جوابیه نقد
Article data in English (انگلیسی)
در پاسخ به آنچه به عنوان نقد مقاله آمده است، نویسندگان محترم پاسخ زیر را در این زمینه به دفتر نشریه ارسال کردند که عیناً از نظر خوانندگان می گذرد.
نقد کتاب یا نقد آرای دیگران، کمک به پیشرفت دانش است. نویسندگان این کتاب از این امر استقبال می کنند. همان گونه که معارف دینی و سیره ائمة معصوم علیهم السلام بر این امر توصیه و تأکید فراوان کرده اند. چندی پیش نیز سردبیر محترم، جناب حجت الاسلام والمسلمین استاد پیشوایی، یکی از همین نکات را به نویسنده یادآور شد. من نیز تشکر کرده، عرض کردم در چاپ های بعدی اصلاح خواهد شد.
اکنون نیز از دوستان خوب گروه تاریخ مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، بخصوص صدیق ارجمند و فاضل گرامی، جناب حجت الاسلام آقای دکتر جباری تشکر می کنیم که زمینة تضارب آرا را فراهم کردند.
نویسندگان کتاب، بنا بر پاسخ گویی نداشتند؛ زیرا از قبل اذعان به اشکالات تایپی کتاب دارند و دسته ای هم ممکن است اختلاف برداشت در مطالعه باشد. در عین حال، به جهت تأکید برخی عزیزان مطالبی را از باب امتثال ایشان یادآور می شویم. بار دیگر، از نویسنده و مجله تشکر می کنیم.
اولاً، دانسته است که تاریخ تفکر، با خود تفکر تفاوت ماهوی دارد و آنچه در کتاب آمده، اولی است. ولی ناقد محترم آن را تفکر به حساب آورده است. ثانیاً، ممکن است نویسندگان چنین تصور کنند که ناقد گرامی بر تاریخ اسلام و تشیع و دوره حضور احاطه کامل ندارد؛ چون به ما آموخته اند که برای فهم هر دوره تاریخی، باید چنان بر آن مسلط بود که گویی در آن زمان زیست می کنی. ازاین رو، به نظر می رسد، بخشی از اختلاف آرا در برداشت از گزارش های تاریخی است و مطالعه جامع و دقیق، همراه با دقت و تفکر و تأمل و تحلیل، می تواند به نزدیک شدن هرچه بیشتر به فضای آن عصر کمک کند.
در پاسخ اینکه گفته شده: «تبیینی بدعت گونه از آغاز تشیع ارائه شده که تداعی منشأ عرفی می کند نه الهی»، باید گفت:
اولاً، تعبیر «بدعت» در چنین مواردی، مصداق ندارد. ثانیاً، بحث بدیعی نیست و دیگران این راه را رفته و چنین نظری داشته اند. ثالثاً، رویکرد تاریخی است و طبعاً نگاه عرفی خواهد بود. هرچند نگاه الهی همان است که شما می فرمایید که پیامبر تعبیر «شیعه» را به کار برده است و کسی این را انکار نمی کند.
اینکه گفته شده: «تعبیر شیعه عثمان، متداول نبوده و اصلاً چندان دسته بندی در کار نبوده است».
باید گفت: بحث لغت است نه اعتقاد. این امر با مراجعه به منابع روشن می شود: چنان که در روایتی از امام باقر علیه السلام این تعبیر آمده (الکافی، ج 4، ص 518). شیخ مفید نیز مواردی این واژه را به کار برده است (الجمل، ص 136و235).
ناقد محترم در مواردی مکرر، از استنادات خود به کتب خطبایی، چون خوارزمی (م 568)، یا مخالفان شیعه مانند ابن حجر هیتمی (م 974) مؤلف الصواعق در ردّ شیعه، یا مؤلفان دوره های متأخر، مانند سیدعلی خان (م 1120) و قندوزی (م 1294) بسنده کرده است. شایسته بود به منابع دست اول و آثار بزرگان و مفاخری همچون شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و سیدمرتضی نیز ارجاع می دادند.
اما اینکه گفته شده: «به هیچ وجه به عموم کسانی که خلافت امیرمؤمنان را پذیرفته بودند، شیعه اطلاق نمی شد»، در پاسخ باید گفت: تاریخ را نمی توان تغییر داد، بلکه قدری باید با دقت آن را مطالعه و تحلیل نمود.
شایسته است در نسبت هایی که به سیره ائمه معصومان علیهم السلام داده می شود، دقت بیشتری شود. اینکه در مقاله حاضر، ظاهرِ قضیه صلح امام حسن علیه السلام، ذلیل شدن شیعیان دانسته شده، با رویکرد اثر و نویسنده تناسب ندارد. ائمه بسیار والاتر از چنین تصوراتی هستند.
در پاسخ اینکه گفته شده: «تضعیف کتاب های اصیل شیعه»، باید گفت: فقط نقلی از علامه شعرانی دربارة جعلی بودن کتاب سلیم آمده است. این امر به معنای پذیرش نظر ایشان یا تضعیف کتب شیعه نیست. تنها نقل یک نظریه است که ممکن است در جای خود نقد شود.
به هر حال، نویسندگان بار دیگر از نویسنده محترم و نشریه تشکر نموده، و تذکرات علمی را در چاپ های بعدی مدنظر خواهند داشت.