دیدگاه علمای حوزهی علمیهی قم نسبت به توسعه از رضاخان تا انقلاب اسلامی*

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
حوزة علميه قم در بدترين شرايط ايران پا به عرصه وجود گذاشت و آيتالله حائري يزدي با آنکه از طرف مرجعيت نجف، براي تصدي پست مرجعيت دعوت شده بود، با تأکيد بر اينکه ايران رو به تباهي ميرود و براي مقابله با اين تباهي بايد حوزه علميهاي در ايران تأسيس شود، در ايران ماند و با تأسيس حوزة علميه قم بخش عظيمي از نقشههاي استعمار را خنثا کرد: در شرایطی که عثماني از ايران قويتر بود، ولي استعمار توانست خط نوشتاري، تاريخ رسمي، مذهب رسمي، هويت ملي و حتي نام کشور عثماني را تغيير دهد، اما در ايران با وجود حوزة علميه قوي موفق به این کارها نشد.
استعمار براي آنکه بتواند نقشههاي خود را در اين کشور عملي کند، لازم بود تا به نحوي مردم را با خود همراه سازد و کليدواژهاي که ميتوانست مردم را متقاعد کند، «پيشرفت، توسعه، آباداني کشور و رفاه عمومي» بود. استعمار با عمال خود اقدام به دوقطبيسازي زندگي مردم نمود: رفاه همراه با امنيت و پيشرفت کشور يا دينداري همراه با فقر و فلاکت. او مردم را بين انتخاب اين دو مخير کرد و رضاخان را مصدر توسعه، امنيت و پيشرفت، و علما و دينداري را منبع فقر و عقبماندگي و ناامني معرفي نمود.
بنابراين، پهلوي اول و دوم و اطرافيانشان با شعار پيشرفت و توسعه وارد شدند و براي آنکه بتوانند مردم را از علما، دين و روحانيت جدا کنند چنين شايع کردند که روحانيت با پيشرفت مخالف است. امام خميني در اين خصوص ميفرمايد:
مردم را از طرفي با تبليغات کاريکاتورهاي روزنامهها و از طرفي با فشارهاي سخت به روحانيون و خفه کردن آنها در تمام کشور و از طرفي شايع کردن اسباب عشرت و ساز و نواز و سرگرم کردن مردم به کشف حجاب و کلاه لگني و مجالس سينما و تئاتر و آن چيزهايي که ميدانيد و گول زدن آنها را به اينکه اينگونه بازيها تمدن و تعالي کشور است و دينداران مانع از آن هستند، پس آنها مانع از ترقيات کشور و اساس زندگي هستند، با اين حيلهها و صدها مانند آن توده را از روحاني دلسرد، بلکه به آنها بدبين کردند و علاقه به دين، دنبال آن از دست رفت. ... يک دسته زياد گول آنها را خوردند و با سادهلوحي ترقيات کشور را با اين بازيچهها پنداشتند ... و از کلمه «ارتجاع» بهطوري آنها را ترسانيدند که هر قدر مفاسد يک موضوعي را ديدند براي آنکه به آنها نگويند «کهنهپرست» يا «فناتيک» چشم از مصالح کشور پوشيدند و ننگ خيالي اين کلمه موهوم را به خود نخريدند.
بنابراين، سؤال اصلي تحقيق حاضر اين است: مواضع حوزة علميه قم نسبت به دوقطبيسازي توسعه و ارتجاع چه بود؟
چون تحقيق حاضر توصيفي ـ تحليلي است، روش گردآوري دادهها «اسنادي و کتابخانهاي» است و براي تحليل دادهها از روش «تحليل تاريخي» استفاده شده است.
هرچند درباره حوزة علميه قم کتابهاي بسياري نوشته شده، اما کتابي که اختصاصی به مسئله توسعه از نظر علماي حوزة علميه قم پرداخته باشد، به دست نیامد. در تدوين اين مقاله از رسالهها و کتابهاي علمي علماي حوزة علميه قم و سخنرانيها و مصاحبههاي مدوّن ايشان استفاده شده است. اين کتابها سه دستهاند:
دسته اول. کتابهايي که در جواب شايعات جريانِ توسعه ادعايي نوشته شده است. برخي از اين کتابها که در دوره رضاخان نوشته شده عبارتند از: 1. کتاب مدينة الاسلام و روح تمدن، آيتالله احمد شاهرودي؛ 2. کتاب گرانقدر کشف الاسرار، امام خميني. برخي از اين کتابها در عصور متأخر و اواخر دوره پهلوي دوم نوشته شدهاند؛ مثل کتابهاي شهید مطهري.
دسته دوم. کتابهايي که هرچند موضوع آنها اخلاقي يا فقهي است، اما به مناسبت، از توسعه و پيشرفت اسلامي سخن به ميان آوردهاند؛ مثل کتاب شذرات المعارف، آيتالله محمدعلي شاهآبادي.
دسته سوم. سخنرانيها و مصاحبههايي که از علما منتشر شده است. عمده اين سخنرانيها و مصاحبهها در صحيفه امام گرد آمده است.
1. چارچوب مفهومي
1ـ1. رشد
مفهوم «رشد» در علوم اجتماعي از علوم زيستي گرفته شده است. اين اصطلاح بيشتر بر دگرگونيهاي کمي تأکيد دارد و انديشمندان اختلاف زيادي بر سر آن ندارند. البته بايد توجه داشت که در علوم اجتماعي بيشتر به صورت رشد اقتصادي مطرح است. در اصطلاح امروزی در تمام شاخههاي علوم اجتماعي وقتي «رشد» بدون پسوند بهکار رود در معناي اقتصادي به کار ميرود و به معناي تغييرات کمي در سطوح فني، صنعتي و کشاورزي و حتي ساير جنبههاي کمي مثل جمعيتي مطرح است. معمولاً مفهوم «رشد» با شاخصهاي افزايش درآمد ملي، مجموع حجم کالا و خدماتی که در کشور ارائه ميگردد، سنجيده ميشود.
2ـ1. پيشرفت
«پيشرفت» در لغت به معناي رشد کردن، پرورش يافتن، بسط يافتن، قوام يافتن، توسعه دادن، گسترش دادن، بسط دادن، پرورش دادن، روياندن، آباد کردن، معمور کردن است.
در اصطلاح عبارت است از: حرکت به جلو در مسير با هدفي مشخص، و به عبارت ديگر، به تغيير در يک مسير مورد انتظار «پيشرفت» گويند.
بنابراين، با توجه به اهداف علمي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي يا نظامي، پيشرفت هم رنگ و بوي همان اهداف را به خود میگیرد و به پيشرفت علمي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي يا نظامي متصف ميشود.
3ـ1. نوسازي
اصطلاح «نوسازي» براي تحليل مجموعه پيچيدهاي از تحولاتي که در همه زمينهها براي انتقال از جامعه سنتي به جامعه نوین غربي رخ ميدهد، به کار برده ميشد. نوسازي شامل تحولات در زمينههاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و رواني است.
دانيل لرنر در تعريف «نوسازي» مينويسد: به فرايند تغيير اجتماعي بهگونهايکه کشورهاي کمتر توسعهيافته خصايص جوامع توسعهيافته غربي را کسب کنند، «نوسازي» گفته ميشود.
روانشناسان اجتماعي مانند الکس اينکلس «نوسازي» را نوعي فرايند اجتماعي ـ رواني دانستهاند که طي آن افراد نگرشها، ارزشها و عقايد دنياي جدید (غربي) را کسب ميکنند.
اقتصادانان نوسازي را فرايندي ميدانند که در آن زمينههاي شيوه معاش، تقسيم کار، بهويژه تقسيم کارِ اقتصادي، و استفاده از علم و فناوري پذيرفته شده است و در فعاليتهاي اقتصادي کشورهاي پيشرفته، بهرهگيري از فنون مديريت جهاني، حسابرسيهاي اقتصادي و فراهمسازي تسهيلات تجاري و بازرگاني به نفع فردگرایی (ليبراليسم) اقتصادي تغييراتي عميق به وجود ميآيد.
سياسيون نيز «نوسازي» را فرايندي ميدانند که در آن تلاش ميشود با افزايش مشارکت سياسي و پيدايش نهادهايي همچون احزاب و انجمنهاي سياسي، ساخت سياسي جامعه به سوي همنوايي با جوامع مردمسالار قدم بردارد.
در نظر هواداران مكتب تجددگرایی (مدرنيزاسيون) حذف سنت و محو جامعه سنتي، مقدمه هر نوع حركت به سوي جامعه امروزی است. بنابراين زوال جامعه سنتي در جهان سوم با ايجاد تحول دروني در آن، مقدمهاي براي نوسازي آن جوامع است. در اين مکتب جامعه سنتي بايد متحول شود و به جاي آن، جامعه امروزی پايهريزي گردد. لازمه اين امر جايگزيني دنياگرايي، عقلگرايي و عرفيگرايي به جاي آخرتگرايي، مابعدالطبيعهگرايي، و ادغام دين و سياست است.
4ـ1. توسعه
برخي «توسعه» را معادل «پيشرفت» ميدانند، و برخي ديگر آن را راهي براي پيشرفت معنا ميکنند. فرهنگ انگلیسی آکسفورد (2001) «توسعه» را به معناي رشد تدريجي در جهت پيشرفتهترشدن، قدرتمندترشدن و حتي بزرگترشدن معنا کرده است.
براساس افکار و نظرياتي که در اين زمينه شکل گرفته، توسعه به صورت يک نظريه عمومي مطرح شده است که بيشتر به برنامهريزي و آيندهنگري توجه دارد، ليکن اين اصطلاح نيز داراي بار ارزشي و مقايسهاي است و به پيشرفت در جهت وضعيت جوامع صنعتي غربي توجه دارد. بدينروی نبايد از جنبههاي ارزشي آن که برخاسته از جوامع غربي است، غافل شد.
گيروشه در اينباره ميگويد: آنچه ما در اينجا «توسعه» ميناميم، در يک معناي عامتر، هم توسعه اقتصادي و هم توسعه صنعتي را دربر ميگيرد و منظور، مجموعه اعمالي است که با توجه به برخي ارزشهاي مطلوب، به تحقيقات منطقي درباره شرايط زندگي جمعي و فردي جهت ميبخشد. «توسعه» به معناي جستوجوي جديدي است که بايد دایم تجديد شود. منظور از طرح اين مفهوم به اجمال انديشيدن درباره شرايط و اوضاع تحول جامعه بشري در جهت يک جامعه آرماني است.
«توسعه» به اين معنا مترادف «نوسازي» است. ازاینرو متفکران عصر روشنگري نهتنها دين را مانع توسعه ميدانستند، بلکه افول خود دين بهمثابه يک نيروي اصلي و مهم اجتماعي را نشانهاي از توسعه اجتماعي تلقي ميکردند. از نظر آنان، دين نمادي از ارتجاع اجتماعي و يک امر غيراختياري و غيرآزادانه بهشمار ميرفت.
اما اگر «توسعه» را به معناي «پيشرفت» بگيريم حرکت همهجانبه کشور به سمت رفاه، آباداني، عمران و سازندگي با حفظ ارزشها و سنتهاي ملي و ديني و براي رسيدن به اهداف متعالي خواهد بود که از آن به «توسعه ايراني ـ اسلامي» و يا «توسعه بومي» نيز نام برده ميشود. اما چون معناي اول بيشتر مورد استفاده است تلاش شده تا در اين تحقيق، از کلمه «توسعه» کمتر استفاده شود و بيشتر از کلمات «نوسازي» (به معناي غربي شدن) و «پيشرفت» (به معناي توسعه ايراني اسلامي) استفاده شود.
2. فرضيه تحقيق
با توجه به مطالعات نگارنده، فرضيه اين تحقيق چنين تنظيم شده است:
اول. استعمار تلاش داشت تا با بيسواد و خرافي جلوه دادن روحانيت مردم را از روحانيت بيزار کند.
دوم. آيتالله حائري با ايجاد حوزة علميه در ايران به مرکزيت قم، نسلي از روحانيان باسواد و فرهيخته تربيت کرد.
سوم. اين نسل فرهيخته همانند آيتالله شاهآبادي، شاهرودي و امام خميني با برملا کردن نقشه دشمنان، توانستند پيشرفت واقعي اين ملت را تبيين کنند.
در تببين فرهيختگان حوزة علميه، «تجدد اسلامي» داراي دو جنبه «عدالت» و «پيشرفت» با هم است. اين در حالي است که در الگوی پيشنهادي روشنفکران تنها نويد رفاه مادي داده ميشد، که گذشت زمان نشان داد آن هم وعده موهومي بيش نبوده است.
بنابراين، تحصيلکردههاي حوزة علميه قم با موضعگيري درست نسبت به تجددگرایی و توسعه و ارائه الگوی درست، پيشتر براي کشور تا حد زيادي در سطح نخبگان با اين دوقطبيسازي مقابله کرده، نقشههاي دشمنان را خنثا کردند.
در اينجا براي آنکه مقدار صحت فرضيه مزبور سنجيده شود تلاش شده است نظرات برخي از فرهيختگان حوزة علميه قم درباره علل عقبماندگي و اسباب توسعه و پيشرفت کشور ذکر شود. اما به علت گستردگي مطالب مطرحشده در اين بخش، اولاً تنها به سخنان برخي از دانشمندان طراز اول حوزة علميه قم که داراي آثار معتنابعي در اين زمينه بودند، بسنده شده، و ثانياً فقط به خلاصه نظرات آنها اشاره شده است.
3. چارچوب نظري
1ـ3. تلاش دو پهلوي در پيوند زدن عقبماندگي کشور به حوزههاي علميه و واکنش حوزة علميه قم
حکومتهاي دو پهلوي تلاش داشتند به نحوي حوزههاي علميه و ديانت را منبع خرافات و جهل و علةالعلل عقبماندگي کشور معرفي کنند.
شهيد مطهري اين وضعيت را در ضمن بازگويي يک داستان واقعي که براي يکي از دوستانش اتفاق افتاده چنين توصيف کرده است:
يكي از آقايان فضلاي عاليقدر ما قضيهاي را از قبل از سنه 1320 و اواخر دوره رضاخان نقل ميكرد؛ ميگفت: در سالهاي اولي كه دانشگاه تأسيس شده بود مردي كه بعدها وزير فرهنگ و سناتور شد، در مراسم دانشگاه براي دانشجويان سخنراني ميكرد و موضوع سخنرانياش اين بود كه ما در گذشته چه داشتيم؟ و اكنون چه داريم؟ ميگفت: «شما قدر اين دولت و اين حكومت و اين تمدن را بدانيد. شما الآن آمدهايد اينجا، ميخواهيد رشتههاي عالي ادبيات بخوانيد، رشتههاي علوم را بخوانيد، پزشكي بخوانيد، فيزيك بخوانيد، شيمي بخوانيد، ميخواهيد در اين رشتهها متخصص بشويد؛ هيچ ميدانيد ما در گذشته چه كتابهايي داشتيم؟» رفته بود يكي از اين كتابهاي دعانويسي را كه در آن جدول و مانند آن و آداب مارگيري [و احضار اجنه] و امثال اينها هست، آورده بود و آن را باز كرده و گفته بود: آيا ميخواهيد بدانيد كه در گذشته، ما مردم به چه چيزهايي سرگرم بوديم؟ براي آنها ميخواند: «چَكَري پَكَري مَكَري...» و گفت: اينها بوده است آنچه كه ما داشتيم...!
امام خميني نيز در نوشتههاي خود متذکر اين نکته شده، تأکيد ميکند:
اين ماجراجويان عقب افتادن خودشان را از ملل دنيا و باز ماندن از تمدن امروزه اروپا را از عقيده به دين و پيشوايان آن حساب ميکنند و افسارگسيختگي و ترک مراسم ديني را اسباب تعالي و تمدن ميشمارند.
در نقطه مقابل، حوزة علميه قم تمام تلاش خودش را گذاشت تا با تبيين و روشنگري، مردم و جامعه را با واقعیات آشنا کند. ازاینرو وقتي آيتالله بروجردي گاهی رفتار عوامپسند برخي از روحانيان را ميديد، ناراحت میشد و با آن برخورد ميکرد. برای مثال، روزي هنگام ورود به حرم حضرت امام رضا وقتي مشاهده کرد یکی از اهل علم همچون ساير عوام، در مقابل ضريح حضرت به رسم احترام به سجده افتاده است، با عصبانيت با عصاي خود بر پشت آن شخص زد و گفت: اين چه کاري است که ميکني؟! با اين عملت دو گناه مرتکب شدهاي: يکي سجده بر غيرخدا کردهاي، و دوم ديگران با پيروي از شما مردم دچار اشتباه ميشوند.
يا براي دستههاي عزاداري در قم پيغام داد تا از کارهاي خرافي، غيرمستند و ناروا (مانند قمهزني) که بهانه دست دشمن ميداد، پرهيز کنند.
همچنين ایشان براي آنکه نشان دهد دين و حوزة علميه نهتنها مخالف علوم جديد نيست، بلکه به شکوفايي آن کمک ميکنند، اجازه ميداد تا مبالغ زيادي از وجود و سهم امام را صرف تأسيس بعضي از دبستانها و دبيرستانها کنند. در يک اقدام ايشان اجازه داد از وجوهات، دبيرستان «کمال» نارمک ساخته شود.
امام خميني نيز تمامقد در مقابل اين جريان قد علم کرد. ايشان حتي وقتي به خاطر توجيه «برنامه اصلاحات ارضي» در سال 1341 مقامات دولتي شهر قم به ديدارش رفتند، خطاب به دولت گفت:
جناب آقاى نخستوزير در نطق اخيرى كه ايراد نموده، فرمودهاند كه ما شروع به اصلاحات نمودهايم، ولى عدهاى مانع اين اصلاحات هستند. اگر نظر ايشان روحانيون و آخوندها هستند، روحانيون پشتيبان اصلاحات مىباشند. هرآينه دولت كارخانه بسازد و فرهنگ را تقويت نمايد و زراعت را با اصول جديد ترويج دهد و يا در پيشرفت صنعت و طب و بهداشت اقدام نمايد، ما از دولت پشتيبانى مىكنيم و كمك هم مىنماييم. كدام آخوندى مخالف اينگونه امور اصلاحى است؟!
اما در عين حال، مرتب تذکر ميداد که اين دستگاه جبار قصد اصلاحات و پيشرفت و ترقي ندارد، بلکه به اسم «پيشرفت» ميخواهد اسلام را نابود کند.
لازم است به آقايان محترم تذكر دهم: به طورى كه از قراين ظاهر مىشود دستگاه جبار درصدد تصرف در احكام ضروريه اسلام است، بلكه شايد ـ خداى نخواسته ـ بخواهند قدمهاى بلندترى بردارند. ... دستگاه جبار گمان كرده با زمزمه «تساوى حقوق» مىتواند راهى براى پيشرفت مقاصد شوم خود، كه آن ضربه نهايى به اسلام است، باز كند...، گمان كرده به اسم «آزادى بانوان» مىتواند ملت مسلمان را اغفال كند تا مقاصد شوم اسرائيل را اجرا كند.
امام خميني همچنين يادآور ميشود که اين برنامه از بيرون مرزها تنظيم شده و قرار است راه براي استعمار باز شود. بنابراین تأکيد ميکند:
بايد ملت ايران عقبمانده، و فرهنگ قرآن و اسلام مهجور، و قوانين نقض شود و فساد و فحشا تا اعماق اين ماتمسرا كه اسمش «ايران» است، كشيده شود تا استعمار نو با خيال راحت به چپاولگرى خود ادامه دهد و... تا مخازن نفت و ساير معادن ما غارت گردد.
همچنين امام خميني با ظرافت دريافته بود که پهلويها دنبال توسعه واقعي کشور نيستند، بلکه آنها چون عمال اجانب هستند، با شعار «توسعه و پيشرفت» قصد دارند مردم را با خود همراه کنند تا بتوانند بر کشور و مقدرات آن مسلط شوند. فقط شعار پيشرفت ميدهند، اما در عمل چيزي جز بدبختي، فلاکت و عقبماندگي نصيب اين کشور نشده است. در اين خصوص تنها برخي از مطالب ايشان برای نمونه ذکر میشود:
... يكى از خبرنگاران پس از بازديد از وضع مردم جنوب، چنين نوشته بود كه در جنوب ايران در دهات اصلاً از دكتر و دارو خبرى نيست، آب وجود ندارد؛ و يك ده اكثر مردمش كور بودند. خلاصه از كليه وسايل و نيازمندىهاى اوليه زندگى محروم بودند...!
آقايان در كاخهاى خود نشستهاند، مىگويند: «ملت مترقى»! ملت مترقى از گرسنگى مىميرد؟!... و مرتب دم از برنامه مترقى مىزنند! مىگويند: كشور ما در رديف كشورهاى طراز اول است! مگر با رفتن چند زن به مجلس، مملكتْ مترقى مىشود؟!... نقشه آن است كه به اسم «اصلاحات» مملكت را به حال عقبافتادگى نگاه دارند... .
شاه بيش از ده سال است كه فرياد از پيشرفت كشور مىزند، در حالى كه اكثريت ملت را در فقر و فاقه غوطهور ساخته... . ولى در دهات و قصبات ـ كه قسمت عمده جمعيت ايران را تشكيل مىدهند ـ از مواهب اوليه زندگى خبرى نيست،... قدرت كشاورزى از كشور سلب گرديده، وضع كشاورزان و كارگران روز به روز وخيمتر شده... .
امام خميني متذکر ميشود که نهتنها عقبافتادگي اقتصادي وجود ندارد، بلکه در هيچ زمينهاي کشور رشد نداشته است، بلکه حتي از گذشته نزديک خود که انقلاب مشروطه باشد، سير عقبگرد داشته و کشور از يک کشور «مشروطه» به يک کشور «استبدادي» تغيير کرده است:
شاه از مشروطه و قانون اساسى دم مىزند، در صورتى كه خود او در رأس مخالفين قانون اساسى و مشروطيت، اساس مشروطه را از بين برده است.
سپس امام خميني به نمونههایی اشاره ميکند که بهصراحت خلاف قانون اساسي است و به استناد آنها ميتوان ادعا کرد شاه علناً قانون اساسي را زير پا نهاده است:
كوتاه كردن دست ملت از فعاليتهاى اقتصادى خيانت به ملت و نقض قانون اساسى است؛ مصونيت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسى است؛ و اصولاً دخالت شاه (كه به حسب نص قانون اساسى مقام غيرمسئولى است) در امور كشور و قواى مملكت بازگشت به دوران سياه استبداد و نقض قانون اساسى است... .
نمودار 1: واکنش حوزههای علمیه در برابر تلاشهای حکومت در استفاده از حربه توسعه
2ـ3. بيان علل واقعي عقبماندگي کشور
از نظر فرهيختگان حوزة علميه قم عقبماندگي ايران عللي دارد که براي پيشرفت کشور ابتدا بايد آنها را درمان کرد که مهمترين آنها به شرح ذیل است:
1. يکجانبه ديدن اسلام: از نظر شهيد مطهري يکي از مهمترين علل عقبماندگي جامعه ايران يکجانبهگرايي مسلمانان در قرون اخير بوده است. ايشان مينویسد:
برخي به حدي يکجانبهگرا هستند که اگر جهاد را بگيرد و اسلام را در جهاد خلاصه كند سر از كمونيزم درميآورد. اسلام كه يك روز پيش رفت براي اين بود كه يك مسلمان در آن زمان، هم قائم بالليل بود و هم صائم بالنهار و هم ضارب بالسيف و اين جنبهها با هم توأم بودند. لذا ميتوانست پيام اسلام را به جهان برساند، و بعدها كه بعضي جنبهها بيشتر مورد توجه قرار گرفت و جنبههاي ديگر ناديده گرفته شد، نهتنها ديگر اسلام پيشرفت نكرد، بلكه به عقب هم برگشت.
2. غرور مسلمانان به حقانيت خود: آيتالله شاهآبادي (استاد اخلاق امام خميني) معتقد است: همانگونه که در عبادات، غرور و عجب مايه تنزل است، در امور اجتماعي نيز غرور ملت به حقانيت خود، موجب رخوت و بيحالي ميشود. ايشان در اينباره مينویسد:
[غرور] منشأ تحويل دادن ميدانِ دعوت است به معاندين، و موجب قناعت نمودن اسلام انفرادي و ترک تبليغات و امر به معروف و نهي از منکر شده است؛ چنانچه غرور به شفاعت، منشأ ارتکاب انواع رذائل اخلاقيه و اقسام معاصي کبيره گرديده است.
3. نااميدي: اميد همواره پيشبرنده است. يکي از عوامل رکود و توقف˚ نااميدي است. از ابتداي عصر جديد همواره بسياری از روشنفکران چنين تبليغ ميکردند که فاصله ما با غرب زياد است و امکان اينکه ما بتوانيم به آنها برسيم، وجود ندارد.
4. وجود اختلافات در ميان مسلمانان:
به واسطه اختلاط با اجانب که موجب اضمحلال هريک شده، معاشاً و معاداً... و هرچه انفراد و افتراق بيشتر شود، اختلال و انحلال شدت نمايد، تا به سرحد انعدام همه جهات و حيثيات رسد.
5. جهل به مرام اسلام (غفلت از تأسيس حکومت اسلامي): علماي دين معتقد بودند که عمده بدبختيهاي مسلمانان اين است مردم از اسلام رويگردان شدهاند. آيتالله شاهآبادي مقصود از «مرام اسلام» را معنا کرده، مينویسد:
اسلام را دو مرام است: اول. حفظ اختصاص حکومت مطلقه به قرآن مجيد؛ دوم. حفظ اختصاص ولايت مطلقه به مقام مقدس حضرت حجةبن الحسن صاحب العصر و الزمان.
منظور ايشان از «مقام مقدس» آن است که در زمان کنونی ما نواب عام حضرت، يعني مجتهدان عظام بايد از بين خود يکي را به زعامت جامعه برگزينند. بنابراین تصريح دارد که «رئيس ناحيه مقدسه اسلام در هر عصري بايد مجتهد عادل بوده باشد به تصديق اهل خبره».
در حقيقت، آيتالله شاهآبادي تلاش داشت علةالعلل نابساماني کشورهاي اسلامي (بهویژه ايران) را نداشتن حکومت اسلامي بيان کند.
6. وضع قوانين خلاف شرع: امام خميني معتقد بود: وضع و اجراي قوانين خلاف شرع که از فرانسه و ساير کشورهاي اسلامي براي ايران تجويز شده، نهتنها در رشد و توسعه ايران مفيد نبوده، بلکه موجب عقبماندگي بيشتر کشور شده است. ايشان در اين خصوص مينویسد:
خوب است يک نظري بيندازيد به تشکيلات امروزي... جمله کلام از سپور اين دم کوچه تا بالا هرجا ميخواهيد برويد و افکار متشتته و خيالات درهم و برهم و آراء و عقايد مخالف يکديگر و نفعطلبيها و شهوترانيها و بيعفتيها و جنايتکاريها و خيانتکاريها و هزارها چيز ديگر را با چشم باز تماشا کنيد، آنگاه بفهميد... شما فقط يک ماه قانون مشروطه را عملي کنيد که (هر قانوني که بر خلاف قانون شرع باشد قانونيت ندارد) تا تمام افراد اين مملکت با هم، همآواز شوند و وضع کشور به سرعت برق تغيير ميکند... .
7. نگاه سطحي به توسعه: امام خميني يکي از علل عقبماندگي کشور را داشتن نگاه سطحي به پيشرفت ميداند. ايشان در اينباره مينويسد:
آنهایي که اينقدر قوة تميز ندارند که کلاه لگني را که پسمانده درندگان اروپاست، مايه ترقي کشور ميدانند...، عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزديدهاند. کساني که اينقدر حس و شعور خود را در مقابل اجانب از دست دادهاند که... .
8. استعمار: امام خميني معتقد بود: استعمار در تلاش است هر روز با شکلي جديد از پيشرفت کشورهاي ديگر، از جمله ايران جلوگيري کند. ايشان در اينباره مينویسد:
اجانب که نقشههاي خود را ميخواستند عملي کنند و با کلاه گذاشتن سر شما ميخواستند کلاه را از سر شما بردارند از دور با چشم استهزا به شماها نگاه ميکردند و به کارهاي کودکانه شما ميخنديدند. شما با کلاه لگني دور خيابانها قدم ميزديد و با دخترهاي برهنه سرگرم بوديد و با اين وضع افتخار ميکرديد، غافل از آنکه در سرتاسر کشور افتخارات تاريخي شما را بردند و در سرتاسر کشور منابع ثروت شما رفت.
ایشان نگاه سطحي به توسعه را از نقشههاي استعمار نو ميداند که اگر روزي با طرح «تحتالحمايگي ايران» تحت قرارداد وثوقالدوله يا همان «قرارداد 1919» نتوانست نقشههاي شوم خود را عملي کند، بعد از رضاخان همان نقشهها را با ظاهري جذاب عملي کردند:
شما همگي به قرارداد وثوقالدوله نفرين کرديد و لعنت فرستاديد؛ حق هم داشتنيد بکنيد، لکن پس از چند روز همان نقشه را با وضع بدتري که همه ميدانيد به گردن شما بار کردند و شما آن را از ترقيات دوره پهلوي و پيشرفتهاي کشور تشخيص داديد، درحاليکه بين شما اشخاصي بودند که خون دل ميخوردند و از ترس سرنيزه سکوت کردند.
نمودار 2: علل عقبماندگي کشور از نظر فرهيختگان حوزة علميه قم
3ـ3. بيان عوامل واقعي پيشرفت کشور
1. لزوم اصلاح ساختار سياسي کشور: آيتالله شاهرودي در کتاب مدينة الاسلام روح التمدن که در سال 1307ش/ 1346ق اوج تبليغات توسعهگرايي رضاشاه چاپ شد، مينویسد: اگر ميخواهيد کشورتان آباد باشد و از جميع جهاتِ معاش و معاد، جسماني و روحاني، دنيوي و اخروي در صدر دنيا باشيد بايد در قدم اول به پيوند سياست و ديانت توجه کنيد و قبل از همه چيز بايد علاج را از سياست شروع کنيد و اولين مرحله اصلاح سياسي اجراي عدالت است و اجراي عدالت ممکن نيست، مگر به حاکميت وليفقيه جامعالشرايط. ايشان در اين خصوص مينویسد:
تا حاکمي عادل نباشد نميتواند به برقراری عدل در جامعه بينديشد و آن را اجرا کند. بايد از خود و خانواده و عشيرة اقربين شروع نمايد و آنگاه در کل جامعه، به نشر و بسط عدل، عامل شود، والا همان حاکم ديکتاتور و مستبد ميگردد. با اين وصف، بعد از معصوم، وارثان عدل (يعني فقهاي امت) پاکان ملت، ختم اين کلامند و عامل آبادي عالم. پس خرابي شرع،... پس شريعت است که عالم به او قائم به عدل است و ترک شرع همان ظلمي است که باعث خرابي عالم است؛ چنانچه تا شرع قائم بود عالم اسلاميت روي به ترقي و تعالي داشت.
آيتالله محمدعلي شاهآبادي (استاد اخلاق امام خميني) نيز شروع پيشرفت کشور را به تأسيس حکومت اسلامي ميداند و حتي براي تحقق آن برنامهاي منظم طرحريزي ميکند که اساس طرحريزي اين برنامه بر ناحيه مقدسه اسلام استوار است.
کلمه «ناحيه مقدسه اسلام» از نظر ايشان نوعي زمينهسازي براي تشکيل حکومت اسلامي است. ايشان ناحيه مقدسه اسلام را شامل سه دسته ميداند:
دسته اول. هسته مرکزي نهضت که تعدادشان اندک است. اينان فقهاي جامعالشرايط و رهبران نهضت هستند. او تصريح دارد که «رئيس ناحيه مقدسه اسلام در هر عصري بايد مجتهد عادل بوده باشد به تصديق اهل خبره».
دسته دوم. افرادي که جنبه نيمهپيراموني دارند و تعداد اينها بيش از دسته اول است، ولي از دسته سوم کمتر است. اين دسته شامل نخبگان فکري و مذهبي جامعه هستند که وظيفه رهبري تودهها و حلقه اتصال هسته مرکزي به دسته سوم هستند.
دسته سوم. جنبه پيراموني دارند و عمده نيروهاي انقلابي را تشکيل ميدهند و عبارت از کل جامعه و همه طرفداران هستند.
ايشان براي مجاهدان رعايت پنج اصل را ضروري دانسته، مينویسد:
قيام لله محتاج است به پنج چيز:
اول. اعتصام به حبلالله که حاصل نشود، مگر... معاهده با نائب امام است بر ترک معصيت...؛
دوم. سپر دوام وضوء که «الوضوءُ جنة»؛
سوم. چون شيطان نفس حيله کند او را رجم نمايند به خواندنِ...؛
چهارم. آنکه لااقل يک نفر را هدايت کند براي معاهده مذکوره؛
پنجم. آنکه لااقل هفتهاي يک روز براي جماعت حاضر شوند.
2. توجه به ظرفيتهاي داخلي: آيتالله شاهآبادي در توجه به ظرفيتهاي داخلي به جزئيات پرداخته، براي پيشرفت کشور، توجه ويژه به امور ذیل را ضروري ميداند:
الف. توسعه کشاورزي؛ ايشان توسعه کشاورزي را اولين قدم براي تهيه عُدّه عنوان ميکند و آن را وسيله استغنای از اجانب و موجب استقلال کشور ميداند. او در اين خصوص مينويسد:
پس بايد احداث ربط مابين اجزای معدّه که «آب» و «خاک» و «انسان» است، بنمايي و خصوصاً در مملکت ايران که اجزائش بسيار است، تا آنکه در ساية اين ارتباط، تحصيل معاش حلال و تسهيل آن نموده، و مرفه الحال به قسمت ديگر امر راجع به معاد است، نايل شويم.
ب. رشد صنعت؛
ج. توسعه تجارت؛ همچنين سومين راه تهيه عُدّه تجارت است. از فحواي کلام ايشان چنين برميآيد که منظورشان از تجارت، تجارت بينالملل و خارجي است. ايشان در اينباره ميگويد:
سوم [از اصول معاونات] باب تجارت [است]، و اين متأخر است از هريک از آن دو؛ زيرا که تجارت˚ فرع داشتن و زياد بودن از حاجت است به سبب زراعت و صناعت، و چون آن دو ناقص، بلکه بابش مسدود [است] لذا نوع اهل ايران حَمّال و آلات و اَدوات اجانب شدهاند... علاوه، اي کاش تُجّار ما حمّالِ آنها بودند در امورِ صالحه! ببين تجارت آلات لهو و لعب و عروسک و مشروبات و غيرها مينمايند، که موجب هزاران بيچارگي شده و خواهد شد.
3. تأسيس مؤسسات قرضالحسنه: سومين وسيله تهيه عُدّه را احداث مراکز قرضالحسنه ميداند. ايشان پس از طرح اين مسئله، به تفصیل درباره بانکها و مشکلاتي که ربا براي مردم درست کرده، سخن ميگويد و تأکيد ميکند که در دولت اسلامي بايد سنت حسنه «قرضالحسنه» جايگزين سنت سيئه «وام تنزيلي» گردد.
4. ايجاد مراکز کمک به مستضعفان: چهارمين وسيله تهيه عُدّه اعانت مظلومان و بيچارگان و دستگيري از آنهاست و تأکيد دارد:
چون ضعفاء را مساعدت ننمايي البته از فوائد وجود آنها محروم ماني و اعداء از آنها استفاده خواهند نمود. نظر کن به اِعانات خارجه که به اقسام مختلفه، از اِحداث مريضخانه و مدارس و اعانات ديگر عدهاي از جهّال و نادانان را متوجه خود ساختهاند و همه قِسم از وجود آنها استفاده ميکنند.
5. لزوم توجه ويژه به صنايع جديد: آيتالله شاهرودي نيز بعد از بيان محسنات مصنوعات صنعتي، به جاي منسوجات و وسایل سنتي، با استناد به آيات قرآني مينویسد:
کسي منکر صنايع و تکنولوژي جديد نيست: «قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق»؛ «احل لکم الطيبات»؛ «خلق لکم ما في الارض جميعاً»؛ «و اقصد في مشيک»؛ «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» و... در اين حيث، کهنهپرست نداريم، بلکه همه طبقات از عاليه تا سافله، چشم به رقاء و استعلاء و تکميل و غناء در اين امور دارند.
6. پرهيز از فرهنگ غربي و بازگشت به فرهنگ اسلامي: همانگونه که از نگاه امام خميني يکي از اسباب عقبماندگي نگاه سطحي به غرب قلمداد شد، تفکيک بين علم و صنعت غرب و فرهنگ آنها نيز از اسباب ترقي محسوب ميشود.
امام خميني در اين خصوص مينويسد:
امروزه نگاه کنيد، ببينيد اروپاييان به کجا رسيدند؟! آيا اروپاي امروز را که مشتي بيخرد آرزوي آن را ميبرند بايد جزء ملل متمدنه بهشمار آورد؟ اروپايي که جز خونخوارگي و آدمکشي و کشورسوزي مرامي ندارد و جز زندگي ننگين سراسر آشوب و هوسرانيهاي خانمانسوز منظوري در پيش او نيست، با قانون اسلام که کانون عدالت و دادگري است، چه کار؟
اروپا به کجا رسيده که از او ستايش ميکنيد؟ اروپايي که صدها هزار تن بمب در شهرهاي همکيشان خود ريخته و ريشه حيات زنهاي مظلوم و کودکان خردسال را از بيخ و بن کنده، باز نام او را در طومار انساني ميآوريد؟ ... زندگي امروز اروپا از بدترين زندگانيهاست؛ با هيچ قانوني آنرا نميتوان وفق داد... .
چه شد که عمل کردن به قانونهاي خداي جهان که اساسش بر عدل و درستي است، موجب بدبختي کشور است، لکن عمل کردن به قانون پوسيده اين کشور که از مغز مسموم اجنبيها که منافع کشور شما و منابع ثروت کشور را فداي کشورهاي خودشان ميخواهند، بکنند، از خوشبختي کشور است... . آري، از همه نيکبختيها يک کلاه لگني نيمخوردة ديگران و يک کشف حجاب عفتسوز خانمان به هم زن و چندين خيابان عريض و طويل با رفتن منابع ثروت و فضايل اخلاق نصيب اين کشور شده است!
نمودار 3: عوامل پيشرفت از نظر علماي حوزة علميه قم
4. الگوی پيشنهادي حوزة علميه قم براي پيشرفت کشور
هرچند در ميان تحصيلکردههاي حوزة علميه قم افراد متعددي اظهارنظر کردهاند، اما نظرات سه تن (آيات عظام احمد شاهرودي، امام خميني و محمدعلي شاهآبادي) براي پيشرفت کشور حائز اهميت است.
امام خميني ابتدا تفاوت ماهوي انسان و حيوانات را متذکر میشود، سپس تصریح میکند به اينکه چون انسان برخلاف حيوانات، زندگي اخروي دارد، نيازمند انبياست:
ما احتياج به انبيا داريم؛ براى اينكه انسان مثل حيوانات نيست كه يك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود. انسان يك حد مافوق حيوانى و يك مراتب مافوق حيوانى مافوق عقل [دارد]، تا برسد به مقامى كه نمىتوانيم از آن تعبير كنيم، و [از] آن آخرْ مقام ـ مثلاً ـ تعبير مىكنند [به] «فنا»، تعبير مىكنند «كالألُوهِيه». يك تعبيرات مختلفى [مىكنند]؛ چون كه تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و هم عقلى و هم مافوق آن، نمىشود در عهده بشر باشد؛ براى اينكه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراى طبيعت. تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد، همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مىتواند بفهمد؛ منتها باز همه خاصيتهاى طبيعت براى بشر هم كشف نشده است. اخيراً خوب، زياد پيشرفت كرده است، لكن مانده است خيلى چيزها كه بعدها كشف خواهد شد؛ اما تا آخر هرچه بشود مال طبيعت است. پس تمام پيشرفتهاي کنونياي که در غرب اتفاق افتاده مربوط به زندگي مادي بشر است و اينها ترقيات طبيعى خودش هست. اين است كه عالم طبيعت را [با] همه خصوصيات [بفهمد]. فرض كنيد يك وقتى همه خصوصيات عالم طبيعت را انسان بفهمد و همه چيزهايى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت، اينها را هم انسان كشف بكند، لكن حدش حد طبيعت است. ... اين آمال طبيعى انسان را فقط مىتواند برآورده كند... .
ازاینرو پيشرفت واقعي وقتي است که دو بعد داشته باشد: هم بعد مادي و هم بعد معنوي، و رسالت ما اين است که همطراز پيشرفتهاي مادي و آباداني مادي کشور، پيشرفت معنوي هم داشته باشيم.
امام خميني در جاي ديگر، وقتي از ایشان درباره برنامههايش سؤال ميکنند به جزئيات پرداخته، بيشتر اين الگو را تشريح ميکند. برنامههاي ایشان چند اصل دارد:
1. توسعه کشاورزي؛
2. توزيع ثروت و درآمدها براساس عدالت اسلامى؛
3. ايجاد صنايع مستقل، بنيادى و مادر، بهگونهایکه هرگونه وابستگى از بين برود و كالاهاى مصرفى صنعتى نيز به شكلى همراه با آن پيشرفت مىكند كه منافع مصرفكنندگان ايرانى را مقدّم بر هر چيز حفظ خواهد كرد.
4. همطراز کردن سطح زندگي شهري و روستايي؛
5. کوتاه کردن دست دزدها و مفسدان مالي از بيتالمال؛
6. برنامهريزي اقتصادي براساس نيازهاي معقول و منطقي جامعه.
نمودار 4: الگوی توسعه حوزة علميه قم
نتيجهگيري
1. استعمار کوشید با استفاده از ايادي خود، دوگانگي «توسعه و ارتجاع» را در ميان مردم جا بيندازد، بهگونهایکه مردم روحانيت و دين را بهمثابه نمادهاي بيسوادي، خرافهپرستي و از عوامل عقبماندگي کشور بپندارند. و چون اکثريت مردم ـ به صورت طبیعی ـ خواهان زندگي بهتر و عظمت کشور خود هستند، از روحانيت و دين فاصله گرفته، به تدریج اين امر به انزواي روحانيت انجاميده، ديانت را به فراموشي ميسپرند.
2. علماي حوزة علميه قم با زيرکي اين سياست استعمار را دريافتند و با تربيت نسلي فرهيخته و مخالفت با هر نوع عوامزدگي و با روشنگري، با اين سياست استعمار به مبارزه برخاستند و توانستند با نوشتن کتاب و ايراد سخنراني حقيقت را براي مردم روشن سازند.
3. فرهيختگان حوزة علميه قم با طرح الگوی «تجدد اسلامي» روشن ساختند که اساساً آنها براي پيشرفت کشور خود، به نظريهپردازي اقدام کردهاند و در الگویشان دو جنبه پيشرفت معنوي و مادي به موازات هم رشد ميکند و اين يعني تمام بدبختيهاي بشر امروز را حوزة علميه ميتواند برطرف سازد.
نتيجه تبيين حوزة علميه قم اين شد که نهتنها مردم از حوزه و روحانيت روي برنگرداندند، بلکه با اقبال ميليوني به حوزهها، زمينه برپايي حکومت اسلامي و در نتيجه فضا براي اجراي الگوی «پيشرفت و تجدد اسلامي» را فراهم کردند و انقلاب اسلامي نتيجه اقدامات هوشيارانه فرهيختگان حوزة علميه قم به رهبري امام خميني بود.
- ازکيا، مصطفي، جامعهشناسي توسعه، تهران، کلمه، 1377.
- آدميت، فريدون، فکر آزادي، تهران، خوارزمي، 1394.
- پاپکين، ريچارد هنري، دين، اينجا، اکنون، ترجمة مجيد مجيدي، تهران، قطره، ۱۳۷۷.
- تودارو، مايکل، توسعه اقتصادي در جهان سوم، تهران سازمان برنامه و بودجه، 1366.
- توسلي، غلامعباس، نظريههاي جامعهشناختي، تهران، سمت، 1387.
- جعفري، محمدرضا، فرهنگ نشر نو، تهران، فاخته، 1376.
- ذبيحزاده، علينقي، مرجعيت و سياست در عصر غيببت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1396.
- شاهآبادي، محمدعلي، شذرات المعارف، تصحيح و تحقيق بنياد علوم و معارف اسلامي دانشپژوهان، تهران، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، 1380.
- شاهرودي، احمد، مدينة الاسلام و روح تمدن، نجف اشرف، بيجا، 1346ق.
- فوزي تويسرکاني، يحيي، مذهب و مدرنيزاسيون در ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ۱۳۸۰.
- لهساييزاده، عبدالعلي، جامعهشناسي توسعه، تهران، دانشگاه پيام نور، 1380.
- عليمددي، سهيل، «نقش تاريخي آيتالله حائري يزدي»، روزنامه ايران، ش 625 (17/1/1376).
- مطهري، مرتضي، تکامل اجتماعي انسان (مزايا و خدمات مرحوم آيتالله بروجردي)، تهران، صدرا، 1372.
- ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، تهران، صدرا، 1378.
- موسوي خميني، سيدروحالله، صحيفه امام، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372.
- ـــــ ، کشف الاسرار، تهران، بيتا.
- ناظمالدوله، ملکم، «دستگاه ديوان»، در: مجموعه آثار ميرزا ملکمخان، تهران، کتابخانه دانش، 1327.
- Fairchild, H. P., Dictionary of Sociology and Related Sciences, N. J. Littlefield, Adams & Co, 1976.
- Hoult, T. F., Dictionary of Modern Sociology, N.J., Alittlefied, Adams & Co, 1977.
- Lerner, Daniel, "Modernization, Sosial Aspects", in: D. L. Sills (ed.), International Enyclopedia of the Social Sciences, New York, Macmillan and FreePress, 1968