، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 46، بهار و تابستان 1398، صفحات 67-90

    معیارشناسی نظام کارگزاری خلفای سه‌گانه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمد عزیزی / دکتراي تاريخ و تمدن اسلامي دانشگاه معارف اسلامي / rezaqom2014@yahoo.com
    محمدرضا جباری / دانشیار گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / jabbari38@yahoo.com
    چکیده: 
    شناخت معیارهای گزینش کارگزاران در هر نظام حاکمیتی، سنجه‎ای مهم برای دستیابی به گرایش‎ها، بینش‎ها و رویکردهای صاحبان قدرت و ارزیابی عملکرد آنان است. در سنت نبوی سه شاخص اصلی توانایی، دانایی و امانت‎داری، از مهمترین معیار‎های انتخاب کارگزاران بیان شده است. این نوشتار با توصیف نظام کارگزاری خلفای سه‎گانه و خاستگاه قبیله‎ای آنان و تحلیل داده‎های تاریخی، به پنج معیار اساسی آنان در گزینش کارگزاران دست یافته است که عبارت اند از: قرشی‎گرایی، همکاری و هم پیمانی سیاسی، ترجیح کارآمدی بر تعهد دینی و اخلاقی، اموی‎گرایی، هاشمی نبودن. به نظر می رسد، روح حاکم بر عملکرد خلفا دراین باره سنت‎ها و ارزش‎های قبیله‎ای بود؛ بنابراین قریش، به‎ویژه اشراف (امویان) و وفاداران سیاسی آنان، مهم ترین مناصب را تصاحب کردند؛ ضمن آنکه بی‎توجهی خلفا به صلاحیت‎های اخلاقی، در عدم باور آنان به سیرۀ سیاسی نبوی ریشه داشت. خلفا همچنین به دلیل هراس از به‎خطر افتادن مقام خلافت‎، از واگذاری امور به بنی هاشم و حامیان آنها خود‎داری می‎کردند. برون‎داد اصلی معیارهای یادشده، حذف اهل‎بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و حامیان آنان، بزرگان انصار و بسیاری از مخالفان سیاسی از دایرۀ گزینش و کارگزاری خلفا بود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Survey into the Three Caliphs’ Brokerage System
    Abstract: 
    Criteria for appointing brokerages in any system is an important measure to achieve the tendencies, insights and approaches of that system. In the prophetic tradition, the three main indicators of ability, knowledge and trustworthiness are the most important criteria for appointing brokerages. In contrast, the appointment of brokerages in the system of government of three Caliphs has five basic criteria, which are, tribalism (Qurayshism), political cooperation and alliance, preferring efficiency over religion and ethics, Umayyadism and avoiding Hashemi people. It seems that the dominant spirit in the Caliphs’ system of government was tribal values; thus, the Quraysh, especially the Umayyads and their political loyalists, held the most important positions. Ignoring moral standards in the Caliphs’ system of government was rooted in their disbelief in the prophetic political system. Fearing the loss of the caliphatehood, the caliphs refused to hand over matters to Bani Hashim and their supporters. The main output of the mentioned criteria was the removal of the Ahl al-Bayt of the Prophet (AS) and their supporters, the elders of the Helpers and many political opponents from the Caliphs’ system of government.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    هر نظام سیاسی و حاکميتي دارای ارکان و عناصري است که يکي از آنها نظام اداري و هستۀ گزينش نيروي انساني يا عضويابي است. به باور انديشمندان، علم مديريت «عضويابي، يعني عمليات كاوش در منابع انساني و كشف افراد شايسته و ترغيب و تشويق آنان به قبول مسئوليت در سازمان است».  مقصود از منابع انساني، همۀ افراد انساني‌اند که هم از نظر سازمان، شايسته تلقي مي‌شوند و هم در پذيرش مسئوليت، ‌افزون‌ بر توانايي، که ذيل مفهوم شايستگي می‌گنجد، داراي انگيزه و تعهد‌ کافي باشند. نظام‎های سیاسی براساس مبانی بینشی، ارزشی، گرایشی و اهداف خود، به تأمین منابع انسانی مورد نیاز اقدام ‎می‎کنند؛ بنابراین، ملاك و معيارهايي كه رهبران سياسي در گزينش كارگزاران خود به‌كار مي‌بندند، سنجه‎هایی مناسب براي شناخت نگرش‎ و بینش سیاسی و ارزیابی عملكرد آنان است.
    نظام سیاسی مدینة‎النبی، بر مبنای برابری، برادری، عدالت و نفی و رفع ملاک‎‎های نژادی، قومی و قبیله‎ای شکل گرفت. پیامبر اکرم با آنکه خود از قريشيان و از تبار نامداراني چون عبدالمطلب و ابوطالب بود، همۀ تمايزات و نشانه‌گذاري‌هاي اعتباري قومي و قبيله‌اي را ناچيز انگاشت و دعوت خود را بر حرمت و کرامت ذاتي انسان و مخاطب‌سازي همگاني و ارزش‌گذاري بر مفاهيمي همچون ايمان، تقوا، ايثار، دادگري و عدالت و انصاف و مقولاتي از اين دست بنا نهاد. در گرداگرد او، چه آن‌گاه که مخفيانه آیين خويش را مي‌گسترد و چه آن‌گاه که به پديداري و آشکاري آن فرمان يافت و چه در مکه که عرصۀ تبيين مفاهيم و تدوين مرامنامه و ايدئولوژي بود و چه هنگامي که به مدينه کوچيد و به تشکيل هسته و نهاد قدرت اقدام ورزيد، یاران و کارگزارانی از همۀ قوميت‌ها و قبيله‌ها و نزديکان متصف به وصف دينداري و کارداني پيرامون او وجود داشتند؛ بي‌آنکه به دليل تعلق‌خاطر به زبان و گويش خويش، عجم را فروپس ‌زند؛ يا به جهت قُرَشی بودن، غيرقُرَشيان را حقير شمارد. سخن «عرب بر غيرعرب و (نژاد) سرخ بر سياه برتري ندارد، مگر به تقوا»،  تکيه بر اين معاني بود و بر رويکرد نويني که ارزش‌هاي نهادينه‌شدۀ جاهليت را به محاق مي‌برد، تأکيد داشت.
    ازاین‌رو در نظام کارگزاری پیامبر خدا، شاخصه‎هایی همچون ايمان و پرهیزگاری، علم وتوانايي، امانت‌داري، آگاه و حفيظ بودن، اخلاص، عدالت‎طلبی، سعۀ صدر، تجربه و مصلحت‌انديشي معیار عمل قرار گرفت  که بازتاب آن در نظام کارگزاری حضرت، متشکل از منابع انساني مختلف بومی، قرشی و غیرقرشی و غیرعرب بود. 
    اما با رحلت آن حضرت و شکل‎گيري نظام خلافت، جامعۀ نوبنياد و کمال‌گراي مدينة‌النبي دچار ايستايي و تضاد با سنت و سیرۀ نبوی شد؛ و بازگشت به مناسبات و تمايزات ستمگرانۀ جاهلي و ايجاد امپراتوري عربي در دستور كار سران قدرت قرار گرفت و متناسب با این هدف، خلفا نظام کارگزاری خویش را بنا نهادند.
    بی‎تردید عملکرد خلفا پس از وفات پیامبر از ابعاد مختلف و در حوزه‎های گوناگون قابل مطالعه و ارزیابی است که یکی از آنها شناخت رویکردها و شاخصه‎های آنان در توزیع مناصب سیاسی است که در مطالعات تاریخ‎پژوهی نوین چندان به اين نکته توجه نشده است. شناخت کارگزاران خلفا و معیارهای گزینش آنان، ازآن‌رو اهمیت و ضرورت دارد که اولاً بیانگر مبانی، اصول، ارزش‎‌ها و باورهای حاکم بر رفتار خلفاست؛ ثانياً مي‌تواند سنجه‌اي در راستي‌آزمايي مدعَيات ايشان مبني بر مشي و سلوک بر وفق سنت نبوي قلمداد شود. با راهيابي به اين معيارها و شاخصه‌هاست که مي‌توان به خوانش درست بسیاری از حوادث تلخ و خون‌بار صدر اسلام، مانند ماجرای شورش بر عثمان و قتل وی، توطئۀ اشراف قریش بر ضد حکومت امام ‎علی، ناآرامي‌ها در بخشي از قلمروهاي اسلامي در عصر خليفۀ سوم و اموري از اين دست، نائل آمد که خود نیازمند گفتاری جداگانه است. 
    این پژوهش که به روش توصيفي ـ تحليلي و مبتني بر داده‌هاي تاریخي فراهم آمده، در پی پاسخ به این پرسش‎ها سامان یافته است: ملاک و معیارهای ابوبکر، عمر و عثمان در گزینش کارگزاران چه بوده است؟ و آیا عملکرد آنان در اين حوزه، منطبق بر معیارها و سیرۀ نبوی است یا برخاسته از نظام سیاسی قبیله‎گرایی؟ به‌منظور تبیین کامل بحث، اسامی کارگزاران خلفا و خاستگاه قبیله‌ای آنان در قالب پیوست در آخر نوشتار ارائه می‌شود.
    به‌عنوان یکی از پیشینه‌های این پژوهش، می‌توان به کتاب تعدیل نابرابری‎ها در دولت امام علی (محمدي، 1386) اشاره کرد که به شناخت معیارهای خلفا در انتخاب کارگزاران ورود نموده، و اما تنها به بیان دو معیار بسنده کرده است؛ ضمن اینکه نویسنده در برخی داده‎های تاریخی، به‎ویژه در خاستگاه قبیله‎ای کارگزاران، دچار اشتباه شده است. در ادامه، به بیان معیارهای گزینش کارگزار در نظام حکومتی خلفای سه‌گانه براساس گزارش‌های موجود تاریخی می‌پردازیم.
    1. قبيله‎گرايی
    ساختار اصلی جامعة جاهلی پیش از اسلام بافت قبیله‌ای بود و قبیله، بزرگ‌ترین موجودیت سیاسی حاکم در شبه‌جزیرۀ عربستان به‌شمار می‌رفت که بر روابط حسَبی و نسَبی و عصبیت‎ و آداب و رسوم قبیله‎ای استوار بود. قرآن کریم در آیات مختلف، مسئلۀ قوم‌گرایی و تعصب‌هاى ناشی از آن را که در میان کفار و مشرکان غالباً وجود داشته، نکوهش کرده  و با جملۀ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاكُمْ» باصراحت بر تمام امتيازات موهوم خط بطلان ‌كشیده است. بي‌شك اين بيان از كليدي‌ترين آموزه‌هاي قرآن در مبارزه با برتري‌جويي‌هاي قبیلگی است.
    گام اجتماعی رسول خدا در راه تأسیس امت اسلامی و مدینة‌النبی، نفی قبیله‌سالاری و تعصبات جاهلی و اصالت پیوندهای قومی بود؛ چنان‌که فرمود: «مردمان از زمان حضرت آدم تا کنون، چون دندانه‌هاي شانه مساوي‌اند».  آن حضرت، حمیّت قومی و قبیله‌ای را نفی کرد و وحی و عقیده و آموزه‌های دینی را جانشین آن ساخت و تلاش کرد مرکز ثقل تعلقات آنان را به ‌سوی ارزش‌های دینی سوق دهد؛ معیار همبستگی اجتماعی را از قبیله به ایمان و اخوت ایمانی تغییر دهد و هویت آنان را بر مبنای ایمان و اسلام تعریف کند. ظهور اصطلاحات جدیدی چون مؤمنان، مجاهدان، منافقان، مشرکان یا انصار و مهاجران و امت اسلامی، همگی سازه‌های فکری و هویت‌بخش جدیدی بود که وارد ساختار فکری اعراب شد و به‌طور انقلابی و بنیادین، نگرش هستی‌شناختی آنان را دگرگون کرد  و از ترکیب و آمیزش اقوام مختلف مسلمان، امت اسلام را به‌وجود آورد؛ و در سایۀ نظام سیاسی برآمده از آموزۀ امت، مهاجران، انصار، عجم، عرب و نومسلمانان با هر هویتی که به اسلام گرایش پیدا می‌کردند، بر «سازه‌‌های هویتی مشترکی» قرار داشتند که رسول خدا تحت عنوان «امت اسلامی» از آن یاد می‌کرد. بدین‌ترتیب، هویت امت اسلامی در مدینةالنبی، اعتقادی بود، نه سیاسی، اقلیمی یا قومی. 
    بدین‌سبب، پيامبر خدا در انتخاب کارگزاران، از معيارهاي نژادي، قومي و قبيله‌اي پرهیز مي‌کرد؛ لذا از هجده کارگزار، تنها پنج نفر، يعني 27 درصد را از قريش قرار داد؛ بلكه حضرت به‌منظور پرهيز از فعال شدن گسل‌هاي قومي و قبيله‌اي و برای ايجاد توازن و تعادل اجتماعي و نیز به‌دليل اِشراف و شناخت مديران بومي شايسته از زيست‌بوم فرهنگي و جغرافيایيِ منطقۀ خويش، استفاده از منابع انساني بومي را در اولويت قرار مي‌داد.  از‌اين‌رو حضرت در بسياري از موارد، پس از اسلامِ یک قبیله، رئيس آن قبيله را به‌عنوان حاکم و نماينده خود بر آن قبیله نصب مي کرد؛ و برخي نیز حاکم منطقه يا شهر مي‌شدند، مانند «باذان‌» (حاكم ايراني و دست‌نشانده ساساني) در يمن، که وی و یارانش پس از اسلام آوردن، از جانب حضرت، منصوب در همان ناحیه شدند. 
    حال، کارکرد خلفا و انديشۀ آنان در اين حوزه چگونه بوده است؟
    نگاهی به‌ باورها و اندیشه‎های خلفا نشان مي‌دهد که آنان در ادوار مختلف زندگی خویش، متأثر از خصلت‎ها و تعلقات نظام پیشابعثت بودند و به همین دلیل ارج و منزلت ویژه‌ای برای قریش قائل بودند و حتی گاه در زمان رسول‌الله هم آن را آشکار مي‌ساختند. در اينجا به چند نمونه از داده‌هاي تاريخي که بازتاب آن تعلقات فکري است، اشاره مي‌شود:
    الف) ابوبکر، ابوسفيان را سيد قريش مي‌دانست؛  درحالی‌که وي از جنگ‌افروزان اصلي بدر و احد و خندق و ديگر کارزارها بر ضد مسلمانان بود و سرانجام به اکراه اسلام را پذيرفت و جزء طلقاء شد.
    ب) ابوبکر پس از جنگ بدر، از آزادی اسیران قریش دفاع می‎کرد و می‌گفت: «قريش به‌سبب نسب و اصالت خانوادگي، شريف‌ترين‌اند؛ ازاين‌رو حكومت و رهبري، ويژۀ آنان است و ديگران از اين شايستگي محروم‌اند»؛  «قريش حاكمان بر مردم‌اند؛ نيكوكاران مردم، تابع قريش‌اند بدكاران مردم وابسته به بدكاران قريش‌اند».  اين جملات نشان مي‌دهد كه از نظر وي، قريش تيره‌اي ممتاز و برگزيده است كه حق حاكميتي و نظارت و سروري بر ساير تيره‌ها و قبایل را دارد.
    ج) ابوبکر در دوران خلافت خویش نيز به شکل‎های مختلف گرایش‎ قریشی خود را آشکار ‎می‌کرد که نمودِ آن در توزیع مناصب سیاسی بود. وي اغلب مناصب و سِمَت‎ها را در اختیار قریش قرار داد و سهم چندانی برای دیگر قبایل و طوایف قائل نشد. به گزارش منابع تاريخی، از 23 كارگزار ابوبکر، پانزده نفر آنان، يعني 65 درصد، از قریش بودند.
    اما خليفۀ دوم، در زمینۀ تمايلات و تعصبات نژادي و قبيلگي، به‌مراتب شديدتر و غليظ‌تر از ابوبكر بود. برای اثبات این مدعا، به چند نمونۀ تاريخي اشاره مي‌کنيم:
    الف) عُمر قريش را شريف‌ترين تيرة عربي می‌دانست؛  در‌حالی‌که قرآن و سنت نبوي چنین دیدگاهی را نفی می‌کنند؛ قرآن منطقِ «ان اکرمکم عندالله اتقيکم»  و سنت نبوی نیز منطق «اشراف أمتي حملة القرآن و اصحاب اللیل» را عرضه کرده‌اند. 
    ب) در جنگ بدر، عمر همان سخن پیش‌گفتۀ ابوبکر را تکرار کرد و حتي بر كشته‌هاي قريش نیز مي‌گريست! تا جایي كه پيامبر از رفتار او آزرده شد. 
    ج) هنگامي كه سعد‌بن ‌عباده در فتح مكه فرياد مي‌زد: «اليوم اذل الله قريشا»،  عمر به‌سختي برآشفت و نزد رسول خدا از سعد شكايت كرد.  در سخن سعد، تقابل بين دو قوم نيست؛ بلکه تقابل بين الله و قريش است و خليفۀ دوم حتي اين حقيقت را نيز برنمي‌تافت.
    د) قوم‌گرايي عمر به‌تدريج با ارتحال پيامبر و حادثۀ سقيفه خود را نمايان‌تر ساخت و با خلافت وي به اوج رسيد. خليفه تا واپسين روزهاي عمر خويش بر اين مبنا اقدامات بسيار انجام داد و بي‎ترديد در موضوع انتخاب كارگزاران نمي‌توانست خارج از چارچوب ذهني خويش اقدام كند. بنابراين در دايرۀ انتخاب او قريشيان و هم‌پيمانان او نظير ثقيف، غلبه داشتند؛ چنان‎که وی از انتخاب مثني‌بن ‌حارثه به فرماندهي جنگ با ايران، به‌دليل غيرقريشي بودن، پرهيز كرد. 
    هـ .) زماني كه عتبة‌بن ‌غَزوان مؤسس شهر بصره، از امر و نهي سعد‌بن ‌ابي‌وقاص شِکوه كرد، عمر پرسيد: چرا امارت يك قريشي را نمي‌پذيری؟  او بیان داشت: من هم قریشی‌ام؛ چون هم‎پیمان قریشم؛ ضمن اینکه از صحابۀ برجستۀ پیامبرم؛ اما عمر با اینکه سخن وی را تأیید کرد، منصبی به او نداد، مگر اینکه زیرنظر سعد کار کند! همین عتبه، مُجاشع‌بن‌ مسعود را که غیرقرشی بود، جانشین خود در بصره کرد؛ اما عمر نپذیرفت و مغیرة‌بن ‌شعبه را جانشین وی کرد. 
    و) عمر حتي هیچ‌یک از اعضای شورای شش‎نفره را از غیرقریش قرار نداد و چنان‌‌که تاريخ اسامي آنان را گزارش کرده است، همگي قريشي بودند.
    ز) عمر از مجموع 37 استاندار خويش، 23 نفر، يعني حدود 62 درصد را از قريش قرار داد!
    عثمان هم كه خود از اشراف قريش بود، دست قريش را بيش از گذشته باز گذاشت. در توضيح اين نکته بايد گفت: عمر با همۀ تعصبي كه دربارۀ قريش داشت، به‌دليل روحيۀ سخت‌گيري و حساب‌كشي، باعث ناراحتي بزرگان قريش بود؛ ازاين‌رو برخي قتل او را توطئة قريش مي‌دانند؛ اما دوستي و روابط متقابل عثمان و قريش ـ که در محاورات عامه به‌صورت ضرب‌المثل درآمده بود ـ  سبب شد که او بسیاری از منابع مالی را در اختیار قریش قرار دهد. همین نگاه باعث شد، خليفه در گزینش کارگزاران خود، از 35 كارگزار سياسي، فقط چهارده نفر آنان، یعنی چهل درصد را از غير قريش انتخاب کند.
    2. حزب‌گرايی
    «حزب» به‌معنای تجمع بر مبناى انديشه و هدف واحد،  اختصاص به جوامع امروزی ندارد؛ بلکه پدیده‌ای است همزاد تشكيل نخستين اجتماعات كوچك بشری که مى‏توان آن را ناشى از شكاف‏ها، اختلاف‏ها و تضادهاى اجتماعى دانست. با پذيرش اين مفهوم، مى‏توان پيشينۀ احزاب را در آغاز خلقت و در قالب «حزب‏اللّه» با عضويت حضرت آدم، حواء و هابيل و «حزب‏الشيطان» با عضويت ابليس و جنودش از جمله قابيل، جست‌وجو کرد که شاخصه‌های این دو حزب در قرآن و روایات آمده است. از مهم‌ترین شاخصه‌های حزب‌الله در قرآن، پذیرش ولایت خداوند و رسول اوست؛  در مقابل، حزب‌الشیطان منکر رهبری و ولایت خدا و رسول اویند. روایات نبوی هم که مبیّن قرآن‌اند، امام علی و پیروانش را حزب‌الله و حزب رسولش، و معاندان و منکرانِ امامت ایشان و هم‌پیمانانشان را حزب‌الشیطان معرفی می‌کنند. 
    چنان‌که در تعاریف امروزین حزب آمده، دستیابی به قدرت، از مؤلفه‌های اصلی حزب است؛  با این تفاوت که در حزب‌الله، قدرت ابزاری است در جهت ارزش‌ و آرمان‌ها و رشد و تعالی انسان؛ و در حزب‌الشیطان، قدرت از اصالت برخوردار است و برای دستیابی و حفظ آن، از هر ابزاری استفاده می‌شود. با اندک تأملی در حوادث روزهای پایانی عمر رسول‌الله و پس از آن، مثل تخلفِ گردانندگان سقیفه از حضور در سپاه اسامه، جلوگیری آنها از نوشتن وصیت‌نامه توسط حضرت، هجوم به خانۀ امام علی و اجبار ایشان به بیعت و تصرف منابع مالی‌شان، این مؤلفۀ اصلی حزب الشیطان، در عملکرد حزبِ سقیفه مشاهده می‌شود.
    بی‌تردید، آنچه در سقیفه رخ داد، با هدف کسب قدرت و مبتنی بر نادیده انگاشتن رهبری الهی در غدیر و بازتولید سازه‌های فرهنگ عرب جاهلی، مانند قوم‌گرایی و سن‌سالاری ‌‌در برابر ارزش‌های دینی بود و کارگزارانِ حزب سقیفه باید در امتداد منطق و هدف بانیان اصلی آن حرکت می‌کردند. ازاین‌رو خليفۀ اول برای تحكيم موقعيت خود، همكاران و همفكران حزبی خويش را بدون لحاظ شايسته‌سالاري، از قدرت بهره‌مند مي‌كرد. نقش اول و چهرۀ برجستۀ حكومت ابوبکر، عمربن‌خطاب است كه از قبل از وفات رسول خدا تا بعد از حادثۀ سقيفه، با اقدامات دقيق و حساب‌شده، نقش بي‌بديلي در پايه‌گذاري و تثبيت خلافت خليفه داشت. بي‌شك، عمر‌بن‌خطاب بزرگ‌ترين، مؤثرترين و نزديك‌ترين دوست، همكار و همفكر خليفه از حادثۀ سقيفه تا روز آخر خلافت وي بود. ابن‌ابي‌الحديد، که خود انديشوري سني‌مذهب و معتزلي است،‌ مي‌گويد: اگر عمر نبود، ابوبکر به خلافت نمي‌رسيد.  خليفة‌بن ‌خیاط نیز ضمن برشمردن امراي ابوبکر مي‌نويسد: «و علي امره کله و القضاء عمر‌بن ‌الخطاب».  در همین راستا، ابوبکر هنگام اعزام سپاه اسامه در آغازین روزهای حکومتش، از او درخواست کرد تا اجازه دهد عمر پيش او بماند و او را در کارها ياري کند!  زماني هم که خالد خطایی مرتکب شد و ابوبکر نوشتن نامۀ اعتراضی به وي و سرزنش او را نپذیرفت، عمر خود نامه‌اي نوشت؛ اما خالد با بی‌توجهی به نامه گفت: مي‌داند که اين نامه را عمر نوشته است.  به سبب همین پيوند ناگسستني میان اين دو، ابوبکر او را جانشین خود کرد و بسیاری هم كاملاً به اين امر واقف بودند. 
    شخصيت دوم در میان كارگزاران خليفۀ اول، ابوعبيده جراح است که در کنار ابوبکر و عمر، ضلع و بازیگر سوم قدرت در سقيفه بود و تلاش گسترده‎ای در آنجا برای خلافت ابوبکر داشت. همراهی ابوعبیده در سقیفه با ابوبکر و عمر، از همکاری و توافق پشت پردۀ آنان برای تصاحب قدرت حکایت دارد. می‎توان گفت که وی دومین چهرۀ سرشناس در بین کارگزاران خلیفه بود. وي ابتدا متولّي امور بيت‌المال شد؛ سپس فرماندهي سپاه در شام را بر عهده گرفت.  عمر هم تا آخر حیات ابوعبیده، او را فرمانده سپاه شامات نگه داشت.
    چهرۀ سرشناس ديگر از كارگزاران ابوبكر، خالد‌بن ‌وليد است كه در سال هفتم هجري مسلمان شد.  شگفت آنکه وی بدون كمترين صلاحيت اخلاقي و ارزشي به کار گماشته شد. وي در زمان رسول خدا در بعضی مأموریت‌ها دچار خبط و خلاف شد و با اقدامات خودسرانه‌اش دربارۀ قوم بني‌جذيمه موجب شد حضرت از كار او بيزاري بجويد.  خالد در ابتدا فرماندهي بخشي از جنگ‌هاي «رِدَّه» را بر عهده داشت؛ سپس از سوي خليفه به فرماندهي سپاه اعزامي به عراق گماشته شد.  وي به دليل همين روحيۀ تهور و بي‌باکي، در مواردي نقش گروه فشار را براي ابوبكر ايفا مي‌كرد  و در تثبيت موقعيت او نقش مهمي داشت. او در اين راه مرتكب جنايت بي‌شرمانۀ‌ قتل مالک‌بن ‌نويره و تجاوز به همسرش شد؛ اما قرشي بودن وي ازيک‌‌سو و وفاداري و همكاري سياسي با خليفه از سوي ديگر، سبب شد تا وی در حزب سقیفه قرار گیرد و بدین‌سان خلیفه جنایات هولناک او را نادیده بگیرد و حتی به او لقب «سيف‌الله» بدهد! 
    در اندیشۀ سیاسی خليفۀ دوم نیز تكيه بر عناصر سياسي حزبی و وفادار و حذف و طرد مخالفان سياسي و دور نگه داشتن آنان از فضاي مديريتي و سياسي، يك اصل انكارناپذیر بود؛ چنان‌كه وقتي ابوبكر، خالدبن‌سعيد را به فرماندهي سپاه شام برگزيد، با اصرار عمر، مجبور به عزل او شد؛ زيرا وي در ابتدا از مخالفان خلافت ابوبكر بود. 
    بنابراین، حزب‌ سقیفه که براساس مرامنامۀ نانوشتۀ حزبی، هدفش حفظ قدرت در میان اشراف قریش بود، به‌شدت از به‌کارگیری عناصر غیرهمسو پرهیز داشتند؛ ازاین‌رو در میان کارگزارن خلفا نامی از بنی‌هاشم و پیروان آنها ـ جز به‌ندرت ـ  و بزرگان انصار که از مخالفان سیاسی دستگاه خلافت بودند، دیده نمی‌شود؛  اما زید‌بن‌ثابت انصاری که به‌هیچ‌وجه در شمار صحابۀ برجسته نیست، چون از هواداران وفادار و حامیان نظام خلافت بود، به منصب کتابت، قضاوت و جانشینی خلیفه در وقت سفر دست یافت و از این مسير صاحب ثروت فراوانی شد! 
    3. بی‌توجهی به صلاحيت‌هاي ديني و اخلاقي
    یکی از مهم‌ترین ویژگی‎هاي کارگزاران در اسلام، پرهیزگاری و امانت‎داری است؛ با اين همه، نگاهی به عملکرد خلفا در مقولۀ انتخاب کارگزاران نشان مي‌دهد که آنان شايد بي‌توجه به شاخصه‌هاي اساسي حاکميت نوبنياد اسلام و از زوايۀ ديد عرفي و صرفاً دنيايي و مصلحت‌سنجي‌هاي شخصي، به امور سياسي توجه مي‌كرده‌اند. شايد نتوان قاطعانه مدعي شد که آنان نگاهی سكولار به دين و سياست داشتند، اما بازگشت دين‌گريزانه به عصر جاهليت و مبنا قرار دادن نظام قبیلگی، در عملکرد سیاسی آنان نمودهاي انکارناپذیری دارد. ازهمین‌رو كلام آنان در سقيفه، اولويت قريش برای رهبري جامعه و شیخوخیت است و سخني از سنجه‌هايي چون علم، تقوا، امانت‌داري، جهاد، شجاعت و كارداني به ميان نمي‌آوردند و بدین‌سان در سقیفه، نظام منزلتي اسلامي با نظام منزلتي عربي جايگزين شد که نتیجۀ آن واگذاری بیشتر مناصب به قریش و افراد فاقد صلاحیت بود. نمونۀ بارز این سیاست، خالد‌بن‌ ولید بود. چنان‌که گذشت، وي بدون دارا بودن کمترین صلاحیت اخلاقی و تعهد دینی، صرفاً به‌دليل شجاعت و قدرت فرماندهي و همسویی با خلیفه، به سِمَت‌هاي نظامي منصوب شد. جالب‌تر از او عِکرِمة‌بن ‌ابی‎جهل است که رسول خدا در فتح مکه خونش را مباح دانست؛ اما کارگزار خليفه اول شد. 
    عمربن ‌خطاب نیز به‌جاي تداوم مشي پيامبر، همین مشی خلیفۀ اول را پي گرفت. وي پس از سعد‌بن ‌ابي‌وقاص، عمار ياسر و جبير‌بن ‌مطعم، در انتخاب حاكم براي كوفه سخت متحير شد و نظر مغيرۀ‌بن ‌شعبه را جویا شد. مغيره خود را پيشنهاد داد. عمر با تعجب گفت: تو مرد فاسقي هستی!  مغيره پاسخ داد: توان مديريتي من براي تو باشد و فسق من براي خودم. عمر پاسخ او را پسنديد و وي را به حكومت كوفه منصوب کرد!  اين نگرش عمر در زمینۀ انتخاب كارگزاران، اعتراض حذيفة‌بن ‌يمان را برانگيخت و عمر گفت: من از توانمندي آنان استفاده مي‌كنم.  آشکارا مي‌بينيم که توانمندي، به‌عنوان معيار، در برابر امانت‌داري و دين‌ورزي قرار مي‌گيرد و نه در کنار آن.
    عمروعاص يکي ديگر از کارگزاران خلیفۀ دوم بود که در مصر حضور داشت و عمر با وجود پیشینۀ سوء وی در معارضه با پیامبر، دربارۀ او گفته بود: عمروعاص شایستۀ آن است که پیوسته امیر باشد!  معاویه نيز از دیگر چهر‎ه‎های بدنامي است که همراز اشراف قریش بود و هم توانایی مدیریتِ آميخته به دَغَل‌کاري و حيله‌گري داشت  و به همین سبب، خلیفه از تخلفات و پیشینۀ او چشم پوشید و او را به امارت شامات گماشت. عمر داراي سیاست مصادره و تنصیف اموال کارگزاران بود؛ اما سپس آنان را ابقا‎ می‎کرد! خود اين کار، گویای این حقیقت است که در نظام کارگزاری خلیفۀ دوم، ملاک‎های دیگري بر معیارهای اخلاقی و دینی غلبه داشت.
    خلیفۀ سوم در واگذاری مناصب به چهره‎های بدنام، گوی سبقت را از دو خلیفۀ پیشین ربود. نمونۀ مشهور آن، انتصاب ولید‌بن‌عُقْبه ـ که شارب‌الخمر بود ـ به ولایت کوفه است. وليد ـ كه آيۀ قرآن او را به‌دليل سوء‌رفتارش، «فاسق» ناميده بود ـ به ‌جاي سعد‌بن ‌ابي‌وقاص، صحابي مشهور پيامبر، به استانداري كوفه منصوب شد؛ این امر چنان عجیب و باورنکردنی بود که ابن‌مسعود به وی گفت: نمی‎دانم تو نیکوکار شده‌ای یا مردم فاسد شده‌اند؟  عثمان همچنين عبدالله‌بن ‌ابي‌سَرْح، برادر رضاعي خود را بر مصر ولايت داد؛ كسي كه پيامبر به‌دليل ارتدادش، در جريان فتح مكه درباره‌اش فرمود: «او را بكشيد، حتی اگر به پردۀ خانۀ خدا آويخته باشد».  عثمان همچنين حكم‌بن ‌ابي‌العاص،  عنصر تبعیدی و مطرود پیامبر را متولّی صدقات قُضاعه، و فرزندش مروان  را که داماد عثمان نيز بود، به‌سمت دفتر داری و کاتب ویژۀ خودش منصوب کرد و سرپرستی بازار مدینه را به دیگر فرزند او داد. 
    بدين‌ترتيب، گزارش‎های تاریخی نشان‌ مي‌دهند که خلفا در راستای ارزش‎های نظام قبیلگی و برخلاف سنت نبوی، صلاحیت و مهارت‌هاي کارگزاران را مي‌سنجيدند و بدانان سمت مي‌بخشيدند.
    4. اموي‌گرايي
    بنی‌امیه از نسل امیة‌الاکبر‌بن ‌عبدشمس‌بن ‌عبدمناف‌بن ‌قصی هستند و با بنی‌هاشم در جد سوم پیامبر، عبدمناف، مشترک‌اند.  نقل‌های متعددی از رقابت این دو تیره در دورۀ جاهلی وجود دارد.  بنا به نقلی، رسول خدا آنان را دشمن‌ترین مردم با بنی‌هاشم معرفی کرد.  بسیاری بر این باورند که اسلام امویان پس از فتح مکه، از سر اکراه و منافقانه و به منظور نفوذ و دستیابی به اهداف سیاسی بوده است؛ بنابراین آنان در پی فرصتی بودند تا به هر طریق ممکن، سروری پیشین خود را بازیابند و همچون جاهلیت در زمینِ قدرت، به رقابت با رقیب دیرینۀ خود، بنی‌هاشم، بپردازند.  در منابع تاریخی و روایی کهن و نیز در تفاسیر شیعه و اهل‌سنت، ذیل آیۀ 60 سورۀ «اسراء»، اخبار فراوانی با این مضمون وجود دارد که پیامبر اکرم در خواب دید بوزينه‌هايي از منبرش بالا می‌روند؛ و جبرئيل این خواب را به زمامداری بنی‌امیه بر جامعۀ اسلامی و فساد و تباهی آنان در میان مسلمانان تأویل کرد؛ لذا رسول خدا به مردم از وقوع چنین پیشامد و بلایی هشدار داد.  آن حضرت دربارۀ بني‌اميه مي‌فرمود: «ان لکل دین آفة و آفة هذا الدین بنو‌امیة». 
    با‌این‌همه، گردانندگان سقیفه ـ که پیش‌تر در رقابت برای کسب قدرت، بر سامانه‌های ارزشی جاهلی و گروه‌بندی قبیلگی تأکید ورزیده بودند ـ در آغاز حکمرانی، تمايل شديدي در به‌كارگيري بني‌اميه براي مناصب حكومتي داشتند. به‌نظر می‎رسد، خصلت‎های مشترک اشرافی‎گری قرشی، سياست حذف بنی‌هاشم ـ که هم قريشيان و هم خلفا آن را دنبال مي‌کردند ـ و نيز ترس از هیبت و نفوذ پیشین امویان، از جمله دلایل مهم نزدیکی و همکاری دستگاه خلافت با امویان باشد. ازهمين‌رو، در بين كارگزاران خلفا، بيشترين فراواني از آنِ امويان بود. به‌گواه گزارش‌هاي تاريخي، از يازده لشكري كه ابوبكر براي جنگ با مرتدان بسيج كرد، پنج لشكر در اختيار امويان و هم‌پيمانان آنان مثل بني‌مخزوم بود.  همچنين در عرصۀ فتوحات نيز حضور امويان چشمگير بود که از آن جمله مي‌توان از عناصري چون خالد‌بن ‌وليد، مهاجر‌بن ‌اميه، وليد‌بن ‌عقبه و عمروبن ‌عاص نام برد.  به گفتۀ طبري، نخستين پرچمي كه ابوبكر براي فرماندهي سپاه شام بست، از آنِ خالدبن ‌سعيد اموي بود؛ گرچه وي (به‌دليل اعتراض پيشين به انتخاب ابوبکر به خلافت)، با اعتراض عمر بركنار شد! اما اموي ديگري، يعني يزيد‌بن ‌ابي‌سفيان جانشين او شد.  حتي ابوبكر در امر جانشيني عمر، فقط با دو نفر مشورت كرد كه يكي از آنان، عثمان (چهرۀ سرشناس اموي) بود! جالب آنكه عثمان كاتب ابوبكر در عهدنامۀ خلافت بود. وي در بيهوشيِ خليفه به هنگام وصيت براي امر جانشيني، نام عمر را نوشت و چون خليفه به هوش آمد، گفت: اگر نام خودت را هم مي‌نوشتي، شايستۀ آن بودي! بنابر نقلی دیگر، گفت: اگر پای عمر در میان نبود، تو را برمی‎گزیدم.  وي حتي اموال زکات را كه ابوسفيان در حيات رسول خدا در مأموريت از جانب آن حضرت، از قبایلي جمع‌آوري كرده بود، به ابوسفيان بخشيد!  ابوبکر همچنين هميشه از ابوسفيان به عظمت ياد مي‌كرد و او را شيخ و سيد قريش مي‌ناميد. 
    اين گزارش‌ها بيانگر آن است كه ابوبكر به اشرافيت قريش، آن هم غير از تيرۀ بني‌هاشم، علاقۀ وافر داشت و آنان را در امر حكومت‌داري، بر ديگر اعراب و حتي ديگر شاخه‌هاي قريش ترجيح مي‌داد. برای جذب و جلب نظر آنان آمادۀ دادن هر نوع امتیازی بود؛ بلکه مي‌توان گفت: وی پایه‎های اصلی ورود امویان به مجاری و مناصب قدرت را بنا نهاد؛ چنان‎که معاویه در نامه به محمد‌بن‌ ابی‎بکر، این موضوع را به صراحت یادآور می‎شود:
    پدر تو و فاروق او (عمر) اولين کساني بودند که حق علي را گرفتند و با او به مخالفت کردند. پس اي پسر ابو‌بکر! برحذر باش و حدّ خود را به اندازه خود بگير؛ زيرا پدر تو به‌واسطۀ زور چنين کرد و ما هم در جرم او شريک هستيم؛ و اگر اقدامات گذشتۀ پدرت نبود، ما مخالفتی با فرزندان ابوطالب نداشتيم و تسليم او مي‌شديم؛ ولي ما که مشاهده کردیم پدرت در گذشته چنین رفتار کرد، ما با پسر ابوطالب مخالفت کردیم و از رفتار پدرت پیروی کرديم. [اکنون] با آنچه به نظرت مي‌رسد، يا از پدرت عيب‌جويي کن يا (ما را) رها کن. 
    خليفۀ دوم سياست اموي‌گرايي ابوبكر را شتاب و گسترۀ افزون‌تري بخشيد و در دورۀ او موقعيت بني‌اميه، رشد چشمگيري گرفت. او مناصب حساس و مهم سياسي را در شام، كوفه و بصره به پنج نفر از بني‌اميه واگذار كرد. وي ابتدا يزيد‌بن ‌ابي‌سفيان را به امارت شام برگزيد و پس از مرگ او در طاعون عمواس (سال 15) با امارت برادرش معاويه در شام، فلسطين و اجناد شام، جايگاه امويان را تثبيت كرد.  وی ديگر فرزند ابوسفيان، يعني عتبه را به ولايت طائف و عامل زكات آن منطقه گمارد.  البته وي نيز همچون ابوبکر، براي ابوسفيان احترام ويژه قائل بود و او را سيد و بزرگ قريش مي‌دانست.  وليد‌بن ‌عقبه، ديگر چهرۀ بدنام اموي بود كه از جانب خليفه مأمور اخذ صدقات بني‌تغلب شد.  براساس نقلي، عُمر، عبدالله‌بن ‌سعد‌بن‌ ابي‌سَرْح، از ديگر چهره‌هاي اموي را بر ولايت مصر گمارد.  سعيد‌بن ‌عاص، ديگر اموي‌ای بود كه چنان مورد توجه و حمايت عمر قرار گرفت كه در شمار رجال سرشناس درآمد.  همچنین عمر به‌‎رغم سخت‎گیری‎های مالی، مبلغ چهار هزار درهم به هند، همسر ابوسفیان داد تا به تجارت بپردازد.  نکته بسیار مهم و قابل تأمل در زمینۀ اموی‌گرایی خلیفۀ دوم، رابطۀ ویژۀ خلیفه با معاویه بود. با اینکه عمر نظارت و سخت‎گیری بر کارگزاران خویش داشت، معاویه را از این امر مستثنا کرد!! معاويه در شام با غنایمی که از رومیان به‎ دست آورده بود، معاملات ربوی انجام می‎داد و زندگی شاهانه داشت؛ اما خلیفه به اعتراضات در این‌باره اهمیتی نمی‎داد و حتی از اینکه در پیش او از معاویه به بدی یاد کنند، ناراحت می‎شد! عمر با آنکه کارگزاران خود را بیش از دو سال در محل مأموریت نگه نمی‎داشت، هیچ‎گاه معاویه را عزل و جابه‎جا نکرد  و مکرر از او به‌عنوان کسرای عرب یاد مي‌کرد،  و در سفر به شام به او اعلام کرد: «لا آمُرُک و لا أنهاک»؛  تو را هیچ امر و نهي‌ای نخواهم کرد. گفتني است که عمر مقرری معاویه را در هر سال ده‎ هزار دینار، یعنی دو برابر بدریان، قرار داد.  از دیگر استثنائات معاویه این یود که خلیفه قانون مشاطرة‌الاموال را دربارۀ معاویه اجرا نکرد و طبق برخی از نقل‎ها، دیگر فرزندان ابوسفیان هم از این قانون مستثنا شدند! 
    اما عملکرد عثمان ـ که خود از امویان بود ـ در اين حوزه کاويدني‌تر است. وي علاقۀ وافری به تبار خویش داشت و بیشتر منابع سیاسی و اقتصادی را در اختیار آنان گذاشت. با نگاهي به نام كارگزاران عثمان و مراكز مأموريت آنان، به‌خوبي درمي‌يابيم كه وي بسياري از مراكز حساس قدرت، مثل شام، مصر، كوفه و بصره را به بني‌اميه سپرد. بي‌شك بخش اعظم قلمرو جهان اسلام، از اين مراكز كنترل و مديريت مي‌شدند؛ اما عثمان، چه بر مبناي توصيۀ ابوسفيان به بني‌اميه كه مي‌گفت: خلافت را همچون گوي به افراد بني‌اميه پاس دهید و نگذارید از اين خاندان بيرون رود،  و چه به دلیل تعلق‌خاطر شخصي خويش به امويان كه مي‌گفت: اگر کليد‌هاي بهشت نيز در دست من بود، آنها را به بني‌اميه مي‌دادم تا همه وارد بهشت شوند،  بيش‌ازپيش، در نظام کارگزاري خود، ‌به امويان بها و برجستگي داد و خلافت را بيش از دو سَلَف خويش انحصاري كرد. او با اینکه با اعتراض مردم و دخالت امام علی مجبور به عزل ولیدبن‌ عُقبه، برادر ناتنی خویش، از ولایت کوفه شد، اما تبار‎گرايي افراطي او سبب شد دگر بار او را مأمور اخذ زکات از قبیلۀ کلب و بِلقین کند.  علاوه بر حَکَم‌بن ‌ابي‌العاص اموی و دو فرزندش ـ که عثمان به آنان مناصب مهم داد ـ وی به‌جاي ابوموسي اشعري، پسردایي خويش عبدالله‌بن ‌عامر را درحالي‌كه فقط 25 سال داشت، والي بصره قرار داد  و حتي با ضميمه كردن فارس، عمان و بحرين به حكومت بصره و قرار دادن سپاه اين ولايات تحت فرماندهي او، قدرت وي را چند برابر كرد. 
    خليفه پس از ابقاي معاويه در حكمراني اردن و دمشق، سه منطقة حِمص، فلسطين و قِنَّسْرين را بدان‌ها ضميمه نمود و بدين صورت، شامات جزء قلمرو معاويه شد.  او چنان با اختيارات كامل و اعتماد خليفه در آنجا حكومت مي‌كرد كه به گفتۀ الوردي شام پايتخت دولت، و معاويه خليفة بالفعل بود.  عثمان تبعيدي‌ها و انقلابي‌هاي معترض، همچون ابوذر را به شام مي‌فرستاد تا معاويه دربارۀ آنان تصميم بگيرد! بنابراين معاويه بود كه تمامي امور سياسي اسلام را براي خليفه يا به نام خليفه اداره مي‌کرد. 
    سیوطی از قول سعید‌بن‌ مسیب و زهری نقل کرده است که عثمان اغلب کارگزاران خود را از امویان انتخاب کرد؛ آن هم کسانی که هیچ مصاحبتی با رسول خدا نداشتند.  ابن‌ابی‌الحدید می‎گوید: عثمان امویان را بر دوش مردم سوار کرد و ولایات اسلامی را به آنان سپرد،  و البته این عملکرد، در نهایت منجر به شورش مردم و قتل وی گردید.
    چنان‌که مي‌بينيم، اموی‎گزینی از اولویت‎های اصلی خلفا در گزینش کارگزاران بود و این روند و رویۀ خلفا، به اعتقاد مقریزی، «سبب مضاعف شدن طمع و دست‎اندازی آنان به حکومت گردید». 
    5. هاشمي نبودن
    بنا بر نظر بسیاری از مفسران و محدثان فریقین، آیات بسیاری از قرآن، از جمله آیة تطهیر، مودت، مباهله، اکمال، خمس و اولوالامر، بر شأن و منزلت منحصربه‌فرد اهل‌‌بیت پیامبر به‌‌عنوان شاخص‌ترین تیره هاشمی دلالت دارد و خود پيامبر هم مكرر از منزلت و شايستگي‌هاي اهل‌بيت خود سخن گفته كه برخي از آنها عبارت‌اند از: وجوب معرفت و محبت و پذيرش ولايت آنان؛  وجوب درود فرستادن بر آنان در نماز؛  تشبيه آنان به كشتي نوح در نجات‌بخشي؛ و محبت آنها لازمۀ جواز ورود به بهشت و امان از آتش جهنم بودن.  درست در نقطۀ مقابلِ نگاه قرآن و سنت نبوی به اهل‌بیت، خلفا سیاست حذف سیاسی و اجتماعی بنی‎هاشم را در دستور کار قرار دادند. با مشاهده و تأمل در اسامي و خاستگاه قبيله‎اي کارگزارن خلفا ـ که هيچ نامي از بني‌هاشم در آن ديده نمي‎شود ـ درمي‌يابيم که عدم استفاده از بني‌هاشم در مناصب، نه يک اتفاق، بلکه يک معيار و سياست تخلف‎ناپذیر از جانب خلفا بوده است. خليفۀ دوم در حذف سياسي بني‌هاشم بسيار مصمم و مُصِرتر بود. در ماجراي مخالفت برخي قبایل يمني با ابوبكر، خليفه معتقد بود که علي‌بن‌ابي‌طالب به دلیل شجاعت، فهم و درايت و قرابتش با رسول‌الله، شايسته‌ترين فرد براي حل اين بحران است؛ اما عمر، او را راضي كرد كه كسي ديگري به اين امر بگمارد.  افزون‌بر‌اين خليفۀ دوم به حذف مطلق بني‌هاشم از سياست، حتي براي بعد از خودش مي‌انديشيد و سند تاريخي زير اين مدعا را تأييد مي‌كند:
    ابن‌عباس مي‌گويد: خليفۀ دوم مرا فراخواند و گفت: والي حمص که آدم خوبي بود، مُرد. اينک اهل خير اندک‌اند و اميدوارم تو هم از آنان باشي؛ ولي چيزي از تو در دل دارم که مرا خسته کرده؛ (با اين همه) از طرف من والي آنجا مي‌شوي؟ ابن‌عباس گفت: والي نمي‌شوم تا آنچه در دل داري،‌ به من بگويي! عمر پرسيد: چرا؟ ابن‌عباس گفت: اگر واقعاً عيبي در من هست و تو در دلت بدان آگاهي، آن را اصلاح کنم؛ و اگر از آن عيب پاک بودم، از خود دفاع کنم. چه آنکه نديدم شما چيزي را بخواهي، مگر اينکه آن کار را به انجام مي‌رساني. عمر گفت: مي‌ترسم مرگ به سراغم آيد و تو والي آنجا باشي و مردم را به طرف بني‌هاشم بخواني! خير؛ مردم طرف بني‌هاشم نبايد بيايند؛ چون ديدم رسول خدا مردم را به کار و منصب مي‌گمارد و شما بني‌هاشم را کنار مي‌نهاد. حال نظرت چيست؟ ابن‌عباس در جوابش گفت: نظرم اين است که از طرف تو والي نشوم. عمر پرسيد. چرا؟ ابن‌عباس گفت: اگر والي آنجا شوم و در دلت اين گمان باشد، همواره چون خاري در چشم تو خواهم بود. عمر نظر ابن‌عباس را پسنديد و او را بدين کار منصوب نکرد. 
    اين گزارش مسعودي، نشانگر دغدغه و دلهرۀ خليفه از به قدرت رسيدن نِسْبي بني‌هاشم حتی پس از خودش می‌باشد، چه رسد به آنکه بخواهد به دست خويش گروهي از ايشان را بر مناصب بگمارد. ترس خليفه آن بود که پس از مرگش، بني‌هاشم سمت و قدرت داشته باشند. حال آيا منطقی نخواهد بود که بگویيم وي سازوكار اجرايي شورا را چنان طراحي كرد كه در نهايت به حذف علي‌بن ‌ابي‌طالب بينجامد؟ امام علي با آگاهي از اين سازوکار است که فرزند خليفه را مخاطب مي‌سازد و علت این سازوکار را دشمنی عمر با خود مي‌داند.  اين شواهد تاریخی دلالت مي‌کند كه عمر نه‌تنها در زمان خود، بلکه براي بعد از خود نيز نمي‌خواست بني‌هاشم در هیچ سطحی از ‎قدرت به حاکميت برسند.
    نتيجه‌گيري
    پيامبر اکرم، چه آن‌گاه که در مکه بود و چه آن‌گاه که در مدينه موفق به تشکيل حکومت شد، پيرواني از همه سو داشت: سياه، سفيد، عرب، عجم، فرودست، ثروتمند، زن، مرد، قريشي، غيرقريشي، انصار و مهاجر؛ و هيچ‌گاه کسي از آنان را بر ديگري برتري نمي‌داد. آن‌گاه نيز که در مدينه قدرت را در دست گرفت، در سپردن مناصب و مسئوليت‌ها، پيش از هر چيز به دو معيار کارداني و پرهيزگاري توجه نشان مي‌داد؛ اما با رحلت آن حضرت، نظام کارگزاری خلفا شکل گرفت که برون‎داد نظام معرفتی و اعتقادی آنان بود. این نظام بر پايۀ معیارها و ارزش‎های قبیله‎ای بنياد و استواري يافت؛ ملاک‎‎ها و معیارهایي که نمي‌توان اثر سنت و سیرۀ نبوی را در آن جست.
    براساس همين سیاست‎های خلفا در گزینش کارگزاران است که بزرگان انصار از چرخۀ مدیریتی خلفا حذف شدند؛ درحالی‌که آنان حامیان پیامبر در روزهای سخت بودند و مکرر از زبان حضرت تکریم مي‌شدند.
    گذشته از بزرگان انصار، مهاجران بني‌هاشم نيز مغضوب دستگاه خلافت بودند و شايد واگذاری مناصب سیاسی به بنی‎هاشم و صحابۀ برجستۀ نزدیک به اهل‎بیت و پراکنده شدن آنان در بلاد مختلف اسلامی براي نظام خلافت، هزينه‌هاي سنگين داشت؛ چراکه خلق و خوي اجتماعي و حاکميتي آنان مردم را به سنت پيامبر پيوند مي‌داد و فضيلت اهل‌بيت را عيان مي‌کرد و حقايق را آشکار مي‌ساخت. آيا اولویت‌نابخشي به معیارهای اخلاقی و معنوی و ترجیح همسويي سیاسی بر دينداري و امانت‌داري در نظام کارگزاری خلفا، نتیجۀ عدم باور راسخ ايشان به سیرۀ نبوی و باور آنان به نظام سیاسی قبیله‎ای است؟ انتظار اين پژوهش، داوري دادگرايانۀ خوانندگان هوشمند است. سوگمندانه بايد گفت که تمایل شدید خلفا در واگذاری امور به امویان، افزون بر آنکه می‎تواند محصول خصلت‎های مشترک قبیله‎گرایی آنان باشد، نتیجۀ یک پیمان نوشته! يا نانوشته نيز هست و آن حذف بنی‎هاشم از تمام سطوح قدرت است. نتیجۀ این سیاست‎ها، دست‎اندازی امویان بر اغلب منابع و ثروت‎های جامعه در عهد عثمان بود که به شورش بر خلیفه و قتل وی انجامید و داستاني دنباله‌دار را در تمام تاريخ اسلام پديد آورد.
    اما سپردن مسئوليت به خالد‌بن‌ وليد چه نسبتي با آيۀ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» دارد؟ اگر بگويند اين امر، امر ارشادي است، آيا فاسق خواندن کسي مانند وليدبن ‌عُقبه در قرآن، ارشاد و هدايتي براي حاکمان تلقي نمي‌شود که از اين دست کارگزاران را به ولايت و منصب نگمارند؟ مهم‌تر از همه، ‌آيا آلودگي جنسي خالد نبايد مدعيان جانشيني پيامبر را فقط و فقط اندکي در مکث و درنگ فرو مي‌برد يا دست‌کم به زبان کار او را تخطئه مي‌کردند؟ بر فرض که در انديشۀ سياسي آنان،‌ چنين کسي در برابر همۀ نصوص ديني، بلکه برابر وجدان اخلاقي و عرفيات اجتماعي، اجتهاد کرده و خطا نموده است؛ اما کجا به خطاکار سردوشي مي‌دهند و لقب «سيف‌الله» مي‌بخشند.
    پيوست‌ها
    کارگزاران خليفة اول
    نام    منصب / عنوان    خاستگاه قبيله‌اي    محل مأموريت
    عمربن‌خطاب     قاضي، اميرالحاج، امامت جماعت    قريش ـ عدي    مدينه
    ابوعبيده جراح     خزانه‌دار، فرمانده    قريش ـ بني‌الحارث    مدينه ـ شام
    خالدبن‌وليد     فرمانده    قريش ـ بني‌مخزوم    عراق ـ شام
    يزيدبن‌ابوسفيان     فرمانده    قريش ـ بني‌اميه    شام
    عمرو عاص     فرمانده    قريش ـ كعب    فلسطين
    شرحبيل‌بن‌حسنه     فرمانده    قريش ـ كنده ـ يا بني‌جمح ـ يابني تميم (اختلافي)    اردن ـ رده
    معاذبن‌جبل     والي    خزرج    يمن (جند)
    علاء حضرمي     والي    قريش    بحرين
    عتاب‌بن‌اسید     والي    قريش ـ بني‌اميه    مكه
    عثمان‌بن‌عفان     كاتب    قريش ـ بني‌اميه    مدينه
    ابوموسي اشعري     والي    اشعر    زبيد و رمع
    زيادبن‌لبيد     والي    خزرج    حضرموت
    عبدالله‌بن‌ثور     والي    قريش ـ بني‌البكاء    جرش
    عياض‌بن‌ غنم قهري     والي    قريش ـ قهري    دومۀ الجندل
    يعلي‌بن ‌اميه     والي    قريش ـ تميم    خولان
    مهاجربن ‌ابي‌اميه     والي    قريش ـ مخزوم    صنعا
    عثمان‌بن ‌ابي‌العاص     والي    قريش ـ قسي    طائف
    سليط‌بن ‌قيس     والي    خزرج- غیر قریش    يمامه
    عكرمه‌بن‌ابي‌جهل     فرمانده    قريش ـ بني‌مخزوم    عمان
    مثني‌بن‌حارثه     فرمانده    بني‌شيبان    عراق
    جرير‌بن‌عبدالله     فرمانده    بني‌بجيله ـ يمني    نجران
    زید‌بن‌ثابت     کاتب    انصار    مدینه
    حذیفه العلقانی     والی     -----------------    عمان
    کارگزاران خليفة دوم
    نام كارگزار    تبارشناسي قومي    محل مأموريت
    ابوعبيده جراح     قريش ـ بني‌الحارث    شامات
    يزيد‌بن‌ ابوسفيان     قريش ـ بني‌اميه    شامات (فلسطین)
    معاوية‌بن‌ ابي‌سفيان     قريش ـ بني‌اميه    شامات
    عمروعاص     قريش ـ بني‌سهم    فلسطين، مصر
    عبدالله‌بن‌ الارقم     قریش    بیت المال
    سعدبن ‌ابي‌وقاص     قريش– بني‌زهره    كوفه
    عمار ياسر     قريش ـ بني‌خزاع    كوفه
    مغيرة‌بن ‌شعبه     قريش ـ بني‌اميه    كوفه، بصره
    محمدبن‌ مسلمه     غير قريش ـ انصار (اوس)    ناظر بر كارگزاران
    يعلي‌بن ‌منيه     قريش ـ بني‌تميم    صنعا
    عميربن ‌سعد انصاري     غير قريش ـ انصار    حمص جزيره، آذربايجان
    سلمان‌بن ‌ربیعه الباهلی     بنی‌مالک ـ قریش    کوفه
    سعید‌بن‌ عامر‌بن‌حذیم     قریش ـ بنی‌جمح    حمص
    قنفذ‌بن‌ جدعان العدوي     قريش ـ بني‌عدي    مكه
    زيد‌بن‌ثابت انصاري     غير قريش ـ انصار    جانشين خليفه در مدينه
    قنفذ‌بن‌ عمير تيمي     قريش ـ بني‌تيم    مكه
    محرز‌بن‌ حارثة     قريش--------    مكه
    نافع‌بن‌ عبدالحارث خزاعي     قريش ـ بني‌خزاع    مكه
    سلمان     غير قريش ـ عجم    مدائن
    حبيب‌بن‌ مسلمه فهري     قريش ـ بني‌محارب    جزيره، آذربايجان
    عياض‌بن ‌غنم    قريش ـ بني‌الحارث    جزيره، آذربايجان
    معاذ‌بن‌جبل    غير قريش ـ انصار (خزرج)    شامات
    سفيان‌بن‌ عبدالله ثقفي    غير قريش ـ بني‌ثقيف    طائف
    جبير‌بن‌ معطم    قريش ـ بني‌نوفل    كوفه
    سلمة‌بن ‌سلامه انصاري    غير قريش ـ انصار    يمامه
    ابوموسي اشعري    غيرقريش ـ اشعر(يمن)    بصره
    عتبة‌بن‌ غزوان    قريش ـ مازني    بصره
    شريح‌بن‌ عامر    قريش    بصره
    عياش‌بن‌ ابی‌ثور    ---------------    بحرين
    ابوهريره    غيرقريش ـ دوس (يمن)    بحرين
    عثمان‌بن‌ ابي‌العاص    غير قريش ـ ثقيف    بحرين، طائف
    قدامة‌بن ‌مظعون    جمحي القرشي    بحرين
    علاء‌بن‌ حضرمي    غيرقريش    بحرين
    عبدالله‌بن ‌ابي‌ربيعه مخزومي    قريش ـ بني‌مخزوم    يمن
    خالد‌بن ‌عاص مخزومي    قريش ـ بني‌مخزوم    مكه
    عباده‌بن ‌صامت     انصار    حمص
    عبدالله‌بن ‌قرط الثمانی    قریش ـ بنی‌عدی    حمص
    کارگزاران خليفة سوم
    نام كارگزار    تبارشناسي قومي    محل مأموريت
    وليد‌بن ‌عقبه     قريش ـ بني‌اميه    كوفه
    عبدالله‌بن‌ سعد‌بن ‌ابي‌سرح     قريش ـ بني‌اميه    مصر
    معاوية‌بن ‌ابي‌سفيان     قريش ـ بني‌اميه    شامات
    عبدالله‌بن‌ حضرمي     قريش ـ غير اموي    مكه
    عبدالله‌بن‌ عامر‌بن ‌كريز     قريش ـ غير اموي    بصره، فارس
    مروان‌بن ‌حكم     قريش ـ بني‌اميه    مشاور. مدينه
    حكم‌بن‌ ابي‌العاص     قريش ـ بني‌اميه    عامل زكات قبيله بني‌قضاعه
    مغيرة‌‌بن ‌شعبه     قريش ـ بني‌اميه    كوفه، ارمنستان
    حارث‌بن‌ حكم‌بن‌العاص     قريش ـ بني‌اميه    عامل زكات
    يعلي‌بن ‌منيه     قريش ـ بني‌تميم    صنعا
    سعيد‌بن ‌العاص اموي     قريش ـ بني‌اميه    كوفه
    قاسم‌بن‌ ربيعه ثقفي     غيرقريش ـ ثقيف    طائف
    خالد‌بن‌ ابي‌العاص المخزومی     قريش     مکه
    مالك‌بن‌ حبيب     بنی مالک ـ قریش    منطقه‌ماه
    زيد‌بن‌ثابت انصاري     غير قريش ـ انصار    خزانه‌دار، مدينه
    سائب‌بن‌ اقرع     غيرقريش ـ ثقيف    اصفهان
    شریح قاضی      غيرقريش ـ کنده    قاضی کوفه
    کعب‌بن‌ سور      غیر قریش ـ ازد     قاضی بصره
    سعید‌بن‌ قیس     غیرقریش    ری
    قعقاع‌بن‌ عمرو     قريش ـ بني‌تمیم    کوفه (فرمانده نظامی)
    عبدالله‌بن ‌الارقم     قریش    خزانه‌دار
    سعدبن‌ مالک      قریش ـ بنی‌زهره    كوفه
    ابوالاعور اسلمي     قريش ـ بني‌سليم    اردن
    حکیم‌بن‌ جبله العبدی     قریش ـ عبدالقیس    سند
    علي‌بن‌ عدي     قریش ـ اموی    مكه
    ابوموسي اشعري     غيرقريش ـ اشعر (يمن)    بصره، كوفه
    عقبه‌بن ‌عامر     غیر قریش -بنوجهینه     بیت‌المال
    جرير‌بن‌ عبدالله     غيرقريش ـ ازد    قرقيساء
    اشعث‌بن ‌قيس     غيرقريش ـ كنده    بحرين
    سعيد‌بن‌ قيس     غيرقريش ـ همدان    ري و همدان
    عتيبه‌بن‌ نهاس     قریش - بنی کعب     حلوان
    عبدالله‌بن‌ قنفذ من بنی‌تمیم     غير قريش ـ انصار    شرطه. مدینه
    جابر‌بن‌عمرو المزنی     غير قريش ـ انصار    عامل خراج سواد
    عبدالله‌بن‌ ابي‌ربيعه مخزومي     قريش ـ بني‌مخزوم    جند
     
     

    References: 
    • ابن‌اثیر، علی‌بن ‌محمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1386ق.
    • ـــــ ، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بیروت داراحیاء التراث العربی، بي‌تا.
    • ابن‌اعثم كوفي، احمدبن، الفتوح، حیدرآباد، بی‌نا، 1393ق.
    • ابن‌‌حجر عسقلانی، احمد‌بن ‌محمد، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دارالکتب ‌العلمیه، بي‌تا.
    • ابن‌حجر هيثمي، محمد، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، مصر، مکتبة القاهره. 1385ق.
    • إبن‌حزم اندلسي، علي‌بن احمد، جمهرة أنساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
    • ابن‌حنبل، احمد‌بن‌محمد، مسند احمد‌بن‌ حنبل، بيروت، دار احياء التراث، 1414ق.
    • ابن‌خیاط عصفری، خلیفه، تاریخ خلیفة‌بن ‌خیاط، بیروت، مکتب دارالکتب العلمیه، 1415ق.
    • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، داراحیا التراث العربی، 1405ق.
    • ابن‌سلام، ابوعبید، غریب الحدیث، بیروت، بي‌نا، 1384ق.
    • ابن‌شَبَّه، عمر الضمیری، تاریخ المدینة المنورة، قم، دارالفکر، بي‌تا.
    • ابن‌شعبه حراني، حسن، تحف العقول، چ دوم، قم، جامعة مدرسين، 1404ق.
    • ابن‌عبدالبر قرطبی، الاستيعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
    • ابن‌عبد‌ربّه، احمد‌بن‌محمد، العقد الفريد، تحقيق عبدالمجيد الترحيني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق.
    • ابن‌عساکر، علي‌بن‌حسن، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
    • ابن‌هشام، عبدالملک، سیرة رسول الله، ترجمة اسحق‌بن ‌محمد همدانی، تصحیح اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، 1360.
    • ابوالفرج اصفهاني، علي‌بن‌حسين، الاغاني، بيروت، دار‌احياء‌ التراث العربي، 1995م.
    • ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن‌ هبة‌الله، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاءالکتاب العربی و التراث العربي، 1387ق.
    • ایزوتسو، توشیهیکو، خدا، انسان در قرآن، ترجمة احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.
    • بلاذری، احمد‌بن ‌یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بي‌تا.
    • حاکم نیشابوری، محمد‌بن ‌عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش عبدالقادر مصطفی عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، بي‌تا.
    • حسینی، سيدطالب حسين، بررسي شخصيت و عملکرد کارگزاران پيامبر اکرم، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، قم، جامعة المصطفی العالمیه، 1384.
    • دینوری، احمدبن داود، الاخبار الطوال، تهران، آفتاب، 1960م.
    • ذهبي، شمس‌الدين محمد‌بن ‌احمد، دول الاسلام، بيروت، دار صادر، 1999م.
    • رابرتسون، ديويد، فرهنگ سياسى معاصر، ترجمة عزيز كياوند، تهران، البرز، 1375.
    • سامانی، سیدمحمود و سيداحمدرضا خضري، «بررسي تطبيقي زمينه‌ها و مراحل دستيابي امويان به قدرت پس از اسلام»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، 1391، ش9، ص115ـ138.
    • ستاری، حسن، مدیریت منابع انسانی، تهران، دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی، 1353.
    • سیوطی، جلال‌الدين، تاریخ الخلفا، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1374.
    • صدوق، محمدبن علي، علل الشرایع، قم، کتابفروشی داوری، 1385.
    • ـــــ ، الامالی، تهران، کتابچی، 1376.
    • طبری، محمد‌بن ‌جریر، تاریخ الأمم و الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بي‌تا.
    • عرفان، امیرمحسن، آموزه امت اسلامی در قرآن کریم و تبیین قابلیت‌های فرهنگی و تمدنی آن، رساله دکتری، قم، دانشگاه معارف اسلامی، 1395.
    • عزیزی، نبی‌اله، مطالعه تطبیقی اصل مساوات در سیرۀ اجتماعی امام علی و عملکرد خلفا، رساله دکتری، قم، دانشگاه معارف اسلامی، 1389.
    • عوتبی صحاری، سلمة‌بن ‌مسلم، الأنساب، چ چهارم، مسقط، وزارة التراث القومی و الثقافه، 1427ق.
    • قوامی، سیدصمصمام‌الدین، «روش حکومتی پیامبر»، حکومت اسلامی، 1377، ش 9، ص16ـ40.
    • كاندهلوي، محمدیوسف، حياة الصحابه، بيروت، دارالقلم، 1389ق.
    • لطفی، علی، «شجره ملعونه در قرآن»، مشکوة، 1382، ش 76، ص50ـ66.
    • متقي هندي، حسام‌الدين، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقيق صفوة السقا، بيروت، مكتبة التراث الاسلامي، 1379ق.
    • محمدي، جمعه‌خان، تعديل نابرابري‌ها در دولت امام علي، قم، شيعه‌شناسي، 1386.
    • مسعودی، على‌بن‌حسين، مروج‌الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، 1358ق.
    • مصطفوي، سيدحسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1416ق.
    • مقدسي، مطهر‌بن ‌طاهر، البدء و التاريخ، پاریس، بي‌نا، 1899م.
    • مقریزی، تقي‌الدين، النزاع و التخاصم مابین بنی‎هاشم و بنی‎امیه، بیروت، منشورات المکتبة الحیدریة، 1386ق.
    • واقدي، محمد‌بن ‌عمر، المغازي، بیروت، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1414ق.
    • الوردي، علي، نقش وعاظ در اسلام، ترجمة محمدعلي خليلي، تهران، ماه نو، بي‌تا.
    • یعقوبی، احمد‌بن ‌واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت دار صادر، 1383ق.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی، محمد، جباری، محمدرضا.(1398) معیارشناسی نظام کارگزاری خلفای سه‌گانه. ، 16(1)، 67-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد عزیزی؛ محمدرضا جباری."معیارشناسی نظام کارگزاری خلفای سه‌گانه". ، 16، 1، 1398، 67-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی، محمد، جباری، محمدرضا.(1398) 'معیارشناسی نظام کارگزاری خلفای سه‌گانه'، ، 16(1), pp. 67-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزیزی، محمد، جباری، محمدرضا. معیارشناسی نظام کارگزاری خلفای سه‌گانه. ، 16, 1398؛ 16(1): 67-90