و جانبداري نويسنده در شرح برخي از آموزهها، محدوديت منابع استفاده شده از سوي آنها و انگيزههاي تبليغيـ تبشيري نويسندگان آنها را نشان ميدهد. اين موضوع موجب شده است تا اين دو صرفاً براساس نگاه خود و تحليل ضعيف دادههاي خويش، مذهب شيعه را خرافي، و ستيزهجو با مذهب اهلسنت، و رهبران آن را خشن و کينهجو معرفي نمايند. عمده مطالبي که اين دو سياح راجع به مذهب شيعه و شيعيان ايراني بيان ميدارند مبتني بر آن چيزي است که در طول اقامت خود در ايران مشاهده کردهاند و همان مشاهدات کوتاهمدت خويش را مبناي يافتهها و شرح خود از وضعيت شيعيان قرار ميدهند. چهبسا آنان اقليتي از مردم را مشاهده کردهاند که به خرافه و آموزههاي نادرست گرفتار آمده و يا با دستهاي از گروه اهلسنت مواجه شدهاند که اختلاف خويش با اهل تشيع را براساس تعصب مذهبي خويش بيان ميکنند و بدون اينکه به مطالعات عميق در اين زمينه دست بزنند، صرفاً همان را ملاکي براي تاريخ شيعه و رهبران آن و وضعيت فکري و رفتاري شيعيان قرار دادهاند، همين موضوع موجب گرديده است تا نويسنده در اثر خويش، جانبدارانه بنگرد و نتواند بيطرفانه همة آنچه را که بوده است، بيان کند.
از ديگر نکات مهم در ارزيابي کار اين دو سفرنامهنويس، انگيزههاي تبليغي ـ تبشيري و عصبيتهاي قومي، نژادي و مذهبي اين دو است. اين انگيزههاي تبليغي را ميتوان در کار هر دو سياح مشاهده نمود؛ زيرا هر دو در خلال شرح آموزههاي شيعيان و در موقعيتهاي گوناگون، به بيان آموزههاي مسيحيت پرداخته و سعي در معرفي و شناساندن مذهب خويش از اين طريق کردهاند. همين نکته سبب گشته است تا ملاک درست يا نادرست بودن و خرافهآميز بودن يا نبودن آموزههاي مذهب شيعه را وجود يا عدم اين آموزهها در مذهب خويش قرار دهند و بر اين اساس، درصدد پذيرش يا رد آن برآيند. اين موضوع سبب ميشود که نويسنده نتواند تصوير درستي از آموزههاي شيعيان ارائه دهد. اگرچه محورهايي از يافتهها و تصورات اين دو نويسنده درباره وجوه گوناگون مذهب تشيع قابل نقد و بررسي است. با اين وجود، توضيحات اوبن در مقايسه با سرنا بيشتر واقعبينانهتر بوده است.
- آيينهوند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377.
- ابنهشام، عبدالملكبن، سيره النبويه، ترجمة هاشم رسولي محلاتي، چ چهارم، تهران، كتابخانة اسلاميه، 1368.
- احمدي، حبيبالله، امام کاظم الگوي زندگي، تهران، فاطيما، 1386.
- اشپولر، برتولد، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمة جواد فلاطوري، چ چهارم، تهران، علمي فرهنگي، 1373.
- اوبن، اوژن، ايران امروز، ترجمة علياصغر سعيدي، تهران، زوار، 1362.
- جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا پايان قرن نهم هجري، تهران، علم، 1394.
- ـــــ ، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفوي، تهران، علم، 1388.
- ـــــ ، حيات فکري سياسي امامان شيعه، قم، مؤسسة انصاريان، 1381.
- حسين هاشمي و فاطمه عليان، «سنت دفن مرده در جوار مزارات متبرکه شيعه از نکاه سفرنامهنويسان اروپايي»، رهيافت تاريخي، 1394، ش 10، ص 33-46.
- حسينزاده شانهچي، حسن، «سهم سفرنامههاي اروپايي در معرفي تشيع ايرانيان در غرب»، تاريخ اسلام در آينه پژوهش، 1389، ش 26، ص 37-58.
- زماني، محمدحسن، شرقشناسي و اسلامشناسي غربيان، قم، بوستان کتاب، 1385.
- سبحاني، جعفر، منشور عقايد اماميه، قم، مؤسسة امام صادق، 1391.
- سعيديان جزي، مريم، سيره و تاريخ امامان شيعه، اصفهان، نگارخانه، 1395.
- شميم، علياصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، چ ششم، بيجا، مدبر، 1374.
- شهيدي، جعفر، زندگاني علي بن الحسين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1365.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، چ هشتم، قم، بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي، 1360.
- طبرسي، فضلبن حسن، تفسير مجمعالبيان، ترجمة احمد بهشتي، تهران، فراهاني، 1350.
- طوسي، محمدبن حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا.
- طيبي، ناهيد، «ديدگاه مستشرقان در زمينه جايگاه مادر امام سجاد در نزد شيعيان»، بانوان شيعه، 1386، ش 12، 107-136.
- کارلا سرنا، آدمها و آيينها در ايران، ترجمة علياصغر سعيدي، تهران، زوار، 1362.
- کريمي، علي، «بازتاب هويت فرهنگي ايرانيان در سفرنامههاي عصر صفوي و قاجار»، مطالعات ملي، 1386، ش 29، ص 31-62.
- الگار، حامد، دين و دولت در ايران و نقش علما در قاجار، ترجمة ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1356.
- ليماکيو، مصطفي، «بازتاب محرم در سفرنامههاي اروپاييان»، فرهنگ مردم ايران، 1382، ش 1، ص 73-81.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار (زندگاني حضرت زهرا)، ترجمة محمد روحاني عليآبادي، تهران، مهام، 1379.
- مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1354.
- مفيد، محمدبنمحمدبن نعمان، الارشاد في معرفة حججالله علي العباد، ترجمة هاشم رسولي محلاتي، چ دوم، تهران، علميه اسلاميه، 1346.
- مکارم شيرازي، ناصر، آيات ولايت در قرآن، قم، نسل جوان، 1386.
- هالم، هاينس، تشيع، ترجمة محمدتقي اکبري، قم، اديان، 1384.