، سال بیستم، شماره اول، پیاپی 54، بهار و تابستان 1402، صفحات 41-58

    واکاوی چرایی موضع‌گیری دوگانه‌ی عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام‌بن ‌محمدبن ‌کلبی (م 204ق)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    رسول چگینی / دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم (ع) / rsl.chegini@yahoo.com
    چکیده: 
    هشام بن محمد معروف به ابن کلبی، مورخ برجسته‌ی نیمه‌ی دوم قرن دوم هجری و مؤلف پرآوازه ای است که بیش از 150 کتاب در موضوعات تاریخ اسلام، انساب و تاریخ پیش از اسلام نوشته است. عالمان اهل سنت در ارزیابی شخصیت علمی هشام موضع گیری دوگانه ای در پیش گرفته اند. آنان هشام را در زمینه‌ی تاریخ جاهلیت و انساب، سرآمد و صاحب نظر معرفی می کنند؛ اما در زمینه‌ی تاریخ اسلام و حدیث، ضعیف ارزیابی کرده اند! با توجه به پیوند ناگسستنی علم تاریخ و حدیث در مبانی فراگیری، این پرسش به وجود می آید که چرا هشام در تاریخ غیر اسلام مورد تأیید است؛ ولی در تاریخ اسلام تضعیف شده است. بررسی های انجام گرفته در این مقاله حاکی از آن است که سه عامل موجب این ارزیابی متضاد شده است: 1. جایگاه برجسته‌ی هشام؛ 2. مذهب هشام؛ 3. روایات تاریخی غیراسلامی هشام. هشام که از دیدگاه عالمان اهل سنت، شیعی مذهب است، به دلیل گستردگی دایره‌ی تحقیقات و تألیفات متعدد، مورد قضاوت عالمان تنگ نظر معاصر خود قرار گرفته و به بهانه‌ی نقل اخبار جاهلیت که اسلام خط بطلان بر آنها کشیده، در شمار راویان ضعیف گنجانده شده است. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و استناد بی واسطه به منابع دست اول اهل سنت، افزون بر واکاوی دیدگاه عالمان اهل سنت درباره‌ی هشام، برخی روایات او نیز مورد پژوهش قرار گرفته و وجود انگیزه های غیرعلمی در تضعیف او اثبات شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of the Reason of the Dual Stance of Sunni Scholars Considering Hisham ibn Muhammad ibn Kalbi (204 LAH)
    Abstract: 
    Hisham Ibn Muhammad, known as Ibn Kalbi, is a prominent historian of the second half of the second century of Hijri and a famous author who has written more than 150 books on Islamic history, genealogy and pre-Islamic history. Sunni scholars have adopted a dual stance in evaluating Hisham's scientific personality. They introduce Hisham as an expert and outstanding scholar of Jahiliyyah (age of ignorance) history and genealogy; but evaluate him a weak scholar of Islamic history and Hadith! Considering the close bond between the science of history and hadith in their learning foundations, the question arises as to why Hisham is confirmed in Jahiliyyah history; but is considered weak in the history of Islam. According to the investigations of this article, three factors caused this conflicting evaluation: 1. Hisham's prominent position; 2. Hisham's religion; 3. Hisham's non-Islamic historical narrations. Hisham, who is considered Shiah from the Sunni scholars’ point of view, has been judged by his narrow-minded contemporary scholars due to the wide scope of his researches and numerous writings, and has been considered a weak narrator under the pretext of narrating the age of ignorance (Jahiliyyah) narrations, which Islam has invalidated. Using a descriptive-analytical method and direct reference to first-hand Sunni sources in this article, I have analyzed the opinion of Sunni scholars about Hisham, and also studied some of his narrations and have proved that there are non-scientific motives in regarding him a weak narrator.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    يکي از مهم‌ترين آسيب‌هاي پيش‌روي پژوهشگران علوم اسلامي، خلأهايي است که در منابع استخراج آموزه‌هاي ديني وجود دارد. فقدان منابع دست ‌اول يا ضعيف بودن ناقلان و راويان متقدم، موانعي است که ارتباط ميان حال و گذشتة اسلامي را قطع مي‌کند.
    از عواملي که باعث شکل‌گيري اين خلأ مي‌شود، تشخيص و ارزيابي نادرست مؤلفاني است که در سده‌هاي نخستين زيسته و به تأليف کتاب اقدام کرده‌اند؛ زيرا از سويي اين افراد گزارشگر زمانه‌اي بوده‌اند که اخبار کمتري از آنان به آيندگان رسيده است و ازسوي‌ديگر اين افراد به‌صورت صحيح ارزيابي نشده‌اند و همین امر دست پژوهشگران را از گزارش‌هاي ارزشمند آنها کوتاه مي‌کند.
    هشام‌بن‌ محمد، معروف به ابن‌کلبي، يکي از مورخان نيمة دوم قرن دوم هجري است که آثار برجسته‌اي از خود به‌جاي گذاشته است و يکي از مهم‌ترين تاريخ‌نگاران اسلامي در طول تاريخ شناخته مي‌شود. اين شخصيت با دارا بودن بيش از 150 کتاب، گوي سبقت را از رقيبان خود ربوده است و در بسياري از علوم، مانند علم انساب و تاريخ جاهليت، يگانه منبع اسلامي معرفي مي‌شود. روايات متعددي که ديگر مورخان و حتي محدثان از او نقل کرده‌اند، گوياي توجه عالمان متعدد به علوم اوست.
    با وجود این، شاهدیم که هشام از سوي عالمان حديث‌پژوه اهل‌سنت به ضعف و جعل حديث متهم است و با اين اتهام، بسياري از روايات تاريخي او با ضعف سند مواجه شده و از منظومة اعتقادي و تاريخي کنار نهاده شده است. اين در حالي است که همة عالمان بر ذکاوت و قدرت حفظ او در تاريخ و انساب شهادت داده و به روايات تاريخي غيراسلامي او اعتبار ويژه‌اي بخشيده‌اند.
    اين پژوهش به‌دنبال واکاوي علت موضع‌گيري دوگانة عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام است؛ زيرا نگارنده بر اين باور است که نمي‌توان کسي را به‌دلیل ناتواني در ثبت و نقل تاريخ اسلام مورد تضعيف قرار داد و درعين‌حال او را در ثبت و نقل تاريخ جاهليت و انساب عرب ستود. بنابراين عوامل ديگري در تضعيف هشام دخيل‌اند که در اين مقاله به آنها اشاره مي‌شود.
    ضرورت اين موضوع آنجا نمايان مي‌شود که ضعيف دانستن هشام به‌معناي کنار گذاشتن حجم زيادي از اخباري است که در منابع متعدد وجود دارد و راه ارتباط ميان حال و گذشته را هموار مي‌کند. دربارة اهميت اين موضوع نيز بايد گفت که اثبات مي‌کند تضعيفاتي که در منابع رجالي و حديثي دربارة راويان بيان شده است، همواره تابع قوانين ثبت و ضبط حديث نيست و گاهي انگيزه‌هاي غيرعلمي موجب قضاوت‌هايي شده که ابهامات زيادي را پيش‌روي پژوهشگران قرار داده است.
    تحقيقاتي که به‌صورت مستقل دربارة ابن‌کلبي انجام شده‌اند، قابل توجه‌اند؛ اما کافي نیستند؛ برای نمونه مي‌توان به کتاب تبيين نقش هشام کلبي در فرهنگ و تمدن اسلامي، تأليف اصغر منتظرالقائم و وحيد سعيدي، يا کتاب تاريخ‌نگاري خاندان کلبي، تأليف محمد سلطاني اشاره کرد. همچنین مي‌توان از مقالاتي نام برد که با موضوع هشام کلبي نگارش يافته‌اند؛ مانند مقالة «شاخصه‌هاي هويت عربي در نظام فکري هشام کلبي بر پاية انسان‌نگاشته‌هاي وي»، نوشتة زينب اميديان؛ و مدخل «کلبي» در دایرةالمعارف اسلام، که به معرفي خاندان کلبي اختصاص دارد و تنها به ذکر آثار هشام بسنده کرده و دربارة تاريخ‌نگاري او سخن نگفته است. همچنين مي‌توان از مقالة «مورخ الکوفة هشام‌بن ‌الکلبي؛ دراسة في کتبه الضائعة» نام برد که مؤلف آن فقط به بررسي سبک ابن‌کلبي در کتاب تاريخ حيره پرداخته است. افزون بر اين موارد، نوشته‌هاي مصححان و مترجمان آثار تاريخي و نسب‌نگاري‌ است، که چندين مقدمة عالمانه دربارة ابن‌کلبي به رشتة تحرير درآورده‌اند؛ اما همة اين آثار به بررسي توصيفات کلي دربارة زندگي، مذهب، فهرست آثار هشام و ابعاد صوري و سبک نگارش آنها پرداخته‌اند و متعرض مسئلة موجود در اين مقاله نشده‌اند. البته مقاله‌اي با عنوان «کاربست روش متن‌پژوهي در بررسي انتقادي گرايش مذهبي هشام کلبي»، نوشتة ابراهيم صالحي نجف‌آبادي و زهرا روح‌اللهي اميري منتشر شده است که نویسندگان مقاله با تکيه بر تعابير مربوط به خلفا، گزارش‌هاي تاريخي هشام و روابط و شرایط سياسي او به اين نتيجه رسيده‌اند که وي نه‌تنها شيعة غالي نبوده، بلکه حتي تشيع او نيز محل ترديد است. پژوهش اخير، اگرچه ادعاي شيعه بودن هشام را با چالش مواجه مي‌کند، اما خللي در پژوهش پيش‌رو ايجاد نمي‌کند؛ زيرا مسئلة اين مقاله بر پاية برداشت اهل‌سنت از مذهب هشام است، نه مذهب واقعي او. در حقيقت، در اين مقاله رويکرد اهل‌سنت در مواجهه با يک عالم مشهور به تشيع مورد بررسي انتقادي قرار مي‌گيرد، نه چگونگي مذهب عقيدتي او.
    1. معرفي هشام ابن‌کلبي
    ابومنذر هشام‌بن محمد‌بن سائب‌بن بشر‌بن عمرو کلبي، در شمار بزرگ‌ترين مورخان اسلامي سدة دوم و سوم هجري است. نسب او به قبيلة كلب‌بن‌ وبرة مي‌رسد که يکي از قبيله‌هاي بزرگ از قبایل قُضاعة يمن است.  جد بزرگ او بِشر‌بن ‌عمرو به‌همراه فرزندانش سائب، عُبيد و عبدالرحمن در جنگ جمل و صفين در صفوف لشکر امام علي جنگيدند.  پدربزرگش سائب در زمان خروج عبدالله‌بن ‌زبير، جزء کشته‌شدگان لشکر مصعب‌بن‌ زبير بود.  پدرش محمد با کنية ابونضر (م 146ق، در کوفه) از برجسته‌ترين عالمان نسب‌شناس زمان خويش و صاحب تفسير بود.  گفته شده است که او از پيروان عبدالله‌بن ‌سبأ بوده است.  گزارش‌هایی از گفت‌وگوي او با عبدالله محض (م 143ق)، (پدر محمد (145ق) رهبر قيام نفس زکيه و ادريس (م 177ق) مؤسس سلسلة ادريسیان مراکش) پيرامون انساب بني‌هاشم وجود دارد.  ابونضر در جنگ جماجم (82ق) (نام منطقه‌اي در حوالي کوفه) که ميان حجاج‌‌بن ‌يوسف ثقفي (حاکم اموي عراق) و عبدالرحمان‌بن ‌اشعث کِندي (حاکم اموي سيستان) درگرفت، در لشکر ابن‌اشعث حضور داشت. 
    دربارة سال تولد هشام اطلاع دقيقي در دست نيست. او را اعلم به انساب در زمان خودش دانسته‌اند.  پدرش از کودکي به او انساب رسول خدا را آموخت  و او را به يکي از برجسته‌ترين نسب‌شناسان تبديل کرد. او از پدرش، ابومخنف، مجالد و... روايت نقل کرده است و شاگردان او عبارت‌اند از فرزندش عباس، ابن‌سعد صاحب طبقات الکبري، خليفة‌بن ‌خياط صاحب الطبقات، شباب عصفري، محمد‌بن ‌ابي‌السري و ديگران.  تأليفات متعدد هشام او را به‌عنوان يکي از پرکارترين نويسندگان قرن دوم معرفي مي‌کند. گفته شده است که او 150 کتاب تأليف کرده است.  ابن‌نديم (م 438ق) نام 144 کتاب از تأليفات او را در زمينه‌هاي گوناگوني همچون احلاف (پيمان‌ها)، بيوتات، انساب، الاوائل، اخبار جاهلي، اخبار دوران اسلامي، اخبار شهرها، اخبار شعرا و ايام عرب ذکر کرده است. برخي از کتاب‌هاي قابل توجه او عبارت‌اند از: كتاب ما كانت الجاهلية تفعله ويوافق حكم الاسلام، كتاب العجائب الأربعة، كتاب عجائب البحر، كتاب ادعاء زياد معاوية، كتاب صفات الخلفاء، كتاب أمهات الخلفاء. 
    غالب مورخان دو تاريخ براي وفات او ذکر کرده‌اند: سال 204و206ق، و تاريخ دوم را با صيغة «قيل» ذکر مي‌کنند. 
    عالمان اهل‌سنت در ارزیابی علمی هشام رويکرد دوگانه‌اي در پيش گرفته‌اند. آنان هشام را در علم تاريخ و انساب جزء سرآمدان اين علوم مي‌دانند؛ اما در کنار آن بيان کرده‌اند که در نقل احاديث پيامبر ضعيف است. با توجه به اينکه عنصر شکل‌گيري تاريخ و حديث که بر نقل از پيشينيان استوار است، در هر دو مشترک است، بايد به‌دنبال عوامل شکل‌گيري اين رويکرد دوگانه بود. به همين منظور ديدگاه عالمان اهل‌سنت دربارة هشام‌بن‌ محمد کلبي را بررسی می‌کنیم.
    2. ديدگاه عالمان اهل‌سنت دربارة هشام
    بيشتر عالمان اهل‌سنت دربارة جايگاه علمي هشام بر دو نکته تصريح کرده‌اند: اول، جايگاه بي‎بديل هشام در علم تاريخ و انساب و ديگر علوم وابسته؛ دوم، ضعيف بودن هشام در ارزيابي عالمان حديث. اين دو رويکرد، در عبارات عالمان اين‌گونه بروز يافته است:
    يحيي‌بن ‌معين (م 233ق) از بزرگان حديث و مورخ رجال حديث و استاد بخاري و احمد‌بن‌حنبل، که جزء متشددان (سخت‌گير در توثيق راويان) بود، اظهاراتي دربارة هشام بيان کرده است. او در جايي هشام را غيرثقه دانسته و گفته است که از مانند هشام روايت نقل نمي‌شود.  ابن‌معين در پاسخ به حافظ جنيد که دربارة وثاقت هشام از او پرسيد، بدون اشاره به توثيق يا تضعيف او گفت: او از داناترين مردم به نسب است. نقل شده است که ابن‌معين ثناء بر هشام را نيکو مي‌دانست؛ اما احمد‌بن ‌حنبل (م 241ق) از آن کراهت داشت.  احمد‌بن‌ حنبل دربارة هشام مي‌گويد: «مگر کسي از او روايت نقل مي‌کند؟! او افسانه‌گو و نسب‌دان است. گمان نمي‌کنم کسي از او حديث نقل کند».  بخاري (م 256ق) بدون اشاره به ضعف هشام، تنها عبارت «افسانه‌گو و نسب‌دان» را بازگو کرده است. 
    ابن‌قتيبه دينوري (م 276ق) او را داناترين مردم به انساب دانسته است.  ابن‌حبان بستي (م 354ق) مي‌گويد: او از پدرش و معروف مولاي سليمان و عراقي‌ها عجايب و اخباري روايت مي‌کند که هيچ اصلي ندارند. او غالي در تشيع بود و اخبار اشتباه او به‌قدري مشهور است که نيازي به زياده‌گويي در توصيف اشتباه آن نيست. 
    ابوالحسن دارقطني (م 385ق)، از ديگر عالمان حديث‌پژوه، هشام را متروک‌الحديث ارزيابي کرده است.  او هرگز به علت ضعف او اشاره نکرده و نام او را در زمرة ضعفا و متروکين آورده است. 
    ابن‌ماكولا (م 475ق) مي‌گويد: او پيشوا در فن انساب است و همگان انساب را از طريق او نقل مي‌کنند.  البته او و پدرش را متروک‌الحديث ارزيابي کرده‌اند. 
    سمعاني (م 562ق) نيز مي‌گويد: هشام غالي در تشيع بود و اخبار غلط فراواني داشته است. 
    ياقوت حموي (م 626ق) او را عالم به نسب و اخبار و مثالب عرب معرفي کرده است.  البته کسی همچون ابن‌عدي جرجاني (م 365ق) اين سخن احمد‌بن ‌حنبل را نقل کرده است که هيچ روايتي را که او نقل کرده باشد، نديده است.  ابن‌اثير جرزي (م 630ق) بدون اشاره به ضعفي، فقط او را نسّابه معرفي کرده است. 
    بیشتر مطالبي که دربارة هشام وجود دارد، همين عباراتي بود که بيان شد. ساير عالمان اهل‌سنت سخن جديدي دربارة هشام نگفته و به نقل همين سخنان بسنده کرده‌اند.  برداشت آنان از جرح و تعديل عالمان دربارة هشام اين است که او افزون بر قدرت حفظ و ذکاوت، توثيق نمي‌شود. ذهبي (م 748ق) اين اوصاف را براي هشام برشمرده است: علامه، اخباري، نسّابة يگانه، کوفي، شيعي.  ذهبي با وجود اعتراف به ذکاوت بالاي هشام، او را به‌دلیل رافضي بودن ثقه نمي‌داند.  ابن‌حجر عسقلاني (م 852ق) نيز مانند ذهبي موضع‌گيري کرده است؛ و از سويي هشام را «امام اهل النسب»  و «واسع الحفظ جداً» دانسته و ازسوي‌ديگر ادعا کرده که او داراي غفلت بوده است. 
    دربارة قدرت حفظ و ذکاوت او و تأليفاتش عبارات زيادي بيان شده است. گفته شده کتابي مانند کتاب الجمهرة في الانساب هشام نوشته نشده است.  طبري (م 310ق) در کتاب تاريخ خود نزديک به سيصد روايت از هشام‌بن ‌محمد نقل کرده است.  دربارة قدرت حفظ او ماجرايي بيان شده که برخي آن را غيرواقعي انگاشته‌اند.  از خود هشام نقل شده است:
    چيزهايي را از حفظ مي‌کنم که کسي نمي‌تواند آن را حفظ کند و چيزهايي را فراموش مي‌کنم که کسي آنها را فراموش نمي‌کند. من عمويي داشتم که براي حفظ نکردن قرآن مرا سرزنش مي‌کرد. پس من وارد اتاقي شدم و قسم خوردم از آن اتاق خارج نشوم، مگر اينکه قرآن را حفظ کرده باشم و در سه روز قرآن را حفظ کردم؛ و روزي در آينه نگاه کردم و مشتي از محاسنم را در دست گرفتم و خواستم که مقدار اضافة محاسنم از مشتم را کوتاه کنم؛ اما از بالاي مشتم محاسنم را کوتاه کردم. 
    دربارة زندگي شخصي او گزارش‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد هشام زندگي ساده و زاهدانه‌اي داشته است. 
    همان‌گونه‌که مشاهده مي‌کنيد، عالمان اهل‌سنت دربارة هشام دو حرف کلي بيان کرده‌اند: اول، قدرت حفظ او در نقل تاريخ و انساب؛ دوم، ضعف او در نقل روايات. اين در حالي است که انديشمندان شيعه تنها به بخش اول اين سخنان اشاره کرده‌اند و بر قدرت حفظ و دانش فراوان او در انساب و تاريخ تأکيد کرده‌اند.
    نجاشي (م 450ق) از برجسته‌ترين رجال‌شناسان شيعه اين توصيفات را دربارة هشام به‌کار برده است: «ناسب، عالم به ايام، مشهور به فضل و علم». او همچنين دربارة مذهب او گفته است: «وكان يختص بمذهبنا». او به ذکر رويدادي دربارة ارادت هشام به امام صادق پرداخته است که بر شيعه بودن او تأکيد مي‌کند. طبق اين رويداد، روزي هشام دچار بيماري‌ای شد که بر اثر آن محفوظاتش را فراموش می‌کرد. پس به نزد امام صادق رفت و حضرت از ظرفي به او علم را نوشاند و علم او بازگشت. نجاشي افزوده است: امام صادق او را به خود نزديک مي‌ساخت و به او توجه مي‌کرد. 
    روايت ديگري نيز نقل شده است که بر تشيع او و پدرش صحه مي‌گذارد. اين روايت دربارة مکان دفن اميرمؤمنان علي است. هشام مي‌گويد: ابوبکر‌بن ‌عياش به من گفت: از ابوحصين و عاصم‌بن‌ بهدله و اعمش و غير آنها پرسيدم که آيا هيچ‌يک از شما شاهد نماز ميت و دفن اميرالمؤمنين بوده‌ايد؟ آنان پاسخ دادند: خير. پس من (ابن‌عياش) از پدر تو محمد‌بن‌ سائب پرسيدم. او گفت: حسن و حسين و ابن‌حنفيه و عبدالله‌بن ‌جعفر و تعدادي از اهل‌بيت شبانه پيکر او را خارج کردند و در پشت کوفه دفن نمودند. ابن‌عياش گفت: از پدرت پرسيدم: چرا اين کار را کردند؟ گفت: مي‌ترسيدند که خوارج و ديگران نبش قبر کنند. اين روايت را ابن‌ ابي‌الدنيا (م 281ق) نقل کرده است.  سيدعبدالکريم‌بن‌ طاووس (م 693ق) از شاگردان محقق حلي و خواجه طوسي نيز اين روايت را با سند متصل به ابن‌ ابي‌الدنيا نقل کرده است. 
    ساير عالمان شيعه نيز دربارة هشام همين‌گونه موضع‌گيري کرده و به جايگاه ممتاز او در انساب و تاريخ و نیز به تشيع او اذعان کرده‌اند.  ناگفته نماند که علامه حلي (م 726ق) در کتاب نهج الحق و کشف الصدق هشام را از علماي اهل‌سنت دانسته است.  البته سني دانستن هشام توسط علامه حلي به اين بهانه بود که از روايات او برضد مباني اهل‌سنت استفاده کند. 
    3. موضع‌گيري دوگانة اهل‌سنت دربارة هشام
    پرسش اصلي اين است که علت دوگانگي در ارزيابي هشام‌بن‌ محمد چيست؟ چرا او را در زمینة تاريخ و انساب زبده و داراي قدرت حفظ بالايي مي‌دانند؛ اما در زمینة حديث ضعيف توصيف کرده‌اند؟ اين سؤال آنجا خودنمايي مي‌کند که علم نسب ـ که تخصص اصلي هشام است ـ در ابتداي شکل‌گيري از فروع علم تاريخ به‌شمار مي‌آمد و هيچ‌گاه علم تاريخ جدا و بي‌نياز از علم نسب نبوده است.  درواقع تطور علم تاريخ به‌گونه‌اي بود که ظهور اولية آن در انساب و ايام‌العرب بوده است.  بنابراين نمي‌توان انساب را از تاريخ جدا دانست.
    ازسوي‌ديگر، ارتباط ميان تاريخ و حديث نيز بر کسي پوشيده نيست؛ به‌گونه‌اي‌که گفته شده است، يکي از دو علومي که بيشترين ارتباط را با يکديگر دارند، علم تاريخ و حديث است؛ زيرا کسي که در علوم حديث، مانند جرح و تعديل و طبقات و... پژوهش مي‌کند، براي دستيابي به ديدگاه صحيح نياز به تاريخ دارد تا آن موارد را به‌دست آورد؛ و در طرف مقابل، کسي که در زمینة تاريخ به تحقيق مشغول است، به علم حديث نياز دارد تا آثار و روايات رسيده را مورد صحت‌سنجي قرار دهد.  بنابراين ارتباط ميان حديث و تاريخ کاملاً دوسويه بوده است؛ زيرا يکي از ارکان بررسي‌هاي حديثي، رجال حديث است که آن نيز از فروع علم تاريخ محسوب مي‌شود.  ازهمين‌رو برخي تصريح کرده‌اند که علم تاريخ فني از فنون علم حديث است؛  و سوي ديگر آن، بررسي‌هاي سندي است که راهي جز استفاده از علم تاريخ ندارد. 
    البته اين سخن به‌معناي يکسان دانستن تاريخ و حديث نيست؛ بلکه همگان تصريح کرده‌اند که ميان محدث و مورخ تفاوت وجود دارد. محدث کسي است که به روايات مربوط به پيامبر اشتغال دارد و البته که اين روايات، اخبار تاريخي به‌شمار مي‌روند.  مورخ کسي است که به مطلق اخبار تاريخي سروکار دارد و از اصول علم حديث در بررسي روايات تاريخي پيروي مي‌کند. البته در نزد مسلمانان نيز معروف است که علم تاريخ از منهج علماي حديث بسيار اثر پذيرفته.  همچنين گفته شده است که مسلمانان اولين گروهي بودند که روايات تاريخي را مورد بررسي قرار دادند و ابزار آنان براي اين بررسي، علم حديث بوده است.  نتيجة سخن اينکه نمي‌توان ميان تاريخ و حديث جدايي انداخت.
    ممکن است اين اشکال مطرح شود که افراد ديگري نيز هستند که در زمينه‌اي تأييد شده‌اند؛ اما در زمينة ديگري مورد تضعيف قرار گرفته‌اند؛ مانند حفص‌بن ‌سليمان الأسدي که ذهبي دربارة او مي‌گويد: «او در قرائت مورد تأييد است؛ اما در حديث اشتباه مي‌کند؛ زيرا او در حديث متقن نبود؛ ولي در قرآن متقن بود؛ وگرنه او بنفسه صادق است».  در پاسخ بايد گفت که هيچ اشکالي به اين نحوة ارزيابي وارد نيست؛ زيرا حفص‌بن‌ سليمان در دو علم مستقل و جداگانه ارزيابي شده است و هيچ استلزامي ميان مباني فراگيري قرائت قرآن و علم حديث وجود ندارد. حتي علومي هم که نزديکي زيادي به‌هم دارند، به‌دلیل تفاوت مبناي فراگيري، مستلزم يکديگر نيستند؛ مانند تضعيفاتي که به ابوحنيفه در زمینة حديث وارد کرده‌اند؛  درحالي‌که او را در فقه جزء يکي از ائمة چهارگانة اهل‌سنت معرفي مي‌کنند.  اين‌گونه ارزيابي براي محمد‌بن‌ عبدالرحمن‌بن‌ ابي‌ليلي انصاري نيز صورت گرفته است و با اينکه او را فقيه برجسته‌اي دانسته‌اند،  در زمینة حديث تضعيف کرده‌اند.  پرواضح است که اين دو علم مباني متفاوتي دارند و دارا بودن قوة تحليل فقهي، مستلزم دارا بودن قوة حفظ حديثي نيست؛ اما در زمینة تاريخ و حديث با توجه به مباني مشترک فراگيري، نمي‌توان کسي را به‌دلیل سوء حفظ در يکي از آنها عالم متبحر و در ديگري ضعيف دانست. بنابراين علت تضعيف هشام، عاملي غير از سوء حفظ است.
    درخور نگرش است که نمي‌توان صرفاً تفاوت روش مورخان با محدثان را عامل اين موضع‌گيري دوگانه دانست؛ زيرا اگر اين موضع‌گيري برخاسته از تفاوت روش باشد، نبايد هيچ خدشه‌اي به وثاقت و شخصيت علمي هشام وارد سازد؛ بلکه تنها بايد معيارهاي گزينش اخبار او مورد مناقشه قرار گيرد که به بحث و نظر در آثار مکتوب او ختم شود؛ درحالي‌که در آثار اهل‌سنت شاهد عباراتي هستيم که شخصيت علمي هشام را به‌چالش مي‌کشند و وثاقت او را زيرسؤال مي‌برند. براي نمونه، اگرچه روايات تاريخي طبري (م 310ق) مورد مناقشة محدثان قرار گرفته است، اما هيچ‌گاه به‌دلیل اختلاف روش، شخصيت علمي او را نفي نکرده‌اند و تنها بر لزوم ارزيابي دقيق‌ اخبار او تمايل دارند. بنابراين، اختلاف قضاوت دربارة هشام ابن‌کلبي برخاسته از اختلاف روش نيست و عوامل ديگري در اين قضاوت دوگانه تأثير گذاشته‌اند. آيا مي‌توان پذيرفت کسي که متروک‌الحديث و افسانه‌گوست و اخبار را بدون اصل و اساس نقل مي‌کند، متبحر و کارکشتة تاريخ باشد و نقل‌هاي تاريخي او به‌عنوان نظرية برجسته مطرح شود؟! اين پرسش آنجا پررنگ‌تر مي‌شود که حتي اخبار تاريخي غيراسلامي هشام مورد توجه است؛ اما اخبار تاريخي اسلامي او ناديده گرفته مي‌شود!
    پس از آشنايي با پيوند ناگسستني تاريخ و حديث و عادي نبودن موضع‌گيري عالمان اهل‌سنت در ارزيابي هشام ابن‌کلبي، به‌سراغ چرايي اين موضع‌گيري مي‌رويم. آنها هشام را در زمینة تاريخ تأييد کرده‌اند؛ ولي او را در حديث ضعيف دانسته‌اند. تمام ادله‌اي که براي ضعف هشام بيان شده، عبارت است از: «متروک‌الحديث» (ابن‌معين، دارقطني)، «افسانه‌گو بودن» (احمد‌بن‌حنبل، بخاري، ابن‌عدي)، «نقل عجايب و اخبار بدون اصل» (ابن‌حبان)، «غالي در تشيع» (ابن‌حبان)، «رافضي بودن» (ابن‌عساکر، ذهبي، ابن‌حجر).
    چنان‌که ملاحظه مي‌شود، تمام عباراتي که علماي اهل‌سنت براي تضعيف هشام عنوان کرده‌اند، برخاسته از دو عامل است: اول، محتواي عجيب و نادرست روايات هشام؛ دوم، عقيدة شخصي وی. ميان اين دو عامل، ارتباط تنگانگي وجود دارد؛ زيرا اين عقيدة شخصي هشام بود که باعث بيان رواياتي شده که از ديدگاه علماي اهل‌سنت عجيب و نادرست است. اما هشام چه رواياتي نقل کرده که آن را نادرست دانسته‌اند؟
    4. نمايي از روايات هشام
    در اين قسمت به برخي رواياتي که به‌نقل از هشام‌بن ‌محمد در منابع روايي و تاريخي موجود است، اشاره مي‌شود. ناگفته نماند که اين روايات، تنها بخشي از رواياتي هستند که از هشام باقي مانده‌اند و بدون ترديد بسياري ديگر از روايات او به‌دلیل ضعيف دانستن او، نقل نشده‌اند. به‌منظور دسترسي ساده‌تر به روايات هشام، آنها در موضوع‌بندي‌هايي که در ادامه مي‌آيد، ارائه مي‌شوند:
    شيخين: هشام نقل کرده است که ابوبکر و عمر از حضرت فاطمه خواستگاري کردند؛ ولي رسول‌الله پاسخ آن را به دستور الهي موکول فرمود؛ اما وقتي حضرت علي خواستگاري کرد، پيامبر پذيرفت. 
    خديجه: هشام سن او را هنگام ازدواج 28 سال بيان کرده است. 
    عايشه: هشام مي‌گويد: وقتي رسول‌الله با اسماء بنت نعمان ازدواج کرد، عايشه به‌سبب زيبايي زياد اسماء به او حسادت مي‌کرد. 
    عثمان: هشام به گفت‌وگوي بزرگان کوفه و بصره و مصر دربارة خلافت عثمان اشاره کرده و بیان نموده است که آنها از حکومت او ناراضي بودند و سيرة عثمان را برخلاف عهد الهي مي‌دانستند.  همچنين استعمال لقب «نعثل» براي عثمان را نقل کرده است. 
    معاويه: از هشام نقل شده است که دربارة اينکه پدر معاويه چه کسي بود، ميان سه نفر اختلاف وجود داشت: عمارة‌بن ‌وليد‌بن ‌مغيرة مخزومي، مسافر‌بن ‌ابي‌عمرو و ابوسفيان. هشام مي‌گويد: عموم مردم مي‌گويند که معاويه فرزند مسافر‌بن ‌ابي‌عمرو است.  همچنين وی در روايتي نقل کرده است که ابن‌عباس شايستگي معاويه براي خلافت را قبول نداشت.  گفت‌وگويي دربارة سعد‌بن ‌ابي‌وقاص و معاويه وجود دارد که سعد معاويه را قاتل اميرالمؤمنين علي معرفي کرده است.  هشام گفت‌وگوي معاويه با شريک‌بن ‌اعور را گزارش کرده و آورده است که شريک توهين‌هاي معاويه را بي‌پاسخ نگذاشت و «معاويه» را به‌معناي سگ ماده‌اي که زوزه مي‌کشد و «اميه» را به‌معناي کنيز کوچکي که تحقير شده است، ترجمه کرد.  وی روايت ديگري نقل کرده است که معاويه از فراز منبر اعلام کرد براي پيشبرد خلافت، بخشش و گذشت را از خود دور کرده است. 
    يزيد‌بن‌ معاويه: هشام از کساني است که گفته‌اند يزيد اولين کسي بود که به‌صورت علني شراب مي‌نوشيد و مجلس غنا و شادي و جشن داشت که با سگ‌بازي و ميمون‌بازي همراه بود؛ و او امام حسين و اهل حره را کشت و خانة خدا را سنگباران کرد و آتش زد.  هشام به قتل مسلم‌بن ‌عقيل و هاني‌بن‌ عروه توسط عبيدالله‌بن ‌زياد و فرستادن سر آنها براي يزيد‌بن ‌معاويه نيز اشاره کرده و دستور يزيد به عبيدالله براي مقابله با امام حسين را نقل کرده است. 
    ابوسفيان: هشام دربارة شهرت زناکاري ابوسفيان نيز مطالب زيادي نقل کرده است.  همچنين حمامه، مادربزرگ ابوسفيان را نيز يکي از پرچمداران فحشا در جاهليت معرفي نموده است.  روايتي نيز دربارة سخن ابوسفيان نقل کرده که برخي علماي اهل‌سنت آن را کفر صريح دانسته‌اند؛  آنجاکه در زمان حکومت عثمان به ديدار عثمان رفت و وقتي از نزد او خارج شد، گفت: ‌اي بني‌اميه! حکومت را به‌دست گيريد که هيچ خبري نيست و بهشت و جهنمي وجود ندارد!‌‌ 
    بني‌اميه: اميرالمؤمنين علي بني‌هاشم را بهترين خاندان قريش و بني‌اميه را دشمن‌ترينشان معرفي کرده است. 
    مروان‌بن ‌حکم: وقتي فرستادة مروان‌بن ‌حکم نزد امام حسن و امام حسين آمد و اميرالمؤمنين علي را متهم به قتل عثمان کرد، امام حسين اين پيام را براي مروان فرستاد: اي فرزند چشم‌آبي که در بازار عکاظ خودفروشي مي‌کرد و اي فرزند کسي که پيامبر او را طرد و لعن کرد! من تو و مادر و پدرت را خوب مي‌شناسم. 
    متعه: فاکهي (م 272ق) در اخبار مکه روايتي از هشام نقل مي‌کند که به ماجراي گفت‌وگوي عبدالله‌بن‌ زبير با عبدالله‌بن ‌عباس اشاره دارد. در اين گفت‌وگو، ابن‌زبير ابن‌عباس را به‌دلیل فتوا به حليت متعه مؤاخذه و سرزنش می‌کند. ابن‌عباس ابن‌زبير را به مادرش اسما دختر ابوبکر ارجاع مي‌دهد که از او دربارة تولد خود ابن‌زبير از متعه سؤال کند. شخصي نزد اسما رفت و اين سؤال را پرسيد و اسما تأييد کرد و گفت: اگر بخواهد، مي‌تواند نام فرزنداني را که از متعه به‌دنيا آمده‌اند، نام ببرد. 
    اين موارد تنها بخشي از رواياتي بود که به‌نقل از هشام ابن‌کلبي در منابع اهل‌سنت باقي مانده‌اند. فضاي کلي اين روايات با شاکلة اعتقادي و فقهي اهل‌سنت سازگاري ندارد و نمايان ساختن اختلافات ميان صحابه، برخلاف شيوة اهل‌سنت است. آنان تصريح کرده‌اند که نقل مشاجرات و منازعات ميان صحابه جايز نيست و جز به خير و نيکي نبايد آنان را ياد کرد. 
    5. واکاوي چرايي موضع‌گيري دوگانه
    پس از آشنايي با ديدگاه عالمان اهل‌سنت دربارة هشام‌بن ‌محمد ابن‌کلبي و موضع‌گيري دوگانة آنان در ارزيابي شخصيت علمي او، همچنين آگاهي از برخي روايات نقل‌شده توسط هشام، بايد به‌دنبال اين پرسش باشيم که علت اين مواجهة متضاد با هشام چيست؟ آيا هشام به‌سبب ضعف در حفظ و ناتواني در نقل روايات تضعيف شده است يا عوامل ديگري در تضعيف او نقش داشته‌اند؟ لازم به يادآوري است که عوامل غيرعقيدتي که براي ضعف هشام برشمرده‌اند، به همة منقولات او آسيب مي‌زند و نمي‌توان او را در زمینة تاريخ و انساب دارای قدرت حفظ بالا دانست، ولي در زمینة روايات پيامبر و صحابه، حافظة او را ضعيف ارزيابي کرد! بر پاية اين چالش لازم است که چرايي موضع‌گيري دوگانة عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام را واکاوي کنیم.
    به‌نظر مي‌رسد که ارزيابي عالمان معاصر و هم‌قرن هشام از او، تحت تأثير سه عامل به اين دوگانگي رسيده است:
    اول، جايگاه برجستة هشام؛
    دوم، مذهب هشام؛
    سوم، روايات تاريخي غيراسلامي هشام.
    دربارة عامل نخست بايد گفت که بسياري از تضعيفات ذکرشده براي هشام، برخاسته از اشکالات علمي نيست؛ بلکه به‌دلیل جايگاه اجتماعي و مذهبي اوست. براي نمونه مي‌توان ميان او و يکي از شاگردانش به‌نام محمد‌بن‌ حبيب  (م 245ق) که آثار او برجاي مانده است، مقايسه‌اي صورت گيرد. ابن‌حبيب از داناترين افراد در تاريخ عرب و انساب بود و روايات او را توثيق کرده‌اند.  اين در صورتي است که اصلي‌ترين استاد ابن‌حبيب، هشام‌بن‌ محمد است و او الگوي حبيب در شيوة نگارش کتب تاريخي بود. تفاوت اين دو را در اين دانسته‌اند که ابن‌کلبي به‌دلیل تخصص گسترده و فراوانيِ تأليفات و نمايان بودن مجلس درس او و همچنين مراوده‌اي که با دربار عباسي داشت،  مورد حسادت و بدخواهي علماي دربار عباسي قرار گرفت و با اهل بدعت خواندن او، از هيچ تلاشي براي به‌حاشيه راندن او فروگذار نکردند؛ اما ابن‌حبيب که نه از جهت گستردگي تخصص و نه تعداد تأليفات به پاي هشام نمي‌رسيد، چندان مورد مناقشه قرار نگرفته است. ابن‌حبيب هيچ حلقة درسي نداشت و کنج عزلت اختيار کرد و از شغل معلمي خود ارتزاق مي‌کرد. او چهل و چند کتاب داشت که همة آنها در حوزة نسب و تاريخ و لغت و شعر بود؛ بنابراين رقيبي براي علماي دربار به‌شمار نمي‌آمد. 
    درنتيجه، علم گستردة هشام همراه با تأليفات متعدد، او را به يکي از عالمان بي‌همتا تبديل کرده بود. عالمان تنگ‌نظر هم‌دورة او از ابزار تضعيف براي کنار گذاشتن او استفاده کردند؛ اما ازآنجاکه هشام داراي کتاب‌هايي بود که هيچ جايگزيني نداشتند، اين موارد را استثنا کردند و به تضعيف او در ساير موضوعات پرداختند. حتي اگر اين عامل به‌تنهايي نمي‌توانست کسي را به تضعيف هشام متقاعد کند، مذهب او بهترين دليل براي تضعيف هشام بود. با نگاهي به منقولات هشام فهميده مي‌شد که در صورت تأييد هشام، بسياري از آموزه‌هاي اعتقادي و فقهي اهل‌سنت زيرسؤال مي‌رود؛ بنابراين راهي جز تضعيف او در اين موضوعات وجود نداشت.
    احتياط‌هاي عالمان اهل‌سنت در اين مسير، حتي آنان را مجبور به کنار گذاشتن رواياتي می‌کرد که در مواردي مي‌توانست به‌نفع آنان باشد؛ مانند روايتي که دربارة نقل فضایل اميرالمؤمنين علي در نزد معاويه است. اين روايت با اینکه مي‌تواند عدم دشمني معاويه با اميرالمؤمنين را اثبات کند، تنها به‌دليل اينکه راوي آن هشام و پدرش هستند، تضعيف شده است. اين روايت مربوط به ماجراي حضور سه شاعر نزد معاويةبن ‌ابي‌سفيان است. معاويه از آنان خواست که شعري در وصف اميرالمؤمنين علي بسرايند و گوهر گران‌بهايي در مقابل خود قرار داد و گفت شعر هر کسي داراي سخن حق دربارة علي‌بن ‌ابي‌طالب باشد، آن گوهر را به او خواهد داد. طرماح طائي شعري سرود؛ ولي در آن توهين کرد؛ هاشم مرادي شعري سرود و او نيز توهين کرد؛ سپس محمد‌بن ‌عبدالله حميري شعري سرود که در برخي ابيات آن آمده است:
    علي إمامنا بابي ‌و أمي
            ابوالحسن المطهر من أثام

    إمام هدى حباه الله علماً
            به عرف الحلال من الحرام

    ابن‌عساكر (م 571ق) پس از نقل اين ماجرا مي‌گويد: راويان اين حديث محمد‌بن ‌سائب کلبي و فرزندش هشام هستند که هر دو رافضي دروغگویند.  فيومي (م 711ق) نيز اين سخن را تکرار کرده است.  بدين‌ترتيب اين روايت تاريخي به‌جرم وجود هشام و پدرش در سند آن کنار گذاشته مي‌شود! البته تضعيف هشام به علوم ديگر نيز تسري يافته است و حتي ابوالفرج اصفهاني (م 356ق) با رد يکي از اشعار منقول از او، هشام را داراي مصنوعات مي‌داند. 
    يادآوري اين نکته ضروري است که امروزه شيعه بودن هشام مورد ترديد برخي پژوهشگران قرار گرفته است و در بازخواني آثار او به شواهدي دست يافته‌اند که هشام را از دايرة تشيع خارج مي‌کند؛  اما نبايد دور از نظر داشت که شيعه نبودن هشام خدشه‌اي به اين عامل وارد نمي‌سازد؛ زيرا در باور عالمان رجالي اهل‌سنت، هشام شيعه‌مذهب بود و بارها به آن تصريح کرده‌اند. بنابراين اگر ثابت شود که هشام شيعه نيست، این اشکال اساسي به علماي اهل‌سنت وارد مي‌شود که شخصي را که حتي شيعه بودن او نيز محل ترديد است، به‌جرم شيعه بودن تضعيف کرده‌اند!
    اما دربارة عامل سوم، يعني نقل اخبار تاريخي غيراسلامي، بايد گفت که هشام شخصيت محققي بود و براي دستيابي به تاريخ به‌سراغ بسياري از منابع موجود زمان خود می‌رفت: در زمینة انساب، اصلي‌ترين منبع هشام کتاب‌هاي پدرش بود؛ در زمینة تاريخ فارس، او به کتب ترجمه‌شده‌اي که در زمان او وجود داشت، مراجعه مي‌کرد؛ دربارة تاريخ امويان از کتاب‌هاي عوانة‌بن ‌حکم بهره مي‌برد و درخصوص تاريخ لخميين، حتي از تصاوير کنيسه‌هاي حيره نيز غافل نبود.  اين رويکرد آزادانديشانه و محققانة او در آن زمان چندان متداول و مرسوم نبود و همين باعث مي‌شد که در موضع تهمت قرار گيرد و از سوي معاصرانش به جعل و وضع اخبار متهم شود. 
    كارل بروكلمان (م 1956م) مستشرق برجستة آلماني بر اين باور است که نمي‌توان وجود اخبار جعلي و ضعيف در آثار هشام را انکار کرد؛ اما بررسي‌هاي علمي نشان مي‌دهد که در بسياري از اختلافات تاريخي، حق با هشام است. جواد علي (م 1408ق) استاد تاريخ دانشگاه بغداد نيز هشام را از مورخان تراز اولي مي‌داند که نمي‌توان او را از اتهام جعل و وضع مبرا دانست. البته جواد علي اخبار جعلي هشام را مربوط به اسرائيليات يا ثبت دقيق برخي نسب‌ها مي‌داند. 
    در کنار اينکه هشام به نقل از منابع غيراسلامي مي‌پرداخت، صرف نقل تاريخ جاهليت نيز مورد مذمت برخي عالمان قرار مي‌گرفت؛ زيرا اين تصور وجود داشت که با ظهور اسلام، هرچه پيش از آن بود، از بين رفته است  و ثبت تاريخ جاهليت و ذکر نام بت‌ها و کردار بت‌پرستان، با اين منطق اسلام ناسازگار بود. براين‌اساس هشام به‌دلیل نقل تاريخ غيراسلامي مورد انکار بسياري از عالمان قرار گرفت و از او به‌عنوان مشهورترين مورخ جاهليت ياد مي‌شد که براي او از اصطلاح «اخباري» استفاده مي‌کردند، نه «مورخ». 
    نتيجه‌گيري
    هشام‌بن ‌محمد ابن‌کلبي از برجسته‌ترين مورخان متقدم است که در زمينة انساب، تاريخ عرب پيش از اسلام و تاريخ اسلام داراي تأليفات متعدد و روايات تاريخي فراواني است. عالمان اهل‌سنت در زمینة ارزيابي شخصيت علمي هشام رويکرد دوگانه‌اي در پيش گرفته‌اند: آنها هشام را در زمینة انساب و تاريخ جاهليت علامه و صاحب‌نظر مي‌دانند؛ اما در زمینة تاريخ اسلام و روايات مربوط به صحابه و مسلمانان او را ضعيف توصيف کرده‌اند. با بررسي‌هايي که دربارة شخصيت هشام و روايات منقولة او به انجام رسانديم، اين نتيجه حاصل شد که موضع‌گيري دوگانة عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام، بر سه عامل استوار است:
    اول، جايگاه برجستة علمي هشام؛
    دوم، مذهب هشام؛
    سوم، روايات تاريخي غيراسلامي هشام.
    در حقيقت، هشام به‌سبب تخصص فراگيري که داشت و تأليفات متعددي که در زمينة تاريخ جاهليت و اسلام به‌جاي گذاشته بود، مورد حسادت عالمان تنگ‌نظر قرار گرفت و شيعه بودن مذهب او بسياري از عالمان اهل‌سنت را متقاعد کرد که او را در زمینة حديث ضعيف معرفي کنند. افزون بر اينکه بسياري از مرويّات هشام با آموزه‌هاي اعتقادي و فقهي اهل‌سنت ناسازگار بود و تأييد همه‌جانبة هشام بيم محبوبيت و پذيرش ديدگاه‌هاي او در ميان مسلمانان را به‌وجود مي‌آورد؛ اما ازسوي‌ديگر، روايات تاريخي او منبع بي‌همتايي براي مورخان به‌شمار مي‌رفت؛ درنتيجه با استثنا کردن تاريخ جاهليت و انساب، او را در ساير حوزه‌هاي نقل حديث و روايت، ضعيف ارزيابي کردند. پاره‌اي عالمان نيز در اين مسير از برخي روايات بهره بردند و هشام را به‌دلیل نقل تاريخ جاهليت، که اسلام خط بطلان بر آنها کشيده بود، مورد تضعيف قرار دادند.
     

    References: 
    • ابراهيم، محمداسماعيل، الاحاديث النبوية والمحدثون، قاهره، دارالفکر العربي، بي‌تا.
    • ابن ‌ابى‌طى، یحیی‌بن حمید، الحاوى فى رجال الشيعة الإمامية، تصحيح و تنظيم رسول‌ جعفريان، تهران، بی‌نا، 1379.
    • ابن‌ ابي‌الدنيا، عبدالله‌بن محمد، مقتل علي (رضي‌الله عنه)، تحقيق ابراهيم صالح، دمشق، دار البشائر، 1422ق.
    • ابن‌اثير جزري، علي‌بن ابي‌الكرم، الكامل في التاريخ، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق.
    • ابن‌الجوزي، ابوالفرج، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
    • ابن‌تيميه حراني، احمدبن عبدالحلیم، العقيدة الواسطية، تحقيق ابومحمد اشرف‌بن عبدالمقصود، رياض، أضواء السلف، 1420ق.
    • ابن‌حجر عسقلاني، احمدبن علی، فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار المعرفه، 1379ق.
    • ـــــ ، لسان الميزان، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1390ق.
    • ابن‌حنبل شيباني، احمدبن، مسند الامام احمد، تحقيق شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد وآخرون، بي‌جا، مؤسسة الرساله، 1421ق.
    • ـــــ ، العلل و معرفة الرجال، تحقيق وصي‌الله‌بن محمد عباس، رياض، دار الخاني، 1422ق.
    • ابن‌خلکان، احمدبن محمد، وفيات الأعيان و أبناء الزمان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1971م.
    • ابن‌سعد، محمدبن، الطبقات الكبري، تحقيق علي‌محمد عمر، قاهره، مكتبة الخانجي، 1421ق.
    • ابن‌طاووس، عبدالکريم، فرحة الغري في تعيين قبر اميرالمؤمنين، تحقيق سيدحسين آل‌شبيب موسوي، تهران، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1419ق.
    • ابن‌عدي جرجاني، عبدالله، الکامل في ضعفاء الرجال، تحقيق يحيي مختار غزاوي، بيروت، دار الفکر، 1409ق.
    • ابن‌عساكر دمشقي، علی‌بن حسن، تاريخ دمشق، تحقيق عمرو‌بن غرامة العمروي، بیروت، دار الفكر، 1415ق.
    • ابن‌قتيبه دينوري، عبدالله‌بن مسلم، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، قاهره، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1992م.
    • ابن‌ماکولا، علي‌بن هبة‌الله، الاكمال في رفع الارتياب عن المؤتَلِف والمختَلِف في الأَسماء والكنى والأَنساب، بيروت، أمين دمج، 1411ق.
    • ـــــ ، تهذيب مستمر الأوهام على ذوي المعرفة وأولي الأفهام، تحقيق سيدحسن كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق.
    • ابن‌منظور افريقي، محمدبن مكرم، مختصر تاريخ دمشق، تحقيق روحية النحاس و ديگران، دمشق، دارالفكر، 1402ق.
    • ابن‌نديم، محمدبن اسحاق، الفهرست، تحقيق ابراهيم رمضان، بيروت، دار المعرفه، 1417ق.
    • ابوالفداء، اسماعيل‌بن علي، المختصر في أخبار البشر، مصر، المطبعة الحسينية المصريه، بي‌تا.
    • ابوالفرج اصفهاني، علي‌بن حسين، الأغاني، تحقي سمير جابر، بيروت، دار الفكر، بي‌تا.
    • ابوحيان توحيدي، علي‌بن محمد، البصائر و الذخائر، تحقيق د. وداد القاضي، بيروت، دار صادر، 1408ق.
    • ابي‌بكر حرضي، يحيى‌بن، غربال الزمان في وفيات الاعيان، دمشق، مطبعة زيد‌بن ثابت، بي‌تا.
    • اميديان، زينب، «شاخصه‌هاي هويت عربي در نظام فکري هشام کلبي بر پايه انسان نگاشته‌هاي وي»، مطالعات تاريخ فرهنگي، 1396، ش 33، ص 1ـ26.
    • امين، محسن، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بي‌تا.
    • بخاري، محمد‌بن اسماعيل، التاريخ الکبير، حيدرآباد، دائرة‌المعارف العثمانيه، بي‌تا.
    • بستي، ابن‌حبان، المجروحون من المحدثين و الضعفاء و المتروکين، تحقيق حمدي عبدالمجيد السلفي، رياض، دار الصميعي، بي‌تا.
    • بغدادي، ابن‌حبيب، المنمق في أخبار قريش، تحقيق خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار ورياض زركلي، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
    • بوزورث، یونج و ديگران، التاريخ والمؤرخون فى الحضارة العربية الاسلامية، ترجمة عربي قاسم عبده قاسم، بي‌جا، بي‌تا.
    • تستري، محمدتقي، قاموس الرجال، قم، جامعة مدرسين، 1422ق.
    • حلي، حسن‌بن يوسف، نهج الحق و کشف الصدق، بيروت‌، دار الكتاب اللبناني‌‌، 1982م‌.
    • حموي، ياقوت‌بن عبدالله، معجم الأدباء أو إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق.
    • خطيب بغدادي، احمدبن علي، تاريخ بغداد، تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، دار الغرب اللاسلامي، 1422ق.
    • خوئي، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، چ پنجم، نجف اشرف، مؤسسة الخوئي الاسلاميه، 1413ق.
    • دارقطنی، علی‌بن عمر، «الضعفاء و المتروكون»، الجامعة الإسلامية، 1403ق.
    • ذهبي، شمس‌الدين، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام، تحقيق بشار عوّاد معروف، بيروت، دار الغرب الاسلامى، 2003م.
    • ـــــ ، سير أعلام النبلاء، به اشراف شعيب الأرناؤوط، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق.
    • ـــــ ، ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقيق علي‌محمد بجاوى، بيروت، دار المعرفه، 1382ق.
    • رازي، ابن‌ ابي‌حاتم، الجرح و التعديل، هند، دائرة‌المعارف العثمانيه، 1271ق.
    • رستم، اسد، مصطلح التاريخ، صيدا، مکتبة العصرية، 1423ق.
    • زركلي، خيرالدين، الأعلام، بیروت، دار العلم للملايين، 2002م.
    • سبط ابن‌الجوزي، يوسف‌بن قزأوغلي، تذكرة الخواص، تحقيق عامر النجار، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1429ق.
    • سخاوي، محمد‌بن عبدالرحمن، فتح المغيث بشرح الفية الحديث، تحقيق علي‌حسين علي، مصر، مكتبة السنة، 1424ق.
    • سزكين، فؤاد، تاريخ التراث العربي، ترجمة عربي محمود فهمي حجازي و ديگران، عربستان سعودي، ادارة الثقافة و النشر، 1411ق.
    • سلطاني، عبداللطيف، تهذيب كتاب جمهرة النسب لابن‌سلام، بي‌جا، بي‌نا، 1409ق.
    • سلطاني، محمد، تاريخ‌نگاري خاندان کلبي، قم، مرکز فقهي ائمه اطهار، 1399.
    • سمعاني، محمد‌بن منصور، الأنساب، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
    • سيوطي، عبدالرحمن، بغية الوعاة في طبقات اللغويين والنحاة، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، لبنان، المكتبة العصريه، بي‌تا.
    • صالحي نجف‌آبادي، ابراهيم و زهرا روح‌اللهي اميري، «کاربست روش متن‌پژوهي در بررسي انتقادي گرايش مذهبي هشام کلبي»، تاريخ اسلامي، 1401، ش 90، ص 145ـ176.
    • صفدي، خليل‌بن ايبك، الوافي بالوفيات، تحقيق احمد الأرناؤوط و تركي مصطفى، بيروت، دار احياء التراث، 1420ق.
    • طبري، محمد‌بن جرير، تاريخ طبري، بيروت، دار التراث، 1387ق.
    • علي، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام، چ چهارم، بيروت، دار الساقي، 1422ق.
    • عمري، اکرم‌بن ضياء، بحوث في تاريخ السنة المشرفة، چ چهارم، بيروت، بساط، بي‌تا.
    • العوده، سلمان بن فهد، نزعة التشيع و اثرها في الکتابة التاريخية، رياض، دارالمسلم، 1415ق.
    • عیدان، ایمان عباس، النسابون وأثرهم في تدوين التاريخ الاجتماعي، در: https://diae.net.
    • غامدی، محمد، «علم الحدیث و علاقته بعلم التاریخ»، الجامعة الاسلامیة للدراسات الاسلامیة، ش 24، ص 112ـ143.
    • فاكهاني، محمد‌بن اسحاق، اخبار مکه، تحقيق عبدالملك عبدالله دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق.
    • قرطبي، محمدبن احمد، الجامع لأحكام القرآن، تحقيق هشام سمير البخاري، رياض، دار عالم الكتب، 1423ق.
    • قمي، عباس، الکني و الالقاب، تقديم محمد‌هادى امينى، بي‌جا، بي‌تا.
    • كافيجي، محمد‌بن سليمان، المختصر في علم التاريخ، تحقيق محمد کمال‌الدين عزالدين، بيروت، عالم الکتاب، بي‌تا.
    • منتظرالقائم، اصغر و وحيد سعيدي، تبيين نقش هشام کلبي در فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1393.
    • نجاشي، احمد‌بن علي، رجال نجاشي، تحقيق سيدموسى شبيري زنجاني، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، بي‌تا.
    • نفراوي، احمد‌بن غانم، الفواكه الدواني على رسالة ابن‌ابي‌زيد القيرواني، بي‌جا، دار الفكر، 1415ق.
    • وات، ونتگمري، محمد [صلي‌الله عليه وآله وسلم] في مکه، ترجمة عربي عبدالرحمن عبدالله الشيخ و احمد شلبي، قاهره، الهيئة المصرية، 1415ق.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چگینی، رسول.(1402) واکاوی چرایی موضع‌گیری دوگانه‌ی عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام‌بن ‌محمدبن ‌کلبی (م 204ق). ، 20(1)، 41-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رسول چگینی."واکاوی چرایی موضع‌گیری دوگانه‌ی عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام‌بن ‌محمدبن ‌کلبی (م 204ق)". ، 20، 1، 1402، 41-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چگینی، رسول.(1402) 'واکاوی چرایی موضع‌گیری دوگانه‌ی عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام‌بن ‌محمدبن ‌کلبی (م 204ق)'، ، 20(1), pp. 41-58

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چگینی، رسول. واکاوی چرایی موضع‌گیری دوگانه‌ی عالمان اهل‌سنت در مواجهه با هشام‌بن ‌محمدبن ‌کلبی (م 204ق). ، 20, 1402؛ 20(1): 41-58