بررسی تحلیلی روایات دعوت مخفی پیامبر اکرم (ص) در سالهای آغازین بعثت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بیشتر سيرهپژوهان و تاريخنويسان قائل به «دعوت مخفي» پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت هستند. اين عده بر اين باورند که پيامبر اکرم در سالهاي نخست بعثت بهصورت مخفيانه به تبليغ اسلام ميپرداخت و رسالت خود را علني نميکرد. طبق اين ديدگاه، پيامبر اکرم در آغاز بعثت با افرادي که به آنان اطمينان کافي داشت تماس ميگرفت و آنان را دور از چشم مشرکان مکه به اسلام دعوت ميکرد.
ديدگاه «دعوت مخفي» به پشتوانه روايات متعددي شکل گرفته است که مستقيم يا غيرمستقيم، به دعوت مخفي پيامبر اکرم در سه سال آغازين بعثت اشاره دارند. اين روايات گاهی با آيات قرآن و نيز با ساير روايات تاريخي که سخن از آشکار و عمومي بودن دعوت پيامبر اکرم از ابتداي بعثت دارند، تعارض ظاهري دارند. اين روايات همچنين دچار برخي اضطرابها و اختلافات دروني هستند که بايد بهصورت تحليلي بررسی شوند.
برايناساس، مقالة حاضر درصدد بازپژوهي روايات دعوت مخفي پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت با توجه به قرائن قرآني، روايي و تاريخي است و سعي دارد با استفاده از روش توصيفي ـ تحليلي، معناي درست و متفاوتي از اين روايات ارائه دهد.
روايات دعوت مخفي پيامبر اکرم
بهطورکلي، روايات دعوت مخفي پيامبر اکرم را ميتوان به چهار دسته تقسيم کرد:
1. روايات ناظر به موضوع دعوت مخفي بهصورت مستقيم؛
2. روايات ناظر به مخفي کردن رسالت از ابوطالب؛
3. روايات تفسيري آيات 214 شعراء و 94 حجر؛
4. روايات مربوط به خانۀ ارقمبن ابيارقم.
در ادامه، هر دسته از اين روايات را جداگانه بررسي ميکنيم:
1. روايات ناظر به موضوع دعوت مخفي بهصورت مستقيم
دسته اول از روايات دعوت مخفي به پنهاني بودن دعوت پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت اشاره دارد. روايات اين دسته به دو گروه تقسيم ميشوند:
1. برخي بهطور مطلق بيانگر آنند که دعوت پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت پنهاني بوده است.
2. برخي ديگر نشاندهندة آنند که نماز و عبادات مسلمانان در سالهاي آغازين اسلام بهخاطر ترس از مشرکان مکه، در مکانهاي دوردست و پنهان انجام ميشده است.
در ادامه، به توضيح هريک از اين دو گروه روايات ميپردازيم:
الف. روايات بيانشده بهصورت مطلق
روايات اين گروهْ مطلق بيان شده و گوياي آنند که دعوت پيامبر اکرم در چند سال نخست بعثت مخفي بوده است. نمونههاي اين روايات:
1. رسول خدا مخفيانه به اسلام دعوت کرد و از پرستش بتان نهي فرمود. در اين مدت، تعدادي از نوجوانان، جوانان و طبقات پايين جامعه به او ايمان آوردند، تا اينکه تعداد ايمانآورندگان رو به فزوني نهاد. در طول اين دوره، کافران قريش درصدد انکار و مقابله با سخنان پيامبر برنميآمدند و زماني که رسول خدا از کنار آنان ميگذشت به وي اشاره ميکردند و ميگفتند: پسر عبدالمطلب سخن از آسمان ميگويد! اوضاع بر اين منوال بود تا اينکه پيامبر عيبجويي از خدايان مشرکان را علني کرد و به آنان خبر داد که پدرانشان بر کفر و گمراهي مردهاند و جايگاهشان در آتش است. پس از آن مشرکان با پيامبر دشمني کردند و او را آزار دادند.
2. پيامبر خدا در مکه، سه سال رسالت خويش را پنهان ميکرد و مردم را [مخفيانه] به توحيد و عبادت خداوند و اقرار به نبوت خود فراميخواند. در آن دوره هرگاه پيامبر از کنار گروهي از قريش عبور ميکرد، آنان رو به سوي آن حضرت کرده، ميگفتند: پسر عبدالمطلب از آسمان سخن ميگويد! وضعيت بر اين منوال بود تا اينکه پيامبر اکرم از خدايان مشرکان عيبجويي کرد و پدران آنان را که کافر از دنيا رفته بودند گمراه خواند. پس از آن، خداوند به وي دستور داد رسالت خود را آشکار ساخت. آنگاه رسول خدا رسالت خود را آشکار ساخت و بر فراز ابطح رفت و بانگ برآورد: [اي مردم،] من رسول خدا هستم و شما را به پرستش خداوند يکتا و ترک عبادت بتها دعوت ميکنم.
3. از عايشه نقل شده است: رسول خدا چهار سال مخفيانه به اسلام دعوت کرد و پس از آن، دعوت خود را علني کرد.
ب. روايات ناظر به عبادت پنهاني مسلمانان و ترس آنان از علني شدن اسلام
اين گروه از روايات بيانگر آنند که مسلمانان از ترس علني شدن دعوت در سالهاي آغازين بعثت، هنگام اقامه نماز، به درههاي مکه پناه ميبردند و پنهاني در آنجا عبادت ميکردند. در ذیل، به نمونههايي از اين روايات اشاره ميشود:
1. سعيدبن زيدبن عمرو گفته است: به مدت يک سال اسلام خويش را مخفي ميکرديم؛ بهگونهايکه تنها در خانهاي بسته يا درهاي خالي نماز ميگزارديم و نگاهمان به همديگر بود.
2. سعدبن ابيوقاص میگويد: من و سعيدبن زيد به همراه خباببن ارت و عماربن ياسر و عبداللهبن مسعود در دوران کتمان اسلام، به درة «ابيدبّ» رفتيم و پس از وضو مشغول نماز شديم. در آن حال، با تعدادي از مشرکان که ما را زير نظر گرفته و تعقيب کرده بودند، مواجه شديم. آنان بر ما خرده گرفتند و از کارمان بيزاري جستند، تا اينکه به ما حمله کردند و ما را اذيت نمودند. من هم استخوان آرواره شتري را برداشتم و به يکي از مشرکان حمله کردم؛ چنانکه زخم شديدي برداشت. ما در آن روز بر مشرکان چيره شديم و توانستيم آنان را از دره بيرون کنيم. من نخستين کسي بودم که در دفاع از اسلام خون جاري کرد.
روايت بالا در نقل طبري به اين صورت است: اصحاب رسول خدا به وقت نماز، به درهها پناه ميبردند و از قوم خود پنهان ميشدند. يک روز که سعدبن ابيوقاص به همراه برخي از ياران پيامبر در یکی از درههاي مکه مشغول نماز بودند، گروهي از مشرکان ظاهر شدند و کار آنان را ناپسند شمردند و بر آنان ايراد گرفتند، تا اينکه با مسلمانان شروع به پيکار کردند. مسلمانان درصدد مقابله برآمدند. سعدبن ابيوقاص در آن روز مردي از مشرکان را با استخوان آرواره شتري مضروب کرد و سر او را شکافت و آن اولين خوني بود که در راه اسلام ريخته شد.
بررسي روايات دسته اول
روايات دستة اول هرچند از دورهاي با عنوان «دعوت مخفي» ياد ميکنند، اما بهروشني بيانگر اين واقعيتاند که مشرکان مکه از همان ابتدا با ظهور اسلام و دعوت آن به خداي يگانه آشنايي داشتند و بعضاً در اينباره حساسيتها و واکنشهايي بروز ميدادند. با توجه به حديث نخست، مشرکان مکه هنگام عبور پيامبر اکرم از مجالس آنها رو به سوي آن حضرت ميکردند و با يکديگر دربارۀ ادعاي پيامبري و ارتباط آن حضرت با آسمانها سخن ميگفتند.
تأکيد بر مخفي کردن دعوت اسلامي در سالهاي آغازين بعثت و از سوي ديگر، سخن از آشنايي مشرکان با دعوت اسلامي، شايد در وهله اول متناقض به نظر برسد؛ اما با دقت در روايات و تحليل اوضاع جامعه در عصر رسالت، اين تناقض ظاهري برطرف ميشود. توضيح آنكه پيامبر اکرم در روزهاي آغازين بعثت، به تبليغ دين اسلام ميپرداختند. عدهاي از مردم به دعوت آن حضرت لبيک ميگفتند و اسلام ميآوردند و عده بسياري مخالفت ميکردند. برخي از تازهمسلمانان بنا به ضرورتهاي گوناگون، ازجمله قرار داشتن در شرايط بردگي و نداشتن استقلال، عضويت در خانواده يا قبيله مخالف اسلام، و ضعف اجتماعي، قادر به آشکار کردن اسلام خود نبودند. آنان از ترس قبيله، خانواده يا مالکان خود نميتوانستند به يکباره مقدسات پيشين خود را انکار کنند و پيروي از آيين جديد را علني سازند. ازاينرو، پيامبر اکرم براي جلوگيري از کشمکشها و درگيريهاي بیجای قومي و قبيلهاي و حتي خانوادگي، ملاحظات لازم را برای مخفي داشتن موقتي اسلام برخي از ياران خويش به کار ميگرفت. پيامبر اكرم در آن اوضاع با درک موقعيت اين دسته از ياران خويش، از آنان حمايت میکرد و شرايط را براي ايمان آوردن و ارتباط مخفيانه آنان هموار ميساخت؛ بنابراين برخي از مسلمانان صدر اسلام بهصورت پنهاني اسلام ميآوردند و ارتباط خود را با رسول اکرم به صورتهای پنهاني برقرار ميکردند؛ چنانکه درباره نحوه اسلام آوردن خليفه دوم در روايات آمده است: خواهر عمربن خطاب به همراه داماد آنان ايمان آورده بودند و اسلام خود را از عمر پنهان ميکردند، تا اينکه روزي عمر به اين ماجرا پي برد و به منزل خواهر خود رفت و به شدت او را زخمي کرد. اين گزارش تاريخي حاکي از آن است که خواهر عمر از ترس وي که در آن زمان مشرک بود، اسلام خويش را علني نميکرد.
نمونه ديگر، صحابي پيامبر اکرم، مصعببن عمير است که به دين اسلام گرويده بود، اما از ترس مادر و خويشاوندان خود آن را آشکار نميکرد.
بنابراين، در آن زمان، افراد زيادي در ميان مسلمانان وجود داشتند که حتي از ترس نزديکترين کسان خود قادر به آشکار کردن عقيده خويش نبودند.
همچنين روايت شده است که گاهی پيامبر اکرم به اصحاب تازهمسلمان خويش توصيه ميکردند بهمنظور جلوگیری از بروز مشکل، اسلام خويش را پنهان بدارند. در روايات آمده است که پيامبر اکرم از عمروبن عبسه سلمي خواستند تا با توجه به شرايط نامطلوب، براي مدتي اسلام خود را پنهان بدارد و از دنبالهروي آن حضرت اجتناب کند.
نيز بنا به گفته روايات، پس از شنيدن آوازه رسالت پيامبر اکرم، مخفيانه به مکه سفر کرد و مسلمان شد. پيامبر پس از اسلام آوردن ابوذر به او سفارش کردند تا بهخاطر حفظ جان خويش، اسلام خود را آشکار نکند؛ اما ابوذر با شهامت تمام به مسجدالحرام رفت و با صداي بلند اعلام مسلماني کرد.
اخبار اسلام آوردن ابوذر نشانگر آن است که خبر ظهور پيامبر علاوه بر شهر مکه در خارج از آن نيز پيچيده بود. ترس ابوذر در ابتداي ورود به مکه نشان از آن دارد که مشرکان مکه با آيين جديد آشنايي داشتند و نسبت به کساني که در جستوجوي پيامبر اکرم به مکه ميآمدند، واکنش نشان ميدادند. طبق اين اخبار، پيامبر اکرم پس از مسلمان شدن ابوذر به او سفارش کردند برای حفظ امنيت شخصي، اسلام خود را پنهان بدارد؛ اما ابوذر که ميخواست راسخ بودن عقيده و وفاداري خود را اثبات کند، اسلام خود را در مسجدالحرام و در ميان مشرکان قريش اعلام کرد.
اگر اصل دعوت پيامبر اکرم بهصورت مخفيانه بود، ابوذر به چه حقي اسلام خود را با وجود سفارش پيامبر اکرم علني کرد؟! چرا پيامبر اکرم و حضرت علي آن هنگام که ابوذر به آنان گفت: اسلام خود را در ميان قريش آشکار خواهد کرد، به او اعتراض نکردند که اصل دعوت اسلام مخفي است و نبايد آشکار شود؟! برخورد آني مشرکان با ابوذر پس از اعلام مسلماني در مسجدالحرام نشان از آن دارد که آنان کاملاً با ظهور اسلام و رسالت پيامبر اکرم آشنايي داشتند؛ زيرا در غير اين صورت، گفتههاي ابوذر نبايد برایشان حساسيت خاصي برميانگيخت، تا جايي که به قصد کشتن ابوذر، وي را مورد ضرب و شتم قرار دهند.
برايناساس، منظور از دعوت سرّي که در روايات به آن اشاره شده، به اصل دعوت پيامبر اكرم مربوط نميشده است، هرچند در قرنهاي بعد به علت عدم درک صحيح راويان از شرايط عصر نبوي، اين انگاره در اذهان مردم پديد آمده است. اگر مخفي بودن را مربوط به پنهان کردن اسلام از سوي اصحاب ـ و نه از سوي پيامبر اکرم ـ بدانيم، تعارض اين روايات حل خواهد شد. در روايات دسته اول، عبارات طبري قابل توجه است. او ميگويد: اصحاب رسول خدا هنگام نماز به درهها ميرفتند و از قوم خود پنهان ميشدند... . عبارت «اصحاب رسول خدا» در اين گزارش حائز اهميت بوده و مؤيد آن است که پنهان داشتن اسلام نه از جانب پيامبر اکرم، بلکه از سوي برخي از اصحاب انجام ميگرفته است. در ادامۀ همين روايت مشاهده ميشود که مشرکان مذکور با مشاهدۀ نماز و عبادات ياران پيامبر اکرم هيچ پرسشي از ماهيت و محتواي آن نکردهاند و از همان ابتدا درصدد مقابله با عمل مسلمانان برآمدهاند. خود اين امر نشان از شناخت مشرکان از دعوت اسلامي در سالهاي نخست بعثت دارد.
نتيجه بحث اينکه دعوت پيامبر اکرم مخفيانه نبوده است، بلکه برخي از مسلمانان بنا به ملاحظات خاصي که داشتند، اسلام خود را از مشرکان پنهان ميکردند و پيامبر اکرم نيز در اين کار از آنان حمايت ميکرد. قرائن ديگري نيز در جهت تأييد اين مطلب وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره ميشود:
الف) اختلاف روايات در ذکر مدتزمان دعوت مخفي: مدتزمان يادشده براي دوران دعوت مخفي در روايات، يکسان نيست. اين دوران در روايات، از يک تا پنج سال ذکر شده است. برخي ديگر از رواياتْ اصل دوران دعوت مخفي را بدون اشاره به مدتزمان خاصي ذکر کردهاند. ريشه اصلي اين اختلافات را بايد يک سوء فهم تاريخي دانست که از سوي عدهاي از راويان پرورانده شده و به نسلهاي بعد منتقل گردیده است. مخفي کردن اسلام توسط برخي از ياران پيامبر در سالهاي ابتدايي بعثت به مرور زمان در اذهان راويان به نظريه «مخفي بودن اصل دعوت اسلام» بدل گشته است. دوران استخفا ميتوانست براي هريک از مسلمانان بسته به شرايطي که در آن به سر ميبردند متفاوت باشد. برخي يک سال، برخي دو سال و برخي ديگر مدتزمان بيشتري را در دوران خفا به سر ميبردند. در اين حين، برخي از ياران پيامبر اکرم، ازجمله امام علي نيز از همان ابتدا، اسلام خود را علني کرده بودند؛ چنانکه عفیفبن قيس کندي درباره نماز جماعت سهنفره پيامبر اکرم، حضرت خديجه و امام علي در روزهاي آغازين بعثت در مکه گفته است:
در ايام حج به مکه رفتم و نزد عباس اقامت گزيدم. زماني که با عباس بودم، ناگهان مردي براي اقامه نماز روبهروي کعبه قيام کرد. پس از او زني وارد شد و در کنار وي ايستاد، آنگاه پسري آمد و با آنان نماز گذارد. گفتم: اي عباس، اين چه آييني است؟ گفت: اين شخص، محمدبن عبدالله است که ميگويد: خداوند او را به سوي مردم فرستاده است. او باور دارد که به زودي گنجهاي قيصر و کسرا براي او فتح خواهند شد. زني که در کنار اوست، همسرش خديجه بنت خويلد است. آن نوجوان، پسرعموي او علیبن ابيطالب است که پيرو آيين وي شده است.
همۀ اينها قرائني است مبني بر اينکه اصل دعوت پيامبر پنهان نبوده است.
ب) اقامه نماز توسط اصحاب پيامبر اکرم در درههاي مکه: رواياتي که دلالت بر اقامه نماز از سوي مسلمانان در درههاي مکه دارند حاوي نکات مهمي هستند. مهمترين نکته اين روايات که غالباً از چشم محققان دورمانده، آن است که در بیشتر آنها سخني از حضور پيامبر اکرم نيست. در اين روايات، سخن از صحابهاي است که از ترس علني شدن اسلام خويش، در درههاي مکه مشغول اقامه نماز ميشدند. در بیشتر اين روايات لفظ «اصحاب رسول خدا» به کار رفته است، بدون اينکه سخني از خود آن حضرت در ميان باشد. اين نکته ميتواند در فهم صحيح اين روايات مفيد باشد؛ به اين معنا که پيامبر اکرم لزوماً بهمنظور برپايي نماز به درههاي مکه نميرفتهاند. آن حضرت در مجامع عمومي، همچون کنار کعبه آيين خويش را تبليغ مينمودند. البته قابل تصور است که پيامبر اکرم برای آموزش برخي از تازهمسلمانان که قادر به علني کردن اسلام خويش نبودند و بهخاطر ملاحظه موقعيت خاص ایشان، هر از گاهی بهصورت مخفيانه با آنان ارتباط برقرار ميکردند. اما چنين نبوده است که پيامبر پيوسته در درهها به اقامه نماز بپردازند، بلکه ـ همانگونه که در ادامه بررسي خواهد شد ـ آن حضرت به همراه مسلمانان ديگر که اسلام خود را علني کرده بودند، در مسجدالحرام نماز اقامه میکردند و بدينگونه به تبليغ اسلام ميپرداختند.
قابل ذکر است که در برخي از روايات، به نمازگزاردن پيامبر اکرم با حضرت خديجه و حضرت علي در درههاي مکه اشاره شده که در ادامه ذکر و بررسي خواهد شد.
2. روايات ناظر به مخفي کردن رسالت از ابوطالب
اين دسته از روايات بيانگر آن است که پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت تمايلي به اطلاع يافتن ابوطالب از رسالت خود نداشت و آن را از وي پنهان ميداشت. نمونههاي اين روایات:
1. از ابناسحاق نقل است که عليبن ابيطالب روزي محمد و خديجه را در حال نماز ديد و گفت: اي محمد، اين چيست؟ رسول اکرم فرمود: اين دين خداوند است که او براي خود برگزيده و بهخاطر آن رسولانش را فرستاده است. تو را به عبادت خداوند يکتا و کفر به لات و عزا فراميخوانم. علي گفت: اين چيزي است که قبل از امروز هرگز به گوش من نخورده است و من نميتوانم درباره چيزي تصميم بگيرم، جز اينکه با ابوطالب سخن بگويم. رسول خدا که کراهت داشت علي رسالت پنهاني او را قبل از علني شدن دعوت نزد ابوطالب فاش کند، به او فرمود: اي علي، اگر اسلام نميآوري اين امر را پوشيده بدار. علي آن شب را درنگ کرد. سپس خداوند اسلام را در قلب علي انداخت و صبح زود نزد رسول خدا رفت و گفت: اي محمد، چه چيزي بر من عرضه کردي؟ فرمود: شهادت بده که خدايي جز الله نيست. او يکتاست و شريکي ندارد. به لات و عزا کفر بورز و از همتايان ديگر براي خداوند، بيزاري جوي. علي اين کار را کرد و اسلام آورد. پس از آن علي با ترس از ابوطالب، پيامبر را همراهي ميکرد و اسلام خود را پوشيده ميداشت. پس از آن، ابنحارثه اسلام آورد و قریب يک ماه همين دو تن بودند و علي نزد پيامبر اکرم آمد و شد داشت.
2. ابناسحاق روايت کرده است که هنگام نماز، رسول خدا به همراه عليبن ابيطالب دور از چشم ابوطالب و ساير عموهاي خويش و ديگر افراد قوم به درههاي مکه ميرفتند و نماز اقامه ميکردند و شبهنگام بازميگشتند. مدتي گذشت، تا اينکه روزي ابوطالب آنان را در حال نماز ديد و گفت: اي برادرزاده، اين دين که بدان متعهد شدهاي چيست؟ فرمود: عموجان، اين همان دين خدا و دين فرشتگان و دين رسولان و دين پدرمان ابراهيم است. خداوند مرا براي تبليغ آن مبعوث کرده است، و تو اي عمو، شايستهترين فرد هستی براي اينکه من خيرخواه او باشم و به سوي هدايت دعوتش کنم، و سزاوارترين شخص براي قبول دعوت الهي و ياري رساندن به رسول خدا هستی. ابوطالب گفت: برادرزاده، من نميتوانم از آيين خود و پدرانم دست بردارم، ولي به خدا سوگند، تا زندهام هيچ شرّي متوجه تو نخواهد شد.
بررسي روايات دسته دوم
در ميان روايات مربوط به دعوت مخفي، شخصيت حضرت ابوطالب به گونههاي مختلف ديده ميشود. در يکي از روايات فوق، پيامبر از حضرت علي ميخواهد ظهور اسلام را از ابوطالب مخفي بدارد. در روايت ديگر، ابوطالب در حين عبور از کنار درهاي، پيامبر اکرم و علي را در نماز ميبيند و درباره آيين جديد سؤال ميکند.
اين روايات صرفنظر از ضعف سندي، از لحاظ متني نيز اشکالات مبنايي دارند. چنين رواياتي بر پايۀ انگيزههاي سياسي و فرقهاي ساخته و پرداخته شدهاند. روايت اول بيانگر آن است که حضرت علي در پذيرش اسلام مردد بوده و درنگ کرده است. اين درحالي است که نظير همين روايت درباره ابوبکر، او را فردي معرفي ميکند که بدون هيچ ترديدي اسلام آورده است. روايت نخست، حضرت علي را فردي معرفي ميکند که بتپرست بوده و لات و عزا را عبادت ميکرده است، و حال آنکه براساس روايات گوناگون و مطابق عقيده شيعه و سني در اينباره، حضرت علي در سراسر زندگاني خود از لات و عزا بيزاري جسته و هيچوقت به پرستش بتها روي نياورده است. در اينباره از رسول اكرم نقل شده است: «پيشتازان امتها سه نفرند که به اندازۀ چشم برهمزدني به خداوند کفر نورزيدهاند: عليبن ابيطالب، صاحب آليس و مؤمن آلفرعون. آنان صديق هستند و بافضيلتترين ايشان علي است».
برهميناساس، اهلسنت پس از ذکر نام حضرت علي، او را با عبارت «کرّم الله وجهه» ميستايند، درحاليکه اين جمله را درباره هيچیک از صحابه ديگر به کار نميبرند. همچنين براساس بيان امام علي در خطبة قاصعه، آن حضرت در سالهاي پيش از بعثت، بيشترين قرابت و همراهي را با رسول خدا داشته است. حال چگونه ميتوان پذيرفت که وي در پذيرش اسلام مردد بوده باشد؟!
راويان اين روايات با تلقين وجود نوعي ترس در رسول اکرم از اطلاع يافتن ابوطالب نسبت به دعوت اسلام، قصد خدشهدار کردن چهره ابوطالب را دارند، درحاليکه او حامي اصلي پيامبر در سالهاي آغازين رسالت بود. اين روايات سعي دارند تا جايگاه ابوطالب و بيت او را ـ که پايگاه تبليغ اسلام در سالهاي نخست رسالت پيامبر اکرم بود ـ را کمرنگ کنند و افراد ديگري را به جاي او بنشانند. در برخي از گزارشهاي تاريخي نشان داده ميشود که چگونه منزل ابوطالب که مکان اصلي رشد و پرورش و دعوت پيامبر اکرم بود، جاي خود را به خانه ارقم داده است. طبق اخبار و روايات گوناگون، خبر رسالت پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت، نهتنها در مکه، بلکه در خارج از آن نيز منتشر شده بود. با اين حال، مخفي داشتن اين امر از شخصي همچون ابوطالب که در مکه زندگي ميکرد و جزو نزديکترين اشخاص به رسول خدا بود، چگونه امکان داشت؟!
تناقضات و تعارضات روايات مربوط به حضرت ابوطالب بسيار بارز است. در قسمتي از روایات دوم، پيامبر اکرم در معرفي دين اسلام خطاب به عموي خويش ابوطالب، اين دين را دين پدران خود و دين حضرت ابراهيم معرفي ميکند و بهصورت ضمني از آن چنين برداشت ميشود که ابوطالب ابتدا پيرو آيين پدران خويش، يعني آيين حضرت ابراهيم و حنيف بوده است. اين درحالي است که ابوطالب در ادامه روايت، آيين بتپرستي را آيين پدران خود معرفي ميکند و اعلام ميدارد که نميتواند از آن دست بردارد.
تناقض ديگر اين روايات آن است که بنا به گفته آنها، پيامبر اکرم ازيکسو کراهت داشته است ابوطالب را از ماجراي دعوت اسلام باخبر کند و از سوي ديگر پس از پي بردن ابوطالب به ظهور اسلام، او را شايستهترين فرد براي هدايت و قبول دعوت اسلامي معرفي مينماید.
نکته ديگر اينکه آيا منطقي است گروه دو يا سه نفره که عضو يک خانوادهاند براي جلوگيري از مشاهده ديگران و برای پنهان کردن کاري به بيرون از خانه بروند و راهي درهها شوند و نمازهاي خويش را در آنجا ادا کنند؟ آيا در اين موقعيت و تحت اين شرايط، منزل خود پيامبر اکرم نميتوانست مکان امنتري براي اين کار باشد؟ راهي شدن پيامبر با خانواده خود به بيرون از خانه برای اين منظور را نميتوان پذيرفت، جز اينکه بگوییم با انگيزههاي تبليغي همراه بوده و همين نکته، مؤيد علني بودن دعوت اسلامي در آن دوران است.
در روايات آمده است که ابوطالب مهمترين حامي پيامبر در مکه بوده است. آيا منطقي نبود که پيامبر اکرم حتي در صورت وجود دورهاي با عنوان «دعوت سرّي»، عموي خويش ابوطالب را از ماجرا باخبر کند و از حمايتهاي او بهرهمند شود؟ دعوت افراد گوناگون بهصورت پنهاني به اسلام از سوي پيامبر اکرم براساس چه معيارهايي انجام ميگرفت؟ آيا دعوت نکردن ابوطالب به اسلام در اوايل رسالت را بايد نوعي بيتدبيري از سوي رسول اكرم بهشمار آورد؟ و پرسش مهمتر اينکه آيا اگر ابوطالب ـ آنگونه که اين روايات بيان ميکنند ـ شخصاً به ظهور اسلام و رسالت محمد پي نبرده بود، پيامبر اکرم او را از فيض دعوت به اسلام محروم میساخت و بدينوسيله بهترين حامي و پشتيبان خود را در مقابل مشرکان مکه از دست ميداد؟ اينها سؤالاتي هستند که در صورت اعتقاد به صحت ديدگاه «دعوت مخفي» بيپاسخ خواهند ماند. افزون بر اینها، شواهد زيادي مبني بر ايمان ابوطالب در آثار پژوهشگران متعدد ارائه شده است.
3. روايات تفسيري آيات 214 شعراء و 94 حجر
بیشتر مفسران با توجه به روايات تفسيري واردشده درباره آيات 214 شعراء و 94 حجر، اين دو آيه را اعلامکننده حکم دعوت علني و عمومي و ازاينرو، ناظر به آغاز مرحله جديد دعوت پيامبر اکرم تلقي ميکنند. بنا به گفته اين مفسران، پس از نزول آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (شعراء: 214)، پيامبر اکرم موظف به دعوت خويشاوندان نزديک خويش به اسلام شد و پس از نزول آية «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (حجر: 94) آشکارا به دعوت همگان به اسلام پرداخت. در نقد اين ديدگاه، مقاله جداگانهاي از سوي نگارندگان نوشته شده است که محققان محترم ميتوانند به آن مراجعه کنند؛ اما خلاصه مطالب درباره اين روايات در ادامه ذکر ميشود.
الف. روايات تفسيري آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»
درباره آيۀ «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (شعراء: 214) دو دسته روايت وارد شده است: دسته نخست بيانگر آن است که پيامبر اکرم پس از نزول اين آيه افرادي را گرد هم آورده و به اسلام دعوت کرده است. دسته دوم رواياتي هستند که به قضيه «يومالدار» (يومالانذار) مربوط ميشوند. طبق اين روايات، پس از نزول آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، پيامبر اکرم مأمور انذار خويشاوندان نزديک شد و به حضرت علي دستور داد که طعامي آماده کند و خويشاوندان پيامبر را در يک مهماني گرد هم آورد تا فرمان خدا را به آنان ابلاغ نماید. حضرت علي طبق دستور پيامبر اکرم عمل کرد و خويشان نزديک پيامبر گرد هم آمدند. در اين مجلس پس از وقوع اتفاقاتي، پيامبر اکرم لب به سخن گشود و خطاب به قوم خود فرمود: «کداميک از شما در امر رسالت مرا ياري ميکند تا برادر و وصي و جانشين من باشد؟» حضرت علي اعلام آمادگي کرد و پيامبر اکرم در نهايت، ایشان را جانشين و برادر خود معرفي نمود.
براساس قرائن موجود، دسته اول از روايات در دورههاي بعد به اشتباه از سوي ناقلان احاديث با آيه مرتبط دانسته شدهاند؛ چنانکه مضامين همين روايات از سوي برخي روايات ديگر، بدون اشاره به آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» بيان شده است.
اشکال ديگر در تطبيق روايات مزبور با آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» اين است که آيهْ انذار را متوجه عشيره نزديک پيامبر ساخته، درحاليکه در برخي از اين روايات به انذار قريش بهصورت عام اشاره شده است. در اينجا ناسازگاري ميان آيه و روايات مشهود است. به عبارت ديگر، آيهْ انذار را متوجه عشيره نزديک کرده است که يا فرزندان عبدالمطلب و يا فرزندان هاشم ميتوانند مدنظر باشند، درحاليکه برخي از اين روايات تصريح دارند که پيامبر اکرم همه قبایل مشرک را به اسلام دعوت کرده است.
در برخي از اين روايات آمده است که پيامبر اکرم پس از نزول آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، همسران و خانواده خود، ازجمله عايشه، حفصه، امسلمه و دخترش حضرت فاطمه را صدا کرد و به اسلام دعوت نمود، و حال آنکه اين آيه به اتفاق دانشمندان، مکي است. حضور همسران پيامبر اکرم در اين روايات چگونه قابل توجيه، است، درحاليکه رسول اکرم در مدينه با ايشان ازدواج کرده است و دخترش فاطمه نيز در آن هنگام يا متولد نشده و يا سن چنداني نداشته است که پيامبر او را به اين صورت مخاطب قرار دهد و به اسلام دعوت کند؟! علاوه بر اين، همسران پيامبر مسلمان بودند و دعوت آنان براي نخستين بار به اسلام وجهي نداشته است.
دسته دوم از روايات نيز که به جلسه انذار خويشاوندان و قضيه «يومالدار» (يومالانذار) اشاره ميکند، روايات قابلقبولي هستند؛ اما نميتوان آنها را ناظر به ابتداي آشکارسازي دعوت اسلام از سوي پيامبر اکرم نزد خويشاوندان دانست؛ زيرا در آن جلسه، پيش از آنکه پيامبر اکرم سخني بگويد، ابولهب پيشدستي کرد و آن حضرت را به سحر متهم ساخت که نشان از آگاه بودن او از دعوت اسلامي دارد. محتواي جلسهاي نيز که روايت از آن سخن ميگويد با دعوت اوليه به اسلام همخواني ندارد.
آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» آيۀ 214 سورۀ «شعراء» است. اشکال اساسي هر دو گروه از روايات مذکور اين است که اين روايات با ترتيب نزول سورۀ «شعراء» و نيز با محتواي آيات اين سوره و آيات نازلشده قبل از آن همخواني ندارند. سورة «شعراء» در ترتيب نزول سورههاي قرآن کريم، چهل و هفتمين سوره محسوب ميشود و بسيار بعيد است که در طول سه سال دعوت مخفي، اين اندازه از قرآن نازل شده باشد، خاصه آنکه گروهي که بر دعوت مخفي اصرار دارند بعضاً بر فترت وحي در سه سال نخست بعثت نيز تأکيد ميورزند. براساس محاسبه تعداد کلمات قرآن کريم نيز بايد گفت: تعداد آنها تا سورة چهل و هفتم قریب 15000 کلمه است که چيزي قریب يکپنجم کل قرآن را شامل ميشود که باز احتمالي دور از ذهن است. از لحاظ محتوايي نيز آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نميتواند ناظر به ابتداي دعوت علني باشد؛ زيرا پيش از نزول اين آيه در همين سورة «شعراء» و سورههاي نازلشده قبل از آن، آياتي وجود دارد که به صراحت تمام بر آشکار بودن دعوت اسلامي در زمان نزول خود دلالت دارند.
نتيجه آنكه آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نه در سال سوم بعثت نازل شده و نه ميتواند ناظر به ابتداي دعوت علني خويشاوندان پيامبر به اسلام باشد، بلکه قبل از نزول اين آيه، پيامبر اکرم بارها خويشاوندان خود را به اسلام دعوت کرده بود و آنان کاملاً با رسالت آن حضرت آشنايي داشتند. امر بهکاررفته در آيه، امر به آغاز دعوت اسلام نيست، بلکه امر به انذار است. کاري هم که رسول خدا در آن جلسه انجام دادند منطبق با دعوت اوليه نبود؛ زيرا آن حضرت خويشاوندان نزديک خود را فراخواندند و از ميان آنان براي خود وزير و جانشين انتخاب کردند و اينگونه با آنان اتمام حجت نمودند. از امر به انذار خويشاوندان در آيه نميتوان دعوت ابتدايي آنان را نتيجه گرفت؛ زيرا انذارْ مخصوص دعوت اوليه به چيزي نيست. انذار و تبشير يک امر مستمر است که در طول دوران رسالت وجود داشته است. ذکر خويشاوندان نزديک در آيه ـ عليرغم گفته برخي از روايات ـ به معناي اعمال تبعيض بين نزديکان پيامبر اکرم و ديگر افراد نيست، بلکه بيانگر آن است که در دعوت الهي تساهل و تسامح و مراعات نزديکان جايگاهي ندارد. امر به انذار بستگان نزديک پيامبر اکرم نشان از يکسان بودن اطرافيان دور و نزديک از منظر اسلام دارد. درواقع آية «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نه يک امتياز، بلکه نوعي تهديد براي خويشاوندان نزديک پيامبر بوده است. اين آيه ـ درواقع ـ به معناي دفع توهم تساهل و نرمي و تبعيض در قبال خويشاوندان است.
در تفسير فرات کوفي روايتي از ابورافع وارد شده که بر اين مطلب دلالت دارد که مکان برگزاري جلسه انذار خويشاوندان در «شعب ابوطالب» بوده است. ابورافع ميگويد: رسول خدا فرزندان عبدالمطلب را که در آن زمان چهل مرد بودند، در شعب گرد آورد و براي آنان ران گوسفندي آماده کرد. يکي از محققان براساس اين روايت، تاريخِ انذار خويشاوندان نزديک از سوي پيامبر اکرم را پس از محاصره اقتصادي مسلمانان از سوي قريش و در سال ششم هجري محتمل دانسته است. در اينباره بايد گفت: هرچند روايت ابورافع صرفاً گوياي مکان گردهمايي خويشاوندان است ـ که در شعب ابوطالب انجام شده ـ و سخني از محاصره مسلمانان در شعب و سخني از زمان وقوع اين جلسه به ميان نياورده؛ با اين حال، معجزهاي که در اين جلسه به وقوع پيوسته و چهل تن از فرزندان عبدالمطلب با مقدار کمي طعام ـ آن هم طعامي که در آخر همچون وضعيت اول خود باقي مانده است ـ کاملاً سير شدهاند، احتمال اين نظريه را که انذار خويشاوندان در شعب ابيطالب و در حين محاصره اقتصادي انجام پذيرفته باشد، افزايش ميدهد؛ زيرا مطابقت معجزه با وضعيت موجود در شعب که مسلمانان در فشار اقتصادي قرار گرفته بودند، مشخصتر است و بهترين معجزات، معجزاتي هستند که مطابق شرايط و نيازهاي جامعه باشند. درواقع معجزه غذا ازيکسو و انتخاب جانشين از سوي ديگر در شعب ابوطالب، مشرکان را دچار يأس و اندوه و در مقابل، انگيزه مسلمانان را دوچندان ميکرد.
ب. روايات تفسيري آية «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»
روايات تفسيري آية «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (حجر: 94) گوياي آنند که پيامبر اکرم در ابتدا بهصورت پنهاني مردم را به اسلام دعوت ميکردند تا اينکه اين آيه نازل شد و به علني کردن دعوت دستور داد. اين درحالي است که آية مذکور در سورة «حجر» قرار دارد که براساس ترتيب نزول سورههاي قرآن، در جايگاه پنجاه و چهارم قرار دارد. اگر دوران دعوت مخفي سه سال به طول انجاميده باشد، بسيار بعيد مينمايد که تا آن زمان در طول اين سه سال، 53 سوره از قرآن نازل شده باشد. اين مقدار براساس کلمات محاسبهشده چيزي قریب 25000 واژه ميشود که نزديك به ثلث قرآن را دربر ميگيرد. بنابراين همان ايرادي که به روايات تفسيري آية «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» وارد بود، بر اين روايات نيز وارد است. مضامين آيات نازلشده قبل از آية «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» نافي نزول اين آيه هستند که دستوردهنده به آغاز دعوت علني است؛ زيرا محتواي آيات و سورههاي قبل از اين آيه بهروشني بيان ميکند که قبل از نزول آية «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» دعوت پيامبر اکرم علني بوده است.
فعل امر «فاصدع» از ريشۀ «صدع» به معناي «شکافتن» است. «صَدَعَ بالحقّ» يعني: او حق را آشکار کرد و بين حق و باطل تمايز قائل شد. درباره آيۀ «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» معاني متعددی ذکر شده است. فيروزآبادي ميگويد: ««فاصدع بما تؤمر» به اين معناست که جماعات مشرکان را با توحيد بشکاف، يا قرآن را با صداي بلند قرائت کن يا آن را آشکار کن، يا به حق داوري کن و حق را با باطل درنياميز، يا به آنچه مأمور ميشوي بپرداز، يا به وسيلۀ آن بين حق و باطل جدايي انداز».
با توجه به سياق، بايد گفت: اين آيه عليرغم بيان برخي روايات، در حقيقت دستوري در جهت استمرار دعوت الهي و عدم توجه به خواستههاي مشرکان است، نه اينکه ناظر به شروع دعوت علني باشد. سياق آيه بيانگر آن است که قبل از نزول اين آيات، پيامبر اکرم انذار کرده بود و در نتيجه اين انذار، گروهي ايمان آورده بودند و گروهي ديگر مخالفت کرده و به استهزاي پيامبر اکرم ميپرداختند. سياق نشان از آن دارد که اين آيات در شرايطي نازل شده که عده بسياري از مشرکان مکه در مقابل پيامبر اکرم قرار گرفته بودند و عملاً مرز بين اسلام و کفر شناخته شده بود. در آيات قبل، از «مستهزئين» سخن گفته شده است؛ کساني که پيامبر اکرم و آيين اسلام را تمسخر میکردند. پرسش اينجاست که در صورت مخفي بودن دعوت اسلامي در سه سال آغازين رسالت، وجود اين استهزاکنندگان ـ که اسامي آنان در روايات آمده است، چه معنايي ميتواند داشته باشد؟!
4. روايات مربوط به خانه ارقمبن ابيارقم
دستۀ چهارم از روايات دعوت مخفي، از منزل شخصي به نام ارقمبن ابيارقم سخن ميگويند. براساس اين روايات، پيامبر و اصحاب او در سالهاي آغازين بعثت، مدتي را در خانه ارقم جلسات مخفي داشتند. اين عبارات غالباً در گزارشهاي تاريخي ذيل معرفي صحابه پيامبر به چشم ميخورد. براي مثال، گفته ميشود که فلان شخص قبل از ورود پيامبر به «دارالأرقم» اسلام آورد، يا فلاني پس از خروج از «دارالأرقم» به اسلام گراييد، يا فلان شخص در «دارالأرقم» با رسول خدا ملاقات کرد و اسلام آورد. براي نمونه، ابنسعد در الطبقات الکبري آورده است که خباببن أرت قبل از داخل شدن پيامبر اکرم به خانۀ ارقم اسلام آورد. در روايتي ديگر اين سخن دربارۀ عياشبن ابيربيعه به کار رفته است. در گزارشي ديگر آمده است: رسول خدا و عدهاي از مسلمانان از ترس کافران قريش در خانه ارقم پنهان بودند تا اينکه عمربن خطاب اسلام آورد و آنان بيرون آمدند.
بررسي روايات مربوط به خانه ارقم
همانگونه که شماري از محققان بيان کردهاند، روايات «دارالأرقم» با انگيزههاي سياسي و برای تضعيف موقعيت بنيهاشم ساخته و پرداخته شدهاند. ارقمبن ابيارقم مخزومي همقبيله ابوجهل و وليدبن مغيره، دو تن از سرسختترين دشمنان اسلام بود. چگونه امکان دارد پيامبر اکرم در صورت پنهاني بودن دعوت اسلامي، با وجود افراد قبيله بنيهاشم، به قبيله دشمنان اسلام پناه ببرد، درحاليکه آن حضرت در آن دوران در حمايت کامل بنيهاشم و ابوطالب قرار داشت؟! البته پيشتر گذشت که اصل دعوت پيامبر اکرم مخفي نبود تا نياز باشد آن حضرت در خانه ارقم به دعوت پنهاني بپردازد، بلکه دعوت و تبليغ پيامبر بهصورت علني و در مکانهاي عمومي انجام ميگرفت. قابل ذکر است که ابناسحاق در سيرة خود از «دارالأرقم» سخني به ميان نياورده است.
برخي از رواياتِ «دارالأرقم» بيانگر آن است که عمربن خطاب در آن خانه به پيامبر ايمان آورد. بنا بر اين روايات، پيامبر اکرم و اصحاب ايشان پس از مسلمان شدن عمر، آيين خود را آشکار کردند. در پاسخ بايد گفت: بنا به گفته ابناسحاق، عمر بعد از هجرت مسلمانان به حبشه مسلمان شد. بنابراين اسلام آوردن عمر در خانه ارقم و بهتبع آن، روايات ذکرشده در اينباره بههيچوجه قابل پذيرش نيست.
نکاتي درباره نزول قرآن و مسئله دعوت مخفي
همانگونه که گفته شد، اصل دعوت پيامبر اکرم در سالهاي آغازين بعثت مخفي نبود، بلکه برخي از تازهمسلمانان اسلام خود را از ترس آزار مشرکان مخفي ميکردند. در اين ميان، برخي از روايات بيانگر آن است که قرآن کريم ابتدا بهصورت دفعي به بيتالمعمور نازل شد و سپس از آنجا به مدت بيست سال به تدريج بر قلب پيامبر اکرم فرود آمد. برايناساس، آيات قرآن در سه سال آغازين بعثت نازل نميشد؛ چنانکه در روايتي نيز بيان شده که در سه سال نخست، اسرافيل به جاي جبرئيل قرين پيامبر اکرم بود. حال اين پرسش مطرح است که در صورت دعوت علني، پيامبر اکرم بر چه اساسي و به چه چيزي دعوت ميکرده است؟
در پاسخ به مطالب فوق بايد گفت: اين مسائل (آغاز رسالت پيامبر اکرم، آغاز نزول قرآن و مدت زمان نزول وحي) با اصل رسالت و دعوت پيامبر اکرم ارتباط پيدا ميکند و مشخصاً دلالتي بر مخفي يا علني بودن دعوت آن حضرت ندارد. اخباري هم که از نازل نشدن قرآن در سه سال نخست بعثت سخن ميگويند لزوماً مؤيد مخفي بودن دعوت پيامبر اکرم در آن دوران نيستند. پس ميان نازل نشدن قرآن و مخفي بودن دعوت پيامبر اکرم ملازمهاي وجود ندارد.
نتيجهگيري
ديدگاه دعوت مخفي پيامبر اکرم در سه سال آغازين بعثت، پشتوانه روايي دارد که روايات آن را ميتوان به چهار دسته تقسيم کرد: 1) روايات ناظر به موضوع دعوت مخفي بهصورت مستقيم؛ 2) روايات ناظر به مخفي کردن رسالت از ابوطالب؛ 3) روايات تفسيري آيات 214 شعراء و 94 حجر؛ 4) روايات مربوط به خانه ارقم.
طبق تحليل روايات دسته نخست، اصل دعوت پيامبر اکرم در سه سال آغازين بعثت مخفي نبود، بلکه برخي از تازهمسلمانان به علت قرار گرفتن در شرايط نامساعد اجتماعي و بهخاطر ترس از آشنايان مشرک خود نميتوانستند عقيده توحيدي خود را علني کنند. پيامبر اکرم نيز در اين موارد با فراهم کردن موجبات مخفي بودن اسلام اين گروه از ياران خود به حمايت از آنان برميخاست.
روايات دسته دوم و چهارم، يعني روايات ناظر به مخفي کردن رسالت پيامبر از ابوطالب و روايات خانه ارقم، در زمره روايات ضعيف و نااستواري قرار دارند که با انگيزههاي سياسي و فرقهاي و برای تضعيف موقعيت ابوطالب و بنيهاشم ساخته شدهاند.
آيات «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» و «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» معاني متفاوتي دارند و نميتوانند ناظر به شروع دعوت علني و عمومي پيامبر اکرم پس از سال سوم بعثت باشند. روايات واردشده درباره اين آيات، ناظر به قضاياي متفاوتي هستند که بعدها به اشتباه با آيات مذکور مرتبط دانسته شدهاند.
- نهجالبلاغه، تحقيق صبحي صالح، قم، هجرت، 1414ق.
- ابناثير، عزالدين ابوالحسن، اسد الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دار الکتاب العربي، بيتا.
- ـــــ ، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385ق.
- ابنحجر عسقلاني، شهابالدين، الإصابة في تميز الصحابة، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
- ابنسعد، محمدبن، الطبقات الکبري، بيروت، دارصادر، 1968م.
- ابنعساکر، ابوالقاسم عليبن حسن، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
- اميني، عبدالحسين، الغدير، قم، مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق.
- اندلسي، ابوحيان محمدبن يوسف، البحر المحيط فى التفسير، بيروت، دارالفکر، 1420ق.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، صحيح البخاري، بيجا، دارالفكر، 1401ق.
- بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الأشراف، بيروت، دارالفکر، 1417ق.
- بيهقي، ابوبکر، دلايل النبوة، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405ق.
- ثعلبي نيشابوري، احمدبن ابراهيم، الكشف والبيان عن تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
- جوهري، اسماعيلبن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربية)، بيروت، دارالعلم للملايين، 1376ق.
- حاکم نيشابوري، ابوعبدالله، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- حسني، هاشم معروف، سيرة المصطفي نظرة جديدة، بيروت، دارالتعارف، بيتا.
- خنيزي، عبداللهبن علي، ابوطالب مؤمن قريش، بيروت، دارالتعارف، 1398ق.
- دروزه، محمدعزت، التفسير الحديث، قاهره، دار احياء الكتب العربي، 1383ق.
- ذهبي، شمسالدين، تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والأعلام، بيروت، دارالکتاب العربي، 1413ق.
- زرکلي، خيرالدين، الأعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 1980م.
- زمخشري، محمودبن عمر، اساس البلاغة، بيروت، دارصادر، 1979م.
- سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، بوستان کتاب، 1387.
- سيوطي، جلالالدين، الدر المنثور، قم: كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي، 1404ق.
- صالحيشامي، محمدبن يوسف، سبل الهدى والرشاد فى سيرة خير العباد، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414ق.
- صدوق، محمدبن علي، كمال الدين و تمام النعمه، تصحيح علياکبر غفاري، تهران، اسلاميه، 1395ق.
- ـــــ ، الأمالي، بيروت، اعلمي، 1400ق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين، 1417ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
- عاملي، سيدجعفرمرتضي، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، قم، دارالحديث، 1426ق.
- عبدالملكبن ابنهشام، السيرة النبوية، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- عياشي، محمدبن مسعود، كتاب التفسير، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق.
- فرات کوفي، فراتبن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410ق.
- فراهيدي، خليلبن احمد، کتاب العين، قم، هجرت، 1409ق.
- فقهيزاده، عبدالهادي، «نگاهي ديگر به واقعه انقطاع وحي»، 1378، مقالات و بررسيها، ش 65، ص 21ـ38.
- فيروزآبادي، محمدبن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
- قشيري نيسابوري، مسلمبن حجاج، الجامع الصحيح، بيروت، دارالفکر، بيتا.
- کوراني عاملي، علي، جواهر التاريخ، بيجا، باقيات، 1430ق.
- محمدي انويق، مجتبي و ابوالفضل خوشمنش، «بررسي دعوت پيامبر اکرم براساس آيۀ 214 شعراء و 94 حجر»، 1395، مطالعات تفسيري، ش 28، ص47-62.
- نکونام، جعفر، «پژوهشي درباره فترت وحي»، 1381، صحيفه مبين، ش 27و28، ص 90ـ102.
- هيثمي، نورالدين، مجمع الزوائد، بيروت، دارالکتب العلميه، 1408ق.
- يعقوبي، احمدبن ابييعقوب، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر، بيتا.
- يوسفيغروي، محمدهادي، موسوعة التاريخ الإسلامي، قم، مجمع الفکر الاسلامي، 1417ق.