، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 46، بهار و تابستان 1398، صفحات 5-26

    جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیره‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدحسین دانش‌کیا / دانشیار گروه تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی / mkia1988@gmail.com
    کریم خان محمدی / دانشیار گروه مطالعات اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام / khanmohammadi49@yahoo.com
    ✍️ مرتضی دادور آلانق / دکترای تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی / mortazadadvar91@gmail.com
    چکیده: 
    مدیریت افکار مقوله ای است ناظر به «حوزۀ شناختِ» انسان که تحت تأثیر متغیرهای متعددی قرار می گیرد و مقتضیات و شرایطی متفاوت با دیگر حوزه ها همچون سیاست و حاکمیت دارد. از جمله متغیرهای مطرح در این زمینه، «اقتدار» است که بیشتر از منظر دینی و ساختار سیاسی مورد توجه بوده و جایگاه و مظاهر آن در مدیریت افکار در سیرۀ نبوی کمتر بررسی شده است. این در حالی است که آن حضرت همواره به استفاده از قدرت (قهر و غلبه) در مدیریت افکار و گسترش پیام خود (اسلام) متهم شده است. این نوشتار می کوشد با روش توصیفی ـ تحلیلی، با استناد به داده های تاریخی و محوریت عناصر ارتباطی، به تبیین جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیرۀ نبوی بپردازد تا مظاهر، مراتب و نوع تناسب آن را مشخص سازد؛ تا از این رهگذر، اتهامات وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را از چهرۀ ایشان بزداید. حکمتِ حاکم بر سیرۀ نبوی، مقتضیات حوزۀ شناخت و متغیرهای مربوطه، پایه و اساس تحلیل قرار گرفته اند. ضرورت و تناسبِ انواع اقتدار با محتوای فکری، ضرورت بهره مندی مدیر از همۀ مظاهر آن، اولویت و تناسب اقتدار علمی با مدیریت فکری، وجود انگارۀ موثر در ذهنیت مخاطبان دربارۀ اقتدار قهریه، تناسب اقتدار نظامی با مدیریت فکری صرفاً در مانعیت زدایی (نه القای باور)، و در نهایت اِعمال کریمانۀ اقتدار، از جمله یافته های تحقیق است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Status of Authority in the Thought Management in the Holy Prophet (S)’s Conduct
    Abstract: 
    Thought management is related to the "domain of human knowledge" that is influenced by several variables and has different requirements and conditions in relation to other areas such as politics and sovereignty. One of the variables in this field is the issue of “authority”, which has received more attention from religious and political perspective. This issue has a special position in the management of thoughts in the conduct of the Prophet (S), though he has always been accused of using power (anger and domination) in managing thoughts and spreading his message (Islam). Using a descriptive-analytical method, and focusing on the historical sources, this paper analyzes the status of authority in the management of thoughts in the life of the holy Prophet (S) to determine its manifestations, levels and coordination, and on the other hand, to remove the accusations against the Messenger of God (S). The necessity and appropriateness of all kinds of authority with intellectual content, coordinating the scientific authority to intellectual management, creating an effective idea in the audience’s mindset about authority, the balance of military power with the management of thoughts to remove obstacles, and finally, applying the power of authority in a generous way are among the findings of this research.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    مدیریت افکار، پایه و اساس رسالت انبیای الهی در مسیر تاریخ بوده است. بیان اميرمؤمنان علي در فلسفۀ بعثت انبیا به این نکته تصریح می‌کند: «فبعثَ فیهم رُسُلَه... لیَسْتأْدوهم میثاق فطرتِه... و یُثیروا لهم دَفائِنَ العقولِ...» . بی‌شک بیشتر تلاش‌های پیامبر نیز ناظر بر حیات فکری مخاطبان بوده؛ چراکه اسلام زيربناى زندگى بشر و بنيان جامعه را بر زندگى فكرى بنا نهاده است.  نوع معجزۀ آن‌حضرت، یعنی قرآن کریم ـ که ماهیتی خواندنی و ارتباطی دارد و همواره در حال ارائۀ فکر و اندیشه (پیام) است ـ این مطلب را تأیید می‌کند.
    برای ارائۀ پیام و ادارۀ افکار، الگوهای گوناگونی از سوی اندیشمندان دانش ارتباطات مطرح شده که هریک عناصری را دربر می‌گیرند. نگارندگان در این نوشتار درصدد انتخاب و تأکید بر الگویی خاص نیستند، بلکه بر چهار عنصر اصلی تأکید دارند تا از این مسیر رویکردی جدید برای پژوهش در مسئلۀ پیش‌رو، در پیش گیرند. عناصر موردنظر عبارت‌اند از:
    1. «مدیر و منبعی» که درصدد ارائۀ فکر و اندیشه و تأثیرگذاری بر مخاطبان است؛
    2. «محتوای فکری و پیامی» که در نظر دارد ارائه کند؛
    3. «مخاطبانی» که محتوای فکری و پیام ارسالی را دریافت می‌کنند؛
    4. «شیوه‌ای» که مدیر برای ارائۀ فکر و پیام به‌کار می‌گیرد. 
    تأکید نگارندگان بر واژۀ «مدیر فکری» به‌جای فرستنده به‌دلیل برجسته بودن شأن مدیریتی رسول خدا در عرصه‌های مختلف، به‌ویژه عرصۀ فکری ـ فرهنگی مي‌باشد. براین‌اساس مدیریت افکار به‌مثابه سیستمی متشکل از عناصری است که هریک با متغیرهای متعددی اعم از درونی، بیرونی، مثبت و منفی در ارتباط‌اند و بر فرایند و نتایج موردنظر از مدیریت افکار اثرگذارند. مؤلفۀ «اقتدار» یکی از متغیرهای مؤثر جهت نفوذ در افکار است. البته اقتدار در مدیریت افکار، انواع و مظاهری متفاوت با اقتدار در عرصۀ سیاست دارد که در این مقاله بدان اشاره شده است.
    مسئلۀ محوری دیگر در این مقاله، پاسخ به اتهامات واردشده بر پیامبر اكرم مبنی بر استفادۀ ایشان از اقتدار نظامی برای مدیریت افکار است و بدین سبب، بحث جنگ‌ها و اقتدار نظامی به‌صورت ویژه مطرح گشته و جایگاه آن در مدیریت افکار بررسی شده است.
    این پژوهش می‌کوشد تا جایگاه و مظاهر اقتدار در مدیریت افکار در سیرۀ نبوی را با تأکید بر هریک از عناصر چهارگانه، بررسی و روشن کند. تا کنون دربارۀ سیرۀ نبوی و مسئلۀ اقتدار، از زوایای مختلفی پژوهش شده است؛ لکن از آثار نزدیک به این پژوهش، می‌توان به آثاری همچون «اقتدار در اسلام» (شجاعی‌زند، 1376) و «اقتدار دینی» (وايدا، 1377) اشاره کرد. البته این آثار صرفاً اقتدار را یا از منظر اسلام یا از منظر دین مورد توجه قرار داده‌اند، نه از دریچۀ مدیریت افکار و جایگاه آن در مقولۀ مذکور. این در حالی است که از سویی پایه و اساس اقدامات پیامبر ادارۀ افکار و تأثیر در «حوزۀ شناخت» مخاطب بوده و از سوی دیگر، ایشان همواره به استفاده از قدرت (قهر و غلبه) برای گسترش پیامِ خویش (اسلام) متهم شده است.  ازاین‌رو پژوهش در این مسئله از دو جهت ضرورت می‌یابد: یکی آگاهی از جایگاه و مظاهر مختلف اقتدار پیامبر در مدیریت افکار با هدف الگوگیری از آن در ارائه و گسترش اسلام؛ و دیگر، زدودن ساحت مقدس رسول اکرم از اتهام خشونت در ارائه و گسترش اسلام.
    این نوشتار بر آن است تا با روش توصیفي ـ تحلیلی و بهره‌گیری از عناصر مطرح در فرایند ارتباط، و با استناد به داده‌های تاریخی، جایگاه و مظاهر مختلف اقتدار رسول خدا در مدیریت افکار را روشن سازد. با توجه به اینکه مدیریت افکار با حوزۀ شناخت و درون انسان ارتباط دارد، چه نسبت‌ به مدیر فکری و چه نسبت‌ به گیرندۀ فکر، و عمیق‌ترین آگاهی را در این زمینه قرآن در اختیار قرار می‌دهد، از مفاهیم و مستندات قرآنی نیز استفاده شده است. ازآنجا‌که این نوشتار متغیر اقتدار را نسبت‌به محتوای پیام (دین اسلام) بررسی می‌کند، بر حسب ضرورت، به مفاهیم یادشده مراجعه شده است.
    با عنایت به حکیمانه بودن پیام نبوی ازیک‌سو، و جامعیت و کارآمدی آن از سوی دیگر، پیش‌فرض این پژوهش، متغیر بودن نوع و نحوۀ اِعمال و تأثیر اقتدار بر حسب ماهیت پیام (اسلام)، هدف، مخاطب و دیگر شرایط پیرامونی در فرایند ادارۀ افکار است. برای اثبات مدعا و تعیین دقیق ابعاد مسئله و دستیابی به «جایگاه و نوع تناسبِ» حاکم میان «اقتدار» و هریک از عناصر چهارگانه، مسائل ذیل بررسی خواهند شد:
    1. تناسب و جایگاه اقتدار در محتوای پیام؛
    2. جایگاه و تناسب اقتدار با مدیر فکری و پیام‌رسان؛
    3. جایگاه و تناسب اقتدار با مخاطب و گیرندۀ پیام؛
    4. جایگاه و تناسب اقتدار با ارائه و ادارۀ افکار.
    1. تبيين مفاهيم
    1ـ1. قدرت
    قدرت از نظر لغت، در معانی «توانستن»، «توانایی داشتن» و «توانایی» به‌کار رفته  و نیز به «صفتی که تأثیر آن بر وفق اراده باشد»، معنا شده است.  بنابراین، می‌توان گفت، قدرت به‌معنای توانایی یا توانمندی‌ای است که میزان تأثیر بالقوه یا بالفعل یک فرد یا شیء بر افراد یا اشیای دیگر را نشان می‌دهد.
    از نظر اصطلاح، تعاریف گوناگونی ارائه شده که در کلی‌ترین معنا، قدرت به‌معنای توان ایجاد یا سهم داشتن در ایجاد نتایجی است برای پدید آوردن تفاوتی در جهان از طریق تأثیر گذاشتن بر دیگری یا دیگران.  برخی دیگر از تعاریف عبارت‌اند از: عملی کردن خواست‌ها و تحمیل اراده‌ بر دیگران؛  اراده و تصمیم به انجام کار و رسیدن به هدف معین و مشخص؛  بهره‌مندی از مجموعۀ منابع و ابزارهای اجبارآمیز و غیر اجبارآمیز برای انجام کارویژه‌های خود؛  توانایی برای دستیابی به هدف‌ها یا پیشبرد منافع خود.  برخی با آوردن نفوذ در کنار قدرت، قدرت را داشتن امکان مادیِ اجبارِ دیگری به اطاعت، و نفوذ را به داشتن حق و توانایی رهبری و فرماندهی تعریف کرده‌اند. دیدگاه یادشده پایه و اساس در نفوذ را توانایی معنوی، و در قدرت، توانایی مادی می‌داند. 
    با دقت در تعاریف یادشده و دستیابی به وجه مشترک، می‌توان قدرت را به داشتن توانایی و استعداد ـ از انواع گوناگون علمی و عملی ـ برای تأثیرگذاری، تحقق شرایط و اهداف موردنظر تعریف کرد. این توانایی می‌تواند با راه‌ها و ابزارهای متعددی صورت گیرد.  بنابر این، قدرت شامل انواع توانایی سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و... خواهد بود.
    2ـ1. اقتدار
    اقتدار اصطلاحی است که در برابر قدرت بی‌قیدوشرط به‌کار برده می‌شود.  در مفهوم‌شناسی اقتدار گفته شده است: اقتدار نیرویی است که به‌حق یا عادلانه اِعمال شود. در نظر برخی دیگر، اقتدار نوعی «تعقل نهانی» است. از این لحاظ می‌توان آن را استعداد قانع کردن دیگران و کسب توافق آنان نامید. 
    در بحث از اقتدار، واژگانی همچون مرجعیت، اختیار، شایستگی و صلاحیتِ مقامِ مقتدر نیز به‌کار برده شده است. در تبیین منشأ آن نیز آورده‌اند: اقتدار نیرویی است که از سنت، قانون، عقل یا جذبه و فرّه شخصی ناشی شود. از مهم‌ترین مؤلفه‌های اقتدار، شناسایی و پذیرش آن از سوی افراد و جامعه است.  بنابراین، فارغ از استعداد و توانایی‌ای که در مفهوم اقتدار هست، مفهوم اضافه‌ای (مورد پذیرش بودن) نیز در ماهیت آن وجود دارد. تفاوت‌های خاص موجود میان نظریه‌پردازان در بارۀ ماهیت اقتدار، منعکس‌کنندۀ نظریه‌ها و جهان‌بینی‌های اجتماعی و سیاسی مختلف است. شاید بتوان ساده‌ترین تعریف از اقتدار را حق مطالبه و برخورداری از اطاعت دانست که غالباً با پذیرش دوطرفه همراه است. به‌هرحال دو مؤلفۀ مشترک در این میان وجود دارد: یکی به‌کار نبستن خودمحوری و قضاوت شخصی از سوی صاحب اقتدار؛ و دیگری تصدیق وجود مراجع اقتداری که به‌رسمیت شناخته می‌شوند؛ یعنی مشروعیت و مورد پذیرش قرار گرفتن آن.
    نظریه‌پردازان، اقتدار را از قدرت، زور و خشونت جدا می‌دانند. به‌عبارتی، قدرت را توانایی‌ای اعم از زور و خشونت معنا می‌کنند؛ اما اقتدار را اطاعتی می‌دانند که آزادی مردم در آن حفظ می‌شود. به‌عبارتی، پذیرش اقتدار از سوی مخاطبان، همراه با اختیار صورت می‌گیرد. در همین راستا، برخی گفته‌اند، اقتدار به‌معنای توانایی فرد در پذیراندن نظر خود به دیگران است و این توانایی با قدرت تفاوت دارد؛ زیرا کسانی که مورد اِعمال چنین توانایی قرار می‌گیرند، داوطلبانه آن را می‌پذیرند. بنابراین، اشتباه خواهد بود که اقتدار در مقابل اختیار قرار گیرد؛ زیرا هرگاه رضایت داوطلبانه در کار نباشد، اقتدار هم در کار نخواهد بود.
    در توضیح مؤلفۀ دوم، یعنی مشروع و مورد پذیرش بودن اقتدار نیز این پرسش مطرح است که مقام مقتدر چگونه از اقتدار برخوردار می‌شود؟ پاسخ‌هایی در این زمینه ارائه شده است؛ از جمله اینکه پایۀ چنین اقتداری می‌تواند قواعد و قوانین، حرمت و احترام به‌سنت‌های دیرینه، یا شأنیت، کاریزما و نفوذی باشد که شخص مقتدر نزد جامعه دارد. 
    اقوال و نظریات مطرح دربارۀ اقتدار، بیانگر چند نکتۀ مشترک و مؤلفۀ محوری است؛ از جمله اینکه اقتدار، بی‌قیدوشرط نیست؛ بلکه مشروط به حدود و ضوابطی است؛ از پشتوانه و اعتبار برخوردار است؛ یعنی تحمیلی نیست و از منابع مختلف مشروعیت‌بخش بهره می‌برد؛ و عموماً مورد مقبولیت و پذیرش قرار می‌گیرد. مقام مقتدر می‌تواند از مظاهر متعدد اقتدار برخوردار باشد که اقتدار علمی، معنوی و شخصیتی، از مظاهر و مراتب عالیۀ آن است. در چنین عرصه‌ای، بیش از آنکه مقام مقتدر در القای تأثیر تلاش کند، خودِ اثری که در مقام ارائۀ آن است، به نفوذ و پیش‌روی می‌پردازد و تأثیرپذیری نیز بیشتر، از سوی مخاطب انجام می‌پذیرد.
    با عنایت به آنچه دربارۀ اقتدار بیان شد و به جهت آنچه در سیرۀ نبوی جریان داشته است و شرایط و ویژگی‌هایی که در اندیشۀ اسلامی برای مقام مقتدر وجود دارد، در این نوشتار از واژۀ اقتدار استفاده شده است.
    3ـ1. مديريت افکار
    مدیریت، عامل ایجاد تغییر معرفی شده است که جوهر اصلی آن، هنر و دانش هماهنگیِ عوامل انسانی و ضرورت‌های اجتماعی است.  بنابراین، مدیریت افکار عبارت است از برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی و تلاش برای اصلاح، تغییر، کنترل و هدایت افکار فردی و عمومی جامعه به‌سوی اهداف موردنظر.
    4ـ1. حوزة شناخت
    حوزۀ شناخت، ساحتی برای بروز كاركردهايي مانند ادراك، معناسازي، ارزيابي و تصميم‌گيري دربارۀ يك عمل، انتخاب، داوری و اموری از این قبیل است. 
    بنابراین، حوزۀ شناخت عرصه‌ای است که افکار آدمی در آن شکل می‌گيرند؛ تثبیت می‌شوند و تعمیق می‌یابند. لذا حوزۀ شناخت، هدف نخستین و اصلی در مدیریت افکار است. از دیگر سو، محوری‌ترین عنصر در مقولۀ افکار، «باور»های انسان است. باورها یک نظام معرفتی از مدرکات عقل نظری است که به «درست و نادرست» و «معقول و غیرمعقول» منقسم می‌شود.  بنیادی‌ترین باور در نظام باورها، اعتقاد و باور به یک دین و آیین است؛ به‌گو‌نه‌ای‌که منظومه‌ای از باورهای ریز و درشت را به‌همراه دارد و به‌عنوان باوری محوری، سایر باورها را جهت می‌دهد و فرماندهی می‌کند. پیام رسول اکرم نیز در فرایند ارائه و ادارۀ افکارِ جامعه، دین «اسلام» است. به‌عبارتی، «اسلام» به‌عنوان محتوای پیام نبوی، یکی از عناصر محوری در مدیریت فکری آن‌حضرت است که بنا داریم تناسب و جایگاه اقتدار را در آن بررسی کنیم. منظور از تناسب، وجود سنخیت و همخوانیِ فی‌مابین است. به‌بیان دقیق‌تر، اگر میان عناصر موجود در فرایند ادارۀ افکار و نیز میان متغیرهای موجود و هریک از عناصر، تناسب مثبت (سنخیت و همخوانی) وجود داشته باشد، نتیجۀ مطلوب حاصل خواهد شد؛ ولی در صورت تناسب منفی (عدم همخوانی)، نتیجۀ مطلوب حاصل نخواهد شد. در مباحث ارتباطی، مؤلفۀ اقتدار، اغلب در ارتباط با عنصر پیام‌رسان یا همان رهبری ـ به‌عنوان یکی از منابع نفوذ ـ بررسی می‌شود؛ اما در این نوشتار، نسبت‌به هریک از چهار عنصر بررسی می‌گردد.
    2. تناسب و جايگاه اقتدار در محتوای پيام «اسلام»
    مقولۀ اقتدار، اگرچه در مرحلۀ نظر، امکان دارد از سوی برخی نقد شود، لکن در مرحلۀ عمل کسی نمی‌تواند ضرورت آن را انکار کند.  قدرت، اعم از صورت مشروع یا غیرمشروع آن، در تمامی نظام‌های اجتماعی و روابط انسانی امری ذاتی است و چیزی نیست، مگر وجهی از روابط میان افراد؛ و لذا اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.  اثبات ضرورت قدرت به‌نظر امری بدیهی است و تدوین آثار متعددی در این زمینه از سوی اندیشمندان جهان مؤید این مطلب است.  مرور تاریخ ادیان ـ آسمانی و زمینی ـ نیز وجود مظاهر مختلفی از اقتدار را در طول حیات بشر اثبات می‌کند؛ ادیانی که از آغازین اجتماع بشری تا عصر کنونی را دربر می‌گیرند. 
    با آگاهی از ضرورت مولفۀ یادشده در نظام اجتماعی، اکنون باید دید محتوای پیام نبوی (یعنی اسلام) چه دیدگاهی دربارۀ اقتدار دارد؟ چه مظاهری برای آن قایل است؟ اولویت را به کدام‌یک از مظاهر آن می‌دهد؟ موضعش در کسب مظاهر مختلف اقتدار چیست؟ و... .
    وقتی با چارچوب‌های مدنظر در مدیریت افکار به ‌دنبال جایگاه اقتدار در محتوایِ فکریِ اسلام هستیم، با منظره‌ای متفاوت از مظاهر و ابعاد آن روبه‌رو می‌شویم. نظر به ابعادِ وجودی انسان و غنای محتواییِ اسلام ـ برای پاسخ به ابعاد یادشده ـ به‌ویژه با تأکید بر بُعد درونی و معنوی انسان، بررسی‌ها نشان می‌دهند که اقتدار، هم از جنبۀ درونی و هم از جنبۀ بیرونی مورد تأیید و اهتمام اسلام است. چنان‌که در ادامه خواهد آمد، در مدیریت فکری، اصالت با مراتب درونیِ وجود انسان است (به‌ویژه حوزۀ شناخت)؛ اما درعین‌حال مراتب یاد شده با عالم بیرون و حسّ در ارتباط‌اند و تحت تأثیر عوامل متعددی قرار می‌گیرند. بنابراین چنان‌که در فرایند شناخت برای دستیابی به متغیرهای درونی نیاز به اقتدار است، برای تحقق متغیرهای بیرونی نیز اقتدار لازم است. ازدیگرسو، چنان‌که برای دفع و رفع موانع درونیِ شناخت، نیازمند اقتداریم، برای دفع و رفع موانع بیرونی نیز باید اقتدار داشته باشیم. بنابراین، در اندیشۀ اسلامی بر هر دو بُعد اقتدار و همۀ انواع و مظاهر آن، به‌نحوی‌که در سیر تکاملی انسان مؤثر باشد تأکید شده است؛ ازاین‌رو می‌توان اقتدار را ازجمله شاخصه‌ها در اندیشۀ اسلامی به‌شمار آورد. 
    در محتوای پیامِ مکاتب دیگر، به ‌اندازۀ اسلام به کسب اقتدار در همۀ ابعاد آن توجه نشده است؛ لکن اولین بُعد از اقتدار که به ذهن می‌آید، بُعد نظامی آن است. اقتدار نظامی و ایجاد امنیت، بحثی راهبردی است که بسترساز تحقق مطلوبِ دیگر ابعاد حیات انسانی خواهد بود؛ همچون ابعاد سیاسی، اقتصادی، علمی، فناوری و... . در قرآن مجید بر لزوم حفظ امنیت و اقتدار نظامى به‌عنوان یکی از مصادیق «قوه» تأکید شده است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ...»؛  «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ»؛  «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ...»  و... .
    در کنار اقتدار نظامی، ابعاد دیگری از اقتدار وجود دارد که در اندیشۀ اسلامی جایگاهی ویژه دارند. به‌عبارتی، در اندیشۀ اسلامی به‌معنای گستردۀ آن تأکید شده است؛ چنان‌که واژۀ «مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» در آیه یادشده مبیّن آن است. لذا مظاهر دیگر اقتدار، همچون اقتدار فرهنگی، اقتصادی،  سیاسی،  علمی ـ ایمانی و... را دربر می‌گیرد. هریک از این مقولات، در آیات و روایات متعددی مورد توجه قرار گرفته‌اند. بی‌شک لازمۀ عمل و پایبندی به ‌محتوای آیة «... وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»  و فرمایش نبوی: «الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه»  کسب اقتدار و توانایی در همۀ زمینه‌های یادشده است؛ لکن آنچه اشاره به آن در بحث پیش‌رو مهم به ‌نظر می‌رسد، نظر اسلام دربارۀ اقتدار علمی ـ ایمانی و نوع تناسب آن با اقتدار نظامی است.  منظور از اقتدار علمی ـ ایمانی، اقتداری است که منشأ و منبع آن دانش باشد؛ زیرا تأثیر و ماندگاری اقتداری که از شناخت و دانش نشئت بگیرد، به ‌مراتب بیشتر است و از جمله ثمرات آن، تسلط و گستردگی دامنۀ نفوذ خواهد بود. در این نوشتار ـ که محل بحث، مدیریت افکار و بستر وقوع آن یعنی حوزۀ شناخت است ـ آگاهی از طبیعت و قوای وجودی اولویت می‌یابد: «من عَرفَ نفسَه فقد عَرفَ ربَّه» . تأثیر و دامنۀ چنین شناختی، گستره‌ای از عبد تا معبود را دربرمی‌گیرد و از جمله ثمرات آن، ایمان و توان کنترل بر قوای درونی و بیرونی وجود انسان است.
    توصیف قرآن دربارۀ علم و علما نشان از تقدم رتبۀ اقتدار علمی بر اقتدار نظامی دارد. به‌عبارتی، اقتدار علمی را منشأ قدرت‌های دیگر معرفی می‌کند. چنین توصیفی، با اهداف پیامبر در برانگیختن عقول نیز همخوانی دارد؛ چراکه علم و دانش ثمرۀ تعقل و خردورزی است. قرآن، ازیک‌‌سو عالمان مؤمن را‌ به بلندمرتبگی می‌ستاید: «... یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات»  و از سوی دیگر، علم را سرچشمۀ اقتدار سیاسی معرفی می‌کند؛ چنان‌که در جریان پادشاهی طالوت، علم و اقتدار جسمانی او را عامل پادشاهی او معرفی کرده است: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا... وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ...»  تقدم توانایی علمی بر توانایی جسمی در قرآن، نشان از اولویت آن دارد.  در جریان‌ انتقال تخت ملکۀ یمن به شام، توانایی بالای شخص‌ به‌ همراه‌ علم ذکر شده و به‌عبارتی، علم را عامل آن کارِ غیرعادی معرفی می‌کند: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ...». 
    بی‌شک نقل روایتی از اميرمؤمنان علي جایگاه والای اقتدار علمی را روشن‌تر بیان خواهد کرد. آن‌حضرت می‌فرماید: «العلمُ‏ سلطانٌ،‏ مَن وَجدَهُ‏ صالَ به، و مَن لم يَجدهُ صِيلَ عليه» ؛ دانش، سلطنت و قدرت است؛ هر كه آن را بيابد، با آن يورش برد و پیروز شود؛ و هر كه آن را نیابد، بر او يورش برند و مغلوب شود. طبق فرمایش امام، دانش مایۀ اقتدار است و همواره دست برتر را به‌ارمغان می‌آورد؛ و ازآنجاکه دانش دامنه‌ای وسیع را فرامی‌گیرد، عُمق و دامنۀ اثربخشی آن نیز محدود نخواهد بود و در این میان تناسب هر چه بیشتری نیز با مدیریت افکار دارد.
    البته نباید از این مسئله غفلت کرد که همۀ این اقتدارها در ارائۀ پیام نبوی، جنبۀ ابزاری دارند و هر یک به‌تناسب به‌کار می‌آیند. بیان شهید صدر نیز ناظر به این مطلب است: «انسان باید پیوسته به این مطلب توجه داشته باشد که «مقدمه» به «غایت» تبدیل نشود... پس علم در شرایط کنونی نیرویی از نیروها و سلاحی از‌ سلاح‌ها‌ست...؛ یکی از سلاح‌هایی که باید در‌ خدمت‌ اسلام‌ به آن مسلح شویم، همین علم است». 
    نکته پایانی در اینجا اشاره به ویژگی «اقتدار» در اسلام از نظر مبدأ و منشأ آن است. از دیدگاه اسلامی، منشأ‌ هر اقتداری خداوند است: «أَنَّ الْقُوَّةَ للهِ جَمیعاً»  و هیچ اقتداری جز به‌ خواست‌ خداوند پدید نمی‌آید: «لا قُوَّةَ إِلاَّ باللهِ».  لکن در ادامه و برای ادارۀ جامعه اسلامی، این اقتدار به پیامبر و وصیّ آن‌حضرت تفویض می‌شود: «أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم».  لذا انتشار اقتدار در اسلام از بالا به پایین، و اطاعت از پیامبر نیز اطاعت از خداوند خواهد بود: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ الله». 
    از آنچه بیان شد، می‌توان نتیجه گرفت که بهره‌مندی از همۀ ابعاد اقتدار، برای پیامی چون اسلام ضرورت دارد و ضعف در یک بُعد، بی‌شک ابعاد دیگر و در نتیجه کارکرد کلّ را متأثر می‌سازد؛ لکن به‌رغم ضرورت انواع اقتدار، به‌نظر می‌رسد در مرحلۀ «ادارۀ افکار»، اقتدار علمی ـ ایمانی، بیشترین تناسب را با مقولۀ یادشده دارد. مطلب آخِر، یعنی «تناسب اقتدار علمی با ادارۀ افکار» باعث این پرسش مي‌شود که پس اقتدار نظامی چه سنخیت و لزومی برای مدیریت افکار دارد؟ پاسخ این پرسش در مراحل پایانی روشن خواهد شد.
    3. تناسب اقتدار با پيام‌رسان و مدير فکری
    مفهوم هنجاری حاکم بر الگوی نبوی در مدیریت افکار، مفهوم «حکمت» است. خداوندْ حکیم است و اسلام و قرآن نیز که از جانب خدا نازل شده‌اند، حکیمانه‌اند: «کتاب اُحکمت آیاتُه ثُم فُصّلت مِن لَدن حکیمٍ خبیر».  شیوۀ دعوت پیامبر نیز براساس حکمت است: «ادعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ».  بنابراین دایرۀ حاکم بر فرایند ادارۀ افکار و رابطۀ میان عناصر آن نیز مبتنی بر حکمت است.

    بنابراین، حکمت موجود در محتوای فکری، مقتضی تناسبِ مثبت میان محتوا و مدیر فکری است؛ یعنی مدیر فکری نیز باید به‌تناسب مسئولیت و وظایف محوله، از انواع و مظاهر اقتدار موجود در پیام برخوردار باشد و از آنها جهت موفقیت در جذب، ارائه و نفوذ در دل مخاطب بهره گیرد.
    برای مدیر فکری، انواع و مظاهری از اقتدار را می‌توان ترسیم کرد.  نظر به اینکه مدیر فکری در این پژوهش، رسول اکرم است، به مظاهری از اقتدار اشاره می‌شود که ایشان در مرحلۀ ارائه و ادارۀ افکار به‌کار بسته‌اند.
    1. اقتدار مشروع: از ویژگی‌های قابل توجه در مدیریت فکری پیامبر، منبع مشروعیت‌بخش به ایشان است؛ یعنی همان منشأ اصلی پیام که برای پیامبر مشروعیت می‌آورد (مشروعیت دینی). طبق دستور الهی، آن‌حضرت خود را همچون دیگران معرفی می‌کند و صرفاً خود را دارای مسئولیتی از جانب خدا می‌داند: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَیّ أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد...»؛  یعنی آن ‌حضرت با انتساب وحی به خالق متعال، ادعای استقلال در این عرصه ندارد. نکتۀ جالب اینکه اقتدار و اعتبار منبعِ یادشده، دست‌کم در اصل خلقت، از سوی مخالفان نیز مورد قبول بوده است. 
    2. اقتدار تخصصی (حرفه‌ای ـ رسالتی): منظور، دانش تخصصی مدیر فکری است که دربارۀ ابعاد مختلف پیام ارسالی خویش دارد: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَی بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي...». 
    3. اقتدار اجتماعی (اعتبار و جایگاه اجتماعی): منظور، حس اعتماد، اعتبار و نفوذی است که در اثر شخصیت اخلاقی، رفتاری، جایگاه خانوادگی و... در ذهنیت مخاطبان و جامعه ایجاد می‌شود.
    سیرۀ اخلاقی و رفتاری رسول خدا در طول زندگی به‌گونه‌ای بود که اعتبار و امانت را به‌عنوان مؤلفۀ مؤثر در مدیریت افکار، همواره به‌ همراه داشت. اعتماد حضرت خدیجه در سپردن کاروان تجاری به پیامبر،  اعتماد رؤسای قبایل به پیامبر در جریان نصب حجرالاسود  و سپردن امانات از سوی مشرکان به آن‌حضرت، حتی پس از چندین سال مخالفت و دشمنی با ایشان،  همگی حکایت از شخصیت استوار و بانفوذ آن‌حضرت دارد. استواری شخصیت پیامبر باعث شده بود تا مشرکان قریش در جلسۀ همفکری برای تخریب ایشان، به‌رغم برچسب‌های سیاهی که به آن ‌حضرت می‌زدند، از تأثیر مطلوب نقشۀ خود در تار نمودن سیمای نورانی آن‌حضرت مأیوس شوند. 
    جایگاه دودمانی و قریشی بودن رسول خدا از جانب پدر  و مادر  نیز از عوامل مؤثر در اقتدار اجتماعی است. از منابع تاریخی چنین برمی‌آید که قریش قبل از اسلام در میان اعراب از شرافت ویژه‌ای برخوردار بودند و با عناوینی چون «جیران الله»، «اهل بیت الله» و «اهل الحرم» نیز خوانده می‌شدند.  عوامل مختلفی در خلق چنین انگاره‌ای در ذهنیت جامعه از قریش دخیل بود؛ لکن نقش کعبه و مسائل مربوط به آن، بیش از عوامل دیگر خودنمایی می‌کند. البته عظمت و شهرت قریش، نه در همۀ تیره‌ها، بلکه تنها در خاندان قُصی و بعد از او در خاندان‌ هاشم و عبدالمطلب است؛ چراکه وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش شد. 
    امام صادق نیز با بیان عظمت رسول خدا بر شخصیت خانوادگی ـ اجتماعی آن‌ حضرت تأکید کرده‌اند: «پيامبري كه مولدش در خانداني عزيز و اصلش از دودماني كريم بود؛ حسبش بدون نقص و نسبش عاري از هر آلودگي بود...؛ در بهترين دودمان‌ها و در گرامي‌ترين نژادها و در باشرف‌ترين دامن‌ها پرورش يافت». 
    4. اقتدار اطلاعاتی (شناخت‌های بنیادین): منظور، دسترسی مدیر فکری به اطلاعاتی از مخاطبان، عوامل روحی، محیطی و... است. خداوند در این راستا اطلاعاتی را از ابعاد وجودی انسان «... إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ»،  «وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً»  و...، از گذشته و حال مخاطبان اعم از مسلمان،  مشرکان،  منافقان،  و اهل کتاب،  از خود پیامبر «... وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...»  و...، و از محیط «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»  و... در اختیار پیامبر می‌گذارد: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ...». 
    5. اقتدار بر تبشیر و ترغیب (پاداش‌دهی): یکی از راه‌های مؤثر در جذب مخاطب، تشویق اوست. لذا یک مدیر فکری اگر از چنین اقتداری در ادارۀ افکار برخوردار باشد، به همان نسبت موفق خواهد بود. پیامبر هنگام اعزام معاذبن‌ جبل، نکاتی را به او توصیه کردند که شایستۀ توجه بود و روش پیامبر را در تقدیم اقتدار تشویقی به‌خوبی آشکار می‌کند. رسول اکرم فرمودند: «یسّر و لا تعسّر و بشّر و لا تُنفّر...».  دو روش در ارائۀ پیام در همین جمله بیان شده است: اول اینکه با مردم آسان گیر و سخت نگیر؛ دوم اینکه به مردم مژده بده؛ به آیندۀ روشن بخوان و از اسلام نفرت ایجاد نکن.
    طبعاً توصیۀ پیامبر برگرفته از سخن خداست که می‌فرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا».  معناى «مبشر» و «نذير» اين است كه‏ مؤمنینِ مطیع خدا و رسول را به ثواب و بهشت بشارت داده و کفار را از عذاب خدا و آتش او انذار می‌دهد.  به‌نظر می‌رسد سبب تقدیم «تبشیر» بر «انذار»، اهمیت و اولویت آن باشد.
    6. اقتدار نظامی (قهریه): در مقابل تصوری که از اقتدار تشویقی به ذهن می‌آید، اقتدار قهریه به‌دنبال غلبه بر مخاطب بوده یا با تهدید به‌دنبال تحقق اهداف خود است. مطابق آیۀ قرآنی باید رسول خدا از قدرت تهدید و انذار برخوردار باشد؛ لکن اولویت و تقدم با تبشیر است: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا».  از سوی دیگر، در مرحلۀ قبل گفته شد که اقتدار، یکی از ضروریات دولت، حکومت و نظام اجتماعی است؛ رسول خدا نیز مدیر و مسئول حکومت اسلامی است؛ ازاین‌رو به تشکیل نیروی نظامی اقدام می‌کند و فرماندهی غزوات را شخصاً به ‌عهده می‌گیرد. حتی امام علی در ستایش این بُعد از شخصیت پیامبر می‌فرماید: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ‏ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه».  حال چگونه می‌توان تصور کرد که همۀ حکومت‌ها از اقتدار نظامی برخوردار باشند؛ اما رسول اکرم به‌عنوان مدیر جامعۀ اسلامی از اقتدار نظامی برخوردار نباشد؟ نکتۀ دیگر، مراتب اقتدار و مراحل کاربرد آنها از سوی آن‌حضرت است که بر اساس آیات الهی و روایات، اقتدار نظامی ‌در رتبه و مراحل پایانی عملکرد آن‌حضرت قرار داشت. نکتۀ پایانی دربارۀ حفظ تناسب میان محتوایِ پیام و پیام‌رسان با مخاطبان است. چنان‌که در مرحلۀ بعدی ذکر خواهد شد؛ ذهنیت و انگارۀ طیفی از مخاطبان بر اساس مؤلفۀ قدرت (غلبه) شکل گرفته است و نبود این بُعد از اقتدار، نقصانِ پیام و پیام‌رسان را در پی خواهد داشت؛ و این برخلاف حکمت هنجاری حاکم بر عناصر چهارگانه در این پژوهش است؛ لذا ماهیت جامع دین اسلام، مقتضی چنین اقتداری است و در آیات متعددی نیز پیامبر به تجهیز چنین قوایی مأمور شده است: «وأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ...». 
    4. تناسب اقتدار با مخاطب و گيرنده پيام
    به‌حسب خصوصیات طبیعی انسان ازیک‌سو، و شرایط اجتماعی او از سوی دیگر، که همواره در معرض خروج از حد تعادل است، بقای نظام اجتماعی بدون «اقتدار» ممکن نیست. زندگى انسان، اجتماعى است و تمام منافع و آثار مفيد در زندگى، مانند تمدن، پيشرفت، تكامل علوم و فنون و... از بركات زندگى اجتماعى است. اما زندگى اجتماعى، به‌دليل جلب منافعِ بیشتر، خالى از كشمكش نیست؛ لذا وضع قوانين برای جلوگیری از تعدى ضرورت می‌یابد؛ لکن این قوانین در صورتى مفيدند که به‌وسيلۀ نهاد دارای قدرت اجرا شوند و نظم و عدالت در جامعه برقرار گردد. 
    بنابراین، وجود اقتدار در جامعه ضروری است و تاریخ بشر نیز دوره‌ای خالی از آن را سراغ ندارد. آنچه تفاوت دارد، ویژگی‌های درونی قدرت، شخصیت اعمال‌کنندۀ قدرت، مخاطبانی که مورد اعمال قدرت قرار می‌گیرند و نحوۀ اعمال قدرت است. پیامبر بر اساس حکمت، از مظاهر گوناگون اقتدار (اقتدار علمی، اعتباری، تخصصی، ترغیبی و...) برخوردار بودند که همگی با فطرت و طبیعت انسان نیز متناسب‌اند. بنابراین، محور بحث در ادامه، «سنخیت و تناسب اقتدار نظامی با مخاطب» است. به عبارتی، آنچه به‌حسب شرایط عصری، نسلی و محیطی می‌تواند متفاوت باشد، اقتدار نظامی است.
    اميرمؤمنان علی در توصیف شرایط عصر مقارن بعثت می‌فرماید: «ازیک‌سو فتنه‌هاى شیاطین و وسوسه‌هاى هواپرستان، رشته‌هاى ایمان و اعتقاد و معارف دینى را پاره کرده بود و از سوى دیگر، نابسامانى سراسر جامعه را فراگرفته بود و آتش اختلافات از هر سو زبانه مى‌کشید؛ و از همۀ بدتر اینکه در چنین شرایطى، نه راه فرارى وجود داشت و نه پناهگاهى؛ و مردم مجبور بودند در آن محیط آلوده به انواع انحراف و گناه بمانند». 
    این توصیف از حوزه‌های عقیدتی، فکری، اخلاقی، و هنجاری مخاطبين در مقارن بعثت، حکایت از این دارد که مراتب وجودی و فرایند شناخت آنها، از اساس دچار اختلال بود و قوۀ عاقلۀ آنها مغلوب شیاطین و قوۀ هوا شده بود؛ یعنی مخاطبان نه‌تنها از ویژگی مثبتی در تسهیل پذیرش پیام برخوردار نبودند، بلکه با موانع متعددی روبه‌رو بودند؛ موانعی که یا از درون ساختار شناختی ایجاد اختلال می‌کرد یا از بیرون. نبود ساختار سیاسی و اجتماعی یکپارچه نیز پیامدهای متعددی را برای جامعۀ مذکور ایجاد کرده بود که اهمیت یافتنِ اقتدار نظامی در حوزۀ تأثیرگذاری، از جملۀ آنهاست. «الحقُ لِمَن غَلب» انگاره‌ای است که در نتیجۀ رواج نزاع و خشونت میان قبایل در ذهنیت مخاطب آن روز ایجاد شده بود و نوع رفتار، تعامل و برنامۀ آنان را جهت می‌داد. گرچه کارکرد و تأثیر این عامل در میان طیف‌های مختلف می‌تواند متفاوت باشد، اما بی‌شک در زمرۀ چند عامل اصلیِ انقیاد در برابر دیگری به‌شمار می‌رفت. حتی دربارۀ طیف‌هایی از آنها گفته شده است: «ولا يعُرف الأعرابي شيئاً غير القوة ولا يخضع إلا لسلطانها. و بموجب هذه النظرة بنى أصول الحق والعدل، وما يتبعهما من حقوق».  خداوند متعال با استخدام واژۀ «اسلمنا» دربارۀ طیفی از مخاطبان رسول اکرم به این حقیقت تصریح می‌کند: «قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا ولکِن قولوا اَسلَمنا ولَمّا یَدخُلِ الایمنُ فی قُلوبِکُم...».  برحسبِ چنین مخاطبانی است که چه‌بسا اقتدار نظامی اولویت می‌یابد و یکی از مؤلفه‌های مؤثر در ذهنیت و نوع شخصیت مخاطبان به‌حساب می‌آید.
    به‌طورکلی کاربرد اقتدار نظامی در سیرۀ نبوی را باید در دورۀ مدینه دنبال کرد؛ چراکه این نوع از اقتدار، با ماهیت دولت و حکومت پیوند می‌خورد و تأسیس حکومت نبوی نیز از دورۀ مدینه آغاز می‌شود. براین‌اساس برای مشخص ساختن مخاطبانی که در شبه‌جزیره مورد اِعمال اقتدار نظامی قرار گرفته‌اند، مهم‌ترین جنگ‌های واقع‌شده بعد از هجرت را در جدول (1) ذکر می‌کنیم.
    ش    سال وقوع جنگ (ق)    نام جنگ    حاضران در جنگ (مخاطبان پیامبر)
    1    دوم    بدر    مشرکان قریش
    2    سوم    احد    مشرکان قریش
    3    پنجم    خندق    مشرکان قریش و هم‌پیمانان
     (بنى‌سليم‌، بنى‌اسدبن‌خزيمة، غطفان و یهودیان بنی‌قریظه)
    4    پنجم    بنی‌قریظه    یهودیان بنی‌قریظه
    5    ششم    بنی‌المصطلق    قبیلۀ خزاعه
    6    هفتم    خیبر    یهودیان خیبر
    7    هشتم    فتح مکه    مشرکان قریش
    8    هشتم    حنین    قبیلۀ هوازن
    9    هشتم    طائف    قبیلۀ ثقیف
    جدول 1. مهم‌ترین غزوات پیامبر و مخاطبانی که در برابر اقتدار نظامی آن‌حضرت قرار گرفته‌اند.
    روشن شدن انگیزۀ وقوع جنگ و نتایج آن در مرحلۀ بعدی، می‌تواند اصل و میزان دخالت اقتدار نظامی یا عدم دخالت آن را در مدیریت فکری و گسترش پیام نبوی مشخص کند.
    5. تناسبِ اقتدار با نحوة ارائه و ادارة افکار
    آیا پیامبر در مرحلۀ ارائه و ادارۀ افکار، و به‌عبارتی در میدان کنش، از اقتدار نظامی بهره‌برداری کرده‌اند یا خیر؟ در صورت بهره‌مندی، به چه نحوی از این مؤلفه استفاده کرده‌اند؟ اقتدار نظامی چه سنخیتی می‌تواند با مدیریت افکار داشته باشد؟
    برای پاسخ به پرسش نخست، مهم‌ترین جنگ‌های پیامبر در شبه‌جزیره را در جدول (2) می‌آوریم تا ببینیم چند مورد با انگیزۀ گسترش و ارائۀ پیام به مخاطبان حاضر در جنگ‌ها صورت گرفته است.
    ش    سال وقوع جنگ (ه.ق)    نام جنگ    حاضران در جنگ
    (مخاطبان پیامبر)    انگیزۀ جنگ
                    جبهه معاندان    جبهۀ اسلام
    1    دوم    بدر    مشرکان قریش    جلوگیری از بازگشت کاروان قریشیان به سرپرستی ابوسفیان    دفاع از موجودیت خویش
    در برابر مهاجمان
    2    سوم    احد    مشرکان قریش    تلافی شکست بدر    دفاع از خود و شهر مدینه در برابر مهاجمان
    3    پنجم    خندق    مشرکان قریش و هم‌پیمانان (بنى‌سليم‌، بنى‌أسدبن‌خزيمة، غطفان و یهودیان بنی‌قریظه)    جمعى از يهوديان‌ رهسپار مكّه شدند و قریش و چند قبیلۀ دیگر را به حمله به مدینه تحریک کردند    دفاع از موجودیت خویش و شهر مدینه در برابر تهاجم احزاب
    4    پنجم    بنی‌قریظه    یهودیان بنی‌قریظه        عهدشکنی و خیانت بنی‌قریظه در جنگ خندق
    5    ششم    بنی‌المصطلق    بنی‌المصطلق    سازمان‌دهی و تشکیل نیرو برای حمله به مدینه    مقابله با قبیلۀ بنی‌مصطلق که هر که را توانسته بودند، برای مقابله با رسول خدا جمع کرده بودند و قصد حمله به مدینه را داشتند
    6    هفتم    خیبر    یهودیان خیبر        به‌دلیل تحریک‌ها، آزار و اذیت‌هایی که یهودیان بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می‌دادند
    7    هشتم    فتح مکه    مشرکان قریش        فراهم گشتن فرصت مناسب برای از میان برداشتن مهم‌ترین مانع از مسیر در اثر عهدشکنی قریش
    8    هشتم    حنین    قبيلۀ هوازن و ثقيف و نصر و جشم    تصمیم به حمله به رسول خدا توسط قبیله هوازن و ثقیف برای جلوگیری از نشر اسلام بعد از فتح مکه    از میان برداشتن دیگر موانع که پیرو قریش بودند
    9    هشتم    طائف    ثقیف        از میان برداشتن دیگر موانع که پیرو قریش بودند
    جدول2. مهم‌ترین جنگ‌ها، قبایل حاضر و انگیزه‌های وقوع جنگ در صدر اسلام 
    از میان جنگ‌های یادشده، در جنگ اول، دوم و سوم، یعنی بدر،  اُحد و خندق، مشرکان قریش در طرف مقابل بودند که مهم‌ترین مانع بر سر راه اسلام محسوب می‌شدند. در این جنگ‌ها انگیزۀ سپاه اسلام دفاع از موجودیت خویش و شهر مدینه بود.  در دو جنگ بنی‌قریظه  و خیبر  نیز با اینکه آنان اقدام به عهدشکنی و تحریک دشمنان اسلام کردند، باز انگیزه‌ای برای تحمیل اسلام وجود نداشت؛ چراکه آنان اهل کتاب و یهودیانی بودند که پیامبر در ضمن پیمان‌نامه‌ای، آنان را در دین خود آزاد گذاشته بود.  در جنگ بنی‌المصطلق نیز انگیزۀ اصلی جنگ، پیشگیری از حملۀ آنان بود که آمادۀ حمله به مدینه شده بودند  و به‌رغم شکست بنی‌المصطلق در جنگ، اسلام بر آنان تحمیل نشد؛ بلکه عامل اصلی اسلام آنان، بهره‌گیری پیامبر از مؤلفۀ «پیوند قبیله‌ای» بود. در این جریان، پس از ازدواج پیامبر با جویریه، دختر حارث‌بن ‌ابى‌ضرار (رئیس بنی‌المصطلق)، حارث مسلمان شده و با اسلام وی جمعی دیگر از قبیلۀ وی نیز اسلام آوردند.  این امر تأثیر مثبت چنین مؤلفه‌ای در مرحلۀ ارائۀ پیام را می‌رساند.
    از میان جنگ‌های یادشده، فقط در مورد سه جنگ آخر، یعنی فتح مکه، حنین و طائف، می‌توان گفت که انگیزۀ پیامبر برداشتن موانع در راستای ارائۀ پیام خویش بوده است که البته در مورد هوازن و ثقیف نباید از تدارک آنان برای حمله به پیامبر و مسلمانان غفلت کرد.  به‌هرحال در جنگ طائف، قبیلۀ ثقیف به دلیل استحکامات موجود تسلیم نشدند و پیامبر بدون دستاوردی به مدینه بازگشتند.  بنابراین فقط در فتح مکه و حنین عملاً به اهداف خود رسیدند؛ لکن در فتح مکه به‌دلیل عدم تقابل مشرکان، درگیری نظامی صورت نگرفت و فقط در جنگ حنین بود که به درگیری انجامید. 
    بیشترین تأثیر اقتدار نظامی در ارائه و گسترش پیام را در جریان فتح مکه می‌توان مشاهده کرد. اقتدار و غلبۀ پیامبر بر مشرکان قریش در فتح مکه، مهم‌ترین مانع در مرحلۀ ارائه و ادارۀ افکار را از میان برداشت. پس از این جریان (در سال نهم هجری) است که قبایل مختلف برای اظهار اسلام و عقد پیمان نزد رسول خدا حاضر می‌شوند؛ به‌گونه‌ای‌که از آن سال در تاریخ با عنوان «عام الوفود» یاد می‌شود. ابن‌اثیر با تعابیری گویا به جایگاه مؤثرِ مؤلفۀ «اقتدار نظامی» در ارائه و گسترش پیام نبوی اشاره می‌کند:
    لما افتتح رسول الله، صلّى‌الله عليه و سلّم، مكّة و أسلمت ثقيف و فرغ من تبوك ضربت إليه وفود العرب من كلّ وجه، و إنّما كانت العرب تنتظر بإسلامها قريشا إذ كانوا أمام النّاس و أهل الحرم و صريح ولد إسماعيل بن إبراهيم عليه‌السلام، لا تنكر العرب ذلك، و كانت قريش هي التي نصبت الحرب لرسول الله، صلّى‌الله عليه و سلّم، و خلافه، فلمّا فتحت مكّة و أسلمت قريش عرفت العرب أنّها لا طاقة لها بحرب رسول الله، صلّى‌الله عليه و سلّم، و لا عداوته، فدخلوا في الدّين أفواجا.... 
    ابن‌اثیر در این گزارش، افزون بر تأثیر مؤلفۀ «اقتدار نظامی»، با عنوان «أمام النّاس و أهل الحرم» به نقش «مرجعیت اجتماعی» قریش نیز اشاره کرده است.
    از میان جنگ‌های یادشده، داده‌های تاریخی بهره‌مندی رسول اکرم از اقتدار نظامی را در دو مورد و به‌صورت متیقن در فتح مکه تأیید می‌کنند؛ لکن آگاهی از نحوۀ اِعمالِ اقتدار از سوی آن‌حضرت، وجدان هر شخص منصفی را در برابر اتهامات وارده (خشونت) به شخصیت نبوی برمی‌انگیزد. سِیر تاریخی اقدامات ایشان در مدیریت افکار، دقیقاً نشان از تناسب مثبت و حکیمانۀ عملکرد آن‌حضرت در میدان کنش با انواع مظاهر اقتدار دارد. آن‌حضرت در طول دوران 23 سالۀ نبوت، برحسب شخصیت مخاطب، عوامل محیطی و... از مظاهر گوناگون اقتدار در ارائه و ادارۀ افکار بهره جسته‌اند؛ از اقتدار علمی، تخصصی، اجتماعی و... گرفته تا اقتدار نظامی.
    در فتح مکه نیز پیامبر تا زمانی که نقض عهدی از سوی قریش صورت نگرفته بود، همچنان به تعهد خود باقی بود و تنها بعد از نقض عهد، اقدام به لشکرکشی کرد.  البته پیامبر اگر پیمانی با قبیله‌ای می‌بست، همواره تا انقضای پیمان به آن پایبند بود.  در روز فتح نیز وقتی سعدبن‌ عباده فریاد کشید: «امروز روز خون ریختن است و خدا قریش را خوار و ذلیل می‌کند»، پیامبر فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانی است»  و پس از آن دستور داد تا حضرت علی پرچم را از سَعد گرفته و خود بردارد. 
    جالب‌ترین مرحله از اعمالِ قدرت، در مواجهه با اشراف قریش است که سال‌ها به اذیت و آزار و جنگ با ایشان اقدام کرده بودند. رسول خدا پس از فتح بر سردَرِ کعبه ایستاد و عفو عمومی‌ اعلام کرد و به اَشراف قریش فرمود: «حال چه می‌گویید؟» گفتند: «خیر و نیکی. تو برادر و برادرزادۀ ما هستی که اکنون به قدرت رسیده‌ای». رسول خدا فرمود: «اما من همان را می‌گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: امروز بر شما ملامتی نیست. خدا شما را بیامرزد که ارحم الراحمین است». 
    مطابق گفتۀ اشراف قریش (وَ قَد قَدرتَ) رسول خدا با اینکه مقتدر شده بود، اما از اقتدار خود، با وجود توانایی و استحقاق، در جهت تلافی گذشته استفاده نکرد و عفو را به‌کار گرفت. بنابراین تسرّی خشونت موجود در اقتدار نظامی به شخصیت رسول خدا امری بی‌وجه، بی‌اساس و اتهامی‌ ناروا خواهد بود؛ زیرا وقتی از فردی خشن سخن گفته می‌شود، منظور این است که وی به سوءاستفاده از نیرومندی و زور تمایل دارد؛  درحالی‌که با توجه به عملکرد پیامبر چنین توصیفی دربارۀ ایشان صدق نمی‌کند؛ اما این بدان معنا نیست که پیامبر در صورت لزوم و در برابر معاندان به قوۀ قهریه متوسل نشوند؛ بلکه معنای آن تسلط ایشان بر تمایلات خویش است؛ لذا در صورت لزوم، از این مؤلفه بهره‌مند خواهند شد؛ چنان‌که خداوند نیز پیامبر و پیروان ایشان را به این ویژگی توصیف می‌کند: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ...».  بی‌شک این آیه ضمن تبیین ابعاد شخصیتی پیامبر اکرم، تناسب مثبت ایشان را با ویژگی‌های شخصیتی مخاطبان بیان می‌کند.
    ابهام احتمالی موجود، این است که با وجود مظاهر متعدد اقتدار برای ارائۀ پیام و ادارۀ افکار و تناسب حداکثریِ اقتدار علمی با آن، اقتدار نظامی چه سنخیت و لزومی برای مدیریت افکار داشته است؟
    رفع این ابهام و فهم سنخیت و لزوم چنین اقتداری در مدیریت افکار، با آگاهی از ابعاد وجودی انسان حاصل می‌شود. گفته شد که هدف پیامبر از مدیریت افکار، برانگیختن عقول بشری و ارائۀ پیام به عقل و قلب انسان است؛ لکن ارائۀ پیام به عقل ـ با توجه به مراتب و فرایند کسب شناخت ـ همواره با موانعی مواجه است. موانعی که هم از درون حوزۀ شناخت و هم از بیرون، در فرایند ادراک، اختلال ایجاد می‌کنند.  تا این موانع برطرف نشود، هیچ پیام‌رسانی موفق نمی‌شود پیام خویش را به مخاطب اصلی برساند. برای مثال، شیطان یکی از آن موانع اصلی معرفی شده است. پیامبر در اهتمام به مانعیت شیطان می‌فرماید: «ما منکم من احد الّا و له شیطان» فقیل له: و انت یا رسول الله؟ فقال: «و أنا، و لکن أعاننی الله علیه فاسلم».  منظور، رام کردن و برطرف کردن مانعیت شیطان است. این موانع می‌توانند شیاطین جنّی باشند یا شیاطین انسی: «وَكَذلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ...». 
    تقابل جبهۀ حق و باطل در عملیات شناختی، به درون حوزۀ شناخت انسان محدود نیست؛ بلکه متأثر از فضای بیرونی است. بنابراین، ازجمله پیش‌نیازهای ضروری در ارائۀ پیام به مخاطب، برطرف کردن یا حداقل خنثا‌سازی موانع موجود بر سر راه است. هر مانعی نیز به‌حسب ماهیتِ خود با عوامل و ابزار متناسب برطرف یا خنثا می‌شود. مشرکان قریش و حزب آنان در محل بحث، همان کارویژۀ شیطان و حزب وی را انجام می‌دادند که با توجه به ویژگی‌های شخصیتی‌شان، از جمله موانعی بودند که ناگزیر با اقتدار نظامی خنثا می‌شدند. لذا بهره‌گیری پیامبر از چنین اقتداری در مدیریت افکار، نه با هدف ارائۀ باور اسلام به آنان، بلکه برای برطرف نمودن مانعیت آنان صورت گرفته است. در نتایج رفع این مانع نیز بیان شد که ارائۀ پیام نبوی سرعت گرفت و گسترش یافت.
    براین‌اساس «دفع یا رفع مانعیت» به‌عنوان پیش نیاز و مقدمۀ ضروری برای مدیریت افکار، در سیرۀ نبوی به‌حساب می‌آید؛ چراکه در صورت عدم تحقق، اصلاً فلسفۀ بعثت (برانگیختن عقول) محقق نخواهد شد. حال اگر شیوۀ مانعیت‌زدایی منحصر در اقتدار نظامی‌ شود، ناگزیر از همان شیوه بهره‌برداری می‌شود. براساس همین مانعیت‌زدایی است که خداوند متعال می‌فرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ...».  آیۀ شریفه دقیقاً وظیفۀ پیامبر و مسلمانان را مشخص می‌سازد که یا باید اصل مانع را از میان بردارند یا آن را رام و خنثا سازند؛ همان کاری که پیامبر در فتح مکه انجام دادند. نکتۀ دیگری که بر این تقریر مترتب می‌شود، ناصوابیِ توجیه «دفاعی بودن» جنگ‌های پیامبر در چنین موارد و شرایطی است؛ یعنی اگر جنگی با انگیزۀ برطرف ساختن موانع موجود بر سر راه ارائۀ پیام حق صورت گرفته باشد، نیازی نیست تا آن را دفاعی بنامیم. این حرف به این معنا نیست که تمامی جنگ‌های پیامبر با همین انگیزه صورت گرفته است؛ چراکه قدر متیقّن آن، دربارۀ فتح مکه صادق است؛ اما منظور نگارندگان این است که براساس رسالت نبوی مبنی بر ارائۀ پیام حق و برانگیختن عقول بشری، در صورت استمرار موانع، طبق شرایط یادشده بهره‌گیری از اقتدار نظامی یک ضرورت خواهد بود. آن هم با انگیزۀ رفع موانع، نه ارائۀ باور به جان مخاطب؛ چراکه باور ماهیتاً تناسبی با قدرت نظامی ندارد و اقتداری غیر از اقتدار نظامی لازم دارد که رسول خدا از مظاهر مختلف آن برخوردار بوده و به شهادت منابع، بیشترین بهره را نیز از آنها برده‌اند.
    نتيجه‌گيري
    جایگاه و کارکرد اقتدار در مدیریت افکار را نمی‌توان همچون جایگاه اقتدار در حکومت و دیگر حوزه‌های مشابه بررسی و تعیین کرد. همین‌طور نمی‌توان از یک بُعد بدان نظر افکند؛ زیرا اولاً مدیریت افکار مقوله‌ای ناظر به حوزۀ شناختیِ انسان است که شرایطی متفاوت با دیگر حوزه‌ها دارد؛ ثانیاً شبکه‌ای چندبُعدی و متشکل از عناصر و متغیرهای متعدد است که با هم در ارتباط‌اند و بر کارکرد یکدیگر اثر می‌گذارند؛ لذا مؤلفۀ اقتدار به‌عنوان یک متغير باید با هریک از عناصر اساسی در مدیریت افکار سنجیده و جایگاه آن در هریک از عناصر روشن شود.
    نظر به ابعاد گوناگون و غنای محتوایی در اسلام (جامعیت و کارآمدی) و تأکید بر هر دو بُعد درونی و بیرونی اقتدار، هر نوعی از اقتدار که به‌نحوی در سیر تکاملی انسان نقش داشته باشد، مورد تأیید است؛ اعم از اقتدار علمی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و...؛ لکن به‌حسب ماهیتِ ادارۀ افکار، اقتدار علمی در اولویت خواهد بود.
    براساس حکمت حاکم بر فرایند مدیریت افکار در سیرۀ پیامبر، مدیر فکری نیز به‌تناسبِ مسئولیت و وظایف محوله باید از اقتدار لازم جهت موفقیت در جذب، ارائه و نفوذ در دل مخاطب بهره‌مند گردد. با عنایت به ماهیت مدیریت افکار، اقتدار تخصصی (حرفه‌ای ـ رسالتی)، اقتدار اجتماعی (اعتبار و جایگاه)، اقتدار اطلاعاتی (شناخت‌های بنیادین)، اقتدار بر تبشیر و اقتدار قهریه، از جمله مظاهر اقتداری‌اند که رسول خدا از آنها برخوردار بودند و به‌کار بسته‌اند. خصوصیات فردی و اجتماعی انسان نیز مقتضی انواع اقتدار، حتی اقتدار قهریه است و نبود هریک، بخشی از پیشرفت، تکامل و انتظام اجتماعی را با اخلال روبه‌رو می‌کند. داده‌های تاریخی نیز جایگاه و تأثیر قدرت قهریه در اندیشۀ مخاطبانِ عصر بعثت را اثبات می‌کند؛ لکن وجه تناسب و سنخیت چنین اقتداری با مدیریت فکری را باید در عالم وجودی انسان و تعامل آن با عالم بیرون جست‌وجو کرد. به‌عبارتی، همچنان‌که در فرایند شناخت برای دستیابی به متغیّرهای درونی به اقتدار نیاز است، برای تحقق متغیرهای بیرونی نیز اقتدار لازم است. ازدیگر‌سو، چنان‌که برای دفع و رفع موانع درونیِ شناخت، نیازمند اقتداریم، برای دفع و رفع موانع بیرونی نیز باید اقتدار داشته باشیم. ازهمین‌رو، اقتدار نظامی برای رسول خدا در فرایند مدیریت فکریِ جامعه ضرورت می‌یابد. بااین‌حال داده‌های تاریخی، به‌صورت متیقن در مورد فتح مکه، بهره‌گیری پیامبر از اقتدار نظامی را تنها برای رفع موانع از مسیر پیام‌رسانی و ادارۀ افکار تأیید می‌کنند، نه برای القای ایمان و باور. مشرکان قریش و حزب آنان با توجه به ویژگی‌های شخصیتی‌شان، مهم‌ترین موانعی بودند که ناگزیر با اقتدار نظامی خنثا می‌شدند.
    طبق آنچه گفته شد، از ضرورت و تناسب انواع اقتدار در نظام اجتماعی، اولویت اقتدار علمی در ادارۀ افکار، کاربرد اقتدار نظامی در مانعیت‌زدایی و در نهایت اعمال کریمانۀ اقتدار از سوی پیامبر، همگی دلایلی‌اند که اتهام گسترش اسلام با جنگ و انتساب خشونت به پیامبر را بی‌پایه و بی‌اساس می‌گردانند.
     

     

     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، ترجمة محمد دشتي، قم، اميرالمؤمنين، 1379.
    • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبةالله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشی نجفی، بی‌تا.
    • ابن‌اثير، عزالدين، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385ق.
    • ابن‌عبد‌ربه، احمد، العقد الفرید، تحقیق مفید محمد قمیحه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
    • ابن‌کثیر، اسماعيل‌بن عمر، البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر، 1407ق.
    • ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفه، بى تا.
    • ـــــ ، زندگانى محمد پيامبر اسلام، (السیرة النبویه)، ترجمة سيدهاشم رسولى، تهران، كتابچى، 1375.
    • ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، تهران، توس، 1384.
    • ابي‌جمهور، زین‌الدين‌بن، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسة سیدالشهداء، 1403ق.
    • اخلاقی، غلام‌سرور، رابطه قدرت و عدالت در فقه سیاسی، قم، مرکز بين‌المللی ترجمه و نشر المصطفی، 1390.
    • استیون، فرانسوا، خشونت و قدرت، ترجمة بهنام جعفری، تهران، وزارت امور خارجه، 1381.
    • آقابخشی، علی و مينو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1383.
    • آوتوِیت، ویلیام و تام باتامور، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمة حسن چاوشیان، تهران، نشر نی، 1392.
    • آيتى، محمدابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام‌، تهران، دانشگاه تهران‌، 1378.
    • برهانی، بهاءالدین، مبانی مدیریت دولتی، تهران، پیام پویا، 1386.
    • بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، تهران، نگاه معاصر، 1384.
    • تافلر، آلوین، تغییر ماهیت قدرت؛ دانش، ثروت و خشونت در قرن بیست و یکم، ترجمة حسن نوارائی بیدخت و شاهرخ بهار، بی‌جا، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1370.
    • جوادی آملی، عبدالله، معرفت‌شناسی در قرآن، قم، اسراء، 1390.
    • حیدری تفرشی، غلامحسین، مدیریت اسلامی، اراک، نویسنده، 1386.
    • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، روزنه،1373.
    • شجاعی‌زند، علیرضا، «اقتدار در اسلام»، حکومت اسلامى، 1376، ش ‏5، ص207-219.
    • شرف‌الدین، سیدحسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1397.
    • صالح، صبحی، شرح نهج‌البلاغه، قم، مؤسسة دارالهجره، بی‌تا.
    • صدر، سیدمحمدباقر‌، ومضات‌، قم، مرکز الأبحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، 1430ق.
    • صمیمی، مینو، محمد در اروپا، ترجمة عباس مهرپویا، تهران، اطلاعات، 1382.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعة‏ مدرسين، 1374.
    • طبرسی، فضل‌بن ‌حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، قم، آل‌البيت‏، ‏1417ق.
    • طبری، محمدبن جرير، تاریخ طبری‌، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، 1387ق.
    • عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، 1373.
    • علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد، مکتبة النهضة، 1391ق.
    • علیزاده، مهدی، «تبیین برهم کنشی عناصر شناختی، هیجانی و ارادی در فرایند تصمیم‌گیری انسان در پرتو آموزه‌های اسلامی»، انسان‌پژوهی دینی، 1396، سال چهارم، ش 37، ص67-92.
    • فرامرز قراملکی، احد و علي‌اكبر ناسخیان، قدرت انگاره، تهران، مجنون، 1395.
    • قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز‌ فرهنگی‌ درس‌هایی‌ از قرآن، 1383.
    • گولد، جولیوس و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، گروه مترجمان، چ دوم، تهران، مازیار، 1384.
    • گیدنز، آنتونی، جامعه‌شناسی، ترجمۀ منوچهر صبوری، چ پانزدهم، تهران، نشر نی، 1384.
    • مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
    • محسنیان‌راد، مهدی، ارتباط‌شناسی، تهران، سروش، 1393.
    • محمدی نجم، سیدحسین، جنگ شناختی؛ بُعد پنجم جنگ، تهران، مرکز آینده‌پژوهی علوم و فناوري دفاعی، 1387.
    • مدنی، سید‌جلال‌الدین، مبانی و کلیات علوم سیاسی، تهران، پایدار، 1387.
    • مسعودي، على‌بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، هجرت، 1409ق.
    • مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1390.
    • معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، اَدِنا، 1386.
    • مفيد،‌ محمدبن محمدبن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق‏.
    • مقریزی، احمدبن على، إمتاع الأسماع، تحقيق محمد عبدالحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق.
    • واقدي، محمدبن عمر، المغازى، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، 1409ق.
    • وایدا، مانابو، «اقتدار دینی»، ترجمة علیرضا شجاعی‌زند، دانشگاه اسلامی، 1377، سال دوم، ش 2، ص96ـ106.
    • هارجی، اون و دیگران، مهارت‌های اجتماعی در ارتباطات میان‌فردی، ترجمة خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، تهران، رشد، 1386.
    • يعقوبى، احمدبن ابي‌واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمة محمدابراهيم آيتى، تهران، علمى و فرهنگى، 1371.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دانش‌کیا، محمدحسین، خان محمدی، کریم، دادور آلانق، مرتضی.(1398) جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیره‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم. ، 16(1)، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسین دانش‌کیا؛ کریم خان محمدی؛ مرتضی دادور آلانق."جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیره‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم". ، 16، 1، 1398، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دانش‌کیا، محمدحسین، خان محمدی، کریم، دادور آلانق، مرتضی.(1398) 'جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیره‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم'، ، 16(1), pp. 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دانش‌کیا، محمدحسین، خان محمدی، کریم، دادور آلانق، مرتضی. جایگاه اقتدار در مدیریت افکار در سیره‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم. ، 16, 1398؛ 16(1): 5-26