نقد و تحلیل سیمای امیرمؤمنان علی علیه السلام در منابع اهلسنت
Article data in English (انگلیسی)
طرح مسئله
علی علاوه بر اینکه به تمام فضايل و زیباییهای معنوی آراسته بود؛ از سیمای ظاهری بسیار نیکویی نیز برخوردار بود. این مطلب مورد اذعان بسیاری از علمای اهلسنت و شیعه است. برای نمونه، ابنعبدالبر (م. 463ق) در الاستیعاب و ابنمزاحم منقری (م. 212ق) در وقعة صفین، زیباییهای ظاهری امام علیرا به تصویر کشیدهاند. اما مخالفان امام در راستای تخریب شخصیت وی از هیچ اقدامی فروگذار نکردند: از ممنوعیت نقل فضايل او گرفته تا جعل حدیث بر ضد او. در این میان، برخی منابع برای زشت نشان دادن چهرة ایشان در انظار عمومی، گزارشهای نادرستی را در زمینة خصوصیات ظاهری و جسمی آن حضرت نیز برساختند و منتشر کردند. در ادامه به برخی از ویژگیهای مطرحشده در این گزارشها اشاره ميكنيم و به نقد و تحلیل آنها خواهیم پرداخت. خاطرنشان میشود که در خلال منابع روایی و متون تاریخی، مطلب قابل استنادی دربارة خصوصیات امام علی در دوران کودکی و نوجوانی به دست ما نرسیده است؛ بلکه آنچه توسط تاریخنگاران ثبت شده، مربوط به دورة خلافت آن حضرت است که ایشان حدوداً در سن شصت سالگی قرار داشتهاند. آشفتگی موجود در این گزارشها، عدم اتقان سندی، ناسازگاری با نقلهای منابع دیگر اهلسنت و نیز منابع شیعی، و ناهمخوانی با برخی باورها و عقاید دینی و مذهبی، از جمله عواملی هستند که ضرورت پرداختن به این موضوع را ایجاب ميكنند. تا کنون کتاب یا مقالهای با این رویکرد و با توجه به عوامل و ادلهای که ذکر شد، به موضوع نپرداخته است.
از مهمترین علمای اهلسنت که در آثارشان به صفات آن حضرت اشاره کردهاند، میتوان به ابنابیشیبه در المصنف، ابنسعد در الطبقات الکبری، ابنعبدالبر در الاستیعاب، بلاذری در انساب الاشراف، ابنقتیبه در الإمامة و السياسة، طبري در تاريخش، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابنعساکر در تاریخ مدينة دمشق، ابناثير در الكامل و طبراني در المعجم الكبير اشاره كرد.
در این مقاله سعی بر آن است تا ابتدا تصویری اجمالی از سیمای امیرمؤمنان علی در منابع شیعه و برخی از منابع معتبر اهلسنت ارائه شود؛ سپس با مراجعه به ديگر منابع اهلسنت، استقصاي مناسبی از صفات يادشده دربارة آن حضرت صورت میگیرد؛ آنگاه به نقد سندی و تحلیل این صفات بر اساس سایر گزارشهاي موجود در منابع اهلسنت پرداخته میشود. در مرحلة بعد، بر اساس سيره و سنت پيامبر، باورها و احکام شريعت اسلامي، و بالأخره بر اساس سیرة اهلبيت ـ که از همه به رسول خدا نزدیکتر بودهاند ـ اوصاف يادشده، مورد نقد و تحلیل علمی قرار خواهند گرفت.
1. تصویری کوتاه از سیمای اميرمؤمنان علی در منابع شیعه و برخی از منابع اهلسنت
ابنمزاحم منقری (م. 212ق) در وقعة صفین، سیمای علی را اینگونه ترسیم میکند:
وَ كَانَ عَلِيٌّ رَجُلاً دَحْدَاحاً أَدْعَجَ الْعَيْنَيْنِ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ حَسَناً ضَخْمَ الْبَطْنِ عَرِيضَ الْمَسْرُبَةِ شَثْنَ الْكَفَّيْنِ ضَخْمَ الْكُسُورِ كَأَنَّ عُنُقَهُ إِبْرِيقُ فِضَّةٍ أَصْلَعَ لَيْسَ فِي رَأْسِهِ شَعَرٌ إِلَّا خِفَافٌ مِنْ خَلْفِهِ لِمَنْكِبَيْهِ مُشَاشٌ كَمُشَاشِ السَّبُعِ الضَّارِي إِذَا مَشَى تَكَفَّأَ بِهِ وَ مَارَ بِهِ جَسَدُهُ لَهُ سَنَامٌ كَسَنَامِ الثَّوْرِ لَا تَبِينُ عَضُدُهُ مِنْ سَاعِدِهِ قَدْ أُدْمِجَتْ إِدْمَاجاً لَمْ يُمْسِكْ بِذِرَاعِ رَجُلٍ قَطُّ إِلَّا أَمْسَكَ بِنَفَسِهِ فَلَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَتَنَفَّسَ وَ هُوَ إِلَى السُّمْرَةِ أَذْلَفَ الْأَنْفِ إِذَا مَشَى إِلَى الْحَرْبِ هَرْوَلَ وَ قَدْ أَيَّدَهُ اللَّهُ بِالْعِزِّ وَ النَّصْرِ.
على كوتهقامت و فربه بود، با چشمانى درشت و سياه. گويى چهرهاش به ماهِ تمام مىمانست. بزرگشكم، با مويى گستردة پهن بر سينهاى فراخ؛ درشتمشت، ستبراندام؛ گردنش گويى همچون ابريقى سيمين بود. موى پيش سرش ريخته بود و جز اندكى موى در پشت سر نداشت. سر شانههايش بسان مفاصل شيرى ژيان برجسته بود. چون راه مىرفت، حركتش لنگرى داشت و تمام وزن پيكر خود را بر زانويى كه گام نهاده بود، مىافكند. گرم گردنش بر سان كوپال گاو نر؛ ساق دست و بازويش ستبر و همسان، و عضلاتش سخت پيچيده و محكم. هرگز نشده بود مچ دست مردى را بگيرد (و بهرغم تمام نيرو و مقاومت او) وى را بهسوى خود نكشد و چندان نگاه ندارد و نفشارد كه تاب دم برآوردن نيارد. رنگش به گندمگونى مىزد. بينى او كوتاه و خرد بود. چون به نبرد مىرفت، به پويه مىشتافت و خداوند به پيروزى و غلبه تأييدش كرده بود.
علامه مجلسی در بحارالانوار نیز با تعابیری مشابه، سیمای ظاهری آن حضرت را توصیف کرده است.
اربلی در توصیف سیمای حضرت چنین مینویسد: او فردي چهارشانه [نه بلندقد و نه کوتاهقد (ميانقامت)] بود؛ چشماني مشکي و درشت داشت؛ صورتش مانند ماه شب چهارده زيبا بود؛ (از اندامي) نيکو برخوردار بود؛ داراي شکمي نيکو و کامل، و سينهاي بسيار فراخ بود؛ انگشتان درشتي داشت؛ گردنى نرم و نازک داشت که مانند جامي نقرهاي بود؛ جلوي سرش کممو و محاسنش پرپشت بود؛ استخوانهاي سرشانههايش مانند استخوان سرشانة شير (غران) و آمادة شکار بود؛ دستانش آنقدر عضلاني بود که بازوان و ساعد دستش از هم تشخيص داده نميشد و عضلات بازو و ساعدش درهمپيچيده بود؛ با هرکس دستوپنجه نرم مىکرد، او را به خاک مىافکند؛ ساعد و دستانى درشت داشت؛ هنگام رفتن به ميدان جنگ مىدويد؛ دلى استوار و نيرومند داشت؛ دلير بود و در برابر حريفان پيروز.
در بین علمای اهلسنت، ابنعبدالبر در مقام مدح شمايل ظاهري حضرت مينويسد: زيباترين روايتي که در مدح علي ديدهام، اين است که او فردي چهارشانه بود و قدش به کوتاهي نزديکتر بود؛ چشماني مشکي و درشت داشت؛ صورتش مانند ماه شب چهارده زيبا بود؛ از اندامي نيکو برخوردار بود؛ داراي شکمي نيکو و کامل و سينهاي بسيار فراخ بود؛ انگشتان درشتي داشت؛ گردنى نرم و نازک داشت که مانند جامي نقرهاي بود؛ جلوي سرش کممو بود و محاسن بلندي داشت؛ سر شانههايش مانند سر شانة شير (غران) و آمادة شکار، جلو آمده بود؛ دستانش آنقدر عضلاني بود که بازوان و ساعد دستش از هم تشخيص داده نميشد و عضلات بازو و ساعدش درهمپيچيده بود؛ با هرکس دستوپنجه نرم مىکرد، او را به خاک مىافکند؛ ساعد و دستانى درشت داشت؛ هنگام رفتن به ميدان جنگ مىدويد؛ دلى استوار و نيرومند داشت؛ دلير بود و در برابر حريفان پيروز.
«انزع» و «بطین» نیز دو صفتی است که در برخی منابع اهلسنت و نیز مصادر شیعه دربارة امیرمؤمنان بهکار رفته است. «انزع» در اصل لغت بهمعنای کسی است که موی جلو سرش ریخته باشد و «بطین» بهمعنای فرد چاق و فربه است.
بررسی دقیق متون معتبر روایی و تاریخی نشان میدهد که برخلاف دیگر اسامی و القاب علی که ابتدائاً حاکی از یک ارزش و فضیلت بود و بعد توسط دشمنان آن حضرت دستخوش تحریف قرار گرفت، اعطای لقب «الأنزع البطین» به علی از سوی رسول خدا، اساساً نوعی مقابلة فرهنگی با جریانی بود که به تبلیغات مسموم بر ضد علی میپرداخت. مسئله از زمانی آغاز شد که علی در جنگهای بدر و احد و خندق، مردان و شوهران بسیاری از زنان قریش را به هلاکت رساند و آنها کینه و بغض آن حضرت را به دل گرفتند. پس از ازدواج فاطمة زهرا با علی، این زنان به نزد فاطمه میآمدند و برای عقدهگشایی، با بهکار بردن برخی تعابیر ناپسند، به قدح و طعن علی میپرداختند. خوارزمی در بخشی از گزارش طولانی ازدواج علی و فاطمه اندوه فاطمه را از این رفتار زنان قریش به تصویر میکشد. در این میان، رسول خدا برای مقابله با این جو مسموم حاکم، با بهرهگیری از حربة خود دشمنان، فضا را بهنفع علی و فاطمه تغییر داد و تهدید را به فرصت تبدیل نمود. رسول خدا با خارج نمودن کلام از فضای حقیقی به فضای استعاری، همان تعبیر «ألانزع البطین» را که بهمنظور طعن به علی بهکار میرفت، با تفسیری که خود از آن ارائه فرمود، موجبات ترویج فضايل علی در جامعه را بیشازپیش فراهم نمود. شيخ صدوق در عیون اخبار الرضا و شیخ طوسی در الامالی به اسناد خود، از امیرمؤمنان نقل کردهاند که پیامبر فرمود: «یا علی! همانا تو و شیعیانت و دوستداران شیعیانت، همگی آمرزیده هستید. بشارت باد بر تو! چراکه تو «انزع بطین» هستی؛ برکندهشده از شرک، و مالامال از علم». آن حضرت نشان داد که ولی خدا، وجهالله است و سراسر وجود او، اعم از اعضاي جسمانی و روح ملکوتیاش، آینة تمامنمای الهی است.
2. اوصاف موجود در برخی از منابع اهلسنت
موارد زیر، بخشی از اوصاف اهلسنت دربارة سیمای ظاهری علی است که در برخی منابع اهلسنت نقل شده است. این موارد پس از نقل، نقد و بررسی خواهند شد.
2ـ1. بسیار پرمو
در داخل گوشهای علی بهقدری مو وجود داشت که از آن خارج شده بود؛ سینههایش نیز پوشیده از مو بود و بهطورکلی همة بدنش را مو فراگرفته بود؛ حتی سر آن حضرت، اگرچه اصلع بود و مو نداشت، اما کنارههای آن مانند پوستین گوسفند پرمو بود.
2ـ2. محاسن طویل و نامرتب
محاسن علی آنقدر طویل و عریض بود که سینهاش را میپوشاند و مابین دو شانهاش را پر میکرد و او هیچگاه آنها را خضاب نمیکرد.
تحلیل و نقد متنی
عرب اوصافی همچون «طویل بودن محاسن» و «پوشیده بودن کل بدن از مو» را دلیلی بر حماقت فرد میدانسته است. ابنجوزی (م. قرن6) در اخبار الحمقی و المغفلین، نشانههایی را برای فرد احمق ذکر میکند. وی یکی از این نشانهها را وجود مو بر دو کتف و گردن و سینه و شکم میداند. او همچنین یکی از نشانههای قطعی حماقت را ریش بلند برمیشمرد. شهابالدین ابوالفتح أبشیهی (م. قرن9) در کتاب المستطرف مینویسد: «گفتهاند که بزرگی و طول ریش، نشانة ابله بودن، و پهنای زیاد آن نشانة کمعقلی است». در روایات و کلام معصومان نیز به این نکته اشاره شده است. امام صادق میفرمایند: «عقل مرد در سه چيز معلوم مىشود: در طول ريشش و در نقش انگشترش و در كنيهاش». علی در توصیف جهالت مردمان شهر بصره که در جنگ جمل مشارکت كردند ـ میفرماید: «تا اينكه آن زن [عایشه] به نزد مردم شهرى آمد كه دستانشان كوتاه و ريشهايشان بلند و عقلهايشان اندك و رأىهايشان تباه بود و آنان همسايگان بيابانگردان و در كنار دريا بودند». بنا بر آنچه گفته شد، امیرمؤمنان قطعاً دست به کاری نمیزند که دیگران را به سبب آن کار سرزنش کرده است.
ازسویدیگر، در کلام دیگر معصومان نیز شاهد نکوهش شدید کسانی هستیم که محاسن خود را بیش از حد بلند نگاه میدارند. از امام صادق نقل شده است که فرمود: مازاد بر یک قبضه ریش، در آتش خواهد بود. در روایت دیگری از امام صادق نقل شده است که روزی فردی با محاسن طویل از جلوی پیامبر عبور کرد. رسول خدا دربارة او فرمود: اگر او محاسنش را اصلاح میکرد، دیگر عیبی بر او نبود. این سخن رسول خدا به آن مرد رسید؛ پس محاسنش را بهطور معتدل اصلاح نمود. وقتی بر پیامبر وارد شد و آن حضرت او را مشاهده کرد، رسول خدا فرمود: اینگونه عمل کنید.
همچنین از آدابی که رسول خدا و ائمة اطهار به آن ملتزم بودند، خضاب نمودنِ محاسن است. نقل شده است که رسول خدا همواره با حنا و کتم، خضاب مینمود. همچنين در کتب اهلسنت در ذکر اوصاف امام حسن، امام حسین و امام سجاد نیز بیان شده است که ایشان نیز با حنا و کتم خضاب میکردهاند. در میان علمای امامیه، شيخ صدوق در من لایحضره الفقیه احادیث فراوانی در استحباب خضاب کردن نقل میکند؛ از جمله، روایتی را از رسول خدا خطاب به علی نقل میکند که فرمود: «علی جان! يك درهم براى خضاب صرف كردن، بهتر از هزار درهم است كه براى امور ديگر در راه خداوند عزّوجل صرف شود». سپس به چهارده فايده از فوايد خضاب کردن اشاره میکنند. حال چگونه ممکن است که علی به این توصیة مؤکد رسول خدا هرگز عمل نکند؟! توجه اهلبیت به امر نظافت بهحدی بوده است که شيخ صدوق قسمت قابلتوجهي از کتاب من لایحضره الفقیه را به عناوینی همچون «استحباب استعمال نوره»، «استعمال حنا بعد از نوره»، «کوتاه نمودن ناخنها و سبیل و شانه کردن موها»، «کراهت بلند نگاه داشتن ریش» و عناوینی مانند این اختصاص میدهد. آیا میتوان باور کرد متولیان یک دین که نسبتبه برطرف نمودن موهای زايد بدن بیتفاوت نیستند، نسبتبه محاسن و وضع ظاهری صورت ـ که نمودار منش و اخلاق انسان است ـ بیتفاوت باشند؟!
علاوهبر رسول خدا و ائمه طاهرین، دربارة خلیفة اول نیز گزارش شده است که او محاسن خود را با حنا و کتم خضاب مینمود. همچنین دربارة خلیفة دوم گفته شده که وی تنها با حنا خضاب ميكرد. اینجاست که این پرسش جدی مطرح میشود که دلیل نقل چنین گزارشهایی دربارة علی چیست؟
در گزارش مربوط به موی سر، راوی موهای سر امیرمؤمنان را به پوستین گوسفند تشبیه کرده است. با این توصیفات زشت و ناپسند قرار است چه تصویری از علی در ذهن مخاطبی که آن حضرت را ندیده، پدید آید؟!
گفتنی است که در برابر این گزارشها، روایات متعارضی نیز وجود دارد. برای نمونه، ابنصباغ در الفصولالمهمة آن حضرت را «کثّ اللحية»، معرفی کرده است. ابنمنظور در بیان «کث اللحية» آن را به محاسن پرپشت و متراکم معنا میکند؛ محاسنی که نه کوتاه است و نه بلند. شيخ صدوق نیز در معانی الأخبار در تفسیر این کلام حضرت مینویسد: «یعنی محاسن حضرت کوتاه، اما پرپشت بوده است». طبری در ذخائر العقبی و عصفوری در نزهة المجالس نیز ایشان را «كثير شعر اللحية» توصیف نمودهاند. چنین توصیفاتی با تعابیری مثل محاسن دراز و پهن، بسیار تفاوت دارد. همچنین دربارة خضاب کردن نیز گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه آن حضرت با محاسن خضابشده با رنگ زرد دیده شدهاند.
2ـ3. سیاهچرده و سبزهرو
در بسیاری از منابع اهلسنت آمده است که علی فردی بهشدت سیاهچرده بود.
تحلیل و نقد متنی
در مقابل این گزارشها، نقلهای فراوان دیگری وجود دارد که در تعارض با گزارشهای يادشده است. برخی آن حضرت را سرخرو توصیف کردهاند. همة این گزارشها وقتی بیشتر جلب توجه میکنند که شاهد باشیم در گزارشهای موجود، خلیفة اول و خلیفة دوم انسانهایی سفیدرو معرفی میگردند. شایان ذکر است که در مقابل این دسته از گزارشها، گزارشهای فراوانی وجود دارد که در آنها سیمای آن حضرت سفید و پرنور توصیف شده است. برخی از این گزارشها را از نظر میگذرانیم:
علی از نیکوصورتترین مردمان روزگار بود. صورتش همچون ماه شب چهارده میدرخشید و گردنش سفید و براق بود. ابناثیر در کتاب اسدالغابه در رثای امیرمؤمنان، این ابیات را بهنقل از ابی الاسود دوئلی نقل میکند:
إذا استقبلتُ وجهَ أبي حسينٍ رأيتُ البدرَ راقِ الناظرينا
وكُنًا قَبلَ مَقتلِه بِخَيرٍ نرى مَولى رسولِ اللهِ فينا
با این توصیفها، این پرسش مطرح میشود که چگونه ممکن است یک فرد، هم سیاهچرده و هم اینقدر سفید و نورانی باشد؟ آیا جمع میان این دو ممکن است؟
2ـ4. کوتاهقد
در منابع و متون تاریخی، برخی آن حضرت را «دحداح»، یعنی شخص کوتاه و چاق معرفی کردهاند؛ برخی نزدیک به کوتاه و برخی نيز کوتاهتر از حد اعتدال توصیف کردهاند.
تحلیل و نقد متنی
در مقابل گزارش بالا که حضرت را فردی کوتاهقد معرفی کرده است، گزارشهای دیگری وجود دارند که متعارض با این مطلباند. برای نمونه، طبرانی بهنقل از واقدی و ابناثیر، ایشان را فردی معتدلالقامة معرفی کردهاند. جالبتر آنکه ابناثیر در اسدالغابه، در گزارشی دیگر آن حضرت را بلندتر از حد اعتدال معرفی مینماید.
گفتنی است که کوتاهی و بلندی، امري نسبی و کاملاً عرفی است. ممکن است یک شیء از دید یک شخص کوتاه و از دید شخص دیگر معتدل باشد. لذا اگر بنا را بر خوشبینی بگذاریم، شاید یکی از دلايل اختلاف میان این نقلها، همین امر باشد؛ اگرچه نمیتوان چشم را بر گزارشهایی که مغرضانه حضرت را اینگونه توصیف کردهاند نیز بست.
2ـ5. چشمان بیمار
علی چشمهای سنگین و درشتی داشت. چشمهای آن حضرت اعمش بود! یعنی آبریزش فراوان داشت و دیدش بسیار کم بود.
تحلیل و نقد متنی
در گزارشی متعارض آمده است که چشمهای علی دچار خشکی بود؛ پس هر دو گزارش از اعتبار ساقط میشوند. همچنین در برخی از منابع آمده است که آن حضرت چشمهایی مشکی و درشت داشت و همین امر نیز موجب زیبایی بیشتر حضرت شده بود.
نکتة قابل تأمل آن است که بنا بر روایات صحیح که در کتب معتبر اهلسنت نیز آمده است، علی در جنگ خیبر دچار چشمدرد بسیار شدید شده بود. زمانی که رسول خدا او را برای اعطای پرچم به او طلب کرد، اصحاب به ایشان گفتند که بهسبب این بیماری قادر به راه رفتن نیست. حضرت دستور داد تا علی را بیاورند. آنگاه از آب دهان خود بر چشمهای علی مالید و برایش دعا نمود. پس از آن، بیماری بهکلی برطرف شد. علی فرمود: به برکت دعای حضرت، از آن به بعد دیگر دچار بیماری چشم نشدم. این سخن حضرت در تعارض آشکار با آن گزارشی است که چشمان حضرت را «اعمش» خوانده بود.
3. نقد و تحلیل کلان
علاوه بر نقدهای متنی که با نگاه جزئی، دربارة هریک از توصیفهاي يادشده بیان گردید، از منظر کلی نیز میتوان مطالب بالا را به شرح زیر نقد کرد:
3ـ1. نقد سندی تمام موارد
اکثر قریب به اتفاق گزارشهایی که موضوعشان توصیف سیمای امام علی است، بدون ذکر سند نقل شدهاند؛ ازاینرو همة صفات مطرحشده، دارای یک اشکال عمدة سندیاند و آن اینکه اين گزارشها نهتنها بهصورت مرسل نقل گردیدهاند، بلکه بسیاری از این توصیفات حتی توسط صحابه یا تابعین نیز بهدست ما نرسیده و با تعبير «قیل» بیان شدهاند.
3ـ2. نقد متنی تمام موارد
الف) انبیا و اولیاي الهی به نص قرآن کریم، از لحاظ جسمانی شبیه انسانهای دیگرند و تفاوت آنها در ظرفیت معنوی آنهاست که فرمود: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ» (کهف: 110)؛ اما عقل بهروشني ضرورت این مطلب را درمییابد که پيامبران بايد از صفات یا عيوب جسماني، كه مانع از تحقق آرمانهاي الهي آنان و موجب نفرت و انزجار عمومي از آنها میشود، پيراسته باشند؛ زيرا دراينصورت نقض غرض خواهد شد؛ و خدای متعال از این امر مبراست. صاحب دلائل النبوة (م. 535ق) معتقد است که همة انبیاي الهی و اولیاي گرامی آنها، نیکوصورت و ملیح بودهاند؛ زیرا خداوند آنها را بهسوی مردم فرستاده است تا جانهای مردم به آنها متمایل گردد.
ب) محبالدین طبری در ذخائر العقبی از رسول خدا نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس میخواهد حلم ابراهیم و حکمت نوح و جمال و زیبایی یوسف را یکجا ببیند، به علیبن ابیطالب نظر کند.
ج) توصیفهايي که در کتب اهلسنت دربارة سیمای ظاهري علی آمده، بهمنزلة متشابهاتیاند که باید به محکمات وارده در شأن امیرمؤمنان ارجاع شوند. بهعبارتدیگر، این توصیفها ازآنجاکه از قول افراد عادی دربارة علی نقل شدهاند، در حد گزارشهای تاریخی بوده و صحت آن بهشرطی قابل پذیرشاند که عقلاً و نقلاً با مقام و شخصیت امیرمؤمنان منافات نداشته باشند؛ زیرا این اوصاف توسط معصوم بیان نشدهاند.
4. تحلیل گفتمانی کیفیت مواجهة دشمنان با این فضیلت
پس از آنکه علی در جنگهای بدر و احد و خندق، مردان و شوهران بسیاری از زنان قریش را به جهنم فرستاد، آنها نیز کینه و بغض علی را به دل گرفتند. پس از ازدواج علي با فاطمة زهرا، این زنان به نزد فاطمه میرفتند و قدح و طعن علی میپرداختند. خوارزمی در بخشی از گزارش طولانی ازدواج علی و فاطمه، اندوه فاطمه را از این رفتار زنان قریش بهتصویر میکشد. وی مینویسد: رسول خدا از فاطمه پرسید: حالت چطور است؟ شوهرت را چگونه یافتی؟ فاطمه عرض میکند: ای پدر! شوهر بسیار خوبی است؛ جز اینکه زنانی از قریش به نزد من ميآيند و مدام میگویند: پدرت تو را به یک مرد فقیر داده است. اینجا بود که حضرت ضمن دلداری دادن به فاطمه و بیان برخی از مناقب علی به آن حضرت فرمود: او اولین صحابی من بود که تسلیم امر من شد؛ علمش از همه بیشتر است و از حلم بالایی نیز برخوردار است. ابنابیالحدید نیز در گزارش مشابهی به همین مطالب اشاره نموده است.
در همین راستا، عبدالرزاق صنعانی (م. 211ق) در المصنف، طبرانی (م. 360ق) در المعجم الکبیر و هیثمی (م. 807ق) در مجمع الزوائد، گزارشی را نقل کردهاند که اگرچه به مضمون آن نقدهای زیادی وارد است، اما بهعنوان یک گزارش تاریخی، تا حدودی میتواند بیانگر فضای ناهنجار حاکم بر آن روز مدینه باشد. در این گزارش آمده است که وقتي علی با فاطمه ازدواج کرد، فاطمه زبان به اعتراض گشود و به رسول خدا عرض کرد: من را به نکاح یک کمبینایِ چاق در آوردی؟! رسول خدا فرمود: تو را به نکاح وی درآوردم؛ زیرا او اولین صحابی من بود که تسلیم امر من شد؛ علمش از همه بیشتر است و از حلم بالایی نیز برخوردار است.
چنانکه ملاحظه شد، این گزارشها کاملاً گویای فضای مسموم و حقدآلودی است که علی و فاطمه در آن زندگی میکنند. این گزارشها بهخوبی نشان میدهند که بسیاری از صفات عنوانشده دربارة آن حضرت، با غرضورزی و بهمنظور تصفيهحساب شخصی با آن حضرت در جامعه رواج مییابد؛ لکن این گزارشها از چند جهت مورد خدشهاند:
الف) کسی که توسط رسول خدا «سيدة نساء العالمین» لقب گرفته، مقامش اجل از آن است که به پدر بزرگوار خود سوءظن داشته باشد.
ب) فاطمه بنا بر نص قرآن کریم، به مقام عصمت کبری نائل گردیده بود و در نزد خدای متعال از درجهای برخوردار بود که جز معصوم نمیتوانست با او ازدواج کند؛ و بنا بر روایات، اگر علی خلق نمیشد، هیچ کفوی برای ازدواج با فاطمه وجود نداشت.
ج) در این گزارش و گزارشهای مشابه آن، علت شکایت فاطمه از پدر بزرگوارش، مسائل مالی یا مشخصات ظاهری عنوان شده است. این در حالی است که فاطمه زهرا کسی است که وقتی از پدر بهدلیل سختی کارهای خانه، تقاضای یک خادم میکند و پدر در مقابل، اذکاری را به او ميآموزد، با کمال میل میپذیرد. او کسی است که براثر ترجیح دادن مسکین و یتیم و اسیر بر خود و خانوادهاش، سورة «هل أتی» در شأنش نازل میشود. چنین کسی هرگز بر پدر و شوهر خود بهدليل مسائل مادی و دنیوی خرده نمیگیرد.
د) چنانکه در این گزارشها نیز تصریح شده است، رسول اکرم علی را به فرمان خدای متعال به عقد دختر گرامیاش درآورد و وقتی این مطلب را با ایشان در میان گذاشت، فاطمه با طیبخاطر پذیرفت.
حال با فرض پذیرفتن اشکالات يادشده و محفوظ داشتن ساحت قدسی فاطمه زهرا، اگر آن حضرت شبیه این سخنان را نیز به محضر رسول خدا عرضه داشته باشد، باید گفت که منظور آن حضرت، انتقال آن چیزی بوده که زنان قریش به آن حضرت ميگفتند و قلب ایشان را مکدر ميساختند؛ به این امید که رسول خدا با موضعگیری قاطع خود، به این مسائل خاتمه دهند.
رسول خدا نیز برای مقابله با این جو مسموم حاکم، با بهرهگیری از حربة دشمنان، فضا را بهنفع علی و فاطمه تغییر داد و تهدید را به فرصت تبدیل نمود. آن حضرت با خارج نمودن کلام از فضای حقیقی به فضای استعاری، همان «انزع بطینی» را که بهمنظور طعن به علی بهکار میرفت، اینبار با تفسیری به كار برد كه، موجبات ترویج فضايل علی در جامعه را بیشازپیش فراهم نمود. در چنین فضايی بود که آن حضرت فرمود: «یا علی! همانا تو و شیعیانت و دوستداران شیعیانت، همگی آمرزیده هستید. بشارت باد بر تو! چراکه تو «انزع بطین» هستی؛ برکندهشده از شرک و مالامال از علم». آن حضرت نشان داد که ولی خدا، وجهالله است و سراسر وجود او، اعم از اعضاي جسمانی و روح ملکوتیاش آینة تمامنمای الهی است.
اما ماجرا به همینجا ختم نشد و پس از رحلت جانسوز رسول خدا، شرایط بر علی سختتر نیز شد. دشمنان آن حضرت از اینکه میدیدند ذکر فضايل ايشان در جامعه رشد روزافزون پیدا کرده و ممکن است به یک خواست عمومی برای تغییر منصب خلافت تبدیل شود، سعی کردند تا با نشان دادن چهرهای کریه و مشمئزکننده از آن حضرت، از شدت این امر بکاهند. ابنشهرآشوب در کتاب المناقب از ابناسحاق و ابنشهاب نقل کرده است که وقتی اوصاف و شمايل علی را نوشتند و نزد عمروعاص بردند، وی با تکبر آن را پاره کرد و خودش در وصف آن حضرت نوشت: «ابوتراب بسیار سیاهچرده بود. شکمش بسیار بزرگ و ساقهای پایش باریک بود و...». مغیره آن حضرت را به شیر تشبیه ميكند و میگوید: «بدن علی مثل شیر بود؛ هر عضوی از شیر که غلیظ و شدید است، همان عضو علی نیز غلیظ و شدید بود؛ و هر عضوی که باریک و لاغر است، آن عضو علی نیز باریک بود». برای یک خواننده، در نگاه اول تشبیه علی به شیر، خوشایند است؛ چراکه شیر مظهر قدرت و شجاعت است. گذشته از آن، یکی از لقبهاي علی «اسدالله الغالب» است؛ اما وقتی کمی دقت کنیم، میبینیم که دشمن با ظرافت تمام این مطلب را تحریف کرده است. مغیره آن حضرت را در شجاعت به شیر تشبیه نمیکند؛ بلکه بدن مبارک آن حضرت را به بدن شیر تشبیه میکند؛ ازاینروست که اوصافی مثل: «عضلات ستبر» و «شانههای پهن» و در مقابلش «ساقهای باریک» در توصیف آن حضرت نقل گردیده و تصویری ناموزون از آن حضرت ارائه شده است. آنها جسارت را به آنجا رساندند که ستبري استخوانهای حضرت را به مفاصل «سبع ضاری» ـ یعنی حیوان درندهای که قصد خوردن طعمة خود را ندارد، بلکه فقط آن را از پای درمیآورد ـ تشبیه نمودهاند. همچنین موهای پرپشت اطراف سر حضرت را به پوستینی از پشم گوسفند شبیه دانستهاند. اینها همه گوشهای از تلاشهای دشمنان امیرمؤمنان علی، اعم از بنیامیه و بنیعباس و دیگران، برای محو فضايل آن حضرت است. کلام را با ذکر یک واقعة تاریخی به پایان میبریم: عقیل، برادر علی، بر سر سفرة معاویه حضور مییافت. روزی معاویه برای تحقیر علی گفت: ای عقیل! همانا کثرت ریش برادرت، او را از تو غافل نمود. عقیل در جوابی قاطع به وی گفت: خدای متعال از ریش تو و ریش برادرم در قرآن یاد کرده است (و آنگونهکه به ما رسیده، معاویه کوسه بوده است). معاویه با تعجب نهیبی به عقیل زد و گفت: وای بر تو، چطور بر خدا جرئت پیدا کردهای؟! در کجای قرآن دربارة ریش من و ریش علی سخنی بهمیان آمده است؟! عقیل به معاویه گفت: اگر آیه را نشانت بدهم چه میکنی؟ معاویه وعدهای به او داد. عقیل این آیه را تلاوت فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً».
نتیجهگیری
انبیا و اولیاي الهی از لحاظ جسمانی شبیه انسانهای دیگر بودهاند و تفاوت آنها در ظرفیت معنوی آنهاست؛ اما دلایل کلامی و عقلی بهروشني به این نکته اشاره میکنند که پيامبران و اوصیاي ایشان بايد از صفات یا عيوب ظاهری و جسمانی كه مانع تحقق آرمانهاي الهي آنان و موجب نفرت و انزجار عمومي از آنها میشوند، پيراسته باشند.
اوصاف يادشده در باب سیمای ظاهری امام علی در منابع تاریخی و روایی اهلسنت را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: بخشی از این صفات با آنچه در منابع شیعه نیز آمده است، مطابقت دارد و میتواند نمایانگر چهرة واقعی آن حضرت باشد. از این میان، دو صفت «انزع» و «بطین» توسط رسول خدا به علی نسبت داده شدهاند که با تبیین خاص خود آن حضرت میتوانند مورد قبول باشند. آن حضرت در وصف علی فرمود: تو «انزع» یعنی برکندهشده از شرک هستی و لحظهای به شرک آلوده نشدهای؛ و «بطین» هستی، بدین معنا که سینهات مالامال از علم و معرفت الهی است.
اما برخی از توصیفات موجود در منابع يادشده، دوپهلويند؛ یعنی ظاهرشان مدح است، ولی در باطن خود، حاوی مذمت و نکوهشاند. از مهمترین دلايل نقل این صفات آن است که در میان مردم مشهور بود که سیمای علی در اعتدال و زیبایی، شبیه سیمای رسول اکرم است. ازاینرو، مخالفان آن حضرت همانطورکه نمیتوانستند فضايل معنوی آن حضرت را تحمل كنند، تاب تحمل امتیازات ظاهری ایشان را نیز نداشتند. به همين دليل در مواردی کوشیدهاند تا از آن حضرت، ظاهر و چهرهای مشمئزکننده ترسیم نمایند. یک قرینه بر این مطلب آن است که در خلال منابع روایی و متون تاریخی، مطلب قابل استنادی دربارة خصوصیات علی در دوران کودکی و نوجوانی علي وجود ندارد؛ بلکه آنچه توسط تاریخنگاران ثبت شده، مربوط به دورة خلافت آن حضرت است که ایشان حدوداً در سن شصت سالگی قرار گرفتهاند.
اکثر قریب به اتفاق گزارشهایی که موضوعشان توصیف سیمای علی است، بدون ذکر سند نقل شدهاند؛ ازاینرو، همة صفات مطرحشده دارای مشکل عمدة سندیاند. این گزارشها، نهتنها بهصورت مرسل نقل گردیدهاند، بلکه بسیاری از این توصیفها، حتی توسط صحابه یا تابعین نیز به دست ما نرسیده؛ بلکه با تعبیر «قیل» در این منابع نقل شدهاند.
این بخش از اوصاف مربوط به سیمای ظاهری علی، بهمنزلة متشابهاتیاند که باید به محکمات وارده در شأن امیرمؤمنان ارجاع داده شوند. بهعبارتدیگر، این توصیفها در حد گزارشهای عادی تاریخیاند و صحت آن بهشرطی قابل پذیرش است که اولاً سندیت کافی داشته باشند و ثانیاً از نظر عقلی، نقلی و تاریخ قطعی، با مقام و شخصیت امیرمؤمنان منافات نداشته باشند؛ زیرا این اوصاف توسط معصوم بیان نشدهاند.
- نهجالبلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتي، قم، منشور وحی.
- ابن ابيالحديد، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، قاهره، دار إحياء الكتب العربيه، 1378ق.
- ابناثیر، محمدبن محمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1386ق.
- ـــــ ، اسد الغابه، بيروت، دار الكتاب العربي، بیتا.
- ابناثير، مباركبن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم، اسماعيليان، 1364.
- ابنجوزي، عبدالرحمن، أخبار الحمقى و المغفلين، بیروت، المكتب التجاري، بیتا.
- ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- ابنحزم، عليبن احمد، الفصل في الملل والأهواء والنحل، بيروت، دار الصادر، 1317ق.
- ابنحنبل، احمد، العلل، ریاض، دار خانی، 1408ق.
- ــــــ ، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، بیتا.
- ابنشهر آشوب، محمدبن علي، مناقب آل أبي طالب، نجف، المكتبة الحيدرية، 1376ق.
- ابنشيرويه ديلمي، شيرويهبن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، بیروت، دارالكتب العلميه، 1406ق.
- ابنصباغ، عليبن محمد، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، بیجا، دارالحديث، 1422ق.
- ابنعبدالبر، يوسفبن عبدالله، الاستذكار، بیروت، دارالكتب العلميه، 2000م.
- ـــــ ، الاستيعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دارالجيل، 1412ق.
- ابنعساكر، عليبن حسن، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415ق.
- ابنقتيبه دينوري، عبدالله، الإمامة و السیاسة، قاهره، مؤسسة الحلبي، بیتا.
- ابنقولويه، جعفربن محمد، كامل الزيارات، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق.
- ابنكرامه، محسن، تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبين، بیجا، مركز الغدير للدراسات الإسلاميه، 1420ق.
- ابنمغازلي، علیبن محمد، مناقب عليبن أبيطالب، بيجا، سبط النبي، 1426ق.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- أبوالفتح ابشيهي، محمدبن احمد، المستطرف في كل فن مستظرف مجلدين، بیروت، دارالكتب العلميه، 1406ق.
- ابيشيبه، عبداللهبن، المصنف، بيروت، دارالفكر، 1409ق.
- امینی، عبدالحسین، الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، بيروت، دارالكتاب العربي، 1387ق.
- ایجی، عبدالرحمن، المواقف، بيروت، دارالجيل، 1417ق.
- بخاری، محمدبن اسماعيل، صحيح بخاري، بیروت، دارالفكر، 1401ق.
- بلاذری، احمدبن يحيى، انساب الأشراف، مصر، دارالمعارف، 1394ق.
- بوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، قم، دارالکتاب، 1385ق.
- ترمذی، محمدبن عيسی، سنن الترمذي، بيروت، دارالفكر، 1403ق.
- تیمی اصفهانی، اسماعیلبن محمد، دلائل النبوه، ریاض، دارالعاصمه، 1412ق.
- ثعلبی، احمدبن محمد، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1422ق.
- جاحظ، عمروبن بحر، العثمانيه، قاهره، دارالكتاب العربي، بیتا.
- جوهری، اسماعیلبن حماد، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملايين، 1376ق.
- حلی، حسنبن یوسف، كشف المراد في شرح تجريدالاعتقاد، قم، مؤسسة نشر اسلامي، 1417ق.
- خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
- خوارزمي، موفقبن احمد، مناقب، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414ق.
- خوئي، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بیجا، بینا، 1413ق.
- دیلمی، ابنشیرویه، فردوس الأخبار، بیجا، بینا، 1406ق.
- راوندي، قطبالدين، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسة امام مهدي (عج)، 1409ق.
- زبيدي، محمدمرتضی، تاج العروس، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
- زرندي حنفي، محمدبن یوسف، معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول، بیجا، بینا، بیتا.
- زمخشري، محمودبن عمر، الفايق في غريب الحديث، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق.
- ـــــ ، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، قاهره، مصطفى البابي الحلبي، 1385ق.
- سبطبن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوا الحدیث، بیتا.
- شافعي، محمدبن طلحه، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، بیجا، بینا، بیتا.
- شهرستانی، محمد، الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفه، بیتا.
- صدوق، محمدبن علي، الإمامة والتبصرة، قم، مدرسة الإمام المهدي، 1404ق.
- ـــــ ، الخصال، قم، جامعة مدرسين، 1403ق.
- ـــــ ، علل الشرایع، نجف اشرف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385ق.
- ـــــ ، عيون أخبار الرضا، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1404ق.
- ـــــ ، التوحید، قم، جامعة مدرسين، بیتا.
- ـــــ ، معاني الأخبار، قم، مؤسسة نشر اسلامي، 1379ق.
- ـــــ ، من لا يحضره الفقيه، قم، مؤسسة نشر اسلامي، بیتا.
- صفار قمی، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، تهران، منشورات اعلمي، 1404ق.
- صفدي، خليلبن أيبك، الوافي بالوفيات، بيروت، دار إحياء التراث، 1420ق.
- صنعاني، عبدالرزاق، المصنف، بیجا، بینا، بیتا.
- ضحاك، ابن ابيعاصم، الآحاد و المثاني، ریاض، دار الدرايه، 1411ق.
- طبراني، سليمانبن احمد، الدعا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
- ـــــ ، المعجم الكبير، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بیتا.
- طبری، عمادالدین، بشارة المصطفى لشیعة المرتضی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1420ق.
- طبري، محمدبن جرير، نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة، قم، مؤسسة الإمام المهدي، 1410ق.
- طريحي، فخرالدین، مجمع البحرين، تهران، مرتضوي، 1362.
- طوسی، محمدبن حسن، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- ـــــ ، تهذیب الأحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365.
- طيالسي، سليمانبن داود، مسند ابيداود طيالسي، بيروت، دارالمعرفه، بیتا.
- عصفوري، عبدالرحمن، نزهة المجالس، بیروت، دارالمحبة، 2001م.
- فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظين، قم، منشورات شريف رضي، بیتا.
- فخررازي، محمدبن عمر، مفاتیح الغیب، بیجا، بینا، بیتا.
- فراهيدي، خليلبن احمد، العین، قم، دارالهجره، 1409ق.
- فقيهايماني، سيدمحمدرضا و محمود كريمي، «نقد و تحلیل روایات الأنزع البطین در جوامع روایی فریقین»، پژوهش نامه قرآن و حدیث، 1395، ش 19، ص 101ـ124.
- کلینی، محمدبن یعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
- محب طبري، احمد، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، مکتبة القدسی، 1356ق.
- مزاحم منقري، نصربن، وقعة صفين، قاهره، مؤسسة العربية الحديثة، 1382ق.
- مزی، یوسف، تهذيب الكمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1406ق.
- مسلم، مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بيروت، دارالفكر، بیتا.
- مشغري عاملي، يوسفبن حاتم، الدر النظيم، قم، مؤسسة نشر اسلامي، بیتا.
- مفيد، محمدبن نعمانبن محمد، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
- نجاشی، احمدبن علي، فهرست اسماء مصنفي الشيعه، قم، مؤسسة نشر اسلامي، 1416ق.
- نسائی، احمدبن شعيب، السنن الکبری، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ق.
- نیشابوری، ابیعبد الله، المستدرك علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- هیثمی، عليبن ابيبكر، مجمع الزوائد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ق