نقش نشانه شناسی سلاح در امام شناسی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
جانشینی اهلبیت از بنیادیترین اصول اعتقادی شیعه است و به لحاظ جایگاه اجتماعی، پیوسته کسانی برای دستیابی به آن تلاش کردهاند. این تلاشها برخاسته از اختلافات درونشیعی با بهرهگیری از برداشتهای متفاوت از روایات و اخبار بود و شناسایی پیشوای بعدی را دشوار میکرد. پرسشهای مکرر شیعیان در خصوص نشانههای امام و چگونگی شناسایی امام راستین از دروغین و روشنگری امامان معصوم، که در منابع روایی و تاریخی انعکاس یافته، شاهد این ادعاست. امامان معصوم هریک برای تعیین امام بعدی، نام وی را به تصریح یا اشاره میآوردند، که از آن به «نص» تعبیر میشود، و با بیان نشانههای دیگر، شناخت امام پسینی را راحتتر میکردند، که میتوان از آنها به نشانههایی فرعی یاد کرد. در اختیار داشتن ودایع امامت از این نشانههاست.
«سلاح» در میان ودایع، پرتکرارترین واژۀ روایی و به لحاظ تاریخی، چالشزاترین شاخصه برای تعیین امام بوده است. ازاینرو، پژوهش حاضر تلاش دارد با روش توصیفی ـ تحلیلی مصادیق سلاح رسول خدا به عنوان يكي از مهمترين ودايع نزد خلفاي آن حضرت را بررسي كنند، چیستی، چرایی، جایگاه و نقش آن را در اخبار تاریخی و کلام اسلامی بررسی نماید و به پرسشهایی مانند «سلاح؛ نشانۀ امامت یا سبب افتخار و فضیلت؟»، «سلاح؛ نشانۀ قطعی یا ترجیحی؟» و نیز «سلاح؛ نشانۀ همیشگی یا موردی؟» پاسخ دهد.
پاسخ به این پرسشها، با دشواری حضورِ حوزههای حدیثی، کلامی و تاریخی روبهروست و بررسی این مسئله را به نوعی میانرشتهای کرده است. بیپیشینه بودن موضوع، دشواری دیگری است که آثار موجود با اینکه به قلمرو این تحقیق نزدیک شدهاند، پاسخگوی پرسشهای پیشگفته نیستند.
علامه مجلسی در بحارالانوار، مطالبی را ذیل روایات ذیربط به عنوان «بیان» آورده که زمینهساز پاسخگوی برخی پرسشهاست، ولی همۀ جوانب موضوع را نکاویده است.
سیدمحمدکاظم طباطبایی و علیرضا بهرامی (1391) با آفرینش «جستاری در آسیبشناسی چالشهای آغاز امامت امام کاظم» به موضوع پژوهش حاضر نزدیک شده و با تقسیم نشانههای امامت به «اصلی» و «فرعی»، نشانۀ ودایع (شامل سلاح) را همراستا با نشانۀ نص دانسته و بدون پاسخگویی به پرسشهای این تحقیق و نیز با توجه به یک مقطع خاص زمانی، فضای حاکم بر جامعۀ عصر امام کاظم را تقیهای خوانده و تقدیم نشانههای فرعی بر اصلی را چالشآفرین شمردهاند.
نصرتالله آیتی (1394) نیز در کتاب راه و بیراهه، در نقد ادعای سید یمانی، از سه نشانه «علم»، «وصیت» و «سلاح» پیامبر خدا برای تشخیص امام یاد کرده است. این اثر نیز مانند اثر پیشین، بدون بررسی فراگیر دربارۀ مصادیق ودایع و سلاح، ترسیمگر اهتمام پیشوایان شیعه به سپردن سلاح به امام بعدی و ارتباط دادن سلاح با دو عنصر دانش و مهدویت است.
پژوهش حاضر برای پاسخگویی به پرسشهای نامبرده، بیشتر بر دو اثر کهن شیعی و سنی تکیه کرده و بیشترین آگاهاییهای خود را از کتابهای الطبقات الکبری و بصائرالدرجات گرفته است و «سلاح» را به مفهوم «جنگافزار»، براساس اخبار و روایات، شامل تمام وسایل قابل استفاده در نبرد میداند.
سلاح رسول خدا در منابع حديثي ـ تاريخي
منابع فراوانی در خصوص سلاح رسول خدا سخن گفتهاند. برخی به وصف ظاهری سلاحِ آن حضرت بسنده کرده، و برخی دیگر از آن به عنوان نماد امامت یاد کردهاند. الطبقات الکبری اثر محمدبن سعد (م230ق) قدیمیترین منبعی است که به ظاهر سلاح رسول خدا را وصف کرده است. ابنسعد از مورخان و سیرهنگاران بغدادیِ زادهشده در بصره و رشدیافته در بغداد است، وی زمانی در مدینه حدیث آموخت و محل اعتماد بیشتر دانشیان رجال اهلسنت قرار گرفت. با اینحال، یحیىبن مَعین او را تکذیب کرد. کتاب او مشتمل بر آگاهىهاى گستردهاى از صحابه، تابعان و عالمان اسلامی تا زمان مؤلف است و كهنترین ریزآگاهىهاىِ شمایلشناسانه، خصایصگونه و مطالبی دربارۀ جنگافزارهای رسول خدا، شامل شمشیر، زره، نیزه و سپر را به دست میدهد.
بصائرالدرجات معروفترین اثر صَفّار (م290ق)، از اصحاب امام حسن عسكرى و از محدثان بزرگ شیعه در قم و محل اعتمادِ دانشیان رجال است. این کتاب با رویکرد کلامی، در ده بخش تنظیم شده است. صفار برای پاسخگویی به مسائل کلامی در موضوع امامت، به موضوعاتی مانند «ائمه؛ وارث دانش انبيا» و نیز «ودايع پيامبر خدا»، «اسم اعظم» و «علم الكتاب نزد ائمه» اشاره کرده است. این اثر نخستین اثر شیعی است که سلاح رسول خدا را به عنوان نمادِ امامت برجسته کرده و 55 حدیث دربارۀ سلاح به منظور اثبات برتری امامان شیعه آورده است. بااینحال، برخلاف کلینی و دیگر محدثان مشهور شیعی، ابنوليد (م343ق) استاد شیخ صدوق (م381ق)، بهرغم نقل همۀ آثار صفار، از روایت کردن کتاب بصائرالدرجات خودداری کرده است. مجلسی سبب آن را غالیانه پنداشتن روایات این کتاب دانسته است، که نشان میدهد صفار بهرغم تدوین کتاب الرد علی الغلاة، در نگاه برخی، متهم به غلو بوده است. بر پایۀ این دو اثر کهن، سلاحشناسی در دو بخش «تاریخی» و «کلامی» سامان یافته است.
گونهها و نامهاي سلاحهاي رسول خدا
سلاح در اندیشۀ اسلامی و در سیرۀ نبوی، نشانۀ آمادگی برای مقابله با فتنه است و رسول خدا از آن برای خشونت و جنگطلبی استفاده نکردند و شیوۀ برخورد آن حضرت با دوست و دشمن براساس کرامت انسانی و مبانی اخلاقی بود. علاوه بر آن، نامگذاری در سیرۀ نبوی اهمیت داشت، بهگونهایکه ایشان برای آنچه داشتند، نامی انتخاب میکردند و نامهای زشت را به زیبا تغییر میدادند و میتوان حدس زد که حضرت نام برخی از سلاحها را خود انتخاب کرده باشند.
الف. شمشيرهاى رسول خدا
ابنسعد هشت شمشیر برای پیامبریاد کرده و برخی را توصیف کرده است:
1. شمشیری که از پدر به ارث برده بودند و هنگام هجرت به همراه داشتند. طبری آن را «عَضْب»، به معنای «بُرّان» نامیده و افزوده که حضرت با همان شمشیر به میدان بدر رفتند. اما واقدی، شمشیر عَضْب را اهدایی سَعدبن عُباده به رسول خدا دانسته است.
2. دیگری «ذوالفَقار» نام داشت که حضرت آن را در پیکار بدر غنیمت گرفتند. به روایت عامر شَعْبی (م103ق) آن شمشیر در اختیار امام سجاد بود و به جمعی که عامر نیز در میان آنان بود، نشان دادند. عامر ضمن وصف آن، افزوده که ذوالفَقار از آنِ مُنَبَّهبن حَجّاج سَهْمى بود كه پیامبر در بدر غنیمت گرفتند. یعقوبی آن را نازل شده از آسمان دانسته و ابنسیدالناس افزوده که رسول خدا در تمام جنگها، از آن استفاده کردهاند. ابنشَهاب زُهْری از امام سجاد روایت کرده که مِسْوَرِبنِ مَخْرَمَه زُهْری (م90ق) از مخالفان یزید، در مسیر بازگشت کاروان کربلا از شام به مدینه، تلاش داشت شمشیر رسول خدا را از امام سجاد بگیرد و خود را نگران نشان میداد که اگر این کار صورت نگیرد، امویان آن را به زور خواهند گرفت. ابنکثیر مینویسد: امام حسین این شمشیر را در کربلا همراه داشتند، در اختیار امام زینالعابدین قرار گرفت، که با خود به دمشق آورند و سپس با آن به مدینه بازگشتند. عینی احتمال داده نام آن شمشیر، «ذوالفقار» باشد؛ همان که پیامبر به حضرت علی بخشیدند و از این طریق در اختیار خاندان ایشان قرار گرفت. گفتنی است که این شمشیر همراه امام باید به طور طبیعی به غنیمت برده میشد و اهلسنت نیز از رسول خدا روایت کردهاند که جنگافزار مقتول از آنِ قاتل است.
3. رسول خدا سه شمشیر نیز از غنایم جنگی بنىقَیْنُقاع به نامهای «قَلَعى»، «بَتّار» (بنیادبرانداز)، «حَتْف» (مرگ) و نیز شمشیری به نام «خَیْفى» داشتند، که زبانهدار بود. «خیف» نام منطقهای در نزدیکی یمن است و به احتمال، «حتف» به «خیف» تصحیف شده است.
4. پیامبر بعدها دو شمشیر به نامهای مِخْذَم (بسیار بُرّان) و رَسُوب (مانعشکن) را نیز از غنایم جنگی فُلْس در شکستن بت قبیلۀ طَی به دست آوردند.
ابن سیدالناس افزون بر هشت شمشیر پیشگفته، از شمشیری به نام «صَمْصام» (بُرّان) یاد کرده، که از عَمْروبن مَعْدیکَرَب بوده و افزوده که حضرت شمشیری به نام «قَضیب» نیز داشتند که در این صورت، تعداد شمشیرها ده فقره خواهد شد. اما نسبت صمصام به رسول خدا اشتباه است؛ زیرا عمروبن معدی کرب در نبرد بنیزبید با مسلمانان شکست خورد و وقتی مسلمان شد، شمشیر صمصام را به خالدبن سعید عاصی هدیه داد. خالد در سال چهاردهم هجری با همان شمشیر در نبرد «مَرْجُ الصُّفَّر» شرکت کرد و از آن پس، آن شمشیر در خاندان سعید بود تا اینکه در اختیار خلیفه هادی عباسی (169ـ170) و سپس واثق عباسی (227ـ232) قرار گرفت.
انتساب شمشیر «قَضیب» به رسول خدا نیز، که گویا خرگوشی نخستین بار آن را بیان کرده، صحیح نیست؛ زیرا شاهد و سندی متقن آن را پشتیبانی نمیکند. برخی مورخان مانند یعقوبی نیز آن را در زمرۀ لوازم شخصی رسول خدا نیاوردهاند. از سوی دیگر، شمشیر سَلَمةبن اَسْلمبن حريش در نبرد بدر شکست و پيامبر قضیبی (شاخۀ خرمایی) برای جنگیدن به او دادند، که ناگاه به شمشيرى نيكو تبديل شد و پیوسته نزد او بود تا زمان نبرد «جِسْرِ ابوعبيد» در سال پانزدهم هجری، که كشته شد. مشابه این خبر برای عکاشةبن محصن نیز نقل شده است. انتساب شمشیر «قضیب» به رسول خدا شاید به دلیل معجزۀ آن حضرت باشد. اما «قضیب» به معنای «چوبدستی» شواهد فراوانی دارد؛ ازجمله آنکه امام حسین آن را در مدینه، پس از مرگ معاویه و همزمان با بیعتخواهی یزید، در اختیار داشت. آنگاه در اختیار امویان قرار گرفت و پس از مرگ آخرین خلیفۀ اموی، در اختیار سَفّاح و مهدی عباسی قرار گرفت. نمونۀ واضحتر آن «بُردَه» (نوعی لباس) است، که رسول خدا به کعببن زهیر شاعر بخشید، و چون منسوب به رسول خدا بود، به «بُرد الخلفاء» شهرت یافت و تا قرن هفتم نیز در اختیار خلفای اموی و عباسی بود.
ب. زرههای رسول خدا
ابنسعد از سه زره برای رسول خدا نام برده و ضمن دو سند، نشان داده که ـ دستکم ـ یکی از آنها نزد امام سجاد و امام باقر بوده است. دو زره از بنىقَیْنُقاع به نامهای «سَعْدیه» و «فِضّه» به پیامبر رسید. «سَعْديه» نام منطقهای منسوب به تیرههایی از عرب یا منسوب به کوههای «سَعْد» است، اما برخی آن را «سُغْدیه» یا «صُغْديه» ضبط کردهاند و بشار عواد معروف، «سُغْد» (صُغْد) را از مناطق سمرقند دانسته است. گرچه وجود «خنجرهای صُغْدی» میتواند شاهدی بر ضبط «صُغْدی» باشد، اما ورود اینها از سمرقند به حجاز در آن روزگار بعید است.
پیامبر در نبرد اُحُد نیز دو زره داشتند: یکی «ذات الفضول» و دیگری «فضّه»، و گفته شده که در جنگ خیبر نیز دو زره بر تن داشتند: یکی «ذات الفضول» و دیگری «سعدیه». بلاذری زرههای «ذات الفضول» و «سعدیه» را از غنایم قَیْنُقاع و زره «فضه» را هدیۀ سعدبن عُباده شمرده و علت نامیدن «ذات الفضول» را بلنددامن بودن زره دانسته است.
عامر شَعْبی نقل كرده كه علىبن حسین زره پیامبر خدا را به ما نشان دادند. آن زره یمنى، ظریف و دو دامنه بود، که اگر مىبستند به زمین نمىرسید و اگر هر دو دامن را مىگشودند به زمین مىرسید. ابنسعد همچنین از امام باقر روایت کرده که در زره پیامبر دو حلقۀ نقرهای بود. برخى آن حلقهها را در ناحیۀ سینه و برخى در پشت گفتهاند. خالد از امام صادق روایت کرده که امام باقر فرمودند: آن زره را پوشیدم و به زمین رسید. ابنسعد روایتی دیگر از امام باقر آورده که پیامبر یکی از زرههاى خود را براى گرفتن مقدارى جو، نزد ابوشحم یهودى، از قبیلۀ بنىظَفَر، گرو گذاشتند. عایشه و اَنَس گفتهاند که زره رسول خدا تا پایان عمر در رهن یهودی بود، و چیزی برای آزاد کردن رهن یافت نشد.
برخی از هفت زره برای رسول خدا یاد کرده و بجز سه زره پیشگفته، از زرههایی به نامهای «ذات وِشاح»، «ذات حواشي»، «بَتْرَاء» و «خِرْنِق» (مقاوم) نیز نام برده و برخی دو زره «ذات فضول» و «سعدیه» را از بنیقَیْنُقاع دانستهاند. برخی دیگر زره «سعدیه» را همان زره حضرت داوود به هنگام پیروزی بر جالوت دانستهاند. این زره نزد رسول خدا بود و سپس در اختیار امیرمؤمنان قرار گرفت. عباس تلاش کرد آن را از امام بگیرد و حتی شکایت نزد ابوبکر برد، اما موفق نشد. گویا نامهای «ذات وِشاح»، «ذات حواشي»، «بَتْراء»، و «خِرْنَق» وصف برخی زرههای پیشگفته باشد که در قرون میانۀ تاریخ اسلام افزوده شده است. برای مثال «بَتْرا» به معنای «کوتاهدامن» وصف یکی از زرهها بوده و در مقابل «ذاتالفضول»، به معنای «بلنددامن»، قرار گرفته است. «وِشاح» نیز به معنای «جواهرنشان»، میتواند وصف باشد؛ همانگونه که «ذوالوِشاح» نام شمشیر عُمربن خطاب در دست عبیداللهبن عُمر در پیکار صِفّین بود.
ج. پرچم رسول خدا
عقاب پرچم سیاهرنگ پارچهای بود، و سبب انتخاب چنین رنگی، جلوهگری بهتر در روز و در میان غبار میدان نبرد و نیز تجمع آسانتر سپاهیان است. بر پایۀ خبری دیگر، برخی پرچمهای رسول خدا از روسری زنان ایشان بود. برخی میان پرچمِ «رایت» با پرچمِ «لِواء» تفاوت گذاشته، و برخی آن تفاوت را نقد کردهاند. بنابر خبر ابن ابیفَرْوَه، پرچم «عقاب» در عصر خلافت در اختیار خالدبن ولید در جنگ مرتدان بنیحنیفه و فتوح شام بود. واقدی و ابناعثم افزون بر آن، از پرچم دیگری برای رسول خدا یاد کردهاند که در فتوح شام در اختیار ابوعبیده جَرّاح بود.
بر پایۀ گزارش عایشه، جنس پرچم، نه از پنبه، کتان، ابریشم و حریر، بلکه آمیختهای از مو و پشم شتر بوده، و گویا این پارچه همانی باشد که بنابر اخبار اهلسنت، از آن پرچم «عقاب» ساخته شد. برخی فضایلنویسان شیعی روایتی از ابوبصیر اسدی از امام صادق نقل کردهاند که نوعی رویارویی با روایت عایشه تلقی میشود و آن، اینکه جبرئیل پرچم رسول خدا را در نبرد بدر فرود آورد و آن از برگ درختان بهشت بود. بر پایۀ این خبر، رسول خدا در پایان نبرد بدر، آن را درهم پیچیدند و به حضرت علی تحویل دادند. پرچم نزد امام علی ماند تا آنکه حضرت در نبرد جمل گشودند و سبب پیروزی ایشان شد. امام پس از جمل، دوباره آن را پیچیدند. امام صادق مکان آن پرچم را نشان دادند و فرمودند: آن نزد ماست و تا قیام قائم گشوده نمیشود. آنگاه افزودند: قائم با لباس رسول خدا در نبرد اُحُد، عمامۀ «سحاب» آن حضرت، زره پیامبر به نام «سابغه» و شمشیر «ذوالفَقار» ظهور خواهد کرد.
در روایتی از ابوخالد کابلی، امام سجاد فرمودند: پرچم با قائم (عج) است و او آن را خواهد گشود و سبب پیروزی بر اقوام مخالف خواهد شد. شبیه این روایت را ابانبن تَغْلب از امام صادق با اندک تفاوتی نقل کرده و در آن افزون بر پرچم آمده است که قائم(عج) زره رسول خدا را نیز خواهد پوشید. بر پایۀ خبر جابربن یزید جعفی از امام باقر، قائم افزون بر پرچم، پیراهن، شمشیر، و دیگر نشانهها و دلایل را با خود همراه خواهد داشت. بر پایۀ گزارشی، امام صادق در شبی که محمد نفس زکیه قیام کرد، جامهدان مُهرشدهای را خواستند و با اشاره به درون آن فرمودند: این «عقاب»، پرچم رسول خدا است؛ آن را بیرون آوردند و (برای تبرک) بر چشمانشان نهادند.
برخی از پرچمی سفید به نام «الزينه» و پرچم دیگری به رنگ زرد خبر دادهاند که اطلاعی از آنها در دست نیست.
د. سپر رسول خدا
رسول خدا سپرى داشتند كه بر آن تصویر سر قوچى بود، که پیامبر از آن ناخرسند بودند و خداوند آن تصویر را محو کرد. برخی از سه سپر به نامهای «زَلوق»، «فُتَق» و نیز سپری با تصویر عکس عقاب یا قوچ یاد کردهاند. برخی دیگر سپر تصویردار را همان «فُتَق» گفتهاند. و طبرانی از سپر دیگری به نام «جمع» یاد کرده است. با این حال، منابع متقدم مانند واقدی و یعقوبی بدون یاد از سپرهای متعدد، از سپری برای حضرت به نام «زَلوق» یاد کردهاند. گمان میشود حضرت سپری با نامهای متفاوت داشته و چهبسا «زلوق»، به معنای «مقاوم در برابر ضربه»، برگرفته از وصف آن سپر بوده که به تدریج، جنبۀ اسمی بر وصفی آن غلبه کرده است.
هـ . نيزه، كمان، تير و تيردان رسول خدا
ابنسعد بدون هیچ توضیحی، از سه نیزه برای حضرت یاد کرده که آنها را از غنایم بنىقینقاع به دست آورده بودند. یعقوبی از نیزهای به نام «مَثْوَى» (میراننده) برای رسول خدا یاد کرده، و برخی افزون بر آنها از نیزهای به نام «مُثَنيّ» (مُتثنّي یا شنونی) نام بردهاند که گویا تصحیف یکدیگر باشند. حضرت سه سرنیزه نیز داشتند: یکی به نام «نَبْعاء» (نَبْعه)، سرنیزۀ بزرگی به نام «بَیْضاء» و سرنیزۀ کوچکتری به نام «عَنَزَه».
ابنسعد از سه كمان به نامهای «رَوْحاء»، «بَیْضاء» از چوب شَوْحَط (نام درختی) و «صَفْرا» از چوب نَبْع به رنگ زرد از غنایم بنىقینقاع یاد کرده است. برخی از دو کمانِ دیگر به نامهای «زَوْراء» و «كَتوم» نیز نام بردهاند. کمان «کتوم» از چوب نَبْع بود و در پیکار اُحُد و به قولی در نبرد بدر (سخن نویری در خصوص نبرد بدر تأییدی ندارد) شکست و آن را قَتادةبن نُعْمان گرفت. واقدی کمانهای غنیمتی بنیقینقاع را «كتومِ» شکسته شده در اُحد، «رَوْحاء» و «بَيْضاء» دانسته است. ازاینرو، باید «کَتوم» وصف دیگر کمان «صَفْرا» باشد که به علت زردرنگی، صَفْرا و به علت کوتاهی صدا به هنگام پرتاب تیر، «کَتوم» نامیده شده است. دور از ذهن نیست که کمان «رَوْحاء» نیز تصحیف کمان «زَوْراء» باشد.
طبرانی از کمانی به نام «سَداد» یاد کرده، که این نامگذاری تفأل به اصابت تیر پرتابشده از کمان، به هدف است. اما تیر رسول خدا «مُوْتَصِله» نام داشت و سبب نامگذاری نیز تفأل به رسیدن آن به دشمن بود. یعقوبی تیردان حضرت را «کافور» و نام کلاهخود ایشان را سُبُوع گفته و طبرانی نام تیردان حضرت را «جمع» بیان کرده است. ابن سیدالناس از دو کلاهخود به نامهای «مُوَشَّح» (زینت داده شده) و «مَسْبوغ یا ذوالسُبُوغ»، به معنای «وسیع» نام برده است.
رهيافت اخبار تاريخی
منابع تاریخی برای رسول خدا لوازم جنگی متعددی با نامها و وصفهای گوناگون یاد کردهاند که بیشتر نامها بیانگر وصف، حالت یا مکان و نیز تفأل به سرآمدی در جنگ است. برخی از آنها ارث پدری، برخی خریداری شده و برخی نیز اهدایی هستند. این منابع کموبیش نام، وصف، تعداد و سرنوشت این تجهيزات را بیان کردهاند، که برخی در عصر نبوی از بین رفته، برخی بخشیده شده و برخی پس از رحلت آن حضرت در اختیار دیگران قرار گرفته است. برای نمونه، گفته شده که پرچم «عقاب» در اختیار خالدبن ولید، «ذوالفقار» در اختیار امیرمؤمنان بوده و اسب «وَرْد» در اختیار عُمربن خَطاب بوده است. ابنسعد اسب «ورد» را اهدایی تمیم داری، و ابنحبیب بغدادی آن را اسب حمزۀ سیدالشهداء، روایت نموده که وی آن را «خفیف» میخوانده است.
بر پایۀ اخبار تاریخی، ابزاری مانند پرچم «عقاب»، شمشیر «ذوالفقار» و زره «ذات الفضول» یا «سعدیه» حتی در عصر خود رسول خدا اهمیت ویژهای داشت. اما مجموع جنگافزارها در ذهن مردم در عصر نبوی و دورۀ خلافت، نماد سروری و سزاواری برای رهبری محسوب نمیشد، چه آنها را به دیگران بخشیده باشند، یا پس از رحلت آن حضرت، در اختیار افرادی قرار گرفته باشد. تنها چیزی که این اخبار نشان میدهد آن است که جامعه آنها را سبب خیر و برکت میدانست؛ همانگونه که تار موی پیامبر را برای تبرک نگه میداشتند. تصور برکت و بهویژه پیروزی در نبردها در اثر داشتن یکی از آن آثار، سبب تلاش برای دستیابی یا ادعای داشتن آنها میشد. با این حال، برخی ابزارهای اداری مانند مُهر رسول خدا در دست ابوبکر بود و نامههای خود را با آن مُهر میکرد، ولی او بدون ادعای تبرک، نگاه صرف ابزاری داشت. پذیرش خبر شکایت عباسبن عبدالمطلب از امام علی، برای گرفتن زره «سعدیه» و حکم ابوبکر به نفع امام، تأکیدی بر این ادعاست، که حتی حاکمان سقیفه و عباس سلاح یا دیگر وسایل شخصی رسول خدا را نشانۀ مهتری، خلافت و امامت نمیدانستند.
یادآوری این نکته برای بررسیهای بعدی مهم مینماید که به تصریح برخی اخبار تاریخی، شماری از جنگافزارها (برخلاف آنچه پیشتر گفته شد)، با نوعی اعجاز و کرامت همراه بوده، مانند شمشیر «ذوالفقار» که نزول آسمانی و زره «سعدیه» که پوشش داود نبی دانسته شده است. همان اخبار و منابع از وجود این نوع ابزارها نزد امامان شیعه حکایت دارند، که گویا به وراثت از امامی به امام بعدی منتقل شده است.
سلاحشناسی در منابع کلامی ـ حديثي
این نوع منابع برخلاف منابع تاریخی، تلاشی برای بازشناسی انواع سلاحهای رسول خدا ندارند. آنها درصددند از سلاح رسول خدا نزد امامان به عنوان نماد امامت استفاده کنند و از وجود برخی سلاحها یا لوازم شخصی و اداری نزد غیر امامان سخن نگفتهاند؛ بهویژه آنکه در اینگونه منابع، گرچه از برخی ادوات نظامی رسول خدا یاد شده، اما نقش مطلقِ سلاح بیشتر در نظر گرفته شده است. بجاست این نوع روایات برای رسیدن به اهداف این نوشتار، شناسایی و ساماندهی شود.
روایات صفار در باب سلاح به چند امام بازمیگردد. بیشتر آنها از امام صادق و سپس امام باقر است. صفار یک روایت از امام کاظم و شش روایت نیز از امام رضا نقل کرده است. حجم روایات نشان میدهد که موضوع سلاح پیامبر به عنوان نشانۀ امامت، در عصر امام سجاد آغاز شد، در عصر امام باقر استمرار یافت و در عصر امامت امام صادق به اوج خود رسید. آنگاه در اثر تبیین، استدلال و افشاگری آن حضرت و از سوی دیگر، شکست قیامهای نفس زکیه و ابراهیم باخمرا، تا حدی کمرنگ شد. اما در عصر امام رضا و همزمان با اوجگیری مجدد قیام حسنیها، دوباره رونق یافت.
سیر تاریخی این مسئله از پس حادثۀ کربلا و آغاز اختلافات درونشیعی، با بیان روایتی از صفار پیگرفته میشود. او از زُرَاره از امام باقر روایت کرده است که پس از شهادت امام حسین محمدبن حنفیه در مکه با امام سجادگفتوگو کرد و خود را به سه دلیل سزاوار امامت دانست: وصیت نکردن امام حسین، فرزندی حضرت علی و مسنتر بودن. امام سجاد از وصیت پدرش پیش از حرکت به عراق و نیز ساعتی پیش از شهادت یاد کرد. آنگاه سلاح رسول خدا را به محمد نشان داد. آنچه مهم مینماید اینکه سلاح در سخنان ابنحنفیه نیامده و گویا امام سجاد سلاح را به عنوان نشانهای بر وصیت به ابنحنفیه نشان داده است، که با وجود آن، ادلۀ دیگر (مانند فرزند امیرالمؤمنین بودن یا بزرگسالی) کارایی نداشت. اما او وصیت و نشانۀ آن را نپذیرفت و برای داوری میان خود، نزد حجرالاسود رفتند. روایت حُمْرانبن اَعْیَن (زنده در 148ق) نشان میدهد که داستان امامت ابنحنفیه اینجا پایان نیافت و کَیْسانیه مدعی امامت او بودند. وقتی حُمْران ادعای آنان را برای امام باقر بازگفت، امام فرمودند: چرا نمیگویند که سلاح رسول خدا نزد کیست؟ آنان از نشانۀ دو طرف شمشیر رسول خدا چه میدانند؟ مشابه این خبر از امام صادق نیز نقل شده است. چنین پرسشی از عُمَربنِ اَبان کلبی، صحابی امام صادق، بیانگر تداوم این اختلاف است.
دسته دیگری از روایات حکایت میکنند که بنیحسن و به احتمال، زیدیان پیرو آنان، پس از فروکاهی کیسانیه، از اهرم سلاح استفاده کردند و دور از ذهن نیست که آنان با بهرهگیری از استدلال امام سجاد و امام باقر بر ضد محمدبن حنفیه و کیسانیه، مدعی امامت خود شده باشند. آنان تعریف جدیدی از امام ارائه دادند و گفتند: «امام کسی است که بر ضد ستمگران میشورد» و بر پایۀ اخبار موجود، به نظر میرسد برای تثبیت این تعریف، اعتقاد «القائم بالسیف» را به سلاح رسول خدا پیوند دادند و مدعی شدند که امام قیامکنندهای است که باید سلاح رسول خدا را در اختیار داشته باشد. این ادعای به شدت از سوی امام صادق نقد شد و در پرتو این ادعا و نقد، ادبیات سیاسی کلامی جدیدی رخ نمود که روایات صفار آن را ترسیم کرده است. این روایات به شرح ذیل است:
بر پایۀ خبر سعید سَمّان، زیدیان معتقد بودند: شمشیر رسول خدا نزد عبدالله پدر نفس زَکیّه است و امام صادق آنان را دروغگو خواند و فرمود: عبدالله شمشیر رسول خدا را جز نزد امام سجاد ندیده است. امام شمشیر، زره، کلاهخود و پرچم ظفر رسول خدا را نزد خود دانستند و از سلاح و مجموعۀ مواریث انبیای پیشین به عنوان نشانۀ امامت یاد کرد. آنگاه ادامه دادند که الواح و عصا و طشتی که حضرت موسی در آن قربانی کرد و انگشتر سلیمان و اسمی که پیامبر اگر آن را میان مسلمانان و کفار میگذاشتند، تیری از مشرکان به مسلمانان نمیرسید و نیز تابوتی را که فرشتگان آوردند، نزد من است. سلاح در خاندان ما، مانند تابوت در بنیاسرائیل است، که بر در هر خانهای پیدا میشد، نشانۀ نبوت بود. سلاح به هر کس از ما برسد، امامت به او داده شده است. زره رسول خدا را من و پدرم پوشیدیم و بر ما بزرگ بود. قائم ما وقتی آن را بپوشد، به قامتش اندازه خواهد بود.
مشابه این خبر را سلیمانبن خالد با اندک تفاوتی از برخی عِجْلِيان کوفه نقل کرده است.، پیروان هارونبن سعيد (سعد) عِجْلي، بزرگ زیدیۀ کوفه بودند و ادعا داشتند سلاح نزد عبداللهبن حسن است. این خبر برخلاف دیگر اخبار، بدون ارائۀ تعریفی از «سلاح»، اين تعبير را ارائه داده كه «اِنَّ عِنْدَنَا لَسَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ وَ دِرْعَهُ وَ سِلَاحَهُ وَ لَامَتَهُ»، و سلاح را همراستای شمشیر و زره قرار داده است. اين خبر پس از بصائرالدرجات، جز در بحارالانوار بازتاب ندارد و نمیتوان از آن به ذکر عام پس از خاص یاد کرد. گزارش سلیمان این سخن را تأکید میکند که زیدیه ادعای سلاح نزد عبدالله را شعلهور میکردند و امام چنین ادعایی را برای شیعه خطرناک میدیدند. از اینرو، ادعای آنان را نفی کردند و تأکید نمودند که مسیر صحیح و روشن با این ادعاها تغییر نمیکند.
امام صادق در خبر دیگری، به تبیین انگیزۀ ادعای حسنیان پرداختند و از رشک آنان بر خاندان امام حسین یاد کردند. بر پایۀ آن، حسنیان امامیۀ کوفه را متهم میکردند که امام صادق را پیامبر و دارندۀ سلاح رسول خدا میدانند. امام صادق این ادعا را بزرگ خواندند و برای بنیحسن پیام فرستادند که وقتی من در میان شما هستم، شما را با افکار خوب و بد کوفیان چهکار؟ سلاح، پرچم و زره رسول خدا نزد من است. پدرم آنها را پوشید و بر قامتش بلند بود. آنگاه افزودند: «حسد خاستگاه سخنان شماست. بنیهاشم احکام حج و نماز را نمیدانستند، تا اینکه پدرم به آنان آموزش دادند». امام رضا نیز حسد را انگیزۀ بنیحسن دانستند و فرمودند: وقتی سلاح رسول خدا در اختیار پدرم بود، عموزادگان حسادت کردند. ازاینرو، امامان در برابر انحراف حسنیان و زیدیان بر اعلام چند نکته تأکید داشتند:
الف) سلاح در اختيار امامان معصوم
روایاتی بدون نام بردن از سلاحی خاص و روایاتی نیز همچون «إِنَّ عِنْدَنَا سِلَاحَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سَيْفَهُ وَ دِرْعَهُ و مُصْحَفُ فاطمة و الجَفْرُ» همراستا با سلاح، از مصادیقی نام بردهاند که نزد امامان است، که میتواند ذکر خاص بعد از عام باشد. برخی دیگر از روایات بدون کاربرد واژۀ «سلاح»، از مصادیق آن یاد کردهاند. امام صادق فرمودند که پدرشان زره رسول خدا را به نام «ذات الفضول» پوشیدند و بر اندامشان بلند بود، و نیز فرمودند: بهرغم خواست مخالفان، انگشتر، زره، سیف، پرچم و جفر نزد من است. قابل توجه آنکه در این روایت، جفر و سلاح همردیف یاد شدهاند. اما برخی روایات تصریح دارند که سلاح در جفر (صندوقچهای) نزد ماست. برای مثال، عبدالخالق بن عبدربّه به امام صادق گزارش داد که ابراهیمبن محمد مدعی است: شما «کتاب علی» را در اختیار دارید. حضرت فرمودند: علی کتابی نداشت؛ از او دو جفر هست که در یکی چند کتاب، و در دیگری سلاح رسول خدا قرار دارد و از وجود دو صحیفه نزد خود یاد کردند. عَنْبَسَةبنِ مُصْعَب نیز میگوید که امام صادق فرمودند: «امروز کسی برای ما دشمنتر از خویشاوندان ما نیست. جفر دوتاست: در یکی سلاح و در دیگری کتابها و مصحف فاطمه(س) است».
ب) سلاح؛ ارث اميرمؤمنان علی
مجموع این اخبار با هر حجمی از سلاح، درصدد بیان این سخن کلامی هستند که: «امام وارث رسول خدا و دیگر انبیای الهی در دانش، سلاح و وسایل اختصاصی است». صفار سه روایت از امام باقر و سه روایت از امام صادق نقل کرده است که نشان میدهد امام علی سلاح رسول خدا را ارث بردهاند. جابربن یزید جُعْفی از امام باقر مناشدۀ امیرمؤمنان را پس از قتل عُمربن خَطاب نقل کرده که حضرت فرمودند: «کسی جز من وارث سلاح، پرچم و انگشتری رسول خدا نیست»، و مخاطبان آن را تأیید کردند. ابنعُقْده کوفی خبر مناشده را از جابر از عامربن واثِلَه، از شاهدان مُناشده و طوسی آن را از اَعْمَش از سالمبن ابيالجَعْد به طور مرفوعه از ابوذر غفاری روایت کرده است.
نیز امام باقر این سخن حُمْرانبن اَعْین را تأیید کردند که حضرت علی سلاح رسول خدا را پس از رحلت آن حضرت به ارث بردند. آنگاه در اختیار حسنین قرار گرفت و امام حسین آن را در اختیار امسَلَمَه قرار داد تا در اختیار دشمن قرار نگیرد. سپس در اختیار امام سجاد و پس از آن در اختیار ماست. حُمْران مشابه این روایت را از امام صادق نیز نقل کرده است. مُعَلّیبن خُنَیْس نیز از امام باقر مشابه این خبر را روایت کرده، اما با این تفاوت که ارث به هنگام رحلت بوده و عصای حضرت موسی از وسایل آدم و در اختیار آن امام و همنان سبز و تازه، و قابل سخن گفتن و آماده شدن برای قائم(عج) است تا با آن، کار حضرت موسی را انجام دهد. عُمَربن اَبان نیز این مسئله را از امام صادق پرسید و امام آن را تأیید کردند.
فارغ از اینکه ارث پس از رحلت یا اندکی پیش از آن بوده، حجم میراث امام علی از رسول خدا در منابع حدیثی ـ کلامی یکسان بیان نشده است. در روایت ابنمُسْكان از ابوبصیر از امام صادق، افزون بر شمشیر و زره، از «عَنَزَه» (نیزهای بزرگتر از عصا و کوچکتر از نیزۀ جنگی)، «رَحْل» (پالان شتر یا لوازم شخصی مسافرتی) و نیز استرِ شهبای پیامبر خدا نیز سخن گفته شده است. بلاذری، نصربن مزاحم و شیخ مفید نیز میگویند که امام علی در جنگ جمل و صِفین از استر «شهباء»، اسب «مرتجز»، زره و عمامۀ رسول خدا استفاده کردهاند، ولی بیان نداشتهاند که اینها چگونه در اختیار حضرت قرار گرفته است.
این ناهماهنگی در تعریف «ذوالفقار» در منابع حدیثی ـ كلامی و تاریخی نیز مشاهده میشود، اما آشفتگی در منابع حدیثی ـ كلامی بیشتر است. روایتی از احمدبن عبدالله همانند یعقوبی، آن را فرود آمده از آسمان دانسته، روایتی منسوب به ابنعباس آن را میراث آدم در دست امام علی و امامان بعدی، یا هدیهای از بلقیس به حضرت سلیمان شمرده، یا شاخۀ نخلی دانستهاند که در نبرد بدر به شمشیر تبدیل شد. روایت ناصحیحی نیز آن را برگرفته از بُتی آهنین در یمن دانسته که امام علی آن را شکستند، به مدینه آوردند و از آن دو شمشیر «ذوالفقار» و «مِخْذَم» ساخته شد. با این حال، منابع تاریخی و حدیثی ـ كلامی بیان نداشتهاند که مردم در چند دهۀ نخستین اسلام، وجود این آثار نزد امام علی را نشانۀ امامت ایشان خوانده باشند.
ج) تشابه سلاح و تابوت
صفار رابطۀ سلاح را با حاکمیت و امامت در هفت روایت از امام باقر، سه روایت از امام صادق و سه روایت از امام رضا نقل کرده است. این روایات اصرار دارند که تابوت در دورۀ بنیاسرائیل نشانۀ حاکمیت بوده است؛ اما در خصوص سلاح تعابیر متفاوت است. برخی روایات تشابه تابوت و سلاح را در حکومت (مُلْک) یا امامت و دانش تبیین کرده و گفتهاند که سلاح هر جا باشد، امامت، و به نقلی، دانش در آنجا مستقر خواهد بود. آیا روایات متفاوت هریک به ابعادی از تشابه پرداخته، یا میان حاکمیت سیاسی با امامت و دانش تفاوت گذاشتهاند؟ علامه طباطبائی و برخی از متكلمان اسلامی در تبیین رابطۀ حاکمیت سیاسی، امامت و دانش، امامت را دارای سه جنبة زعامت سیاسی، مرجعیت دینی و ولایت معنوی و هدایت باطنی دانستهاند؛ اما علامه ذیل آیۀ «ابتلاء» امامت را به معنای «ولایت معنوی و هدایت باطنی» و مقامی غیر از خلافت، وصایت و ریاست برشمرده که این با واقعیت بیرونی در تاریخ اهلبیت سازگارتر است؛ زیرا حاکمیت سیاسی برای بسیاری از امامان معصوم استقرار نیافت و خلفای اموی و عباسی نیز هیچگاه درصدد بازپسگیری سلاح از امامان نبودند.
د) سلاح؛ نشانه امامت
روایاتی تصریح دارند که سلاح معیاری برای شناخت امام است. ابنفَضَّال، از سران واقفیه، از امام صادق سه نشانه برای شناخت امام روایت کرده است: شایستهترین شخص به امام قبلی، دارندۀ سلاح رسول خدا، و وصیت. عیاشی پس از صفار، همین خبر را از امام باقر و امام صادق روایت کرده است. عبدالاعلی نیز این خبر را با این تفاوت روایت کرده که امام صادق فرمودند: «این سه نشانه در دیگران یافت نمیشود، نزد من است و نزاعبردار نیست». بُرَيْدبن معاویه عِجْلی از امام باقر دربارۀ آیۀ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» پرسید و امام فرمودند: «مراد ما هستیم که باید امام پیشین سلاح، دانش و کتابها را به امام بعدی برساند». این گزارش بر خلاف دیگر اخبار، به منابع فاطمیان نیز راه یافته و قاضی نعمان آن را نقل کرده است. مازندرانی «کتاب»، «علم» و «سلاح» را در خبر بالا تعریف و مصادیق آنها را یاد کرده است. او ضمن آنکه «دانش» را به «دانش خاص» تعریف کرده و قلمرو آن را گذشته، حال و آینده تا قیامت دانسته، دامنۀ سلاح رسول الله را به کلاهخود، زره، پرچم، شمشیر و حتی پیراهن و انگشتر و چیزهایی از این قبیل گسترش داده است، که به نظر میرسد شاملترین نظر را در این خصوص ارائه داده، ولی رابطۀ این شمول را با آثارِ دراختیار دیگران توضیح نداده است؛ زیرا اگر سلاح با چنین تعریف گستردهای نشانۀ امامت باشد، پس نباید هیچیک از آثار در اختیار دیگران باشد.
گفتنی است که آیۀ «امانت» پس از فتح مکه و هنگامی نازل شد که رسول خدا کلید کعبه را از عثمانبن طَلْحه برای پاکسازی از بُتها امانت گرفتند و عباس عموی پیامبر آن را تقاضا کرد و پیامبر کلید را به عثمان بازگرداندند. با اینحال، شیعه و سنی از آیه، حکم کلی استفاده کردهاند که هر امانتداری باید امانت را برگرداند. برخی دیگر مراد از آیه را «والیان امر» دانستهاند. از امام باقر و امام صادق نیز روایت شده که خداوند به امامان فرمان داده تا امامت را به امام بعدی تحویل دهند. شیخ طوسی ضمن نقل اقوال سهگانه، امانت کلی را پذیرفته و تحویل امامت به امام بعدی را بخشی از نظر اول دانسته است. طبری نظر دوم را ترجیح داده که آیه از والیان امر خواسته است تا حقوق مردم را رعایت کنند. قمی نیز این نظر را با این تفاوت پذیرفته که امیرالمؤمنین حاکم است و ذیل آیۀ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَه» «امانت» را به «امامت» تفسیر کرده است.
برخی روایات و منابع، بدون ذکر از نشانۀ سلاح، نشانههای دیگری را برای تشخیص امام بیان کردهاند، که نشان میدهد بیشتر آنها موردی بوده و مانند «نص» و «دانش» فراگیر نبوده است. برای مثال، شيخ صدوق بابی گشوده است با این عنوان که «امام با چهار نشانه شناخته میشود»، و روایتی از حارثبن مغیره آورده که از امام صادق پرسید: با چه معیاری امام را بشناسیم؟ حضرت فرمودند: «با آرامش، بردباری، دانش و وصیت».
هـ) لباس در قامت قائم
پیوند امامت و قائمیت پس از عاشورا، همواره چالشآفرین بوده است. امامان با ارائۀ تعریفی از «قائم»، ضمن آنکه خود را قائم به حق دانستهاند، «قائم» به معنای «منجي موعود» را از خود نفی و به امامی در آینده منحصر کرده و بدینسان اندیشۀ زیدیان را، که هر امامی باید قیام به شمشیر داشته باشد، رد کردهاند. امام صادق فرمودند: «سلاح نزد هر کس از ما باشد، امامت به او میرسد». با این حال، فرمودند: «زره آن حضرت بر قامت من و پدرم بلند بود، آن بر قائم ما راست خواهد بود». امام باقر در خبری مشابه، عصای حضرت موسی را از وسایل حضرت آدم و آماده شده برای قائم خواندند تا با آن کار حضرت موسی را انجام دهد. گفتوگوی امام رضا با دِعْبِل بیانگر استمرار تصور قیام ائمه از سوی برخی شیعیان است. دِعْبِل در قصیدهای از قیام امام خبر داد و گفت: شنیدهام یکی از شما با قیام خود زمین را پر از عدل و داد خواهید کرد. امام با توضیحاتی دربارۀ امامِ قائم و زمان قیام وی، از کاربرد مفهوم «قائم» برای خود جلوگیری کردند.
نتيجهگيري
«سلاح» در دیدگاه تاریخی، شامل تمام جنگافزارها، نه نماد رهبری، بلکه سبب افتخار و فضیلت است، اما در دیدگاه کلامی ـ روایی و در عرصۀ چالشهای اجتماعی، نخست نشانهای بر وصیت بود و سپس به عنوان اهرم فشار و انحراف در دست حسنیان و زیدیان قرار گرفت. امامان معصوم در رویارویی با مدعیانِ کیسانی و زیدی، دو سیاست راهبردی را پیش گرفتند که همسو و برگرفته از ادعا و شعار خود مخالفان بود. آنان نخست با ارائۀ شواهد و بیان اینکه «سلاح و شمشیر رسول خدا نزد ماست»، مدعیان را دروغگو معرفی کردند و امامتشان را براساس ادعای خودشان نفی کردند. آنگاه براساس استدلال مخالفان و شواهدی که برای در اختیار داشتن سلاح ارائه داده بودند، به تبیین و تثبیت امامت خود پرداختند. سیاست راهبردی دیگر آنکه امامان با بیان تناسب نداشتن زره رسول خدا با اندام خویش، به نفی رابطۀ سلاح و امامت در قامتِ جهادگر، به عنوان اندیشۀ سیاسی در منظومۀ فکری شیعه پرداختند، قیام قائم را به آیندهای ناشناخته موکول و خود را از دایرۀ مفهومی قائم (منجي) خارج کردند. بنابراین، «سلاح» در درازی عصر امامت، همردیف نشانههای «وصایت» و «دانش»، به عنوان نشانۀ قطعی و همیشگی برای تشخیص امام معرفی نشد.
- آیتی، نصرتالله، راه و بیراهه: نقد مدعی یمانی، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج)، 1394.
- ابن سیدالناس، محمدبن عبدالله، عیون الاثر في فنون المغازي والشمائل والسير، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1406ق.
- ابن عساكر، علیبن حسن، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفكر، 1415ق.
- ابناثیر، علیبن محمد، اسد الغابه، بیروت، دارالكتاب العربی، بيتا.
- ابناثیر، مبارکبن محمد، النهایة فی غریب الحدیث، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1364.
- ابناسحاق، حمادبن، ترکة النبی، تحقيق اكرم ضياء العمري، بيجا، بينا، 1404ق.
- ابناعثم، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
- ابنحبیب بغدادی، محمد، المُنَمَّق، تصحیح خورشید احمد فاروق، بيجا، بينا، بيتا.
- ابنحجر، احمدبن علی، فتح الباری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
- ابنحماد مَرْوَزِی، نُعیم، الفتن، تحقیق سهیل زكار، بیروت، دار الفكر، 1414ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر، بيتا.
- ابنشهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، تحقیق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مكتبة الحیدریه، 1376ق.
- ابنعدی، ابواحمدبن عبدالله، الكامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق سهیل زكار، بیروت، دارالفكر، 1409ق.
- ابنعُقده كوفی، احمدبن محمدبن سعید، الولایه، بيجا، بينا، بيتا.
- ـــــ ، فضائل امیرالمؤمنین، تحقیق عبدالرزاق محمدحسین فیضالدین، بيجا، بينا، بيتا.
- ابنفقيه همداني، احمدبن محمد، البلدان، تحقيق يوسف الهادي، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
- ابنكثير، اسماعیلبن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق محمد محييالدين، قاهره، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- ابوداوود، سلیمانبن اشعث سجستانی، سنن، تحقیق سعید محمد اللحام، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
- بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاري، بیروت، دارالفكر، 1401ق.
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زكار، بیروت، معهد المخطوطات بجامعة الدول العربيه، 1417ق.
- ـــــ ، فتوح البلدان، تحقیق صلاحالدین المنجد، قاهره، مكتبة النهضة المصریه، 1379ق.
- بیهقی، احمدبن حسین، شعب الایمان، تحقیق ابن بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
- حسینیان مقدم، حسين و روحالله توحیدي، «تعاملات سیاسی زیدیان و حسنیان...»، 1393، پژوهشهای تاریخی، ش24، ص 77ـ90.
- حلبی، علیبن برهانالدین، السیرة الحلبیه، بیروت، دارالمعرفه، 1400ق.
- حلی، حسنبن سلیمان، مختصر بصائرالدرجات، نجف، الحیدریه، 1370ق.
- حنبل شيباني، احمدبن، مسند، بیروت، دارصادر، بيتا.
- خرگوشى نیشابوری، عبدالملكبن محمد، شرف النبى، تحقيق محمد روشن، تهران، بابك، 1361.
- خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
- خلیفةبن خیاط، تاریخ، تحقیق سهیل زكار، بیروت، دارالفكر، 1414ق.
- ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، تصحیح عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409ق.
- سرخسی، محمدبن ابیسهل، شرح السیر الكبیر، تحقیق صلاحالدین المنجد، مصر، بينا، 1960م.
- صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1414ق.
- صدوق، محمدبن علی، الخصال، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1403ق.
- ـــــ ، عیون اخبار الرضا، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، الاعلمی، 1404ق.
- ـــــ ، الامامة و التبصره، تحقیق مدرسة الامام المهدی(ع)، قم، مدرسة الامام المهدی(ع)، 1404ق.
- ـــــ ، کمالالدین و تمامالنعمه، تحقیق علیاكبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405ق.
- ـــــ ، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، البعثة، 1417ق.
- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق حسن كوچهباغی، تهران، الاعلمی، 1404ق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، قم، جامعة مدرسين، 1417ق.
- طباطبايي، سيدمحمدکاظم و علیرضا بهرامی، «جستاری در آسیبشناسی چالشهای آغاز امامت امام کاظم»، 1391، امامتپژوهی، ش8، ص73ـ106.
- طبرانی، سلیمانبن احمد، المعجم الاوسط، تحقیق قسم التحقیق بدار الحرمین، قاهره، دار الحرمین، 1415ق.
- ـــــ ، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید، قاهره، مکتبة ابنتيميه، بيتا.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
- ـــــ ، جامع البیان، تحقیق خلیل المیس، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- طوسی، محمدبن حسن، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- ـــــ ، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق احمد حبيب قصير العاملي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
- عبدالقاهر بغدادی، ابومنصور اسفراینی، الفَرْق بین الفِرَق، تحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه، بيتا.
- عیاشی محمدبن مسعود، تفسیر عياشي، تحقیق سيدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه، بيتا.
- عینی، محمود، عمدة القاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بيتا.
- قاضی نعمان، نعمانبن محمد، دعائم الاسلام، تحقیق آصفبن علیاصغر فیضی، بيجا، دارالمعارف، 1383ق.
- قرطبی، محمدبن احمد، تفسیر الجامع لاحکام القرآن، تحقیق ابواسحاق ابراهیم اطفیش، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- قمی، علیبن ابراهیم، تفسیر قمي، تصحیح سیدطبیب موسوی جزائری، بیروت، دارالسرور، 1411ق.
- كلینی، محمدبن یعقوب، الكافی، تحقیق علیاكبر غفاری، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1363.
- مازندرانی، مولی محمد صالح، شرح اصول الكافی، تحقیق و تعلیق ابوالحسن شعرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1403ق.
- مجلسی، محمدتقی، روضةالمتقين، تحقیق حسين موسوى كرمانى، عليپناه اشتهاردى، قم، كوشانپور، بيتا.
- مرتضى عاملی، سیدجعفر، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، قم، دارالحدیث، 1426ق.
- ـــــ ، الصحیح من سیرة الامام علی، قم، ولاء المنتظر (عج)، 1430ق.
- مزی، ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، تحقیق بشار عواد، بیروت، الرساله، 1413ق.
- مسعودی، علیبن حسين، مروج الذهب، تحقیق یوسف اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1404ق.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
- ـــــ ، الجمل، قم، مکتبة الداوری، بيتا.
- مقدسی، مطهربن طاهر، البدء والتاريخ، افست بغداد، مکتبة المثنی، 1899م.
- مقریزی، احمدبن علی، اِمتاع الاَسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
- مکارم شیرازی، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
- منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي، 1403ق.
- نجاشی، احمدبن علی، رجال، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، جامعة مدرسين، 1416ق.
- نعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبة، تحقیق فارس حسون كریم، قم، انوارالهدی، 1422ق.
- نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایة الاَرَب فی فنون الاَدَب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، بيتا.
- واقدی، محمدبن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، الاعلمی، 1409ق.
- ـــــ ، فتوح الشام، بیروت: دارالجیل، بيتا.
- یاقوت حموی، ابوعبداللهبن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1399ق.
- یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ يعقوبي، بیروت، دارصادر، بيتا.