نقد دیدگاه ابنسعد در چیدمان گزارشهایش از حوادث آغازین و چرایی قیام امام حسین علیه السلام
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
کتاب الطبقات الکبری اثر ابنسعد در شمار مهمترین دیرین نگاشتههای شرححالنگارانه بر محور صحابه، تابعان و عالمان دو قرن نخست اسلامی است که گزارشهایی از حوادث نهضت امام حسین را نیز در خود جای داده است. بهسبب قدمت منبع، افزون بر بازنگارش دادههای آن در آثار سدههاي بعد ـ که خود در شمار منابع کهن درآمدهاند ـ تکیۀ پژوهشگران مطالعات عاشورایی بر این اطلاعات در راستای تحلیل قیام امام، ضرورت شناخت دیدگاه این نویسنده به قیام امام حسین و عوامل تأثیرگذار بر آن را دوچندان ميسازد.
ابوعبدالله محمدبن سعدبن منيع، مشهور به كاتب واقدى، نگارندۀ کتاب الطبقات الکبری است. وفات وی را به سال 230ق در سن 62 سالگی دانستهاند که بهتبع، ولادتش به سال 168ق خواهد بود. شهرت وی بهسبب کتابی است که در شرح حال صحابیان و تابعان نگاشت. ابنسعد از برجستهترين مشايخ بصره، كوفه، بغداد و مدینه استماع حدیث داشت. وی را بصری و ساکن بغداد دانستهاند. او از خواص شاگردان محمدبنعمر واقدی بوده است؛ بهطورىكه به كاتب واقدى شهرت يافت. ابنسعد مورد اعتماد عموم رجالیون اهلسنت است.
ابنسعد بههنگام بیان اخبار حسینبن علی (61ق) بهعنوان یکی از صحابیان خردسال پیامبر، برخلاف رویکرد بیان سلسلهاسنادی خود، که بههنگام بازنشر هر خبر بدان پایبند بوده است، در آغاز سلسله اسنادی را بیان میدارد و سپس با درهمکرد روایات، گزارش خود را از وقایع منجر به شهادت حضرت میآورد. لذا باید گفت، در این بخش ابنسعد تنها یک راوی نیست که به بازنشر خبرهای دیگران همت گماشته باشد؛ بلکه وی از مجموع روایات در اختیارش به گزینش دست یازیده و با تقطیع و ترکیب اخبار، از دیدگاه خود حرکت امام را تصویر کرده است. برایناساس، تطبیقیابی گزارشهای اختیارشده توسط ابنسعد با دادههای تاریخی دیگر منابع کهن، میزان اعتبار دیدگاه وی را مشخص خواهند ساخت.
ابنسعد در بیان گزارش از حرکت امام پس از ذکر نامۀ یزید (63ق) برای حاکم مدینه و خروج حضرت از شهر پیامبر، ابتدا چنین وانمود ساخته است که دلیل حرکت امام دعوت کوفیان و اعتماد حضرت بر آنان بوده است و حاکمیت اموی و حکمرانان مدینه و مکه با امام سر ستیز نداشتهاند؛ سپس ابنسعد به بیان اخبار ملاقاتکنندگان با امام پرداخته است که ایشان را از اعتماد بر کوفیان زنهار دادهاند. او این دیدارها را در پی هم، چنان ساختار ميدهد که بر خواننده القا میشود، بهرغم خیرخواهی انبوهی از نصیحتکنندگان، حضرت با شتابآلودگی در تصمیم بر قیام، به درخواست ایشان وقعی ننهاده است؛ اما سؤال این است که آیا در واقعیت امر نیز مطلب اینگونه بوده که ابنسعد آنها را تصویر کرده و شواهد و دادههای تاریخی دیدگاه ابنسعد را تأیید میکنند؟ مسئلهای که میبایست با رجوع به کهننگاشتههای تاریخی در ارتباط با نهضت حسینی و تطبیقدهی دادههای آنها با گزارشهای ابنسعد به بررسی آن پرداخت.
در امر پیشینه باید گفت: بهصورت کلی در برخی آثار عاشورایی سخن از نگاه مغرضانه و عثمانيگرایانۀ ابنسعد در میان است؛ اما بهصورت خاص، مقالة «بررسی گزارش محمدبنسعد از زندگی و قیام امام حسین». پس از معرفی ابنسعد و کتاب طبقات وی از جهتگیری و گزینش ابنسعد در گزارشهای بیانشده سخن گفته است. در مقالۀ مذکور نویسنده گزارشی از روند اخبار ابنسعد در ارتباط با محورهای زندگانی، پیشگویی به شهادت رسیدن، قیام، شهادت امام و حوادث پس از آن ارائه کرده و نقدهای خود را مطرح ساخته است. نقدهایی که بیشتر کلی و ناظر به گزارشهای خود ابنسعد هستند. این در حالی است که مقالۀ فراروی، بخشی خاص از گزارشهای ابنسعد ناظر به چرایی نهضت و نوع چیدمان اخبار را توسط او محور پژوهش قرار داده و درصدد ردیابی استنادات تاریخی دیدگاه ابنسعد و مقایسۀ تطبیقی با دادههای دیگر منابع در اینباره است.
1. ديدگاه و گزارشهای ابنسعد در چرايی حرکت امام حسين
ابنسعد گزارش خود را از این امر اینگونه آغاز میکند: چون معاویه (60ق) بهحال احتضار افتاد، در سفارشهای خود، فرزندش یزید را به رفق و مدارا با حسینبن علی سفارش کرد. آنگاه چون معاویه بمرد و مردم با یزید بیعت کردند. یزید در نامهای به ولیدبن عتبه، والی مدینه، از او خواست مردم را به بیعت فراخواند و این امر را از بزرگان قریش و با حسینبن علی شروع کند و در این کار مدارا را پیشه نماید. با رسیدن نامه، ولید در نیمههای شب پیکی نزد امام و عبداللهبن زبیر (73ق) فرستاد و ایشان را به بیعت خواند. آن دو گفتند: امشب را به صبح میرسانیم و مینگریم که مردم چه میکنند. آنگاه امام و عبدالله همان شب مدینه را به جانب مکه ترک کردند. بامدادان، چون ولید در پی آن دو برآمد، ایشان را نیافت.
در پی گزارش خروج امام در شبِ آگاهی از مرگ معاویه و فراخوانی برای بیعت، که خود نشان از تعجیل امام است، ابنسعد خبری از مِسوَربن مخرمه قریشی (64ق) که مادرش خواهر عبدالرحمانبن عوف بوده است، بیان میکند: «اباعبدالله عجله کرد و اکنون پسر زبیر نظر او را برمیگرداند و او را بهسوی عراق روانه میکند تا خودش تنها مکه را در اختیار گیرد». همچنین وی چنین گزارش میکند که پس از استقرار امام حسین و ابنزبیر در مکه، پسر زبیر هر روز نزد امام حضور مییافت و امام را با گفتن این جمله که عراقیان شیعیان تو و پدرت هستند، به رفتن جانب عراق ترغیب میکرد؛ که بهنوعی تقویت گفتۀ مسور است.
در ادامه، اهتمام ابنسعد، بر بیان ملاقات بزرگان جامعۀ آن روز با امام حسین و زنهار دادن ایشان است. او این گزارشها را چنین چیدمان داده است. عبداللهبن عباس (68ق) امام را از این کار برحذر داشت و او را گفت: این کار را انجام مده. عبداللهبن مطیع (73ق) حضرت را گفت: ما را از وجود خود بهرهمند گردان و به جانب عراق مرو. به خدا قسم اگر این قوم تو را به قتل رسانند، ما را به بردگی و خدمت خواهند گرفت. عبداللهبن عمر (73ق) و عبداللهبن عیاشبن ابیربیعه (64ق)، درحالیکه از سفر عمره بازمیگشتند، در ابواء با امام و ابنزبیر مواجه شدند. فرزند عمر آن دو را گفت: شما را به خداوند متذکر میشوم که بازگردید و داخل شوید در امر شایستهای که مردمان در آن ورود میکنند؛ و بنگرید اگر مردم بر یزید جمع شدند، شما تنها نخواهید ماند؛ و اگر پراکنده گشتند، آنچه را میخواهید، به انجام رسانید. افزونبراین، ابنعمر به امام گفت: خروج مکن، همانا خداوند رسولش را میان امر دنیا و آخرت مخیر گردانید و او آخرت را برگزید. تو نیز پارۀ تن او هستی و به دنیا نخواهی رسید. و او میگفت: «حسین در اندیشۀ خروج، بر ما غلبه کرد. به جان خودم سوگند، عبرت را در پدر و برادرش دیده بود و فتنه و وانهادن مردمان را در مورد ایشان آزموده بود. برای او شایسته بود که حرکت نکند تا مادامی که زنده بود و در آنچه مردمان بدان ورود مییافتند، او نیز ورود میکرد. همانا خیر در با جماعت بودن است». ابنعیاش از امام پرسید: ای فرزند فاطمه! آهنگ کدام منطقه کردهاید؟ که آن جناب پاسخ داد: بهسوی عراق و پیروانم رهسپارم. او گفت: من در این کار بر شما نگرانم. بهسوی کسانی میروی که پدرت را کشتند و برادرت را زخم زدند و چنان شد که با خشم آنان را وانهاد. خدا را به یاد تو میآورم از اینکه خود را بفریبی. ابوسعید خدری (75ق) گفت: حسین در خروج بر من غلبه کرد. همانا به او گفتم: از خدا بر جان خود بترس و مقیم منزل خود باش و بر پیشوای خود خروج مکن. ابوواقد لیثی (68ق) نیز گفت: خبر خروج حسین به من رسید. در پی او روان شدم. او را در منطقۀ «ملل» ملاقات کردم. او را به خدا قسم دادم که بیرون نشود. همانا او در زمان نامناسبی برای خروج بهپا خاسته بود. او خود را به کشتن میداد. امام فرمود: بازنمیگردم. جابربن عبدالله (78ق) گفت: با حسین سخن کردم و او را گفتم: از خدا پروا نما و مردم را به رویارویی با یکدیگر مکشان. به خدا سوگند آنچه کردهاید، پسندیده نکردهاید؛ ولی از خواسته من سر برتافت. سخن سعیدبن مسیب (94ق) هم آن بود که اگر حسین قیام نکرده بود، برای او بهتر ميبود. ابوسلمۀبن عبدالرحمان (94ق) نیز بر آن بوده كه شایسته بود حسین عراقیان را بشناسد و به جانب آنان نرود؛ ولی عبداللهبن زبیر او را بر این کار تشویق کرد. در نقلی دیگر بیان میدارد: مسوربن مخرمه برای امام نوشت: بر تو باد که به نامههای عراقیان فریفته نشوی و حال آنکه پسر زبیر تو را میگوید به ایشان بپیوند که یاران تو هستند. مبادا که از حرم بیرون روی. اگر عراقیان را بهراستی به تو نیاز باشد، باید شتابان شتران خود را به جانب تو بتازانند و پیش تو جمع آیند تا با نیرو و تجهیزات بیرون روی. آن جناب در پاسخ، برای مسور پاداش آرزو کرد و نوشت: در این کار از خدا طلب خیر خواهم کرد.
در ادامه، ابنسعد از عمره، دختر عبدالرحمان (106ق)، یاد میکند که به امام نامه نوشت و کار ایشان را بسیار بزرگ دانست و از حضرتش تقاضا کرد فرمانبرداری و هماهنگی با جماعت داشته باشد و امام را آگاه کرد که به کشتارگاه خود میرود و افزود که گواهی میدهم عایشه برای من گفت: از پیامبر شنیده است که فرمود: حسین در سرزمین بابل کشته خواهد شد. آن جناب چون نامۀ عمره را خواند، گفت: در این صورت، مرا چارهای از آن نیست و به راه خود ادامه داد. ابوبکربن عبدالرحمانبن حارثبن هشام (93 تا 95ق) دیگر فردی است که ابنسعد پس از نامه عمره از دیدار وی با امام حسین گزارش میدهد مبنی بر اینکه ابوبکر به نزد امام آمد و گفت: ای عموزاده! پیوند خویشاوندی مرا بر آن میدارد که حقیقت را از تو پوشیده ندارم و نميدانم خیرخواهی من نزد تو چگونه است. امام گفت: تو از کسانی نیستی که متهم باشی و غرضورزی کنی. سخن خود را بگو. ابوبکر گفت: تو خود دیدی که عراقیان با پدر و برادرت چه کردند و اینک قصد آن داری که بهسوی ایشان روی. آنان بردگان دنیایند. کسانی که به تو وعدۀ یاری دادهاند، با تو جنگ خواهند کرد و آنان که تو از نظر ایشان بهترین فرد برای یاری هستی، از یاری تو بازخواهند ایستاد. تو را به خدا سوگند میدهم که جانت را حفظ بداری. امام فرمود: ای پسرعمو! خدایت پاداش نیکو دهد که اندیشۀ خود را اظهار داشتی؛ و بدان خداوند هرچه را مقدر فرماید، همان خواهد شد. عبداللهبن جعفربن ابیطالب (80ق) برای امام نامه نوشت و ایشان را از کوفیان برحذر داشت و او را به خدا سوگند داد که آهنگ ایشان نکند. حضرت در پاسخ نگاشت: من خوابی دیدهام که پیامبر به من فرمانی داد و آن را اجرا خواهم کرد و تا نتیجۀ کار خود را نبینم، از آن خواب هیچ کس را آگاه نمیسازم. عمروبن سعیدبنعاص (70ق) نیز در نامهای برای امام نوشت: من از خداوند میخواهم آنچه را خیر و صلاح توست، به شما الهام فرماید و از آنچه به زیان شماست، بازدارد. به من خبر رسیده که آهنگ عراق داری. من برای تو از دو دستگی به خدا پناه میجویم. اگر ترسانی، پیش من بیا که تو را نزد من امان، نیکرفتاری و پاداش است. امام در پاسخ او نوشت: اگر بهراستی با نامۀ خود برای من ارادۀ خیر کردهای در دنیا و آخرت پاداش داده شوی. در ادامه، ابنسعد از نامۀ یزید به عبداللهبن عباس یاد میکند که در آن نوشته بود: گمان میکنم مردانی از خاور پیش او آمده و او را به آرزوی خلافت انداختهاند. تو خود عراقیان را میشناسی. اگر حسین چنین کرده است، پیوند خویشاوندی را گسسته است. اینک تو که بزرگ خاندان هستی و در نزد وی اعتباری داری، او را از اقدام برای تفرقه بازدار... . ابنعباس در نامهای به یزید نوشت: امیدوارم بیرون رفتن حسین برای کاری نباشد که تو را ناخوش آید و من خیرخواهی بر او را ترک نخواهم کرد. عبدالله پیش امام رفت و بسیار با ایشان سخن کرد که تو را به خداوند سوگند میدهم مبادا خود را به هلاکت اندازی. به عراق مرو. در نهایت، پس از گفتوگوهایی چند، امام عبدالله را گفت: اگر در جای دیگری کشته شوم، برای من پسندیدهتر از آن است که حرمت مکه با کشتن من از میان رود. خبر بعدی ابنسعد آن است که امام به مدینه پیکی فرستاد و گروهی از بنیهاشم به ایشان پیوستند. محمد حنفیه (81ق) هم از پی ایشان آمد و با امام در مکه دیدار کرد و به او اعلام کرد که خروج در آن هنگام به مصلحت نیست؛ ولی آن جناب پیشنهاد محمد را نپذیرفت.
سخن از دو نامۀ سران اموی منطقۀ حجاز به عبیداللهبن زیاد (67ق) در ادامۀ گزارش ابنسعد مشاهده میشود. در نامۀ اول آمده است: مروانبن حکم (65ق) به عبیدالله نوشت: همانا حسینبن علی آهنگ دیار تو کرده است. بدان که او پسر فاطمه و فاطمه دختر رسول خداست. به خدا سوگند هیچ کس محبوبتر از حسین در نظر ما نیست. بپرهیز که مبادا گرفتار هیجانی شوی که چیزی جبران آن نتواند و مردمان آن را فراموش نسازند. عمروبن سعیدبن عاص هم به عبیدالله نوشت: حسین عزم تو کرده است. بدان که در کاری مانند این، یا آزاد میشوی یا همچون بردگان به بردگی گرفته میشوی. سخن از دیدار افرادی با امام در مسیر حرکت به کوفه، تکمیلکنندۀ بحث نصیحتکنندگان است. دیداری با فرزدق (110ق) که به امام گفت: تو در نظر مردم محبوبترین افراد هستی. سرنوشت هم در آسمان است؛ ولی شمشیرها همراه بنیامیه است. طبق نقلی دیگر وی گفت: کاش میماندی تا مردم از حج بازگردند که امید دارم همۀ حجگزاران بر گرد تو جمع آیند و تو را یاری دهند؛ که امام او را پاسخ داد: از بنیامیه در امان نیستم. از بحیربن شداد اسدی نقل است که حسینبن علی در ناحیۀ ثعلبیه از کنار ما گذشت. من همراه برادرم به حضورش رفتیم. برادرم امام را گفت: من بر تو میترسم. آن جناب با تازیانه بر خورجینی که پشت سرش بود زد و گفت: این نامههای بزرگان شهر است.
2. نقد ديدگاه و گزارشهای ابنسعد
در چرایی گرایش ابنسعد به این شیوۀ گزارشدهی باید گفت: ابنسعد بهدلیل اندیشۀ عثمانیگرایانه، خروج امام را به تحریک کوفیان منتسب ساخته و با تطهیر رفتار یزید و سران اموی در این ماجرا، در تلاش بوده است با برجسته کردن و انبوه ساختن نصیحت خیرخواهان چنین القا کند که حرکت امام امری شتابآلوده بوده است؛ اما سخن آن است که آیا این سه ادعا، در تطبیق گزارش ابنسعد با دیگر دادههای دیریننگاشتههای تاریخی، از تطبیق لازم برخوردارند؟
1ـ2. ادعای عامل تحريک بودن کوفيان
ابنسعد در آغاز بخش مقتل امام حسین، پس از ذکر سلسله اسنادی، گزارش ترکیبگونۀ خود را اینگونه آغاز میکند که در پی اقدام معاویه به جانشین ساختن فرزندش یزید، حسینبن علی در شمار کسانی بود که این امر را برنتابید. در ادامه، گزارش وی چنان است که کوفیان عامل اصلی تحریک امام بر خروج در برابر بنیامیه بودهاند و این تحریک و تمایل امام به خروج با اتکا بر کوفیان، از همان عصر معاویه بوده است.
ابنسعد پس از بیان ابای امام از بیعت با یزید بهعنوان ولیعهد، از کوفیان سخن بهمیان میآورد که در روزگار معاویه امام را با نوشتن نامههایی به خروج میخواندند و حضرت از پاسخ مثبت به درخواست ایشان ابا داشت؛ سپس بیان میدارد که جمعی از کوفیان نزد محمد حنفیه برادر امام آمدند و از وی خواستند بههمراه ایشان به قیام دست یازد؛ اما محمد از این اقدام خودداری کرد و امام را از این امر آگاه ساخت. امام حسین به محمد گفت: این قوم برآناند که بهسبب ما به نوایی برسند و خون ما را وسیلۀ آن قرار دهند. ابنسعد ادامه میدهد که امام با همۀ اندوهها شکیبایی میورزید. گاه به قیام میاندیشید و گاه از فکر آن بازمیایستاد؛ و ماجرا چنان بود که ابوسعید خدری ـ که در شمار صحابیان رسول خدا بود ـ آمد و گفت: «ای اباعبدالله! من خیرخواه و دوستدار تو هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از شیعیانت در کوفه تو را بهسوی خود خواندهاند. به جانب ایشان نرو...». طبق این بخش گزارش، کوفیان عامل اصلی تحریک امام معرفی میشوند و حضرت به روزگار معاویه، گاه به رفتن به جانب ایشان متمایل ميشده است؛ بهگونهایکه ابوسعید خدری به دیدار امام میرود و ایشان را از این تصمیم برحذر میدارد.
این ادعا در حالی است که طبق دیگر منابع، هرچند امام برخی رفتارهای معاویه را برنمیتافته و در برابر آن جبههگیری کرده است، اما همواره در پاسخ به دعوتهای کوفیان ایشان را به ماندن در خانه و عدم قیام در روزگار معاویه سفارش کرده و هیچگاه تصمیم به حرکت برضد معاویه نداشته است تا نیاز به بازداشتن ایشان از این تصمیم توسط ابوسعید خدری بوده باشد. همچنین باید دانست که ملاقات ابوسعید، تنها مستند بهسخن ابنسعد در الطبقات الكبري بوده و بازنگارش آن در دیگر منابع نیز برگرفته از گزارش ابنسعد است. نکتۀ اصلی آنکه در پژوهشی با عنوان تبیین تاریخی جایگاه کوفیان در فرایند نهضت امام حسین، با تکیه بر دادههای منابع کهن این امر مشخص شده است که گردن ننهادن امام حسین به بیعت با یزید و خروج ایشان از مدینه، بههیچروی در ارتباط با کوفیان نبوده است و سخن گفتن از نقش کوفیان در حرکت امام در پی رسیدن نامههای ایشان به امام، در مرحلۀ مکی نهضت امام است؛ لذا ادعای تحریک امام برای خروج از جانب کوفیان، بههیچروی برتافتنی نیست.
2ـ2. رفع اتهام از يزيد و سران اموی
ازآنجاکه در مسئلۀ خروج امام حسین پای یزید و سران اموی مدینه نیز در میان است، نمیتوان بدون بیان رفتار ایشان در این ماجرا از مسئله گذشت. نکتهای که با بررسی آن در گزارش ابنسعد، میتوان دلیل اقدام وی به انبوهنماییِ ممانعت کنندگان را دریافت.
ابنسعد بههنگام گزارش نامۀ یزید مدعی آن است که هرچند یزید در نامهای که به ولیدبن عتبه (حاکم اموی مدینه) نوشته بود، خواهان بیعت گرفتن از امام شده بود، اما به وی سفارش کرده بود که این عمل با مدارا به سرانجامی نکو منجر آید. ادعایی که دیگر منابع تاریخی آن را برنمیتابند؛ زیرا عموم منابع برآناند که یزید در نامۀ خود سخت گرفتن در بیعت را طلب کرده بود و عدم بیعت میبایست با فرستادن سر جزا داده میشد. باید دانست دعوت در شبان هنگام، بروز خشونت در رفتار ولید، تندرفتاری و پیشنهاد قتل امام از سوی مروان که به مشاوره طلبیده شده بود، همراه بردن جوانان هاشمی از سوی امام و مجبور شدن امام بر خروج از مدینه، همه برخلاف ادعای ابنسعد، نشان از دستور یزید بر سخت گرفتن برای بیعت دارد. دیگر نکته آنکه سخن از رفق و مدارا، تنها مستند به گزارش ابنسعد است و بازنگارش آن در منابع قرون پسین نیز برگرفته از اوست.
دیگر ادعای ابنسعد در این امر، دو نامه از مروان و ولید برای عبیداللهبن زیاد است که او را در تندی نمودن با امام زنهار داده بودند. خاصه آنکه مروان امام را محبوبترین فرد نزد خود معرفی کرده بود. افزون بر آنکه این ادعا در دیرین نگاشتهها تنها در کتاب ابنسعد یافت میگردد و بازنگارش آن در منابع بعدی نیز برگرفته از گزارش اوست، باید گفت که این ادعا با رفتارهای گزارششده از مروان در پیشنهاد قتل و تندخویی با امام حسین برای بیعت کردن با یزید در مجلس ولید و روز پس از آن بههیچروی هماهنگی ندارد. نکتۀ دیگر تعارض موجود در گزارشهای خود ابنسعد است. از سویی وی مدعی آن است که یزید حاکم مدینه را به مدارا امر کرده بود؛ اما ولید با امام رفتاری دارد که کار ایشان به مشاجره و حتی نزاع فیزیکی منجر میشود؛ بهگونهایکه همسر ولید او را نسبتبه رفتار انجام داده با حضرت سرزنش میکند. آنگاه این ولید برای عبیدالله نامه مینویسد و او را از تندرفتاری با امام حذر میدهد. همچنین ابنسعد مدعی است که یزید در نامهای به عبداللهبن عباس، از رفتن امام به مکه و آمدن افرادی نزد ایشان و امیدوار ساختن امام به خلافت سخن گفت و با یادآوری تجربۀ ابنعباس از اعتماد بر کوفیان، از وی خواست مانع امام شود. ابنعباس نیز در مکه به دیدار امام آمد و او را از رفتن برحذر داشت. این ادعا در حالی است که دادههای دیگر منابع آن را پشتیبانی نمیکنند: نخست آنکه در دیگر دیریننگاشتهها سخن از این نامه در میان نیست؛ دوم اینکه در گزارشهای دیدار عبداللهبن عباس با امام در مکه، اشارهای به درخواست یزید دیده نمیشود.
نکتۀ دیگری که در این بحث باید بدان توجه داشت، این است که رفتارهای حاکمان مدینه و مکه سبب آن است که امام این شهرها را ترک گوید؛ درحالیکه ابنسعد بر آن است که امام حسین و ابنزبیر همان شب فراخوانده شدن به بیعت، مدینه را بهسوی مکه ترک کردند؛ اما آنچه در بررسی گزارشهای منابع دیگر فراچنگ میآید، این است که عبداللهبن زبیر بهرغم وعدهای که داده بود، بيآنکه در آن شب نزد حاکم مدینه حاضر شود، با استفاده از تاریکی شب، از مسیر غیراصلی بهطور پنهانی بهسوی مکه شتافت اما امام نهتنها به نزد ولید رفت، بلکه آن شب را نیز در مدینه بود. روز بعد نیز ایشان در مدینه حاضر بود؛ اما حاکم مدینه و طرفداران حزب اموی بسان مروان، در پی امام بودند تا از ایشان بیعت گرفته شود. امام که اینان را مصمم به بیعت گرفتن و برخورد با خود میبیند، شب بعد در همراهی گروهی از بنیهاشم، از طریق مسیر اصلی راهی مکه میگردد. در امر خروج از مکه نیز بازهم این تهدیدِ جان امام از سوی امویان است که سبب میشود امام بهرغم فرارسیدن زمان حج، از این شهر به جانب کوفه بیرون شود. در اینجا باید توجه داشت که طبق تحقیق صورتگرفته، نامۀ مسلمبن عقیل سفیر امام حسین به کوفه، در زمینۀ مناسب بودن شرایط کوفه برای حضور امام، بیش از بیست روز بود که به حضرت رسیده بود؛ و اگر امام تعجیل برای رفتن به جانب کوفه داشت، در این فرصت با توجه به فاصلۀ حدود بیست منزلی کوفه نسبتبه مکه، بهصورت طبیعی میتوانست خود را بدان شهر برساند.
همچنین باید دانست که ارتباط دادن تصمیم امام به ترک مکه بر رفتوآمدهای عبداللهبن زبیر به نزد امام در مکه و تحریض ایشان برای رفتن بهسوی کوفه، بدان سبب که در آنجا امام پیروانی دارد ـ چنانکه از متن ابنسعد برمیآید که خود به آن قائل است و تلاش دارد که در گزارشهایش نیز بهنقل از مسوربن مخرمه و ابوسلمةبن عبدالرحمن این باور بازنمایی شود ـ بههیچروی با دادههای دیگر منابع تاریخی تأیید نمیشود. سخن از یاوران کوفی امام توسط عبداللهبن زبیر بههنگام تصمیم امام مبنی بر خروج از مکه و رفتن به جانب کوفه و ملاقات پسر زبیر با امام است. آن هنگام که ابنزبیر از تصمیم امام حسین پرسید و امام فرمود: در نظر دارم بهسوی کوفه روم که پیروانم در آنجا و سران اهل کوفه به من نامه نوشتهاند و از خدا خیر میجویم، پسر زبیر نیز چنین گفت: اگر کسانی همانند پیروان تو در آنجا داشتم، از آن چشم نمیپوشیدم. طبق نقل این گزارش، در ادامه امام به نکتهای اشاره کرد و آن اینکه «این (ابنزبیر) هیچ چیز دنیا را را بیشتر از این دوست ندارد که من از حجاز بهسوی عراق بروم. او میداند که با حضور من، چیزی از خلافت به او نمیرسد و مردم او را با من برابر نمیگیرند. پس دوست دارد از اینجا بروم تا حجاز تنها برای او باشد». حال که امام اینگونه بر نیت ابنزبیر واقف است، آیا میتوان از تأثیر ابنزبیر بر یادآوری جایگاه کوفه و عوض کردن تصمیم یا تشویق امام سخن گفت؟
3ـ2. مسئلة انبوهنمايي ممانعتکنندگان
پس از انتساب عاملیت برانگیختن امام حسین در خروج به کوفیان، و سخن از رفق و مدارا در رفتار سران حزب اموی، آنچه در گزارش ابنسعد بروز ویژه دارد، انبوه نصیحتگرانی است که تلاش دارند امام را از رفتار درپیشگرفته منصرف سازند.
در اینکه برخی از بزرگان جامعۀ آن روز اسلامی در تلاش برآمدند تا امام را از تصمیم گرفتهشده بازدارند، دیریننگاشتهها همداستان هستند؛ اما نکته در چیدمان بحث است. ابنسعد با بیان سلسلهای این گزارشها، چنان وانمود میسازد که امام به خیرخواهی انبوه نصیحتکنندگان بیاعتنا بوده است؛ اما باید دانست که این نظام چیدمانی روایات ابنسعد، با نقدهایی مواجه است:
1ـ3ـ2. هيمنهسازی در ممانعت
در میان سلسلهگزارشهای ابنسعد، روایاتی بیان شدهاند که بهسبب چیدمان در میان گزارشهای ممانعتکنندگان امام، چنان مینمایند که اینان نیز در شمار دیدارکنندگان با حضرت یا نامهنگارندگان برای ایشان بودهاند تا امام را از این سفر زنهار دهند؛ اما با بررسی مشخص میشود که این اخبار، تنها بیان نظر افراد در مورد حرکت امام بوده و دیدار یا نامهنگاری در میان نبوده است و لذا نمیتوان این افراد را در شمار ممانعتکنندگان دانست.
در واکاوی دادههای منابع کهن، شاهدی از دیدار سعیدبن مسیِّب مخزومی ـ که از فقهای مدینه به روزگار امام سجاد بهشمار میآید ـ با امام حسین یافت نشد و لذا باید گفت که نقل ابنسعد تنها میتواند بیان نظر سعید در مورد حرکت امام باشد. همچنین گزارش نظر ابوسلمةبن عبدالرحمنبنعوف ـ که او را نیز از فقهای مدینه در عصر امام سجاد دانستهاند ـ مبنی بر تشجیع امام حسین بر خروج توسط ابنزبیر نیز تنها نقل دیدگاه میتواند باشد؛ چراکه منابع سخنی از دیدار یا ارسال نامه توسط وی ندارند. نمونۀ دیگر از این نوع گزارش، خبر ابنسعد از نامۀ عمروبن سعید برای امام است. در مورد این نامه باید گفت که عمروبن سعید در آن بازۀ زمانی از سوی یزید به امارت بر حجاز گماشته شده است و او نمیتوانست برخلاف نظر یزید به حمایت از امام برخیزد و باید گفت که نامۀ وی از سر خیرخواهی نبوده و حربهای سیاسی برای جلوگیری از رفتن امام بهسوی کوفه بوده است. شاهد آنکه در منابع دیگر میتوان رصد کرد که این نامه به درخواست عبداللهبن جعفربن ابيطالب نگارش یافت و حالت اماننامه داشت.
2ـ3ـ2. تکگزارشهاي ياری نشده با دادههای ديگر منابع
بخش دیگری از گزارشهای ابنسعد از افراد ممانعتکنندۀ امام از رفتن به جانب کوفه، خبرهایی است که منحصر به نقل ابنسعد هستند. اخباری که در دیگر منابع بازتاب ندارند و بازنگارش آنها در برخی آثار قرون میانی نیز برگرفته از نقل ابنسعد است؛ لذا بدان روی که این گزارشها دادههایی همسو در دیگر منابع کهن ندارند که پشتیبان آنها باشد، پذیرش این اخبار با مشکل مواجه خواهد بود.
سخن از ملاقات جابربن عبدالله، بهگونهایکه امام حسین را از خدا پروا دهد که میان مردم دودستگی ایجاد نکند، تنها در الطبقات الكبري مشاهده میگردد. نقل این خبر در منابع قرون میانی اهلسنت، مانند ابنکثیر نیز بازنگارش نقل ابنسعد است. این درحالی است که در منابع شیعی، مانند کتاب ابنحمزه طوسی که از دیدار جابر با امام سخن بهمیان آمده، جابر در حالت تردید نشان داده شده که چگونه امام حسن صلح کرد و امام حسین به قیام میاندیشد. گزارش سراسر منقبتگونۀ ابنحمزه بههیچروی با گزارش تخطئهگونۀ ابنسعد هماهنگی محتوایی ندارد. ماجرای دیگر که تنها در کتاب ابنسعد یافت میشود و در دیگر منابع نمیتوان ردی از آن یافت، سخن از دیدار بحیربن شداد اسدی و برادرش با امام حسین در ناحیۀ ثعلبیه است که برادر بحیر از نگرانی خود بر امام گفته و امام رفتن خود را به نامههای کوفیان مستند کرده است.
3ـ3ـ2. عدم تفکيک بازه زمانی ديدارها
دیگر ایراد وارد به چیدمان گزارشهای ابنسعد، عدم تفکیک بازۀ زمانی روی دادن دیدارهاست؛ امری که باعث شده است اطلاعات برخی از این دیدارها با مدعای ابنسعد در اعتماد امام بر کوفیان و تعجیل حضرت برای رفتن به کوفه همخوانی نداشته باشد.
در بررسی گزارشهای ابنسعد مشخص میشود که برخی از ممانعتها مربوط به بازۀ زمانی قبل از تصمیم امام حسین بر رفتن به جانب عراق هستند و در واقع بههیچروی با مسئلۀ مورد بحث، که بازداشتن امام از رفتن به جانب عراق در پی سر برتافتن حضرتش از بیعت با یزید و درخواست کوفیان برای رفتن به کوفه باشد، مرتبط نمیشوند. باید دانست که ذکر نام ابوسعید خُدری و ابوواقد لیثی در ردیف ممانعتکنندگان در این بازۀ زمانی، نوعی فرافکنی است؛ زیرا درخواست ابوسعید بنا بر نقل خود ابنسعد، سالها قبل و در دوران معاویه در پی تلاش کوفیان برای جلب رضایت حضرتش بر قیام بر ضد معاویه بوده و از دوران یزید بیگانه است؛ مگر آنکه قائل به دیدار مجدد وی باشیم و این درحالی است که سایر منابع از ملاقات ابوسعید خدری سخنی ندارند. دیدار ابوواقد لیثی از اهالی مدینه نیز بهتصریح متن گزارش ابنسعد در منطقۀ «ملل»، منزلی در مسیر مدینه به مکه با فاصلۀ یک شبی تا مدینه بوده و در این زمان هنوز بحث دعوت کوفیان مطرح نبوده است و سخن از برنتافتن بیعت با یزید است.
گزارش دیگری که ارتباطی به دعوت کوفیان نمیتواند داشته باشد و حتی در وقوع آن تردید است، خبر دیدار عبداللهبن عمر و عبداللهبن عیاش با امام است. ایراد نخست این خبر آن است که ابنسعد مدعی است این دو در مسیر با امام و عبداللهبن زبیر دیدار کردند؛ درحالیکه چنانکه گذشت، طبق تصریح عموم منابع، ابنزبیر یک شب زودتر از امام از مدینه بیرون رفته بود و از مسیر فرعی به جانب مکه روان شد؛ درحالیکه امام از مسیر اصلی عبور کرد. مشکل دیگر آنکه بر فرض پذیرش، این دیدار بههنگام خروج امام از مدینه بهسوی مکه بوده؛ زیرا در متن گزارش آمده است: این دو درحالیکه از سفر حج عمره بازمیگشتند، در منطقۀ «ابواء» با امام و عبدالله برخورد کردند و ابواء یکی از منازل طریق مدینه به مکه و در فاصلۀ 96 میلی از مدینه بوده است. مشکلی که با دقت در سخنان منقول از عبداللهبن عیاش برجستهتر میشود؛ زیرا طبق خبر ابنسعد، عبداللهبن عیاش از امام پرسید: «ای فرزند فاطمه! آهنگ کدام منطقه کردهاید؟» که آن جناب پاسخ داد: «بهسوی عراق و پیروانم رهسپارم». او گفت: «من در این کار بر شما نگرانم. بهسوی کسانی میروی که پدرت را کشتند و برادرت را زخم زدند و چنان شد که با خشم آنان را وانهاد. خدا را به یاد تو میآورم از اینکه خود را بفریبی». این سخنان در حالی بیان میشود که امام در آن بازۀ زمانی رهسپار مکه است و هیچ سخنی از کوفه و دعوت کوفیان در میان نیست. لذا با توجه به این موارد، باید در اصل خبر خدشه کرد.
مورد دیگر، گزارش دیدار عبداللهبن مطیع با امام است که به حضرت گفت: بهسوی عراق مرو که اگر اینان تو را بکشند، ما را به بردگی خواهند گرفت. درخواست ابنمطیع برای نرفتن امام به جانب عراق و جانمایی این گزارش در ادامۀ آمدن امام حسین به مکه، نشان از آن دارند که این دیدار میبایست بههنگام خروج امام از مکه بهسوی کوفه بوده باشد. بااینحال ابنسعد در این بخش کتاب خود از مکان روی دادن این ملاقات سخنی نگفته است؛ اما در بخش معرفی عبداللهبن مطیع، دیداری از وی با امام را در مسیر رفتن امام از مدینه به مکه گزارش کرده است که تأملی در گزارش او نشان از آن دارد که این دیدار میبایست به بازۀ زمانی خروج امام از مکه بهسوی کوفه مرتبط باشد؛ زیرا در آن، سخن از نامههای کوفیان است و طبق دادههای منابع، نگارش نامه از سوی کوفیان به بازۀ زمانی حضور حضرت در مکه مرتبط است و نشان دادن نامهها به ابنمطیع نیز میبایست در مسیر رفتن به کوفه باشد.
نتيجهگيري
با توجه به بررسی صورتگرفته، مشخص ميشود که هرچند ابنسعد در تلاش بوده تا دستگاه حاکمیت اموی را در مسئلۀ خروج امام بیتقصیر جلوه دهد، بااینحال شواهد نقض، افزون بر تطبیق با دادههای سایر منابع، در متن خود گزارشهای ابنسعد این ادعا را ناپذیرفتنی میسازند. همچنین با اینکه ابنسعد چنین وانمود میسازد که کوفیان عامل اصلی تصمیم امام بر خروج بودهاند و با توجه به کثرت ممانعتکنندگان، تعجیل امام باعث روی دادن واقعۀ کربلا بوده است؛ اما در بررسی، هیمنۀ انبوه بودن ممانعتکنندگان فرو میریزد و این گزارشها با چالشهای فراوانی مانند هیمنهسازی در ممانعت، عدم تأیید با دیگر دادههای منابع کهن، و عدم تفکیک بازۀ زمانی مواجهاند؛ بهگونهایکه تنها گزارشهای برخی از این ممانعتها پذیرفتنی خواهند بود.
- ابنابیشیبه، عبداللهبن محمد، المصنف، تحقيق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
- ابناثیر، ابوالحسن علیبن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1835.
- ابناعثم كوفي، احمدبن علی، الفتوح، تحقيق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
- ابنرسته، احمدبن عمر، الأعلاق النفیسه، بیروت، دار صادر، 1892.
- ابنسعد، محمدبن، الطبقاتالکبری، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
- ـــــ ، الطبقاتالکبری، الخامسه1، تحقيق محمدبن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، 1414ق.
- ابنعبدالبر، یوسفبن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقيق علیمحمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- ابنعدیم، عمربن احمد، بغیةالطلب فی تاریخ حلب، تحقيق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- ابنعساکر، علیبن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقيق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- ابنکثیر دمشقي، اسماعیلبن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، بيتا.
- بلاذری، احمدبن یحیی، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
- حازمی، محمدبن موسى، الأماكن او ما اتفق لفظه و افترق مسماه من الامكنه، بیجا، بینا، بیتا.
- حسینی، سیدعبدالله، «بررسی گزارشهای محمدبن سعد از زندگی و قیام امام حسین»، سخن تاریخ، 1388، ش 5، ص 33ـ78.
- خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
- دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبارالطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، شريف الرضی، 1368.
- ذهبی، شمسالدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمری، ط. الثانیه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409ق.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
- طوسی، ابنحمزه، الثاقب فی المناقب، تحقيق نبیل رضا علوان، چ سوم، قم، انصاریان، 1419ق.
- قاضیخانی، حسین، تبیین تاریخی جایگاه کوفیان در فرایند نهضت امام حسین، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
- یعقوبی، احمدبن اسحاق، تاریخالیعقوبی، قم، اهلبیت، بيتا.
- ـــــ ، البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.