جریانشناسی قاعدین در حکومت علوی؛ ریشهها و پیامدها
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
جريانشناسي فکري جوامع گذشته اسلامي امري مغفول در حوزه تاريخ اسلام محسوب ميشود. این در حالي است که با اين نگاه ميتوان کاوش بهتري در سير حوادث، وقايع و مسائل اجتماع داشت و سير تطور نظر و رفتارها را در جامعه اسلامي مشاهده کرد که اين موارد ميتواند بخش مهمي از آگاهيها از گذشته را شکل دهد.
تفکر «قاعدين» در دوره خلافت اميرمؤمنان علي مجالي براي حضور و ظهور يافت، اما شناخت اين جريان فکري از جهات گوناگون حائز اهميت است. توجه به پشتوانه فکري و فرهنگي قاعدين سبب ميشود شناخت بهتري از اين جريان در جامعه اسلامي بهدست آيد.
هدف از اين پژوهش تلاش براي تبيين دقيق وضعيت فکري و فرهنگي قاعدين و زمينههاي ظهور آن در دوران خلافت اميرمؤمنان علي است تا تصويري روشن از اين جريان و تأثير آن بر اطاعتناپذيري از حکومت ارائه گردد. بيترديد نخستين جرقههاي اوليه مخالفت از ناحيه قاعدين با امتناع از بيعت شروع شد و اين دستمايه ديگران شد تا در فضاي عمومي جامعه بحران ايجاد نمايد؛ زيرا اينگونه رفتارها و سخنان مقبوليت مردمي حکومت را زيرسؤال ميبرد. هرچند نميتوان انگيزه قاعدين از حرکت تضعيفکننده را به صورت کلي به تمام آنها نسبت داد، اما ميتوان علاقه بعضي از سران قاعدين به دستيابي به قدرت را انگيزه کافي براي آنان پنداشت.
درباره پيشينه اين موضوع نيز بايد گفت: تحقيقاتي درباره قاعدين انجام شده است؛ مانند:
ـ کتاب در راه نشستگان، اثر داود رنجبران (1395) که به معرفي حزب «قاعدين» پرداخته است.
ـ کتاب نقش قاعدين در حکومت امام علي، به کوشش ابراهيم خراساني پاريزي (1380)؛ در اين کتاب زمينه بروز تفکر قاعدين و نيز نقش آنها در وقايع حکومت امام علي مورد بحث قرار گرفته، اما بيشتر مباحث اين دو تحقيق به صورت کلي بوده و به ريشهها و مباني توجه نشده است.
ـ مقاله «قاعدين، دلايل، انگيزهها و نتايج عملکرد آنان در زمان خلافت علي» (خادملو، 1386)؛
ـ مقاله «تأثير کشتار صفين بر گسترش قاعدين» (عباسي و وكيلي، 1392)؛
در این دو مقاله برخي از اقدامات قاعدين مدنظر قرار گرفته است. با اينهمه رويکرد اصلي اين مقالات نيز چگونگي گسترش و توجه به انگيزههاي سياسي قاعدين است.
ـ مقاله «ضرورت بازنگرى در نقش جريان اعتزال در حکومت اميرمؤمنان» (سليماني، 1383)، که به جريانهاي دوره حکومت آن حضرت پرداخته و «قاعدين» را در شمار جريانهاي مهم اين عصر برشمرده، اما مجالي براي تبيين تخصصي آن نيافته است.
اثري که به موضوع اين پژوهش مبني بر تأثيرگذاري تفکر قاعدين بر اطاعتناپذيري جمعي از حکومت امام پرداخته باشد، وجود ندارد و به همين سبب، پژوهش حاضر در حد خود ميتواند نوآوري محسوب شود.
براساس آنچه گفته شد، چون ظهور قاعدين در مدينه و اوجگيري آن در عراق و کوفه بوده است، بايد تمام زمينهها و ريشه و عوامل دخيل بررسي گردد، بهويژه آنکه ريشه تمام مسائل در انديشه و تفکر است و تفکر قاعدين تأثير بسياري بر تحولات اين عصر داشته است.
نکته حائز اهميت آن است که وقتي از تفکر قعود و ترويج انديشه قاعديگري و تأثير در جامعه سخن گفته ميشود، به معناي پيوستن رسمي به جريان قاعدين نيست، بلکه مقصود تأثيرگذاري اين انديشه بر تفکر جامعه است. به تعبير ديگر، انديشه و رفتار قاعدين موجب ميشد در ناخودآگاه جامعه نسبت به تفکر آنان اقبالي صورت گرفته، انديشه آنان مورد توجه و تبعيت قرار بگيرد، حتي اگر به صورت رسمي در زمره قاعدين محسوب نشوند. ازاينرو ممکن است برخي افراد در زمره قاعدين مشهور نباشند، اما مروج افکار قاعديگري باشند.
مباني نظري
رفتارهاي انساني عمدتاً تحت تأثير دو عنصر «بينشها» و «گرايشها» است. بينشها ناظر بر ادراک بشري است و گرايشها نيز از اميال و غرايز بشري تأثير ميپذيرند. آنچه از تعامل ميان اين دستگاههاي ادراکي و غريزي بهدست ميآيد، موجب ميشود تا در نهايت، انسان کاري را انجام دهد و يا از انجام آن منصرف شود. از سوی دیگر پديدههاي اجتماعي حاصل افعال آدميان است و آدميان هم فاعلاني هستند که ارزش، اعتقاد، هدف، بر افعالشان دخالت آشکاري دارد. پس درواقع برخي از نمودهاي عيني رفتارهاي انساني در جامعه منجر به ايجاد پديدههاي اجتماعي ميشود.
براساس نظر اگوست کنت جامعهشناس، پديدههاي اجتماعي را بايد همچون پديدههاي طبيعي بررسي کرد. اين پديدهها داراي علتها و معلولهايي هستند و محقق بايد با تحليل پديدههاي اجتماعي از طريق روش تجربي، به کشف علتها بپردازد.
همچنين يکي ديگر از جامعهشناسان قواعدي را براي تبيين پديدههاي اجتماعي برشمرده که عبارتند از: هنگام تبيين هر پديده اجتماعي، بايد جداگانه به جستوجوي علت فاعلي پديده پرداخت. علت موجبه هر پديده اجتماعي را بايد در ميان وقايع اجتماعي جستوجو کرد. وظيفه هر واقعه اجتماعي را بايد با هدف اجتماعي معين و مرتبط با آن يافت.
بر اين اساس در شناخت پديده قاعدين و تأثيرگذاري آنان بر وقايع اجتماعي ابتدا بايد به صورت موردي و جداگانه ريشه افعالشان که برخاسته از بينشها و گرايشهاي خاص است، مدنظر قرار گرفته، علت و يا علل موجبه ظهور آنها شناسایي شود. پس از آن باید به بررسي تأثير آنان بر وقايع و پديدههاي اجتماعي توجه نمود که در اين صورت، شناخت بهتري از وقايع و عوامل تأثيرگذار بر آن حاصل ميشود، بهويژه که دوران خلافت اميرمؤمنان علي عرصهاي براي تقابل علني و عريان ميان تفکرات متفاوت دوران نخستين است.
فرضيه تحقيق
در پژوهشي که براساس سنخشناسي رفتار سياسي مخالفان امام علي در دوران خلافت بر روي 296 تن از مخالفان صورت گرفته، مشخص شده است که بيشترين گروه مخالفان امام در دسته مخالفت تداومي قرار داشته که از ابتدا با امام مخالف بودند. اگرچه اين پژوهش با معيار رفتار سياسي صورت گرفته، اما نتيجه آن از اين نظر مهم است که افرادي که از همان ابتدا با شناختي که از امام داشتند و نظر مساعدي براي حکومت و خلافت آن حضرت نداشتند، توانستند چنان تأثيري بر جامعه بگذارند که نهتنها مخالفان به صورت تداومي باقي بمانند، بلکه بخش قابلتوجهي از جامعه نيز با فرار از پذيرش فرامين حکومتي بر طبل اطاعتگريزي کوفته، زمينه اطاعتگریزي را به صورت قابلتوجهي افزايش دهند.
در اين ميان «قاعدين» از اهميت بيشتري برخوردارند؛ زیرا، هم از ابتدا در زمره مخالفان امام علي بودند و حاضر به بيعت نشدند و هم در ادامه، تفکر آنان در ميان ديگران، بهويژه مردم کوفه ترويج شد و زمينه اطاعتگریزی از حکومت آن حضرت را که بهعنوان خليفه وقت در مسند حکومت قرار داشت، بيشتر کرد. وجود تفکرات قاعديگري در ميان کوفيان نيز عامل ديگري بر فزوني اين اطاعتگريزي بود.
1. ظهور قاعدين در حکومت علوي
«قاعدين» يا عافيتطلبان يا بيتفاوتها جرياني با تکيه بر پشتوانه فکري است که در ابتداي خلافت اميرمؤمنان علي در حالي که همه احزاب و افراد به سرعت بيعت ميکردند، حاضر به بيعت نشدند. آنان با اين اقدام خود، تخم شک و ترديد را در جامعه اسلامي افکندند و از جريانهاي غالب جامعه اسلامي کناره گرفتند. اگرچه آنان در صف گروهها و جريانهاي چالشي و مخالف علني امام قرار نگرفتند، اما در صف ياران و همراهان ايشان نيز نبودند. افراد اين جريان فارغ از دو جبهه ياران و مخالفان امام، بيتفاوت به تماشا ايستادند و ظاهراً موضع بيطرفي اتخاذ کردند. در واقع آنان مقوله جديدي وارد تفکرات جامعه کردند که عبارت بود از: تمرد و اطاعتناپذيري از فرمان خليفه. اينگونه نگريستن به حاکميت در گذشته به صورت منسجم و يکپارچه وجود نداشت و اينک گروهي در قالب جريان شکل يافته بودند با تفکري که موجب آشفتگي در جامعة تحت حاکميت امام ميشدند.
قاعدين ميکوشیدند خود را بيطرف نشان دهند، اما سخنان و رفتار امام با آنها نشان داد در دسته حقمداران جاي ندارند. امام نيز برخلاف سنت خلفاي پيشين، هيچ اجباري به افراد اين جريان براي بيعت وارد نکردند و حتي پيشنهاد اصحابشان مبني بر تأديب و زندان ايشان را نپذيرفتند. از سوی دیگر امام به خوبي ميدانستند که اين جريان قابليت زيادي دارد، تا منشأ سوء استفاده ساير مخالفان و دشمنان امام باشد.
اميرمؤمنان علي از اين تخلف قاعدين به تلخي ياد کرده، گفتند: از ابنعمر، سعدبن ابيوقاص و محمدبن مسلمه اخباري به اطلاع من رسيده است که آن را خوش نميدارم و در اينباره ميان من و آنان حق حکم خواهد کرد. شيخ مفيد معتقد است: گرچه امام علي از تخلفکنندگان ناراضي بودند، اما بيعت تحميلي و اجباري را نيز نميپذيرفتند.
در کنار فضاي غبارآلود سياسي جامعه که با طمع بهدست آوردن قدرت از سوي مخالفان امام در سه جبهه ناکثين، قاسطين و مارقين پديد آمده بود، اقدام قاعدين بر التهابات جامعه ميافزود و موجب ميشد تا اطاعتپذيري در جبهه امام بيشتر افول کند، بهويژه که نه خواست امام بر استفاده از اجبار بر بيعت قاعدين بود و نه در آن شرايط امکان و صلاح لازم براي اين کار وجود داشت.
وقتي از سعد ابيوقاص درباره صحت ادعاي طلحه مبني بر بيعت به خاطر ترس از شمشير سؤال شد، پاسخ داد: من نميدانم شمشير بالاي سر او (طلحه) گرفته شده بود يا نه، ولي ميدانم که بيعت او با اکراه و از روي اجبار بوده است. در اينجا انتظار ميرفت که سعد در برابر اين پرسش، به نبود اجبار بر بيعت با امام تصريح کند؛ زیرا خود نيز با آن حضرت بيعت نکرده بود و اجباري هم نشده بود؛ اما با اينهمه او پاسخي داد که موجب ميشد حکومت امام دچار ضعف شود و در معرض اتهام قرار گيرد.
اساسيترين توجيه قاعدين در اين دوره بر عدم امکان شناسايي حق و باطل استوار بود، درحاليکه سران اين جريان گاهی به برتري و فضيلت امام علي اذعان داشتند. انديشه آنان که به ظاهر كنارهگيري از نزاعهاي داخلي جهان اسلام بود، در اين دوره رشد زيادي کرد و فضاي پر از شک و ترديد را در جامعه ايجاد کرد. اين جريان فکري بعدها زمينهساز شکلگيري «مرجئه» و حتي «معتزله» گرديد.
در مجموع، به لطف گروه قاعدين انديشه كنارهگيري از نزاعهاي داخلي جهان اسلام در زمان خلافت اميرمؤمنان علي رشد زيادي کرد و سبب شد تا بر عموم مردم جامعه نيز تأثيرگذار باشد، بهگونهاي که مردمِ متأثر از اين جريان کمترين همکاري و اطاعت را از آن حضرت داشتند و اگرچه اين اطاعتگريزي علتهاي ديگر نيز داشت، اما انديشه قاعدين در کنار آن عوامل، بستر بهتري براي توسعه مييافت، بهگونهایکه بيشترين گلايههاي پرتکرار امام از مردم برای همراهي نکردن و اطاعتگریزي مربوط به اواخر حکومت آن حضرت است.
2. بنيانهاي انديشه قاعدين پيش از ظهور
وقايع اجتماعي نيز همانند پديدههاي فيزيکي داراي علت است و قانون «علّيت» در پديدههاى سياسى و اجتماعى نيز کاربرد دارد، با اين تفاوت که در وقايع اجتماعي و تاريخي علل را بايد در آرمانها، انديشهها و خواستههاي انساني دنبال کرد. در همين زمینه بايد گفت: جريانهاي اجتماعي نيز وقايع يکباره پديدآمده نيستند؛ زیرا اين وقايع ريشه در گذشتهاي دارند که موجب شکلگيري و پيدايش ميشوند و براي شناخت وقايع بايد به سراغ اين ريشهها که گاه در انديشه و تفکر نهفته است، رفت. قاعدين نيز از اين قاعده کلي مستثنا نيست و به همين علت بايد براي شناخت بهتر و دقيقتر قاعدين به ريشههاي فکري اين جريان در دوره پيش از ظهور توجه کرد.
عبداللهبن مسعود (م32ق) بهعنوان معلم شهر کوفه و ـ آنگونه که گفته شده ـ مؤسس مدرسه کوفه نقش بسزايي در شکلگيري تفکر قعود و انديشه قاعديگري در کوفه دارد. اگرچه او پيش از آغاز خلافت امام علي از دنيا رفت، اما بررسي افکار او نشان ميدهد، به احتمال زياد اگر در زمان خلافت امام زنده بود، در صف قاعدين قرار ميگرفت؛ چنانکه شاگردان و اصحابش چنين کردند.
براساس روايتي از پيامبر اکرم در صحيح بخاري، عبداللهبن مسعود يکي از چهار نفري است که ميتوان قرائت قرآن را از آنان خواست و با اينکه عبداللهبن مسعود از صحابي برجسته پيامبر شمرده ميشد که همواره همچون ساير صحابه در سختترين شرايط ممکن از آن حضرت حمايت و همراهي کرده بود، اما در منابع کهن و معتبر تاريخي نشاني وجود ندارد که وي در حوادث جانشيني پيامبر از امام علي دفاع کرده باشد. ازهمينروي بايد او را در زمره طرفداران انديشه خلافت دانست؛ چنانکه در عصر خلفاي نخست با سياستهاي ترسيمشده دستگاه خلافت همگام و همرأي شد و نگرش فکري وي از خلفا، بهويژه خليفه دوم ﺗﺄثير بسزايي گرفته بود.
خليفه دوم او را با عنوان «معلم قرآن» به کوفه فرستاد و دربارهاش به مردم کوفه نوشت: «اي مردم، کوفه شما سَر اعراب و سالار هستيد. شما تيرِ من هستيد که با آن هر که را از هر سو آهنگ ميکند، نشانه قرار ميدهم. اينک عبداللهبن مسعود را براي شما برگزيدم و پيش شما گسيل داشتم و شما را براي استفاده از او برخود ترجيح دادم».
ابنمسعود همراه عمار ياسر که حاکم کوفه شده بود، به اين شهر وارد شد و در کنار والي شهر جايگاه والايي يافت.
ابنمسعود را بايد مروج ديدگاه خليفه دوم در مباحث ديني دانست، بهگونهایکه ابنحجر گفته است: عبداللهبن مسعود در جايي که نصي از کتاب يا سنت نبود، به روش عمربن خطاب از نظر خود بهره ميگرفت و او جز در موارد بسيار اندک با عمر مخالفت نکرد.
اين مطلب به خوبي نشان ميدهد که ابنمسعود قرابت فکري زیادی با خليفه دوم داشته است. افزون بر اين، وي در سخنان خود نيز به اين تشابه فکري خود و عمر تصريح کرده و درباره جايگاه و شخصيت عمربن خطاب نزد خود چنين گفته است: «اگر همه مردم به راه و مسيري روند و عمر به راه و مسيري ديگر رود، من راه و مسير عمر را ميروم».
مسيري که ابنمسعود از آن سخن ميگويد همان جرياني است که بر کفايت کتاب خدا براي مسلمانان تأکيد میکرد و با بيان جملهِ «حَسبُنا کتاب الله» و اصرار بر جلوگيري از تدبر و تفسير قرآن و ثبت و نقل سنت نبوي، رويکردي جديد از فهم ديني ارائه کرد. در اين رويکرد «قول صحابه» و «رأي و حکم» حاکم شرعي جامعه و مبناي نوين در برداشتهاي ديني تلقي ميشد که به سرعت با عنوان «اجتهاد و رأي» در ميان صحابه و همچنين تابعان و ديگر مسلمانان بهمثابه مکتبي شناخته شده درآمد.
برخي بر اين باورند که انگيزه آنان از اقدام اکتفا به قرآن، در خصوص جانشيني پيامبر بوده است؛ زیرا طرفداران خلافت دريافتند احاديث نبوي ديگري نيز درباره جانشيني وجود دارد. پس مصمم شدند تا از نگارش حديث و حتي نقل آن به شدت جلوگيري کنند. در هر صورت اين اقدام موجب شد تا صحابه پيامبر از نقل و نشر حديث به شدت اجتناب ورزند و اين مطلبي است که در رفتار آنان به خوبي مشاهده ميشود. عبداللهبن مسعود نيز در قبال احاديث پيامبر چنين رويکردي داشت.
بنا بر نقل خطيب بغدادي، علقمه کتابي از مکه يا يمن آورده بود؛ صحيفهاي که در آن احاديثي درباره اهلبيت پيامبر درج شده بود. وقتي صحيفه را به عبداللهبن مسعود دادند وي آن را به کنيز خود داد تا در طشت آبي قرار دهد که از بين برود. وقتي به ابنمسعود گفته شد: در اين صحيفه بنگر شاید احاديث نيکويي دارد، او در حالي که آن را با آب ميشست، آيه 3 سورة «يوسف» را قرائت کرد: «نَحنُ نَقُصُّ عَلَيکَ اَحسَنَ القَصَصِ بِما اُوحَينا اِلَيکَ هذا القُرآنَ» و سپس گفت: «دل انسان بسان ظرفي است که بايد آن را با قرآن سرگرم کند. پس آن را با غير قرآن مشغول نسازيد».
همچنين گفته شده است: خليفه دوم و ابنمسعود امر به از بين بردن احاديث ميکردند. منابع تصريح دارند كه ابنمسعود در شمار صحابهاي بود كه فتوا مىداد و مردم در مسائل فقهى به او رجوع مىكردند و فتاواي او چنان زياد بود كه يك مجلد بزرگ را پر مىكرد و شاگردان او اين فتاوا را مینوشتند و ثبت مىكردند.
بدينسان ابنمسعود مدرسه علمي و تفسيري کوفه را براساس چنين انديشهاي پايهريزي کرد و به همين سبب گفته شده است: اهل کوفه فقه را بر قاعده «تخريج» (به معناي قانون فتوادادن و رأي) بنا نهادند و در مقايسه با مدينه، ويژگي کوفه در اين بود که اعتماد به رأي و اجتهاد را بيش از نقل میدانست و اين نکته به علت فراواني اختلاف نظر در ميان آنان بود.
مکتب علمي که توسط ابنمسعود در کوفه ايجاد شد، توسط شاگردانش بجد دنبال گردید. مسروقبن اجدع همداني، اسودبن يزيد نخعي، شريحبن حارث بن قيس (شريح قاضي)، علقمةبن قيس نخعي، و عبيدةبن عمروبن قيس سلماني از جمله پنج شاگرد خاص عبداللهبن مسعود بودند که به مردم قرآن و سنت ميآموختند و نظريههاي او را ترويج ميکردند.
نکته اينجاست که پرورشيافتگان چنين تفکري نسبت به مسائل سياسي خنثا عمل ميکردند. به همين علت در نزاع معاويه با اميرمؤمنان علي اين گروه با هيچيک از طرفين نبودند. منقري نقل ميکند: قاريان، از جمله علقمةبن قيس نخعى، عبداللهبن عتبه و عامربن قيس با برخی از کسانی كه در آن اطرافشان بودند، در جنگ صفين حضور داشتند، اما در کنار معاويه و امام على قرار نگرفتند.
برخی از ياران عبداللهبن مسعود مانند ربيعبن خثيم که رهبري چهارصد تن را بر عهده داشت، نزد حضرت علی آمده، گفتند: اى اميرمؤمنان، ما با وجود شناخت برترى شما، در اين پيكار شك داريم و نه ما و نه تو و نه ديگر مسلمانان هيچكدام از وجود افرادى كه با دشمنان برونمرزى پيكار كنند بىنياز نيستيم. پس ما را در برخى مرزها بگمار كه آنجا باشيم و در دفاع از مردم آن مناطق بجنگيم. اميرمؤمنان على او را به حدود رى فرستادند و نخستين پرچمى كه در كوفه بسته شد پرچم (مأموريت مرزدارى) ربيعبن خثيم بود.
ابووائل اسدي کوفي يکي ديگر از شاگردان مکتب تفسيري عبداللهبن مسعود ميگويد: در صفين چهار هزار تن بوديم که بيرون رفتيم و حضرت علي نزد ما آمد و چندان با ما گفتوگو کرد که دوهزار نفر برگشتند. منقري مينويسد: بيشتر مردم با حضرت علي در جنگ همراه بودند، بجز ياران عبداللهبن مسعود که حاضر به چنين کاري نبودند. اين عملکرد پيروان عبداللهبن مسعود در جنگ صفين و پس از آن، بازتابهاي منفي گستردهاي بر روحيه کوفيان برجاي گذاشت.
در خوشبينانهترين حالت، گفته ميشود: اين افراد زمينه ايجاد دودلي در ميان سپاهيان فراهم کردند؛ اما بايد توجه داشت که اين حرکت جز تضعيف روحيه نيروهاي اميرمؤمنان و تقويت دشمن، به گسترش تفکر قعود و رخوت کمرشکني در ميان جامعه اسلامي دامن زد و افزون بر همه اينها پيامد اصلي آن اطاعتگریزی از حکومت امام بود. این نگرش موجب شد گريز از پذيرش دستورات حکومتي آن حضرت بهطور فزاينده در جامعه رشد کند. بدینسان بايد بخشي از علل ظهور و بروز قاعدين را در انديشههاي عبداللهبن مسعود و مکتب علمي او در کوفه جستوجو کرد.
تأثير اين گروه از شاگردان و اصحاب ابنمسعود در کوفه را در حوادث بعدي نيز ميتوان مشاهده کرد؛ چنانکه در حوادث بعدي، مانند خلافت امام حسن، قيام مسلمبن عقيل در کوفه و واقعه کربلا نيز ردپاي از اقدامات اين جريان و طرفدارانشان ديده نميشود. با آنکه آنان داراي پايگاه علمي و مرجعيت ديني در ميان مردم بودند و ميتوانستند نقشي پررنگ در ايجاد و بروز جريانها و وقايع سياسي دهههاي 40 تا60 هجري داشته باشند، خود را از مسائل سياسي کنار کشيده، بر شيوه خنثا عمل ميکردند.
3. قراء و گسترش انديشه قاعدين
نقش نخبگان در تغييرات اجتماعي را نبايد دستکم انگاشت؛ چنانکه جامعهشناسان به نقش اين گروهها توجه زيادي نشان داده و از قدرت و نقش آنها در تغييرات اجتماعي به صورت جدي ياد نمودهاند. ازاينرو ميتوان گفت: قراء در حوادث صدر اسلام نقش نخبگان را در جامعه داشتند. واژه «قُرَاء» از مصدر «قرائت»، و «قاري» مفرد اين واژه است.
درباره اينکه مقصود از «قاري» فقط تلاوتکننده و يا خواننده قرآن با لحن خوش است و يا اينکه عالمان قرآن و دين را نيز شامل ميشده نظرات متفاوتي وجود دارد. همچنين در اينکه مفهوم «قرّاء» در قرنهاي گوناگون با هم تفاوت داشته نيز ترديدي نیست. اما درباره دوره مدنظر، مقصود آن است که اين گروه عدهاي از صحابه بودند که از چگونگي قرائت قرآن و برخي مفاهيم آن اطلاعاتي داشتند و در جامعه بهعنوان حاملان قرآن شناخته ميشدند.
جريان «قراء» بهعنوان يک طبقه فرهنگي مشخص، چه در تاريخ علوم ديني و مباحث فرهنگي و چه در وقايع سياسي اين عصر مشاهده ميشود و از آنها بهمثابه مراجع فرهنگي و ديني مردم نيز ياد شده است. البته ظاهراً اصطلاح «قراء» ارزش عاطفي نيز داشته است.
ولهاوزن معتقد است: قراء از قبيله و طيف معيّني نبودند و تمايلات و جهتگيريهاي گوناگوني ميان آنان ديده ميشد. آنان از صحابه و يا از تابعان بودهاند. پيدايش و ورود قراء به مسائل اجتماعي به عصر خليفه سوم ميرسد و ظاهراً رفتار نادرست عثمان با قراء بر عدم محبوبيت او افزوده است.
قُراء را بايد گروهي از زاهدان جامعه اسلامي دانست که بسياري از مردم طالبِ زندگي ديندارانه بهطور طبيعي رفتار و صفات آنان را به خود ميگرفتند. این در حالي است که تأثيرگذاري قراء در جامعه ـ در حالی که آنان بيشتر مطابق ميل و انديشه خود عمل میکردند ـ در گزارشهاي مربوط به آن عصر نيز منعکس شده است. بر طبق گزارشي که ذهبي در تاريخ اسلام ذکر کرده، فردي به نام عبداللهبن خبيق به نقل از فضيل گفته است: از قراء دوري کن؛ زيرا آنان اگر دوستدار تو باشند به آنچه نداري تو را مدح ميکنند، و اگر مورد غضب آنان باشي بر ضد تو شهادت ميدهند و از آنان پذيرفته ميشود. در اين گزارش به خوبي جايگاه قراء مشخص شده است.
با توجه به جايگاهي که براي قراء ذکر شد، بهطور طبيعي آنها در معادلات و جريانهاي عصر امام علي نيز نقش داشتند. آنها گاه در کنار امام بودند و گاه مانند قاعدين امام را تنها ميگذاشتند. درباره اين مطلب همين نکته کافى است که مسعودي مورخ مينویسد: بيشتر گروه دوازدههزار نفرى خوارج که بعد از جنگ صفين از حضرت على کناره گرفتند، قراء بودند.
ابوموسي اشعري از کساني است که نام او در ميان قراء نيز ديده ميشود و با توجه به اينکه گفته شده اهالي کوفه قبل از عبداللهبن مسعود پيرو قرائت ابوموسي اشعري بودند، ميشود فهميد که قراء چه جايگاهي ميان مردم داشتند؛ زیرا ابوموسي طرفداران زيادي در کوفه داشت. مشورت مردم با ابوموسي و پاسخ او را که بر اطاعتناپذيري دلالت دارد، بايد نشان از تأثير اين گروه دانست.
در گزارش طبري آمده است: مردم براى مشورت درباره حركت به سوي بصره براي جنگ جمل، پيش ابوموسى رفتند. ابوموسى گفت: «راه آخرت آن است كه بمانيد و راه دنيا آن است كه حركت كنيد؛ خود دانيد».
4. ارتباط نظام قبيلهاي با قاعديگري
رشد و گسترش قاعدين با تفکر اطاعتگریزی در دوره اميرمؤمنان علي را ميتوان معلول عوامل متعددي دانست که بخشي از آنها را بايد در تأثير نظام قبيلهاي دانست. بهطور کلي، ساختار، ويژگيها و گرايشهاي قبيلهاي، بهويژه در کوفه در اين زمان بسيار تأثيرگذار بود. قبايل در شهرهاي اسلامي ساکن نشده بودند و هنوز شهرنشيني به صورت نظاممند تحقق نيافته بود و نظام قبيلهاي همچنان نخستين مبناي پيوند به شمار میآمد. به همين سبب رفتارهاي اجتماعي اين ساکنان در شهرهاي اسلامي به شدت تابع روابط قبيلهاي پيشين بود.
اطلاعات تاريخي دهههاي نخستين مربوط به بافت قبيلهاي شهرهاي تازه تأسيسي مانند کوفه، بيانگر آن نکته است که قبيله بيشترين تأثير را در معادلات اجتماعي و سياسي اين دوره ايفا میکرد. همانگونه که بسياري از تقابلهاي صورتگرفته در جامعه اسلامي اين دوره برخاسته از رقابتهاي قبيلهاي بود، بايد ريشه برخي از سرپيچيها از فرامين حکومتي را در همين قبيله ديد.
مردم کوفه به دو گروه اجتماعي «اشراف» و «عادي» تقسيم ميشدند. اشراف با توجه به جايگاه طبقه اجتماعي خود، بر افراد قبيله خویش تأثيرگذار بودند. به همين علت برخي از كساني كه به واسطه اطاعت از اشراف از فرمان امام علي سرپيچي ميكردند، بيش از همه حس تأثيرپذيري قبيلهاي داشتند. گاهی نيز اشراف از گسترش انديشه قاعدين بهره ميگرفتند و ميکوشیدند با گسترش تفکر اطاعتگريزي قاعدين جَوّ عمومي كوفه را در دست خود داشته باشند. به همين دلیل بسياري از بزرگان قبايل رعاياي خويش را از همراهي با امام بازميداشتند.
اشراف کوفه از جمله گروههایی هستند که به خاطر همراهي نکردن با امام علی در معضلهاي اجتماعي و سياسي نکوهش شدند. در کتاب وقعة صفين آمده است: هنگامى كه امام على از بصره آمدند، برابرشان مردانى بودند كه توبيخشان مىنمود و به آنان مىگفت: «چه چيز شما را كه اشراف قوم خود هستيد بر آن داشت كه از يارى به من طفره بروید؟» آنان ابتدا گفتند: تسليم امر هستند و سپس عذر آوردند.
راوي ميگويد: «من به آنان نگريستم و با شگفتى در ميانشان عبداللهبن معتم عبسى و حنظلةبن ربيع تميمى و ابوبردةبن عوف ازدى و غريببن شرحبيل همدانى را ديدم». در ادامه همين گزارش آمده است: امام در برابر بهانههايي که آنان مطرح نمودند، آيات 72و73 سورة «نساء» را برايشان تلاوت کردند که مضمون اين آيات به خوبي نشان ميدهد آنان افرادي رفاهطلب بودند که حاضر نبودند در مشکلات و معضلات کارگشا باشند.
شايد بتوان گفت: به همين سبب اميرمؤمنان علي در کُنشي نو به از بين بردن آثار عصبيت قبيلهاي پرداختند که مقتضي عزل همه کارگزاراني بود که پيشتر انتخاب شده بودند. در ميان نيروهاي جديد انتخابشده از سوي امام، افراد بسياری بودند که جايگاه ويژهاي در ميان قبيله نداشتند (همچون زيادبن ابيه، خليدبن قرة تميمي، قدامةبن عجلان و جاريةبن قدامه) تا بتوانند به جاي ياري قبيله، به ياري دين و اسلام بپردازند.
در مجموع، فقدان ساختاری نظاممند براي شيوه سکونت و تبعيتپذيري مسلمانان در شهرهاي مهمي همچون کوفه و پيروي آنان از ساختار قبيله و علاقه بزرگان قبايل به انديشه قاعديگري که مبتني بر امتناع از جنگ بود، سبب شد تا نظام قبيله نقش مهمي در رشد انديشه قاعدين داشته باشد. نتيجه رشد چنين تفکري گسترش سرپيچيهاي بسيار در جامعة تحت حاکميت امام علي بود که در شهري همچون کوفه نمود زيادي داشت.
5. ارتباط جنگ و کشتار با گسترش تفکر قاعدين
بيترديد يكي از علل گسترش تفکر قاعدين در جامعه اسلامي دوره خلافت امام علي تأثير ناخوشايند جنگ و كشتار ميان مسلمانان بود. هر سه جنگ دوره حکومت امام علي نبرد ميان مسلمانان محسوب ميشد که پيشتر بدين صورت سابقهاي در اسلام نداشت.
جنگ «جمل» نخستين جنگ ميان مسلمانان بود که با وجود شخصيتهايي همچون عايشه که عنوان پرافتخار «امالمؤمنين» را داشت و حضور برخی صحابه پيامبر مانند طلحه و زبير، موجب ايجاد ترديدهاي جدي در نکوهش عدم اطاعت و حتي خروج بر خليفه وقت ميشد. دستاورد اين نافرماني از دستورهای حاکم جامعه اسلامي افزون بر ايجاد بحران و چالش در حکومت، گسترش تفکر اطاعتناپذيري از خلافت بود که موجب ميشد تفکر قاعديگري از نظر رواني محبوبيت زيادي بيابد.
مشکل ديگري که در اين جنگ پديدار شد اين بود که چون جنگ جمل نبرد با گروه باغي (کسانى که مسلمان هستند، اما از فرمان حاکم اسلامى تمرد ميکند) محسوب ميشد، احکام غنايم نبردهاى صدر اسلام را نداشت و چون يکى از انگيزههاى مهم مسلمانان در جنگ گرفتن غنايم از دشمن بود، اجراى اين حکم در جنگ جمل که اولين نبرد با گروه باغى بود، زمينهساز تنش و درگيري در سپاه امام شد، بهگونهاي که گروهى از ياران امام درباره تقسيم غنايم به شدت اعتراض کرده، آن حضرت را بازخواست نمودند.
اين نمود ديگري از سرکشي سپاه بود که زمينه را براي گسترش اطاعتناپذيري فراهم ميکرد و در اذهان يادآور درستي کار قاعدين بود که از چنين نزاعي دوري کرده بودند. اگرچه امام توانست سپاه خود را متقاعد سازد، اما نبايد از اين نکته غفلت کرد که تأثير بلندمدت چنين نظراتي در اذهان باقي ماند و همين ترديد در مواقعي همچون پيکار «صفين» مانند زخمي چرکين دهان باز کرد.
در ميان اين سه جنگ، نبرد صفين از اهميت بيشتري برخوردار است؛ زيرا بر حسب نقل منابع، بيشترين اوج هماهنگي و اطاعت كوفيان از امام علي مربوط به پس از جنگ جمل و پيش پيکار صفين است که حتي شاعران نيز با شعر خود، مردم را به مقابله با ياغيگري و طغيان معاويه فراميخواندند.
صاحب کتاب وقعة صفين گزارشهاي مفصلي از زبان ياران و طرفداران امام در مبارزه با معاويه نقل کرده که البته بايد گفت: در بيشتر آنها تنها شوق مبارزه ديده ميشود و نميتوان از همه آن گزارشها اطاعت از امام را ـ حتي بهعنوان خليفه ـ فهميد؛ زیرا امام بر اين باور بودند که بايد تمام تلاش خودرا براي رفع شورش و نافرماني معاويه از راههاي مسالمتآميز به کار برند و حتي ياران خود را نيز در اينباره مجاب نمايند و اين بههيچوجه به معناي اطاعت کامل ياران از ايشان نبود.
از سوی دیگر، پس از پايان جنگ جمل و کشته شدن مسلمانان بسياري که تعداد آنها را از پنج هزار تا پانزده هزار گفتهاند، اوضاع عمومي جامعه بسيار ملتهب بود، بهگونهايكه برخي از مخالفان جنگ، مانند اربد فزاري گستاخانه به اميرمؤمنان علي گفتند: «آيا ميخواهي ما را بر سر برادران شاميمان بتازاني تا آنان را به خاطر تو بكشيم؛ همانگونهكه برادران بصري را به خاطر تو كشتيم؟!» البته ناگفته نماند که طرفداران جنگ با معاويه بر سر او ريختند و او را کشتند.
با اين وجود، همين مقدار شکاف نشان ميدهد که حتي در دوره اوج هماهنگي ياران و طرفداران امام، کساني بودند که به صورت علني از تأثير جنگ و کشتار ابراز ناخرسندي ميکردند. اين ناخرسندي پس از پيکار طولانيمدت صفين به صورت فزايندهاي گسترش يافت که بايد آن را معلول کشتار زياد و طولاني شدن جنگ و البته تأثيرات تفکر در اذهان نهفته قاعدين دانست.
به نظر ميرسد بسياري از طرفدارن امام علي بر اين گمان بودند که سپاه معاويه نيز همانند سپاه جمل به زودي شكست خواهد خورد و گمان نميکردند مقاومت طولاني در انتظارشان باشد، اما شواهد و گزارشهاي تاريخي كشتارهاي گسترده دو سپاه و طولاني شدن جنگ را نشان ميدهد، بهگونهایکه کشتههاي دو سپاه را هفتاد هزار تن گفتهاند که از اين تعداد، چهل و پنج هزار تن از لشکر معاويه و بيست و پنج هزار تن از لشکر امام بودند.
اگرچه اين تعداد ميتواند با اغراق آميخته باشد، اما گزارشهايی وجود دارد که بيانگر نگراني افرادي از سپاه امام علي از اين كشتار وسيع است؛ چنانکه احنفبن قيس بزرگ تميم معتقد بود: در اين نبرد عرب نابود شد و يا اشعثبن قيس گفته بود که در عمرش نديده در جنگي اينهمه کشته شوند! تمام اينها در حالي بود که طولاني شدن جنگ نيز سبب گسترش افسردگي و يأس در سپاه امام شده بود.
حاصل چنين شرايطي تمايل عمومي به انديشه قاعدين بود که با علم کردن قرآن بر نیزه بهترين بهانه را براي تمرد از دستور ادامه جنگ فراهم کردند، بهويژه آنکه بيميلي به ادامه جنگ و تأثيرپذيري از كشتار وسيع، سبب شده بود تا افرادي همچون اشعثبن قيس و قراء سپاه امام بر اوضاع چيره شوند و مردم يكصدا بانگ صلح برآوردند.
انتخاب ابوموسي اشعري ـ كه مخالف جنگ با معاويه بود ـ براي حکميت، توسط همين گروه از سپاه امام، نشاندهنده تفکر آنان بود که در آن شرایط بسيار به قاعدين نزديک شده بودند و با اصرار فراوان و برخلاف نظر امام، او را تحميل کردند که نشاندهنده سرپيچي آنان از خليفه وقت بود.
در اين زمان تغيير انديشه در سپاه امام و بهويژه در ميان كوفيان کاملاً مشهود بود و اگرچه همه آنها به قاعدين نپيوسته بودند، اما بهراحتي ميتوان تأثير تفکر قاعدين را بر انديشه و نظرات آنان مشاهده کرد، بهگونهايکه عدهاي از هواداران امام جنگ با معاويه را اشتباه دانسته، بعد از جنگ نهروان با طرح بهانههاي گوناگون، از حرکت سپاه به سمت شام ممانعت ميکردند. در اين زمان اوضاع سپاه امام علي چنان دچار عصيان شده بود که آن حضرت با دلي پرخون، افراد و ياران خود را نامرداني خواندند که سر از طاعت برتافته و روي به نامردي باز کردهاند و آنان را چنين توصيف نمودند: «اى به صورت مردان و عارى از مردانگى، با عقل كودكان و خرد زنان به حجله آرميده، كاش نه شما را ديده بودم و نه مىشناختمتان!» اين تعابير اميرمؤمنان درباره يارانشان پس از دعوتهاي مکرر و اطاعتگریزي آنان بيان شده است.
6. پيامد اطاعتناپذيري قاعدين
اميرمؤمنان علي در سخنان خود به صورت ضمني به جايگاه جريان «قاعدين» در جامعه توجه کردند؛ چنانکه در پاسخ شخصی به نام حارثبن حوت که خود را متعلق به اين جريان ميدانست و به امام گفت: «من، نه در جبهه تو ميايستم و نه در جبهه زبير؛ من در جبهه عبداللهبن عمر قرار ميگيرم»، فرمودند: عبداللهبن عمر و سعدبن ابيوقاص نه حق را ياري رساندند و نه باطل را سرکوب کردند.
اين سخن امام نشان ميدهد که آنان در موضعي قرار داشتند که مطابق تقسيمبنديهاي رايج نبود و آنان ضلع سومي در حکومت قلمداد ميشدند که عنوان «بيتفاوتي و اطاعتگریزی در عين حضور در جامعه مشترک» را يدک ميکشيدند.
از تعابير ديگر امام، همچون «دو دعوت خلاف يكديگر نيست، جز اينكه يكى از آنها گمراهى است» و يا در نامهاي که به معاويه نگاشتند: «آيا بعد از حق جز گمراهى آشكار چيزى هست؟ و پس از بيان روشن غير از اشتباه برنامهاى وجود دارد؟» ميتوان چنين نتيجه گرفت که امام قاعدين را پيروان مسير حق نميدانستند و البته رفتار آنان، بهويژه توسعه فرهنگ اطاعتگريزي از خليفه نيز نشان ميداد آنان در مسير ديگري جز مسير حق گام برميدارند.
امام به مناسبتهاي گوناگون از جريان فکري قاعدين انتقاد ميکردند؛ چنانکه آنان را به خاطر همراهي نکردن در جنگ جمل و صفين مذمت و عتاب نمودند و به صراحت تبعيت از آنان را جايز ندانسته، در پاسخ شخصی که در جنگ جمل دچار شبهه شده بود و قدرت تشخيص حق را نداشت و در نظر داشت تا همچون قاعدين از نبرد و اطاعت امام کنارهگيري کند، فرمودند: «قاعدين حق را ذليل کردند و باطل را ياري نکردند. پس چگونه حق را تبعيت کردند، تا اينکه از آنان پيروي شود؟»
بيترديد ياري نکردن حق به معناي اطاعتگريزي است که تأثير آن بر جامعه مخرب بوده، مقصود امام نيز از ذلت حق همين عدم اطاعت است.
امام تلاش داشتند تا بطلان نظر آنان را آشکار کنند، تا شايد افراد اين جريان و پيروانشان به راه حق بازگردند. ایشان در خطبهاي براي مردم كوفه و با استدلالي دقيق، بياعتباري احاديث ابوموسي اشعري در بازداشتن مردم از پيوستن به امام را رد کردند و بدون اشاره به اعتقاد خود در مبارزه با فتنهانگيزان و واجب بودن آن، درباره بطلان اقدام ابوموسي اشعری و عملکردش فرمودند: «ديديد ديروز عبدالله پسر قيس چه ميگفت: فتنهاي آغاز شده است؛ پس زه کمانهاي خود را باز کنيد و شمشيرهاي خويش را در نيام نهيد».
از آنچه گفته شد، استفاده ميشود که ابوموسي اشعري و ديگر سران قاعدين پايهگذار جرياني در جامعه اسلامي شدند که جنگگريز بودند و نتيجه عملکردشان اطاعت نکردن از فرامين حکومتي بود که اين کار ضربه مهلکي به اجماع امت اسلامي وارد کرد.
از اينجا مشخص ميشود که لعن ابوموسي اشعری بهعنوان رهبر فکري و چهره سرشناس قاعدين توسط امام علي به چه علت بوده است. ملعون خواندن ابوموسي اشعری در کنار افرادي همچون معاويه و عمرو عاص و برخي ديگر نشان ميدهد سهم اين جريان در مخالفت با حاکميت و خلافت امام کمتر از ديگر مخالفان نبوده است.
آن حضرت در اواخر خلافتشان نيز درباره عملکرد قاعدين در موفقيت عمرو عاص و معاويه در فتح مصر و کشتن محمدبن ابيبکر و عدم اطاعت از فرامينشان فرمودند: «و منهم القاعد خاذلاً»؛ بعضي از ايشان خوار بر جاي نشستند، و پس از حمله و غارت سفيانبن عوف غامدي بر شهر انبار، خطاب به کساني که حاضر به مقاومت نبودند، فرمودند: «و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخِذلان»؛ با نافرماني و فروگذاري جانبم کارها را به هم آميختيد.
اين نمونهها نشان ميدهد تفکر «قاعديگري» در جامعه آن دوره به قدري توسعه يافته بود که خليفه وقت از اين اطاعتگريزي به شدت گلايه ميکرد و قعود از جنگ و مقاومت را نکوهش مينمود.
از نشانههاى تأثير جريان «قاعدين» بر حکومت اميرمؤمنان ميتوان به تشبيه برخى از سران اين جريان به «سامرى» و لعن آنان در روايات اشاره کرد که تطبيق هر دو بر ابوموسى اشعرى بنا بر شواهد تاريخي قابل اثبات است. روايات مربوط به لعن ابوموسي اشعری پيشتر نقل شد. در برخى روايات نيز وی به «سامرى» که مُسبب گمراهي پيروان حضرت موسى بود، تشبيه شده است. بنا بر اين روايات ابوموسي اشعري تأثير زيادي بر نافرماني از حکومت علوي داشته است.
برترين تعبيري که نشاندهنده تأثيرگذاري انديشه قاعدين بر گسترش اطاعتگریزي از حکومت امام علي است، سخن آن حضرت است که در آخرين خطابههاي عمرشان فرمودند: «لكن لا رأي لمن لايطاع»؛ كسى را كه از او فرمان نمىبرند چه رأى و انديشهاى تواند بود؟» سوگمندانه بايد گفت: اين سخن امام بيش از هر چيزي بر شيوع اطاعتگريزي از حکومت ايشان دلالت دارد.
نتيجهگيري
«قاعدين» افرادي با تفکر خاص بودند که در ماجرای بيعت با اميرمؤمنان علي بر خلافت حاضر نشدند با آن حضرت بيعت نمايند. بررسي رفتارها و کنشهاي آنان بيانگر اين نکته است که قاعدين جرياني در بطن جامعه اسلامي بود که ريشه در تفکرات نهفته و پيش از اين واقعه داشت. بررسي انديشههاي مرتبط و زمينهساز اين جريان مشخص ميکند ابنمسعود و شاگردانش بيشترين نقش را در اينباره براي مردم کوفه داشتند.
«قراء» در نقش نخبگان جامعه اسلامي، موجب ترويج انديشه «قاعديگري» بودند، بهگونهایکه نام برخي از طرفداران قاعدين همچون ابوموسي اشعري در ميان قراء نيز ديده ميشود.
ساختار قبيله در ميان عرب و علاقه بزرگان قبايل به انديشه «قاعديگري» که مبتني بر امتناع از جنگ بود، موجب ميشد نظام قبيله نيز نقش مهمي در رشد انديشه قاعدين داشته باشد. تأثير ناخوشايند جنگ و كشتار ميان مسلمانان نيز شرايط تمايل عمومي به انديشه قاعدين و پرهيز از جنگ را در جامعه اسلامي بيش از پيش ترويج ميکرد و موجب گسترش اين تفکر در جامعه ميشد.
مجموع اين شرايط سبب شد تفکر قاعدين به خاطر عدم بيعت و ياري امام علي در جنگها که در جايگاه حکمراني جامعه اسلامي قرار داشتند، تأثير عمدهاي بر اطاعتگریزی از حکومت آن حضرت داشته باشد، بهگونهایکه همراهي نکردن و سرپيچي از دستورات آن حضرت بهگونهاي فزاينده در جامعه پديدار شد. هرچه از عُمر حکومت امام بيشتر ميگذشت، اين عدم همراهي بيشتر مشخص ميشد.
ترديدي نيست که عوامل ديگري نيز در اطاعتگریزي از حکومت امام دخيل بود، اما در اين مقاله با شناخت بنيانهاي فکري اين جريان و تأثير آن بر جامعه تصويري از وضعيت اطاعتگريزي از امام و دليل گلايههاي مکرر آن حضرت بيان گردید.
- نهجالبلاغه، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت، 1414ق.
- ابن ابيالحديد، عبدالحميدبن هبةالله، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي، 1404ق.
- ابنحجر عسقلانی، احمدبن على، الإصابة فى تمييز الصحابه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
- ابنحزم، على، الاحكام فى اصول الاحكام، بيروت، دارالفكر، 1405ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، ط. الثالثه، بيروت، دارصادر، 1414ق.
- احمدبن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، بيتا.
- اسکافي، محمدبن عبدالله، المعيار و الموازنة في فضائل الإمام اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب، بيروت، بينا، 1402ق.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دارالفکر، 1401ق.
- بختياري، شهلا و همكاران، «سنخشناسي رفتار سياسي مخالفان امام علي در دوره خلافت»، مطالعات تاريخ فرهنگي، 1390، ش 8، ص 1-26.
- بلاذري، احمدبن يحيى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
- ثقفي کوفي، ابراهيمبن محمد، الغارات، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
- جعفري، سيدحسين، تشيع در مسير تاريخ، چ ششم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1382.
- حاکم نيشابوري، محمدبن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، تحقيق يوسف عبدالرحمن مرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- حجتي کرماني، علي، تاريخ و علوم قرآن، چ پنجم، تهران، بنياد قرآن، 1360.
- خادملو، مهدیرضا، «قاعدین دلایل، انگیزهها و نتایج عملکرد آنان در زمان خلافت علي»، نامه تاریخپژوهان، 1386، ش 12، ص 18-53.
- خاکرند، شکرالله، سير تمدن اسلامي، چ دوم، قم، بوستان کتاب، 1392.
- خراساني پاريزي، ابراهيم، نقش قاعدين در حکومت امام علي، چ دوم، تهران، زعیم، 1380.
- خطيب بغدادي، احمدبن علي، تقييد العلم، چ دوم، دار احياء السنة النبويه، 1974.
- دورکيم، اميل، قواعد روش جامعهشناسي، ترجمة عليمحمد کاردان، چ ششم، تهران، دانشگاه تهران، 1383.
- دينوري، احمدبن داود، الأخبار الطوال، قم، منشورات الرضى، 1368.
- ذهبي، شمسالدین، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، چ دوم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1413ق.
- رنجبران، داود، در راه نشستگان، تهران، دفتر نشر معارف، 1395.
- روشه، گي، تغييرات اجتماعي، چ بيست و دوم، تهران، نشر ني، 1391.
- الزين، حسن، حکومت امام علي، ترجمة امير سلماني رحيمي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1386.
- سلیمانی، جواد، «ضرورت بازنگرى در نقش جريان اعتزال در حکومت اميرمؤمنان»، تاریخ در آیینه پژوهش، 1383، ش 1، ص 113-128.
- سیدبن طاووس، علىبن موسي، اليقين باختصاص مولانا علي بإمرة المؤمنين، قم، دارالكتاب، 1413ق.
- شريعتي، محمدتقي، خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت، تهران، بينا، بيتا.
- صفري فروشاني، نعمتالله، کوفه از پيدايش تا عاشورا، تهران، مشعر، 1391.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، ط. الثانیه، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
- طوسى، محمدبن حسن، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- عباسی، علیاکبر و هادی وکیلی، «تأثير کشتار صفين بر گسترش قاعدين»، تاریخ در آیینه پژوهش، 1392، ش 1، ص 49-62.
- غيبغلامي، حسين، محو السنة أو تدوينها، قم، الهادي، 1419ق.
- گلابي، سياوش، اصول و مباني جامعهشناسي، تهران، فردوس، 1372.
- ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعي، ترجمة عبدالکريم سروش، تهران، صراط، 1373.
- مسعودي، عليبن حسين، مروج الذهب، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
- معرفت، محمدهادي، تفسير و مفسران، ترجمه مؤسسة فرهنگي تمهيد، قم، مؤسسه فرهنگي تمهيد، 1379.
- مفتخري، حسين، «قراء و نقش ايشان در تحولات قرن اول هجري»، تاريخ اسلام، 1384، ش 22، ص 63-110.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الأمالي، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
- ـــــ ، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصره، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
- مقريزي، تقيالدين، إمتاع الأسماع، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420ق.
- منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم، کتابخانۀ آیتالله مرعشي نجفي، 1404ق.
- ولهاوزن، ژوليس، الخوارج و الشيعه، ترجمه عبدالرحمان بدوي، کويت، بينا، 1976.
- هيندز، مارتين، «ريشهشناسي جريانهاي سياسي کوفي در نيمه نخست قرن اول هجري»، ترجمة محمدعلي رنجبر، تاريخ اسلام، 1381، ش 9، ص 119-162.
- يعقوبي، احمدبن ابييعقوب، تاريخ يعقوبى، بيروت، دارصادر، بيتا.