، سال شانزدهم، شماره دوم، پیاپی 47، پاییز و زمستان 1398، صفحات 83-102

    رهیافتی نو به تاریخ پیدایش تشیع اثناعشری: شکل‌گیریِ به‌هنگام

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حامد منتظری مقدم / دانشیار گروه تاریخ مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / Montazeri@qabas.net
    چکیده: 
    در نوشتار حاضر، در پاسخ به این پرسش که «پیدایش تشیع اثناعشری در چه تاریخی و چگونه بود؟»، رهیافتِ «شکل گیریِ به هنگام» تبیین شد. در این نوشتار، روشْ تاریخی ـ کلامی، و هدفْ شناخت شکل گیری تشیع دوازده امامی است و یافته ها عبارت است از: واژۀ «امامیه» هم پایه با «اثناعشریه». ورای این عناوین، آگاهی شیعیان به اندیشۀ «دوازده امام» با ترویج روایات آن ارتباطی تنگاتنگ داشت. این روایات در اواخر عصر حضور و دوران غیبت صغرا ترویج شد. صرف نظر از آگاهی های دیرین و فردی راویان، بر پایه‌ی شواهد، اکثریت شیعیان در میانۀ غیبت صغرا و ابتدای غیبت کبرا دوازده امامی بودند، و این نشان از شکل گیری به هنگام مذهب داشت.     در عصر حضور، فقط شناخت امام زمان و امامان پیشین لازم بود، و در عصر غیبت، اندیشۀ «دوازده امام» در تقابل با تداوم نامحدود امامان ضرورت یافت. براین اساس، شکل گیری تشیع اثناعشری برآمده از ضروریات اعتقادی و نیز «تقیه»، کاملاً به هنگام بود، نه ناگهانی و با دگرگونی سریع اوضاع.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A New Approach to the History of the Origin of Twelver Shi'ism: Timely Formation
    Abstract: 
    In the present article, in response to the question, “When did Twelver Shiism arose?” the “timely formation” approach was proposed. The findings are as follows, the word “Imamiyya” was synonymous with “Twelver”. Beyond this, the Shiites’ awareness of the idea of the “Twelve Imams” was closely related to the promotion of its narrations. These narrations have been promoted at the end of the time of presence and the period of Minor Occultation. Regardless of the narrators’ old and personal knowledge, based on the evidences, the majority of Shiites were among the Twelver Shi’a between the Minor Occultation and the beginning of the Major Occultation. This was a sign of the formation of this party. In the age of presence, it was only necessary to know the Imam of the time and the previous Imams, and in the age of Occultation, the idea of “twelve Imams” became necessary in contrast to the unlimited continuity of the Imams. Accordingly, the formation of Twelver Shi’ism arising from the necessities of belief as well as “taqiyyah” was quite timely, and so it did not happen suddenly and with a rapid change of circumstances
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    پژوهش‌های تاریخی در عرصۀ اندیشه‌های اعتقادی، با عملکردی دوسویه، به اثبات و فهم عميق آن انديشه‌ها و یا تردید دربارة آنها انجامیده‌اند. در این میان، تاریخ پیدایش مذاهب به لحاظ بازتاب اصالت آنها و شمول ابعاد فراتاریخی (اعتقادی)، پیوسته دشوار و حساسیت‌زا بوده است؛ چنان‌که گاه بر سر تقدم و تأخر اسم و عنوان یک مذهب، کشمکش بوده است.
    در نوشتار حاضر، مسئلۀ اصلی این است: «پیدایش تشیع اثناعشری در چه تاریخی بوده است؟» این مسئله، پيشينة پژوهشي درخورتوجهي دارد. محسن الویری مهم‌ترين پژوهش‌ها را در مقالۀ «گونه‌شناسي انتقادي ديدگاه‌ها دربارة تاريخ و چگونگي پيدايش تشيع» شناسانده است.  در میان آنها، دیدگاه‌های اتان کلبرگ و سيدحسين مدرسي طباطبائي مشهورتر و تأمل‌برانگیزتر بوده است. کلبرگ پيدايش انديشة «دوازده امام» را در نيمة قرن چهارم،  و انتقال از اماميه به اثنا‌عشريه دانسته؛  و مدرسي، آن را در اواخر غيبت صغرا (260ـ329ق) و آغاز غيبت کبرا انگاشته،  از آن به تکامل تدريجي مکتب تشيع  و آگاهي «ناگهانيِ» جامعة شيعي در پی يافتن احاديث اثنا‌عشر از سوی محدثان شیعه ياد کرده است. 
    هر دو دیدگاه با اين ادعا که در عصر حضور ائمه اطهار، همة شیعیان به اندیشۀ «دوازده امام» آگاه نبوده‌اند و فرقه‌ای به نام «اثناعشریه» وجود نداشته و فقط عنوان «امامیه» مطرح بوده، نيز با تاریخ‌گذاری و تبیین‌هایی خاص، نگرش شیعیان دوازده امامی را، که مذهب خويش را برآمده از اصل اسلام می‌دانسته‌اند، به چالش کشیده‌اند.
    اين نوشتار ناظر به دو دیدگاه یادشده ـ و نه نقد آنها که نیازمند نوشتاری جداست ـ در پژوهشی «توصیفی ـ ‌تحلیلی» و «تاریخی ـ کلامی»، رهیافتي نو را ذيل عنوانِ «شکل‌گیری به‌هنگامِ تشيع اثناعشري» ارائه و تبيين کرده است.
    1. «اماميه»؛ پيشينه و هم‌پاية «اثناعشريه»
    مذهب تشيع در تقسیمی کلان، شامل «اماميه» و «غيراماميه» (زیدیه) است.  شيخ مفيد اماميه را معتقد به امامان معصوم و منصوص،  و شامل گروه‌هايي همچون کيسانيه،  ناووسيه،  اسماعيليه،  فطحيه  و واقفه  دانسته است. پیداست که چنین مفهومی برای امامیه، عام‌تر و فراتر از اثناعشریه بوده است. به همین مفهوم عام، شهرستاني از باور اماميه به امامت منصوص حضرت علي و فراوانی انشعابات آن سخن گفته است.  البته وی به مفهوم خاصِ هم‌پایۀ اثناعشریه نیز اشاراتی کرده است.  شيخ مفيد در اوائل المقالات، «اماميه» را نام معتقدان به وجوب و وجود امام در هر زمان ـ مشروط به نص جلّي، عصمت و کمال ـ دانسته و افزوده که در عرف، این نام کساني است که امامت را تا امام رضا امتداد داده و ديگر گروه‌ها با عناوين ديگر شناخته شده‌اند.  سپس اماميه را معتقد به دوازده‌ امام،  و معادل اثناعشريه شناسانده است. همچنین نوبختي و اشعري قمي، دو فرقه‌نگار شيعي در اواخر قرن سوم، در کاربردی کهن به مفهوم خاص، «اماميه» را معتقد به اینکه «زمين از حجت خالي نمي‌ماند» و «پس از امام حسن عسکري، فرزندی از او امام غايب است و به اذن الهي روزي ظهور و قيام خواهد کرد» دانسته‌اند. 
    شواهد بيانگر آن است که در عصر حضور ائمة اطهار، عنوان «اصحاب الامامه»، معادل اماميه رواج داشته است. با این عنوان، از پيروان امام صادق در نگاشته‌ای از قرن سوم،  و از پيروان امام جواد از زبان قاسم‌بن ‌عبدالرحمن زيدي  یاد شده و در گزارشي از سال 248ق، از تقابل آنان با زيديه سخن گفته شده است. 
    عنوان «اهل الامامه» نیز معادل اماميۀ اثناعشریه به کار رفته است. مسعودي «اهل الامامه» را معتقد به امامت بر پاية نصّ الهي و تعيين پيامبر و وجود حجت الهي در هر زمان دانسته، آخرين امام ایشان را «صاحب الوقت الثاني‌عشر» شناسانده و گفته که در زمان نگارش کتابش (332ق)، ايشان دربارة غيبت سخن بسيار دارند. 
    کلبرگ با استناد به رواج واژة «اماميه» به جاي «اثناعشريه» در دوران غيبت صغرا تا دورة آل‌بويه، ادعا کرده: «واژة [اثناعشريه] في‌نفسه صورت تثبيت‌شده‌اي نداشته است».  گویا منظور وی از واژه همان اندیشه، و ادعای او تثبیت نشدن اندیشۀ «دوازده امام» در ادوار یادشده است. او در این‌باره، تحلیلی کوتاه و مبهم نیز دارد: «محتمل است که با تداوم استفاده از واژه‌هاي کهن‌تر، عالمان دوازده امامي شيعي تمايل بر تأکيد بيشتر بر ادعاي خود، که تنها جانشينان مشروع پيامبر، شيعيان هستند، داشته‌اند».  باید اذعان کرد که این سخنان، با دو بی‌دقتی آشکار همراه است:
    اولاً، تثبیت یک اندیشه، بیش از آنکه در گرو کاربرد لفظی خاص باشد، بسته به اموری همچون استحکام ادله (در ساحت نظر) و شمار معتقدان (در ساحت عمل) است.
    ثانیاً، استفاده از واژۀ «اماميه» و مترادفات آن (اصحاب الامامه و اهل الامامه)، چه پیش از اثناعشریه و چه هم‌پایه و هم‌زمان با آن، بدین سبب بوده که در بازتاب محوریتِ اندیشۀ امامت در اعتقادات بنیادین امامی‌مذهبان رساترین واژه بوده،  و بدين‌روي، حتی پس از تثبیت قطعی اندیشۀ «دوازده امام» در دوران غیبت کبرا و عبور از هر گونه تحير، همچنان تداوم یافته است. 
    در این حال، با گذشت زمان، به‌تدريج، اصطلاح «اثناعشريه» نيز به علت صراحت در انعکاس باور به آخرین امام بودنِ حضرت مهدي، همراه با اصطلاح اماميه به کار رفته و گاه به کاربردي غالب تبديل شده است.
    2. شناختِ «شمارِ امامان» در عصر حضور
    در دوران حضور، روايات دالّ بر معرفي امامان معصوم و دوازده بودنِ شمار آنان، براي بسياري از شيعيان ناشناخته بود. شاهد اين سخن، پيدايش فرقه‌هايی همچون کيسانيه، زيديه، اسماعيلیه و واقفه و مانند اينهاست. آنان صرف‌نظر از باور به اماماني که در مستندات روايي اثناعشريه نامي از آنها برده نشده، شمار امامان را از دوازده تن، کمتر (در کيسانيه و واقفه) يا بيشتر (در زيديه و اسماعيليه) دانسته‌اند.
    شيخ صدوق در برابر کساني که با تأکيد بر اختلاف و تحير فراوان شيعيان پس از شهادت امام صادق پرسيده‌اند که اگر اين روايت که امامان دوازده تن‌اند، صحيح است، پس چرا شيعيان اين اندازه دچار اختلاف شده‌اند؟ تصريح کرده است: «ما مدعي نيستيم که در آن دوران همة شيعيان، امامان دوازده‌گانه را با نام‌هايشان مي‌شناختند». سپس تأکيد کرده است: «ما مي‌گوييم: رسول خدا خبر داده است که امامان و خلفاي پس از او، دوازده‌ تن‌اند... و دانشمندان شيعه اين حديث را با اسامي امامان روايت کرده‌اند، و چه‌بسا در ميان ايشان، برخي اين حديث را نشنيده باشند». 
    نکتة بسيار مهم اينکه بر پاية مباني اعتقادی شيعي، در اصل، ضرورتي نداشته است که امامي‌مذهبان در عصر حضور، به «دوازده‌تن‌ بودنِ شمار امامان» آگاه و معتقد شوند. در اين‌باره، بايد دانست که ازيک‌سو، بر پاية این فرمودۀ نبوي که «هر کس امام خويش را نشناسد و بميرد، به مرگ جاهلي مُرده است»،  هر مسلماني موظف به شناخت امام زمان خويش است. از ديگر سوي، بر پاية انديشة امامت شيعي، آنچه يک شيعة امامي دربارة امام خويش بايد باور داشته باشد، اين است که او «مفترض الطاعه» و «منصوب از سوی خداوند» است. البته اين دو، حداقلِ اعتقادات لازم دربارة امام، به‌ويژه در مراحل آغازین، بوده و موجب تمایز شيعة امامي مي‌شده است؛  چنان‌که امام صادق پاداش‌هاي زیارت قبر امام حسين را مختصِ زائري دانست که حضرت را امام از جانب خدا و مفترض‌الطاعه بداند.  همچنین شيخ صدوق پس از نقل حديث معروف «...لا إله إلا الله حصني...» از امام رضا، که حضرت در پايان فرمودند: «بشروطها وأنا من شروطها»، نگاشته است: «از شروط آن، اقرار به اين است که امام رضا از سوی خداوند، امام بر بندگان و مفترض‌الطاعه است». 
    در اين ميان، اعتقاد به «منصوب بودن از جانب خدا»، اقتضا داشت که شيعیان در عصر حضور، به امامان قبل از امام زمان خويش تا رسول خدا نيز شناخت و باور داشته باشند، تا بر نصب الهي امام زمانشان (بر پاية نص نبوي به امامت امام علي و سپس نص از علي به امام حسن و به همين شکل تا امام وقت) آگاهی یابند؛ اما بر ایشان واجب نبود به امامان بعدی و اينکه شمار نهایی آنان دوازده تن است، آگاه و باورمند باشند.
    بنابر گزارشي، فضيل‌بن‌ مرزوق در گفت‌وگو با عمربن ‌علي و حسين‌بن ‌علي، دو تن از برادران امام باقر، نخست از آنها پرسيد که آيا در ميان شما اهل‌بيت، امام مفترض‌الطاعه‌اي هست که اگر کسي بدون شناخت او بميرد، به مرگ جاهلي مرده باشد؟ چون آن دو پاسخ منفي دادند، رو به عمر‌بن ‌علي گفت: اين جايگاهي است که شما آن را براي علي بر پايۀ وصيت پيامبر، سپس براي حسن بنا بر وصيت علي، سپس براي حسين بنا بر وصيت حسن، سپس ‌براي علي‌بن ‌الحسين بنا بر وصيت حسين، سپس براي محمدبن‌ علي بنا بر وصيت علي‌بن‌ الحسين() باور داريد. در اين گزارش، که منبع آن از اهل‌سنت است، آمده که عمربن‌ علي، وصيت پدرش امام سجاد را به امام باقر انکار کرد و چنين انديشه‌اي را به معلي‌بن ‌خُنَيْس نسبت داد.  در اين حال، متن گزارش به‌روشني بيانگر آن است که شيعيان، امام زمان خويش را مفترض‌الطاعه مي‌دانستند و به امامت او، براساس نص و وصيت پياپي امامان پيشين و در نهايت، نص و وصيت رسول خدا معتقد بودند.
    همچنين براساس چندين گزارش از عصر حضور امامان، شيعياني که درصدد عرضة اعتقادات خود بر امام زمان خويش بودند، به ذکر اسامي ائمة اطهار تا همان امام بسنده کردند؛ چنان‌که اسماعيل‌بن‌ جابر در سخني با امام باقر، امامان خود را علي‌بن ‌ابي‌طالب، حسن، حسين، علي‌بن ‌الحسين و در نهايت، خود آن حضرت دانست، و از سوي ایشان تأييد شد.  عمروبن‌ حريث،  نوح‌بن‌ ابراهيم مخارقي،  حسن‌بن زیاد  و شيعه‌اي گم‌نام  نيز در گفت‌وگوهايی جداگانه با امام صادق، به امامت علي‌بن‌ ابي‌طالب، حسن، حسين، علي‌بن ‌الحسين، محمدبن ‌علي و سپس خود آن حضرت اذعان کردند، و همگی با تأييد امام روبه‌رو شدند‌. در اين حال، امام صادق، در نمونه‌اي مشابه، به زكريابن ‌سابق، که اسامي امامان را تا امام باقر بيان کرده بود، اجازه نداد که نام خود ايشان را نيز بياورد،  که اين، به سبب تقيه بود. به همين سبب، حضرت در پاسخ به عمر‌بن‌ مسلم، که اسامي ائمة اطهار را جويا شده بود، براي وي نام ائمة پيشين را بيان کرد؛ اما از ذکر نام خویش اجتناب فرمود.  البته در یک نمونة خاص و دور از تقیه (احتمالاً در دوران افول امویان)، امام صادق در عرفات خطاب به همگان، رسول خدا و ائمۀ پیشین و در نهایت، خویشتن را به عنوان «امام» معرفي کرد. 
    اين شواهد به‌روشني بيانگر آن است که در عصر حضور، بر امامي‌مذهبان، اعتقاد به امام وقت و امامان پيشين لازم بود، و شناخت امام يا امامان بعدي و اينکه آنان دوازده تن‌اند، ضرورتي نداشت.
    البته در اينجا، بايد اذعان کرد که معمولاً شيعيان امامي، خود دغدغة شناخت امامِ بعدي (جانشين امام وقت) را داشتند که هر جا شرايط اجازه مي‌داد، از سوي امام حاضر، معرفي، و بر رعايت احتياط و علني نکردن آن تأکيد مي‌شد. هنگامي که فيض‌بن ‌مختار با اصرار از امام صادق خواست تا امام پس از خود را به او معرفي کند، حضرت با معرفي فرزندش، موسي، به او تأکيد کرد که پيش از اين، اجازة معرفي نداشت، و از او خواست که در اين‌باره، جُز با اعضاي خانواده و دوستان قابل اعتمادش سخني نگويد.  همچنين حضرت به عبدالرحمان‌‌بن ‌حجاج، که جويای «وليّ ‌امرِ» پس از ايشان شده بود، سربسته فرمود: «موسي آن زره را پوشيد و به قامتش راست آمد». قابل توجه است که عبدالرحمان همين پاسخ را براي خود کافي دانست. 
    بر پاية روايتي، يزيدبن ‌سليط درحالي‌که در عمره با امام کاظم هم‌سفر بود، در جاي مشخصي از مسير به حضرت يادآور شد که در همين جا، من و پدرم با شما و پدرتان امام صادق در سفر عمره بوديم، که پس از جويا شدن پدرم، امام صادق شما را به عنوان امام پس از خود به ما معرفي کرد و در حال بیان اوصافي از شما بود که فردي بيگانه بر ما وارد شد؛ پس نتوانست سخنش را ادامه دهد. سپس ابن‌سليط از امام کاظم خواست که ايشان نيز جانشين خود را به وي معرفي کند. حضرت ابتدا با تأکيد بر اينکه زمانه تغيير کرده است، درصدد تقيه برآمد؛ اما در نهايت، اذعان ‌کرد که اختيار امر امامت با خداست و خبر آن را رسول خدا آورده و پس از او فرزندش، علي، امام است؛ و تأکيد کرد که اين خبر، امانتي است که فقط بايد شخص خردمند و راستگو را از آن آگاه کند، و هر گاه از او خواسته شد، بر آن شهادت دهد. 
    در گزارشي مشابه، نصر‌بن ‌قابوس مي‌گويد: «به موسى‌بن ‌جعفر عرض کردم: من از پدر شما پرسيدم که چه کسي بعد از شماست؟ او شما را به من معرفي فرمود. آن‌گاه زماني‌که ابوعبدالله (امام صادق) وفات يافت، مردم به راست و چپ رفتند (منحرف و منشعب شدند)؛ اما من و يارانم به شما قائل شديم. حال به من بگوييد که بعد از شما کيست؟ (موسى‌بن‌جعفر) فرمود: فرزندم علي». 
    افزون بر این، با توجه به فراهم بودن شرايط، امام حاضر، خود ابتدا و بدون آنکه از او پرسيده شود، امام بعدي را معرفي مي‌کرد؛ چنان‌که امام صادق در معرفي فرزندش، موسي، به مفضل‌بن‌ عمر فرمود: «وصيت مرا درباره او بپذير و امر او را با هم‌نشينان مورد اعتمادت در ميان بگذار». 
    کاربرد واژة «وصي»، که شيعيان آن را معادل با «امام» مي‌دانستند، و در اين حال، واژه‌اي تقيه‌آميز بود، فرصت بهتري را براي معرفي جانشين امام فراهم مي‌کرد. بنا به گزارشي، امام کاظم به فرزندش علي وصيت کرد و در اين‌‌باره، نامه‌اي نگاشت و بر آن، شصت تن از بزرگان مدينه را شاهد گرفت.  همچنين بنا به گزارشي ديگر، همان‌گونه که پيامبر علي‌بن ‌ابي‌طالب را در غدير خم شناساند، امام کاظم نيز در معرفی فرزندش، علي، فرمود: «اي اهل مدينه (اي اهل مسجد)، پس از من، اين، وصي من است». 
    گاهي نيز با توجه به فراهم نبودن شرايط، با وجود پرسش برخي از شيعيان، معرفي امام بعدي به زماني ديگر واگذار مي‌شد. امام رضا سال‌ها پيش از ولادت امام جواد، در پاسخ به بَزَنْطي، امام پس از خود را فرزندش معرفي کرد، و پس از به دنيا آمدن فرزندش، با اجتناب از تصريح به نام جانشين خويش، فرمود: «اکنون، وقت پاسخ به اين پرسش نيست». سپس اين نگراني را که شيعيان همانند آنچه پس از شهادت امام کاظم رخ داد، دچار انشعاب و انحراف شوند، رد کرد و اطمينان داد که امام، به وقت خود، جانشين‌اش را معرفي، و در اين‌باره حجت را تمام خواهد کرد. 
    همچنين امام هادي در زماني که فرزندش ابو‌جعفر (محمد) زنده بود و برخي او را جانشين حضرت مي‌پنداشتند، به علي‌بن‌ عمرو عطار، که در اين‌‌باره سؤال کرده بود، پاسخ داد که هيچ‌کس را جانشين حضرت ندانند تا امر (نص و فرمان) ايشان به آنها برسد. بعد از مدتي حضرت در پاسخ به نامة علي‌بن‌ عمرو، بزرگ‌ترين فرزندشان را که در آن زمان، ابومحمد (امام حسن عسکري) بود، جانشين خود معرفي کرد. 
    بنا بر گزارشي آشنا، عبدالعظيم حسني در عرضة اعتقاداتش بر امام هادي، به امامت ائمة اطهار از علي‌بن ‌ابي‌طالب تا امام جواد و سپس امامت آن حضرت اذعان کرد. اين گزارش تا بدينجا، شاهدي است بر سخني که پيش‌تر گذشت، مبني بر اينکه بر امامي‌مذهبان، شناخت امام زمان خود و امامان قبل ـ و نه امامان بعد ـ لازم بوده است. البته ادامة گزارش بيانگر آن است که امام هادي عبدالعظيم را به اينکه جانشين ايشان، پسرش حسن (عسکري) است، و به اينکه امام پس از او، غيبت و سپس قيام خواهد کرد و عدل را در زمين خواهد گسترد، رهنمون شد. در اين ميان، اين نکته نيز شايان توجه است که امام هادي، با وجود معرفي دو امام پس از خود به عبدالعظيم، دوازده بودن شمار امامان را به وي يادآور نشد.  اين، خود گواهي است بر اينکه بر امامي‌مذهبان در عصر حضور ضرورت نداشت که به «دوازده تن بودنِ امامان» معتقد شوند.
    سخن از ضرورت نداشتن اعتقاد به «دوازده تن بودنِ امامان» براي امامي‌مذهبان در عصر حضور، به معناي آن نيست که ايشان در آن دوران، در اين‌‌باره هيچ شناختي نداشتند. اکنون چند نمونة دالّ بر شناخت فردي و محدود شيعيان به انديشة «دوازده ‌امام»:
    حمران‌بن ‌اعين به نقل از امام باقر، از رسول خدا روايت کرده است: «از اهل‌بيتِ من، دوازده تن محدث خواهند بود».  همچنين محمد‌بن ‌عمران در خانة خود در مکه، در گفت‌وگو با چند تن از شيعيان، از امام صادق نقل کرد: «ما دوازده محدث هستيم». لازم به ذکر است که ابوبصير نيز، که در آن جمع حاضر بود، از شنيدن همين سخن از امام باقر خبر داد.  زرارة‌بن ‌اعين نيز از امام باقر اين سخنان را روايت کرده است: «دوازده امام، از آل‌محمد، همه محدثند...»؛  «ما دوازده اماميم، حسن و حسين از امامانَند و ائمة ديگر از فرزندان حسين‌اند». 
    ابراهيم کَرْخي نيز مي‌گويد که امام صادق در خلوت، فرزندش موسي را به عنوان جانشين خود به او معرفي، و به اينکه آخرين از دوازده امام، مهدي منتظر، از نسل اوست، تصريح فرمود. 
    3. ترويج و تثبيت انديشة «دوازده امام»
    محمدبن‌ ابراهيم نُعْماني در کتاب الغيبة،  ذيل عنوان «ما روي في أنّ الأئمّة اثناعشر إماماً...»، چهل حديث ارائه و در اقدامي ارزشمند، تاريخ نقل برخي از آنها را اين‌گونه بیان کرده است: 
    حديث نخست (از پيامبر، دالّ بر بودنِ دوازده امام به شمار ماه‌هاي سال) را ابراهيم‌بن ‌اسحاق نهاوندي در سال 229ق از عبدالله‌بن‌ حماد انصاري شنيده و خود در سال 293 (يا 273)ق آن را براي ابوسليمان باهلي نقل کرده است. 
    حديث پنجم (مشهور به «لوح» جابر) را نعماني در سال313ق در شيراز از موسي‌بن‌ محمد قمي شنيده است. 
    حديث ششم (روايت امام باقر از پيامبر، دالّ بر دوازده‌ محدَّث از اهل‌بيت) را در سال 273ق، يحيى‌بن ‌زكريا‌بن‌ شيبان از کتابش براي احمد‌بن ‌‌عقده كوفي روايت کرده است. 
    حديث هفتم (روايت امام صادق از پيامبر، دالّ بر دوازده امام: علي، حسنَین و نه فرزند حسين) را در سال 204ق، محمدبن ‌ابي‌عمير براي احمدبن ‌هلال نقل کرده است. 
    حديث بيست‌وسوم (روايت امام علي از رسول خدا، دالّ بر دوازده امام: علي و يازده فرزند او) را در سال 265ق در مکه، بدر‌بن ‌اسحاق انماطي قزويني براي ابوعلي قوهستاني روايت کرده است. 
    اقدام نعماني در ثبت سال‌هاي نقل اين روايات، از اين نظر ارزشمند است که مي‌تواند الگویي از سير نقل روايات دالّ بر دوازده امام در محافل شيعي به دست دهد. سال‌هايي که او ثبت کرده، در واقع، ناظر به دو مقطع زماني است:
    يک. اواخر دوران حضور: سال‌هاي 204و229؛
    دو. اوايل و ميانة غيبت صغرا: سال‌هاي 265، 273، 293و313.
    اين الگو نشان مي‌دهد که در يک روند کاملاً منطقی، اين روايات در اواخر عصر حضور و سپس در غيبت صغرا میان شیعیان ترویج شده است. در همین چارچوب، شيخ کليني دربارۀ يکي از نصوص اثناعشر (حدیث خضر)، به اينکه تاريخ نقل آن ده سال پيش از حيرت (غيبت) بوده، تصريح کرده است.  شيخ صدوق نیز در گزارش حديثي از عبدالله‌بن ‌مسعود ـ دالّ بر دوازده‌ خلیفۀ پيامبر ـ يادآور شده که آن را اسحاق‌بن‌ راهويه در سال 238ق براي محمدبن ‌يحيي مروزي و سپس وي آن را در ري در سال 302ق براي احمد‌بن‌ حسن قطان نقل کرده است. 
    الگوی یادشده برای ترویج روایاتِ «دوازده امام» میان شیعیان، الگویی اولیه (بر پایۀ تواریخ نقل چند روایت)، اما کاملاً توجیه‌پذیر و سازگار با شواهد تثبیت اندیشۀ «دوازده امام» است. بی‌تردید با کشف الگوی نهایی (بر پایۀ تواریخِ نقل همۀ روایات، با توجه به مقاطع زمانیِ راویان اصلی  و فرعی تا انتهای سند)، بازۀ زمانی شناخته‌شده در الگوی اولیه توسعه می‌یابد و این، در نتيجة بحث (شکل‌گيري تشيع دوازده ‌امامي در میانۀ غیبت صغرا ـ مثلاً) تأثيري ندارد.
    بايد يادآور شد که فضاي ضدشيعي، به‌ویژه در ابعاد سیاسی و فرهنگی، مانعِ ترويج آزاد روايات «دوازده امام» بود؛ چنان‌که ناقل يکي از همين روايات به نام محمدبن‌ ابي‌عمير (ف217ق)،  که به نقل او در سال 204ق اشاره شد، در دوران خلافت هارون يا مأمون، زنداني، و با آزار و آسيب فراوان روبه‌رو، و تمام کتاب‌هايش مصادره شد.  براين‌‌اساس، محدوديت فراروي ترويج این روايات، موجب مي‌شد تا شمار زيادي از شيعيان با انديشة «دوازده امام»، نا‌آشنا، و دربارة غيبت امام دوازدهم، دچار «حيرت»  شوند.
    در اين حال، آن حيرت دور از انتظار نبود،  و مراتب  و مراحلي داشت: ابتدا شديد بود؛ اما بنابر شواهدی ـ که در ادامه ارائه خواهد شد ـ در ميانة غيبت صغري و آغاز غیبت کبرا، رو به افول نهاد؛ اما با طولاني‌شدن غيبت، باز در مواقع يا مناطقي شدت يافت. نعماني در دهة دوم غيبت کبرا (حدود سال340ق) با اذعان به حيرت،  آن را عظيم،  و شیعیان ثابت‌قدم را اندک دانسته است.  چندي پس از او، صدوق (ف381ق) از حيرت بسياري از شيعيان نيشابور  و يک انديشمند شيعي اهل بخارا،  و شکوة مردي در بغداد دربارة طولاني‌شدن غيبت و شدت‌يافتنِ حيرت مردم ياد کرده است؛  اما پيش‌تر از ايشان، علي‌بن‌ بابويه قمي (ف329ق) در همان حال که از تحير و و بیمناکی افراد فراوان از طولاني شدن غيبت سخن گفته، آن افراد را داراي عقيدة صحيح خوانده است. 
    عالمان و مؤلفان شیعه در تثبيت اعتقادات و زدودن حیرت، همواره نقشي فعال داشته‌اند. نعماني با نگارش کتاب الغيبة و ارائة منسجم روایات «دوازده امام» در آن، نمونه‌اي برجسته است؛ اما نمي‌توان پذيرفت که او، نخستين مؤلف شيعه است که «به اهميت مسئلة اثنا‌عشر به‌درستي توجه کرد».  گزارش آن روایات در منابع پیشین؛ همچون کتاب سليم‌بن‌قيس،  بصائرالدرجات صفار (ف290ق)،  تفسير علي‌بن‌ ابراهيم (ف307ق)،  الامامة و التبصرة علي‌بن‌ بابويه (نگاشتۀ حدود سال 325ق)  و سرانجام ، الکافي کليني (ف 329ق)  نيز با «توجه درستِ» مؤلفان  همراه بوده است. بي‌ترديد، این منابع، که جُز اولي در میانه و اواخر غیبت صغرا نگاشته شده بودند، می‌توانستند در تثبیت اندیشۀ «دوازده‌ امام» و برون‌رفت جامعۀ شیعی از حيرت آغازين، تأثیرگذار باشند.
    پيش‌تر به وجود شواهدي بر افول حيرت در ميانة غيبت صغرا و آغاز غیبت کبرا اشاره شد. اکنون،‌ بيان آن شواهد:‌
    یک. مسعودي در سال 332ق، در مروج الذهب، در یادکرد فرقة اماميه (اهل الامامه)، ایشان را معتقد به امامت بر پاية نص الهي و ائمة اثناعشر (علي‌، حسن، حسين، علي‌بن‌الحسين، و ديگر امامان تا امام زمان) و داراي سخنان بسيار دربارة غيبت دانسته؛  و در جايي ديگر از همان کتاب و نيز در کتاب التنبيه و الاشراف، شيعيان دوازده ‌امامي را بزرگ‌ترين جماعت شيعي معرفي کرده و در سخني کوتاه، اما بسيار مهم، نگاشته است: «... ايشان، اکثریتِ شيعه‌اند».  چنين سخني به‌روشني بيانگر تثبيت و گستردگي انديشة «دوازده امام» ميان شيعيان و افول حيرت از ايشان است. قابل توجه آنکه در اين دوران، دو رقيب درون‌مذهبي (زيديان و اسماعيليان) با تشکيل دولت‌هايي همچون آل‌بويه، علويان يمن و طبرستان و فاطميان، بيشترين قدرت سياسي را داشتند. سخن مسعودي هم با توجه به سفرهاي دور و دراز او به بسياري از مناطق جهان اسلام،  به دور از تصوری ذهني، بر شناخت ميداني استوار بود.
    دو. بنا بر گزارش جعفربن ‌احمدبن ‌هيثم در کتاب المناظرات، وی در مناظره و گفت‌وگو با ابوعبدالله، داعي بزرگ فاطميان در مغرب، در سوم رجب 296ق در شهر رقاده،  از موضع کسي که چهار سال پيش از تاريخ يادشده امامي اثناعشري و آشناي به اين فرقه بود،  سخن گفته، و به اينکه امامية اثناعشريه اکثريتِ شيعه‌اند، تصريح نموده  و تأکيد کرده که آنها بر اينکه امامان، دوازده تَن‌اند، دلايلي آورده‌اند.  ابن‌‌هيثم به درخواست ابوعبدالله، به بيان ادلة شيعيان اثناعشري پرداخت و مدعي شد که ايشان به مواردي همچون وجود دوازده برجِ آسمان، دوازده ماهِ سال، دوازده ساعتِ روز و دوازده ساعتِ شب استناد مي‌کنند.  چنين ادله‌اي بي‌ترديد، نمي‌توانست مهم‌ترين و عالمانه‌ترین مستندات اثناعشريه به‌شمار آيد؛ اما اصل این استنادها مي‌تواند تثبيت انديشة امامت ائمة اثناعشر را نشان دهد. در اين ميان، جاي تأسف دارد که ابوعبدالله سخنان ابن‌هيثم را قطع کرد و به وي فرصت نداد که به تبيين بيشتر ادلة شيعيان اثناعشري بپردازد. البته گويا ابن‌هيثم خود نيز به اين کار علاقه‌اي نداشت و به هر روي، آمادة پذيرش دعوت اسماعيلي بود. 
    ابن‌هيثم در بيان ادلة شيعيان اثناعشري، نخواست يا فرصت نيافت تا به مستندات روايي ايشان و نيز اعتقاد بنيادين آنان به نصب الهيِ دوازده امام اشاره کند، درحالي‌که در همين دوران، نوبختي در بيان باورهاي اماميه، با تأکيد بر اينکه «امام را خداوند براي ما انتخاب و هر گاه بخواهد آشکار مي‌کند»،  مخفي بودن ولادت حضرت مهدي و ناشناخته ماندن ايشان را مستند به روايات فراوان دانسته است.  اشعري قمي (ف301‌ق) نيز در بيان اعتقادات اماميه، بر انتخاب و مخفي شدن امام از سوي خدا تأکيد نموده  و تصريح کرده که غيبت و ظهور امام مهدي به امر الهي است؛ همان‌گونه که خداوند، رسولش را چندين سال به سکوت و اظهار نکردن نبوتش فرمان داد. 
    به‌هر‌روي، گزارش مسعودي ناظر به آغاز غیبت کبرا و گزارش ابن‌هيثم ناظر به ميانة غيبت صغرا، هر دو به‌روشني بيانگر اين است که در این مقاطع تاریخی، بيشتر شيعيان به انديشة «دوازده امام» آگاهی و باور داشتند و آن اندیشه میان ایشان تثبيت شده بود.
    4. شکل‌گيریِ «به‌هنگام»
    در اینجا، واژۀ «شکل‌گیری» (formation) به جای «پیدایش» (appearance) برگزیده شد؛ زیرا در پیدایش، هرگونه وجود پیشین نفی می‌شود؛ اما در شکل‌گیری، می‌توان چنین در نظر گرفت که امری نخست به طور نامشخص وجود داشته و سپس شکل متمایزی یافته است.
    حال سخن از «شکل‌گیریِ به‌هنگامِ تشیع اثناعشری»، ناظر به آگاهی و باور جمعي شیعیان امامی به اندیشۀ «دوازده امام» است؛ همراه با تأکید بر اینکه آن آگاهی و باور، «به‌هنگام» و به دور از تحول ناگهانی و یا دیرکرد ناموجه بوده است.
    با تکيه بر مباحث پیشین (و با پرهيز از تکرار مستندات)، مي‌توان دريافت که شیعیان دوازده امامی همواره «امامیه» خوانده می‌شدند. ورای این عناوین، تثبیت اندیشۀ «دوازده امام» با نقل و ترویج روایات دالّ بر آن ارتباطی تنگاتنگ داشت. آن روایات (با اسناد و مضامین گوناگون)، در دوران حضور در دسترس همه يا بيشتر شيعيان نبود. البته روایاتی که فقط نام امام علی و یا حسنین را دربرداشتند در مقایسه با روایات شامل نام همۀ دوازده امام، آسان‌تر نقل می‌شد.  شماری از آن روایات از اواخر عصر حضور ترویج شد، و متون حدیثی برجای‌مانده از میانه و اواخر غیبت صغرا شامل بسیاری از آنها و زمینه‌سازِ تثبيت اندیشه بود. صرف‌نظر از آگاهی‌های فردی راویان، که پیشینه‌ای دیرین داشت، بر پایۀ گزارش‌هایی، اکثریت شیعیان در «میانۀ عصر غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا» به اندیشۀ مزبور اعتقاد داشتند که این، به معنای تحقق جامعۀ شیعۀ دوازده‌امامی و شکل‌گیریِ مذهب تشیع اثناعشری بود.
    بی‌تردید، شرایط تقیه، خود عاملی مهم در تأخیر شکل‌گیری تشیع دوازده امامی تا بازة زماني يادشده بود. اگر در دوران حضور روایاتِ «دوازده ‌امام» به دور از تقيه، آزادانه برای همگان نقل می‌شد، با آگاهی بسیاری از مخاطبان، زمینۀ شکل‌گیری تشیع دوازده امامی را در همان دوران فراهم می‌ساخت. 
    عامل مهم دیگر و در این حال کم‌شناخته، این است که ـ چنان‌که گذشت ـ در عصر حضور، بر اماميه فقط لازم بود که به امام زمان خويش و امامان پیشین شناخت و اعتقاد داشته باشند؛ اما آگاهی و باور به امامان بعدی و نیز «دوازده تن» بودن امامان واجب نبود. بر این اساس، دوازده امامی نبودن جامعۀ شیعۀ امامی در عصر امام صادق ـ مثلاً ـ کاملاً عادی، و به‌دور از هرگونه نقصان بود.
    افزون بر این، شیعیان بر پایۀ حدیث مشهور «ثقلین» و دیگر آموزه‌های معصومان،  به تداوم همیشگی امامت در خاندان رسالت باور داشتند. این باور به پیدایش اندیشه‌ای موسوم به «نَسَق» (پی‌درپی) میان برخی از امامیه انجامید که بر پایۀ آن، امامت همواره در خاندان رسالت ادامه می‌یافت و محدود به شمار خاصی نبود.  پیداست که اندیشۀ یادشده با «دوازده تن بودن»ِ شمار نهایی امامان تعارض داشت. البته این تعارض، در عصر حضور، که هنوز سلسلۀ امامان به انتها نرسیده بود، پنهان بود و در عصر غیبت آشکار شد و شیعیان معتقد به «آخرين امام» بودنِ حضرت مهدی و «دوازده تن» بودنِ امامان را به تقابل واداشت. ازاین‌رو، به نظر می‌رسد که اندیشۀ «دوازده امام» در تشیع امامیه، بیشتر در تقابل با همان اندیشۀ «نَسَق» ضرورت یافت  و لزوم باور به آن «ثانوی» و عَرَضی بود. 
    مدرسی در تحلیلی آورده است: «در سال‌های نخست، مسئلۀ غیبت ایشان چندان غیرعادی نبود... شیعیان می‌پنداشتند که حضرتشان با رفع مشکلات اضطراری موجود و خطر عاجل به زودی ظهور فرموده و به قاعدۀ اجداد طاهرین، به امور امامت قیام خواهند فرمود و رشتۀ امامان حق همچنان در خاندان گرامی آن وجود مقدس تا یوم القیام استمرار خواهد یافت.» 
    این تحلیل، درست به نظر نمی‌رسد؛ زیرا غیبت بی‌تردید، شناخت امام را دشوار می‌ساخت. اساساً در آغاز غیبت، شیعیان بیشتر بر شناخت شخص امام زمان تمرکز داشتند و سپس (با تأخیر) به ويژگي مضاعفِ «آخرين امام» بودنِ ایشان و «دوازده» بودنِ شمار امامان توجه یافتند. همچنین دور از باور نیست که شیعیان پس از مواجهه با مسئلۀ غیبت و يادکرد آموزۀ مهدویت و منجی بودن حضرت مهدی در آخر‌الزمان،  مي‌توانستند «آخرین امام» بودنِ حضرت را، و نيز اين را که ايشان پس از ظهور، وظيفه‌اي خاص و فراتر از امامان پيشين دارد، براي خود تداعی کنند.
    مدرسی هرگونه توجه شیعیان به حدیث اثناعشر در طول سه قرن اول هجری را انکار،  و بر وخامت وضعیت اعتقادي شيعیان پس از شهادت امام عسکری تا پایان غیبت صغرا و پایان دهۀ چهارم قرن چهارم، تأکید کرده  و کارکرد حديث اثناعشر را در برون‌رفت جامعة شيعي از آن وضعيت، «در حد اعجاز» شمرده است. البته او آغاز توجه به اندیشۀ «دوازده امام» را از اوایل قرن چهارم  و اواخر غیبت صغرا  دانسته است. در نهایت، با اشاره به تلاش همه‌جانبه و پیگیر مؤلفان و محدثان شیعه در گردآوری احادیث «دوازده امام»، نوشته است: «با جمع‌آوری و ترتیب و تدوین این احادیث، جامعۀ شیعی ناگهان دریافت که پیامبر اکرم و ائمۀ سلف نه‌تنها شمارۀ دقیق ائمة اطهار را پیش‌بینی فرموده بودند، بلکه نام دقیق آنان را... به رازداران اسرار امامت و صحابۀ خاص و مخلص خود بازگو کرده بودند». 
    کلبرگ نیز با انکار انعکاس عقايد شيعة دوازده ‌امامي در متون پیش از قرن چهارم، بازتاب آن را در آثاری همچون تفسير قمي (ف307ق)، و الکافي کليني (وفات: 329ق) «دگرگونی سریع اوضاع» خوانده  و مدعی شده است که شيعة اماميه در نيمة قرن چهارم هجري به اندیشۀ «دوازده امام» معتقد و به شيعة اثناعشريه تبديل شده است. او با وجود اذعان به ارجاعات فراوان به اندیشۀ «دوازده امام» در کتب امامي دورة غيبت صغرا،  به‌سبب رواج واژة «اماميه» به جاي «اثناعشريه» در دوران غيبت صغرا تا دورة آل‌بويه، از تثبیت نشدن آن اندیشه سخن گفته است. 
    اين نوشتار، در پي نقد آراء مدرسي و کلبرگ نيست؛ اما ناظر به ديدگاه‌هاي آن دو است. ملاحظه مي‌شود که در سخنان يادشده، مدرسي، وضع اعتقادي شيعیان را پس از شهادت امام عسکری، وخيم، و حديث اثناعشر را معجزه‌، و آگاهي جامعة شيعي را به انديشة «دوازده ‌امام» در نيمة نخست قرن چهارم، «ناگهاني» دانسته است. همچنين کلبرگ، بر «اثناعشري» ناميده‌نشدنِ اماميه تا نيمة قرن چهارم تأکيد کرده و انعکاس انديشة دوازده ‌امام را در آثار شيعي، «دگرگوني سريع اوضاع» خوانده است. افزون ‌بر اين، هر دو، روايت دوازده «خليفه» در اهل‌سنت را زمينه‌ساز پيدايش انديشة دوازده ‌امام دانسته‌، وجود روايات اثناعشر را در متون کهن شيعي، انکار يا در اصالتشان ترديد کرده‌اند. 
    اکنون صرف‌نظر از اينکه نيمة نخست قرن چهارم ديرتر از بازة زماني شناخته‌شده در نوشتار حاضر براي آگاهي جامعة شيعي با انديشة «دوازده ‌امام» است، بايد اذعان کرد که سخنان مدرسي و کلبرگ ـ خواسته يا ناخواسته ـ موهِم اين است که انديشة اثناعشر يک انديشة اصيل شيعي نيست، وگرنه بايد جامعة شيعي پيش‌تر، در عصر حضور يا ابتداي غيبت، بدان آگاهي مي‌يافت؛ اما اين آگاهي با تأخير، و به تعبير آن دو، «ناگهاني» و در پيِ «دگرگوني سريع» بوده است.
    در برابر، در رهيافت اين نوشتار، بدون لحاظ آگاهي‌هاي فردي شيعيان، آگاهی جامعۀ شیعی به اندیشۀ «دوازده ‌امام»، کاملاً «به‌هنگام» و بر پاية شرايط بيروني و الزامات اعتقادي دانسته شده است. آن اندیشه ازیک‌سو، متأثر از شرایط تقیّه بوده و ازاين‌رو، آگاهي جمعي شيعيان به آن، با دشواري و تأخير همراه شده، و از سوی دیگر، جزء الزامات اعتقادی عصر حضور نبوده و در عصر غیبت، در تقابل با اندیشۀ تداومِ بی‌شمارِ امامان ضرورت يافته است. در غیبت صغرا، شیعیان ابتدا در شناخت شخص امام زمان تمرکز کردند و در میانه و اواخر آن، در یک سیر طبیعی به اندیشۀ «دوازده امام» باورمند شده‌اند. همچنين بايد اذعان کرد که پيش‌تر، در عصر حضور، ائمة اطهار با رعايت تقيه و مصالح شيعيان و نيز با لحاظ اعتقادات بنيادين مذهب،‌ در روندي تدريجي و حساب‌شده، روايات اثناعشر را براي پيروانشان،‌ بيان، و ايشان را با انديشة دوازده‌امام آشنا کرده بودند.
    نتيجه‌گيري
    واژۀ «اماميه» و مترادفات آن (اصحاب الامامه و اهل الامامه) که بازتاب‌دهندة محوریتِ اندیشۀ امامت در اعتقادات امامی‌مذهبان بو‌ده، پیش از «اثناعشریه» به کار رفته است. سپس، اصطلاح اثناعشريه با انعکاس باور به آخرین امام بودنِ حضرت مهدي کاربرد و رواج یافته است؛ البته در ادامه، هر دو پاياپاي استعمال شده‌اند.
    در دوران حضور، انديشة «دوازده امام» براي بسياري از شيعيان امامي و چه‌بسا بيشتر آنان ناشناخته بود؛ البته برخی به اسامی همۀ امامان و شمار نهایی‌شان آگاه بودند.
    آگاهی و باور شیعیان به اندیشۀ «دوازده امام» با نقل و ترویج روایات دالّ بر آن، ارتباطی تنگاتنگ داشت. ترويج روایات آزاد نبود، و این موجب ناآگاهی و حیرت بسیاری از شيعيان در آغاز غیبت شد. در تثبيت اعتقادات و زدودن حیرت، راويان و مؤلفان شیعه نقشي فعال داشتند. از اواخر عصر حضور، شماری از آن روايات میان شيعيان نقل و ترویج شد. همچنین متون حدیثی برجای‌مانده از میانه و اواخر غیبت صغرا شامل بسیاری از آن روایات و زمینه‌‌ساز تثبيت اندیشۀ یادشده بود.
    صرف‌نظر از آگاهی‌های فردی راویان، بر پاية شواهد تاریخی، در میانۀ عصر غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا، اکثریت شیعیان به اندیشۀ مزبور آگاهی و باور داشتند، و این به معنای تحقق جامعۀ شیعۀ دوازده ‌امامی و شکل‌گیری مذهب تشیع اثناعشری در آن بازۀ زمانی بود.
    تأخیر این شکل‌گیری از دوران حضور ائمه، متأثر از محدودیت‌ها و شرایط تقیه و نیز ضروریات اعتقادی بود. در آن دوران، بر اماميه فقط شناخت امام زمان خويش و امامان پیشین لازم بود، و شناخت امامان بعدی و «دوازده تن»بودنشان ضرورت نداشت. ازاین‌رو، دوازده امامی نبودنِ جامعۀ شیعۀ امامی در عصر حضور کاملاً عادی بود.
    در عصر غیبت، اندیشۀ «دوازده امام» در تقابل با باور برخی از امامیه به تداوم نامحدود امامان در خاندان رسالت (اندیشۀ «نَسَق»)، ضرورت یافت. در آغاز، جامعۀ شیعی بیشتر بر شناخت شخص امام زمان تمرکز داشت و سپس به «آخرين امام» بودنِ ایشان و «دوازده» بودنِ شمار امامان توجه یافت.
    براین‌اساس، آگاهی و باور جمعی شیعیان به اندیشۀ «دوازده امام» در میانۀ عصر غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا، کاملاً «به‌هنگام» (برآمده از شرایط تقیه و ضروریات اعتقادی و در پيِ آشنايي تدريجي با روايات اهل‌بيت) بود، نه «ناگهانی»؛ چنان‌که مدرسی گفته، و نه با «دگرگونی سریع اوضاع» و سپس تأخیر تا نیمۀ قرن چهارم هجری؛ آن‌سان که کلبرگ انگاشته است.
     
        

    References: 
    • نهج‌البلاغه، ترجمۀ‌ محمد دشتي، قم، مؤسسة‌ فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين، 1384.
    • ابن‌بابويه قمي، علي،‌ الإمامة والتبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الإمام المهدي، 1404ق.
    • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه،1410ق.
    • ابن‌شهر‌‌آشوب مازندراني، محمد، مناقب آل ابي‌طالب، بيروت، دارالأضواء، بي‌تا.
    • ابن‌فقيه، احمد، البلدان، تحقيق يوسف الهادي، بيروت، عالم الكتب، 1416ق.
    • ابن‌هيثم، جعفر، پيدايي فاطميان و گفت‌وگوهاي دروني شيعيان در المناظرات، ويرايش ويلفرد مادلونگ و پل‌ اي. واکر، ترجمة محمد جاودان و اميرجوان آراسته، قم، دانشگاه اديان و مذاهب، 1388ق.
    • اربلي، علي‌بن عيسي، کشف الغمه، بيروت، دارالأضواء، 1405ق.
    • اشعري قمي، سعدبن‌ عبدالله، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، تهران،‌ علمي ‌و فرهنگي، 1360.
    • الويري، محسن، «نقد نظريه‌اي در پيدايش شيعة اثني‌عشري»، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق، 1374، ش 2، ص 51ـ86.
    • ـــــ ، «گونه‌شناسي انتقادي ديدگاه‌ها درباره تاريخ و چگونگي پيدايش تشيع»، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، 1391، ش 8، ص 7ـ52.
    • برقي، احمد‌بن ‌محمد‌، المحاسن، تحقيق سيدجلال‌الدين حسيني، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1330ـ1370.
    • پاکتچي، احمد، «اماميه»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، زيرنظر سيدکاظم موسوي بجنوردي، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، 1380.
    • تستري، محمدتقي، رسالة في تواريخ ‌النبي و الآل، قم، مؤسسۀ النشر الاسلامی، 1423ق.
    • حميري، عبدالله‌بن جعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث، 1413ق.
    • خزاز قمي، علي‌بن‌محمد، کفاية الاثر، تحقيق سيدعبداللطيف حسيني، قم، بيدار، 1401ق.
    • سليم‌بن‌ قيس هلالي، اسرار آل‌محمد، ترجمة اسماعيل زنجاني، قم، دليل ما، 1390.
    • شبيري زنجاني، محمدجواد، «نعماني و مصادر غيبت»، انتظار موعود، 1380، ش 2، ص 246ـ259.
    • ـــــ ، «معرفي کتاب غيبت نعماني»، انتظار موعود، 1381، ش 5، ص373ـ392.
    • شهرستاني، محمدبن عبدالکريم، الملل والنحل، تحقيق محمدسيد کيلاني، بيروت، دارالمعرفه، 1381ق.
    • صدوق، محمدبن علي، الأمالي، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.
    • ـــــ ، التوحيد، تحقيق سيدهاشم حسيني، قم، جماعة المدرسين، بي‌تا.
    • ـــــ ، عيون اخبار الرضا، تحقيق حسين اعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404ق‏.
    • ـــــ ، کمال‌الدين و تمام‌النعمه، تحقيق علي‌اكبر غفاري،‌ قم، مؤسسۀ النشر الاسلامی، 1363.
    • صفار قمي، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، تحقيق ميرزاحسن كوچه‌باغي، تهران، منشورات الاعلمي،‌ 1404ق.
    • طوسي، محمدبن حسن، اختيار معرفة الرجال، تصحيح ميرداماد استرآبادي، تحقيق سيدمهدي رجائي، قم، مؤسسة آل‌البيت، 1404ق.
    • ـــــ ، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414ق.
    • قاضي نعمان‌بن محمد، شرح الاخبار، تحقيق سيدمحمد حسيني، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، بي‌تا.
    • قمي، علي‌بن‌ ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح سيدطيب موسوي جزائري، نجف، بي‌نا، 1387ق.‍
    • کلبرگ، اتان، «نخستين کاربردهاي اصطلاح اثني‌عشريه»، در: تاريخ زيديه و اماميه، ترجمۀ محمد‌کاظم رحمتي، تهران، بصيرت، 1388.
    • ـــــ ، «از اماميه تا اثناعشريه»، ترجمة محسن الويري، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق، 1374، ش2، ص 201ـ221.
    • کليني، محمدبن ‌يعقوب، الکافي، تحقيق علي‌اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1389ق.
    • مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
    • مدرسي طباطبايي، سيدحسين، مکتب در فرايند تکامل، ترجمۀ هاشم ایزدپناه، تهران، کویر، 1386.
    • مسعودي، علي‌بن حسين، التنبيه والإشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل، قاهره، دارالصاوي، بي‌تا.
    • ـــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمدمحيي‌الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفه، 1368ق.
    • مفيد، محمدبن ‌محمدبن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج‌الله علي العباد، تحقيق مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث، قم، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413ق.
    • ـــــ ، الأمالي، تحقيق حسين استادولي و علي‌اكبر غفاري، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
    • ـــــ ، الفصول المختاره، تحقيق سيدميرعلي شريفي، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
    • ـــــ ، اوائل المقالات، تحقيق ابراهيم انصاري، چ دوم، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
    • ناشي اکبر، عبدالله‌بن ‌محمد، فرقه‌هاي اسلامي و مسئله امامت: ترجمة «مسائل الامامۀ»، ترجمة عليرضا ايماني، قم، دانشگاه اديان و مذاهب، 1389.
    • نجاشي، احمدبن‌علي، فهرست اسماء مصنفي الشيعه (رجال النجاشي)، تحقيق سيدموسي شبيري زنجاني، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1416ق.
    • نعماني، محمدبن ‌ابراهيم، الغيبة، تحقيق علي‌اکبر غفاري، تهران، صدوق، بي‌تا.
    • نوبختي، حسن‌بن‌ موسي، فرق الشيعه، تصحيح سيدمحمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف، المکتبة الرضويه، 1355ق.
    • ياقوت حموي، عبدالله، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995م.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد.(1398) رهیافتی نو به تاریخ پیدایش تشیع اثناعشری: شکل‌گیریِ به‌هنگام. ، 16(2)، 83-102

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد منتظری مقدم."رهیافتی نو به تاریخ پیدایش تشیع اثناعشری: شکل‌گیریِ به‌هنگام". ، 16، 2، 1398، 83-102

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد.(1398) 'رهیافتی نو به تاریخ پیدایش تشیع اثناعشری: شکل‌گیریِ به‌هنگام'، ، 16(2), pp. 83-102

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد. رهیافتی نو به تاریخ پیدایش تشیع اثناعشری: شکل‌گیریِ به‌هنگام. ، 16, 1398؛ 16(2): 83-102