تشیع در عصر سلجوقی؛ تهدیدهای فرارو و عوامل تداوم
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
شیعیان، بهویژه دوازدهامامیان، در طول تاریخ با مشکلات و موانع بسیاری در مسیر پیشرفت خود مواجه بودهاند؛ بااینحال از میان دهها فرقۀ مختلف اسلامی که ظهور کرده و از میان رفتهاند، همچنان با توانمندی بسیار و توسعۀ همهجانبه به حیات خود ادامه داده است. بیشک این امر تحت تأثیر عوامل و علل گوناگون بوده که از بعد تاریخی قابل بررسی است. دورۀ تاریخی حاکمیت سلجوقیان به جهت سیاست مذهبی دولتهای مذکور مبنی بر جلوگیری از گسترش تشیع و ایجاد محدودیت برای شیعیان، از دورههای مهم تاریخ شیعه بهشمار میرود. بااینحال در همین دوران نیز شیعیان با جدیت، فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود را ادامه دادند و دستاوردهای قابلتوجهی به وجود آوردند. با توجه به این نکات، این مسئله قابل طرح است که تداوم حیات سیاسی و فرهنگی شیعه در این دوره با چه تهديدهايي روبهرو شد و به چه عواملی بستگی داشت؟ در این تحقیق سعی میشود با بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان در دورۀ زمانی موردنظر، یعنی نیمۀ قرن پنجم تا نیمۀ قرن ششم هجری، عوامل یادشده تبيين شود. لازم به ذکر است، مقاله یا کتابی که بهطور خاص به موضوع علل تداوم تشیع در عصر سلجوقی پرداخته باشد، به دست نویسنده نرسیده است؛ بااینحال شماری از کتابهایی که دربارۀ تاریخ تشیع نوشته شدهاند، به این موضوع اشاراتی داشتهاند. در این زمینه، كتاب تاریخ تشیع در ایران نوشتۀ رسول جعفریان، تحلیلهای ارزندهاي دارد. کتاب کاشان در مسیر تشیع نوشتة مصطفی صادقی اطلاعات خوبی در خصوص فعالیتهای شیعیان دارد؛ ولی به موضوع مورد بحث این مقاله نپرداخته است. همچنین آثار دیگر با موضوع تاریخ تشیع، بیشتر به بیان اوضاع سیاسی و فرهنگی شیعیان توجه کرده و در پی کشف علل استمرار آن برنیامدهاند. بنابراین میتوان گفت که موضوع این مقاله، از این جهت نوآورانه است. مقالۀ حاضر از سه مبحث اصلی تشکیل شده است: تهدیدهای فراروی شیعیان در عصر سلجوقي؛ تداوم حضور سياسي شیعیان؛ پراكندگي جغرافيايي شيعه؛ و در نهايت، عوامل تداوم تشیع.
1. تهديدهای فراروی شيعيان در عصر سلجوقی
ورود سلجوقیان به بغداد در نیمۀ قرن پنجم هجری ، خط پایانی بود بر حاکمیت سیاسی شیعیان در آنجا؛ نه حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان. طی چندین سال، سلاطین سلجوقی با فتوحات جدید و سرکوب رقیبان سیاسی خود، ازجمله شیعیان و بخصوص اسماعیلیان، امپراتوری پهناوری را پدید آورند که بهزودی در اثر سیاستهای نادرست واگذاری قدرت و اختلافات درون خانوادگی گرفتار تجزیه شد. دولتهای محلی که از این تجزیه سر برآوردند، مانند سلجوقیان روم، سلجوقیان کرمان، ایلدگزیان و اتابکان زنگی و بوری، هیچیک نمیتوانست جایگزینی مناسب برای امپراتوری باشد و تنها وجه مشترک آنان با امپراتوری سلجوقی، رویکرد غیرشیعی یا ضدشیعی آنان بود. در این میانه، خلافت عباسی که قدرتش فقط به بغداد و نواحی اندکی پیرامون آن منحصر بود، همچنان سیاست مقابله با شیعیان را دنبال میکرد و از اختلافات درونی دولتهای محلی برای بقای خود سود میجست.
دولت سلجوقي ـ البته بيشتر تحت تأثير برخي رجال دولتي، بخصوص وزيراني مانند خواجه نظامالملك ـ سياست كاملاً ضدشيعي به خود گرفت و مقابله با شيعيان و نابودي آنها را در دستور كار خود قرار داد. با نگاهي كوتاه به تاريخ اين دوره ميتوان درك كرد كه بیشترین تلاش آنان به از ميان برداشتن اسماعيليان معطوف بود؛ زيرا اسماعيليه با انشعابات و فرقههای مختلفش همچنان با شدت روبهفزوني به فعاليتهاي سياسي خود در نقاط مختلف جهان اسلام ادامه ميداد و ايران نيز در اين دوره يكي از مراكز اصلی و فعال و درعينحال نوظهور آنان بهشمار ميرفت. سلجوقيان از جانب اسماعيليان تهديدي جدي را احساس ميكردند كه با نگاه گذرا به مراكز تمركز و فعاليت آنان در ايران ميتوان اين احساس را درك نمود. اسماعيليان، بجز نقاط دوردست و صعبالعبور و پراگندگي وسيع در نواحي مختلف، در كنار مركز حكومت سلجوقيان و نزديك پايتخت يكي از قلعههاي خود را قرار داده بودند.
توجه كمتر سلجوقيان به دوازدهاماميان، بيشتر بهسبب كم بودن فعاليتهاي سياسي آنان بود. اماميان همانند همۀ دورۀ تاريخيشان تمايل آشكاري به دستيابي به قدرت و حاكمیت از خود نشان نميدادند و طبعاً اين خصلت، حساسيت دولت و حكومت مركزي را برضد آنان برنميانگيخت. درعينحال اين بدان معنا نيست كه حكومت هيچ توجهي به اماميان نداشت؛ بلكه اقدامات خصمانۀ دولت عليه اسماعيليان، كموبيش اماميان را نيز فراميگرفت و بلكه اماميان را نيز در رديف اسماعيليان و حتي بدتر از آنان تلقي ميكردند. در همین راستا از ورود رجال شیعی به مناصب اداری و درباری جلوگیری میشد و افراد خطاکار در این زمینه مجازات میشدند.
كتاب سياستنامه نظامالملك طوسي، بهعنوان ديدگاههاي يكي از معتبرترين رجال دولت سلجوقي، پر از داستانها و حكاياتي است كه حاكي از تمايلات ضدشيعي مؤلف آن است. نظامالملك طوسي در جاهاي مختلف اين كتاب، دشمني و خصومت خود را با شيعيان، اعم از زيديه و اسماعيليه و اماميه (كه آنها را رافضي ميخواند) ابراز داشته و در جايي از كتابش سخني از الب ارسلان را نقل كرده است كه اسماعيليه را بد میدانست و اماميه را بدتر. این وضعیت تقریباً تا نیمۀ حکومت سلاجقه ادامه داشت و از این زمان با کاسته شدن از قدرت دولت مرکزی بهنظر میرسد که اوضاع بهنفع شیعیان تغییر کرد. قتل خواجه نظامالملک وزیر ـ که سرسختترین دشمن شیعیان بهشمار میرفت ـ و مرگ ملکشاه و امپراتور سلجوقی، این تغییر وضعیت را رقم زد، بهگونهایکه از این پس نهتنها فشارها بر شیعیان کاهش یافت، بلکه حضور برخی رجال شیعیمذهب در دربارهای آلسلجوق قابل توجه بود. احتمالاً یکی از عوامل این تغییر وضعیت، تجزیۀ قدرت در قلمرو سلجوقیان و ظهور امرای محلی از این خاندان (سلاجقه کرمان و روم و عراق) و نیز پیدایش امرای اتابکی در بخشهایی از همین قلمرو بوده است. بر این تجزیههای داخلی، باید اختلافات خانوادگی میان اعضای شاخۀ اصلی خاندان سلجوقی را افزود که همۀ این امور موجب شد توجه و سختگیری آنان بر شیعیان بهمراتب کمتر از دهههای نخست حاکمیتشان شود.
2. تداوم حضور سياسی شيعيان
با وجود همۀ مشکلات و محدودیتهای اعمالشده از سوی دولتمردان سلجوقی، شیعیان امامی به حضور فعال خود در عرصههای مختلف ادامه دادند. یکی از عرصههای مهم فعالیتهای آنان، بخش سیاسی بود که در دو شکل دولتهای محلی و مناصب حکومتی قابل بحث است.
1ـ2. دولتهای محلی
در دورۀ سلجوقی فعالیتهای سیاسی امامیان بهطور کامل قطع نبود و برخی طوایف و خاندانهای شیعی به اقداماتی دست میزدند که گاه در قالب تشکیل امارتهای محلی خودنمایی میکرد. دولتهای شیعهمذهبی که همزمان با سلجوقیان فعال بودند، بهشرح زیرند:
1ـ1ـ2. بنیمزيد (403ـ545ق)
در اوایل قرن چهارم هجری و در منطقۀ میسان عراق (میان واسط و بصره)، بنیمزید یکی از تیرههای قبیله بنیاسد ـ که قدرت و نفوذ بیشتری میان مردم و وجهۀ خوبی در نزد خلفای عباسی و شاهان آلبویه داشت ـ توانست زعامت قبیله و منطقه را به دست آورد. سلاطین بویهی نیز بهسبب روابط دوستانه با بنیمزید، حاکمیت ایشان را در میسان پذیرا شدند.
تمایلات شیعی قبیلۀ بنیاسد (که مزیدیان تیرهای از آنان بودند)، كمك خواستن شيعيان واسط از ابوالحسن علي سندالدوله در مقابله با يورش سنيان، موضعگيري دبيس اول در برابر تخريب كاظمين بهدست سنيان و قطع خطبه بهنام خليفۀ عباسی، و همكاري دبيس اول با بساسيري عليه طغرلبيك، از شواهدی است که بر شیعه بودن بنیمزید اقامه میشود.
سند (سناء) الدوله ابوالحسن عليبن مزيد اسدي (403ـ408ق) اولين امير این خاندان بود؛ اما پسرش نورالدين دبيس اول (408ـ474ق) بنيانگذار واقعي دولت بنيمزيد بهشمار ميرود كه در ابتداي كار بر كوفه مسلط شد. تلاش او براي اتحاد و حمايت از بساسيري در بغداد همزمان با روي كار آمدن سلجوقيان به جايي نرسيد و ناچار تابعيت طغرل سلجوقي را پذيرفت.
حاکمیت مزیدیان تا پايان سلطنت ملكشاه (465ـ486ق) بهصورت يك امارت محلي و تحت تابعیت آنان ادامه يافت؛ ولی با آغاز اختلاف میان فرزندان و جانشینان ملکشاه، امیران مزیدی نیز به عرصۀ رقابتهای سیاسی وارد شدند. سيفالدوله صدقهبن دبیس (479ـ501ق) پس از خطبه خواندن به نام سلطان محمد در سال 494ق و تصرف کوفه، و در سال 493 هجری بنای شهر حله را بنیان نهاد.
سیفالدوله صدقه به نظم و ترتیب سپاه، توسعۀ اقتصادی و فرهنگی، و نشر عدل و قسط توجه کرد و بهزودی قبایل عرب و کرد منطقه مطیع او شدند. او به دانشمندان و شاعران بسیار احترام میگذاشت و به كتاب و مطالعه نیز علاقۀ فراوان داشت و كتابهاي نفيسي را گرد آورد و کتابخانهای با هزاران جلد کتاب تأسیس کرد.
افزایش اقتدار سیفالدوله مزیدی سبب دشمنی سلطان محمد سلجوقی با او شد و سرانجام در سال 501 هجری در نبردی سخت و بهسبب خیانت همپیمانانش کشته شد.
در 511 هجری سلطان محمود سلجوقی حکومت دبیس مزیدی بر حله را به رسمیت شناخت. دبیس قبایل عرب و کرد را با خود متحد ساخت و با پادشاهان سلجوقی در ایران نیز روابط دوستانه داشت. بااینحال در سال 529 هجری بهدست عاملان سلطان مسعود پادشاه آذربایجان بهقتل رسید. فرزندان دبیس تا سال 545 هجری همچنان در حله امارت داشتند.
2ـ1ـ2. بنيكاكويه (398ـ536ق)
بنيكاكويۀ ديلمي نژاد در مركز و غرب ايران، یعنی اصفهان و يزد و همدان و نهاوند و تمامي كردستان، مدت 45 سال بهطور مستقل حكومت كردند. کاکوئیان دو شاخه داشتند: شاخه اصفهان و یزد مدتی در زمان آلبویه و سپس تحت تابعیت سلجوقیان حکومت کرد. حضور ابنسينا در دربار علاءالدوله کاکویی در اصفهان و نوشتن كتاب دانشنامۀ علايي از عوامل شهرت وي و خاندانش شده است. كاكوئيان بهرغم درگيريهاي فراوان سياسي، از آباداني و عمران و تشويق دانشمندان و بناي مدارس و مساجد و كتابخانهها فروگذار نكردند و آثار ايشان در شهرهاي يزد و اصفهان هنوز برجاست. شاخۀ کاکوئیان در همدان و نهاوند نخست تابع آلبویه بودند و سپس به تابعیت سلجوقیان درآمدند و بهتدریج از میان رفتند.
3ـ1ـ2. باونديان (466ـ606ق)
باونديان از خاندانهای محلی و قدیمی طبرستان، بهدست علويان طبرستان مسلمان و احتمالاً شيعه شدند. در عهد سلجوقی چند تن از این خانواده امارت داشتند. امیران باوندی در بیشتر دوران سلجوقی روابط خوبی با این سلاطین داشتند؛ هرچند گاه نزاعهایی میانشان رخ میداد.
نصرةالدوله شاه غازي (534ـ560ق) كه نيرومندترين اميران اين خاندان بود و سكه نيز ضرب كرد، چندان به تشيع پايبند بود كه خطبه و سكه بهنام صاحبالزمان ميكرد و خود را نايب او خواند. پایان کار این امارت بهدست خوارزمشاهیان رقم خورد.
شاخۀ ديگر اين خاندان بهنام كين خواريه منسوب به شهرياربن كينخوار، به ساختن مدارس و تخصيص اوقاف و مقرري براي سادات و ائمه مشهور بودند. هشت تن از اين شاخه حدود يك قرن فرمان راندند (اوايل سدۀ 7ـ750ق) و به روزگار فخرالدوله حسن، اين شاخۀ باونديان نيز منقرض شد.
دربارۀ تشيع باونديان میتوان به دلایلی همچون روابط برخی علمای شیعه با امیران باوندی، تصریح برخی دانشمندان شیعه و نیز برخی تاریخنویسان، خاکسپاری برخی امیران باوندی در حرم امام هشتم، توجه امیران باوندی به علویان و ساخت مدرسه برای شیعیان استناد کرد.
2ـ2. شيعيان در مناصب حكومتي
با وجود اينكه سياست دولت سلجوقي و نيز خلافت عباسي بر مقابله با شيعيان و نفوذ و قدرت ايشان بود، شيعيان توانسته بودند در پيكرۀ اين دولت نفوذ كنند و مقامات كليدي و مهمي از وزارت تا ديوانداري را بهدست گيرند.
البته حضور شیعيان در دستگاههاي دولتي سلجوقی در دورههای مختلف متفاوت است. در سی سال نخست، سلاجقه در اوج قدرت سياسي خود و از وجود رجال سياسي مقتدر سنيمذهب بهرهمند بودند. حضور و فعاليت شيعیان در سازمان اداري بسيار كمرنگ بود؛ ولي از زماني كه ضعف داخلي دولت سلجوقي را فراگرفت، اين وضعيت نيز دگرگون شد.
از خلال گزارشهايي كه خواجه نظامالملك طوسي، وزير مشهور و مقتدر سلجوقيان ذكر كرده است، چنين برميآيد كه سلاطين اوليۀ سلجوقي تا زمان ملكشاه بهشدت با ورود عناصر شيعي در دستگاه حكومتي و اداري مخالف بودند و با آن برخورد ميكردند؛ چنانكه بهدستور البارسلان يكي از دبيران شيعهمذهب پس از محاكمه، تا سرحد مرگ كتك زده و از دربار بيرون رانده شد. او اظهار داشته است كه تركان دبيران خود را از ميان خراسانيان كه حنفي و شافعي بودند، انتخاب ميكردند و به عراقيان (عراق عجم ) ـ كه بهگفتۀ وي بدمذهب بودند ـ اجازۀ ورود به مشاغل را نميدادند؛ و اگر كسي ميخواست به شغل اداري يا دولتي وارد شود، از او دربارۀ شهر و ديار و مذهبش ميپرسيدند و چنانچه اهل قم و ري و كاشان و آوه يا شيعهمذهب بود، او را نميپذيرفتند. نتيجۀ اين سياست اين شد كه: «در روزگار محمود و مسعود (غزنوي) و طغرل و البارسلان هيچ گبري و ترسايي و رافضيي را زهره آن نبود كه بر صحرا آمدندي و يا پيش تركي شدندي...».
اما از زمان ملكشاه اين سياست با جديت دنبال نشد؛ چنانكه نظامالملك نيز بدان اشاره ميكند: «اكنون كار به جايي رسيده كه درگاه و ديوان از ايشان (عراقيها) بسيار شده است و در دنبال هر تركي دويست از ايشان ميدوند و در آن تدبيرند كه يك خراساني را بر اين درگاه و ديوان نگذارند...». همچنين نگاهي كوتاه به سياهۀ نام وزيران و ديوانيان اين دوره تا پايان عصر سلجوقي مؤيد اين سخن خواجه ميتواند باشد؛ بهطوريكه در ميان وزيران اين دوره به نام افراد زيادي از شهرهاي قم و كاشان و ري و آوه برميخوريم.
راوندي نيز در راحةالصدور از نفوذ شيعيان در ادارات دولتي شكايت میكند و البته نوشتههاي نويسندگان شيعه نيز مؤيد همين مطلب است. عبدالجليل قزويني در كتاب النقض ـ البته بهنقل از نويسندهاي سنيمذهب ـ اظهار داشته است: «هيچ سرايي نيست از تركان كه در او ده پانزده رافضي نيست و در ديوان هم دبيران ايشاناند». او از تركان ستايش ميكند كه در دورۀ بعد از ملكشاه گهگاه از شيعيان حمايت ميكردند.
اين نكته از ديد محققان معاصر نيز بهدور نمانده است؛ چنانكه لمبتون بهگونهاي ديگر به نفوذ شيعيان در دربار اشاره ميكند و احتمال ميدهد كه يكي از دلايل بركناري خواجه نظامالملك خشم و رنجش شيعيان بوده است؛ لذا پس از وي نفوذ شيعه رو به گسترش نهاد؛ اما او دليل و شاهدي بر اين احتمال خود ارائه نداده است. بااينحال، اين سخن او كه بهرغم سياست ضدشيعي سلجوقيان مراكز شيعه در ايران نظير مناطق ديگر رونق و شكوفايي داشت، سخني بجاست.
لمبتون علاوه بر انوشيروان كاشاني (وزيرالمسترشد و محمودبن ملكشاه) سعدالملك آوجي (وزير محمدبن ملكشاه) و هبةالله محمدبنعلي معروف به ابنالمطلب (وزيرالمستظهر عباسي) را شيعه خوانده و اين امر را نشانۀ رخنۀ شيعه در حيات درباري سلجوقيان و عباسيان قلمداد كرده است. كلوزنر نيز انوشيروانبن خالد كاشي را شيعه دانسته است؛ اما هيچيك از اين دو، دليل و شاهدي بر شيعه بودن افراد یادشده ارائه ندادهاند و احتمالاً فقط بر مبناي موطن آنان و شهري كه بدان منسوباند، چنين نتيجهاي گرفتهاند؛ چنانكه در كتاب كاشان در مسير تاريخ، نويسنده به همين شيوه عمل كرده است.
در اين خصوص ميتوان به برخي منابع كهن رجوع كرد. قزويني در کتاب النقض شماری از ديوانيان را نام برده كه شيعه بودند: ابوالفضل براوستانی، بوسعد هندوی قمی، مجدالملک قمی، سعدالملک آوجی، معینالدین ابونصر کاشانی، کمالالدین ثابت قمی مستوفی مسعود، ملکین ابوفخر قمی و شمسالدین محمد بنیان تفرشی از اين جملهاند. در ادامه بهطور مختصر شخصيت و فعاليتهاي برخي از اين افراد را بررسي ميكنيم.
انوشيروانبن خالد كاشاني، از بزرگترين رجال سياسي اين دوره، به تشيع شهرت يافته است. وي وزير دو سلطان سلجوقي (محمود و مسعود فرزندان محمد) و نيز خليفة المسترشد بود. تمامي كساني كه از او نام بردهاند، از فضل و كمال او گفته و او را به علم و تواضع و عدالتش ستودهاند. تأليفاتي ازجمله كتاب نفثةالمصدور دربارۀ تاريخ سلاجقه و احداث مدرسهاي در شهر كاشان برای ابوالرضا راوندي فقیه و متکلم شیعه، از کارهای قابل توجه اوست.
مجدالدين عبيداللهبن فضل كاشاني (درگذشتۀ 535ق)، از رجال سياسي اين دوره است كه مقام وزارت به او پيشنهاد شد؛ ولي نپذيرفت. دربارۀ فعاليتهاي سياسي وي آگاهي چنداني نداريم و بيشتر، از فعاليتهاي اجتماعي او در منابع سخن به ميان آمده است كه برخي از آنها را ميتوان شاهدي بر شيعه بودنش تلقي نمود: ساخت مدرسۀ مجديه در كاشان كه به گفتۀ قزويني از مدارس شيعي اين شهر و رياستش با ابوالرضا راوندي بود؛ ساخت مجموعهاي عامالمنفعه شامل بيمارستان و قنات؛ و بناي مرقد امامزاده عليبن محمدباقر در مشهد اردهال.
معينالدين كاشاني احمدبن فضل (درگذشتۀ 531ق)، برادر مجدالدين پیش گفته و وزير سلجوقيان ـ كه بهدست اسماعيليه بهقتل رسيد ـ بهترتيب مسئول ديوان انشا، مستوفي، حاكم ري و كاشان، و در نهايت وزير سلطان سنجر بود. فرزند معينالدين بهنام ابوطاهر اسماعيل (درگذشته 564ق) نيز وزير سليمانشاه و ارسلانشاه سلجوقي بود و قبل از آن از جانب سنجر حاكم ري شد. فرزند وي معينالدين دوم احمد نيز وزارت آخرين شاه سلجوقي طغرلبن ارسلان را داشت. كسان ديگري از همين خاندان نيز در مقامات و مناصب دولتي اشتغال داشتند. اما دربارۀ تشيع اين خاندان فقط ميتوان به برخي اقدامات ذكرشدۀ ايشان و نيز ستايش ابوالرضا راوندي، دانشمند و شاعر شيعي اين عصر (در خصوص مجدالدين) و سخن قزويني رازي دربارۀ معينالدين استناد نمود.
بجز دربارهاي سلجوقيان، دربار عباسي نيز محلي براي فعاليت رجال سياسي شيعه بود. علاءالدين تنامش از از امراي عباسيان در بغداد و شيعهمذهب بود و از موقعيت خود براي حمايت از شيعيان در درگيريهاي سنيان با آنان استفاده ميكرد. همچنين امير يزدن نامي، از امراي بغداد، فعاليتهايي از اين دست داشت؛ بهگونهايکه پس از مرگش سنيان شادي ميكردند و شيعيان سوگواري.
3. پراكندگي جغرافيايي شيعه
یکی از جلوههای حیات و فعالیت شیعیان در دورههای زمانی مختلف، دامنۀ پراکندگی آنان در سرزمینهای پهناور جهان اسلام است. مهاجرتهای قرنهای دوم و سوم هجری و نیز فعالیتهای علمی و آموزشی ائمه سبب رشد جمعیتی شیعیان در شهرهای دور و نزدیک عالم اسلام شد و این تمرکززدایی بهنوبۀ خود به توسعه و گسترش مذهب تشیع کمک کرد.
در قرنهاي پنج و شش هجري، شيعيان در نقاط مختلف جهان اسلام ميزيستند؛ بهطوریکه در برخی شهرها همۀ مردم، و در برخی اکثریت شیعه مذهب بودند. این شهرها بهطور سنتی در ايران و عراق واقع بودند. علاوه بر اینها در بسیاری از شهرهای دیگر، شیعیان بهصورت اقلیت زندگی میکردند.
مهمترين شهرهاي شيعهنشين در اين دوره، قم و كاشان و آوه بودند که در كتاب راحةالصدور بر آن تأكيد شده است:
خسروا هست جاي باطنيان قم و كاشان و آبه و طبرش
آب روي چــهار يــار بـدار و ندرين چهار جاي زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلحگاه تا چهارت ثواب گردد شش
قم اولين شهري بود كه جمعيت يكدست شيعهمذهب داشت. منتجبالدين رازی در فهرستش از 23 تن از عالمان شيعي در قم، و عبدالجليل قزويني رازي از هشت مدرسۀ شيعيان در اين شهر نام برده است.
ياقوت حموي بر تشیع کاشان نیز تأكيد و از برگزاری مراسم انتظار امام غايب در این شهر یاد کرده است. بهگفتۀ قزويني مدارس متعدد و دانشمندان شیعی بسياري در اين شهر فعالیت داشتند. شماري از این دانشمندان، اهل راوند ـ از توابع کاشان ـ بودند مانند قطبالدین راوندی و ابوالرضا راوندی كه در فهرست منتجبالدين از 23 تن آنها نام برده شده است.
آبه (آوه) در نزدیکی کاشان و قم، سومین شهر مشهور شیعیان، دارای مدارس و دانشمندانی بود.
در شهر بزرگ و معتبر ری در کنار شافعیان و حنفیان، شیعیان سواد اعظم و نیمی از مردم شهر را تشکیل میدادند و بدینترتیب، اکثر اهل ري و ولایاتش شیعه بودند. از میان ولايات شیعهنشین اطراف ري، ورامین، دوریست (احتمالاً طرشت فعلی) و همچنين قوهده و کُلَین حائز اهمیت بودند. در فهرست منتجبالدين، از دانشمندان راوند، اصفهان، زنجان، قزوین و همدان در استان جبال نام برده شده است.
در خراسان، شهر طوس خاستگاه و سكونتگاه شيعيان و دانشمندان آنها بهشمار میرفت. نیشابور از ديرباز به داشتن عالمان و خاندانهاي شيعي شهرت داشت و به همين گونه بيهق و سبزوار به تشيع پرآوازه بودند و بهگفتۀ ياقوت حموي: «مذهب رافضیۀ غلات بر مردم آن غالب است» از دیگر توابع خراسان در صاغان، خوارزم، سبزوار، کابل و نسف، شیعیان زندگی میکردند.
تشيع مازندران در ابتداي امر گرايش زيدي داشت؛ ولي بهنظر ميرسد كه بهتدريج اماميان نفوذ بيشتري در شهرهاي اين منطقه يافتند كه در اين زمینه، باز ميتوان به مكاتبات اهالي اين منطقه با علما استناد كرد. مسائل سرویه (يا سارويه) از آثار شیخ مفید و مسائل الدیلمیه و مسائل الجرجانیه از آثار سید مرتضی گوياي همين امر است. همچنين منتجبالدين نام دانشمنداني از شهر ساري را ذكر كرده است. در اطراف ساري قريۀ اُرَم قرار داشت كه اهل آن شیعه بودند. در جرجان (گرگان) شیعیان محلات و دانشمندانی داشتند.
در عراق بجز سکونتگاههای سنتی شیعه (کوفه و بغداد و مدائن و سامرا) شیعیان موصل، واسط و عکبره بهسبب روابط مکاتبهای با عالمان بغدادی شناخته شدهاند. شهر مذار در میانۀ راه واسط و بصره بهسبب وجود قبر عبداللهبن علیبن ابیطالب آباد شده بود و شیعیان در آنجا زندگی میکردند. همچنین ساکنان نعمانیه (میان واسط و بغداد) و روستای بزرگ مثلثه (میان واسط و مذار) و شیز در نزدیکی شهرزور، شیعۀ زیدی بودند. در منابع مختلف تاریخیِ رجالشناسی غیرشیعه نیز نام شماری از مشاهیر شیعه از شهرهای مختلف عراق آمده است.
یاقوت حموی مردم بحرین را روافض سبائین دانسته است که مذهبشان را کتمان نمیکردند. در شام، تشیع حلب از همه آشکارتر بود و فقیهان و محدثان بسیاری از آنجا ظهور کردند. مردم حمص در قرن ششم هجری بیشتر شیعه و نصیری بودند. ابنعساکر و شمسالدین ذهبی نام شماری از مشاهیر شیعه در دمشق را ذکر کردهاند. مسائل الطرابلسیه اول و دوم، مسائل الحلبیه اول و دوم، مسائل صیداویه، مسائل الرملیات، مسائل الفارقیات و مسائل الطبریه، که از آثار مکتوب سید مرتضی و ابویعلی ابنحمزه هستند، شاهد فعالیت علمی قابل توجه شیعیان شام است. همچنین در فهرست منتجبالدین نام فقیهان و محدثان طرابلسی و حلبی بهچشم میخورد.
4. عوامل تداوم تشيع در عصر سلجوقي
1ـ4. اهتمام به توسعة علمی و آموزشی
یکی از آموزههای اساسی تشیع که ریشه در فعالیتهای امامان در دورۀ حضورشان داشته، رویکرد جدی و پیوسته به آموزش و تعلیم و حفظ چهرۀ علمی بوده است. نگاهی به فهرست اسامی دانشمندان شیعه و آثار علمیشان و نیز مراکز علمی و آموزشیای که پدید آوردند، بهروشنی نشاندهندۀ این امر است؛ چنانکه بهطور خلاصه در این نوشتار بدان اشاره شد. قرن پنجم هجری بیشک یکی از پربارترین ادوار تاریخ علمی شیعه بهشمار میرود که برجستهترین دانشمندان و اندیشمندان شیعه را در خود پرورید و همینان در دورۀ نخست عهد سلجوقی مکتب علمی شیعه را تداوم بخشیدند. کتابهای فهرست منتجبالدین رازی و النقض عبدالجلیل قزوینی، هرچند بهطور عمده براساس دانستههای ایشان در منطقۀ ایران نوشته شدهاند، بخشی از این توسعۀ علمی را به رخ میکشند.
جلوۀ دیگر توسعۀ علمی شیعه در عهد سلجوقی، بنیانگذاری مهمترین حوزههای علمیه در نجف و حله است که استمرار فعالیتهایشان تاکنون نشان از اهمیت آنها دارد.
در واقع بهرهمندی شیعیان از ابزار علم و دانش، زمینههای انحطاط و زوال جامعۀ شیعه را برطرف میکرد و پرورش نسلهای جدیدی از صاحبان علم و دانش بقای مکتب تشیع را تضمین مینمود. در ادامه، ابعاد اين توسعۀ علمي و آموزشي تبيين ميشود:
1ـ1ـ4. دانشها و دانشمندان
در کتاب فهرست منتجبالدین که نام 544 دانشمند شیعه در دورۀ سلجوقیان ذکر شده، در 173 مورد به محل سکونت یا موطن آنان (24 شهر) اشاره گردیده است که از این تعداد، 152 نفر از شهرهای ایران هستند؛ بهشرح زیر: ری 36 نفر (23.7 درصد)، کاشان و راوند 23 نفر (15.13 درصد)، قم 23 نفر (15.13 درصد)، نیشابور 12 نفر (7.89 درصد)، قزوین 17نفر (11.18 درصد)، ورامین 10 نفر (6.57 درصد)، آبه 5 نفر (3.28 درصد).
این دانشمندان در علوم گوناگون تخصص داشتند و اغلب صاحب تألیفاتی بودند که نشان از مقام علمی والای آنان دارد. ازآنجاکه ذکر نام ایشان و آثار علمیشان در این مقاله نمیگنجد، تنها بهطور فهرستوار و جهت درک گسترۀ فعالیتهای علمی این دوره، نام شماری از اینان در زیر آورده میشود:
فقه: ابوعلی طوسی حسنبن محمدبن حسن (درگذشتۀ 515ق) ملقب به مفید ثانی، عمادالدین محمد طبری آملی، عبدالجلیلبن عیسی قزوینی، ابنشهرآشوب مازندرانی و ابوعلی طبرسی صاحب تفسیر، شیخ مفیدالدین عبدالجبار نیشابوری و محییالدین ابوعبدالله حسین حمدانی ساکن قزوین، قاضيبن براج طرابلسي (درگذشتۀ 481ق)، ابنحمزه طوسی محمدبن علی، ابنادريس حلي (543ـ598ق)، ابنبطریق حلی یحییبن حسن (523ـ600ق).
تفسير: ابوالحسنبن ابيالقاسم بيهقي (درگذشتۀ 465ق)، ابوالحسن عليبن احمد واحدي نيشابوري (درگذشتۀ 468ق)، ابوالحسن عليبن حسين باقولي اصفهاني (535ق)، محمدبن حسن فتال نيشابوري، ابوالرضا سيدضياءالدين راوندي فضلاللهبن علي (هریک کتابی در تفسیر قرآن نوشتند)، ابوعلي فضلبن حسن طبرسي (درگذشتۀ 548ق) صاحب مجمعالبیان، ابوالفتوح رازي حسينبن علي خزاعي نيشابوري (درگذشتۀ 550ق).
علم رجال: در علم رجال که یکی از بنیانهای علم حدیثشناسی بهشمار میرود، سه شخصیت بزرگ ظهور کردند: منتجبالدين عليبن عبدالله بابويه قمي (درگذشتۀ 585ق)، ابنشهرآشوب (درگذشتۀ 588ق) و ابنداوود تقيالدين حسنبن داوود حلي (درگذشتۀ 647ق).
علم كلام: شیخ مفیدالدین عبدالجبار نیشابوری، محییالدین ابوعبدالله حسین حمدانی فقیه بزرگ قزوین ، عبدالجلیل قزوینی رازی، سیدابوالمکارم ابنزهره حلبی.
ادبيات و تاریخ: ورامبن ابیفراس (درگذشتۀ 605) نویسندۀ کتاب تنبیه الخواطر و نزهة النواظر مشهور به مجموعۀ ورام ، شیخ محمدبن حسن استرآبادی نویسندۀ کتاب الکافیه و الشافیه ابنحاجب و شرح هفت قصیده علویات از ابنابیالحدید، احمدبن علیبن معقل ازدی حمصی ادیب ، ادیب ابوالحسن علیبن احمد بنجکردی نیشابوری (درگذشتۀ 513ق).
اگرچه در این دوره تاریخنویس بهمعنای خاص آن در میان شیعیان ظهور نکرد، ولی برخی از نویسندگان و عالمان به تدوین تاریخ و سیرۀ ائمه مبادرت کردند. قطبالدين راوندي (درگذشتۀ 573ق) با تألیف قصص الانبياء و الخرائج و الجرائح ـ با موضوع تاریخ و معجزات ائمه ـ و طبرسي در اعلام الوری باعلام الهدی ـ با موضوع تاریخ و سیرۀ ائمه ـ نمونههایی از این افرادند.
2ـ1ـ4. مدارس و حوزههای علميه
قزويني در كتاب النقض مدارس شيعي در اين زمان را چنين برميشمرد: در ري مدرسۀ سيدتاجالدين محمد گيلكي در زمان طغرلبيك ساخته شد و مدرسۀ شمسالاسلام حسكا بابويه و مدارسي ديگر، كه برخي از آنها از دويست تا چهارصد شاگرد داشتند. در قم مدرسۀ اثيرالملك و مدرسۀ سيدعزالدين مرتضي و مدارس ديگر، كه روي هم هشت مدرسه ميشود. در كاشان مدارس صفويه، نجديه، شرفيه و ديگر، كه مدرسان بزرگي مانند ابوالرضا فضلالله حسيني در آنها تدريس داشتند. در آوه نيز مدارسي مانند مدرسۀ عزالملك، عربشاهي، و ديگر، و در ورامين مدرسۀ رضويه و فتحيه، و در سبزوار نیز مدارس نيكویی بودند.
ابننما در حله مدرسهایی در کنار مشهد امیرالمؤمنین ساخت که بهنام امام زمان منسوب شد و برای طلابی بود که از خارج به حله میآمدند.
موارد فوق حاکی از این است که مراکز علمی و آموزشی شیعیان در شهرهای مختلف دایر بوده است؛ اما گذشته از اینها حوزههای علمیۀ شیعه مهمترین مراکز علمی و آموزشی محسوب میشوند.
دربارۀ زمان شکلگیری حوزۀ نجف دو نظریه وجود دارد: پیش از مهاجرت شیخ طوسی و پس از آن. بااینحال به نظر میرسد پذیرش هریک از نظرات فوق خللی در اصل موضوع، یعنی وجود و فعالیت و آثار حوزۀ نجف نخواهد داشت؛ علاوه بر اینکه دربارۀ فعالیت این حوزه از زمان شیخ طوسی به بعد، اطلاعات قابلتوجهی در دست است که بیشتر به شرح احوال استادان و طلاب و دستاوردهای علمی این مرکز بازمیگردد. برایناساس، حوزۀ نجف دورههای پرفعالیت و کمفعالیت داشته و تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی در برخی زمانها از شدت فعالیت آن کاسته شده است. ویژگی حوزۀ نجف این است که از لحاظ سیاسی و اقتصادی کاملاً مستقل بود.
حوزۀ علمیۀ حله دومین حوزۀ بزرگی است که در قرنهای ششم و هفتم هجری دایر بود. پس از تأسیس شهر حله بهدست امیران بنیمزید، شماری از عالمان شیعه از شهرهای مختلف به این شهر کوچ کردند که یکی از ایشان ابنادریس حلی بود. با ورود وی به این شهر، شمار دیگری از عالمان نیز راهی این شهر شدند و حوزهای فعال در این شهر پدید آمد که مدت دو قرن و نیم فعالیت پربار داشت. بسیاری از فقیهان و عالمان قرنهای ششم تا نهم هجری دانشآموختگان این حوزه و مکتب علمی بودند؛ از جمله خاندان حلی و خاندان ابنطاووس.
در دیگر شهرهای شیعهنشین نیز حوزههای علمیۀ کوچک و بزرگ شیعه فعال بودند. چنانکه در شهرهای حلب و طرابلس شواهد و قرائن فراوانی بر این امر وجود دارد. در شهر طرابلس حضور برخی از شاگردان و معاصران شیخ طوسی همچون ابنبراج طرابلسی که مقام قضاوت نیز داشت، زمینه را برای شکلگیری حوزۀ علمیه فراهم ساخت. پیشتر دربارۀ تشیع و حضور شیعیان در این شهر صحبت شد. در قرن پنجم هجری حضور خاندان بنیعمار که به تشیع شهره شدند و مقام قضایی و اداری نیز داشتند، به رونق و بهبود وضع شیعیان کمک بسیار کرد؛ بخصوص تأسیس دارالعلم معظمی که دربارۀ شمار کتابهایش ارقام چشمگیری گفته شده است. در شهر حلب نیز وجود دانشمندان بزرگی همچون خاندان ابنزهره، بخصوص سیدابوالمکارم، سبب رونق حوزۀ علمیۀ شیعه در این شهر گردید.
بهاحتمال زياد در دیگر شهرهای شیعهنشین نیز که عالمانی زندگی میکردند، محافل علمی و آموزشی برپا بوده است که اطلاعاتی از آنها در دست نیست.
در طول تاریخ، وابستگی نهادهای علمی و آموزشی و نیز دانشمندان و اندیشمندان به مراکز قدرت و رجال سیاسی و اجتماعی سبب میشد که با از بین رفتن آن مراکز و رجال، امور علمی و آموزشی نیز دچار اختلال گردد و نهادهای آموزشی به تعطیلی بگراید.
نمیتوان این نکته را انکار کرد که دولتمردان شیعهمذهب در پدید آوردن مراکز علمی و پیشبرد دانشها و حمایت از دانشمندان نقش قابلتوجهی داشتند؛ ولی این از امتیازات شیعیان بود که حوزههای علمیهشان تقریباً هیچ وابستگیای به حکومتها و دولتها نداشتند و همچنین دانشمندان و اندیشمندان شیعه مستقل از مراکز قدرت سیاسی به فعالیتهای علمی میپرداختند. این عدم وابستگی، تداوم و استمرار فرهنگ شیعی را در هر زمان و شرایطی میسر میساخت؛ چنانکه با از بین رفتن دولت های شیعی، شیعیان حضور اجتماعی و فرهنگی پررنگ خود را حفظ کردند.
2ـ4. حضور در مناصب دولتی
اگرچه امرای سلجوقی عموماً اهلسنت بودند ولی بزرگان شیعه تلاش میکردند از طریق تعامل با ایشان و ورود به دستگاه اجرایی و اداری آنان، در حکومت نفوذ یابند و از این طریق فرصتی برای توجه و دستگیری از شیعیان فراهم سازند. پیشتر به فعالیتهای دولتهای محلی شیعی همزمان با سلاجقه و نیز فعالیت شماری از صاحبمنصبان شیعه در دربارهای سلجوقی اشاره شد.
نمونههایی از این تعامل را عبدالجلیل رازی در کتابش ذکر کرده که بیشتر مربوط به نقبای علویان است. اینان که معمولاً از بزرگان سادات بودند، ازیکسو با علویان در ارتباط بودند و از سوی دیگر با حکومت. خواجه عبدالرحمن نیشابوری فقیه و خواجه ابوتراب دوریستی از این افراد بودند. اینان آنقدر مقبولیت عام مییافتند که حتی در صورت اظهار شعائر شیعی، همچنان موقعیت خود را حفظ میکردند.
حضور شیعیان در دربارهای سلجوقی نیز از همین موارد است که پیشتر بدان اشاره شد. در کتاب النقض نیز از شماری از وزیران و منشیان درباری در دستگاه سلجوقیان نام برده شده است؛ مانند: ابوالفضل براوستانی، بوسعد هندوی قمی، مجدالملک قمی، سعدالملک آوجی، معینالدین ابونصر کاشانی، کمالالدین ثابت قمی مستوفی مسعود ملکین ابوفخر قمی و شمسالدین محمد بنیان تفرشی.
3ـ4. پايبندي به اصول توأم با رعايت اعتدال
بهنظر میرسد که شیعیان در شرایط زمانی و مکانی مختلف با اتخاذ روشها و رفتارهای مناسب، از تهديدها و موانع عبور میکردند و درعینحال از اصول ثابت اعتقادی و آرمانی خود حراست ميكردند.
تشیع امامی ایران در قرن ششم و هفتم، به دو گرایش اعتدال و حشوی قابل تفکیک است. شاید بتوان گفت که این تشیع اعتدالی توسط شاگردان بیواسطه و باواسطۀ شیخ طوسی در ایران بنیانگذاری شد. از آثار اعتدالی که اندیشههای شیعه را بهشکل معتدل ارائه کرده، کتاب النقض نوشتۀ عبدالجلیل قزوینی و برخی آثار دیگر از همین قرن و قرن هفتم است. در این کتاب برخی اتهامات اهلسنت به شیعه را باور و عملکرد شیعیان حشوی و اخباری و غالی تلقي میکند.
شیعیان اعتدالی تلاش میكردند با توجه به مبانی عقلی و اصولی، از روايات و اخبار حشو و غاليانه دوری کنند؛ چنانکه طبرسی نیز در مقدمۀ مجمعالبیان عقیدۀ تحریف قرآن را به آنها نسبت داده است. عالمان شیعۀ این دوره ـ که همگی به نوعی شاگردان شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی بهشمار میرفتند ـ سعی میکردند عقیدۀ شیعۀ اصولی را در مباحث، معیار قرار دهند و آنچه برخلاف آن بود، انکار کنند. به همین گونه در تفسیر آیات قرآن نیز تلاش میشد تا از تأویلاتی که دربارۀ برخی آیات وجود داشت، پرهیز گردد و به موضوعاتی که حساسیتبرانگیز نبود، اکتفا شود.
مهمترین موضوع اختلافی میان شیعیان و اهلسنت، شخصیت خلفای سهگانه بود که اهلسنت کوچکترین انتقادی به آنان را روا نمیدانستند؛ درحالیکه شیعیان انتقادهای شدیدی به آنها مطرح میکردند و بلکه آنان را غاصبان خلافت میدانستند. این اختلاف، گاه به شتم و سبّ صحابه منجر میشد و این امر برای تحریک تودۀ اهلسنت برضد شیعه کافی بود؛ چنانکه شهر بغداد در قرنهای چهار و پنج هجری پیوسته صحنۀ زدوخوردهای شیعیان و سنیان بود و نمونههای این درگیریها را بهکرات در کتاب المنتظم ابنجوزی میتوان یافت.
در عصر سلجوقی نیز هنوز برخی رفتارهای تندروانه موجب برپایی درگیریهایی میان شیعیان و اهلسنت میشد؛ چنانکه در سالهای 478و482 هجری دو حادثۀ بزرگ رخ داد که منجر به زدوخورد میان اهالی کرخ و نواحی سنینشین بغداد گردید. ابنکثیر بهنقل از ابنجوزی ـ که مواضع این دو نسبت به شیعه تأملبرانگیز است ـ علت درگیری اخیر را بدگویی اهلکرخ بهصحابه و ازواج پیامبر نوشته است. این درگیریها که بهطور عمده در شهر بغداد ثبت شدهاند، البته فقط میان شیعیان و سنیان نبود؛ بلکه فرقههای دیگر اهلسنت نیز با یکدیگر زدوخوردهای فراوانی داشتند. در این میان، نقش عالمان و بزرگان شیعه در تعدیل این وضعیت و دعوت ایشان به خویشتنداری و رعایت تقیه، بسیار مؤثر بود. شیعیان اصولی ضمن تأکید بر مبانی تشیع ـ که مهمترین آنها نامشروع و غاصبانه بودن حکومت خلفا بود ـ سعی میکردند در اينگونه مسائل تقيه را مراعات کنند تا در عین جلوگیری از درگیری، بتوانند دیدگاه خود را بیان نمایند.
نمونۀ بارز این عالمان، عبدالجلیل قزويني است که در همان حال كه حاضر نیست موضع خویش را بهعنوان شیعۀ اصولی انکار کند و مشروعیت خلافت را بپذیرد، میکوشد به خلفا توهین نشود؛ اما از مبانی امامت بههیچوجه عقب نمینشیند.
نمونهای دیگر از این رویکردها، قوامی رازی، شاعر شیعی قرن ششم است که ضمن اعتقاد به اصل و شروط امامت و تصریح به آنها، از تحریک احساسات اهلسنت جلوگیری ميکند. وی با داشتن اعتقاد به امامت چهارده معصوم بهدلیل اعتقاد عمیقش به تفاهم، به صحابۀ پیامبر نیز اظهار ارادت میکند و بر آن است تا دوستی اهلبیت و صحابه را همراه با یکدیگر مطرح نماید. وی در اینباره میگوید:
آن را کـه بــود دوستـی آل پیمبـر یـاران نبی را به دل و دیـده بود یـار
ز اولاد و ز اصحاب پیمبر به همه وقت تفضیـل علی بیش بـود لابد و ناچار
زیرا که ز اولاد و ز اصحاب نبی اوست هم اول این یازده، هم آخر آن چار
چنین رویکردهایی میتوانست در کاهش خصومت اهلسنت و سختگیریهایشان بر شیعیان مؤثر باشد.
افزونبراين، شیعیان مانند دورههای گذشته از عقاید غلات و مذاهب انحرافی اظهار بیزاری میکردند و این امر با تألیف کتابهایی در رد اعتقادات ایشان یا در کتب کلامی که مینوشتند اتفاق میافتاد. برای مثال، عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقض دربارۀ فاطمیان مصر، بخصوص پیروان الحاکم بامرالله، ضمن متهم کردن آنها به الحاد، در سرتاسر کتاب وجود هرگونه ارتباطی میان امامیه و اسماعیلیان را منکر میشود و حتی از مبارزات علمی و نظامی شیعیان با ملحدان اسماعیلی در جایجای کتاب سخن میگوید.
همچنين یکی از اتهامات ناروايي كه اهلسنت بر شیعه وارد میکردند، فاصله داشتن آنها از قرآن بود. ازاینرو بهنظر میرسد که دانشمندان شیعه در این دوره تلاش بیشتری برای نوشتن تفاسیر قرآن و کتابهایی در علوم قرآنی بهکار بستند. ازاینرو شمار تفاسیر قرآنی که در این دوره به رشتۀ تحریر درآمدند، چشمگیر است که قبلاً نیز به آنها اشاره شد. شیخ طوسی، طبرسی، قطب راوندی، ابوالفتوح رازی و دیگران، تفاسیر متعددی را پدید آوردند.
نتيجهگيری
شیعیان در دورههای تاریخی گوناگون با توجه به تهدیدهای سیاسی و فرهنگی فراوانی كه برایشان وجود داشت، از شیوههای متعددی برای دوام و بقای خود بهره میبردند که مهمترین و اساسیترین آنها همان شیوهای بود که ائمه در دورههای اختناق زمان خود بهکار میبستند؛ یعنی مجهز کردن جامعۀ شیعه به سلاح دانش و افزودن به توانمندیهای علمی آن. در عصر سلجوقی نیز بهرغم از دست رفتن بخش اعظم شرایط مساعد فراهمشده در دورهای پیشین، اندیشمندان شیعه با رونق دادن به فعالیتهای آموزشی و توسعۀ حوزههای علمیه سعی کردند بنیانهای مکتب تشیع را حفظ و تقویت کنند و با تربیت افراد متخصص در رشتههای مختلف علمي، جایگاه فرهیختۀ شیعیان در بین عموم مسلمانان را بیشازپیش جلوهگر سازند. این اقدامات با در نظر گرفتن فعالیتهای مخالفان شیعه، اعم از سیاستمداران یا اهل علم، که با جوسازیها و اتهامزنیها درصدد نفی و انکار مذهب شیعه بودند، بیشتر جنبۀ اثباتی و ایجابی داشت و موقعیت شیعیان در جهان اسلام را تثبیت میکرد.
بهنظر میرسد که شیعیان در دورۀ حاکمیت سلجوقیان برای حفظ و بقای خود، در کنار فعالیتهای ایجابی، از روشهای سلبی نیز بهره میبردند. عدم وابستگی به ارکان قدرت، پرهیز از عوامل تنشآفرین و دوری جستن از اعتقادات افراطی و غالیانه، برخی از این روشها بودهاند. در کنار اینها تأکید بر مبانی اساسی و اصولی همراه با توسعۀه فعالیتهای آموزشی و علمی در اَشکال گوناگون، جامعۀ شیعه را با همۀ موانع و مشکلات موجود ماندگار کرد.
البته در این خصوص، نوع سیاست مذهبی سلاطین سلجوقی ـ نه وزیران و درباریان ـ که با گونهای از بیتفاوتی همراه بود و نیز آشفتگی سیاسی و اداری این دولت از نیمۀ دوم دوران حاکمیتشان را که در جنگهای خانگی طولانیمدت سپری شد، نیز نباید از یاد برد.
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالجلیل، 1411ق.
- ابناثير، عزالدين علي، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1410ق.
- ابناسفندیار، محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کلاله خاور، 1320.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، العبر، بیروت، دارصادر، 1398ق.
- ابنخلکان، احمدبن محمد، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1969.
- ابنعساکر، علیبن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- ابنكثير دمشقي، اسماعيلبن، البداية و النهاية، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1404ق.
- افندي اصفهانی، عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيداحمد حسيني اشكوري، قم، مرعشي، 1401ق.
- امانی، محمدحسن، سیمای حله، قم، تبلیغات اسلامی، 1375.
- امين، سیدمحسن، اعيان الشيعه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، بیتا.
- بويل، جي. آ، تاريخ ايران كمبريج از آمدن سلجوقيان تا فروپاشي دولت ايلخانان، ترجمة حسن انوشه، تهران، اميركبير، 1379.
- بهادلی، علیاحمد، الحوزة العلمیة فی النجف معالمها و حرکتها الاصلاحیه، بیروت، دارالزهراء، 1413ق.
- تهراني، آقابزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء، بيتا.
- تهرانی، آقابزرگ، الثقات العیون فی سادس القرون، تحقیق علینقی منزوی، قم، اسماعیلیان، بیتا.
- جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی (دفتر دوم: از طلوع طاهریان تا سقوط خوارزمشاهیان)، تهران، مؤسسة فرهنگیدانش و اندیشه معاصر، 1383.
- جعفريان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، تهران، علم، 1386.
- حرعاملي، محمدبن حسن، امل الآمل، تحقيق سيداحمد حسيني، بغداد، مكتبة الاندلس، 1404ق.
- حلی، یوسف کرکوش، تاریخ الحله، قم، مکتبة الحیدریه، 1388ق.
- حسینی، علیبن ابیالفوارس، اخبارالدولة السلجوقیه، ترجمه و تعلیق جلیل نظری، فيروزآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1382.
- دائرةالمعارف تشيع، تشيع (سيري در فرهنگ و تاريخ تشيع)، تهران، سعيد محبي، 1373.
- ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.
- رازی، منتجبالدین علیبن بابویه، الفهرست، تحقیق جلالالدین محدث ارموی، قم، چاپخانه مهر، 1366.
- راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آلسلجوق، تصحیح محمد اقبال، تهران، اساطیر، 1386.
- زامباور، نسب نامه خلفاء و شهرياران، ترجمة جواد مشكور، تهران، كتابفروشي خيام، 2536.
- سهمی، حمزةبن یوسف، تاریخ جرجان، بیروت، عالم الکتب، 1417ق.
- سیوطی، جلالالدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق ابراهیم صالح، بیروت، دارصادر، بیتا.
- شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه، 1375.
- صادقي، مصطفي، كاشان در مسير تشيع، قم، مؤسسة شيعهشناسي، 1386.
- طقوش، محمدسهيل، دولت عباسيان، ترجمة حجتالله جودكي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389.
- غروی، سیدمحمد، الحوزة العلمیة فی النجف الاشرف، بیروت، دارالاضواء، 1414ق.
- قزويني، عبدالجليل، النقض، تحقيق سيدجلالالدين محدث ارموي، تهران، انجمن آثار ملي، 1358.
- قمی، نجم الدین ابوالرجاء، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
- کلوزنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمة یعقوب آژند، تهران، امیرکبير، 1362.
- لين پل، استانلي، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمة صادق سجادي، تهران، تاريخ ايران، 1363.
- مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش عباس شایان، تهران، بينا، 1332.
- مستوفي، حمدالله، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوائي، تهران، اميركبير، 1362.
- منشی کرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، تصحیح میرجلالالدین حسینی ارموی، تهران، اطلاعات، 1364.
- نخجوانی، هندوشاه، تجارب السلف، مقدمه و ملحقات سیدحسن روضاتی، اصفهان، بينا، 1361.
- نظامالملك طوسي، حسنبن علي، سيرالملوك، به اهتمام هيوبرت دارك، تهران، علمي و فرهنگي، 1383.
- ياقوت حموي، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- عثمان، هاشم، تاریخ شیعه در شام، ترجمة حسن حسینزاده شانهچی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1390.
- يعقوبي، محمدطاهر، شيعيان بغداد وضعيت سياسي و اجتماعي از ورود سلجوقيان تا سقوط عباسيان، قم، مؤسسة شيعهشناسي، 1385..