واکاوی نقش علمی و پزشکی روحانیت در مواجهه با بیماریهای فراگیر در ایران؛ از برآمدن صفویه تا سقوط قاجار
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
عالمان دینی و روحانیون از دیرباز نقش مؤثری در عرصۀ تحولات فکری، فرهنگی و حتی سیاسی داشتهاند. این نقشآفرینی متناسب با نیازها و مطالبات و همراه با تطور و تحولات جوامع اسلامی در قرون اخیر، ابعاد و ساختارهای جدیدی یافته است. از طرف دیگر، حاکمیت نهادها و نظامات نوظهور در جوامع مختلف و درهمتنیدگی نیازها، استعدادها، مطالبات و راهکارهای اجتماعی باعث شده تا چالشها و بحرانهای اجتماعی نتایج و پیامدهای متنوع و متعددی را موجب شود. برای نمونه، بحرانهای اقتصادی در موارد متعددی بهصورت مستقیم و غیرمستقیم دارای پیامدهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی بهداشتی دانسته میشوند. در سالهای گذشته و با فراگیر شدن بیماریهای فراگیری همچون کووید 19 این مهم بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است که ظهور بحرانهای طبیعی و زیستی میتواند پیامدهای جبرانناپذیری در عرصۀ آموزش، امنیت، اقتصاد، فرهنگ، روابط و مناسبات بینالمللی و حتی مذهب و معنویت داشته باشد. این تحقیق تلاش دارد با تمرکز بر یک دورۀ تاریخی نقشآفرینی عالمان و روحانیون دینی در بحرانهای زیستی، مانند بروز بیماریهای فراگیر و شایع را مبتنی بر منابع کتابخانهای و روش توصیفی ـ تحلیلی مورد کاوش قرار دهد. در این تحقیق پس از مراجعه به تواریخ عمومی، تراجم، تواریخ محلی و تاریخ پزشکی، گزارههای مرتبط با موضوع استخراج شده و پس از جرح و تعدیل، اولویتبندی و گونهشناسی گزارهها، تصویر منسجمی از نقش روحانیون در مواجهه با بیماریهای زیستی ارائه شده است؛ تصویری که بهروشنی میتواند پاسخگوی مسئلۀ این تحقیق باشد و نشان دهد که روحانیون در مواجهه با بیماریهای فراگیر چه اقدامات، تدابیر و مواضعی را اتخاذ نموده و در چه عرصههایی اهتمام بیشتری مبذول داشتهاند. در این تحقیق، جغرافیای سیاسی ایران بهعنوان قلمروی مکانی تحقیق و برآمدن صفویه تا پایان دورۀ قاجار بهعنوان محدودۀ زمانی تحقیق مشخص شده است. نتایج این تحقیق خواهد توانست علاوه بر کاوش نقش و رسالت روحانیون در عرصۀ تحولات و بحرانهای مختلف، گنجینهای از تجارب تاریخی در مواجهه با اینگونه از چالشهای بهداشتی را نیز به دست دهد تا مورد استفادۀ برنامهریزان مراکز حوزوی و سیاستگذاران نظام بهداشت و سلامت جامعه قرار گیرد.
1. مفاهيم
1ـ1. روحانيت
روحانیت از نهادهای همپیوند مجموعۀ مرجعیت شیعه است که کارکرد اصلی آن تفقه در معارف اسلامی، صیانت از آموزهها و تعالیم دینی، و آموزش، تبلیغ و راهبری معنوی و دینی جامعه میباشد که سابقهاش به سیرۀ نبوی و نخستین سالهای بعثت رسول خدا بازمیگردد.
2ـ1. بحرانهای طبيعی
بحران طبیعی وضعیتی است که در نتیجة واکنشهای طبیعت و فعل و انفعالات جوی، مانند زلزله، سيل، خشكسالي و... موجب خسارات و تلفات انسانی میشود و پاسخ به آن نیازمند اقدامات فوری و اضطراری و مبتنی بر دانش و مهارتهای لازم است.
3ـ1. بيماری فراگير
بيماریهای فراگیر ازجمله مخاطرات محیطی شایعاند که قادرند خسارات و بحرانهای بزرگی را در عرصههای مختلف اجتماعی ایجاد کنند. گاهی اوقات همهگیریها بهدنبال وقوع بلایای طبیعی روی میدهند. همهگیریهای بزرگ و وسیع، «پاندمی» نامیده میشوند. برای نمونه، همهگیری جهانی مرگ سیاه (طاعون) در طی قرن چهاردهم باعث مرگ بیش از پنجاه میلیون نفر در اروپا شد و پیامدهای وسیعی را بهلحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بهدنبال داشت. در این تحقیق، مراد از بحرانهای طبیعی و زیستی، کاستیها و چالشهایی است که متأثر از شیوع بیماریهای فراگیر، بهصورت مستقیم حیات مادی و معنوی جامعه را تهدید نموده باشد.
در موضوع دانش پزشکی در عصر صفویه و قاجار آثار متعدد و ارزشمندی منتشر شده است؛ همچون وبای عالمگیر، تألیف منصوره اتحادیه و همكاران؛ تاریخ پزشکی ایران، تألیف سیریل الگود؛ بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، تألیف حسن منتخب مجابی؛ از طبابت تا تجارت، تألیف مهدی نفیسی؛ اما ناظر به نقشآفرینی روحانیون در مواجهه با بیماریهای فراگیر در محدودۀ زمانی عصر صفویه تا پایان قاجار، کمتر میتوان به پژوهشی دست یافت. در این میان، كتاب تاريخ طب و طبابت در ایران از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه، تألیف محسن روستائی، طبیبان و فعالیتهای پزشکیشان در این دوره را مورد بررسی قرار داده است؛ فهرستی که مشتمل بر نام برخی از عالمان و روحانیون دینی نیز ميباشد. با وجود تلاش قابل تقدیر مؤلف، این کتاب بخش قابلتوجهی از محدودۀ زمانی تحقیق حاضر، یعنی از صفویه تا قاجار را شامل نشده و مهمتر اینکه بر نقش روحانیون در اینگونه تحولات تمرکز نداشته است. این در حالی است که تحقیق حاضر پس از استخراج مواضع، عملکرد و تدابیر روحانیون در این مقاطع به گونهشناسی گزارهها پرداخته است. تألیف کتاب، ثبت گزارشها و جمعآوری تجارب، طبابت، مشارکت و حمایت از تأسیس بیمارستان و ممانعت از فرصتطلبی بیگانگان، از آن جمله است.
2. اقدامات علمي روحانيت
عالمان دینی در کنار سایر نخبگان نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت نبودهاند و توان و جایگاه علمی خود را منحصر در مباحث صرفاً معنوی نمینمودند؛ بهطوریکه تلاش داشتند ناظر به مسائل و معضلات اجتماعی و در صورت ضرورت، در حوزههای مختلف دانشی و مهارتی ورود کنند و بهقدر توان به ایفای نقش بپردازند. در مقطع تاریخی موردنظر، برخی از روحانیون و عالمان دینی با توجه به چالشهای متعددی که شیوع بیماریهای فراگیر به دنبال داشت، مجموعهای از آثار ارزشمند را در حوزۀ بهداشت جسمی، سلامت روانی و فکری تألیف میکردند و در اختیار آحاد جامعه قرار میدادند.
1ـ2. تألیف کتب طبی
برخی از علمای این دوره، علاوه بر تحصیل علوم دینی، با فراگیری دانش طب و تحصیل تخصص دربارۀ بیماریها، به تألیف کتابهای متعددی در خصوص معرفی بیماریها و راههای کنترل و درمان اقدام نمودهاند. برخی از مهمترین آثار ایشان عبارتاند از:
1ـ1ـ2. قانون العلاج
این کتاب تألیف سیدعلیبن محمدبن سلطانالعلماء مرعشی تبریزی (م ۱۳۱۶ق) است. این کتاب در موضوع علاج وبا و طاعون به زبان فارسی نگارش شده است. مؤلف، کتاب خود را در هفت باب شامل تعریف وبا و طاعون، اسباب پیدایش این دو بیماری، علائم آنها، کیفیت مرگ ناشی از این دو بیماری و علاج آنها تدوین نموده است. او این کتاب را به سفارش حمزه میرزا حشمتالدوله (م۱۲۹۷ق)، عموی ناصرالدین شاه، تألیف نموده و در سال 1270ق آن را منتشر کرده است.
2ـ1ـ2. رسالة يونسيه در وبا و رسالة حمائيه در طاعون
این دو کتاب، تألیف حاجی میرزاابوالقاسمخان نائيني (۱۳۲۲ق) معروف به سلطانالحکماست. ایشان از اطبای دورۀ ناصری و معلم طب ایرانی در مدرسۀ دارالفنون بود. در رسالۀ حمائيه دربارۀ انواع تب و روش درمان آنها سخن به میان آمده است.
3ـ1ـ2. رساله در علاج وبا و طاعون
این کتاب تألیف غلامعلیخان شاملو معروف به صدرالاطباء (م130۳ش) از شاگردان سلطانالحکمای نائيني است. مؤلف که چندین سال در دارالشفای رضوی در مشهد تدریس داشته و در کنار آن به طبابت نیز میپرداخته، در سال ۱۳۰۳ش درگذشته و در مشهد دفن شده است.
4ـ1ـ2. الوبا و علائمها و علاجها
این کتاب از سیدشرفالدین علی (م قرن ۱۴ق) است که در واقع ترجمۀ عربی کتاب قانون العلاج تألیف علیبن محمد مرعشی است که در قرن چهاردهم به طبع رسید.
5ـ1ـ2. نتايج الحکمه
این کتاب از محمدبن خلیل شهرستانی (م قرن 14ق) است که دربارۀ درمان وبا تألیف شده است.
6ـ1ـ2. رسالة وبا و طرز معالجة آن
این کتاب تألیف میرزا محمدباقر حکیمباشی (م۱۳۲۷ق) از علمای اصفهان است.
7ـ1ـ2. الکوکب الدری فی علاج الحصبه
این کتاب که در علاج بیماری حصبه و آبله نگارش یافته، تألیف محمدحسنبن معصوم شیرازی، از عالمان قرن سيزدهم است.
8ـ1ـ2. الوبائيه
این کتاب که به زبان فارسی و بهصورت مبسوط در علاج وباست، تألیف میرزاخلیل محمدبن الطبیب خلیل طهرانی است که در سال ۱۲۸۵ چاپ شده است.
2ـ2. ثبت گزارشها و جمعآوری تجارب تاريخی
عالمان و روحانیون همچنین در قالب کتابها و رسالههایی به ثبت و ضبط گزارشهای مرتبط با بیماریهای فراگیر پرداختهاند؛ چه اینکه این گزارشها ميتوانست بهعنوان تجارب تاریخی برای سایر مناطق و آیندگان مورد استفاده قرار گیرد. این گزارشها میتوانند فرصتها و تهدیدهای بهداشتی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی بهوجودآمده در گذشته را در اختیار سیاستگذاران قرار دهند تا آنان با آگاهی و تسلط بیشتر به کنترل و مدیریت بحرانهای مرتبط با بیماریهای فراگیر بپردازند. برخی از مهمترین این کتابها عبارتاند از:
1ـ2ـ2. تذکرة دزفول فی تواريخ القحط و الغلا فی عصر نادرشاه و بعده
این کتاب به زبان فارسی و تألیف میرسیدعلی موسوی دزفولی (زنده در 1177ق) از سادات معروف به گوشه است.
2ـ2ـ2. قحط
اثر پیشگفته بهصورت دیوان شعر در 110 بیت و توسط سلیم تهرانی طرشتی (م۱۰۵۷ق) نگارش یافته است.
3ـ2. تألیف کتب ادعيه
در کنار توجه به بیماریهای جسمی، برخی دیگر از علما نسبت به تأمین نیازهای معنوی جامعه در اینگونه بحرانهای زیستی اهتمام میورزیدهاند؛ چه اینکه بیماریهای فراگیر بهصورت مستقیم و غیرمستقیم زمینهساز ظهور چالشها، خلأها و بحرانهای معنوی و روانی میشوند و غفلت از آنها ممکن است سالها پس از علاج بیماری استمرار یابد. در این حوزه، عالمان دینی علاوه بر اتخاذ تدابیر مختلف، کتب و متونی را در قالب کتب دعا تألیف میکردند و منتشر ميساختند. توجه دادن به قدرت لایزال الهی، کمک در جبران خسارتهای مادی و معنوی، دستگیری و ایثار، الگوگیری از بزرگان و اولیای الهی، تقویت اراده و اعتماد به سنتهای الهی و مسیرهایی که بزرگان دینی در چنین چالشهایی توصیه نمودهاند، میتوانست بهگونهای مؤثر از شدت آلام و مصائب جامعه بکاهد و آنها را برای مقاومت و جبران خلأها امیدوار سازد. برخی از کتب و متون دعایی که توسط روحانیون و عالمان دینی در مواجهه با بیماریهای فراگیر انتشار یافتهاند، عبارتاند از:
1ـ3ـ2. سفينةالنجاة فی حقيقة الوبا و الطاعون و الاحراز المنجية منهما
این اثر تألیف مولی محمدجعفر استرآبادی (م۱۲۶۰ق) است. در این کتاب، علاوه بر دعا اطلاعات و توصیههایی نیز دربارۀ بیماری وبا و طاعون ارائه شده است. مؤلف علاوه بر جایگاه حوزوی بهعنوان یک طبیب نیز شناخته میشده است. وی در زمان همهگیری وبا در سال 1280ق به معالجۀ بیماران در مرقد امام علی در نجف میپرداخته است. بهنظر میرسد که در آن سال یک دارالشفا یا داروخانۀ وابسته به آرامگاه نجف اشرف نیز به فعالیت مشغول بوده است.
2ـ3ـ2. ادعيه الوبا و غيرها
این کتاب بهصورت مختصر و به زبان فارسی توسط شیخ علیبن محمدجعفر معروف به «چالهمیدانی» تألیف و در سال ۱۳۱۰ در تهران چاپ شده است.
3ـ3ـ2. ادعيه الوبا و الطاعون و جملة من الامراض و بعض العوذات و الاحراز و الحث علی التسليم و الرضا و بيان الحکم و آثار الدعا
این کتاب توسط شیخ محمدحسن شریعتمدار، فرزند علامه محمدجعفر استرآبادی (م ۱۳۱۸ق) تألیف شده است.
4ـ3ـ2. منجية العباد عن البلايا البلاد
این کتاب دربارۀ ادعیۀ وبا و طاعون و تألیف شیخ علی استرآبادی در قرن چهاردهم است.
4ـ2. کتب اعتقادی، فقهی و اخلاقی
عالمان دینی همچنین طیف دیگری از آثار علمی را تألیف و منتشر میساختند. آنها در این آثار در سه حوزۀ اعتقادات، احکام و مسائل فقهی، معضلات و چالشهای اخلاقیای را که دربارۀ این بیماریها در جامعه رواج مییافتند، مورد دقت و کاووش قرار دادهاند و درصدد تأمین نیازهای جامعه در این سه حوزه بودهاند. از جمله مهمترین این آثار عبارتاند از:
1ـ4ـ2. مسکن الشجون فی حکم الفرار من الوبا و الطاعون
این اثر تألیف محدث شهیر سیدنعمتالله جزائری (م۱۱۲۰ق) است که تا مدتها مورد مراجعۀ مردم در مواجهه با بیماری وبا و طاعون بوده است. کتاب مزبور بعدها توسط علمای دیگری بهصورت مختصر انتشار یافت. علت نگارش این کتاب که به زبان عربی است، طاعونی بود که در خوزستان و عراق شیوع یافته بود. مؤلف در این کتاب ضمن جمعآوری روایات در موضوعهای مرتبط با بیماری وبا و طاعون، مجموعهای از آگاهیهای تاریخی و اجتماعی مرتبط را نیز ارائه نموده است؛ مطالبی که کمتر میتوان در منابع پیشین یافت. این کتاب در پنج باب تنظیم شده است: باب اول دربارۀ مرگ و عجایب آن؛ باب دوم دربارۀ اسباب طاعون؛ باب سوم دربارۀ حکم فقهی فرار از طاعون؛ باب چهارم دربارۀ اجل؛ باب پنجم دربارۀ وظیفۀ علما و حکام در قبال اینگونه بلایا.
2ـ4ـ2. الرسالة الطاعونية فی عدم وجوب الفرار من الطاعون
این کتاب تألیف عالم شهیر شیعه، سیدمهدی بحرالعلوم (م۱۲۱۲ق) است.
3ـ4ـ2. تسلية الملهوفين و تسکين المغمومين
این کتاب توسط سیدابوالقاسم موسوی زنجانی (م۱۲۹۲ق) نگارش یافته است. چگونگی مواجهۀ مؤمنان با بلایا و گرفتاریها و راههای رسیدن به آرامش در چنین بحرانهایی، از مباحث اصلی کتاب میباشد. مؤلف، این کتاب را در ایام شیوع طاعون تألیف کرده است.
4ـ4ـ2. مختصر مسکن الشجون فی حکم الفرار عن الوبا و الطاعون
همانطورکه پیشتر ذکر شد، این کتاب تلخیصی از کتاب مسکن الشجون... سیدنعمتالله جزائری است که توسط شیخ محمدتقی گلپایگانی (م۱۲۹۲ق) در نجف نگارش یافته است.
5ـ4ـ2. الطعن علی الطاعون فی الرد علی اخبار القانون
این کتاب تألیف میرزامحمدحسین گرگانی، ملقب به شمسالعلماء و مشهور به جناب است. او این کتاب را در آخر کتاب مقصد العلماء آورده است.
3. اقدامات اجرايی
عالمان و روحانیون دینی علاوه بر تدابیر و اقدامات علمی و پژوهشی، در حوزۀ اجرایی نیز مجموعهای از اقدامات و تدابیر را بهکار بستهاند تا خسارتهای مادی و معنوی شیوع بیماریهای فراگیر هرچه بیشتر کاهش یابد. برخی از مهمترین اقدامات اجرایی روحانیون در حوزۀ مقابله با بیماریهای فراگیر را میتوان چنین برشمرد:
1ـ3. طبابت، داروسازی و مشارکت در نهادها و مراکز بهداشتی
ازآنجاکه در گذشته رشتههای علمی فاقد سیاستگذاری و خارج از سیطرۀ نهادهای دولتی بودهاند، دانش و مسائل جاری در جامعه ارتباط بیواسطهای با یکدیگر داشتهاند و این نیازها و مطالبات اجتماعی بوده که نقش مهمی در توسعه و گسترش علوم داشتهاند. ازاینرو عالمان و روحانیون مذهبی در کنار انجام رسالت معنوی و دینی خود، در موارد متعددی در راستای یک یا چند مسئلۀ مورد ابتلا، به تحصیل در رشتههای دیگری نیز میپرداختند. فلسفه، ریاضیات، هندسه، نجوم، جغرافیا، ادبیات، قصه، شعر و پزشکی، از علومی بودند که بسیاری از عالمان دینی در کنار دانشهای دینی و متناسب با نیاز جامعه به تحصیل آنها همت میگماشتند. شیوع بیماریهای فراگیری چون طاعون و وبا ازجمله نیازها و مطالباتی بود که برخی از روحانیون ناظر به آن به تحصیل دانش طب و پزشکی میپرداختند و حتی توانسته بودند در زمرۀ پزشکان مشهور عصر خویش قرار گیرند. برخی از این عالمان دینی را میتوان چنین معرفی نمود:
1ـ1ـ3. سيدعلیبن محمد المرعشی التبريزی (م ۱۳۱۶ق)
میرسیدعلی شرفالدین حسینی مرعشی از اولاد سیدقوامالدین حسینی مرعشی، مؤسس حکومت سادات مرعشی در شمال ایران است. او از اطبای عصر ناصرالدینشاه (م۱۲۲۷ـ۱۲۷۵ق) است که به سفارش عموی شاه، حشمتالدوله (م۱۲۹۷ق)، کتابی در علاج وبا و طاعون به زبان فارسی تألیف نمود. وی که از شاگردان اصولی شیخ انصاری (م۱۲۸۱ق) بود و از دانشمندان فقه، حدیث، تاریخ و رجال شمرده میشد، بهدلیل تبحرش در پزشکی به سیدالحکما و سیدالاطبا شهرت یافت. مرعشی علاوه بر قانون العلاج در زمینۀ درمان وبا، تألیفات دیگری مانند شرح قانون ابنسینا، علت زکام، شرح طبالنبی، شرح طب الائمه، حاشیۀ جواهر، شرح مکاسب، رسالهاي در کیمیا و طلاسازی و... دارد. ایشان برای نخستین بار در ایران قبل از آمدن دندان مصنوعی از اروپا، یک دست دندان مصنوعی از عاج فیل تهیه نمود. وی مدتی در تهران در محلۀ سرچشمه و مدتی در تهران و تبریز به مداوای بیماران مشغول بود. سیدعلی مرعشی، پدربزرگ آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی است.
او در طبابت چنان مهارت داشت که وقتی شیخ محمد عبده (م۱۳۲۳ق) مفتی مصر توسط او از بیماری رهایی یافت، قصیدهای با این مطلع در وصف او سرود:
صحت بصحتک الدنیا من العطل
یابن الوصی امیرالمؤمنين علي
وی پس از سپری نمودن عمری بابرکت، در سن 114 سالگی درگذشت و در قبرستان وادیالسلام نجف به خاک سپرده شد.
2ـ1ـ3. سلطانالحکما حاجیآقا ميرزاابوالقاسمخان نائيني (م ۱۳۲۲ق)
میرزاابوالقاسم در سال ۱۲۴۵ق در نائين بهدنیا آمد. نسب او از طرف مادر به علامه مجلسی و از طرف پدر با چهارده واسطه به سلطانمحمد خدابنده (الجایتو) اولین پادشاه شیعۀ مغول میرسید. تحصیلاتش ابتدا در مدرسۀ نیمآورد اصفهان آغاز شد و پس از چندی به یزد رفت و از اساتیدی همچون آقامحمد حکمی و حاجیمیرزا عبدالوهاب یزدی دروس حکمت الهی و طبیعی شامل منطق، طب، معانی و بیان، فقه و تفسير را فراگرفت.
وی در سال ۱۲۷۰ق به تهران مهاجرت کرد و در مدرسۀ دارالفنون مجلس درس برگزار نمود و محلی را نیز برای طبابت دایر کرد. او در سال ۱۲۸۰ق بهعنوان طبیب وزارت خارجه و دربار ناصری برگزیده و در سال ۱۲۹۴ق نیز معلم طب ایرانی در مدرسۀ دارالفنون شد. بهدلیل شایستگیهایش، در سال ۱۳۰۲ق از سوی ناصرالدینشاه ملقب به سلطانالحکما شد و در سال ۱۳۰۵ق از سوی شاه به دریافت یک نشان سلطنتی افتخار یافت.
از سلطانالحکما چهار جلد کتاب طبی به نامهای تحفۀ ناصری به زبان عربی، ناصر الملوك، رسالۀ يونسيه در وبا و رسالۀ حمائيه در طاعون بهجا مانده است. گفتنی است که سلطانالحکما همراه با زینالعابدینخان مؤتمن الاطباء و دکتر بکمز انگلیسی و بسیاری دیگر از اطبای معروف دورۀ ناصری، عضو مجلس حافظ الصحه در تهران بود که جلسات آن در مدرسۀ دارالفنون تشکیل میشد.
3ـ1ـ3. صدرالاطبا غلامعلیخان شاملو (م۱۳۰۳ش)
غلامعلیخان شاملو در حدود سال ۱۲۵۵ق دیده به جهان گشود. وی علاوه بر تحصیل ادب و علوم منقول و معقول، در فقه و اصول و فلسفه سر آمد گردید. او سپس در تهران نزد حاجآقا بابای رشتی ملکالاطباء (م1289ق) به تحصیل علم طب مشغول شد و پس از آن نزد سیدرضیخان حکیمباشی و میرزاابوالقاسمخان سلطانالحکمای نائيني به تکمیل دانش طب خود پرداخت و در همین حال در مدرسۀ خان مروی معانی و بیان و منطق تدریس ميكرد.
صدرالاطبا پس از تکمیل تحصیل دانش طب، در امتحانِ اجازۀ اشتغال به پزشکی ـ که اولین مرتبه در ایران برگزار ميشد ـ شرکت کرد. او بهدلیل موفقیت چشمگیرش در این آزمون مورد توجه وزارت معارف وقت قرار گرفت و به «صدرالاطبا» ملقب شد. او پس از چندی به وطن خود خراسان بازگشت و به مدت هفت سال به طبابت پرداخت. او بهدلیل مهارت در طبابت، از طرف آستان قدس رضوی مدرس اول طب آستانه شد و با آنکه معالجۀ بیماران وقت زیادی از وی میگرفت، زمان قابلتوجهی را در هر روز به امر آموزش اختصاص میداد.
در سال ۱۲۹۵ق به ریاست مرکز صحیّۀ خراسان و سیستان منصوب شد و تا آخر عمر این خدمت را به عهده داشت. صدرالاطبا بیماران را جز به داروهای قدیم معالجه نمیکرد و از استعمال داروهای شیمیایی و اروپایی احتراز میکرد.
از گزارشهایی که حکایتگر تبحر وی در دانش پزشکی است، گزارشی مربوط به شیوع یک بیماری ناشناخته در سال ۱۲۹۵ق در مشهد است؛ ولی برخلاف پزشکان خارجی و داخلی که آن بیماری را وبا تشخیص داده بودند، این بیماری را گونهای از سرخچه تشخیص داد و پس از چندی نظر وی در مرکز پاستور تهران مورد تأیید قرار گرفت. تنها آثاری که از صدرالاطبا بر جای مانده، یک رساله در معالجۀ سفلیس، يك رساله در زمینۀ وبا و رسالهای در علاج طاعون است. محمد شهرداد، یکی از شاگردان وی، برخی از معالجات وی را در حد اعجاز و خارقالعاده توصیف نموده است. صدرالاطبا سرانجام در سال ۱۳۰۳ش در حدود نود سالگی در مشهد بدرود حیات گفت.
4ـ1ـ3. ميرزامحمدباقر حکيمباشی (م1327ق)
وی در سال ۱۲۷۱ق در اصفهان بهدنیا آمد. او نزد پدرش ملاحسینقلی تویسرکانی، حاجسيداسدالله بیدآبادی و شیخ محمدباقر نجفی و برخی دیگر از اساتید، علومی همچون طب، حکمت، فقه و ادبیات را تحصیل نمود و به درجۀ اجتهاد رسید. مجلس درسی وی از معدود مجالس دانش پزشکی مبتنی بر طب قدیم بود و شاگردان زیادی اعم از روحانی و غیرروحانی از محضر او استفاده کردند؛ بهنحویکه برخی از آنها مانند میرزامحمد طبیب، میرزاحسن طبیب دهاقانی، شیخ محمدهادی فرزانه قمشهای و سیدعباس دهکردی، از پزشکان مشهور عصر خویش گردیدند. او در تشخیص بیماریها و علاج آنها، از اصول و روش منضبطی پیروی میکرد؛ اصولی که باعث شده بود وی مورد احترام و توجه پزشکان جدید و حتی انگلیسی گردد؛ چنانکه دکتر کار دچار بیماری حصبه شد و تحت معالجۀ وی سلامتی خود را بازیافت. میرزامحمدباقر در محلۀ بيدآباد اصفهان ساكن بود و معاشش از راه کشاورزی تأمین میشد. ازاینرو هیچگاه حق علاج از کسی دریافت نمیکرد. از آثار وی رسالهای در وبا و طرز معالجۀ آن و چهل حدیث اشاره کرد. او سرانجام در سال ۱۳۲۷ق در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.
5ـ1ـ3. ميرزامحمدصادق و ميرزامحمدحسين (م1323ق) بروجردی
این دو برادر بهدلیل نقش کمنظیرشان در طبابت و پزشکی، به لقب «حافظ الصحه» معروف شدهاند. برادر بزرگتر حاجمیرزامحمدصادق متولد ۱۲۷۲ق، و برادر کوچکتر حاجمیرزامحمدحسین متولد ۱۲۷۴ق است. این دو برادر علاوه بر تبحر در علوم دینی و حتی مراتب اخلاقی، از پزشکان مشهور منطقه بهشمار ميرفتند.
میرزامحمدصادق علاوه بر طبابت، مرکزی را با عنوان سرای حافظیه تأسیس کرد. این مرکز که در مجاورت مسجد سلطانی شاه بروجرد واقع بود، علاوه بر محل سکونت، وی محلی برای معاینه و درمان مریضان داشت. او در ورودی این مرکز درج نموده بود که در این مرکز فقرا رایگان معالجه میشوند. میرزامحمدصادق حافظالصحه در درمان بیماری طاعون تبحری ممتاز داشت؛ بهگونهایکه توانسته بود بسیاری از مبتلایان به این بیماری را از خطر مرگ برهاند. زعیم بزرگ شیعه، آیتالله بروجردی نیز خدمات ارزشمند وی را یادآور میشد و او را بزرگ میشمرد.
برادر او میرزامحمدحسین حافظالصحه نیز پس از تحصیل طبابت نزد طبیب معروف عهد ناصری، میرزازینالعابدین، توانست مجوز طبابت در تهران را کسب کند. او پس از ده سال طبابت، به کربلای معلی عزیمت نمود و به مدت 37 سال در کربلا به درمان بیماران و تحصیل در علوم دینی اشتغال ورزید. وی سپس به ایران بازگشت و مدتی در قم سکونت یافت و علاوه بر درمان بیماران، چند صباحی ریاست دارالشفای قم را عهدهدار شد. میرزامحمدحسین طبیب در نهایت به وطن خود بروجرد باز گشت و تا آخر عمر به معالجۀ بیماران اهتمام ورزید.
مشهور است که وی به داروسازی نیز اشتغال داشت و در صورت لزوم برای معالجۀ بیماران، از دانش داروسازی خود بهره میجست. سرانجام میرزامحمدحسین حافظالصحه در سن ۸۵ سالگی و در سال ۱۳۲۳ق در سفر به کربلا از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد. لازم به ذکر است که از اوایل سال 1298ق در ایران بهمنظور پیشگیری از بروز و جلوگیری از شیوع امراض مسری، مانند وبا، طاعون و آبله، انجمنی به نام مجلس «حافظ الصحه» وابسته به مدرسۀ دارالفنون تأسیس گشت. در این مجلس که هفتهای یکمرتبه تشکیل میگردید، دربارۀ امراض مسری و شیوع آنها در شهرهای مختلف ایران بحث میشد و تدابیری برای جلوگیری و درمان این امراض اتخاذ و برای اجرا به دولت ابلاغ میگردید. شاید بتوان این مرکز را پایهگذار وزارت بهداشت در ایران بهحساب آورد. اعضای این مجلس برای انجام اقدامات درمانی و بهداشتی و نیز نظارت بر امور بهداشتی، به ایالات و ولایات میرفتند. اعضای این مجلس و فرستادگانشان، که در واقع نگهبان سلامت بودند، به «حافظ الصحه» لقب یافتند و برادران بروجردی پیشگفته، ازجملۀ ایشان بودند.
2ـ3. مشارکت و حمايت از ساخت بيمارستان
ساخت بیمارستان، گرچه دارای سابقهای طولانی در تمدن اسلام و نظام بهداشتی جوامع اسلامی بود و شهرهای کهنی چون بغداد و شیراز در قرون چهارم و پنجم شاهد فعالیت بیمارستانهای متعددی بودهاند، اما انحطاط تمدن اسلامی در سدههای بعد باعث شد تا تکامل و پیشرفت نهادها و مراکز مؤثر در بهداشت و سلامت جامعه، بهویژه بیمارستانها، دچار وقفه و عقبماندگی شود. بهطوریکه کمتر میتوان در شهرهای مهم ایران تا پیش از عصر قاجار شاهد فعالیت بیمارستانهای مجهز و بزرگ بود. در دورۀ قاجار با آشکار شدن عقبماندگی جامعۀ ایران که باعث ظهور جریانهای التقاطی و غربگرا شده بود، برخی از عالمان آگاه با شناخت نقش موثر بیمارستانها در نظام بهداشت و جلوگیری از شیوع بیماریهای فراگیر، مجموعه تدابیری را در جهت ساخت، توسعه و نگهداری از بیمارستانها اتخاذ نمودند که به برخی از مهمترین عالمان دینیای که به این مهم همت گماشتند، اشاره میشود:
1ـ2ـ3. آيتالله محمدهادی نجمآبادی
حاجی شیخهادی نجمآبادی، فرزند حاجی ملامهدی از مجتهدان بزرگ عصر ناصری است که در سال ۱۲۵۰ق بهدنیا آمد. وی پس از تحصیل علوم دینی در تهران و نجف و زیارت حج، به تهران بازگشت و امامت مسجدی را که بعدها به نام وی مشهور شد، بهعهده گرفت. وی بهجهت نگاه جامعی که به مسائل و تحولات اجتماعی داشت، مورد اعتماد بسیاری از متدینین و بهویژه دولتمردان بود و همین جایگاه و اعتماد باعث شد تا میرزاعیسی تفرشی، وزیر دارالخلافۀ تهران، در حوالی سال ۱۲۹۴ مسجد و مدرسهای در محلۀ حسنآباد تهران بنیان نهد و امامت مسجد و تولیت مدرسه را در اختیار حاجیشیخهادی قرار دهد. میرزاعیسی وزیر در جریان وبای ۱۳۱۰ق بیمار شد و پیش از مرگ، شیخهادی را وصی خود در ساخت بیمارستانی از ثلث اموالش نمود.
پس از مرگ میرزاعیسی تفرشي، چون تقسیم و جمعآوری اموال او بهطول انجامید، حاجيشيخهادی پیش از ساخته شدن بیمارستان با کمک عدهای از مریدان خود قناتی بایر را در اشتهارد دایر کرد و در همان حدود مزرعهای احداث نمود و نام آن را صحتآباد گذاشت. حاجی شیخهادی سهم خويش را از صحتآباد در زمرۀ مخارج بیمارستان ـ که هر ماه کمتر از صد تومان بود ـ قرار داد. شیخهادی همچنین با ادای قرض میرزاعیسی از زمینها، در سال ۱۳۱۶ق با اعتبار شخصی خود و استقراض، بنای اولیۀ بیمارستان را بنیان نهاد. در سال ۱۳۱۷ با پیگیریهای شیخهادی ورثه مجبور شدند که هریک سهم خود از ثلث را بپردازند و بنای وسط و دو طبقۀ دیگر ساخته شد. بیمارستان وزیری در سال ۱۳۰۳ش از طرف ادارۀ کل اوقاف، طبق قراردادی به ادارۀ صحیّه واگذار شد. این بیمارستان در بدو تأسیس، تحت نظر باني آن نجمآبادی اداره میشد و پس از فوت ایشان، فرزند او شیخ محمدتقی مجتهد نجمآبادی آن را اداره میکرد.
2ـ2ـ3. آيتالله سيدرضا فيروزآبادی
آیتالله سیدرضا فیروزآبادی که به مدت پنج دورۀ مسئولیت نمایندگی مجلس شورای ملی را بهعهده داشت، حقوق خود از این مسئولیت را دریافت نکرد و در صندوق مجلس به امانت گذاشت. او این مبلغ را که بالغ بر 24 هزار تومان بود، از صندوق مجلس دریافت نمود و تصمیم به ساخت بیمارستانی برای رسیدگی به سلامت و بهداشت مردم فرودست گرفت. ایشان با پایان جنگ جهانی اول و فراگیری بیماریهای متعدد، ازجمله وبا، ابتدا باغ موسوم به «حرمت الدوله» در شهر ری را برای احداث بیمارستان خریداری نمود و بنای اولیۀ بیمارستان در سال ۱۳۰۳ش بنیان نهاده شد و در سالهای بعد ـ که دوران حکومت پهلوی است ـ بیمارستان بهتدریج تکمیل شد؛ اما بهدلیل بروز مشکلاتی در ادارۀ آن، در سال 1313ش به اداره صحیّه واگذار شد. مریضخانۀ فیروزآبادی در زمان تأسیس در زمرۀ بزرگترین بیمارستانهای کشور محسوب میشد. آیتالله فیروزآبادی بعد از اتمام بیمارستان، یک زایشگاه مدرن و یک مسجد بزرگ نیز در جنب بیمارستان خویش احداث نمود. وی همچنین پرورشگاه و دارالایتامی نیز در کنار مسجد و بیمارستان ساخت. در سردر فیروزهای بیمارستان این جمله نقش بسته است: «اين مريضخانه وقف است بر فقرا و رعايا و غربا و بيچارگان. لعنت بر كسي كه تخلف كند».
3ـ2ـ3. محمدکاظم صدر
در پی شیوع و استمرار بیماری وبا در کرمانشاه، عبدالحسین فرمانفرما، حاکم منطقه، در سال 1323ق مجموعهای از اقدامات را جهت ساخت بیمارستانی در کرمانشاه و تحت اشراف یکی از عالمان کرمانشاه، موسوم به محمدکاظم صدر، انجام داد. او با کمک بانیانی همچون حاجی ملکالتجار اصفهان و حاجی ملکالتجار بوشهر و فرزند حاجی محمدصادق که پیش از این صحن حضرت ابوالفضل را تعمیر نموده بود، هزینۀ اولیۀ تأسیس بیمارستان را فراهم کرد و از محمدکاظم صدر تقاضا نمود که مسئولیت ساخت بیمارستان را متقبل شود؛ چه اینکه بهاعتقاد فرمانفرما، ورود وی موجب اعتماد عمومی و تسریع در ساخت بیمارستان میشد.
4ـ2ـ3. حاج ميرزا علیاکبر شيخالاسلام اصفهان (۱۳۵۰ق)
اصفهان با وجود قدمت تاریخی و فرهنگیاش در تمدن اسلامی، در عصر قاجار تنها شاهد فعالیت یک بیمارستان، آنهم با همت مسیونرهای انگلیسی بوده است. همین امر باعث میشود که محمدحسن میرزا، شاهزادۀ قجری، با کمک خیرین و علمای این شهر در سال 1325ق اقدام به تأسیس بیمارستان نماید. فعالیتهای تبلیغی مسیونرهای مسیحی در قالب خدمات بهداشتی و درمانی باعث شده بود تا خيرین و علمای اصفهان داوطلبانه از تأسیس یک بیمارستان بهصورت مادی و معنوی اعلام حمایت نمایند. به این منظور، خانۀ حاجی میرزا عبدالحسنی انصاری در محلۀ گلبهار که مشتمل بر چندین عمارت فوقانی و تحتانی با اتاقهای مرتب بود، برای این کار اختصاص یافت، که در همان مراحل اول، گنجایش پذیرش چهل بیمار مرد و زن را دارا بود. ثقةالاسلام در جلساتی که برای تأسیس و حمایت از این بیمارستان تشکیل شده بود، حضور یافت و علاوه بر حمایتهای مالی مقطعی، بهصورت مستمر مبلغی را سالانه تقبل نمود. وی در یکی از این جلسات اعلام داشته بود که در صورت توسعۀ این بیمارستان، یکی از مزارع خود را وقف نگهداری و خدمات این بیمارستان خواهد نمود.
3ـ3. پيروی از قوانين و ضوابط بهداشتی
با توجه به اینکه بسیاری از عالمان و روحانیون دینی، خود در زمرۀ پزشکان مورد اعتماد و شهیر بوده و برخی دیگر در مجامع و نهادهای بهداشتی عضویت داشته یا در تأسیس بیمارستانها مشارکت مینمودهاند، طبیعی است که خود از ابلاغکنندگان و اعمالکنندگان قوانین و ضوابط بهداشتی باشند؛ اما در این میان، برخی منابع از بیتوجهی برخی عالمان دینی به قوانینی چون قرنطینه گزارش نمودهاند. این گزارشها بهصورت مشخص و منحصربهفرد به حوادث و حواشی سفر آیتالله مامقانی به ایران پرداختهاند. منصوره اتحادیه در کتاب وبای عالمگیر، که شامل اسناد، مدارک و مکتوبات عبدالحسین فرمانفرما در حکومت کرمانشاه در سالهای ۱۳۲۱ـ۱۳۲۳ق است، گزارش عدم رعایت قرنطینه توسط آیتالله مامقانی را بهنقل از بارل، نویسندۀ مقالۀ «کلرا اپیدمی» که در سال ۱۹۰۴م منتشر شده، چنین نقل میکند:
بارل در مقالۀ خود از قول قنسول انگلیس مینویسد: شیخ حسین مامقانی، روحانی بانفوذ و پرآوازۀ مسئول پخش مرض به داخل ایران بود. وقتی مامقانی با همراهانی ـ که گفته میشود حدود هشتصد نفر بودند ـ از عتبات به قصر شیرین رسیده و با قرنطینهای که توسط آقای سزاری رئیس گمرک و مسئول قرنطینۀ قصر شیرین ایجاد شده بود، مواجه ميشود، آن را رعایت نکرده و وارد ایران شد و به این طریق مرض نیز وارد ایران شد. مامقانی از روحانیونی بود که شدیداً با سلطۀ روزافزون اروپاییان مخالف، بلکه در مبارزه بود.
منصوره اتحادیه سپس به نقد گزارش بارل، نویسندۀ مقاله، میپردازد و مینویسد:
نوشتۀ بارل براساس گزارشات قنسول انگلیس است. بنابراین نمیتوان صحت کامل آن را بهاثبات رساند؛ زیرا این برای اولین باری نبود که وبا از طریق عراق وارد ایران میشد؛ همانطور که وبای سهمگین ۱۳۰۰ق نیز از طریق عراق به ایران سرایت کرد. البته گزارش مأمورين ايران و ترك نیز هميشه دقيق و صحيح نبود و چهبسا در خبر خود غلو میکردند و زحمات خود را بیشازپیش جلوه میدادند و یا شدت مرض را بهطور کامل منتشر نمیکردند.
منصوره اتحادیه در ادامه و بهنقل از مقالۀ بارل آورده است که آیتالله مامقانی از قرنطینۀ کنگاور، که وبا در آنجا شدت داشت، باخبر شده و با همراهان که عدهای ناقل وبا بودند، به سوی کنگاور رهسپار میشود و در حاشیۀ یک درگیری، دکتر وم مورد حمله قرار میگیرد. برای روشن شدن این ماجرا، دو سند از مکاتبات عبدالحسین فرمانفرما، حاکم کرمانشاه، با تهران قابل توجه است:
1. نامۀ ۵ صفر ۱۳۲۲ق از جانب فرمانفرما خطاب به مشیرالدوله:
تا نهم آوریل که پنجم صفر باشد، نهایت نظم در کنگاور بوده و عمل قرنطینه بهخوبی اجرا میگردید. بعد از ظهر روز پنجم که جناب آقاملامحمدحسن مامقانی با هزار نفر جمعیت رسید، رئيس بریگارد از کنگاور خدمت ایشان رفته و اظهار نموده بود که عمل قرنطینه در شهر معمول میباشد. آیتالله مامقانی وقتی این نکته را شنیدند، نخواسته بودند که قرنطینه را ممهل بگذارند؛ به همین خاطر به اتباع خود حکم فرمودند که از اطراف شهر خارج شده، در یکی از قرای نزدیک رفته، منزل نمایند. اهالی کنگاور چون ملاحظه کردند که جناب مامقانی و اتباع ایشان در آنجا توقف نکرده و میروند، يك مرتبه اجتماع نموده، قرنطینه را شکسته و دکتر وم را مورد ضرب و چوب قرار دادند و جناب مامقانی با نهایت شکوه وارد شهر کرده و از او پذیرایی کردند.
2. نامه فرمانفرما به مشیرالدوله در ۱۷ صفر 1322ق
... آقای مشیرالدوله! تلگراف شما راجع به دکتر وم زیارت شد. با اطلاع عرض نمایم که دکتر مزبور چندی قبل بدون اینکه از وزارت خارجه حکمی در دست داشته باشد که به سمت شناخته شود، وارد کرمانشاه گردید. چون کارهای دایر به امر قرنطینه، راجع به ادارۀ گمرک بود، مخلص هم معرفی او را رسماً از او میخواستم. در اینجا او قدری سختی کرده و پارهای اقدامات بیرویّه نموده که اسباب انقلاب شهر گردید و در این بین بدون اطلاع من به کنگاور رفت. چون در آن اثنا حضرت حجةالاسلام فاضل مامقانی ـ دامت برکاته ـ از کرمانشاه حرکت میفرمودند، از ایشان درخواسته شد وارد کنگاور نشوند. ایشان این تقاضا را قبول فرموده و بنده نیز از اینجا قاسم میرزای کشیکچیباشی و سیفالدوله را به خدمتشان فرستادم تا با احترام از خاک کرمانشاه عبور نمایند. همین که حضرت فاضل با متجاوز از پانصد نفر جمعیت همراهان خود به بالای قصبه میرسد، میخواهد از آنجا عبور کرده، داخل نشوند. در اين حال، قريب دو هزار نفر از اهالی کنگاور بیرون آمده و با جمعیت حضرت فاضل مخلوط و اظهار محبت میکنند. دکتر وم با وجود اینکه چهل نفر قزاق، پنجاه نفر سوار و يك دسته سرباز و دوازده نفر توپچی مأمور انتظام در تحت رياست او بوده است، بااینحال بدون کمک گرفتن از این قزاقها و سربازان، خودش با یک نفر و بدون مقدمه داخل این ازدحام جمعیت شده که نگذارد این جمعیت حضرت فاضل مامقانی را داخل قصبه نمایند.
حالا مخلص این حرکت دکتر وم را به چه ملاحظه حمل و چه مقدار از این حرکات او را عمدی بداند؟ در همان شب از تلگرافخانه به بنده اطلاع دادهاند که دکتر وم میگوید: از ازدحام صدمه به من رسیده است؛ مثلاً دلم خراشیده شده است. فوراً به نایبالحکومۀ کنگاور تلگراف نمودم که پس از حرکت حضرت فاضل از کنگاور، اشخاصی را که مصدر بینظمی شدهاند، با حضور دکتر وم تنبیه نمایید و عین تلگراف را هم به دکتر وم برای اطلاع نشان دهید.
اما همان روز دکتر وم به طرف کرمانشاه حرکت نموده و هرقدر نایب حكومت اصرار در اقامت او نمودند، او قبول نکرد. چنانچه در اینجا بود، در نزد اغلب، از قبیل رئيس گمرک و غیره، حتی نزد خود مخلص در بین صحبت مذاکره میگفت که باید اهالي کنگاور در مقابل این حرکت وجهی به من بدهند. همانطوركه میدانید، دکتر وم از افراد ناشناس است و مسلماً در طهران برای پارهای از این کارها تعلیمات به او داده شده است. همینقدر عرض نمایم که حرکات او در این شهر طوری شد که اگر تفضل الهی نبود، به اشکالات عمده برمیخورديم. اين بود که زود جلوگیری نموده و بحمدالله خاموش شد.
عبدالحسين فرمانفرما پنج روز بعد، یعني در تاريخ 23 صفر نیز مجدداً در نامهای به مشيرالدوله، از تنشآفرینیهای دکتر وم با زائران عتبات و برخی دیگر از مشکلات شکایت میکند.
میرزاعبدالحسینخان سپهر در گزارشی دیگر، به خودداری آیتالله مامقانی از ورود به شهرهای بزرگ در همین سال چنین تصریح میکند:
شیخ محمدحسن مامقانی تبریزی که سالهاست در نجف اشرف است و تعداد زیادی از ایشان تقلید میکنند، در بيست و پنجم صفر 1322ق از نجف اشرف به زاویۀ حضرت عبدالعظیم وارد شد که به زیارت مشهد مقدس رضوی برود. هر قدر علمای طهران و اولیای دولت خواستند که ایشان وارد طهران بشود، قبول نکرد و از همان جا به مشهد میرود. ایشان بسيار مرد فاضل، باورع و متدینی است.
4ـ3. ممانعت از فرصتطلبی بيگانگان در بحرانهای زيستی
از دیرباز بحرانهای اجتماعی تهدیدی برای آحاد جامعه و چالشی برای زعمای سیاسی و دینی شمرده میشد؛ اما بیگانگان از این بحرانها بهعنوان فرصتی جهت نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر بهره میبرند؛ چه اینکه توجه دولتمردان و نخبگان اجتماعی به معضلات و مسائل معطوف میشد و غرضورزان بیگانه فرصت بیشتری برای طراحی و اجرای برنامههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود مییافتند. ازاینرو عالمان دینی همانند سایر نخبگان اجتماعی به رفتار و فعالیت اجانب با دیدۀ تردید مینگریستند.
انگلیس و روسیه بهعنوان دو دولت رقیب و فعال در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، در مواردی در پوشش فعالیتهای بهداشتی و انساندوستانه به تسلط بر منابع ایران همت میگماشتند و حتی رقابتهایی را نیز دنبال میکردند. دولت آمریکا نیز از اواخر قاجار بهعنوان رقیب سوم درصدد یافتن مسیرهای نفوذ در جامعۀ ایران بود. دکتر الگود یکی از این رقابتها را چنین تشریح میکند:
انگليس براي نفوذ در خاور نزديك و تسلط به بنادر عباس و بصره در خليج فارس، شايعه بر سر زبانها انداخت که هوای بندر عباس غیرقابل تحمل بوده و مخصوصاً اگر روسها بخواهند در آن زندگی کنند، کباب خواهند شد. درک اصلی آن از رواج این شایعه، چیز چندان مشکلی نیست. بسیاری از روسها از جمله اطبایی که اخیراً برای بررسی بیماری طاعون از آنجا بازدید کردهاند و همچنین هیئتهای سیاسی ما که از شهر مزبور دیدن نمودهاند، این موضوع را نفی میکنند.
در گزارشهای مختلف تاریخی به موارد دیگری از اعلام بیماری طاعون در ایران و عراق اشاره میشود؛ درحالیکه در همین زمان وجود طاعون توسط اطبای ایرانی انکار شده است و بهنظر میرسد که اعلام طاعون، بهویژه در بنادر ایران، اقدامی خصمانه با هدف تهدید منابع اقتصادی و مناسبات سیاسی ایران بوده است.
1ـ4ـ3. مخالفت با استفادة ابزاری انگلستان از برنامههای بهداشتی
در محرم سال ۱۳۱۷ق دکتر انگلیسی و مدیریت قرنطینه رسماً اعلام نمود که در بندر بوشهر طاعون شیوع یافته است و دو تن از پنج نفری که در یک روز فوت نمودهاند، مبتلا به طاعون بودهاند. او درخواست نموده بود که مسیرهای منتهی به بوشهر محدود شود. این در حالی بود که پزشک کنسول روسیه در بوشهر بهصراحت اعلام نموده بود که هیچ اثری از طاعون در بوشهر وجود ندارد. دولت مرکزی ایران برای روشن شدن وضعیت بوشهر، پزشکی از مجلس «حفظ الصحۀ» تهران به نام زینالعابدینخان را به بوشهر اعزام نمود. چندی بعد پزشک ایرانی بهدلیل انکار نظر پزشک انگلیسی، از مأموریت خود برکنار شد. دخالت پزشک و مأموران انگلیسی در امور فردی و خانوادگی مردم بوشهر و بیتوجهی به نظر پزشکان ایرانی، منجر به تعطیلی بازار، اعتراض مردم در مقابل کنسول انگلیس در بوشهر و استمدادخواهی مردم از علما شد. حکومت محلی برای متفرق کردن مردم، از علما خواست که مردم را به تمکین نسبت به قوانین کنسول انگلیس فرابخوانند؛ اما علما حاضر به همکاری نشدند و حتی منزل برخی از ایشان مرکز رهبری و هدایت اجتماعات مردمی گردید. حکمرانان محلی بوشهر با هدف جلب نظر کنسول انگلیس با فوجی نظامی به محل اجتماع علما حمله بردند و اجتماع مردم را متفرق کردند و برای تأمین نظر نمایندگان انگلیسی، برخی از معترضین را مجازات نمودند.
عبدالحسینخان سپهر دربارۀ وقایع ربیعالاول سال ۱۳۱۷ق مینویسد:
عدهای گویند دولت ایران به روس اجازۀ انبار ذغالسنگ در بندرعباس داده است و این مطابق میل صدراعظم است؛ زیرا که صدر اعظم از هواخاهان روس شده است. انگلیسیها به بهانۀ این کار و همچشمی با روس، چند کشتی جنگی به بندر بوشهر رانده و صد سرباز هم به آن خاک وارد کرده و میگویند محض حفظ تبعۀ خود از طاعون، مجبوریم سرباز و کشتی داشته باشیم؛ لیکن در باطن خیال تصرف بوشهر را دارند. ازاینرو صدر اعظم از جوابشان عاجز مانده و از صدارت میخواهد استعفا نماید.
2ـ4ـ3. مخالفت روحانيت با عملكرد هيئتهاي تبشيري پزشكي خارجي
تاریخ نظام بهداشت در ایران در موارد متعددی شاهد فعالیتهای مبلغان مسیحی در قالب تأسیس بیمارستان یا معالجۀ بیماران بوده است. برای نمونه، در سال ۱۸۲۹م دکتر پفاندر، عضو انجمن پزشکی شهر بال، وارد تبریز شد. همچنین اولین هیئت پزشکی مبلغان آمریکایی به نام «هیئت بیمارستانی آمریکا» بهریاست دکتر کوچران، بیمارستانی را در ارومیه بنیان نهاد. مبلغان انگلیسی نیز اولین بیمارستان خود را در محلۀ جلفای اصفهان تأسیس نمودند. مسئولیت این بیمارستان را روبرت بروس سه سال پس از تأسیس بر عهده گرفت. او از سال ۱۸۵۸ـ۱۸۶۱م عضو یک هیئت مذهبی در پنجاب بود و به زبان فارسی تسلط داشت و تا آخر عمر در ایران ماند. در بیمارستان انگلیسی اصفهان بهطور آشکار مسیحیت تبلیغ و اناجیل چهارگانه به بیماران مسلمان هدیه داده میشد.
فعالیت تبلیغی مسیحیان اروپایی به تأسیس بیمارستان محدود نماند و برخی از پزشکان اروپایی در برخی شهرها به طبابت و تبلیغ مسیحیت اقدام مینمودند. این اقدام آنها در زنجان موجب اعتراض علما و مردم شد و مراتب از سوی دولتمردان ایران به سفیر آمریکا در تهران ابلاغ گردید و سفارت آمریکا متعهد شد تا فعالیت تبلیغی پزشکان خود در زنجان را پایان دهد.
در شهر مشهد نیز هیئت روحانيون آمريكايي در محلۀ نادری قطعه زمین بزرگی برای احداث بیمارستان، مدرسه و خانۀ سازمانی خریداری کردند که با اعتراض مردم و علمای مشهد مواجه شد؛ ازجملۀ این علما، آیتالله قمی شاهرودی و آیتالله کاظمینی بودند. پس از چندی آستان قدس رضوی نیز به معترضان پیوست و با ارائۀ اسناد موقوفی بودن این زمین، از تصرف در آن ممانعت بهعمل آورد.
3ـ4ـ3. مخالفت علما و مردم با دخالت منازعات سياسی در مسائل بهداشتی
با مراجعه به اسناد رسمی و دولتی ایران میتوان به این حقیقت دست یافت که مردم و علما از ورود مناقشات سیاسی روس و انگلیس به مسائل و قوانین بهداشتی ناخرسند بودند و حتی دولتمردان نیز آشکارا از این موضع مردم و علما جانبداری میکردند. برای نمونه، حاکم بوشهر اعلام کرد که دولت ایران بر اثر فشار دولتهای خارجی مجبور به اعمال محدودیتهای کاذبی شده است که اشراف دولت مرکزی بر بنادر و فعالیتهای اقتصادی بنادر مهم ایران را در مخاطره قرار خواهد داد؛ ازاینرو وی در مسجد از مردم میخواهد تا در مقابل دسیسۀ مستشاران پزشکی انگلیس به اعتراض برخیزند و قرنطینۀ بوشهر توسط انگلستان را نپذیرند. این اعتراضات بهحدی بود که سرهنگ مید از دولتمردان انگلستان درخواست کرد تا اجازه یابد از قوای مسلح انگلیسی برای وادار کردن مردم بوشهر به اعمال قوانین بهداشتی استفاده نماید. با وجود همۀ این اعتراضات، مأموران انگلیسی به کار خود نسبت به اعمال محدودیت ادامه دادند. فقدان انگیزهها و اصول بهداشتی در اعمال این قوانین را میتوان در گزارشات الگود نیز مشاهده نمود. او مینویسد: «یکی از اقداماتی که مورد اعتراض مردم بود و کار مأمورین قرنطینۀ انگلیس را مشكلتر ميساخت، تبعيض نامعقولي بود كه انگليسیها بين مسافرين كشتيها قائل ميشدند؛ به اين معنا كه به مسافرين اروپایی اجازه میدادند بدون گذراندن قرنطینه پیاده شوند؛ ولی ایرانیها را مدتی در کشتی نگاه میداشتند تا از سلامت آنها مطمئن بشوند».
دکتر وائوم، نمایندۀ ترکیه، نیز ضمن مخالفت با اقدامات پزشکان انگلیسی در بوشهر اعلام نمود که آنچه در بنادر خلیج فارس انجام میشود، فاقد پشتوانههای علمی و بهداشتی است و فعالیت پزشکان در این بنادر ناکافی بهنظر میرسد. نمایندۀ رسمی دولت ایران و مأمور ویژۀ مجلس حفظ الصحۀ تهران پس از بررسی اوضاع بهداشتی در بوشهر اعلام نمود که در میزان شیوع بیماری طاعون بهشدت اغراقگویی شده است. او در اینباره مینویسد:
در طول مسافرت خود هيچ بيمار مبتلا به طاعون مشاهده نکردم. بعداً گفتند که دو نفر در بوشهر فوت شدهاند. تحقیق کردم، معلوم شد یکی از ایشان از جده آمده و از همان جا مبتلا به اسهال بوده است و بهخاطر حادثهای فردای روز حادثه فوت مینماید. دیگری هم مردی از اهالی شیراز بوده که هنگام توقف در قرنطینه و قرار داشتن زیر نظر پزشک انگلیسی اسهال داشته است. وی در آخرین شب قرنطینه فوت میشود.
دولت ایران با وجود اینکه نسبت به گزارشها و قوانین پزشکان انگلیسی در بوشهر بیاعتماد شد، بهدلیل ملاحظات سیاسی مجلس حفظالصحه از حمایتهای خود نیز خودداری نمود.
نتيجهگيری
عالمان و روحانیون دینی بهدلیل مرتبط بودن با قاطبۀ اصناف جامعه، رسالت دینی خود در تأمین نیازهای مادی و معنوی مردم و وابسته نبودن به حاکمیتها، در بیشتر معضلات اجتماعی تلاش داشته است تا جهد و بضاعت علمی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را در خدمت به جامعه بهکار گیرند. در حال حاضر نیز که بیماری کووید 19 اکثر مناطق جهان را درگیر خود نموده است، روحانیون در ایران اسلامی براساس رسالت دینی و سنت دیرینۀ خود تلاش نمودند تا علاوه بر همراهی با سیاستگذاران بهداشت و سلامت در رعایت قوانین و ضوابط بهداشتی، در حد توان خود بخشی از مشکلات و معضلات جامعه در این خصوص را مرتفع نمایند. این تحقیق با تکیه بر منابع کتابخانهای و اسنادی، تمامی گزارههایی را که مشتمل بر تدابیر، اقدامات و مواضع روحانیون در مواجهه با بیماریهای شایع در محدودۀ زمانی تحقیقاند، استخراج کند؛ و پس از نقد و بررسی و واکاوی آنها به این نتیجه دست یافت که روحانیون مبتنی بر اصل وظیفهمحوری، مسئولیتپذیری، مقید نبودن به شأنیتها و عملکردهای ثابت و بیارتباط با نیازهای جامعه، عملکرد آگاهانه و روشمند، جامعهپذیری و تحصیل پیشنیازهای دانشی و مهارتی و بدون چشمداشتهای شخصی یا صنفی، در دو عرصۀ «اقدامات و تلاشهای علمی» و «اقدامات و تلاشهای اجرایی» نقش مؤثری در بهبود شرایط و مشکلات متأثر از این بیماریها ایفا نمودند. روحانیون علاوه بر تلاش پیشگفته برای بهبود بیماران، از پیامدها و آثار فرهنگی، معنوی، روانی و حتی سیاسی این بحرانها نیز غفلت نکردند. ایشان با تألیف کتب ادعیه و توصیههای اخلاقی و اعتقادی، روح امید را در جامعه دمیدند و با دعوت به مواسات و همدلی جامعه را به انسجام و اتحاد سوق دادند و از گسست اجتماعی رهانیدند. روحانیون در کنار ثبت گزارشها و تجارب پزشکی این حوادث، برای استفادۀ آیندگان، تلاش داشتند بهواسطۀ تألیف کتاب، مداوای بیماران یا تأسیس بیمارستان، سطح بهداشتی جامعه را ارتقا بخشند تا جامعۀ اسلامی در آینده کمتر شاهد چنین بحرانهایی گردد. روحانیون در نگاهی وسیعتر، فرصتطلبی بیگانگان را از نظر دور نمیداشتند و از هر گونه دخالت، سلطه و استعمارگری در قالب کمکهای انساندوستانه ممانعت بهعمل میآوردند.
- ابراهیمنژاد، هرمز، نقش وقف در توسعه نهادهای بیمارستان و آموزش پزشکی امپراطوری عثمانی و ایران قرن ۱۹، ترجمة ايرج نبيپور و اسماعيل نبیپور، بوشهر، خدمات بهداشتي درماني بوشهر، 1392.
- اتحادیه، منصوره و همكاران، وبای عالمگیر، اسناد و مکاتبات عبدالحسین فرمانفرما، تهران، تاریخ ایران، ۱۳۹۲.
- اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، چهل سال تاریخ ایران، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1362.
- ترکمان دهنوی، محمد، یادنامه آیتالله سيدرضا فیروزآبادی، چ دوم، تهران، کویر، ۱۳۹۵.
- تهرانی، آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعه، قم، اسماعیلیان، ۱۴۰۸ق.
- حداد عادل، غلامعلي، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دائرةالمعارف اسلامي، 1375.
- ربيعي، علي و سميراسادات پورحسینی، مديريت بحران، تهران، تيسا، 1393.
- روستائي، محسن، تاریخ طب و طبابت در ایران از عهد قاجار تا پایان عصر رضا شاه، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، ۱۳۸۲.
- سپهر، عبدالحسین، مرات الوقایع مظفری، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1386.
- سعادت کازرونی، محمدحسین، تاریخ بوشهر، تصحيح عبدالرسول خیراندیش، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1390.
- شهرداد، محمد، «شرححال مرحوم صدر الاطبا»، جهان پزشکی، 1337، سال دوازدهم، ص 83ـ87.
- فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵.
- الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمة محسن جاویدان، تهران، چاپخانه تابش، 1352.
- معلم حبیبآبادی، ميرزامحمدعلی، مكارم الاثار، اصفهان، مؤسسة نفاس، 1352.
- منتخب مجابی، حسن، بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، کرمانشاه، دانشگاه رازی، ۱۳۸۵.
- مهدوی، سیدمصلحالدین، اعلام اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۶.
- ـــــ ، دانشمندان و بزرگان اصفهان، تصحیح و تحقیق رحیم قاسمی و محمدرضا نیلفروشان، اصفهان، گلدسته، 1383.
- نجمآبادی، محمود، «شرح زندگی مرحوم سیدالحکماء»، جهان پزشکی، 1338، سال سیزدهم، ش 3و4، ص 67ـ71.
- نفیسی، مهدی، از طبابت تا تجارت، تهران، تاریخ ایران، 1386.
- هاشمیان، احمد، «مجلس حافظ الصحه»، تاریخ معاصر ایران، 1383، سال هشتم، ش 31، ص 104ـ111.