، سال شانزدهم، شماره دوم، پیاپی 47، پاییز و زمستان 1398، صفحات 43-60

    نقد و بررسی گزارش ذهبی درباره نقش امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ خیبر با تأکید بر کتاب «المنتقی من منهاج الاعتدال»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ زهرا روح الهی امیری / استادیار گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام / z.rooholahiamiri@yahoo.com
    اکبر روستایی / دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام / rustaei@chmail.ir
    چکیده: 
    شمس الدین محمد ذهبی (م 748) یکی از مورخان بنام شافعی مذهب اهل سنت است. او در اثر خویش، المنتقی من منهاج الإعتدال، نقش حضرت علی علیه السلام در جنگ خیبر را مورد نقد قرار داده است. شهرت ذهبی در تاریخ و نیز جایگاه او در جامعه‌ی اهل سنت، سنجش داوری او را برای محققان و پژوهشگران لازم می دارد. براین اساس، پژوهش حاضر گزارش ذهبی را در خصوص نقش امام علی علیه السلام در رخداد خیبر، در سه محور ارزیابی کرده است: فتح دژهای خیبر، تصرف برخی قلعه ها با صلح یا جنگ، جدا کردن درب خیبر از آستان، نتیجه‌ی بررسی دیدگاه مورخان و ارزیابی محتوایی و سندی روایات مربوط به این گزارش ها، چنین است که ذهبی با وجود اعتبار سندی و صحت محتوایی گزاره های مذکور، که می تواند موجب پذیرش هر مورخ بی طرفی باشد، متعصبانه روایات را گاه مخدوش و گاه جعلی اعلام نموده است. او با بیان عدم چیرگی بر خیبر در یک روز و نیز اعلام اینکه برخی دژهای خیبر با صلح فتح شده و جعلی بودن گزارش جداسازی درب خیبر به دست حضرت علی علیه السلام، نقش آن حضرت در این غزوه و نحوه‌ی تصرف و حوادث پیرامونی آن را کم رنگ نشان داده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An In-depth Analysis of Dhahabi’s Report on the Role of Amir al-Mu’minin (PBUH) in the Battle of Khaybar Focusing on the Book “Al-Muntaqi min Minhaj Al-E’tedal”
    Abstract: 
    Shams al-Din Dhahabi (d. 748) is one of the Sunni Shafi’i historians. In his work, al-Muntaqi min Minhaj Al-E’tedal, he has criticized the role Amir al-Mu’minin (PBUH) in the battle of Khaybar. Dhahabi’s reputation in history, as well as his place in the Sunni community, make it necessary for scholars to evaluate his judgment. Accordingly, this paper analyzes Dhahabi’s report on the role of Amir al-Mu’minin (PBUH) in the battle of Khaybar in three parts. Conquest of Khaybar forts, conquest of some castles by peace or war, separation of the Khaybar gate. The findings show that despite the content validity and authenticity of the narrations of this event, Dhahabi has fanatically declared these narrations to be sometimes distorted and sometimes fake. Criticizing the time and the way of victory and breaking the Khaybar gate by Imam Ali (PBUH) in the battle of Khyber as well as the manner of occupation and the events surrounding it, he has diminished the role of Imam (PBUH) in this battle.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    در طول تاريخ، رسالت عالمان ديني تبيين متون مقدس براي همگان بوده است تا از اين رهگذر، زمينة هدايت آحاد امت پديد آيد. برخي افراد گزارش‌هاي ديني و يا تاريخي را مطابق خواست خود تبيين تفسير و يا رد كرده‌اند. عبدالرحمان معلمي (م 1386ق) يكي از عالمان سلفي در اين زمينه مي‌نويسد: هنگام مواجهه با حديث مخالف مذهبشان، آن را به بدترين صورت ممكن تحريف مي‌کردند.  از‌اين‌رو، ارزيابي گزاره‌هاي ديني و تاريخي و تشخيص سره از ناسره از گذشته تاكنون در ميان عالمان ديني مطرح بوده است. ذهبي (م 748ق) در برخي وقايع تاريخي معطوف به فضايل اميرمؤمنان، نظير نقش آن حضرت در واقعة خيبر تشكيك کرده است. براين‌اساس، موضوع نوشتار حاضر تحليل و ارزيابي مدعاي ذهبي در زمينة ياد شده است.
    با وجود جست‌وجوي بسيار، پيشينة خاصي براي تحقيق پيش‌رو يافت نشد. اما برخي تأليفات نزديک به اين موضوع وجود دارند. مقالة «تحلیل و ارزیابی شیوة تاریخ‌نگاری ذهبی در دول الاسلام» (گراوند و یوسف‌وند، 1391). نويسنده بدون توجه به محتواي گزارش‌هاي تاريخي ذهبي در كتاب يادشده،‌ تاريخ‌نگاري وي را تا حدي متأثر از انديشة كلامي خويش و جوّ سياسي دورة مماليك دانسته است. به اعتقاد وي، نوعي گرايش اخباري‌گري بر تاريخ‌نگاري ذهبي حاكم است. اما در نگاه كلي، رويكرد او را به طور نسبي واقع‌گرايانه دانسته است.
    كتاب ذهبي و منهجه في كتاب تاريخ الإسلام، رسالة دكتري بشار عوّاد معروف البغدادي، که در سال 1976م نگاشته شده، در يك مدخل و دو باب سامان يافته است. در فصل پنجم از باب دوم، مؤلف روش ذهبي را در نقد كتاب‌ها بيان داشته و سپس شيوة وي را در نقد اسناد و متون ذكر نموده و ميزان تعصب و انصاف او را در نقد گزارش‌هاي انعكاس يافته در كتاب تاريخ الاسلام بيان داشته است.
    جعفر مرتضي عاملي نيز در كتاب الصحيح من سيرة الامام علي، ضمن بيان سيرة اميرمؤمنان، به رخداد خيبر توجه کرده و ضمن اشاره به گزارش‌هاي مختلف، با تكيه بر منابع شيعه و اهل‌تسنن، سعي کرده برخي نقل‌ها را نقد کند و نقش اميرمؤمنان را پررنگ نشان دهد. با وجود اين، نسبت به اشكال‌هاي ذهبي تنها يك ايراد رجالي مبني بر منكر بودن برخي از طرق روايت از جاي كندن درب خيبر را ذكر نموده و ساير اشكال‌هاي ذهبي را متذكر نشده است. وي در كتاب الصحيح من سيرة النبي الأعظم نيز نسبت به واقعة مذكور همين‌گونه عمل نموده است.
    با توجه به جایگاه ذهبی در تاریخ‌نگاری و اهمیت دیدگاه او برای مورخان و جامعة اهل‌سنت، مقاله پيش‌رو گزارش وي را دربارة واقعة خيبر از كتاب المنتقي من منهاج الاعتدال انتخاب نموده است. روش این پژوهش، ارزيابي محتوايی و سندی گزارش‌هاي رخداد خيبر از دیدگاه سایر مورخان و سپس ارزیابی داوری ذهبی است.
    1. جايگاه ذهبی در تاريخ‌نگاری
    ذهبي از انديشمندان قرن هشتم و از عالمان رجال و مورخان نامي اهل‌سنت است كه از سوي افرادي همچون ابن ناصرالدين، از مشاهير قرن نهم، با عناويني نظير «پيشوا، حافظ حديث، مورخ اسلام، نقدكنندة محدثان، و پيشوا در جرح و تعديل راويان» ستوده شده است.  سيوطي نيز او را به عنوان محدث عصر خويش، خاتمة حافظان حديث، مورخ اسلام و يگانة روزگار معرفي نموده است.  وي از عالمان شافعي‌مذهب است، اما بشار عواد معروف او را همراه با حنبلي‌ها و به‌ويژه در نگرش اعتقادي، متأثر از استادش ابن‌تيميه دانسته است. 
    كتاب المنتقي من منهاج الاعتدال در مقايسه با ديگر آثار ذهبي، همچون كتاب تاريخ الاسلام و ميزان الاعتدال، ویژگی خاصی دارد:
    یکی از این ویژگی‌ها روش این کتاب است. ذهبي در اين كتاب، گزاره‌هاي تاريخي را نقد کرده كه يكي از آنها واقعة خيبر است. او از منظر یک تاریخ‌نگار، اشكال رخداد يادشده را مطمح‌نظر قرار داده است. درحالی‌که ويژگي غالب در كتاب تاريخ الاسلام صرفاً نقل وقايع تاريخي در کنار شرح رجال تاریخ اسلام بوده، او در اين كتاب، فتح خيبر را توسط اميرمؤمنان فقط گزارش نموده است.  كتاب ميزان الاعتدال نيز تراجم‌نگاري است و اساس آن جرح و تعديل راويان است و انتظار نقل و نقد گزارة تاریخی در این کتاب وجود ندارد،‌ اگرچه  ذهبي در این کتاب نیز در شرح‌حال علي‌بن احمدبن فروخ، گزارش حمل درب خيبر توسط اميرمؤمنان را منكر شده  و بدین‌سان، در روایت خدشه وارد کرده است. اما دومین ویژگی المنتقي من منهاج الاعتدال تأثيرپذيري ذهبي از ابن‌تيميه در نگاشتن اين كتاب است. محققانی همچون ارنؤوط معتقدند: کتاب مزبور خلاصه‌ای از کتاب منهاج السنه ابن‌تیمیه است.  بر همین پایه، فرضیة اصلی این مقاله تأثیرپذیری روایت خیبر در کتاب المنتقی براساس گرایش کلامی ذهبی از ابن‌تیمیه بوده است.
    درحالی‌که اعتبار روش محدثان در گردآوري گزارش‌ها، به اسناد و استواري آن بر وثاقت و پارسايي راويان مبتني است و مورخان قواعد آنها را به كار گرفته‌اند  و اعتبار سندی و صحت محتوایی را سنجه‌اي براي پذيرش گزارش‌هاي تاريخي قرار داده‌اند، این نوشتار با این پیش‌فرض در پذیرش روایت‌ها به بررسی ادعاي ذهبي در دنباله‌روی شیوة حدیثی، ارزیابی سندی و محتوایی روایات واقعة خيبر پرداخته است.
    2. نقش اميرمؤمنان در جنگ خيبر
    خيبر شهر بزرگي بود که دژهاي متعدد و مزرعه‌هاي زيادي داشت . «ناعم، قموص، شق، نَطاة، سُلالم، وطيح، و كتيبه» نام هفت دژ اين شهر بود.  پيامبر در ماه صفر يا ربيع‌الاول سال هفتم  يا جمادي‌الاول  يا محرم به سوي خيبر حركت کرد و پرچم جنگ را، كه سفيد بود، به دست اميرمؤمنان داد.  پس از رويارويي مسلمانان در نبرد با يهود، در نهايت، خيبر به دست حضرت علي فتح گرديد. 
    حرکت سپاه پیامبر در ماه محرم شبهة حرمت جنگ در ماه حرام به وجود مي‌آورد. در اين‌باره چند نكته ذكر مي‌گردد:
    نخست. به گفتة حلبي، به اعتقاد جمهور اهل‌سنت پيامبر بيست و يا قريب بيست روز از ماه محرم را در مدينه ماند، سپس به سوي خيبر حركت كرد.  با توجه به تعداد 1400  يا بيش از 1500  نفري سپاه و وسايل حركتي آن روز،‌ ورود آن حضرت به خيبر، كه در آن زمان 32 فرسخ با مدينه فاصله داشت،  در ماه محرم بعيد به نظر مي‌رسد.
    دوم. بر فرض اينكه رسول خدا در ماه محرم به خيبر وارد شده باشد، پس از ورود به خيبر جنگ شروع نشد، بلكه ده روز قلعه‌ها در محاصره بود  و پس از آن جنگ آغاز گرديد. بنابراين، آغاز جنگ در ماه صفر رخ داد. فتح نيز در همين ماه صورت پذيرفت. 
    سوم. حركت پيامبر براي جنگ خيبر واكنشي به دفع توطئة يهود بود كه در جنگ خندق بيشترين نقش را در تشويق احزاب عليه مسلمانان داشتند و پس از آن نيز براي هم‌پيمان نمودن مشركان در برابر پيامبر تلاش مي‌كردند.  بنابراين، جنگ آن حضرت براي دفع حملة آنها بود و به اجماع اهل‌سنت، جنگ در ماه حرام براي دفع دشمن جايز است. 
    ذهبي بر اين باور است كه فتح خيبر در يك روز صورت نگرفته، بلكه برخي از قلعه‌ها با جنگ و بعضي با صلح فتح شده است. سپس از جا كندن درب خيبر توسط حضرت علي را با تعبير «رُوِيَ» ذكر نموده، مي‌نويسد: اينكه آن درب را بيست نفر مي‌بستند و علي آن را به عنوان پل براي ورود صحابه به داخل قلعه قرار داد، اصل و ريشه‌اي ندارد. 
    گفتني است قبل از ذهبي، ابن‌تيميه به نقد نقش ويژة اميرمؤمنان رخداد خيبر پرداخته  و ذهبی به پيروي از استادش، به اين واقعه توجه کرده است. ابن‌تيميه در زمينة فرار برخي از افراد در مواجهه با يهوديان خيبر و پل قرار دادن درب خيبر توسط اميرمؤمنان، سند صحيح طلب نموده، اما ذهبي بدون منطق و روش خاصی، جابه‌جايي درب توسط بيست تن و پل قرار دادن آن را بدون اصل و ريشه و اساس دانسته است.
    3. نقد و بررسی محتوايی و سندی گزارش‌ها
    1ـ3. فتح دژهاي شهر خيبر
    به اعتقاد ذهبي، دژهاي خيبر در يك روز فتح نشد و مدت زماني به طول انجاميد. وي با اين بيان، نقش چنداني براي امام علي در فتح خيبر قايل نيست. در اين بخش، در چهار محور بر پاية نقل تاريخ‌نگاران، روايات معتبر تاريخي، گزارش شاهدان عيني و نظر يهوديان خيبر، سخن ذهبي ارزيابي مي‌گردد:
    نخست. به گفتة ابن‌اسحاق، رسول خدا در باقي‌ماندة ماه محرم سال هفتم به منطقة خيبر وارد شد. بيش از ده روز قلعه‌هاي آنان را محاصره نمود، تا اينكه خيبر در ماه صفر فتح گرديد.  اما قبل از فتح آن توسط اميرمؤمنان، هيچ فتحي صورت نگرفت. نخستين جنگي كه اتفاق افتاد، جنگ با اهالي قلعة نطاة بود، در اين نبرد، پنجاه تن از مسلمانان مجروح شدند.  قلعه نطاة متشكل از سه قلعة «ناعم، صعب و قله» بود.  اولين دژي كه مسلمانان بر آن پيروز شدند، «ناعم» بود.  فتح قلعة ناعم به دست اميرمؤمنان صورت گرفت. 
    به گفتة بيهقي و ابن‌كثير، روز جنگ خيبر، ابوبكر پرچم را گرفت و براي جنگ حركت کرد؛ اما فتح صورت نگرفت. و در همين جنگ، محمودبن مسلمه كشته شد و مسلمانان بازگشتند. پيامبر فرمود: فردا پرچم را به مردي مي‌سپارم كه خدا و پيامبر را دوست دارد، و خدا و پيامبر نيز دوستدار اويند. وي بازنمي‌گردد تا خداوند فتح را برايش رقم بزند. ايشان روز بعد حضرت علي را، كه از درد چشم رنج مي‌برد، فراخواند و دست بر چشمان ايشان كشيد. درد چشم آن حضرت شفا يافت. آن‌گاه پرچم را به حضرت علي سپرد و ايشان خيبر را فتح نمود. 
    با توجه به اينكه محمودبن مسلمه در فتح قلعه ناعم كشته شد  و قبل از آن فتحي صورت نگرفته بود، براساس اين نقل، اميرمؤمنان اولين فتح را انجام داده است.
    به گفتة عده زيادي از تاريخ‌نگاران، پس از قلعه ناعم، دژ «قموص» فتح شد.  اين قلعه محكم‌ترين و قوي‌ترين  و بزرگ‌ترين  دژ يهود بود. مرحب يهودي در اين قلعه حضور داشت.  محاصرة دژ يادشده قريب 20 روز ،‌ 20 تا 30 روز  يا بيش از 10 روز  به طول انجاميد. در اين ميان، ابوبكر به ميدان رفت و شكست خورد و بازگشت.  سپس عمربن خطاب به جنگ رفت. او نيز شكست خورد و در حالي بازگشت كه اصحابش او را از قدرت يهوديان ترسانده بودند و او نيز آنان را بيم مي‌داد.  سعدبن عباده نيز به جنگ رفت و مجروح برگشت. 
    براساس روايات متواتر  و نظر بيشتر عالمان تاريخ و حديث،  پس از رويارويي اميرمؤمنان با مرحب رئيس يهوديان خيبر  و قتل او، خيبر به دست حضرت علي فتح گرديد.  مقصود از «فتح خيبر»، چيرگي بر تمامي شهر با دژها و مزرعه‌هايش است؛  چنان‌که شماري از تاريخ‌نگاران همچون ابوالفداء با تعبير «و فتحت المدينة على يد علي»،  طبري  و حتي ذهبي در كتاب ديگرش  با عبارت «و اخذ المدينة» فتح تمامي شهر به دست اميرمؤمنان را يادآور شده‌اند.
    برخي بر اين باورند كه پس از فتح قلعه ناعم، سعد‌بن عباده به قصد فتح قلعة «صعب» پرچم را به دست گرفت، اما مسلمانان شكست خوردند و سعدبن عباده نتوانست قلعه را فتح كند. سپس حباب‌بن منذر پرچم را گرفت و پس از چند شكست  و دو روز محاصره، قبل از غروب آفتاب، دژ «صعب» را فتح نمود،  و بعد از آن حصن «قله» پس از سه روز محاصره با راهنمايي فردي يهودي فتح شد.  سپس قلعة «شَق ـ شِق» هم پس از جنگ بسيار با معجزة پيامبر فتح گرديد.  آن‌گاه نوبت به قلعة «كتيبه» رسيد. ‌اين قلعه متشكل از 3 قلعة «قموص، وطيح، و سلالم»  بود. پس از ناكامي برخي از صحابه در جنگ، رسول خدا اميرمؤمنان را فراخواند و او براي فتح قلعة «قموص» عازم ميدان شد و اين قلعه به دست ايشان فتح شد.
    به باور خضري، از تاريخ‌نويسان اهل‌سنت، پس از شكست صحابه در نبرد، پيامبر قبل از فتح قلعة ناعم (اولين قلعه فتح شده) جملة «لاُعطيّن الراية غداً...» را فرمود و فرداي آن روز پرچم را به دست اميرمؤمنان سپرد و حضرت پس از كشتن عده‌اي از يهوديان، مرحب يهودي را شكست داد. سپس يهوديان شكست خورده به دژ «صعب» پناه بردند و به شدت به جنگ با مسلمانان ادامه دادند. مسلمانان فرار کردند و حباب‌بن منذر در كنار اميرمؤمنان باقي ماند و قلعة صعب فتح گرديد. يهود به دژهاي «كتيبه» پناه بردند و مسلمانان به دنبال آنان جنگ را از قلعة «قموص» آغاز كردند كه آن نيز به دست حضرت علي فتح شد. 
    بنا بر اين تحليل، تمامي فتوحات به دست اميرمؤمنان انجام گرفته و به نظر مي‌رسد ماجراي فتح قلعة «صعب» نيز به فرماندهي حباب‌بن منذر از واقعيت برخوردار نيست، بلكه حباب در اين جنگ سرباز اميرمؤمنان بود.
    دوم. بر پاية گزارش‌هاي تاريخي، رسول خدا تصريح نمود: «فتح قلعة خيبر به دست اميرمؤمنان صورت مي‌پذيرد». اين مسئله افزون بر كتاب‌هاي پيشين، در ساير متون تاريخي و حديثي اهل‌سنت منعكس شده  و برخي عالمان اسلامي نيز اين روايت را فضيلت اميرمؤمنان شمرده‌اند. 
    سوم. صحابه نيز، كه به عنوان شاهد عيني در آن واقعه حضور داشتند، رخداد فتح خيبر را توسط اميرمؤمنان بيان نموده‌اند؛ چنان‌که براي نمونه اين مسئله در گزارش سلمة‌بن اكوع آمده است. 
    چهارم. ماجراي غلبه بر خيبر به دست اميرمؤمنان حتي براي يهوديان نيز ثابت شده بود؛ زيرا وقتي پيامبر ايشان را براي فتح قلعة خيبر فرستاد، حضرت علي هروله‌كنان به سوي قلعة «قموص» شتافت. وقتي مقابل قلعه رسيد، شخص يهودي سر برآورد و نام فرمانده را پرسيد. حضرت پاسخ داد: علي‌بن ابي‌طالب هستم. يهودي گفت: سوگند به آنچه بر موسي نازل گشته، تو برتري و غلبه مي‌يابي.  به گفتة عالمان اهل‌سنت، به نقل از ابونعيم اصبهاني، سخن اين يهودي نشان از علم آنها به كتاب‌هايشان دارد كه چه كسي به آنها حمله خواهد كرد و خيبر را فتح خواهد نمود. 
    تا اينجا، دو مطلب اثبات گرديد:
    نخست. قبل از اميرمؤمنان هيچ دژي فتح نشد.
    دوم. فتح تمام خيبر به دست امام علي صورت گرفت. بنابراين، براساس نقل تاريخ‌نگاران و روايات معتبر از رسول خدا و شاهدان عيني و گفتار يهوديان، و عدم تعارض درون متني روايات، نقش اساسي در چيرگي بر خيبر و قلعه‌هاي آن را اميرمؤمنان ايفا نموده و پيروزي در يك يا چند روز، به اصل رويداد و نقش بي‌بديل حضرت علي خدشه‌اي وارد نمي‌كند.
    2ـ3. فتح خيبر با جنگ يا صلح
    موضوع ديگري كه ذهبي بر آن پاي مي‌فشارد، فتح شدن برخي از دژهاي قلعة خيبر از طريق صلح است. با توجه به مطالب پيش‌گفته، دربارة فتح دژهاي خيبر‌، اين پندار تنها دربارة دو حصن «سلالم» و «وطيح» مطرح است. ازاين‌رو، بررسي تاريخي اين مطلب براي پذيرش يا ردّ سخن ذهبي راه‌گشاست.
    1ـ2ـ3. بررسی محتوايی
    برخي از تاريخ‌نگاران با كاربست واژة «صلح»، تصرف بعضي از قلعه‌ها را با صلح دانسته‌اند.  برخي نيز با ذكر «وطيح» و «سلالم» از آنها به عنوان دو دژ تصرف شده با صلح ياد كرده‌اند. 
    اين موضوع از چند بعد قابل بررسي است:
    نخست. بسياري از عالمان اهل‌سنت بيان داشته‌اند كه دژهاي خيبر «عَنوَةً» تصرف شده است.  اين اصطلاح به معناي تصرف با غلبه و زور است.  معمولاً واژة «صلح» در مقابل «عنوة» به كار مي‌رود، شاهد آن كاربست اين دو اصطلاح در كتاب‌هاي فقهي است. 
    دوم. اهالي دو قلعة «وطيح» و «سلالم» و يهوديان پناهده شده در آنجا پس از بيست و چند شب  يا چهارده روز محاصره  و جنگ،  پس از يقين به هلاكت، براي حفظ جان خود تسليم شدند و از رسول خدا تقاضا كردند فرزندانشان را به خودشان واگذارد و متعهد شدند از خيبر بيرون روند و همة زمين‌ها و اموال را به پيامبر تحويل دهند، جز يك لباس كه بر تن آنان باشد. پيامبر هم فرمود: اگر مالي از من پنهان كنيد، ذمة خدا و رسول را از شما برمي‌دارم.
    قابل ذكر است که در روايت دومي كه دربارة فتح خيبر با جنگ در ادامه ذكر مي‌شود، آمده است: يهوديان كه مي‌خواستند خيبر را ترك كنند، پس از جنگ تسليم شدند: «وَنَزَلَ من نَزَلَ من أَهْلِهَا على الْجَلَاءِ بَعْدَ الْقِتَالِ». كلمة «قتال» در اين نقل داراي اهميت بسيار است؛ زيرا معناي آن جنگ است، و «صلح» به معناي «سلم» است  و «سلم» متضاد با «جنگ» است.  در نتيجه، صلح نيز متضاد با جنگ است،‌ و تعبير «قتال» در برابر واژة «صلح» قرار دارد. بنابراين تحليل، دو قلعه مذكور نيز با صلح به دست نيامده، بلكه بعد از جنگ بوده است.
    اما چون مردان و زنان و فرزندانشان به عنوان غنيمت تقسيم نشدند، امر بر برخي تاريخ‌نگاران مشتبه شده و تعبير «صلح» به كار برده‌اند. 
    سوم. به گفتة برخي تاريخ‌نگاران، مرحب و برادرش ياسر از اهالي اين دو قلعه بودند و پس از كشتن آنها، محاصرة دو دژ مذكور ادامه يافت و بعد از احساس هلاكت، تسليم شده و از رسول خدا حفظ جانشان را خواستار شدند.  مقدسي نيز مرحب را متعلق به دو قلعة مذكور دانسته و معتقد است: پس از محاصرة دو قلعة فوق، مرحب خارج شد و وقتي اميرمؤمنان او را كشت تمام خيبر فتح گرديد. 
    ابوالفداء و ابن‌الوردي نيز در ماجراي محاصرة قلعة «وطيح» و «سلالم» نقل مي‌كنند: پس از اينكه ابوبكر و عمر نتوانستند آنها را فتح كنند، پيامبر فرمود: فردا پرچم را به كسي مي‌دهم كه خدا و رسول را دوست دارد. او اهل حمله است و فرار نمي‌كند. او با جنگ و غلبه قلعه را فتح مي‌كند: «يأخذها عنوة»  ابوالفداء مي‌افزايد: بعد از محاصرة بيش از ده شب و سقوط دژ وطيح و سلالم و هلاكت مرحب، تمامي شهر به دست اميرمؤمنان فتح شد. به گفتة ماوردي، پس از قتل مرحب توسط اميرمؤمنان دو دژ باقي‌مانده (وطيح و سلالم) را نيز حضرت علي فتح کرد.  عده‌اي نيز بدون ذكر نام حضرت علي دو قلعة يادشده را آخرين دژهاي فتح شده توسط رسول خدا دانسته‌اند. 
    چهارم. پس از تصرف خيبر، رسول خدا زمين‌ها و اموال به‌دست‌آمده را به عنوان غنيمت ميان مسلمانان تقسيم كرد.  آنان از دو قلعة وطيح و سلالم صد زره، چهارصد شمشير، هزار نيزه و پانصد كمان عربي غنيمت گرفتند.  اگر فتح قلعه‌ها با جنگ نبود، غنيمت معنا ندارد؛ زيرا در غير اين صورت، اصطلاح «فيء» به كار مي‌رفت،  و كاربست «غنيمت» جايي است كه اموالي در جنگ با كفار تصرف  و با زور و غلبه به دست آمده و جنگ واقع شده باشد. 
    از سوي ديگر، اگر بخشي از خيبر با صلح فتح شده بود، بايد يهوديان مالك زمين و ساير اموالشان باقي مي‌ماندند، درحالي‌كه پس از تصرف قلعه‌هاي يادشده، زمين‌ها و اموال آنها نيز ملك مسلمانان شد. 
    2ـ2ـ3. بررسي سندي
    نخست. روايات معتبر تاريخي از فتح خيبر با جنگ حكايت دارد. در اين زمينه، سه روايت نقل گرديده است:
    يک: در صحيح بخاري و صحيح مسلم، كه به باور اهل‌تسنن صحيح‌ترين كتاب‌ها پس از قرآن هستند،  به نقل از انس‌بن مالك روايت شده که رسول خدا تمام خيبر را با جنگ فتح کرد.  گرچه روايت مذكور در كتاب‌هاي تاريخي نقل نشده، اما جايگاه بخاري و مسلم در ميان تاريخ‌نگاران اهل‌سنت به‌گونه‌اي است كه حتي در صورت مخالفت مورخان با آنها، نقل اين دو بر سخن مورخان مقدم است؛ چنان‌که عسقلاني در ماجراي قتل مرحب توسط اميرمؤمنان به اين موضوع تصريح کرده است. 
    دو. روايت ديگري از زهري نقل شده كه فتح خيبر بعد از جنگ صورت پذيرفته است.  اين نقل نيز معتبر است. برزنجي و حلاق  و الباني  سند روايت يادشده را صحيح دانسته‌اند.
    سه. عمربن خطاب در نقلي مي‌گويد: اگر مسلمانان در دوره‌هاي بعد نمي‌بودند، هر روستايي را كه فتح كردم به صورت جمعي تقسيم مي‌كردم؛ چنان‌که رسول خدا خيبر را جمعي تقسيم نمود.  محقق كتاب ابن‌ابي شيبه سند اين روايت را صحيح شمرده است. ابن‌عبدالبر به استناد همين بخش از سخن عمر، معتقد است:‌ رسول خدا تمام خيبر را تقسيم نموده  و اين بدان معناست كه با جنگ به دست آمده است.
    دوم. اسناد رواياتي كه فتح بخشي از خيبر را براساس صلح مي‌دانند، ضعيف است:
    نخست. سعيدبن مسيب از زهري نقل کرده که بخشي از خيبر با جنگ فتح شد: «افتتح بعض خيبر عنوة».
    الباني، كه از حديث‌شناسان و عالمان رجال سلفي است و با تعابيري نظير، «استاد» و «امام محدثان»، «همانندي براي او در علم حديث يافت نمي‌شود»  از او ياد كرده‌اند، سند اين نقل را به علت مخالف بودن با حديث صحيح انس‌بن مالك در صحيح بخاري  و مرسل بودن آن، ضعيف شمرده است.  منذري، از عالمان اهل‌سنت، نيز اين روايت را «مرسل» دانسته است.  روايت مرسل نيز از نظر اكثر قريب به اتفاق حافظان حديث و ناقدان روايات، ضعيف بوده و قابل احتجاج نيست. 
    دوم. مالك‌بن انس از زهري نقل كرده: قسمتي از خيبر با جنگ و قسمتي ديگر با صلح فتح شده است. بيشتر قلعة «كتيبه» با جنگ فتح شد و در ميان دژهاي آن، برخي با صلح تصرف گرديد. 
    سند اين نقل نيز همانند روايت قبل ضعيف است. الباني آن را به خاطر «مرسل» و يا «معضل» بودن سند، ضعيف شمرده است.  منذري نيز سندش را مرسل مي‌داند.  چنان‌که در قبل بيان شد، دو دژ «وطيح» و «سلالم» از قلعه‌هاي «كتيبه» بود و نقل معتبري مربوط به فتح اين دو قلعه با صلح وجود ندارد.
    به نظر مي‌رسد با توجه به دلايل ذكرشده، تمام قلعه‌هاي خيبر با جنگ به دست آمده و «صلح» به معناي عدم جنگ صورت نگرفته است. بنابراين، سخن ذهبي در اين بخش نيز از استحكام علمي برخوردار نيست.
    3ـ3. كندن درب خيبر
    ذهبي با صيغة تمريض  «رُوِيَ»، جدا نمودن درب خيبر را منتسب به اميرمؤمنان مي‌داند كه حاکي از ضعف اين مطلب در نظر اوست. وي دربارة درب خيبر معتقد است: اينكه درب مذكور را بيست تن مي‌بستند و حضرت علي آن را از آستان جدا کرد و پلي براي عبور جنگاوران قرار داد،‌ اصل ندارد و جعلي است. اين ادعا نيز به لحاظ محتوايي و سندي بررسي مي‌گردد.
    1ـ3ـ3. بررسی محتوايی
    در منابع متعدد، به جدا كردن درب خيبر پرداخته شده است. اين موضوع ضمن دو محور در پي مي‌آيد: نخست. پذيرش كندن درب خيبر توسط آن حضرت از ديدگاه عالمان اسلامي و ذكر آن به عنوان فضيلت امام علي؛ دوم. نقل قدرت الهي آن حضرت در جنگ خيبر به روايت شاهدان عيني در گزارش مورخان.
    نخست. عده‌اي از عالمان اهل‌سنت به صورت نقل مُسَلَم، آن را به عنوان فضيلت آن حضرت ذكر كرده و پذيرفته‌اند.  به گفتة عاصمي مكي، اميرمؤمنان درب خيبر را جدا کرد، درحالي‌كه هفتاد تن به سختي مي‌توانستند آن را حركت دهند.  ابن‌تيميه كندن درب خيبر توسط امام علي را نزد اهل علم معروف مي‌داند.  خادمي حنفي نيز جنگاوري اميرمؤمنان در جنگ خيبر را متواتر دانسته، قدرت آن حضرت را، كه به واسطة آن درب خيبر را جدا کرد، مشهور مي‌داند.  برخي عالمان وهابي نيز كندن درب خيبر توسط آن حضرت را پذيرفته‌اند. 
    از سوي ديگر، بعضي از عالمان اهل‌تسنن در مقام بيان قدرت الهي اِعطايي خداوند به بندگان مقرب، بيان داشته‌اند كه هرچه آگاهي فرد به احوال عالم غيب بيشتر باشد، قدرت روحاني او قوي‌تر است. سپس اين فضيلت حضرت را شاهدي بر اين مطلب آورده‌‌اند: «والله، ما قلعت باب خيبر بقوة جسدانية، ولكن بقوة ربانيه».  قدرت فوق را موجب تصرف در اجسام اين عالَم دانسته‌اند. 
    گفتني است نخستين نويسنده‌اي که برداشتن دربي كنار دژ خيبر توسط اميرمؤمنان و سپر قرار دادن آن را گزارش نموده، ابن‌هشام است كه اين مطلب را به نقل از ابن‌اسحاق بيان داشته است.  اما دربارة جدا نمودن درب قلعة خيبر از آستان و قرار دادن آن به عنوان پلي براي عبور مسلمانان، نخستين منبع كتاب المصنف ابن ابي‌شيبه است.  پس از وي عالمان ديگر، اين موضوع را يا به صورت نقل قطعي ذكر كرده‌اند كه سخن دربارة آنها گذشت و يا با ذكر سند، كه در ادامه، سند آن بررسي خواهد شد. قاري نيز اين حديث را در كتاب الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة ذكر كرده و ضمن اشاره به اينكه برخي علما آن را انكار نموده‌اند، بيان مي‌دارد كه ابن‌اسحاق در سيرة خويش و حاكم نيشابوري آن را نقل كرده‌اند. 
    دوم. قدرت اميرمؤمنان در جنگ خيبر در گزارش‌هاي تاريخي نيز ثبت گرديده است. بنابر نقل ابوالفداء و ابن‌الوردي،  وقتي در نبرد خيبر، در مواجهه با شخص يهودي، سپر از دست حضرت علي به زمين افتاد، ايشان دري از درهاي قلعه را برداشت و به عنوان سپر از آن استفاده نمود، و پس از پيروزي آن را به كناري انداخت. به گفتة ابورافع، او و هشت تن ديگر بعد از اين عمل حضرت، نتوانستند در مذكور را جابه‌جا كنند. مَقدسي روايت يادشده را صحيح مي‌شمرد.  جدا ساختن در خيبر و سپر قرار دادن آن از چشم مسيحيان نيز پنهان نمانده؛ چنان‌که ابن العبري در اثر تاريخي خويش، اين واقعه را نقل نموده است.  بنابراين، واقعة تاريخي يادشده از ديدگاه عالمان اسلامي و غيراسلامي ثابت است. از‌اين‌رو، تعبير «رُوِيَ» از سوي ذهبي، قابل تأمل است.
    2ـ3ـ3. بررسي سندي
    در زمينة جداسازي درب خيبر توسط اميرمؤمنان و پل قرار دادن آن، گزارش معتبري وجود دارد كه نه‌تنها آن حضرت درب را به عنوان پل قرار داد و مسلمانان براي فتح قلعه از روي آن عبور كردند‌، بلكه پس از آن، نه بيست تن،‌ بلكه چهل مرد نتوانستند آن در را جابه‌جا كنند.  سيوطي و متقي هندي پس از نقل اين روايت، با تعبير «حسن» آن را معتبر دانسته‌اند.  صالحي شامي پس از گزارش قضية مذكور، بجز ليث‌بن ابي‌سليم ساير راويان آن را ثقه دانسته است. اما علي‌رغم تضعيفاتي كه دربارة ليث نقل شده، وي راوي بخاري و مسلم است  و وجود راوي در اين كتاب‌ها دليل وثاقت او بوده و به تعبير عالمان اهل‌سنت، از پل جرح عبور نموده است.  همچنين او از سوي عالمان اهل‌تسنن، نظير يحيي‌بن معين با عبارت «لا بأس به»، ابن‌عدي با تعبير «له احاديث صالحه»، و دارقطني با جملة «صاحب سنة يخرج حديثه» توثيق شده است.  زركشي نيز با عبارت «حديثه في مسلم اثنى عليه غير واحد»  وثاقت او را بيان كرده است. به تصريح دارقطني، كه از محدثان و عالمان بسيار بزرگ رجال اهل‌سنت است ، تمامي تضعيف‌هايي كه دربارة ليث‌بن ابي‌سليم وارد شده، نسبت به نقل وي از عطاء و طاووس و مجاهد است.  اما روايت يادشده را ليث از هيچ‌يك از سه نفر نقل نكرده است. ازاين‌رو، جرح‌هاي نسبت به او، در اين روايت كارساز نيست و گزارش تاريخي مورد بحث به لحاظ سندي صحيح است، افزون بر اينكه بر فرض پذيرش تضعيف‌هاي وي، با توجه به توثيق‌هايي كه دارد، روايت او «حسن» بوده و به اعتقاد جمهور اهل‌سنت، مانند روايت «صحيح» بدان احتجاج مي‌شود،  ابن‌حجر عسقلاني نيز، كه از بزرگ‌ترين عالمان رجال اهل‌تسنن است،  روايت يادشده را نه‌تنها رد نكرده، بلكه با ساير روايات در اين زمينه جمع نموده است. 
    بررسي محتوايي سندي گزارش تاريخي فوق، حكايتگر آن است كه قضاوت ذهبي در اين بخش نيز از استحكام علمي برخوردار نيست؛ چنان‌که زركشي، از عالمان اهل‌سنت، نيز به گونة ديگر به همين نتيجه دست يافته و بدون ذكر نام ذهبي يا همفكران او، از اشكال وي با واژة «زعم» ياد كرده و بيان داشته: بعضي از عالمان گمان کرده‌اند اين روايت اصل ندارد و آن را انسان‌هاي عوام و سفيه روايت نموده‌اند. او سپس اين سخن را رد و طرق روايت يادشده را نقل كرده است. 
    بنابراين، به نظر مي‌رسد داوري ذهبي دربارة گزارش خيبر، در نتيجة تعصب اوست؛ چنان‌که سبكي، شاگرد ذهبي، ويژگي بارز تاريخ‌نگاري استاد خود را، «تعصب افراطي» مي‌داند: «و أما تاريخ شيخنا الذهبي... مشحون بالتعصب المُفْرِط». 
    نتيجه‌گيري
    اين پژوهش گزارشي منتخب مبتني بر نقش اميرمؤمنان در غزوة خيبر، از كتاب المنتقي من منهاج الاعتدال را بررسي کرده است. ذهبي با بیان عدم چيرگي بر خيبر در يك روز و نيز اعلام اینکه برخی دژهاي خيبر با صلح فتح شده و جعلي بودن گزارش جداسازي درب خيبر به دست حضرت علي، نقش آن حضرت در این غزوه و نحوة تصرف و حوادث پيراموني آن را کم‌رنگ نشان داده است. بررسی محتوایی و سندی گزارش‌هاي واقعة خيبر در منابع تاریخی و روایی و نظر مورخان نشان می‌دهد اميرمؤمنان در فتح دژهاي خيبر، نقش اساسي ايفا نموده و همة قلعه‌ها پس از جنگ فتح شده و درب خيبر نيز، كه چهل مرد توان حمل آن را نداشتند، توسط امام علي از آستان جدا شده و به عنوان پلي براي ورود مسلمانان به قلعه قرار داده شد. بنابراين، شمس‌الدين ذهبي نقش اميرمؤمنان را در فتح خيبر ضعيف نشان داده و در مواجهه با آن نتوانسته است تعصب مذهبی خود را پنهان سازد.
     
     

    References: 
    • ابن ابي‌شيبه، عبدالله، المصنف في الأحاديث والآثار، تحقيق سعدبن ناصربن عبدالعزيز، رياض، دار كنوز اشبيليا، 1436ق.
    • ـــــ ، المصنف في الأحاديث والآثار، تحقيق كمال يوسف الحوت، رياض، مكتبة الرشد، 1409ق.
    • ـــــ ، مسند، تحقيق عادل‌بن يوسف العزازي و احمدبن فريد المزيدي، رياض، دار الوطن، 1997م.
    • ابن‌اثير، علي‌بن محمد، اسد الغابة في معرفة الصحابة، تحقيق عادل احمد الرفاعي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1417ق.
    • ابن‌العبري، غريغوريوس، تاريخ مختصر الدول، تحقيق خليل المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
    • ابن‌الوردي، عمربن مظفر، تاريخ ابن الوردي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417ق.
    • ابن‌بطال، علي‌بن خلف، شرح صحيح البخاري، تحقيق ابوتميم ياسربن ابراهيم، چ دوم، رياض، مكتبة الرشد، 1423ق.
    • ابن‌تيميه، احمدبن عبدالحليم، مجموع الفتاوى، تحقيق عبدالرحمن‌بن محمدبن قاسم، مدينة منوره، مجمع الملك فهد لطباعة مصحف الشريف، 2004م.
    • ـــــ ، منهاج السنة النبوية، تحقيق رشاد سالم، بي‌جا، مؤسسة قرطبة، 1406ق.
    • ابن‌حزم، علي‌بن احمد، جوامع السيرة النبوية، تحقيق عبدالكريم سامي الجندي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق.
    • ابن‌دقيق العيد، تقي‌الدين، الاقتراح في بيان الاصطلاح، بيروت، دار الكتب العلميه، 1986م.
    • ابن‌زنجويه، حميد، كتاب الاموال، تحقيق شاكر ذيب فياض، رياض،‌ مركز الملك فيصل،‌ 1406ق.
    • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، 1419ق.
    • ابن‌صلاح، عثمان‌بن عبدالرحمن، مقدمة ابن‌الصلاح في مصطلح الحديث، تحقيق نورالدين عتر، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1397ق.
    • ابن‌عبدالبر، يوسف‌بن عبدالله، الاستذكار، تحقيق سالم محمد عطا و محمدعلي معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 2000م.
    • ـــــ ، الدرر في اختصار المغازي و السير، تحقيق شوقي ضيف،‌ قاهره،‌ المجلس الأعلمي للشئون الاسلاميه، 1386ق.
    • ابن‌كثير، اسماعيل‌بن عمر، الباعث الحثيث، تحقق احمد محمد شاكر، چ دوم، بيروت، دار الكتب العلميه، بي‌تا.
    • ابن‌ناصرالدين، محمد، الرد الوافر، تحقيق زهير الشاويش، بيروت، المكتب الاسلامي، 1393ق.
    • ابن‌هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، تحقيق طه عبدالرئوف سعد، بيروت، دار الجيل، 1411ق.
    • ابوالفداء، اسماعيل‌بن علی، المختصر في اخبار البشر، تحقيق محمد زينهم و دیگران، قاهره، دارالمعارف، بی‌تا.
    • ابي‌عاصم، عمروبن، السنة، تحقيق محمدناصر الدين الباني، بيروت، المكتب الاسلامي، 1400ق.
    • احمدبن حنبل، فضائل الصحابه، تحقيق وصي‌الله محمد عباس، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1983م.
    • ازهري، محمدبن احمد، الزاهر في غريب الفاظ الشافعي، تحقيق محمد جبر الألفي، كويت، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامية، 1399ق.
    • آلوسي،‌ سيدمحمود، روح المعاني، بيروت، دار احياء التراث العربي، بی‌تا.
    • الباني،‌ محمدناصرالدين، صحيح و ضعيف سنن ابي‌داود، كويت،‌ مؤسسة غراس، 1423ق.
    • بخاري، محمدبن اسماعيل، صحيح البخاري، تحقيق مصطفى ديب البغا، چ سوم، بيروت، دار ابن‌كثير، 1407ق.
    • برزنجي، محمدبن طاهر و محمد صبحي حسن حلاق، صحيح تاريخ الطبري، بيروت‌، دار ابن‌كثير، 1428ق.
    • بشار عواد معروف البغدادي، الذهبي و منهجه في كتاب تاريخ الإسلام، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1429ق.
    • بكري، عبدالله‌بن عبدالعزيز، معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع، تحقيق مصطفى السقا، چ سوم، بيروت، عالم الكتب، 1403ق.
    • بلاذري، احمدبن يحيى، فتوح البلدان، تحقيق رضوان محمد رضوان، بيروت، دار الكتب العلميه، 1403ق.
    • بيهقي، ‌احمدبن حسين، دلائل النبوة، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق.
    • تلمساني، محمدبن ابي‌بكر، الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، تحقيق محمد التنوجي، رياض،‌ دار الرفاعي، 1403ق.
    • حازمي، محمدبن موسي، الأماكن، تحقيق حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه و الترجمه و النشر، 1415ق.
    • حاكم نيشابوري، ابي‌عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق.
    • حلبي، علي‌بن برهان‌الدين، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، بيروت، دار المعرفه، 1400ق.
    • خادمي، محمدبن محمد، بريقة محمودية، استانبول، شركة الصحافية العثمانية، بی‌تا.
    • خضري، محمد، نوراليقين في سيرة سيدالمرسلين، تحقيق احمد محمود خطاب، المنصوره، مكتبة الايمان، 1419ق.
    • خليفة‌بن خياط، تاريخ خليفة‌بن خياط، تحقيق اكرم ضياء العمري، چ دوم، بيروت، دار القلم، 1397ق.
    • ذهبي، شمس‌الدين، المنتقى من منهاج الاعتدال، تحقيق محب‌الدين الخطيب، چ سوم، رياض، الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمية و الإفتاء، 1413ق.
    • ـــــ ، تاريخ الإسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
    • ـــــ ، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الأرنؤوط و ديگران، چ سوم،‌ بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق.
    • ـــــ ، ميزان الإعتدال في نقد الرجال، تحقيق علي‌محمد معوض و ديگران،‌ بيروت، دار الكتب العلميه، 1995م.
    • رابينسون، چيس اف، تاريخ‌نگاري اسلامي، ترجمة محسن الويري،‌ تهران، سمت، 1392.
    • زرقاني، محمدبن عبدالباقي، شرح الزرقاني على موطأ الإمام مالك،‌ بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق.
    • زركشي، محمدبن عبدالله، التذكرة في الأحاديث المشتهرة، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1406ق.
    • سبكي، تاج‌الدين عبدالوهاب، قاعدة في المؤرخين(ضمن كتاب اربع رسائل في علوم الحديث)، تحقيق عبدالفتاح ابوغدة، چ پنجم، بيروت، دار البشائر الاسلاميه، 1410ق.
    • سیوطی، مصطفی، مطالب اولی النهی فی شرح غایة المنتهی، دمشق، المکتب الاسلامی، 1961م.
    • سيوطي، جلال‌الدين، الخصائص الكبري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
    • ـــــ ، جامع الاحاديث، تحقيق عباس احمد صقر و احمد عبدالجواد، بيروت، دارالفكر،‌ 1414ق.
    • ـــــ ، طبقات الحفاظ، بيروت، دار الكتب العلميه، 1403ق.
    • شافعي، محمدبن ادريس، الأم، چ دوم، بيروت، دار المعرفه، 1393ق.
    • شوكاني،‌ محمدبن علي،‌ نيل الأوطار، بيروت، دار الجيل، 1973م.
    • شيباني، محمدابراهيم، حياة الالبانی وآثاره وثناء العلماء عليه، قاهره، مكتبة السداوی، 1407ق.
    • شيباني،‌ محمدبن حسن،‌ شرح كتاب السير الكبير، تحقيق صلاح‌الدين المنجد، قاهره، معهد المخطوطات، بي‌تا.
    • صالحي شامي، محمدبن يوسف، سبل‌الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي‌محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
    • طبري، محمدبن جرير، تاريخ الطبري، بيروت، دار الكتب العلميه، بي‌تا.
    • عاصمي مكي، عبدالملك، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي‌محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
    • عثيمين، محمدبن صالح، مجموع الفتاوي، تحقيق فهدبن ناصربن ابراهيم سليمان، رياض، دار الثريا، 1423ق.
    • عجلوني، اسماعيل‌بن محمد، كشف الخفاء ومزيل الإلباس، تحقيق احمد القلاش، چ چهارم، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق.
    • عسقلاني،‌ ابن‌حجر، تهذيب التهذيب، بيروت، دار الفكر، 1404ق.
    • ـــــ ، فتح الباري شرح صحيح البخاري، تحقيق محب‌الدين الخطيب، بيروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
    • ـــــ ، فتح‌الباري شرح صحيح‌البخاري، تحقيق محمدفؤاد عبدالباقي و محب‌الدين الخطيب، بيروت، دار المعرفه، 1379ق.
    • عظيم‌آبادي، محمدشمس‌الحق، عون المعبود شرح سنن أبي‌داود، چ دوم،‌ بيروت، دار الكتب العلميه، 1995م.
    • عكري، عبدالحي‌بن احمد، شذرات الذهب، تحقيق عبدالقادر الأرنؤوط و محمود الأرناؤوط، دمشق، دار ابن‌كثير، 1406ق.
    • عيدروسي، عبدالقادربن شيخ، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
    • عيني، بدرالدين، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌‌تا.
    • فخررازي، محمدبن عمر، التفسير الكبير، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق.
    • قونوي، قاسم‌بن عبدالله، انيس الفقهاء في تعريفات الألفاظ المتداوله بين الفقهاء، تحقيق احمدبن عبدالرزاق الكبيسي، جده، دار الوفاء، 1406ق.
    • كفوي، ايوب‌بن موسى، الكليات معجم في المصطلحات والفروق اللغويه، تحقيق عدنان درويش و محمد المصري، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1419ق.
    • كلاعي، سليمان‌بن موسى، الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول‌الله، تحقيق محمدكمال‌الدين عزالدين علي، بيروت، عالم الكتب، 1417ق.
    • گراوند، مجتبی و شهلا يوسف‌وند، «تحليل و ارزيابی شيوه تاريخ‌نگاری ذهبی در دول الاسلام»، تاريخ‌پژوهی، 1391، ش 51، 137ـ154.
    • ماوردي، محمدبن حبيب، الحاوي الكبير، تحقيق علي‌محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
    • متقي هندي،‌ علي‌بن حسام‌الدين، كنز العمال، تحقيق محمود عمر الدمياطي، بيروت،‌ دار الكتب العلميه، 1419ق.
    • مزي، يوسف‌بن زكي، تهذيب الكمال، تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1400ق.
    • مسلم‌بن الحجاج، صحيح مسلم، تحقيق محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
    • معلمي، عبدالرحمن، التنكيل بما في تأنيب الكوثري من الأباطيل، تحقيق محمد ناصرالدين الباني و دیگران، چ دوم، بيروت، المکتب الاسلامي، 1406ق.
    • مقدسي، مطهربن طاهر، البدء والتاريخ، تحقيق بورسعيد، بيروت، مكتبة الثقافة الدينية، بي‌تا.
    • مقريزي، تقي‌الدين احمدبن علي، امتاع الأسماع، تحقيق محمدعبدالحميد النميسي، بيروت، دار الكتب العلميه،‌ 1420ق.
    • ملاعلي القاري، نورالدين علي بن محمدبن سلطان، الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة المعروف بالموضوعات الكبرى، تحقيق محمد الصباغ، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1391ق.
    • منذری،‌ عبدالعظيم‌بن عبدالقوي، مختصر سنن ابي‌داود، رياض، مكتبة المعارف، 1431ق.
    • موسی‌بن عقبة، المغازی،‌ تحقيق محمد باقشيش، المملكة المغربية، جامعة ابن‌زهر، 1994م.
    • نبهاني، يوسف‌بن اسماعيل، حجة الله علي العالمين في معجزات سيد المرسلين، تحقيق عبدالوارث محمد علي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق.
    • نسائي، احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين علي‌بن ابي‌طالب، تحقيق احمد ميرين البلوشي، كويت، مكتبة المعلا، 1406ق.
    • نسفي، ابي‌حفص عمربن محمد، طلبة الطلبة في الإصطلاحات الفقهية، تحقيق خالد عبدالرحمن العك، عمان، دار النفائس، 1416ق.
    • نووي، يحيى‌بن شرف، شرح النووي على صحيح مسلم، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1392ق.
    • ـــــ ، المجموع شرح المهذب للشيرازي، تحقيق محمد نجيب المطيعي، جده، مكتبة الارشاد، بی‌تا.
    • ـــــ ، تحرير الفاظ التنبيه، تحقيق عبدالغني الدقر، دمشق، دار القلم،‌ 1408ق.
    • نيشابوري، نظام‌الدين حسن، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقيق زكريا عميران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق.
    • واقدي،‌ محمدبن عمر، المغازي، تحقيق محمد عبدالقادر احمد عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق.
    • ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.
    • يعقوبي، احمدبن ابي‌يعقوب، تاريخ اليعقوبي، تحقيق عبدالامير مهنا، بيروت، ‌شركة الأعلمي للمطبوعات، 1431ق
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روح الهی امیری، زهرا، روستایی، اکبر.(1398) نقد و بررسی گزارش ذهبی درباره نقش امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ خیبر با تأکید بر کتاب «المنتقی من منهاج الاعتدال». ، 16(2)، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زهرا روح الهی امیری؛ اکبر روستایی."نقد و بررسی گزارش ذهبی درباره نقش امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ خیبر با تأکید بر کتاب «المنتقی من منهاج الاعتدال»". ، 16، 2، 1398، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روح الهی امیری، زهرا، روستایی، اکبر.(1398) 'نقد و بررسی گزارش ذهبی درباره نقش امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ خیبر با تأکید بر کتاب «المنتقی من منهاج الاعتدال»'، ، 16(2), pp. 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    روح الهی امیری، زهرا، روستایی، اکبر. نقد و بررسی گزارش ذهبی درباره نقش امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ خیبر با تأکید بر کتاب «المنتقی من منهاج الاعتدال». ، 16, 1398؛ 16(2): 43-60