، سال نوزدهم، شماره اول، پیاپی 52، بهار و تابستان 1401، صفحات 95-114

    حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر*

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی اکبر ذاکری / استادیار گروه سیره اهل بیت(ع) پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی / zakeri_alia@yahoo.com
    چکیده: 
    در غوغای جمهوری خواهی رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت، جمعی طرفدار جمهوریت و گروه زیادی مخالف آن بودند. سیدحسن مدرس از مخالفان سرسخت جمهوری خواهی بود. غیر از شهید مدرس، اکثریت علما نیز با جمهوری خواهی مخالف بودند. در این مقاله، ضمن بیان علت مخالفت علما با جمهوری خواهی، به سفر رضاخان به قم پرداخته شده و تلاش شده به این سؤال پاسخ داده شود که مواجهه شیخ عبدالکریم حائری و نیز سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا محمدحسین نائینی (دو مرجعی که توسط عوامل انگلیس، از نجف به ایران تبعید شده بودند) با رضاخان در جریان سفر وی به قم چگونه بود و چه نتایجی در موضوع جمهو ری خواهی و برخی مسائل دیگر داشت؟ آیا علت عدم مخالفت علما با رضاخان ـ به رغم مخالفتشان با جمهوری خواهی ـ پی گیری رضاخان برای بازگشت علمای تبعید ی به نجف بود، یا موضوع عمیق تر بود و علما در این دیدار درخواست هایی مطرح کردند و رضاخان خود را متعهد به اجرای آن نمود؟ این مقاله با شیوه توصیفی ـ تحلیلی و با روش کتابخانه ای و اسنادی به این موضوع پرداخته و با توجه به منابع و اسناد بر این باور است که خواسته های علما در جهت حفظ و تقویت اسلام و تشیع بوده که متأسفانه گزارش تفصیلی از این مذاکرات افشا نشده است. در مقاله به سند و نامه ای اشاره می شود که به نام مرحوم نائینی و اصفهانی برای رضاخان نوشته شده و به صورت ضمنی از برخی توافق ها و تعهدها در قم سخن گفته شده است که اظهار تدین سردار سپه با برگزاری عزاداری و اجرای مراسم مذهبی، و اطلاعیه اش بعد از بازگشت از قم مظاهر آن است. 
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Seminary and Reza Khan's “Republic” Uproar at the Beginning of the Recent Century
    Abstract: 
    In Reza Khan's uproar of republicanism before his coming to the throne, a group was in favor of republicanism and a large group was against it. Seyyed Hasan Modarres was a staunch opponent of republicanism. Like him, most of the scholars were against republicanism. While explaining the reason for their opposition to republicanism, this paper deals with Reza Khan's trip to Qom and the encounter between Sheikh Abdul Karim Ha’eri, as well as Seyyed Abul Hasan Isfahani and Mirza Mohammad Hossein Na’ini (two religious authorities exiled from Najaf to Iran by British agents) with Reza Khan during his trip to Qom and the results in republicanism and some other issues. Is it true that the scholars did not oppose Reza Khan - despite their opposition to republicanism – because of Reza Khan's desire for the exiled scholars' return to Najaf? Was this issue deeper than this? Did the religious scholars make requests in this meeting? Did Reza Khan commit himself to implementing them? Using a descriptive-analytical method and a library and documentary approach, this article deals with this topic and, according to the available sources and documents, holds that the demands of the religious scholars were in the direction of preserving and strengthening Islam and Shia, although, unfortunately, there is no detailed report of these negotiations. This article refers to a document and a letter that is written to Reza Khan in the name of the late Na’ini and Isfahani and that implicitly mentions the agreements and commitments in Qom. The pledge and declaration of the religiosity of the commander of the army by holding mourning and religious ceremonies caused him to be trusted by the religious scholars, which was strengthened by his announcement after returning from Qom and his trip to Najaf.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    در آغاز قرن چهاردهم هجری دو اتفاق مهم در ايران رخ داد که اين دو طی يک قرن، در آغاز با یکدیگر همگرايی داشت و در ادامه در بيشتر موارد به تضاد تبديل شد. در آغاز، يک جريان حاکم شد و در ادامه، جريان رقيب قدرت حاکم را از بين برد. گروهی که در نيمه اول قرن چهاردهم سرکوب شده بود، توانست بر حاکمان قبلی پيروز شود و جريان جديدی را در دنيای امروزی که اصالت را به ماده و ماديگرايی داده است، نشان دهد و توجه دنيا را به مذهب و عقايد مذهبی جلب نمايد.
    حوزة علميه قم توسط آیت‌الله شيخ عبدالکريم حائری در آغاز قرن چهاردهم شکل گرفت و تسلط پهلوی بر ايران نيز در اين زمان رخ داد. بين اين دو تعامل‌ها و نزاع‌هايی رخ داد، اما اين تعامل فقط در چند سال اولی بود که پهلوی اول پايه‌های حکومتش استوار نشده بود؛ اما بعد به مبارزه جدی با مذهب و علما پرداخت و عزاداری امام حسين و شعائر اسلامی و دستورات دينی، مانند حجاب را ممنوع اعلام کرد.
    پرسش اصلی اين است که چرا علما و حوزة علميه قم با چنين شخصی مخالفت نکردند؟ به صورت خاص در «غوغای جمهوری» رضاخان بيان شده است: علمای قم در ديدار با وی و دادن اطلاعيه، رضاخان را از مخصمه «جمهوريت» نجات دادند و او با ارائه وجهه مذهبی و با نظر علمای حوزه، در قم دست از نظر خود برداشت. اين همکاری منحصر در ماجرای جمهوری نيست. حضور برخی علما هنگام تاج‌گذاری رضاخان پهلوی، ادامه همکاری از سوی جمعی از روحانيان و عالمان را می‌رساند.
    منظور از «حوزه» شخصيت‌های حوزوی و علمایی هستند که در حوزه قم حاضر و يا منتسب به آن بوده و فعاليت آنها به نام حوزه قم تلقی می‌شود. «غوغای جمهوريت» عبارت است از: تلاش رضاخان برای رسيدن به قدرت، از طريق برقراری جمهوری در ايران و از بين بردن حکومت قاجار که در اين زمینه علت مخالفت علما با اين فکر مطرح شده است.
    برای روشن شدن موضوع و پاسخ به پرسش اصلی، لازم است در آغاز به اختصار به هر دو جريان و اوضاع جهان اشاره‌ شود.
    1. آغاز حکومت پهلوی اول
    در سوم حوت (اسفند) 1299 کودتايی در ايران رخ داد که مرد شماره يک نظامی آن رضا ميرپنج قزاق و شخص سياسی آن مدير مجله رعد سيدضياء طباطبائی بود. در آغاز طباطبائی به مدت سه ماه به رئيس‌الوزرائی رسيد و کابينه‌اش در 4 جوزا (خرداد) 1300 برابر با 17 رمضان 1339 سقوط کرد.  اما آنچه در پشت پرده بود به قدرت رسيدن رضا ميرپنج بود. او به سرعت پله‌های ترقی را پيمود. در سال 1300 در کابينه قوام به تاريخ 14 جوزا (خرداد) 1300 به سمت وزارت جنگ رسيد  و در کابينه مستوفی‌الممالک در 25 دلو (بهمن) 1301،  همچنين در کابينه مشيرالدوله که 29 ميزان (شهریور) 1302 (11ربيع‌الاول 1342) سقوط کرد، اين سمت را حفظ نمود. 
    وقتی احمدشاه به فرنگ رفت او را در 16 ربيع‌الاول 1342 به سمت رئيس‌الوزرائی منصوب کرد  و فرماندهی کل قوا را به‌دست گرفت و پايه‌های حکومت خود را تقويت نمود. اما برای رسيدن به سمت اول مملکت، پيشنهاد ايجاد «جمهوری» را مطرح ساخت که موافقان و مخالفان سختی داشت. شهيد مدرس و جمعی زيادی از علما با نظر وی مخالف بودند و در مطبوعات آن زمان هم انعکاس داشت.
    2. تأسيس حوزة علميه قم
    حوزة علميه قم قدمتی ديرينه دارد.  آیت‌الله شيخ عبدالکريم حائری يزدی که هشت سالی (1340ـ1332ق) در اراک حوزة علميه پررونقی را تشکيل داده بود،  به قم دعوت شد تا به جای اراک، حوزة جديد قم را بنيان نهد. حائری در آغاز قرن چهاردهم، در رجب 1340،  برابر با فروردين سال 1301 حوزة قم را تأسیس کرد. تلاش آيت‌الله حائری بر امور علمی بود. ایشان از شاگردان ميرزای شيرازی بزرگ صاحب حکم تحريم تنباکو به‌شمار می‌آمد. 
    تشکيل حوزة جديد در قم نويدبخش حرکت علمی جديدی در ايران بود. احمدشاه آخرين پادشاه قاجار در 21 ربيع‌الاول سال 1342/ هشتم برج عقرب (آبان) 1302 برای عرض تبريک به مرحوم آیت‌الله حائری به قم آمد. 
    3. اوضاع سياسی اجتماعی جهان
    تحول ديگری که در آن مقطع رخ داده بود دگرگونی در سطح جهان و کشورهای همسايه ايران بود که اين کشور را متأثر کرد. مهم‌ترين آن تشکيل حکومت‌های جديد بعد از پايان جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری عثمانی در غرب ايران بود. کشورهای تحت نفوذ امپراتوری عثمانی تقسيم شدند و کشورهای متعدد و جديدی ايجاد شدند. کمال مصطفی آتاتورک با کودتای گروه «ترکان جوان» بر ترکيه مسلط شد و جمهوری جديدی را به جای امپراتوری قدرتمند سابق عثمانی ايجاد کرد. وی دارای تفکرات ضدمذهبی بود. وليعهد ايران در 24 ربيع‌الاول 1342/ 11عقرب (آبان) 1302 به وی تبريک گفت. 
    در همسايگی شمالی ايران نيز انقلابی رخ داد و لنين با انقلاب اکتبر 1917 در سال 1921 (1339ش) «اتحاد جماهير شوروي» را ايجاد و حکومت سلطنت تزاری را بکلی از بين برد و نظام جمهوری اشتراکی ايجاد کرد که به طرفداران وی «بلشويک» مي‌گفتند. 
    در شرق ايران هم از سال‌ها قبل در هند، انگلستان حاکم بلامنازع بود. از سوی ديگر، چون پادشاه حجاز شريف حسين در فروپاشی عثمانی با انگلستان همکاری کرده بود، انگليس بخشی از مناطق تحت حکومت عثمانی را در اختيار خاندان وی گذاشت. عبد‌الله پسر حسين را بر اردن و فيصل پسر ديگر وی را بر عراق گمارد. در راستای برگزاری انتخاباتی که منتخبان بايد توافق‌نامة تأمين‌کنندة منافع انگليس را امضا مي‌کردند، شيخ محمد خالصى‏زاده و سيدمحمد صدر از كاظمين به ايران و شيخ مهدى خالصى به حجاز تبعيد شدند (ذی‌قعده 1341ق).
    آیت‌الله سيدابوالحسن اصفهانى و ميرزاحسين نائينى و ساير علماى شيعه از اين اقدام برآشفتند و به نشانه اعتراض از عراق خارج و رهسپار ايران شدند. در افكار عمومى شيعيان، مسلم شد كه انگلستان علما را از عراق بيرون كرده و با اسلام اعلان جنگ داده‏ است. اصفهانى و نائينى پس از يك مسافرت 45‏ روزه در 1342ق وارد قم شدند و يازده ماه در قم ماندند و 18 رمضان 1342 به عراق بازگشتند. 
    4. اوضاع سياسی ايران
    اوضاع در ايران متفاوت بود. با اينکه ايران در جنگ جهانی اعلان بي‌طرفی کرده بود، ولی دچار مشکلات زيادی شد. دربار ايران در دوره قاجار تحت نفوذ انگلستان و روس تزاری بود. آخرين پادشاه قدرتمند قاجار محمدعلی‌شاه پس از تنش با مشروطه‌خواهان، با همکاری برخی عوامل روس، مجلس را به توب بست و بعد از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، به سفارت روس رفت. 
    در چنين اوضاعی که ديگر روس تزاری نبود، انگلستان تلاش داشت حکومتی دست‌نشانده خود در ايران ايجاد کند که وی را در چنين مواقعی به صورت رسمی حمايت کند. طبق اطلاعات به‌دست‌آمده رضا ميرپنج از نيروهای قزاق را برای اين کار مناسب دانست.  او با سرکوب مخالفان و هر قدرت احتمالي، امنيت کشور و اقتدار حکومت مرکزی را افزايش داد. اما برای رسيدن به چنين موقعيتی بايد حمايت اقشار گوناگون، به‌ويژه روحانيت را که در سال‌های گذشته نشان داد دارای نفوذ اجتماعی است، به‌دست آورد.
    کسی می‌توانست از حمايت اين قشر برخودار شود که خود را حامی دستورات اسلام معرفی کند. رضاخان که دیگر «سردار سپه» ناميده مي‌شد، برای رسيدن به موقعيت جديدی که برايش ترسيم کرده بودند، نياز به وجهه داشت. او برای رسيدن به هدف خود، دو کار موازی انجام ‌داد:
    1. کارهای به‌ظاهر مذهبی و عوام‌پسند: تظاهر به مذهب که توسط رضاخان انجام ‌گرفت، بخش عمده مردم و علما را به اين نتيجه رساند که وی به مسائل شرعی و مذهبی و اجرای قوانين اسلامی پايبندی دارد.
    ماجرای آوردن شمشير برای وی از عتبات در چهارشنبه نهم ذي‌قعده 1340 / 15 سرطان (تیر) 1301 و خلعتی از طرف حضرت ابوالفضل برای عوام‌فريبی و جذب نيروهای مذهبی نمونه‌ای از آن بود.  برگزاری مراسم عزاداری امام حسين در محرم 1341 / پایيز 1301 در قزاقحانه تهران همه را شگفت‌زده کرد، به‌ويژه اجرای مراسم شام غريبان.  سردار سپه جلوی قزاقان شمع به‌دست وارد تکيه «شيخ عبدالحسين» (ترک‌ها) شد.  آنقدر منظم بود که همه را شگفت‌زده کرد و مردم و حتی مجلسي‌ها را جذب نمود! برخی از قزاقان با سر و پای برهنه نوحه می‌خواندند. 
    2. ارتباط با علما و حوزة علميه قم و کسب حمايت آنان: جريان «غوغای جمهوريت» در اين زمینه قابل بحث است. وی در مجلس عزاداری حضرت سيدالشهداء به همراه قزاق‌ها در منزل آیت‌الله سيدمحمد بهبهانی شرکت کرد و چنان منظم بود که همه را به تعجب واداشت و رضاخان به آیت‌الله بهبهانی گفت: اينها سربازان امام زمان هستند و به آیت‌الله حائری می‌گفت: من مقلد شما هستم. 
    5. طرح «جمهوری»
    رضاخان برای رسيدن به حکومت ايران، مسئله «جمهوريت» و تغيير نوع حکومت را مطرح کرد. اين موضوع موافقان و مخالفانی يافت. علما و شهید مدرس به شدت با آن مخالف بودند و در جلسه 29 اسفند 1302 مجلس اين مخالفت خود را اعلام کرد و موجب شد بهرامی که از موافقان جمهوری و رضاخان بود، به صورت مدرس سيلی بزند. 
    در اين‌‌باره نوشته‌اند: معلوم شد احمدشاه از فرنگ برنمی‌گردد.
    نخست‏وزير مى‏كوشيد كه دودمان قاجار را از سلطنت بركنار كند. بنابراين در پايان سال 1923 پيكارى را به منظور سرنگونى قاجارها، انحلال نظام سلطنتى و برقرارى رژيم جمهورى‏ آغاز كرد. در آغاز رضاخان پشتيبان برقرارى رژيم جمهورى در ايران بود و مى‏خواست خودش را طبق نمونه كمال آتاتورك رئيس‏جمهور ايران جا بزند. 
    رضاخان در دوم حمل (فروردين) 1303 به مجلس ‌رفت. روزى كه بايد مجلس رژيم جمهورى را تصويب كند، ازدحام طبقات گوناگون در صحن مجلس و بيرون باغ فوق‌العاده بود. موافقان به وحشت افتادند، سردار سپه را به مجلس دعوت كردند. فرياد «مرده باد جمهورى» بلند بود. شيخ مهدى سلطان‌الواعظين روى پله حرف مى‏زد. سردار سپه با چوبدستى شيخ مهدى را سخت نواخت. امر كرد او را از پله پایین آوردند. در اين اثنا كلوخى به پشت گردن سردار سپه خورد، (به نقلی پاره آجری به پهلوی وی خورد ) حكم کرد مردم را بزنند. بعضى مردانه پيش آمدند و از بعضى نظاميان سلاح آنها را گرفتند. زد و خورد درگرفت. سرها و گردن‏ها شكست. تعداد زخمى‌های دو طرف را زياد گفته‌اند.
    مؤتمن‌الملك رئيس مجلس به سردار سپه پرخاش ‏كرد كه به چه قاعده‌ای مردم را در خانه امن خودشان مي‌زنى؟ ‌گفت: رئيس دولتم؛ انتظام با من است. سردار سپه را به اتاق رئيس ‌بردند، عذرخواهى ‏كرد و ‌گفت: حالا كه ملت موافق نيست‏ من از جمهورى صرف‏نظر كردم، ولى آقايان بايد تكليفى براى من معين كنند؛ با احمدشاه نمى‏توانم كار كنم. گفتند: فعلاً دستور بدهيد اشخاصى را كه توقيف كرده‏اند، آزاد كنند.  اين مخالفت سردار سپه را دچار مشکل کرد و دنبال راه‌حل بود.
    6. علت مخالفت با طرح «جمهوری»
    درباره علت مخالفت با جمهوری توسط علما و مردم می‌توان سه نظر بيان کرد:
    1. در ترکيه آتاتورک جمهوری اعلام کرد و برنامه‌هايش مخالف مذهب و دين بود. اين نگرانی وجود داشت که همين اتفاق در ايران بيفتد و به نقل برخي، آتاتورک را سرمشق خود قرار داده بود. 
    2. در روسيه هم که تبديل به «اتحاد جماهير شوروي» شده بود، اعتقادی به دين و مذهب نداشتند. بنابراين جمهوری در اين کشور مساوی با بی‌توجهی به دين بود.
    عين‌السلطنه در روزنامه خاطرات در اين‌‌باره به هر دو مورد اشاره مي‌کند:
    جمهورى شدن ايران را دنباله‏روى از جمهورى شدن تركيه و بالنتيجه پيش‏آمدن همان اوضاع و احوالى مى‏دانستند كه در آن كشور روى داده بود و در جرايد هم تغييرات ماهوى و صورى آنجا منعكس مى‏شد. جز اين، جمهورى شدن را مقدمه‏اى مى‏دانستند براى بلشويك شدن. كار مخالفت به جايى مى‏كشد كه زن‌ها بعكس عارف، از بابت اينكه جمهورى را ستايش كرده بود، تف انداخته بوده‏اند. 
    در گزارشی ذکر شده که بلشويک‌ها از جمهوری حمايت مي‌کردند. بعد از دست برداشتن از شعار «جمهوری» باز هم از طرفداران شاه حمايت مى‏نمودند؛  يعنی بعد از تغيير نظر رضاخان باز از او حمايت کردند.
    3. به نظر مي‌رسد که علت مخالفت سيدحسن مدرس دو موضوع مزبور نبوده، بلکه وی شخص سردار سپه را می‌شناخته که شخص مستبدی است و مقيد به مسائل دينی نيست و هدفش رسيدن به رياست کل کشور است. به همين سبب با جمهوريت مخالفت کرد. مدرس معتقد بود بايد ريشه اين خودسرى را كه واقعاً براى كشور خطرناك شده بود، كند.  در بحث «جمهوری» موافقان و مخالفان با هم درگير بودند.
    بنابراين افراد به علل فوق مخالف جمهوريت رضاخانی بودند و با بر قراری جمهوری در ايران مخالفت می‌کردند و خواهان حکومت مشروطه بودند. رضاخان دنبال راه‌حلی برای برون‌رفت آبرومندانه از اين مشکل بود.
    7. سفر به قم
    سردار سپه برای حل مشکل خود، در 11 فروردين 1303 با عنوان «خداحافظی با علمایی که عزم بازگشت به عراق داشتند» به قم آمد.  عين‌السطنه در اين‌‌باره آورده است:
    سردارسپه به قم وارد ‏شد؛ اول به حرم مشرف ‏شد، سپس خانه متولى‌باشى.
    آقايان را به زحمت راضى مى‏كنند كه ديدن كنند. اول خانه آقاى آقاسيدابوالحسن مى‏رود، بعد خانه آقاى نائينى‏. سپس مى‏خواهد خانه آقاشيخ عبدالكريم برود. آقا عذر مى‏خواهد. اصرار مى‏كنند، مى‏فرمايد: پس آن دو آقا هم بايد باشند. رئيس‌الوزراء شرفياب مى‏شود، چند ساعت چهار نفرى خلوت مى‏كنند. گفت‌وگوها آشكار نشده، جز آنكه تعهد مى‏كند اسم «جمهورى‏» برده نشود. 
    آنچه از قول آقاى شيخ عبدالنبى عراقی نقل شده حكايت از چهار خواسته دارد که درست به نظر نمي‌رسد:
    اول. انتشار اعلان و متحدالمآل به كل ولايات كه هركس اسم «جمهورى» ببرد مجازات شود.
    دوم. شش تن از وكلا، دبير اعظم، تديّن، احياءالسلطنه و حاجى ميرزايحيى دولت‏آبادى از مجلس خارج گردند.
    سيم: روزنامه‏نويس‌ها تبعيد و مجازات شوند.
    چهارم: مشيرالدوله وزير خارجه و مستوفى‌الممالك وزير داخله شوند. 
    اينها همه مسائل سياسی است که چندان مدنظر علما نبوده، بلکه ممکن است جزو پيشنهادات رضاخان بوده است. آنچه برای علما مهم بوده اجرای احکام اسلامی است که در اين چهار خواسته نيامده، ولی در مقاله روزنامه شفق توسط مديرش دشتی به آن اشاره شده است. 
    طبق اين مقاله، عظمت اسلام و جلوگيری از فحشا و مبارزه با منکرات هدف اين مرد بوده و حجج اسلام قم آن را درک کرده و به مردم توصيه قدردانی از وجود سردار سپه کرده‌اند. محتوای ديدار قم را بيان نکرده‌اند. اما اطلاعيه رضاخان نشانه‌ای از توجه سردار سپه و تعهد او به اسلام است.
    نکته مهم ديگری که در اين اطلاعيه به آن اشاره نشده نظارت علما بر قوانين مجلس است.
    8. اطلاعيه رضاخان بعد از بازگشت از قم
    رضاخان در بازگشت از قم اطلاعيه‌ای در 12 حمل (فروردين) 1303 منتشر و بر اسلام تأکيد ‌کرد. متن اين قسمت از نامه رئيس‌الوزراء چنین است:
    و چون من و کليۀ آحاد و افراد قشون از روز نخستين، محافظت و صيانت ابهت اسلام را يکی از بزرگ‌ترين وظايف و نصب‌العين خود قرار داده، همواره درصدد آن بوده‌ايم که اسلام روزبه‌روز به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانيت کاملاً رعايت و محفوظ گردد، لهذا در موقعی که برای توديع آقايان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه مشرف شده، برای توديع معظمٌ لهم، در باب پيشامد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنين مقتضی دانستيم که به عموم ناس توصيه نمايم که عنوان «جمهوری» را موقوف و در عوض، تمام همّ خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقيات مملکت را از پيش برداشته، در منظور تحکيم اساس ديانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من معاضدت و مساعدت نمايند. 
    در اين اطلاعيه چند نکته است:
    1. «صيانت ابهت اسلام» و ترقی اسلام و در ادامه، «تحکيم اساس ديانت» مطرح شده است.
    2. احترام مقام روحانيت کاملاً رعايت شود و محفوظ بماند.
    3. هدف اصلی خود را توديع با علما معرفی کرده است.
    4. در راه استقلال مملکت و حکومت ملی مساعدت شود.
    5. در پايان، الغای «جمهوريت» به خواست علما آمده است:
    از تقاضای جمهوريت صرف‌نظر کرده و برای ميل به مقصد عالی که در آن متفق هستيم، با من توحيد مساعی نمايند. رئيس‌الوزراء و فرمانده کل قوا: رضا.
    بنابراين وی مدعی پايبندی به اسلام و عظمت آن و کشور و حفظ مقام روحانيت است. در آغاز حکومت وی، علما از او که قول داد و آشکارا اعلان کرد، حمايت نمودند و حتی در مراسم تاجگذاری وی برخی علما شرکت کردند.
    به نظر مي‌رسد که انتظار توجه به اسلام و مسائل اسلامی را علما در ملاقات قم مطرح کرده‌اند، ولی هيچ گزارشی از اين جلسه ارائه نشده است، بجز سندی که بعداً به آن اشاره خواهد شد.
    9. اطلاعيه علما در قم
    آيات عظام در قم بعد از گذشت چند روز از اطلاعيه رئيس‌الوزارء، اين تگراف را به علمای تهران مخابره کردند:
    بسم اللّه الرحمن الرحيم.
    جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعيان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ايران دامت تأييداتهم.
    چون در تشكيل جمهوريت، بعضى اظهاراتى شده بود كه مرضى عموم نبود و با مقتضيات اين مملكت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقاى رئيس‌الوزراء ـ دامت شوكته ـ براى موادعه به دارالايمان قم، نقض اين عنوان و الغای اظهارات مذكوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شديم و اجابت فرمودند. ان ‌شاء ‌الله تعالى عموماً قدر اين نعمت را بدانند و از اين عنايت كاملاً تشكر نمايند.
    الاحقر ابوالحسن الموسوى الاصفهانى ـ الاحقر محمدحسين غروى‏ نائينى ـ الاحقر عبدالكريم حائرى. 
    در اين تلگراف که بعد از اطلاعيه سردار سپه صادر شد، بازهم خبری از محتوای مذاکرات نشده و فقط الغای «جمهوری» و قدردانی از نعمت وجودی رئيس‌الوزارء مطرح گردیده است.
    ولی گزارش مخبرالسلطنه متفاوت است. او تلگراف علما را مقارن و در هنگام قهر سردار سپه  و رفتن وی به رودهن که در 18 حمل 1303 رخ داد،  چنين آورده است: مقارن اين احوال خطاب به طبقات، تلگرافى از علما رسيد:
    نظر به مواعيد رئيس‌الوزراء در تشييد اسلام و منع از افكار خام، از او قدردانى بشود.
    ابوالحسن موسوى اصفهانى ـ محمدحسين غروى نائينى ـ عبدالكريم حائرى. 
    در اين خبر سخن از «تشييد اسلام» است و نشان مي‌دهد که تلگراف‌ها را طبق نظر خود تغيير می‌دادند. مخبرالسطلنه که بعداً نخست‌وزير رضاخان شد، اين‌گونه روايت مي‌کند، ولی در نقل قبلی خبری از «تشييد اسلام» نيست.
    10. تحليل‌ها درباره دردسر طرح «جمهوری»
    مخالفت با «غوغای جمهوری» چنان شديد بود که باعث درگيری شد. رضاخان درصدد راه‌حلی بود که از اين مخمصه محترمانه نجات يابد. به تعبير برخي، اين حاکمان بودند که علما را در اين زمینه وادار به موضع‌گیری سياسی کردند. 
    اما نادرست گفتند که رضاخان زمينه بازگشت علمای نجف را فراهم ساخت و آنان او را از مخصمه جمهوری نجات دادند؛ ولی به ديگر خواست‌های علمای قم اشاره نکردند.
    طبق آنچه نوشته‌اند، سردار رفعت با مرحوم اصفهانی و نائينی به نجف رفت و در بازگشت تحفه‌ای به منظور عوام‌فريبی ‌آورد: شمشيری منسوب به حضرت ابوالفضل که پرچمدار امام حسين بوده و تصويری از امام علی. رضاخان به شاه عبدالعظيم ‌رفت و شمشير را نيز دريافت کرد و به کمر خود بست و بعد در «باغ شاه» جشن گرفت و نامه‌ای هم از مرحوم نائينی در حمايت از وی منتشر شد. 
    وقتی کتاب تشيع و مشروطيت حائری منتشر شد و اين خبر در آن درج شده بود، خانواده نائينی شکايت کردند و اين خبر را انکار نمودند.  اين مطلب نشان مي‌دهد که دربار برای فريب افکار عمومی و مذهبی جلوه دادن رضاخان، از هر ابزاری استفاده کرده است. البته حائری انتساب نامه‌ای را به علما در تجليل از رضاخان نقد کرده است. 
    اما متأسفانه تحليلی که درباره نجات رضاخان از غوغای جمهوری توسط علما ارائه شده اين است که دولت ايران زمينه بازگشت علما را به نجف فراهم کرد و علما هم وی را از مخمصه جمهوری نجات دادند. حائري مي‌نويسد:
    در حقيقت، او (رضاخان) به مقام‏هاى مذهبى روى آورد و آنان با تلگراف خود، او را از يک رشته ناراحتي‌ها نجات دادند. اين رويدادها نشان مى‏دهد که در ايران، اين تنها مقام‏هاى مذهبى نبودند که گاه در کارهاى دولتى دخالت مى‏کردند، بلکه در مواقع لازم، سياستمداران نيز آنان را به دخالت مى‏خواندند و در حقيقت، از وجود آنان بهره مى‏بردند. رفتار حائرى در اين بحران سياسى به خوبى اين نکته را نشان داد. اگرچه او به شرکت در سياست کاملاً بى‌علاقه بود، ولى در داستان جمهورى‏گرى وادار گرديد که گامى به سود سردار سپه، بسانى که در بالا آمد، بردارد. 
    در اين تحليل هيچ اشاره‌ای به خواست اصلی علمای حوزه نشده است.
    در دائرة‌المعارف تشيع راجع به رابطه رضاشاه و سيدابوالحسن اصفهانى چنين آمده است:
    همدردى‏هاى ظاهرى سردار سپه با علماى تبعيدى و اقدامات جدى او براى اعاده حيثيت و بازگشت محترمانه ايشان به عراق، نوعى صميميت و نزديکى و تفاهم بين او با علما به وجود آورد که در رسيدن او به مقام سلطنت عامل مؤثرى بود. 
    در اين کتاب هم هيچ اشاره‌ای به خواست علما نشده است. او مي‌افزايد: اصفهانى و ساير علما نيز وقتى به عراق رسيدند (دوم ارديبهشت 1303) سپاسنامه‏اى براى سردار سپه فرستادند. 
    در اين دو نقل و تحليل هيچ اشاره‌ای به خواست علما از رضاخان نشده است. در ديگر آثار نيز خواست علما بيان نگردیده است.
    11. درخواست‌های علمای حوزة علميه قم از رئيس‌الوزراء
    رضاخان در مرحله اول، خود را طرفدار روحانيت و اسلام معرفی مي‌کرد و مدعی برآوردن خواسته‌های علما و مبارزه با منکرات بود. اين خواست علما در دو ديدار سردار سپه با علما و حوزويان رخ داد:
    1ـ11. ديدار با علمای قم
    دیدار در قم ـ چنان‌که بيان شد ـ گزارشی از مذاکرات آن به‌دست نيامده است. اما از برخی مضامين و اشارات نامه‌ای که از طريق خاندان اصفهانی به‌دست ما رسيده، مي‌توان برداشت کرد آيات عظام ثلاثه حمايت از اسلام و روحانيت را در اين مذاکرات درخواست کردند.
    در دیدار دوم حمايت از معرفی و گماردن پنج تن مجتهد برای نظارت بر قوانين مجلس طبق اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه و معرفی بيست تن از علما برای انتخاب پنج تن از جمع آنان برای نظارت بر قوانين مطرح شد، که در اين‌‌باره توضيح ‌خواهيم داد.
    2ـ11. ديدار با رضاخان در حرم اميرالمؤمنين
    رضاخان بعد از شکست شيخ خزعل به نجف رفت. اين خبر را روزنامه حبل‌المتين درج کرده، ولی گزارشی از مذاکرات به‌دست نداده است. 
    اما کتاب معارف الرجال درخواست علما را بيان کرده است. اين ديدار را دو ساعت قبل از اذان صبح در حرم اميرالمؤمنين با حضور آيات و حجج‌اسلام سيدابوالحسن اصفهاني، ميرزای نائيني، شيخ جواد جواهري، سيدمحمدعلی آل‌بحرالعلوم و ميرزامهدی پسر آخوندخراسانی دانسته است. در اين ديدار از رضاخان پيمان وثيق گرفتند که طبق نظر علما عمل کند و پنج تن برای نظارت بر مجلس تعيين شود و مذهب رسمی کشور جعفری باشد و نکاتی ديگر.  رضاخان بعد از سفر به عتبات، در 11 ديماه 1303 از راه کرمانشاه به ايران آمد.  اين تاريخ محدوده زمان سفر وی را به نجف مشخص مي‌کند.
    کمتر از يک سال بعد، در 9 آبان 1304 مجلس شورای ملی رأی به انقراض قاجار و تشکيل مجلس مؤسسان داد. 
    رضاخان با مذهبی معرفی کردن خود و با استفاده از وجهه علما در آستانه رسيدن به آرزوی نهایی خود، به قول‌های خود که به علما ‌داده بود وفا نکرد، به‌گونه‌ای‌که نوشته‌اند: در تاريخ 13 دی‌ماه 1304 آيات عظام اصفهانی و نائينی کنسول ايران را خواسته، به توهين مطبوعات به اسلام و علما اعتراض ‌کردند:
    مدتی است قلم جرايد ايران معطوف به هتک بي‌احترامی به دين اسلام و علما گرديده و در يک مملکت اسلامی با آن اقتدارات دولت، چرا بايد جرايد بي‌احترامی به دين و علما بنمايد و اوليای دولت سکوت نمايند؟! 
    درواقع اين دو عالم انتظار داشتند که سردار سپه اکنون که بر سرير قدرت نشسته، طبق قولی که داده است، مانع اين‌گونه جسارت‌ها شود؛ ولی حکومت گوشش بدهکار نبود. در نتیجه علمای نجف به فکر تذکر جدی افتادند. به نظر مي‌رسد رضاخان بيش از يک سال اضطراب‌آور، تلاش مي‌کرد با ظاهرسازی، خود را مذهبی جلوه دهد، ولی هنوز رسماً شاه نشده بود که به او تذکر وفای به عهد دادند. در 15 آذر، مجلس مؤسسان تشکيل شد و با تغيير برخی مواد قانون اساسی به سلطنت رضاخان رأی داد. و چند ماه بعد در ارديبهشت 1305، مراسم تاجگذاری برگزار و رضاخان رسما پادشاه ايران شد. 
    12. تلاش علمای نجف برای اعزام نماينده به تهران
    علمای نجف که متوجه شدند تذکرات آنان در رعايت قوانين اسلام و حفظ حرمت علما کارساز نيست، به فکر افتادند دو نماينده همراه با نامه‌ای به ايران اعزام کنند. زمان اعزام اين دو نماينده همزمان شده بود با قيام آقانورالله اصفهانی در قم.
    مخبرالسلطنه گزارش مي‌دهد که قرار است مراجع نجف دو نماينده بفرستند.  اعزام نماينده به تأخير ‌افتاد، ولی معلوم مي‌شود که آن دو یکی شيخ احمد شاهرودی بود، و ديگری آیت‌الله‌العظمی بروجردی که بعد از حج برای زيارت به نجف رفته بود.  همراه با اين اعزام، نامه‌ای برای رضاخان نوشته ‌شد که در آن نکاتی بیان گردیده که در مذاکرات قم در غوغای «جمهوری» بين آنان توافق شده بود.
    آیت‌الله‌العظمی بروجردی وقتی به ايران ‌آمد در مرز قصر شيرين دستگير ‌شد و مدتی زندانی و بعد آزاد گردید. خبر دستگيری ايشان توسط جمعی بيان شده، ولی علت آن بيان نگردیده است. شهيد مطهری از قول ايشان اين خبر را آورده است:
    مرحوم آیت‌الله بروجردى مى‏گفت: وقتى که مرا پيش پادشاه وقت (يعنى رضاخان) بردند به‌عنوان يک مقصر، هرچه در دلم فکر کردم، ديدم عظمت او مرا نمى‏گيرد و تحت تأثير قرار نمى‏دهد. 
    ديگران نيز اين مطلب را بيان کرده‌اند. پسر مرحوم نائينی از تشکيل جلسه در منزلشان در نجف و ارسال پيام شفاهی توسط آقای بروجردی به رضاخان سخن مي‌گويد.  مرحوم آیت‌الله سلطانی طباطبائی در مصاحبه با مجله حوزه نيز از دستگيری ايشان خبر داده و گفته است که در هنگام برگزاری مراسم ختم سرهنگ طهماسبی (14 فرودين 1307) در بروجرد، خواستار آزادی وی ‌شده است.  مجله 15 خرداد اسناد خبر دستگيری آیت‌الله بروجردی را که در 11 فروردين 1307 دستگير و در بيستم همان ماه آزاد شد، منتشر کرده  و حرکت ايشان را در دفاع از قيام آقانورالله دانسته است که به جهاتی به تأخير افتاد.
    13. نامه آيات عظام اصفهانی و نائينی به رضاخان
    اين نامه را نوه سيدابوالحسن اصفهانی توسط يکی از همکاران مجله حوزه از مشهد برای مجله حوزه ارسال کرده و تصویر آن در شماره 168ـ169 این مجله منتشر شده است (ظاهراً اصل آن در اسناد «کتابخانه آستان قدس رضوی» بايگانی شده است).
    از اين نامه برداشت مي‌‌شود که علمای ثلاث در قم در مذاکرات فروردين 1303 با رضاخان (در جريان غوغای جمهوری‌خواهی)، افزون بر توجه به اسلام، خواهان تعيين پنج مجتهد برای نظارت بر قوانين مجلس شدند و اسامی بیست تن از علما را برای انتخاب پنج تن جهت نظارت بر قوانين مجلس تحويل رضاخان دادند.
    ممکن است اين نامه از طريق دو نماينده ارسال شده باشد، يا دو نسخه داشته، يک نسخه ارسال و نسخه‌ای از آن در خاندان اصفهانی باقی‌مانده است. بنابراين در پاسخ به پرسش اصلی مي‌توان گفت: اگر علما با قدرت‌گيری رضاخان مخالفت نکردند و حتی شايد بتوان گفت به نوعی از قدرت وی حمايت کردند، بدليل تعهدی بود که وی برای اجرای احکام اسلام داد؛ همچنين اظهار تديّنی که مي‌نمود.
    متن نامه را در مقاله‌ای با عنوان «برگی زرين از تاريخ معاصر: نامه منتشرنشده از آيات عظام اصفهاني، نائيني» آورده‌ايم و به سبب طولانی شدن مقاله فقط يک بند از نامه را ـ که در آن اسامی بیست تن از علما آمده است ـ نقل مي‌کنيم: 
    دوم: اجراء فصل دوم قانون اساسى که انتخاب پنج نفر از مجتهدين عظام را براى عضويت مجلس به‌طور قانونيت ابديه غيرقابل نسخ مقرر داشته و اساس حفظ اسلاميت مملکت متوقف بر اين فصل است و در موقع حرکت از دارالايمان قم، آنچه وظيفه داعيان در معرفى بيست نفر مقتضى بود، اقدام شد. مع‌ذلک، تاکنون معوّق مانده، معلوم است حفظ اسلاميت مملکت را شخص اعلاحضرت به اقتضاء مقام سلطنت اسلاميه و اجراء قانون اساسى را هم رسماً در عهده دارند و با صدور مرحمتى غيرقابل تخلف به اجراء اين فصل قانون اساسى خاطر مبارک در آينده از کليه پيشامدهاى سوء، آسوده خواهد بود. ان‌شاء‌الله تعالى.
    سلخ جمادى الاولى 1346، الداعى محمدحسين الغروى النائينى. الداعى ابوالحسن الموسوى‏ الاصفهانى. 
    متن نامه به قلم مرحوم نائينی است. در اين فراز، هم بر اسلاميت کشور تکيه شده است و هم اينکه در قضيه حرکت از دارالايمان قم برای معرفی بيست تن اقدام شده است. در مقالة «اولين انتخاب و آخرين تلاش‏ها براى تعيين مجتهدان ناظر بر مجلس مشروطيت» اسامی اين بيست تن را ذکر کرده‌ايم که نام مدرس هم در جمع آنها آمده است، به‌گونه‌ای‌که در مجلس اصل موضوع مطرح شده، ولی به نتيجه نرسيده است.  تاريخ نگارش نامه معرفی بيست نفر ـ که به امضای مرحوم اصفهاني،‌ ميرزای نائينی و شيخ عبدالکريم حائری است ـ شعبان 1342 است، زیرا 11 حمل (فروردین ) 1303 برابر با 24 شعبان 1342 بوده؛ يعنی همان ايامی که رضاخان در جريان جمهوری‌خواهی به قم آمد. 
    خلاصه و نتيجه‌گيري
    از آنچه بيان شد، استفاده مي‌شود که عدم مخالفت علما با رضاخان در ابتدای حکومتش به سبب قول وی در توجه به مسائل دينی و دستورات اسلامی بود. اما نکات مهمی که مقاله به آنها اشاره کرده است:
    1. در ابتدای قرن چهاردهم شمسی حوزة علميه قم توسط مرحوم حائری تشکيل شد و در همان سال‌ها حکومت قاجار منقرض و رژيم پهلوی تشکيل گردید. اوضاع سياسی اجتماعی جهان بعد از جنگ جهانی اول تحولات وسيعی را در سطح جهان شاهد بود و بيشتر همسايگان ايران اين تحولات را به خود ديدند؛
    2. علما و مردم با جمهوری مخالف بودند. علت آن وضعيتی بود که بعد از جمهوری در ترکيه و شوروی رخ داد که پايبند به مذهب نبودند و گزارش‌های آن در روزنامه‌ها انعکاس مي‌يافت. اما مدرس، افزون بر آن، رضاخان را خودسر می‌دانست. در دو جلسه مجلس در 29 اسفند 1302 و دوم فرودين 1303 در مجلس درگيری به وجود آمد؛ هم مدرس سيلی خورد و هم رضاخان گلوخ يا آجر، و درگيری بين جمهوری‌خواهان و مخالفان آن شديد بود؛
    3. رضاخان به‌عنوان توديع با آيات عظام اصفهانی و نائينی به قم رفت و در جلسه‌ای با حضور اين دو بزرگوار و آیت‌الله حائری به مذاکره پرداخت که گزارشی از متن اين مذاکرات منتشر نشده است. ولی نتيجه آن صدور اعلاميه از سوی رضاخان بعد از بازگشت از قم در 12 فرودين 1303 بود که در آن بر اسلام، حفظ مقام روحانيت و مبازره با منکرات تصريح شده و در پايان، ترک جمهوريت را به صلاحديد علما دانسته است. بعد از اين اطلاعيه آيات ثلاث طی تلگرافی به علمای تهران ترک جمهوريت را مطرح و به دفاع ضمنی از سردار سپه پرداختند؛
    4. برخی تحليل‌های ارائه‌شده از ماجرای ديدار رضاخان با علما در قم (دو نمونه ذکر شده)، حکايت از آن دارد که موضوع حمايت ضمنی علما از رضاخان به جهت پي‌گيری وی برای بازگشت علمای نجف به عراق بوده است. علت اين تحليل، نبود گزارش مستند از مذاکرات قم است که به نظر می‌رسد تعمدی در آن بوده و آنچه از محتوای مذاکرات نقل کرده‌اند نادرست و غيردقيق است؛
    5. علت عدم مخالفت علما با رضاخان، و بعضا حمايت ضمنی از وی در ابتدای قدرتش، تظاهر او به دين‌داری و تعهدش در مذاکرات قم و نيز نجف (بعد از سرکوب شيخ خزعل) به پايبندی و حمايت از دين و مذهب بود؛ در همين زمينه، نکته مهم ـ که کمتر مطرح شده‌ است ـ تعهد به تحقق اصل دوم متمم قانون اساسی از طريق معرفی بيست نفر برای نظارت بر قوانين مجلس از سوی سه مرجع بود؛
    6. وقتی علمای نجف متوجه شدند رضاخان طبق تعهد خود عمل نمي‌کند، به کنسول ايران در نجف تذکر دادند، و زمانی که به نتيجه نرسيدند، هنگام قيام آقانور‌الله در قم، تصميم به اعزام دو نماينده از نجف به ايران گرفتند: يکی شيخ احمد شاهرودی و ديگری آیت‌الله بروجردی که بعد از حج به نجف رفته بود. ولی با تلاش شيخ مهدی فرزند آخوند خراسانی اين سفر به تأخير افتاد. مرحوم آیت‌الله بروجردی در يازدهم فرودين 1307 به ايران آمد و در مرز قصر شيرين دستگير و بعد از ده روز آزاد شد. نامه‌ای از آيات عظام اصفهانی و نائينی در دسترس است که به رضاخان نوشته و در آن به گوشه‌ای از مذاکرات قم يعنی معرفی بيست نفر از سوی سه مرجع برای تعيين پنج ناظر جهت نظارت بر قوانين مجلس است؛ امری که البته همچون تعهدات ديگر رضاخان، عملی نشد؛
    7. علما حمايت خود را از رضاخان مشروط به توجه وی به اسلام و حفظ حرمت روحانيت دانستند و او اين تعهد را به علما داد. در همين راستا، مسئله بسيار مهم حمايت از تعيين مجتهدان ناظر بر قوانين مجلس بود که سیاهه علمای مجتهد را از شهرهای گوناگون در قم به وی دادند و در مجلس پنجم در جلسه 30 خرداد 1303 توسط رياست مجلس مطرح گردید، ولی به نتيجه نرسيد.  این جریان به ما این درس را می دهد که آشنايی با سابقه افراد برای شناخت آنان لازم است. 
     
    پيوست

    متن نامه آيات عظام اصفهانی و نائيني، ص 1

    متن نامه آيات عظام اصفهانی و نائيني، ص 2
    متن نامه علماى نجف
    بسم اللّه الرحمن الرحيم
    فرصت وصول مستدعيات دولت‌خواهانه به حضور مبارک ملوکانه ـ ادام‌اللّه تعالى سلطانه ـ
    البته بايد اجمالاً به عرض حضور مبارک رسيده باشد که هريک از سلاطين بااقتدار عصر، که نواهاى ضداستقلال، ممالکشان را فاسد نکرده، براى جلوگيرى از سرايت اين فساد و شقاقلوسى در چه زحمت‏اند! و البته به اقتضای فرط نباهت و دوربينى و عاقبت‌انديشي‌هاى اعلا‌حضرت همايونى، ذخيره فرمودن يک قوه کافيه ايمن از تزلزل براى آينده مملکت، مدنظر مبارک خواهد بود.
    بحمداللّه تعالى، خداوند عالم ـ عزت کبريائه ـ بالاترين قوه کافيه دائميه ايمن از نقص و قصور به اعلا‏حضرت کرامت فرموده و آن قوه مقدسه ديانت است که در مقابل اين نواها، سنگى است دندان‌شکن و براى حفظ استقلال سلطنت در اعقاب لاحقه پشتيبانى است بس قويم، و اين قوه مبارکه را به ذات اقدس سپرده، حفظ آن را به کفايت کافيه و فطرت طيب و طاهر اسلامى اعلا‌حضرت موکول فرموده‏اند. و با اينکه حفظ اين امانت الهيه ـ عزّ اسمه ـ از اهمّ مکنونات ملوکانه بوده و هست، مع هذا، آزادى در منکرات اسلاميه و اجتماعات بر ضد ديانت و نشر مقالات مضره در جرائد و تجرّى به هر جسارت، حتى به اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء - صلوات اللّه و سلامه عليه ـ که در تمام عالم بزرگ‏ترين شعار مذهب تشيع است و امثال اينها و انضمام آنها به اغفالات اخير و منع کليه مبلغين ديانت از تبليغات شرعيه اسلاميه، مملکت را مشرف به اضمحلال نموده، حتى حکّام و نظامى‏هاى بعض بلاد محروسه چنين گمان کرده‏اند که بايد از شعائر دينيه اسمى هم برده نشود.
    البته به اندک توجه خاطر مبارک به اين پيشامدها و تذکر بعض قضاياى سابقه حضور مبارک واضح خواهد شد که مقصد اصلى در اين اغفالات و فعاليت‏هاى مجدّانه در محو اسلاميت، تمکّن در آينده از مکنونات ديرينه و رفع اين مانع قوى و هدم اين پشتيبان قويم استقلال سلطنت است و به اقتضاى تکليفى که در حفظ و تقويت آن قوه موهوبه الهيه ـ عزّ اسمه ـ در عهده ذات ملوکانه است، عنايات دين‌پرورانه در اجرای مهّمات اساسيه معروضه مبذول و اسلاميت مملکت را احيا خواهند فرمود، ان‌شاءاللّه.
    اول. اصدارِ اوامر اکيده تخلف‌ناپذير به اجرای دستخط‌هاى مبارکه صادره در جلوگيرى از منکرات اسلاميه و منع از کليه اجتماعات بر ضد ديانت و نشر مقالات مضرّه در جرائد. منع از ورود جرائد و مجلات متضمنه چنين مقالات که در خارجه طبع و به ايران حمل مى‏شود و اصدار امر متحد المآل به جميع حکّام و عسکريه بلاد محروسه در تعظيم شعائر دينيه و تدارک بعض سوء تفاهمات، ان ‌شاء ‌الله‏ تعالى.
    دوم. اجرای فصل دوم قانون اساسى که انتخاب پنج نفر از مجتهدين عظام را براى عضويت مجلس به‌طور قانونيت ابديه غيرقابل نسخ مقرر داشته و اساس حفظ اسلاميت مملکت متوقف بر اين فصل است. و در موقع حرکت از دارالايمان قم، آنچه وظيفه داعيان در معرفى بيست نفر مقتضى بود، اقدام شد. مع‌ذلک، تاکنون معوّق مانده، معلوم است حفظ اسلاميت مملکت را شخص اعلا‌حضرت به اقتضای مقام سلطنت اسلاميه و اجرای قانون اساسى را هم رسماً در عهده دارند و با صدور مرحمتى غيرقابل تخلف به اجرای اين فصل قانون اساسى خاطر مبارک در آينده از کليه پيشامدهاى سوء آسوده خواهد بود، ان‌شاء‌الله تعالى.
    سيم. بذل توجهات دين‌پرورانه به اصلاح دایره معارف به‌طورى‌که ابنای مسلمين که با فطرت پاک اسلامى پرورش يافته‏اند، با عقاید صحيحه به اين مکاتب و مدارس داخل مى‏شوند، بى‌دين و ضدمذهب و فاسدالعقيده خارج نشوند.
    و همچنين در علاج خرابي‌هاى حاصله از مدارسى که اجانب فقط براى افساد عقاید ابنای مسلمين و نصرانى کردن آنها احداث کرده‏اند. سابقاً هم اين معنى استدعا شده بود و وعده فرموده بودند. اينک بر حسب بعض مراسلات واصله از طرف وزارت جليله معارف، در هر دو امر اقدامى شده است. بديهى است تکميل اين اقدامات، به‌طورى‌که ابنای مسلمين از ورود به اين مدارس فاسد نشوند، از اهمّ مبانى حفظ اسلاميت مملکت است و ان‌شاء‌الله تعالى به گماشتن معلمين مذهبى در کليه مدارس و تهذيب اصول تدريسات از موجبات فساد و سدّ ابواب فسادهاى مدارس اجنبيه اوامر دين‌پرورانه شرف اصدار و اين ابواب فساد را بکلى مسدود و دين و دولت و ملت و مملکت را از تبعات آنها آسوده خواهند فرمود، ان‌شاء‌الله تعالى.
    چهارم. ازآنجایى‌که وظيفه مقاميه نوع علمای اعلام، مراقبت در حفظ شعائر و نواميس اسلاميه و موجبات توجه خاطر مبارک به دين‌پرورى و بذل رأفت و عطوفت پدرانه نسبت به عموم ملت را مقتضى است و براى حفظ قوه مبارکه ديانت که پشتيبان استقلال سلطنت است، به‌منزله حاملين لوای آن قوه‏اند، لهذا کسانى که اعدام آن قوه و برانداختن ريشه ديانت از مملکت اهمّ مکنوناتشان است تمام همشان به انفصال روحانيت از سلطنت و خوابانيدن لوای آن قوه مبارکه مصروف و پيوسته به هر وسيله که از دستشان برآيد در موجبات منفوريت آن طبقه جليله و انفصالشان از مقام اقدس کوتاهى ندارند و چنانچه خاطر مبارک را از معروضات متعرضين تجريد فرموده، به فراست و کياست ملوکانه تأملى فرمايند، حضور مبارک مکشوف خواهد بود که آن معروضات خائنانه از چه سرچشمه تلخ آب خورده و مى‏خورد و عياناً مشاهده خواهند فرمود که نوع علمای اعلام مرکز و بلاد جز توجه خاطر مبارک به دين‌پرورى و بذل رأفت و عطوفت پدرانه نسبت به طبقات ملت و محبوبيت کامله اعلا‌حضرت در قلوب عموم ملت ايران و قاطبه مسلمين عالم و تاريخ احيای دين و دولت شدن سلطنت ميمونه پهلويه در نظر ندارند و به‌رغم معاندين ديانت که دشمن‌ترين دشمنان استقلال سلطنت‏اند، در حفظ مقام و موجبات تشويقشان در قيام به وظائف دولت‌خواهانه معروضه و استحکام روابط روحانيت به مقام منيع سلطنت بذل عنايت دين‌پرورانه خواهند فرمود، ان ‌شاء ‌الله تعالى.
    در خاتمه مستدعيات دولت‌خواهانه که مبنى بر اکتفا به مهمات اساسيه است، چون علوّ مقام آقايان عظام علمای اعلام اصفهان ـ دامت افاضاتهم ـ و محل توجه عمومى بودن ايشان ـ خلفاً عن سلف ـ البته حضور مبارک واضح است و به موجب مرقوماتى که سابقاً از ايشان رسيده بود، به واسطه کثرت تجرّيات بر ضد ديانت براى جلب توجهات مبارک، به استحضار از حالت مملکت و استدعای اصلاحات دينيه چنين مسافرتى در نظر داشته‏اند و به واسطه اين پيشا‌مد اخير نظام اجبارى و کثرت ضجّه و ناله اهالى، قرار و ثبات از ايشان سلب شده، از روى فرط اميدوارى به دين‌پرورى و رأفت ملوکانه اعلا‌حضرت به عموم ملت اقدام نموده‏اند. معلوم است مأيوسى ايشان، نه‌تنها يأس علماء اعلام و اهل اصفهان است، بلکه موجب مأيوسى عموم علما و قاطبه ملت ايران و مؤدى به مفاسدى است که اجمال آنها على‌حده معروض و بذل عنايت ملوکانه و رأفت پدرانه به قلع اين ماده فساد و مزيد اميدوارى بخشيدن به عموم قاطبه ملت را سريعاً اميدواريم، ان‌شاء‌الله تعالى. ايام تاجدارى مستدام.
    سلخ جمادى الاولى 1346
    الداعى محمدحسين الغروى النائينى
    الداعى ابوالحسن الموسوى ‏الاصفهانى
     
     

    References: 
    • احمدي، مجتبی و دیگران، «چشم و چراغ مرجعیت»، مصاحبه‌های ویژۀ مجله حوزه با شاگردان آیت‌الله بروجردي، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.
    • آقابزرگ تهرانى، محمدمحسن‏، طبقات أعلام الشيعه (نقباء البشر)، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1430ق.
    • بهبودي، هدایت‌الله، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1393.
    • جمعی از نویسندگان مجله حوزه، علامه نائینی فقیه نظریه‌پرداز، قم، بوستان کتاب، 1386.
    • جمعی از نویسندگان، مؤسس حوزه، قم، بوستان کتاب، 1383.
    • حائري، عبدالهادي، تشیع و مشروطیت در ایران، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1364.
    • حرزالدین، محمد، معارف الرجال فی تراجم الرجال، قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشي نجفي، 1405ق.
    • دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، 1389.
    • دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، امين، حسن، مدخل «صفهاني»، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، 1379.
    • دائرةالمعارف تشيع، تهران، سازمان دائرةالمعارف تشیع، 1368.
    • ذاکری، علی‌اکبر، «اولین انتخاب و آخرین تلاش‏ها براى تعیین مجتهدان ناظر بر مجلس مشروطیت»، حوزه، 1390، ش 161، ص 144ـ205.
    • ـــــ ، «برگی زرین از تاریخ معاصر: نامۀ منتشر‌نشده از آیات عظام اصفهانی، نائینی»، حوزه، 1392، ش 168-169، ص 65-84.
    • شمیم، علی‌اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، 1387.
    • شهبازي، عبد‌الله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي؛ خاطرات فردوست، ویراسته عبد‌الله شهبازي، چ بیست و یکم، تهران، اطلاعات، 1386.
    • عین‌السلطنه، قهرمان ميرزاسالور، روزنامه خاطرات عين‏السلطنه، تحقیق مسعود سالور و ايرج افشار، تهران، اساطیر، 1378.
    • گرانتوسكى، ا. آ. و ديگران، تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمة كيخسرو كشاورزي، تهران، پويش، 1359.
    • گروه پژوهش بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، «اسناد منتشرنشده‌ای از همراهی آیت‌الله بروجردی با قیام حاج آقانور‌الله اصفهانی در دوره رضاخان»، 15 خرداد، 1399، ش 65و66، ص 81ـ152.
    • مخبرالسلطنه‏، مهديقلى هدايت، خاطرات و خطرات‏، چ ششم، تهران، زوار، 1385.
    • مدنی، سيدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361.
    • مستوفی، عبد‌الله، شرح زندگانى من، چ پنجم، تهران، ‏زوار، 1384.
    • مصاحب، غلامحسین، دائرة‌المعارف فارسی، چ سوم، تهران، امیرکبیر و کتاب‌های جیبی، 1381.
    • مطهری، مرتضی، یادداشت‌ها، تهران، صدرا، 1358.
    • مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، چ سوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1361.
    • ناظم‌الشریعه، محمدحسین، تاریخ قم، مقدمه و تعلیقات علی دوانی، قم، دارالفکر، 1350.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذاکری، علی اکبر.(1401) حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر*. ، 19(1)، 95-114

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اکبر ذاکری."حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر*". ، 19، 1، 1401، 95-114

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذاکری، علی اکبر.(1401) 'حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر*'، ، 19(1), pp. 95-114

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ذاکری، علی اکبر. حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر*. ، 19, 1401؛ 19(1): 95-114