، سال نوزدهم، شماره دوم، پیاپی 53، پاییز و زمستان 1401، صفحات 39-52

    اعتبار‌سنجی روایت کتاب «حدیقة الشیعه» درباره مقابله امام ‌هادی(ع) با صوفیان

    نویسندگان:
    قاسم خانجانی / استادیار گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / ghkhanjani1342@gmail.com
    چکیده: 
    براساس روایات متعددی، مقابله با صوفیان، به ویژه مخالفت با آن دسته از صوفیه که با رویکردی نادرست به اباحی گری و بی مبالاتی نسبت به احکام شرعی و حلال و حرام گرایش داشتند، از اقدامات رایج همه امامان معصوم(ع) شمرده می شود؛ اما مسئله این است که شکل مقابله با آنان یا سخنان امامان(ع) در برخورد با این دسته از صوفیان چگونه بوده است؟ یکی از این نمونه ها گزارش کتاب «حدیقة الشیعه» مربوط به مقابله امام هادی(ع) با گروهی از صوفیان در مسجدالنبی است که باید با دقت بیشتر واکاوی شود. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی و متکی بر بررسی روایی و تاریخی، به دنبال آن است که اعتبار این روایت را بسنجد. پس از این بررسی، به دست آمد که این روایت از نظر محتوا و ادبیات، با روش و منش امام هادی(ع) سازگاری ندارد؛ همچنان که با آموزه های صوفیه هماهنگ نیست. از لحاظ سند هم در منابع دست اول و روایات معتبر نیامده است و از نظر تاریخی نیز با توجه به زمان حضور امام هادی(ع) در مدینه و احضار ایشان به سامرا به این شکل قابل قبول نیست.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Validation of the Narrative of the Book "Hadiqat al-Shia" about Imam Hadi (PBUH)'s Confrontation with the Sufis
    Abstract: 
    According to several narrations, confronting the Sufis, especially opposing those Sufis who had a wrong approach to negligence and carelessness towards the shari'a and halal and haram rulings, is considered one of the common actions of all infallible Imams (PBUT). But the question is, what was the form of dealing with them or the words of our Imams (PBUT) in dealing with this group of Sufis? One of these examples is the report of the book "Hadiqat al-Shia" about Imam Hadi (PBUH)'s confrontation with a group of Sufis in Masjid al-Nabi, which should be analyzed more carefully. Using a descriptive-analytical method and relying on narrative and historical research, this paper seeks to measure the validity of this narration. The results show that this narration is not compatible with Imam Hadi (PBUH)'s method and character in terms of content and literature, as it is not compatible with Sufi teachings. On the other hand, this narration is not documented in the first-hand sources and authentic narrations, and from the historical point of view, considering the time of Imam Hadi (PBUH)'s presence in Medina and his summons to Samarra, this incident is not acceptable in this way.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    برخي از گزارش‌هاي تاريخي در سيره اهل‌بيت ممکن است در اصل، منشأ و ريشه‌اي داشته باشند، اما با گذشت زمان و مواجه شدن با سليقه‌هاي مختلف به شکلي غيرقابل قبول ارائه شده‌اند. مخالفت با صوفيان از جمله اين موارد است. هرچند در زمان برخي از امامان معصوم، مانند زمان امام صادق و امام رضا سخنان يا مخالفت‌هايي از جانب آنان با گروه‌هايي از صوفيه رخ داده و برخي از گروه‌هاي صوفيه مطرود امامان قرار گرفته‌اند، اما اين به معناي آن نيست که هر گزارش يا خبري را که حاکي از مخالفت با صوفيان است، با استناد به هر منبعي ـ هرچند ضعيف يا ناشناخته ـ به‌آساني مي‌توان پذيرفت.
    تصوف، هم در تشيع پيشينه‌ای قوي دارد و هم در اهل‌سنت؛ اما به نظر مي‌رسد صوفيان به طرز تفکر اهل‌سنت نزديک‌ترند و حتي به لحاظ سابقه و نيز تاريخچه پيدايش آنان، بايد خاستگاه اصلي آنان را جامعه اهل‌سنت دانست، به‌ويژه آنکه پايه‌گذاران نخستين تصوف که سران اوليه تصوف به شمار مي‌روند، همگي از اهل‌سنت بودند و نه‌تنها مدرک و شاهدي براي تشيع و ارتباط آنان با ائمه اهل‌بيت در دست نيست، بلکه شواهد و نيز كتاب‌هايي که از زمان‌هاي قبل از عصر صفويه (که تصوف رنگ تشيع به خود گرفت) از مشايخ صوفيه باقي مانده، بهترين گواه و دليل بر سني بودن مشايخ اوليه صوفيه است. 
    اما به‌ هر حال، آيا ادعاي صوفيان در انتساب به اهل‌بيت درست است يا خیر؟ و اينکه علاوه بر ادعا، آنان توانسته‌اند در مسير اهل‌بيت گام بردارند يا به بيراهه رفته‌اند؟ این موضوعي است که مجال ديگري مي‌طلبد و در اين مقاله محل بحث ما نيست. اما آنچه در اين مجال اهميت دارد و در اين نوشته بدان اشاره خواهد شد آن است که صوفيان در زمان برخي از امامان، از جمله امام صادق و به ظاهر در زمان امام ‌هادي حضور داشتند و مطرود اين دو امام بزرگوار قرار گرفتند.
    حال سؤال اين است که با توجه به خبري که وارد شده و در متن اين پژوهش بررسي خواهد شد، آيا صوفيان در زمان امامان، به‌ويژه زمان امام ‌هادي مطرود و ملعون آن حضرت قرار گرفته‌اند؟ مهم‌ترين خبري که درباره مقابله امام ‌هادي با صوفيان وجود دارد، در برخي منابع متأخر آمده که براساس آن امام ‌هادي به شدت با صوفيان مقابله کرده‌اند. ازهمين‌‌رو روايت مزبور، هم به لحاظ تاريخي، هم از نظر محتوا و هم از نظر روايي به بررسي و اعتبار‌سنجي نياز دارد تا روشن شود به چه ميزان مي‌توان به اين روايت اعتماد کرد.
    درباره موضوع اين پژوهش و همچنين درباره اين روايت پژوهش مستقلي صورت نگرفته است و جز چند نمونه در پايگاه‌هاي اينترنتي يا گفتارهاي عمومي و کارشناسان مذهبي، در اين‌‌باره پيشينه‌اي وجود ندارد که اين موارد نيز عموماً تأييد خبري است که اين پژوهش به بررسي آن مي‌پردازد.
    روش يا رويکرد پژوهش در اين تحقيق به صورت «توصيفي ـ تحليلي» و براساس مطالعات کتابخانه‌اي است. بر اين ‌اساس، با کاوش در منابع دست اول، به نخستين گزارش يا روايت در اين موضوع دست یافته و پس از آن با بررسي حديثي و تاريخي، مؤلفه‌هاي اين روايت ارزيابي ‌گردیده است. ابزار گردآوري داده‌ها در اين پژوهش، منابع، کتاب‌ها، پايگاه‌هاي اينترنتي و نرم‌افزارهاي علوم اسلامي است.
    متن روايت
    در کتاب حديقة الشيعه آمده است: ابن‌حمزه و سيد مرتضي رازي با واسطه‌اي از شيخ مفيد نقل کرده‌اند که او به سند خود از محمد‌بن الحسين‌بن ابي‏الخطّاب که از خواص اصحاب چند امام معصوم است، نقل نموده که گفت: در حالي ‌که در مسجدالنبي نزد امام ‌هادي بودم، گروهي از ياران آن حضرت، از جمله ابوهاشم جعفري، که مردي با فصاحت و بلاغت بود و نزد امام ‌هادي جايگاه ويژه‌اي داشت، نزد آن حضرت آمدند. سپس گروهي از صوفيه داخل مسجد شدند و در كناري به شکل دايره نشستند و مشغول ذكر و تهليل شدند. در اين هنگام امام ‌هادي خطاب به ياران خود فرمودند:
    لاتلتفتوا الي هؤلاء الخدّاعين، فإنّهم حلفاء الشياطين، و مخرّبو قواعد ‌الدين، يتزهّدون لإراحة الأجسام، و يتهجّدون لصيد الأنعام، يتجرّعون عمراً حتي يديخوا للايكاف حُمراً، لايهلّلون إلاّ لغرور الناس، و لايقلّلون الغذاء إلاّ لملئ العساس و اختلاس قلب الدفناس، يكلّمون الناس باملائهم في الحبّ، و يطرحونهم بإذلالهم في الجب، أورادهم الرقص و التصدية، و أذكارهم الترنّم و التغنية، فلايتبعهم إلاّ السفهاء، و لايعتقد بهم إلاّ الحمقاء، فمن ذهب إلي زيارة أحدهم حياً أو ميتاً، فكأنّما ذهب إلي زيارة الشيطان و عبادة الأوثان، و مَن أعان واحداً منهم فكأنّما أعان معاوية و يزيد و أبا سفيان؛ به اين فريبکاران توجه نكنيد كه آنان هم‌‏پيمان شياطين و ويران‌كننده پايه‏هاي دين هستند! تظاهر به زهد و پارسايي آنان براي راحتي جسمشان است و از تهجد و شب‏زنده‏داري هدفي جز به‌دست آوردن چارپايان ندارند. آنان عمري را به سختي مي‏گذرانند تا بتوانند با استفاده از ناداني مردم، براي خود مرکبي تهيه کنند. آنان جز براي فريفتن مردم به تهليل نمي‏پردازند و جز براي پركردن كاسه‏هاي طمع و به چنگ آوردن دل نادانان به خوردن غذاي كم مبادرت نمي‏ورزند. آنان چون با مردم سخن می‌گویند، همواره از محبت سخن به ميان مي‏آورند، اما با گمراهي‏هاي خود مردم را در چاه گمراهي مي‏اندازند. ورد آنان رقص و كف‌زدن و ذكر آنان آوازخواني و غناست. جز سفیهان كسي از آنان پيروي نمي‏كند و جز احمقان كسي به آنان معتقد نمي‏شود. هر كس به زيارت يكي از مردگان يا زندگان آنان برود گويا به زيارت شيطان و عبادت بت‏ها رفته است، و هر كس به يكی از آنان را كمك کند گويا معاويه و يزيد و ابوسفيان را ياري نموده است.
    يكي از اصحاب آن حضرت به ايشان عرض كرد: حتي اگر آن شخص صوفي به حقوق شما اهل‌بيت اعتراف داشته باشد؟ امام ‌هادي با خشم به او نگاه كردند و فرمودند: اين سخن را كنار بگذار! آيا اگر كسي به حقوق ما اعتراف داشته باشد به راهي مي‏رود كه خشم ما در آن است؟! آيا نمي‏داني كه اينان از پست‏ترين طايفه‏هاي صوفيه هستند. البته همه طوايف صوفيه جزو مخالفان ما هستند و روش آنها با طريقه ما مغاير است. آنان جز نصارا يا مجوسِ اين امت نيستند. آنان همواره سعي دارند تا با بازدم دهان‏هاي خود، نور خدا را خاموش كنند، درحالي كه خداوند نور خود را به حدّ كمال مي‏رساند، اگرچه كافران را خوش نيايد. 
    اعتبار‌سنجي روايت
    يک) منبع و سند روايت
    هرچند تعدادي از منابع متأخر اين روايت را نقل کرده‌اند،  اما با بررسي منابع موجود روشن مي‌شود که نخستين منبعي که اين روايت را آورده حديقة الشيعه منسوب به مقدس اردبيلي است. درباره انتساب اين کتاب به مقدس اردبيلي نظرات مختلف است. در نوشته‌ها و مقالات متعددي اين انتساب به تفصيل بررسي شده است که در اين مجال تنها به برخي از اينها اشاره مي‌شود:
    ديدگاه‌ها درباره نويسنده حديقة الشيعه
    در تحقيقات جديدي که صورت گرفته است، درباره نويسنده حديقة الشيعه چند ديدگاه وجود دارد:
    الف) ديدگاه کساني که معتقدند: نويسنده حديقة الشيعه مقدس اردبيلي است. ديدگاه يادشده نخستين‌بار (براساس آثار مکتوب) در کتاب اثني عشريه، نگاشته سال 1076 ق مطرح شده است.
    ب) براساس ديدگاهي ديگر، نويسنده آن معزالدين اردستاني است. مستمسک و مستند اين نظر افزون بر گفته افراد نزديک به زمان نگارش کتاب، نسخه‌هاي متعدد خطي از اين کتاب است که با نام‌هايي همچون کاشف الحق، هداية العالمين، کاشف الاسرار، فوز النجاح، مناقب قطب‌شاهي و روضة الاخيار موجود است، اما افرادي نيز بخش‌هايي عليه صوفيه بدان افزوده‌اند.
    ج) براساس ديدگاه ديگري، نويسنده حديقة الشيعه مقدس اردبيلي است، اما بخش صوفيه آن را ديگران به کتاب افزوده‌اند. اين نظر از ميرزاي قمي نقل شده است.
    د) برخي نيز گفته‌اند: نويسنده اين کتاب یکي از شاگردان علامه مجلسي است.
    هـ .) برخي ديگر نيز نويسنده کتاب را از شاگردان خود مقدس اردبيلي دانسته‌اند.
    اين ديدگاه‌ها با يک نگاه کلي، در دو گروه قابل دسته‌بندي است: گروهي که کتاب را به محقق اردبيلي نسبت مي‌دهند و گروهي که اين نسبت را در کل کتاب و يا ـ دست‌‌کم ـ در بخش‌‌هايي از آن رد مي‌کنند. گروه اول نوعاً کساني هستند که به صوفيه نظر مثبتي ندارند، و در مقابل، گروه دوم را کساني تشکيل مي‌دهند که ديدگاه مثبت يا بي‌طرفانه‌اي به آنها دارند. بر همين اساس، موافقان انتساب کتاب به محقق اردبيلي معتقدند: صوفيه اين کتاب را تحريف کرده و بخش‌هاي مربوط به صوفيه را از آن حذف نموده‌اند.
    در مقابل، مخالفان انتساب کتاب به مقدس اردبيلي بر اين باورند که کتاب در اصل، فاقد بخش صوفيه بوده، ولي بعدها دشمنان صوفيه مطالبي را عليه آنان وارد کتاب کرده‌اند و سپس آن را به شخص صاحب‌نامي، همچون مقدس اردبيلي نسبت داده‌اند تا از اين طريق، از وجهه مردمي او عليه صوفيه سود برند. 
    به‌طورکلي به نظر مي‌رسد با توجه به تحقيقات انجام‌شده و به دلايل متعدد، نمي‌توان حديقة الشيعه را به مقدس اردبيلي منسوب کرد. برخي از اين دلايل عبارتند از: ضعف علمي، ضعف رجالي، نقل احاديث و حکايت‌هاي ساختگي، ناآشنايي نويسنده با قرآن، اظهارنظرهاي نادرست درباره اشخاص، اشتباه در کتاب‌شناسي و مانند آن.
    برای نمونه، هنگام شمردن کنيه‌هاي اميرالمؤمنين علي، يکي از آنها را «ابوتراب» مي‌داند و وجه نامگذاري را از خوارزمي این‌گونه نقل کرده است که بين حضرت فاطمه و حضرت علي دلگيري و ناراحتي به وجود آمده بود. ازاين‌رو حضرت علي بر پهلو در مسجد به خواب رفته بودند و پيامبر فرمودند: «قم، يا اباتراب». 
    شيخ صدوق اين خبر را درخور اعتماد نمي‌داند و اعتقاد دارد بين این دو معصوم کدورتي بروز نکرده و روايت درست اين کنيه را نقل کرده است. 
    همچنين روايتي از کتاب الخرائج و الجرائح به سند صحيح از محمد‌بن سنان در این‌باره که مردي از چين خدمت امام صادق رسيد، نقل کرده است.  در اينجا، روايت محمد‌بن سنان صحيح معرفي شده، در حالي ‌که علماي رجال او را ضعيف شمرده‌اند و خود محقق اردبيلي نيز در جاي‌جاي کتاب مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، به ضعف وي اشاره دارد.  اکنون آيا مي‌توان چنين نسبتي به مقدس اردبيلي داد؟ آيا اين ظلم به ایشان نيست؟ اشتباه در سند هم نيست که بگوييم: در الخرائج و الجرائح ممکن است عبدالله‌‌بن سنان بوده؛ زيرا نام وي در الخرائج ذکر نشده است. 
    بررسي روايت از نظر سند
    موضوع ديگري که شایان بررسی است، سند و راوي اين روايت است. در سند اين روايت، هم به لحاظ راوي و هم از نظر اسناد و سلسله سند، مشکلاتي وجود دارد که پذيرش اين روايت را دشوار مي‌سازد. سند کامل روايت چنين است: ابن‌حمزه و سيد مرتضي رازي به واسطه‌اي از شيخ مفيد نقل کرده‌اند که او به سند خود از محمد‌بن الحسين‌بن ابي‏الخطاب نقل نموده که او در مسجدالنبي اين ماجرا را ديده است.
    اولاً، بايد توجه داشت که منظور از شيخ مفيد در اين روايت، شيخ مفيد معروف، يعني محمد‌بن محمد‌بن نعمان عکبري بغدادي (م 413 ق) نيست، بلکه منظور ابومحمد عبدالرحمن‌‌بن احمد‌بن حسين خزاعي نيشابوري، معروف به «شيخ مفيد» است که به او «مفيد نيشابوري» هم مي‌گويند. وی در ري اقامت داشته و از شاگردان سيد مرتضي علم‌الهدي (م 436 ق)، سيد رضي (م 406 ق) و شيخ طوسي (م460 ق) بوده است. 
    همچنين منظور از «سيد مرتضي»، سيد مرتضي علم‌الهدي (م 436 ق) و مشهور به «شريف مرتضي» و برادر سيد رضي نيست، بلکه منظور سيد مرتضي رازي، يعني سيد صفي‌الدين ابوتراب مرتضي‌‌بن داعي‌‌بن قاسم حسني رازي از علماي شيعه در قرن ششم هجري قمري است. وي همراه با برادرش ابوحرث مجتبي‌‌بن داعي، از مشايخ شيخ منتجب‌الدين قمي و از شاگردان شيخ مفيد عبدالرحمن خزاعي نيشابوري هستند و نبايد او را با سيد مرتضي علم‌الهدي اشتباه گرفت.
    منظور از «ابن ‌حمزه» نيز به‌ظاهر و چنان‌که مصحح کتاب حديقة الشيعه آورده، نصيرالدين عبدالله‌‌بن‌ حمزه طوسي‌ است  که از زمان درگذشت او اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما با توجه به حضور او در اصفهان پس از وفات منتجب‌الدين ابوالفتح عجلي (درگذشته به سال 600)،  بايد پس از سال 600 درگذشته باشد.
    ثانياً، در اين روايت، اشاره‌اي به سند آن نشده و تنها گفته‌اند: ابن‌حمزه و سيد مرتضي رازي از شيخ مفيد (عبدالرحمن خزاعي نيشابوري) با سند خود از محمد‌بن حسين‌‌بن ابي‌الخطاب چنين نقل کرده‌اند، در حالي ‌که ابن‌‌حمزه و سيد مرتضي رازي از علماي قرن ششم بوده‌اند و با توجه به آنکه شيخ مفيد (عبدالرحمن خزاعي نيشابوري) از شاگردان شيخ طوسي (م460 ق) بوده و بايستي اواخر قرن پنجم درگذشته باشد، و محمد‌بن حسين‌‌بن ابي‌الخطاب به سال 262 درگذشته،  در اين صورت، دست‌‌کم دويست سال ميان آنان فاصله است.
    از سوي ديگر زمان درگذشت مقدس اردبيلي را به سال 993 گفته‌اند  و ميان او با نخستين راويان، يعني ابن‌‌حمزه و سيد مرتضي رازي قریب به چهارصد سال فاصله است و در اين بين هيچ راوي يا منبعي به اين روايت اشاره نکرده است. ازاين‌رو گذشته از بحث انتساب نادرست حديقة الشيعه به مقدس اردبيلي، فاصله بسياري بين راويان و مقدس اردبيلي وجود دارد که روايت را در دو بخش از سلسله سند، هم قبل از سيد مرتضی «ابن‌ داعي» و هم بعد از شيخ مفيد خزاعي نيشابوري، منقطع و فاقد اتصال کرده است، و نه از نظر عقلي و نه از نظر سلسله استاد و شاگردي از هيچ نظر نمي‌توان بين اين دو ارتباطی منطقي برقرار کرد. همچنين با توجه به آنکه اين گزارش در منابع دست اول نيامده و نخستين بار در حديقة الشيعه مطرح شده و اين کتاب ـ چنان‌که اشاره شد ـ براساس تقابل با صوفيه نگارش يافته است، پذيرش اين روايت بسیار دشوار می‌نماید.
    البته برخي گفته‌اند: محدث جزائري در الانوار مانند همين روايت را به شکل مسند از قرب الاسناد از محمد‌بن حسين ابي‌الخطاب نقل کرده است،  در حالي ‌که سيدنعمت‌الله جزائري (م1112 ق) در کتاب الانوار النعمانيه (ج 2، ص 203) اين روايت را آورده و گفته است: اين روايت با سند از محمد‌بن حسين ابي‌الخطاب در کتاب قرب الاسناد نقل شده است. اما با بررسي مفصلي که انجام شد، در کتاب قرب الاسنادِ موجود هيچ اشاره‌اي به اين روايت نشده است و حتي درباره نکوهش صوفيان روايتي وجود ندارد و مشخص نيست که جزائري از چه منبعي اين روايت را نقل کرده است و ازاين‌رو اين روايت را در منبعي پيش از حديقة الشيعه نمي‌توان به‌دست آورد.
    دو) محتواي روايت
    روايت يادشده از نظر محتوا حاوي مطالبي است که نمي‌تواند از امام‌ هادي نقل شده باشد. برای نمونه، در اين روايت، زهد صوفيان ابزاري براي راحتي جسم، و شب‌زنده‌داري ابزاري براي به‌دست آوردن چارپايان دانسته شده است. اما «زهد» با «تصوف» تفاوت دارد و «زهد» اعم از «تصوف» است و از نظر صوفيان نيز معنايي کاملاً متفاوت و معاني متعددي دارد؛ اما وجه مشترک اين معاني بي‌اعتنايي به دنيا و توجه کامل به خداوند متعال است. 
    بر اين ‌اساس، تظاهر به زهد صوفيان با برخي از معارف صوفيانه سازگاري ندارد؛ از جمله آن‌که تظاهر به زهد با ماهيت تصوف هماهنگ نيست؛ زيرا هنگامي‌که از جُنَيد  درباره تصوف پرسيدند، گفت: تصوف آن است که با خدا باشي، بي‌هيچ‌گونه وابستگي به دنيا. 
    لذا اين روايت اطلاق دارد و همه انواع تصوف را محکوم کرده، در حالي ‌که تصوف دو گونه است و بعضاً مي‌تواند صحيح باشد، و بسيار بعيد است که امام ‌هادي زهد همه فرقه‌هاي صوفيان را نادرست بداند و تظاهر به زهد را که ممکن است از سوي عده‌اي از صوفيان فريبکار براي رسيدن به مقاصد دنيوي صورت گيرد، نمی‌توان به همه صوفيان تعميم داد و درباره آنان حکم يکساني روا داشت. پس اگر اين روايت صحيح باشد درصدد محکوم کردن نوع باطل تصوف است.
    علاوه بر آن، تظاهر به زهد صوفيان با خرقه‌‌پوشي آنان نيز سازگاري ندارد؛ زيرا پوشيدن خرقه نزد صوفيان، از رسوم موضوعه و در حکم تسليم به امر مرشد يا مراد يا پير يا شيخ است.  همچنين بايد توجه داشت که صوفيان راستين خرقه يا دلق يا مرقّع را «جامه تسليم» مي‌دانستند و معتقد بودند: خرقه‌پوش بايد خصومت و جفا و داوري را به يک سو نهد، وگرنه بهتر است اين جامه را از سر بِدَر آورد،  به‌ويژه آنکه از فايده‌هاي خرقه يکي تغيير عادت است و دوري از مألوفات طبيعي و لذت‌هاي نفساني؛ زيرا چنان‌که براي نفس در خورد و خوراک و شربت‌هاي گوناگون لذتي حاصل مي‌شود، در پوشاک نيز حظّي و لذتي است. 
    بنابراين خرقه‌پوشي با تظاهر به زهد در تضاد است، مگر آنکه صوفي ملتزم به لوازم خرقه‌پوشي نباشد و به نوعي به دنبال فريب باشد که در اين صورت، باز نمي‌توان درباره همه صوفيان چنين حکم کرد؛ آنچنان‌‌که در روايت يادشده آمده است.
    موضوع ديگري که بايد در آن تأمل کرد اين است که در روايت آمده: آنان (صوفيان) عمري را به سختي مي‏گذرانند تا بتوانند با استفاده از ناداني مردم، براي خود درازگوشي به زير زين آورند.
    اولاً، اگر آنان عمري را به سختي بگذرانند پس درازگوش را براي چه زماني مي‌خواهند؟ مگر نه اينکه آنان مي‌خواهند براي آسايش بيشتر استفاده کنند؟ اين آسايش آنان پس از عمري سختي که معلوم نيست چقدر از عمر آنان باقي مانده است، به چه کارشان مي‌آيد؟
    ثانياً، مگر در آن زمان درازگوش اين‌قدر ارزش داشته است که صوفيان بخواهند براي به‌دست آوردن آن به هر حيله و ريايي تمسک بجويند تا بتوانند درازگوشي به‌دست آوردند؟ با اينکه مي‌دانيم در آن زمان، مانند زمان‌هاي ديگر، مرکب‌هاي با ارزش ديگري، مثل اسب وجود داشته که ارزشي بيش از درازگوش داشته است و اگر صوفيان مي‌خواستند براي به‌دست آوردن آن تلاش کنند و سختي بکشند بايد براي به‌دست آوردن مرکب با ارزش‌تر دشواري‌ها را تحمل کنند.
    سه) بررسي تاريخي
    اين روايت از نظر تاريخي نيز حاوي مطالبي است که به نظر مي‌رسد نسبت دادن آن به امام ‌هادي نادرست باشد؛ از جمله آنکه مکان اين ماجرا در مسجدالنبي مدينه ذکر دانسته شده که به چند دليل درست نيست:
    دلیل نخست: با توجه به آنکه امام ‌هادي ‌بنا بر قول صحیح‌تر در سال 234 ق از مدينه به سامرا احضار شده و ديگر به مدينه بازنگشتند، اين ماجرا بايد پيش از سال 234 رخ داده باشد. حتي اگر تاريخ ديگر احضار امام ‌هادي را که در سال 243ق گفته‌اند، در نظر بگيريم باز هم به معناي آن است که پس از سال 243ق امام ‌هادي در مدينه حضور نداشته‌اند. اين تاريخ با برخي از بخش‌هاي روايت يادشده سازگاري ندارد.
    برای نمونه در اين روايت آمده است: امام ‌هادي فرمودند: ذکر گفتن اين عده از صوفيان رقص و آوازخواني است. اگر منظور امام از «رقص» همان «رقص و سماع» معروف صوفيه باشد ـ که به‌ظاهر چنين است ـ اساساً رقص و سماع پس از دوران حضور امامان و ـ دست‌کم ـ در سال‌هاي پاياني دوره امامت امامان وارد مراسم صوفيان شده است. آن‌گونه که از متون تاريخي برمي‌آيد، سماع و مجالس اختصاصي آن در اواخر قرن سوم هجري رسميت پيدا کرده است؛ زيرا حکايت کرده‌اند که در سال 245ق ذوالنون مصري  از زندان متوکل آزاد ‌شد، صوفيان گرد او آمدند و درباره سماع از او اجازه ‌گرفتند. در همين حال، قوّال  شعري ‌خواند و ذوالنون ابراز شادي ‌کرد.
    ابراز شادماني ذوالنون مصري بعد از آزادي، مقدمات اولين حلقه رسمي سماع را در سال 253 در بغداد فراهم ‌آورد.  این در حالي است ‌که ميان سال 253 که اين ماجرا رخ داده تا سال 243 که حداکثر سال حضور امام‌ هادي در مدينه بوده، ده سال فاصله است. پس چگونه امام‌ هادي از واقعه يا آييني ياد کرده که وجود خارجي آن مربوط به ده سال بعد است؟ مگر آنکه گفته شود: رسميت يافتن تصوف ممکن است مربوط به سال‌ها بعد باشد؛ اما چنين اعمالي از قبل وجود داشته است که اثبات آن نيز دليل و شاهد مي‌خواهد.
    بنابراين، اساساً از لحاظ تاريخي، رسميت رقص و سماع در ميان صوفيان به زماني برمي‌گردد که اصلاً امام ‌هادي در مدينه حضور نداشته‌اند و ازاين‌رو حضور اين صوفيان و رقص و سماع آنان در زمان حضور امام ‌هادي در مدينه يا مسجدالنبي قابل اثبات نيست، مگر آنکه گفته شود: اين اتفاق در زماني رخ داده که امام ‌هادي در سفر حج به مدينه آمده‌اند و در همان زمان در مسجدالنبي با اين جماعت مواجه شده‌اند و اين روايت نقل گردیده است، که در اين‌‌باره نيز بايد گفت: اولاً، آمدن امام ‌هادي به حج قابل اثبات نيست. ثانياً، بر فرض که آن حضرت به حج آمده باشند، همزماني حضور امام‌ هادي با حضور صوفيان در مسجدالنبي به سادگي اثبات نمي‌شود، هرچند منعي براي اين حضور وجود ندارد. اثبات آن نیز به شاهد و دليل نيازمند است.
    دليل دوم: در اين روايت آمده است که صوفيان پس از ورود به مسجد در کناري نشستند و به «لا اله الا الله» گفتن (تهليل) مشغول شدند.‌ بنابراين ذکر آنان گفتن «لا اله الا الله» بوده که از بهترين ذکرهاست. پس چه دليلي دارد که امام ‌هادي اين ذکر شريف را رقص و آواز قلمداد کنند؟ به‌ويژه آنکه صوفيان براي سماع و اذکار و اوراد خاص آن، از اذکار خاصي استفاده مي‌کنند که گفته‌اند: اين اذکار به «الوف»، يعني هزارها کشيده مي‌شود. 
    نمونه‌اى از اذکار و کيفيت انجام آن در برخي منابع به تفصيل آمده است که هرچند در خلال برخي از اين اذکار ذکر شريف «لا اله الا الله» وجود دارد، اما اين‌گونه اذکار با آنچه در روايت آمده بسيار متفاوت است؛ زيرا در اين روايت به چگونگي حالت‌هاي بدن که در ذکرهاي صوفيه وجود دارد، هيچ اشاره‌اي نشده است؛ اذکاري مانند «ذکر نفى و اثبات چهار ضربى»،  «ذکر جبروتى»،  يا «ذکر آورد و برد» که با حرکات بدن همراه است. 
    بر همين اساس، به نظر مي‌رسد اين تعدد و گونه‌هاي اذکار اساساً مربوط به دوره‌هاي بعد باشد و اصلاً در زمان امام ‌هادي اين اذکار با اين ويژگي‌ها پديد نيامده بود تا بخواهد مورد انتقاد آن حضرت قرار گيرد، به‌ويژه آنکه تصريح کرده‌اند که از جمله مستحسنات صوفيان که مورد انکار برخي از علماي ظاهر و قشري قرار گرفته، جمع شدن آنان براي شنيدن و سماع غنا و الحان است و وجه انکارشان آن است که گويند: اين رسم بدعت است؛ زيرا در زمان رسول و صحابه و تابعان و مشايخ گذشته معهود نبوده و برخي از مشايخ متأخر آن را وضع کرده‌ و نيکو شمرده‌اند. 
    بنابراين اگر ذکر صوفيان همان «لا اله الا الله» و تهليل بوده ـ چنان‌که در روايت بدان اشاره شده است ـ اشتغال به ذکر «لا اله الا الله» عيبي ندارد تا بخواهد مورد انتقاد امام‌ هادي قرار بگيرد و اگر رقص و سماع بوده، اين مربوط به دوره‌هاي بعد از امامان است.
    ممکن است گفته شود: در اين روايت از «سماع» نام نبرده‌اند و تنها به «رقص» و «تصديه» اشاره شده، اما با بررسي آثار صوفيه به‌دست مي‌آيد که رقص و سماع به‌طور معمول در کنار هم هستند. ازاين‌رو هنگامي‌که احمد‌بن محمد طوسي (درگذشته به قرن هفتم) رساله بوارق الالماع را در ردّ کساني نگاشت که سماع را حرام مي‌دانند، در ضمن استدلال براي حليت آن، رقص و سماع و دف و غنا را در کنار هم آورد.  همچنين به هنگام تشريح انگيزه سماع و رقص صوفيان گفته‌اند:
    وسايل عملي ديگري که به اختيار و اراده سالک است نيز براي ظهور حال فنا مؤثر است، بلکه براي پيدا شدن «حال» و «وجد» عامل بسيار قوي محسوب است؛ از جمله موسيقي و آواز خواندن، و رقص که همه آنها تحت «سماع» درمي‌آيد. 
    و حتي برخي رقص را از عناصر دروني سماع دانسته‌اند  و اين نشان مي‌دهد که به‌طور معمول رقص با سماع همراه، بلکه رقص جزئي از سماع است.
    درباره دليل اين‌گونه ورد گفتن نيز گفته‌اند: با گذشت زمان و گسترش خانقاه‌ها و تجربه‌هايى که از پيگيرى انواع اذکار خفى و جلى به‌دست مى‌آمد، برخى از رهبران طريقت مناسب ديدند که علاوه بر تأثير کلامى، براى تحريک بيشتر سالک، انواعى از حرکت جسمى را در حالات گوناگون بدن، بدان بيفزايند تا به سبب سرعت جريان گردش خون و گرم شدن بدن، سالک از حد اعتدال خارج شود و به يک حالت بي‌خودى برسد و جذبه و کشش روانى او شديدتر گردد؛  چنان‌‌که در اين گزارش اشاره شده است، اساساً پرداختن به اين‌گونه از اذکار با اين ويژگي‌هاي خاص مربوط به طي شدن ايام و گسترش خانقاه است که تمام آن به دوره‌هاي پس از امامان مربوط مي‌شود.
    دليل سوم: در اين روايت به همه صوفيان با يک چشم نگريسته شده و با آوردن فعل و ضمير جمع، درباره آنان قضاوتي يکسان صورت گرفته است، در حالي ‌که حتي درباره همين سماع، اختلاف‌نظر وجود دارد و برخي از فرقه‌هاي صوفيان سماع را قبول ندارند. در ميان صوفيان، سماع اهميت بسيار دارد، به‌گونه‌اي‌که چون از ابوحسين احمد‌بن محمد نوري پرسيدند: صوفي کيست؟ گفت: هرکس که سماعي را بشنود و انگيخته شود. 
    همچنين گفته‌اند: اعتدال و صفاي نفس يکي از وسايل کمال است، و چون موسيقي صيقل روح است و نفس را رقيق و لطيف مي‌کند و تقويت‌کننده شوق سالک صادق است ـ به استثناي بعضي از فرق ظاهربين و خشک (همچون فرقه نقشبنديه) که سلوک را تنها پيروي از ظاهر شرع مي‌دانند و از همان ظواهر خارج نمي‌شوند ـ بیشتر صوفيان سماع را ممدوح شمرده‌اند. 
    البته ممکن است برخي بگويند: «نقشبنديه»  مربوط به دوره‌هاي بعد است  و نمي‌توان نظر مخالف آنان را مدنظر قرار داد؛ اما با توجه به آنکه فرقه‌گرايي صوفيان از همان قرن نخست به وجود آمده،  و برخي از اين اختلاف نظرات نيز از همان ابتدا وجود داشته است، به نظر مي‌رسد نمي‌توان همه فرقه‌هاي صوفيان را يکي دانست و سماع و رقص را مقبول همه فرقه‌هاي صوفي قلمداد کرد. ازاين‌رو نمي‌توان درباره همه فرقه‌‌هاي صوفيه داوري يکسان داشت و درباره درستي يا نادرستي و همچنين مقبول بودن يا مردود بودن برخي از آداب و رسوم و عقايد آنان به شکلي يکسان حکم کرد؛ چنان‌که به سبب همين اختلافات ـ همان‌گونه که اشاره شد ـ براي اثبات حلّيت سماع، کتاب نوشته‌اند.
    حال که چنين است و اين‌گونه داوري براي افراد عادي روا نيست، به طريق اولي̍ و حتماً اين امر براي امام ‌هادي روا نيست که درباره همه صوفيان با فرقه‌هاي متعدد و عقايد متفاوت، حکم يکسان داشته باشند و ذکر و ورد آنان را رقص و آواز بدانند.
    دليل چهارم: موضوع ديگري که از نظر تاريخي قابل اثبات نيست همراهي ابوهاشم جعفري با امام ‌هادي در مدينه است. در اين روايت آمده است: ابوهاشم جعفري با امام ‌هادي همراه بود، در حالي ‌که گفته‌اند: ابوهاشم جعفري در بغداد سكونت گزيد؛ اما حاكمان ستمگر به سبب تشيع و جانبداري او از حق در سال 252 او را از بغداد به سامرا منتقل و در آنجا زنداني كردند. وي به سال 261 در بغداد درگذشت و همان‌جا به خاك سپرده شد.  ‌بنابراين قریب سال 253، يعني زماني که بحث «سماع» مطرح شده است ـ چنان‌‌که بدان اشاره شد ـ ابوهاشم جعفري در زندان به‌سر مي‌برده و نمي‌توانسته است با امام ‌هادي در مدينه همراه باشد.
    نتيجه‌گيري
    با بررسي و تحقيقي که صورت گرفت، مي‌توان به اين نتايج دست يافت:
    1. هرچند در برخورد امامان معصوم با برخي از صوفيان ترديدي نيست، اما هر خبري را درباره مقابله امامان با صوفيان به‌آساني نمي‌توان پذيرفت، به‌ويژه آنکه اگر خبري از نظر منبع، سند روايت، محتوا و از لحاظ تاريخي داراي تضاد يا ناسازگاري‌هايي باشد، بی‌ترديد بايد بررسي گردد و در صورت هماهنگي در ابعاد يادشده، پذيرفته شود. از جمله اين موارد، روايت کتاب حديقة الشيعه مربوط به مقابله امام ‌هادي با گروهي از صوفيان در مسجدالنبي است.
    2. با بررسي‌هاي يادشده مشخص شد اين روايت از نظر محتوا و ادبيات، با روش امامان معصوم، از جمله امام ‌هادي، سازگاري ندارد؛ زيرا در آن حکم يکسان امام درباره افراد يا همه فرقه‌هاي صوفيه وجود دارد و اين قضاوت از امام معصوم بعيد است.
    3. اين روايت از نظر سند نيز قابل پذيرش نيست؛ زیرا بين راوي روايت و ناقل آن در کتاب حديقة الشيعه، با توجه به حذف راويان مياني روايت، فاصله بسياري افتاده است.
    4. برخي از بخش‌هاي روايت با انطباق بر دوره زندگاني امام ‌هادي و حضور آن حضرت در مدينه و مسجدالنبي به لحاظ تاريخي قابل اثبات نيست.
    5. از همه مهم‌تر، اينکه منبع روايت، يعني کتاب حديقة الشيعه، هم به لحاظ انتساب آن به مقدس اردبيلي و هم از نظر نوع نگاه نويسنده، که براساس مقابله با صوفيان نگاشته شده و هم به سبب داشتن اشکالات علمي فراوان، مورد انکار جدي قرار گرفته است و نمي‌‌‌تواند قابل پذيرش باشد.
     

    References: 
    • ابونصر سراج، عبدالله‌بن علي، اللمع في التصوف، تصحيح و تحشيه رينولد آلن نيکلسون، ترجمة مهدي محبتي، تهران، اساطير، 1382.
    • پاکتچي، احمد، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1369.
    • جعفري، محمدعيسي، «بررسي انتساب کتاب حديقة الشيعه به مقدس اردبيلي»، معارف عقلي، 1387، ش 12، ص 7ـ47.
    • حرعاملى، محمد‌بن حسن، امل الآمل، تحقيق احمد حسيني، قم، دار الکتاب الاسلامي، 1362.
    • حلبي، علي‌اصغر، تاريخ تصوف و عرفان، تهران، زوار، 1392.
    • خطيب بغدادي، احمد‌بن علي، تاريخ بغداد او مدينة السلام، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1417ق.
    • خويي، ميرزاحبيب‌الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، تصحيح سيدابراهيم ميانجي، تهران، المکتبة الاسلاميه، 1400ق.
    • دهباشي، مهدي و علي‌اصغر ميرباقري فرد، تاريخ تصوف، تهران، سمت، 1384.
    • ذاکري، علي‌اکبر، «نادرستي انتساب حديقة الشيعه به مقدس اردبيلي»، حوزه، 1375، ش 75، ص 157ـ216.
    • ذهبي، شمس‌الدين، سير أعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.
    • شبستري، عبدالحسين، النور الهادي الي اصحاب الامام الهادي، قم، کتابخانه تخصصي اسلام و ايران، 1421ق.
    • صدوق، محمد‌بن علي، علل الشرائع، نجف، مکتبة الحيدريه، 1385ق.
    • طوسي، احمد‌بن محمد، بوارق الالماع في الرد علي من يحَرِّم السماع بالاجماع، به اهتمام احمد مجاهد، تهران، سروش، 1373.
    • علي‌شاه، سيدمظفر، جواهر غيبي، گردآوري ابوالحسن‌بن محمدحسن انصاري قادري چشتي، لکهنو هند، چاپ سنگي، 1304.
    • عميدزنجاني، عباسعلي، تحقيق و بررسي در تاريخ تصوف، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1367.
    • غلامعلي‌پور، محمدرضا، رقص صوفيانه، پژوهشي در سماع صوفيان، تهران، راه نيکان، 1390.
    • فروهر، نصرت‌الله، کارنامه تصوف، تهران، افکار، 1386.
    • قمي، شيخ عباس، سفينة البحار و مدينة الحکم والآثار، تهران، اسوه، 1414ق.
    • کلاباذي، ابوبکر محمد‌بن ابراهيم، التعرّف لمذهب اهل التصوف، به کوشش محمدجواد شريعت، تهران، اساطير، 1371.
    • کياني (ميرا)، محسن، تاريخ خانقاه در ايران، تهران، کتابخانه طهوري، 1369.
    • مقدس اردبيلي، احمد‌بن محمد، حديقة الشيعه، تصحيح صادق حسن‌زاده و علي‌اکبر زماني‌نژاد، قم، انصاريان، 1377.
    • ـــــ ، مجمع الفائده والبرهان، قم، مؤسسة النشرالاسلامي، 1403ق.
    • منتجب‌الدين، علي‌بن بابويه رازي، الفهرست، تحقيق سيدجلال‌الدين محدث ارموي، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي، 1366.
    • نجاشي، ابوالعباس، فهرست اسماء مصنفي الشيعه معروف به رجال، به کوشش سيدموسي شبيري زنجاني، قم، جامعة مدرسين، 1416ق.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم.(1401) اعتبار‌سنجی روایت کتاب «حدیقة الشیعه» درباره مقابله امام ‌هادی(ع) با صوفیان. ، 19(2)، 39-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسم خانجانی."اعتبار‌سنجی روایت کتاب «حدیقة الشیعه» درباره مقابله امام ‌هادی(ع) با صوفیان". ، 19، 2، 1401، 39-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم.(1401) 'اعتبار‌سنجی روایت کتاب «حدیقة الشیعه» درباره مقابله امام ‌هادی(ع) با صوفیان'، ، 19(2), pp. 39-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم. اعتبار‌سنجی روایت کتاب «حدیقة الشیعه» درباره مقابله امام ‌هادی(ع) با صوفیان. ، 19, 1401؛ 19(2): 39-52