بررسی و نقد دیدگاه مادلونگ در خصوص مواضع سیاسی ـ اجتماعی امام حسین علیه السلام در دایرةالمعارف ایرانیکا
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اکنون دهههاست که اسلامپژوهی و با تأخیر بیشتري شیعهپژوهی، مورد توجه مستشرقان قرار گرفته و بهتبع آن، اکنون شاهد آثار متعددی اعم از کتاب، مقاله و... در این حوزه هستیم که تعداد و اهمیت پرداختن به آنها روزافزون است. واضح است که در امتداد مراجعۀ بیشتر مسلمانان به آثار دانشمندان غربی در این حوزه، ترجمه و بررسی انتقادی آنها نیز ضروری مینماید. ميباید در این مراجعهها، ضمن بهرهمندی از امتیازهای موجود در تألیفات اسلامشناسان غربی، از نقاط ضعف و کجرویهای روشی و محتوایی آنها نیز آگاه شد تا مواجههای عالمانه با آن صورت گیرد. بیتردید دایرةالمعارفها ازجمله تألیفاتی هستند که بیشتر محققان و علاقهمندان به مطالعات اسلامی، بهویژه آنان که با زبان عربی و فارسی آشنا نیستند، به آن مراجعه میکنند و همین مجموعهها درگاهی برای آشنایی با حوزههای مختلف اسلامی، اعم از فرهنگ، تمدن و علوم است.
دایرةالمعارف ایرانیکا از بزرگترین پروژههای ایرانشناسی است که جهت جبران کمبودها و ضعفهای دایرةالمعارف اسلام در خصوص مباحث مربوط به ایران، توسط احسان یارشاطر در سال 1974م بنیانگذاری شد. دایرةالمعارف ایرانیکا، ازجمله مجموعههایی است که هرچند به ایران و جنبههای گوناگون فرهنگی و تمدنی آن پرداخته، بهسبب ثبت مقالات محققانه از سوی اسلامشناسان برجسته و صاحبنام غربی، محل رجوع و استناد است.
در خصوص پیشینۀ پژوهش، شایان یادکرد است که در امتداد بررسی و نقد کتب و مقالات مستشرقان با موضوع زندگی ائمه، مقالات دایرةالمعارف اسلام دربارۀ امامان در همسنجی با مقالات ایرانیکا در این خصوص، بیشتر مورد نقد محققان شیعه قرار گرفته و آثاری در قالب کتاب یا مقاله با این موضوع منتشر شده است؛ اما مقالات دایرةالمعارف ایرانیکا دربارۀ امامان با اینکه توسط مؤلفان مشهوری نظیر اتان کلبرگ و ویلفرد مادلونگ نوشته شده ـ و به همین دلیل در محافل غربی محل رجوع است ـ با پاسخهای انتقادی از سوی پژوهشگران شیعی مواجه نبوده است. مقالۀ حاضر در مقام جبران این خلأ، به سهم خود و در حد وسع خود به نقد بخش مهمی از مدخل امام حسین در این دایرةالمعارف پرداخته است.
مدخل «حسینبن علی» در این دایرةالمعارف، مشتمل بر سه مقالۀ فرعی است که توسط سه نویسندۀ متفاوت نگاشته شده است. اولین مقالۀ آن در ذیل عنوان «زندگی و اهمیت در شیعه» توسط ویلفرد مادلونگ به رشتۀ تحریر درآمده است. مقصود در این پژوهه آن است که ضمن ارائۀ گزارشی از مقالۀ نسبتاً تفصیلی وی از زندگی حضرت سیدالشهدا، به بررسی و نقد آن دسته از وقایعی بپردازیم که بهنوعی با عنوان واکنشهای سیاسی ـ اجتماعی امام شناخته میشوند. جستار حاضر در مقام پاسخگویی به این سؤالات صورت گرفته است: 1. مؤلف چه وقایعی از زندگی سیاسی ـ اجتماعی امام را گزارش میکند؟ 2. مدخل یادشده از چه امتیازات و نقاط قوتی در این خصوص برخوردار است؟ 3. کاستیهای روشی و محتوایی گزارش چیست؟
1. آشنايی اجمالی با مؤلف
ویلفرد فردیناند مادلونگ در 26 دسامبر 1930م / 5 دی 1309، در شهر اشتوتگارت آلمان بهدنیا آمد و تحصیلات مقدماتی را در آنجا گذراند. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی و متوسطه، به دانشگاه قاهره رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشتۀ تاریخ و ادبیات اسلامی در سال 1953م از آنجا گرفت. وی سپس برای ادامۀ تحصیلات عالی به موطن خود بازگشت و در سال 1957م از دانشگاه هامبورگ دکترای مطالعات اسلامی دریافت کرد. مادلونگ برای مدت سه سال وابستۀ فرهنگی سفارت آلمان غربی در بغداد بود و سپس زندگی علمی خود را در زمینۀ اسلامشناسی با سمتهاي زیر دنبال کرد:
1963م، استادیار مطالعات اسلامی در دانشگاه تگزاس؛
1964ـ1969م، استادیار و دانشیار مطالعات اسلامی در دانشگاه شیکاگو؛
1969ـ1978م، استاد اسلامشناسی در دانشگاه شیکاگو؛
1978ـ1988م، استاد کرسی Lauding در عربی و مطالعات اسلامی در دانشگاه آکسفورد.
شایان یادکرد است که این کرسی، عالیترین کرسی اسلامشناسی در انگلستان و یکی از مهمترین کرسیها از نوع خود در جهان است که تدریس عربی در سطح عالی نیز از شرایط آن بهشمار میآید.
مادلونگ بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه کلمبیا و بسیاری دیگر از دانشگاههای آمریکا و اروپا تدریس کرده است. وی عضو تعداد زیادی از مجامع بینالمللی اسلامشناسی است و بهطور مرتب در مجامع و کنفرانسهای بینالمللی شرکت میکند. او یکی از برجستهترین اسلامشناسان معاصر بهشمار می آید؛ تا جایی که رابرت گلیو از وی بهعنوان «پدر مطالعات شیعی مدرن در بریتانیا» یاد میکند. مادلونگ از سال 1999م به عضویت مؤسسۀ مطالعات اسماعیلی لندن درآمد و تا کنون مطالعات اسلامی خود را با همکاری این مؤسسه ادامه داده است.
2. گزارشی مختصر از محتوای مقالة مادلونگ
گزارش مادلونگ ذیل مدخل «حسینبن علی» با عنوانِ کلیِ «زندگی و اهمیت در شیعه»، که حاوی بخشهای گوناگون حیات حضرت سیدالشهد است، با یادکرد تاریخ ولادت و تفاوت نقلها در این خصوص آغاز میشود و با اشاره به علاقۀ وافر رسول خدا به حسنین ادامه مییابد. وی با یادکرد گونۀ نامگذاری فرزندان از سوی امام حسين، ویژگی آرام بودن و روحیۀ صلحجویی را برای امام مجتبی، و در مقابل، روحیۀ نزاعطلبی و غرور خانوادگی را برای امام حسین مدعی میشود. او با این برآورد که مَنش امیرالمؤمنین نسبتبه فرزندش حسين مراقبت است، نقش او را در ماجرای دفاع از عثمان، بهدستور امیرالمؤمنین بیان میکند. مادلونگ گزارشی اجمالی از نحوۀ مواجهۀ امام حسین در موضوع صلح با معاویه را ارائه میدهد و در یک پاراگراف به موضوع ازدواج آن حضرت با لیلا و تأثیر آن در اصلاح روابط میان بنیهاشم و بنیامیه میپردازد.
مادلونگ سپس به شهادت و وصیت امام مجتبی در خصوص تدفین میپردازد و رویدادهای پیرامون آن را برای مخاطب گزارش میکند. وی در یک پاراگراف به نامههایی که تا زمان مرگ معاویه میان امام حسین و اشخاص و گروههای مختلف مبادله شده است، اشاره میکند. مادلونگ از نامههای مردم عراق و انگیزۀ امام برای ارسال سفیر و پیوستن به آنها سخن میگوید.
وی در ادامۀ مقاله با تشریح مختصر چرایی و کیفیت شهادت جناب مسلم، به توصیههای متعددی که امام را از رفتن به کوفه نهی میکند و نیز پاسخ ایشان، میپردازد. مادلونگ وقایع گوناگونِ منازل «تنعیم»، «ثعلبیه» و «زباله» را بهاختصار پی جسته است. در قسمت منزل «شَراف» شاهد گزارش تفصیلی مادلونگ از خطبههای امام و واکنش سپاه حر و همچنین گفتوگوهای میان ایشان و عمر سعد هستیم. او در یک پاراگراف، ماجرای امتناع عمربن سعد از فرماندهی سپاه کوفه و در نهایت پذیرش آن را گزارش کرده و ملاقات او با امام را با نگاه به روایات متعدد آورده است.
گزارش فاجعۀ روز عاشورا با مقدمۀ توصیف تحریک ابنزیاد به جنگ توسط شمر و آنچه در شب دهم محرم 61ق / دهم اکتبر680م رخ داد، آغاز شده است. مادلونگ وقایع روز عاشورا را با توصیف اینکه کوفیان از شجاعت و ازخودگذشتگی یاران امام خسارت دیدند و باعث شد که نبرد بهتدریج وحشیانه شود، آغاز میکند و به تشریح کیفیت به شهادت رسیدن حضرت سیدالشهدا میپردازد. مؤلف با ارائۀ آماری از تعداد و اسامی شهدای واقعۀ کربلا، از تأثیر آن در وجدان مسلمانان مینویسد.
او در بخشهای پایانی مقاله، تحلیل خود را از واکنشهای امام در فرایند نهضت عاشورا بیان میکند و در قسمت پایانی مقاله نیز تحت عنوان «خانوادۀ او» به تعداد و اسامی همسران و فرزندان امام ميپردازد.
3. امتيازها و نقاط قوت
الف) ضعف اغلب پژوهشهای اندیشمندان غربی دربارۀ اسلام شیعی، خصوصاً امامیه، در زمینۀ عدم استفاده از منابع معتبر در این حوزه، مسئلهای قابل توجه است. بررسی آثار مادلونگ و در اینجا مشخصاً فهرست منابع مدخل یادشده، نشانگر رویکردی نسبتاً متفاوت و استفاده از برخی منابع معتبر شیعی در این موضوع است و آثار متقدم و متأخری همچون تاریخ یعقوبی، الارشاد شیخ مفید، مناقب آل ابیطالب ابنشهرآشوب، و اعیان الشیعه سیدمحسن امین و... را شامل میشود.
ب) با نظر به رویکرد تاریخی مادلونگ در نگارش این مدخل و ماهیت تاریخی آن، استفاده از منابع مرتبط در این حوزه قابل توجه است. در واقع روشن است که هر منبع، هرچند معتبر، در یک حوزۀ خاص قابلیت ارجاعدهی دارد و نمیتوان به محتوای آن برای مسائل گوناگون در عرصههای متفاوت استناد جست. لذا استفاده از منابع تاریخیای همچون الطبقات الکبری ابنسعد، انساب الأشراف بلاذری، الاخبار الطوال دینوری و...، از محاسن روشی وی در نگارش این مدخل، محسوب میشود.
ج) واضح است که یکسویهنگری و چشمپوشی آگاهانه یا ناآگاهانه از تمامی گزارشهای مرتبط با یک واقعۀ تاریخی، که دلیل موجهی برای عدم اعتبار آن وجود نداشته باشد، پژوهش را مخدوش و غیرقابل اعتماد میکند. یکی از نقاط قوت نگارش مدخل یادشده آن است که در برخی مواضع، روایتهای متفاوت در خصوص یک رویداد را گزارش کرده که نشان از عدم غرضورزی نگارنده و نگاه محققانۀ وی در این موارد دارد. برای نمونه:
مادلونگ در خصوص نقلهای مربوط به ملاقات حضرت سیدالشهدا با عمربن سعد؛ چنین میآورد:
... حسین[] یک پیک به سوی عمربن سعد فرستاد، که آن دو شبانه بین دو اردوگاه بهطور خصوصی ملاقات کنند. آنان ملاقات کردند؛ و گفته میشود که بیشتر شب را صحبت کردهاند. هیچکس حضور نداشت که گفتوگوی آنها را بشنود؛ اما شایعات وجود داشت که حسین[] پیشنهاد داد که هر دوی آنها ارتشهایشان را ترک کنند و به ملاقات یزید بروند. بااینحال عمرسعد از انجام این کار اجتناب کرد و از اینکه ابنزیاد او را مجازات کند، ترسید. بیشتر روایتکنندگان ادعا کردند که حسین[] به عمر پیشنهاد سهگانه داد: یا او برگردد به آنجایی که از آن آمده بود؛ یا به سوریه برود و شخصاً تسلیم یزید بشود یا به یکی از موقعیتهای مرزی برای مبارزه با کفار فرستاده شود. گزارش شده است که عمر این پیشنهادها را به ابنزیاد ارسال کرده است. این پیشنهادی که به حسین[] نسبت داده شده، بههرحال توسط عقبهبن سمعان ـ غلام همسر حسین []، رَباب، کسی که از جنگ کربلا باقی ماند ـ بهطور مؤکد انکار شد... وی شهادت داد که هرگز او چیزی را پیشنهاد نداد؛ اما حرکت کرد و سفر کرد تا امور مردم روشن شود... .
د) یکی از نکات قابل اعتنا در این مقاله آن است که نویسنده در برخی از موارد، تنها به نقل گزارشهای تاریخی بسنده نمیکند؛ بلکه در خصوص آنها به داوری میپردازد و تحلیل خود را نیز ارائه ميکند. از جمله موارد یادشده عبارتاند از:
1. مادلونگ پس از ذکر نامهنگاریهای بزرگان کوفه به امام و بیان پاسخ امام با توجه به این نکتۀ کلیدی که «از نامههایشان دریافت که آنان امام ندارند و آرزو دارند که او برود و آنان را (در) راه مستقیم متحد گرداند...»، میافزاید: «اگر او[] دریافت که آنان بر پایۀ نامههایی که نشان دادند، متحد هستند، به سرعت به آنان خواهد پیوست. برای اینکه وظیفۀ امام بود که مطابق قرآن عمل کند؛ عدالت را تأیید و حقیقت و راستی را اعلان نماید؛ و خودش را به هدف الهی اختصاص دهد [برای هدف الهی وقف کند...]».
2. مادلونگ تحلیل خود از قیام را اینگونه مینویسد:
بدیهی است که نمیتوان به حسین[] صرفاً بهعنوان یک قیامکنندۀ بیپروا که حیات خود و خانوادهاش را بهجهت جاهطلبی شخصی بهخطر انداخت، نگریست. او درحالیکه انتقاد شدیدی نسبت به سلوک معاویه داشت، نپذیرفت که بیعت با او را بشکند. او به بیعت با یزید متعهد نشد؛ کسی که معاویه با نقض پیمان خود با حسن[]، او را بهعنوان جانشین خود منصوب کرد. همچنین او بهدنبال شهادت نبود. بهمحض اینکه روشن شد که وی حامیانی در کوفه ندارد، پیشنهاد داد که عراق را ترک کند. این عبیداللهبن زیاد بود که بیهوده او را برای آغاز جنگ تحریک میکرد. تصمیم اولیۀ او برای پیگیری دعوت شیعیان کوفه ـ بهرغم هشدارهای زیادی که دریافت کرده بود ـ و بینش او نسبت به پیامبر[] که ایشان را حامل یک رسالت الهی میدانست، برایش چارهای جز عمل به وظیفه باقی نمیگذاشت؛ حال نتیجۀ آن هرچه بود. او شبیه پدرش بهشدت بر این باور بود که خاندان پیامبر[] برگزیدگان الهی برای رهبری جامعهای هستند که توسط محمد[] پایهگذاری شده بود؛ چنانکه خود پیامبر برگزیده شد. وی این حق را غیرقابل انتقال، و تحصیل آن را [وظیفه و] لازم میدانست.
4. بررسی و نقد
1ـ4. شباهت به پدر و روحيه جنگطلبی
مادلونگ در سطور آغازین مقاله، پس از آنکه مدعی میشود امام مجتبی شباهت بیشتری به پدربزرگ خود داشتند و بعداً بیشتر از حضرت اباعبدالله، یادآور ایشان بودند، میافزاید: «... حسین[] بعد از علی[] خود را مطرح نمود؛ درصورتیکه حسن[] دو تن از پسرانش را بهنام «محمد» و نه «علی» نامگذاری کرد. حسین[] دو تن از چهار پسرش را «علی» و نه «محمد» نامید. در همسنجی با منش صلحجو و میانجیگر برادر بزرگتر، حسین[] روحيه جنگیِ و غرور خانوادگی شدید پدرش را به ارث برد؛ گرچه مهارت و تجربه نظامی او را کسب نکرد».
بررسی و نقد
1. ابتدا ضمن تأکید بر اینکه نامگذاری فرزندان امامین هیچ دلیل محکمی برای ادعای شباهت بیشتر نیست، در گام نخست باید مشخص شود که مقصود وی از شباهت بیشتر امام مجتبی به پیامبر اكرم چیست؟ اهمیت پیجویی این مسئله از آن جهت است که در ادامه، کنشهای امامین بهگونهای مستقیم یا غیرمستقیم به این موضوع مستند شده است. اگر مقصود، شباهت ظاهری (چهره) باشد، چنانکه در برخی روایات آمده، صحیح است. روایتی چون: «قال صلی بنا ابوبکر العصر ثم خرج فرأی الحسنبنعلی[] فأخذه فحمله علی عنقه و هو یقول بأبی شبیه بالنبی لیس شبیهاً بعلی و علی[] یضحک...». البته در کنار روایات هممضمون با نقل یادشده، روایت دیگری هم هست که توصیف دیگری را حکایت میکند و آن اینکه از محمدبن حنفیه از امام مجتبی نقل میکند که فرمود: «... الحسینبنعلی اشبه الناس بفاطمةَ و کنتُ أشبه الناس بخدیجة الکبری».
اما اگر مقصود مادلونگ، «منش و سیره» باشد ـ که دلایل یادشدۀ وی نیز نشانگر آن است ـ نظر به روایاتی که از قرابت امامین به یکدیگر و رسول اعظم است، میتواند رهاورد دیگری برای پژوهشگر داشته باشد؛ نظیر:
الف) نام حضرت سیدالشهدا مشتق از نام برادر بزرگوار ایشان است و چنانکه در روایت آمده است، از سوی رسول اكرم بهگونهای نامگذاری شدهاند که قابل قیاس با نام فرزندان جناب هارون، یعنی شبر و شبیر است. دو نام حسن و حسین در میان عرب سابقه نداشته، و از سویی یکی تصغیر دیگری است و بهطور بدیهی امکان ساخت لفظ «حَسَنِین» را فراهم آورده است؛ اما چنانکه برخی از پژوهشگران تصریح کردهاند، این امکان نمیتواند دلیل بسندهای برای چرایی کاربرد آن لفظ بوده باشد؛ چنانکه نامهایی چون عمر و عُمیر، هشام و هُشیم و بشر و بُشیر، نمونههای پیشینیاند که این نوع از ترکیب برای آنان بهکار نرفته است. در واقع، چنین ساختی را نهتنها در همگنی و نزدیکی دو نام، بلکه در همگنی و نزدیکی شخصیت صاحبان آن دو باید جست و درواقع کاربرد لفظ «حَسَنِین» حاکی از شباهت شخصیت امامین به یکدیگر است.
از سوی دیگر، روایاتی که مؤید بر این موضوعاند، از بسامد نسبتاً بالایی برخوردارند؛ نظیر: روایاتی که محبت و غضب امامین را محبت و غضب پیامبر اكرم معرفی میکنند یا ایشان را «سیدا شباب اهل الجنة» یا «من ریحان الله» میخوانند.
ب) دستۀ دیگری از روایات نیز شباهت هر کدام از امامین به رسول اكرم یا تفاوتشان با یکدیگر را از جنبهای بیان کردند؛ نظیر اینکه شباهت امام مجتبی به رسول خدا را از صدر تا رأس و شباهت حضرت اباعبدالله را به ایشان، از صدر به پایین توصیف کردهاند یا اینکه از رسول اكرم روایت شده است: «اما الحسن فله هیبتی و سوددی، و اما الحسین فله جرأتی و جودی»؛ یا اینکه از ایشان چنین رسیده است: «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعدا».
در حقیقت، کاربرد عناوین خاص برای امامین، مانند «سیدا شباب اهل الجنة» و یا «ریحان الله»، در نهایت بیانگر مفهومی واحد است که بیانی از هماهنگی و یکسانی عملکرد و شخصیت ایشان در معنایی کلی است. گروهی از روایات نیز بهطور خاص دربردارندۀ معنای تکمیلی برای همراهی آن دو بزرگوار است. در واقع، تعبیر بهکاررفته در حدیث نبوی مبنی بر اینکه هیبت و حلم امام مجتبی و جرئت و جود حضرت اباعبدالله میراث نبوی است، تصویرسازی از پیکری واحد و تنها با شاخصههای متفاوت است و نمیتوان یکی از امامین را به رسول اكرم شبیهتر دانست؛ زیرا روایت حاکی از شباهت هر کدام از امامین در شاخصههایی به ایشان است. لذا بهنظر میرسد نیل به برایندی جامع از روایات در خصوص شباهت و قرابت با رسول خدا، مستلزم بررسی تمام روایات و بسنده نکردن به چند روایت یکسویه است.
2. اما سؤال دیگر آن است که نویسنده بر چه پایهای امام مجتبی را صلحجو، و بر چه اساسی حضرت سیدالشهدا را نزاعطلب معرفی کرده است؟ مادلونگ هیچ توضیحی هرچند کوتاه از دلایل این برایند خود نیاورده است؛ درصورتیکه روایات تاریخی متعددی در نقض این ادعا وجود دارد.
واضح است که توجه به زمان و فضای حاکم بر نقل روایات و تألیفات تاریخی، از الزامات یک پژوهش محققانه است. در این راستا شایان یادکرد است که در خصوص روایات مربوط به امام مجتبی، از سوی مخالفانِ جریانِ امامت تلاشهایی برای تخریب موقعیت ایشان انجام میشد. انتشار برخی شایعات در خصوص امام حسن ـ که بعضاً از سوی امویان و بیشتر حتی در دورۀ عباسیان برای بیاعتبار کردن فرزندان شورشی امام مجتبی صورت میگرفت ـ سبب شد بعدها نیز در برخی منابع، تصویر ایشان را ازیکسو بیبهره از تدبیر و سیاست، و از سوی دیگر، دنیاطلب و حتی دارای موضعی مخالف با موضع پدر و برادرشان معرفی کنند؛ چنانکه گویی آن دو بزرگوار جنگطلب و امام مجتبی صلحطلب بودند؛ بهگونهایکه حتی این سخن جعلی را به امام مجتبی منسوب کردند که در پاسخ به کسی که ایشان را مُذلّالمؤمنین خطاب کرد، فرمودند: «لم أذل المؤمنین ولکن کرهت أن اقتلهم فی طلب الملک»؛ درصورتیکه اساساً حکومت بهلحاظ شرعی و اجتماعی، حق امام مجتبی بود. در حقیقت، ضمن اینکه جانشین امیرالمؤمنین بودند، مردم نیز با ایشان بیعت کردند و نخستین سیاست امام مجتبی پس از خلافت، جنگ با معاویه بود. البته در نگاهی کلانتر، همۀ این جعلِ تفاوتهای بنیادین، در راستای تخریب وِجهۀ امیرالمؤمنین محسوب میشود.
3. از سوی دیگر، اگر روحیۀ نزاعطلبی و غرور شدید خانوادگی را در عدم صبر و حلم ـ حتی از نوع راهبردی آن ـ و بهانهجویی برای آغاز جنگ و مترصد فرصتِ جنگ بودن، بدانیم، نمونههای روایی متعددی برای نفی نزاعطلبی از حضرت سیدالشهدا وجود دارد؛ نظیر:
الف) روایتی که حاکی از بدرقۀ ابوذر ـ زمانی که به ربذه تبعید شد ـ توسط حضرت سیدالشهدا است که امام ابوذر را به صبر و عدم جزع توصیه کردند و صبر را از دین و بزرگواری انسان دانستند.
ب) زمانی که معاویه با نامههای تهدیدآمیز، ایشان را خطاب قرار داد، فرمودند: «ما اُرید حربک».
ج) زمانی که زهیربن قین پیشنهاد کرد یا اجازۀ آغاز نمودن جنگ را از امام خواست، با پاسخ قاطع و اصولی امام مواجه شد که فرمودند: «ما کُنتُ لأبدأَهُم بِالقِتال». بهموازات شواهد یادشده، اگر روحیۀ صلحجویی را در عدم شرکت در جنگها (جنگگریزی) و بهنوعی سازش و مسامحه (غیرراهبردی) در برابر جبهۀ باطل بدانیم، آن را نیز نمیتوان به امام مجتبی نسبت داد.
4. نکتۀ پایانی، ادعای یادکرد بیشتر امام مجتبی از پیامبر اكرم نسبت به حضرت سیدالشهدا است. بدیهی است که چنین ادعایی دستکم منوط به استناد به بررسی کمّی روایات منقول از ایشان بهنقل از رسول اكرم یا تأکید بر سنت نبوی از سوی امام مجتبی و همسنجی آن با مواضع مشابه حضرت اباعبدالله در این خصوص است؛ اما چنین ارجاعی در مقاله وجود ندارد.
2ـ4. محافظت بيشتر اميرالمؤمنين نسبت به امام
مادلونگ در قسمتی از مقالۀ خود آورده است: «بهنظر میرسد نگرش علی[] نسبت به حسین [] با حفاظت و مدارا بود. زمانی که محل اقامت خلیفه عثمان در مدینه توسط شورشیان مصر محاصره شد، حسن[] به پسران دیگر همتایان برجسته پیوست و از خلیفه دفاع کرد. وقتی که عثمان درخواست پیوستن علی[] را نمود، بار دیگرحسین[] را فرستاد.»
پیش از بررسی ادعای یادشده، یک نقد در خصوص سیر پرداختن به زندگی سیدالشهدا وارد است. در واقع با وجود اینکه سن امام در زمان شهادت امیرالمؤمنین بیش از سی سال بوده است و نقشهای مهمی چون حضور نظامی و فرهنگی در جنگهای جمل، صفین و نهروان ایفا کردند، انتظار میرفت به آنها اشاره شود؛ اما اینکه ادعا شده نگرش امیرالمؤمنین به سیدالشهدا محافظت و مدارا بود، اگر فرستادن امام پس از امام مجتبی برای دفاع از عثمان، پس از درخواست دوم او ـ چنانکه نویسنده آورده است ـ را دلیلی بر این ادعا بدانیم، هیچ مستندی برای آن بیان نشده است؛ ضمن آنکه اصل این موضوع ـ که امامین باهم فرستاده نشدند ـ مورد تشکیک است؛ زیرا در این خصوص، صاحب مروج الذهب آورده است: «فلما بلغ علیاً انهم یریدون قتله بعث ببنیه الحسن و الحسین مع موالیه بالسلاح الی بابه لنصرته». از سوی دیگر، شرکت امام حسین در تمام جنگهای زمان خلافت امیرالمؤمنین در کنار پدر و برادر خود، و افزون بر آن فرستادن ایشان از سوی امیرالمؤمنین بههمراه ابوایوب انصاری و قیسبن سعد برای نبرد در واپسین روزهای عمر شریف امیرالمؤمنین بههیچروی محلی برای چنین برداشتی از روایات، که مراقبت صرفاً در خصوص سیدالشهدا و نه امامَین بوده است، باقی نمیگذارد.
3ـ4. پذيرش معاهدة صلح با معاويه تحت فشارِ برادر
در مقاله آمده است: «... حسین[] در ابتدا با تسلیم شدن حسن [] به معاویه در سال 41ق/661م و معاهدۀ صلحِ رسمیت خلافت معاویه مخالفت کرد؛ اما تحت فشار برادرش، آن را پذیرفت...».
بررسی و نقد
الف) روايات مبنی بر واگرايی سيرة امامين در موضوع صلح
1. منقول است که حضرت اباعبدالله فرمودند: «تو را به خدا پناه میدهم که علی[] را در قبرش تکذیب و معاویه را تصدیق کنی» و امام مجتبی هم در پاسخ فرمودند: «به خدا هیچ امری را اراده نکردهام، جز اینکه تو بهگونهای با من مخالفت ورزیدی. سوگند به خدا تصمیم دارم تو را در خانهای زندانی کنم تا کارم پایان یابد». وقتی حضرت اباعبدالله غضب ایشان را دیدند، فرمودند: «تو فرزند بزرگ و جانشین علی[] هستی و ما تابع تو هستیم».
2. منقول است که امام مجتبی فرمودند: «نظر من این است که حکومت را تسلیم معاویه کنم. در این صورت، در احسان و نیکی او شریک هستم و بدی [و اعمال قبیح] او بر عهدۀ خودش». حضرت اباعبدالله فرمودند: «خداوند تو را هدایت کند تا اول کسی نباشی که بر پدرت خرده گرفتی و او را سرزنش کردی و از کارش کناره گرفتی». امام مجتبی فرمودند: «من آنچه میگویی باور ندارم. به خدا اگر با من همراه نشوی، تو را در آهن میبندم تا زمانی که از کارم فارغ شوم»؛ و حسین[] فرمود: «هرچه صلاح میدانی».
3. صاحب انساب الاشراف میآورد: منقول است که حضرت اباعبدالله از ناخشنودی خود نسبت به صلح یاد کردند و فرمودند: برای من، مرگ از صلح گواراتر بود و برادرم مرا به آن فراخوانده، سوگند داد و من نیز پذیرفتم؛ درحالیکه گویی بینی من با تیغ قطع شده و قلبم با کارد تکهتکه میشود. خدای عزوجل فرمود: «فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» (نساء: 19).
4. حضرت اباعبدالله فرمودند: به خدا سوگند، اگر تمامی خلق گرد هم میآمدند تا آنچه مقدر است رخ ندهد، نمیتوانستند؛ و من با اینکه از این کار خشنود نیستم، دوست ندارم تو را خشمگین کنم؛ چراکه تو برادر منی.
ب) روايات مبنی بر همگرايی سيرة امامين در موضوع صلح
1. حضرت اباعبدالله فرمودند: بیعت کردیم و عهد بستیم و راهی برای نقض بیعتمان نیست. ابومحمد[] درست میفرماید، پس باید تا زمانی که معاویه زنده است، هریک از شما خانهنشینی را برگزینید.
2. منقول است که حضرت اباعبدالله فرمودند: تا زمانی که معاویه زنده است، همۀ مردان شما باید خانهنشینی برگزینند. به خدا سوگند من هم به این صلح اکراه داشتم. پس اگر معاویه مُرد، میاندیشیم و میاندیشید [که چه کنیم].
3. منقول است جماعتی نزد امام حسین آمدند؛ اما امام فرمودند: صلح انجام شد و من نیز از بیعت کراهت داشتم. پس تا زمانی که این مرد [معاویه] زنده است، منتظر باشید.
4. حضرت اباعبدالله فرمودند: تا زمانی که معاویه زنده است، همۀ مردان شما باید خانهنشینی را برگزینند. پس اگر مُرد و ما زنده بودیم، امیدواریم خدا خیر را به ما بدهد و هدایتمان کند و ما را به خودمان وانگذارد: «إنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الذینَ هُم مُحسِنون» (نحل: 128).
5. منقول است که حضرت اباعبدالله گریان بر امام مجتبی وارد شدند و سپس خندان خارج شدند. دوستان پرسیدند: چه شده است؟ که فرمودند: آیا تعجب میکنید که بر امام خود وارد شدم تا بخواهم از او بدانم. پس گفتم چه چیز تو را به تسلیم واداشت که فرمود: آنچه که پیش از این پدرت را واداشت.
گزارشهای متعدد و متنوع تاریخی نشانگر آن است، درحالیکه برخی نقلها حاکی از تنش، اختلاف و منازعۀ لفظی میان دو امام است، از سوی دیگر، برخی روایات، اختلافی در این زمینه گزارش نکردند یا صرفاً به اظهار کراهت و در نهایت پایبندی حضرت اباعبدالله به عهدنامۀ صلح تصریح دارند؛ اما در خصوص محتوای روایات، دو نکته شایان یادکرد است:
نکتۀ اول: محتوای روایاتی که از تنش میان امامین حکایت میکنند، مشخصاً روایات اول و دوم، در همسنجی با برخی از روایات که بهنوعی ترسیمکنندۀ رابطۀ میان این دو امام است، نظیر: «الباقر[] قال: ما تکلم الحسین[] بین یدی الحسن[] إعظاماً له، و لا تکلم محمدبنالحنفیه بین یدی الحسین[] إعظاماً له» در تعارض است؛ و عبارتی چون: «... به خدا هیچ امری را اراده نکردهام، جز اینکه تو بهگونهای با من مخالفت ورزیدی. سوگند به خدا تصمیم دارم تو را در خانهای زندانی کنم تا کارم پایان یابد...»، قابل پذیرش نیست. افزون بر آن، اصلاً هیچ گزارش تاریخی مبنی بر مخالفتهای مکرر و حتی محدود از جانب حضرت اباعبدالله نسبت به اوامر امام مجتبی ضبط نشده است. درخور یادکرد است که محمدباقر محمودی، محقق انساب الاشراف، در ذیل نقل منسوب به امام مجتبی که آمده است: «... نظر من این است که حکومت را تسلیم معاویه کنم. در این صورت در احسان و نیکی او شریک هستم و بدی [و اعمال قبیح] او بر عهدۀ خودش...»، ضمن تضعیف روایت، چنین افزوده است: «هذا المضمون من اختلاقات أشیاع الشجرۀ الملعونۀ فی القرآن و تزاویرهم و معاویۀ معزل عن الحسنات بل هو معدن السیئات و مرکز الموبقات».
نکتۀ دوم: شگفت آنکه درحالیکه ابتدا تمایل به جنگ و نیز کراهت و عدم رضایت از صلح با معاویه از جانب امام مجتبی نیز اظهار شده است، برخی غیرواقعبینانه امام مجتبی را گریزان از جنگ و دارای ملزومات چنین خصوصیتی وصف کردهاند. در ادامه، شواهدی از تمایل ابتدایی به جنگ و اظهار کراهت آن حضرت از صلح با معاویه را نیز از نظر میگذرانیم:
1. زمانی که خبر بیعت بزرگان عراق با معاویه به امام مجتبی رسید، فرمودند: «ای اهل عراق! به من رسیده است که بزرگان شما به نزد معاویه رفتند و با او بیعت کردند، همین [رفتارها] از شما برای من بس؛ و مرا در دینم فریب ندهید...».
2. در خطبۀ منقول از امام مجتبی آمده است که فرمودند: «ای مردم! در مطرح شدن صلح، من مخالفترین مردم [با صلح] بودم؛ ولی در پایان صلح کردم. این یا بهخاطر این بود که او صاحب حقی بود و حق وی را به او ادا کردم یا بهخاطر بخشش خود، صلاح کار امت محمد را به او سپردم. ای معاویه! تو عهدهدار آن شدی، یا بهخاطر خیری که خدا در تو سراغ داشت یا شری که خدا قصد انجام آن را بهوسیلۀ تو دارد؛ و چه میدانم، شاید آن امتحانی باشد برای شما و بهرهگیری تا مدتی معلوم».
3. روایت شده است که امام مجتبی خطاب به حجربن عدی فرمودند: «ای حجر! همۀ مردم آنچه را که تو دوست داری، دوست نمیدارند. من مردم را آزمودهام. اگر در نیت و بصیرت همانند تو بودند، اقدام میکردم».
4. منقول است که امام مجتبی هنگام صلح فرمودند: «در اختلاف میان من و معاویه در امر حکومت، یا او شایستهتر است بر من یا حق من است؛ که از آن برای صلاح این امت میگذرم و شاید تا زمانی معلوم، فتنهای برای شما باشد». شریف مرتضی بعد از نقل خطبۀ یادشده، آن را دلیل روشنی بر اقدام گریزناپذیر صلح با معاویه برای دفع ضرر بزرگ و کراهت امام از این رخداد میداند.
5. ابناعثم با گزارش بیانات امام مجتبی در مقابل اصحاب، که حاکی از شکایت ایشان از تحمیل حکمیت بر امیرالمؤمنین و سستی کردن آنان در فراخوان مقابلۀ مجدد با معاویه در آن زمان بود، ادامۀ بیان امام را چنین نقل میکند که فرمودند: «شما بدون اکراه با من بیعت کردید و من نیز در پی بیعت شما برای سرکوب معاویه خارج شدم و خدا میداند که در آن [مهم] چه نیتی داشتم؛ اما ببینید شما با من چه کردید. ای اهل عراق! این رفتارهای شما برای من بس است؛ مرا در دینم فریب ندهید». روایات یادشده نشانگر آن است که ایشان کوچکترین تردیدی در جنگ نداشتند؛ اما رفتار ناشایست مردم منجر به اتخاذ چنین تصمیمی از سوی امام شد.
با این شرایط، بسیار طبیعی است که نارضایتی از جانب حضرت اباعبدالله صورت بگیرد؛ چنانکه اظهار کراهت از سوی امام مجتبی نیز در منابع تاریخی منعکس شده است.
برخی منابع از منازعۀ لفظی حکایت دارند و برخی نیز از کراهت یا تأیید و همراهی روایت میکنند. پرواضح است که اتکا به یک منبع خاص، نظیر الطبقات ابنسعد یا مجموعهای از منابع همسو با آن و عدم اعتنا به دیگر گزارشها، با اصول یک پژوهش تاریخی منافات دارد؛ خصوصاً آنکه هیچ ترجیحی برای آن ذکر نشده باشد. افزون بر آن، گزارشهای ابنسعد در الطبقات بهدلیل جهتگیریهای مؤلف و زمان تألیف اثر (دورۀ عباسیان) ـ که محتملاً متأثر از فضای ضدعلوی آنان است ـ منبع مناسبی برای قضاوت در این موضوع محسوب نمیشود.
اما در مقابل، منابع متعدد با جهتگیریهای متفاوت، نظیر الاخبار الطوال، الانساب الاشراف، الامامۀ و السیاسۀ، حاکی از موافقت و حتی حمایت حضرت اباعبدالله از تصمیم امام مجتبی دارد. نهایتاً میتوان گفت، گزارش اجمالی مادلونگ در این قسمت، دستکم ناقص است و تعبیر «تحت فشار بودن» برایندی است، بیشتر متأثر از منابع اهلسنت؛ و ظرفیت انعکاس مضمون همۀ روایات تاریخی در این موضوع را ندارد.
4ـ4. مقابله به مثل با عمل مداخلهگرانه مروان
مادلونگ در بخش دیگری از مقالة خود آورده است:
هنگامی که حسن[] ازدواج با دختر عثمان؛ (عایشه) را پیشنهاد کرد ـ کسی که قبلاً با برادر مروان (حارث) ازدواج کرده بود ـ مروان برای ازدواج او با عبداللهبن زبیر مداخله کرد. این بیاعتنایی به خانوادۀ پیامبر[] ـ خفیف شمردن ایشان ـ حسین[] را بیش از حسن[] خشمگین کرد. زمانی که معاویه بعداً، پس از درگذشت حسن[]، به ترتیب دادن ازدواج امکلثوم، (دختر پسر عموی او، عبداللهبن جعفربن ابیطالب) با یزید پسر خلیفه، دستور داد، حسین [] فوراً آن را با ازدواج او با قاسمبن محمدبنحنفیه، تلافی نمود.
بررسی و نقد
این داوری مادلونگ برپایۀ گزارش ابنسعد در الطبقات الکبری صورت گرفته که با نظر به زمینۀ این رخداد و گزارش تفصیلی آن، قابل نقد است. در واقع، این رویداد پس از سال 56ق که معاویه مردم را برای بیعت با یزید بهعنوان ولیعهد فراخواند و تعداد معدودی، از جمله سیدالشهدا، از بیعت با او خودداری کردند، رخ داد. وقتی معاویه با این مخالفتها روبهرو شد، برای تحکیم موقعیت یزید و تسهیل ولایتعهدی وی، تدارک ازدواجی را در دستور کار قرار داد. یکی از این موارد، خواستگاری امکلثوم، دختر عبداللهبن جعفر برای یزید بود که پسر جعفر طیار آن را منوط به اجازۀ امام کرد و امام نیز او را به عقد قاسمبن محمدبنحنفیه درآوردند. در آن زمان، مروان وارد شد و آشکارا گفت: معاویه این وصلت را برای اینکه بین دو قبیله (بنیهاشم و بنیامیه) صلح برقرار شود، دستور داده است. امام هم صراحتاً فرمودند: «... فإنا قوم عادیناکم فیالله و لم نکن نصالحکم للدنیا...»؛ و زمانیکه مروان گفت: «أغدراً یا بنیهاشم؟» امام خدعۀ او را در خصوص خطبۀ عقد عایشه بنت عثمان و امام مجتبی به او یاد آوری میکنند.
مادلونگ صرفاً با مستند قرار دادن گزارش اجمالی ابنسعد، اقدام امام را یک کنش تلافیجویانه قلمداد کرده است؛ درصورتیکه لازمۀ برداشت صحیح از این روایات، فهم زمینۀ دستور معاویه برای صلح بین دو قبیله و بهبود دادن موقعیت یزید است و از سوی دیگر، جملۀ کلیدی امام در پاسخ به این خواسته، یعنی «فإنا قوم عادیناکم فیالله و لم نکن نصالحکم للدنیا» نیز آشکارکنندۀ اندیشه و انگیزۀ ایشان است که با کنشی هوشمندانه، معاویه را در این توطئه ناکام گذاشتند. از سوی دیگر، بهنظر میرسد که یادکرد خدعۀ مروان در این ماجرا، نه بهجهت همسان دانستن و مقابله به مثل، بلکه در مقام جدل با او صورت گرفته است.
5ـ4. درخواست «حلف الفضول» و منازعهطلبی
مادلونگ در بخش دیگری از مقالۀ خود آورده است:
او [امام مجتبی] خواسته بود که در کنار پدربزرگش دفن شود. اگر این تقاضا باعث ایجاد یک خطر خونریزی شود، در این صورت خواست که در کنار مادرش فاطمه [س] دفن شود. زمانی که مروان با دفن کردن حسن[] در نزدیک پیامبر [] مخالفت کرد زیرا که عثمان در آنجا دفن نشده بود حسین[] با «حلف الفضول» عهد یکپارچگی چند قبیلۀ قریش را درخواست نمود تا حق به اهلبیت پیامبر [] در برابر بنیامیه برگردد. برادرش محمدبن حنفیه و دیگران، به هر صورت بر او غالب شدند تا خواست حسن[] را برای احتراز از خونریزی مراعات نمایند و ایشان را نزدیک مادرش دفن کنند.
بررسی و نقد
روایت به اختصار چنین نقل شده است: امام مجتبی در زمان شهادت خود به حضرت اباعبدالله وصیت کردند که ایشان را در کنار قبر رسول خدا دفن کنند؛ اما اگر بیم آن رفت که درگیری ایجاد و خونی ریخته شود، از آن صرفنظر کنند و ایشان را در بقیع دفن نمایند. زمانی که مروان از قصد حضرت اباعبدالله مبنی بر دفن برادر بزرگوار خود در کنار پیامبر خدا مطلع شد، گفت: به خدا قسم نمیگذارم چنین کاری انجام شود و سلاح خود را برداشت و به آنجا رفت. در این میان، عایشه نیز که از ماجرا مطلع شده بود، در محل حاضر شد و گفت اجازه نمیدهد که دفن امام مجتبی در خانۀ او انجام شود. بر پایۀ روایات اهلسنت، در این میان حضرت اباعبدالله از کسانی که در «حلف الفضول» همراه بنیهاشم بودند، کمک خواستند و شماری از بنیتمیم، بنیزهره، بنیاسد و بنیجعوبه مسلح شدند و امام پرچمی و مروان نیز پرچمی برداشتند؛ حتی تیراندازی هم شد. در این زمان، عدهای نظیر ابوهریره، عبداللهبن جعفر و مسوربن مخرمه، محمدبن حنفیه، جابربن عبدالله و ابنعمر، با یادآوری وصیت امام مجتبی، اباعبدالله را راضی کردند که از اصرار خود دست بردارند؛ اما نقطۀ افتراق منابع شیعی با روایت یادشده آن است که هیچ اشارهای به آمادگی امام برای آغاز منازعه و همچنین وساطت دیگران ندارند؛ بلکه امام را در آن فضای تنشزا، که از سوی مروان و عایشه ایجاد شده بود، بیتردید متعهد به وصیت امام مجتبی توصیف میکنند که پس از ممانعت مروان و عایشه فرمودند: «والله لولا عهد الحسن عليه السلام إلىّ بحقن الدماء وان لا اهرق في امره محجمة دم لعلمتم كيف تأخذ سيوف الله منكم مآخذها، وقد نقضتم العهد بيننا و بينكم، وأبطلتم ما اشترطنا عليكم لانفسنا».
با نظر به منابع متقدم در این خصوص، شاهد یک خط ممتد روایی خاص در منابع خاص هستیم. ازیکسو، روایات نقل شده، در طبقات ابنسعد، انساب الاشراف، تاریخ مدینه دمشق، سیر اعلام النبلاء و... هستند و در مقابل آنها، گزارش روایات منابع شیعی ـ جز در یک یا دو مورد ـ است که در بخش موضعگیری خاص امام کاملاً متفاوت است. اینک صرفاً دو سؤال از محتوای روایاتی مطرح میکنیم که ظاهراً مورد استناد مؤلف این مقاله نیز هست:
1. روایات منقول، حاوی رویدادی است که در آن میان، یک یا دو نفر با بیم دادن حضرت اباعبدالله از فتنه و همچنین یادآوری وصیت امام مجتبی، مانند یک ناجی به منازعه خاتمه میدهند. شمار این افراد، در مجموع شش نفر (ابوهریره، ابنجعفر، مسوربن مخرمه، محمدبن حنفیه، جابربن عبدالله و ابنعمر) هستند که فقط در یک روایت، دو نفر باهم نصیحت کردند، با وجود این، چنین تفاوتی بهتنهایی کافی است که آن روایات را مضطرب و غیرقابل اعتماد بدانیم. شایان یاد کرد است که هرچند نگارنده بررسی رجالی روایات تاریخی را رهیافت صحیحی برای مواجهه با آن نمیداند؛ اما بر پایۀ تحقیقی که محمدبن صامل السُلمی از روایات الطبقات الکبری در این بخش بهدست داده است، بجز یک مورد (روایتی که حاکی از توصیه ابوهریره به امام است)، همۀ روایات در این خصوص، براساس منابع رجالی اهل تسنن، بهلحاظ اِسناد ضعیفاند.
2. از سوی دیگر، بدون آنکه بخواهیم وضعیت بهینهای را مفروض بدانیم و بر آن تأکید کنیم، سؤالی را که با خوانش این روایات بر ذهن مخاطب متبادر میشود، مطرح میکنیم. بر پایۀ روایات دستۀ اول، با وجود یادآوری وصیت امام مجتبی، اصرار امام بر تدفین در کنار پیامبر اكرم به چه معناست و آیا اساساً حتماً باید یادآوری میشد تا منازعهای رخ ندهد؟! و افرادی در این ماجرا پایبندتر و متعهدتر به وصیت باشند که حضرت اباعبدالله را به تقوا و عمل به وصیت برادرش تذکر دهند؛ درصورتیکه مخاطب اصلی وصیت امام بودند؟ و همان افراد نیز دلسوزتر از امام برای درگیر نشدن امت بر فتنه باشند و ایشان را از ایجاد آن برحذر دارند؟! بهنظر میرسد محتوای این روایات، محل تأمل است و دقت بیشتری از سوی پژوهشگران میطلبد.
اما نقد اساسی بر این گزارش آن است که بازهم مادلونگ در این قسمت، صرفاً به گزارش منابع اهل تسنن اعتماد نموده و بهرغم اینکه در مقالۀ خود از منابع مختلف شیعی استفاده کرده است، هیچ اشارهای به روایت کاملاً متفاوت شیعی در مصادری چون الارشاد شیخ مفید و تاریخ یعقوبی نداشته و اساساً از آن روایت و گزارشهای دیگر منابع شیعی در این خصوص غفلت ورزیده است.
6ـ4. ارسال نامة تهديدآميز توسط مروان
مادلونگ در بخشی از مقالۀ خود آورده است: «مروان یک نامۀ تهدیدآمیز به حسین[] نوشت و وی را به (در خصوص) ایجاد نزاعهای تازه در جامعه هشدار داد...».
بررسی و نقد
بر پایۀ منابع تاریخی این نامه را معاویه به امام نوشته است.
7ـ4. ستايش خليفة اول و دوم
مادلونگ در خصوص محتوای نامۀ امام به مردم بصره، چنین آورده است: «مضامین نامه، راهبرد علی[] را منعکس کرد؛ کسی که بهشدت از منحصربهفرد بودن حق خانوادۀ پیامبر [] برای رهبری مسلمین حمایت کرده بود، اما همچنین رفتار و سلوک خلفای نخستین، ابوبکر و عمر را ستایش کرده بود».
بررسی و نقد
در متن نامه به مردم بصره، آنچه میتواند مورد استناد مادلونگ باشد، عبارت «... وقد أحسنوا وأصلحوا وتحروا الحق فرحمهم الله...» است، که هیچ نامبُرداری خاصی در مورد این دو نفر وجود ندارد؛ بلکه تنها یک عبارت ستایشآمیز در خصوص تمام خلفا بهکار برده که شامل سه خلیفۀ اول و نه امیرالمؤمنین میشود؛ زیرا امیرالمؤمنین جزء اهلبیت هستند و بهعنوان کسی که از حق حکومت خویش برای مصلحت امت گذشته است، محسوب میشوند. لذا برداشت وی از آن جمله صحیح نیست. افزون بر آن، با نظر به فضای عمومی بصره در نیمۀ نخست قرن اول هجری ـ که فضای مناسبی برای گردهمایی مخالفان امیرالمؤمنین در جنگ جمل بود ـ و راوی نامه، صقعببن زهیر ـ که اصلاً بصری بوده است ـ الحاقی بودن عبارت یادشده محتمل است؛ چنانکه چنین الحاقی در وصیتنامۀ منسوب به امام خطاب به محمدبن حنفیه نیز صورت گرفته و عبارت «سیره الخلفاء الراشدین المهدیین»، اضافه شده است. درحالیکه واژۀ «الراشدین» کلمهای است که کاربرد آن مربوط به ادامۀ دورۀ امویان بوده و در هیچ نصّی پیش از این نیز، ضبط نشده است.
8ـ4. انگيزه به تأخير انداختن جنگ
مادلونگ در بخش دیگری از مقالۀ خود آورده است: «این گزارش تأکید میکند که او صرفاً بهمنظور ترتیب امور خود و مشاوره به خانواده، این کار [بهتأخیر انداختن آغاز جنگ از عصر تاسوعا به صبح عاشورا] را انجام داده است.»
بررسی و نقد
گزارش یادشده بهتنهایی نتوانسته است بهطور کامل از انگیزۀ به تأخیر انداختن زمان جنگ پرده بردارد؛ زیرا طبری چنین نقل میکند: زمانی که پیام عمربن سعد برای آغاز جنگ به امام عرضه شد، فرمودند: «ارجع الیهم فان استطعت أن تؤخر هم الی غدوة و تدفعهم عند العشیة لعلنا نصلی لربنا اللیلة و ندعوه نستغفره فهو یعلم انی قد کنت أحب الصلاة له و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار» درواقع، هرچند امام به تدارک و مشورت با اصحاب پرداختند، اما صرفاً این موضوع، انگیزۀ درخواست به تأخیر انداختن جنگ نبوده است.
نتيجهگيری
1. مطالعاتِ تاریخیِ خاورشناسان، با وجود رهاوردهای روشی و علمی، نیازمند بررسی و نقد عالمانه است.
2. نگاشتة مادلونگ از امتیازهایی برخوردار است؛ نظیر: استفاده از منابع شیعیِ مرتبط با موضوع؛ توجه به ماهیت تاریخیِ مسئله و بهره بردن از منابع دست اول تاریخی در این خصوص؛ نقل روایتهای متفاوت از یک رویداد در برخی موارد و بسنده نکردن به گزارش رویدادها؛ و ارائة برداشت و تحلیل شخصی از وقایع.
3. نقد کلی وارد بر مقاله، در خصوص منابع و شیوۀ استفاده از آنها در بخشهایی از گزارشهاست. درواقع، هرچند غالب منابع مستفاد در مقاله، دست اول و معتبرند، اما معدود منابع دست چندم نیز وجود دارد و در بسیاری از موارد، بهدلیل عدم ارجاع درونمتنی، مشخص نیست که ادعای مطروحه مبتنی بر چه مستندی است.
4. نویسنده در توصیف تفاوت ویژگیهای شخصی و کُنشی امامَین، به طرح ادعاهایی سست و کلی، نظیر نامگذاری فرزندان و روحیۀ صلحجویی و جنگجویی پرداخته که در مقالۀ حاضر با بررسی روایات در این خصوص و همچنین با نظر به فضای حاکم بر نقل روایاتِ حاوی این مضامین، بر غیرقابل اعتماد بودن روایات یادشده، تأکید نمودیم و با نقل شواهد متعدد تاریخی، نقض ادعای مطرحشده را ثابت کردیم.
5. در خصوص صلح و واکنش امام، با بررسی تفصیلی روایات در این حوزه، کراهت امامین از این موضوع و همسویی رأی سیدالشهدا با برادر بزرگوار خود را نشان دادیم و برداشت مادلونگ از این موضوع را ناقص و یکسویه دانستیم.
6. اصلیترین نقدی که بر گزارش وی در خصوص ماجرای وصیت امام مجتبی در مورد دفن ایشان مطرح است؛ این است وی در این قسمت، صرفاً به گزارش منابع اهلسنت اعتماد کرده و اساساً از منابع شیعی در این خصوص غفلت ورزیده است. در برخی دیگر از بخشهای مقاله نیز این نقیصه تکرار شده است.
7. در مجموع، هرچند مقالۀ یادشده حاوی نکات قابل نقد است، اما در مقابل، ارائۀ تحلیلهای نویسنده از رویدادها، خصوصاً در بخش مربوط به نهضت عاشورا، در خور توجه است.
- نهجالبلاغه، تحقيق صبحی صالح، قم، دارالهجره، 1414ق.
- ابناعثم کوفی، محمدبنعلی، الفتوح، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1412ق.
- ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق علیمحمد البجاوی، دارالجیل، بیروت، 1412ق.
- ابنسعد، محمدبن، الطبقات الکبری، الطبقه الخامسه من الصحابه، تحقیق محمدبنصامل السُلمی، بیجا، بینا، 1409ق.
- ابنشهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، چ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1412ق.
- ابنعساکر، علیبن حسن، الامام الحسن من تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی للطباعة والنشر، 1400ق.
- ابنقتيبه، عبدالله»بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، بیجا، مؤسسة الحلبی و شرکاء للنشر والتوزیع، بیتا.
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ترجمۀ ریحانتی رسولالله الحسن و الحسین و...، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافۀ الاسلامیه، 1419ق.
- ترمذی، محمدبن عيسي، الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، تحقیق محمد شاکر و آخرون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، چ یازدهم، قم، انصاریان، 1387.
- جوهری بصری، احمدبن عبدالعزیز، السقیفه والفدک، تحقیق محمدهادی امینی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، بيتا.
- حاج منوچهری، فرامرز، «حسن، امام»، در: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر سيدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1391.
- حسینی، غلام احیا، شیعهپژوهی و شیعهپژوهان انگلیسی زبان (2006ـ1950)، قم، شيعهشناسي، 1387.
- دینوری، احمدبن داوود، الاخبار الطوال، تصحيح جمالالدین شیال، تحقيق محمدعبدالمنعم عامر، قم، شريف الرضي، 1373.
- ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، تحقیق محمد نعیم الرقسوسی و مأمون ساغرجی، بیروت، بينا، 1413ق.
- شریف مرتضی، علیبنحسین، تنزیه الانبیاء، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1412ق.
- طبری، احمدبن عبدالله، ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1401ق.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الطبری(تاریخ الامم و الملوک)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بینا، بیتا.
- عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، طهران، قسم الدراسات الاسلامیه، 1407ق.
- مسعودی، علیبنحسین، مروج الذهب و معادن للجوهر، ضبط یوسف اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1363.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377.
- واسعی، سیدعلیرضا، «جستاری در رویارویی امام حسین با صلح امام حسن؛ رویکرد و کنش»، شیعهپژوهی، 1395، ش 6، ص 43ـ65.
- یعقوبی، احمدبن ابيیعقوب، تاریخ الیعقوبی، تحقیق عبدالأمیر مهنا، بیروت، مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات، 1413ق.
- Madelung Wilferd, "HOSAIN B. ALI. i. LIFE AND SIGNIFICANCE IN SHIʿISM", Encyclopeadia Iranica, 2004.