اعتبارسنجی پیشنهادهای سهگانهی سیدالشهدا (ع) به عمربنسعد بر پایهی گزارش عُقبة بن سِمعان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از بحثهاي چالشبرانگيز در بررسيهاي تاريخي، وجود دو يا چند گزارش متعارض دربارة يک رخداد است که ازجملة آنها، محتواي گفتوگوي سيدالشهدا با عمربن سعد در کربلاست. کاروان حسيني در دوم محرم وارد کربلا شد و روز بعد، عمرسعد با سپاهي چهار هزار نفره از کوفه به کربلا رسيد. گفته شده است که امام فرستادهاي نزدش فرستاد و پيشنهاد داد که شبهنگام بين دو لشکر يکديگر را ملاقات کنند. پيشنهاد امام مورد استقبال عمرسعد قرار گرفت و اين ملاقات، سه يا چهار مرتبه در شبهاي بعد نيز تکرار شد.
در اين ديدارها هيچيک از ياران و نزديکان امام و عمرسعد حضور نداشتند و به همين سبب کسي سخنان ردوبدلشده ميان دو طرف را نميشنيد. بعدها همين امر سبب اختلاف دربارة محتواي گفتوگوهاي طرفين شد. شروع اختلاف، به انتشار خبري مبني بر ارائة سه پيشنهاد از جانب امام به عمرسعد بازميگردد. بازگشت به حجاز، فرستاده شدن به يکي از مرزهاي اسلامي طبق صلاحديد حکومت بههمراه پذيرش سود و زيان مرزنشيني، و رفتن به شام و دست در دست يزيد نهادن و راضي بودن به تصميم نهايي او دربارة اختلافات موجود، سه پيشنهاد منسوب به امام است.
انتشار گستردة اين خبر در ميان مردم با واکنش و مخالفت سخت عقبةبن سمعان روبهرو شد؛ آنگونهکه در تکذيب آن، به قسم جلاله متوسل گشت. البته خواهد آمد که تکذيب عقبه، تنها پيشنهاد دوم و سوم را دربرميگيرد. پذيرش يا ترجيح هريک از دو گزارش متعارض، بهويژه پيشنهاد سوم که بهصراحت از بيعت آن حضرت با يزيد سخن گفته، تأثير متفاوتي در فهم ما از قيام عاشورا در پي خواهد داشت. عدم تعارضِ طرح چنين پيشنهادهايي از سوي امام با مقبولات و گزارههاي اعتقادي و کلامي شيعي، سبب تلقي به قبول يا عدم مخالفت برخي علماي شيعه با خبر پيشنهادها شده است.
اين در حالي است که بعضي ديگر از علماي شيعه طرح چنين پيشنهادهايي از سوي امام را نپذيرفته و با آن مخالفت کردهاند. ازاينرو بهترين راه براي داوري و ترجيح يک قول بر ديگري، استفاده از روش تاريخي است؛ زيرا روش کلامي در چنين مواردي چندان مفيد فايده نخواهد بود. پژوهش مستقلي که بتوان از آن بهعنوان پيشينة اين تحقيق ياد کرد، يافت نشد؛ اما در بخشي از دو کتاب عقلانيت عاشورا، نوشتة محمد سروش محلاتي، و حقيقت عاشورا، نوشتة محمد اسفندياري، مباحثي در اينباره بيان شده است. سروش محلاتي در گفتاري تحت عنوان «امکان يا امتناع مذاکره با دشمن در سياست انقلابي امام حسين»، با استناد به ملاقات و گفتوگوي سيدالشهدا و عمرسعد در کربلا و تلقي به قبول کردن پيشنهادهاي سهگانه، تلاش کرده است ثابت کند که آن حضرت با انجام ملاقاتهايي در کربلا، بهدنبال مذاکره و توافق با يزيد بود تا جلوي جنگ گرفته شود؛ که حامد منتظري مقدم در مقالهاي با عنوان «جايگاه مذاکره با دشمن در قيام امام حسين؛ نقدي بر ديدگاه محمد سروش محلاتي»، به نقد روشمند و تاريخي ديدگاه وي پرداخته است. هرچند مقالة يادشده به مقالة حاضر نزديک است، اما چنانکه از عنوان هر دو مقاله نيز پيداست، موضوع اين دو پژوهش با يکديگر متفاوت است؛ ازجمله اينکه در نوشتار پيش رو بهدنبال بررسي تاريخي اصل گزارش ابومخنف، از منظر سند و محتوا و صحتسنجي بيان تاريخي هريک از پيشنهادهاي سهگانه توسط حضرت سيدالشهدا هستيم.
محمد اسفندياري نيز مباحثي دربارة پيشنهادهاي امام ذيل دو عنوان «کوشش امام حسين براي جلوگيري از جنگ» و «پيشنهاد امام حسين براي جلوگيري از جنگ» مطرح کرده است. از تفاوتهاي پژوهش حاضر با مباحث ارائهشده در حقيقت عاشورا آن است که نويسندة کتاب دربارة پيشنهادهاي سهگانة امام متوقف است؛ يعني با وجود طرح مباحث فراوان، به نتيجه و جمعبندي نهايي نرسيده و در قبول يا رد پيشنهادهاي منتسب به آن حضرت مردد است. بهعلاوه ايشان گزارش پيشنهادهاي سهگانه را بهعلت داشتن راويان متعدد و متنوع و درنتيجه شهرت فراوان، مقبولتر از خبر واحد عقبةبن سمعان دانسته است. در مقتل جامع سيدالشهدا نيز ضمن نقل گزارشهاي متفاوت منابع کهن دربارة پيشنهادهاي منسوب به امام، در دو صفحه به نقد و بررسي اين پيشنهادها پرداخته شده است. پژوهش حاضر در دو بخش سامان يافته است. در بخش نخست، سند و محتواي سخن عقبه و در بخش دوم سند و محتواي خبر پيشنهادهاي سهگانة امام براساس گزارش طبري از ابومخنف اعتبارسنجي شده است.
1. خبر عقبةبن سمعان
ابومخنف از عبدالرحمنبن جُندَب ازدي و او از عقبه نقل کرده است که گويد:
من همراه حسين بودم. از مدينه تا مکه و از مکه تا عراق با وي بودم و از او جدا نشدم تا اينکه بهشهادت رسيد و هيچ گفتوگويي با مردم در مدينه، مکه، بين راه و ميان سپاه نداشت، مگر آنکه من آن را شنيدم. آگاه باشيد! به خدا سوگند، حسين هيچگاه نگفت آنچه را که مردم ميان خود ميگويند و گمان ميکنند که حسين خواست دست در دست يزيدبن معاويه گذارد يا اينکه او را به يکي از مرزهاي مسلمانان بفرستند؛ بلکه گفت: مرا رها کنيد تا در اين سرزمين پهناور بروم تا اينکه ببينيم کار مردم به کجا ميانجامد.
1ـ1. سند
ابومخنف تنها با يک واسطه به سخن عقبه در انکار و تکذيب پيشنهادهاي منسوب به امام دست يافته است. او خبر را از عبدالرحمنبن جندب و او از عقبةبن سمعان شنيده است. طبق نظر برخي محققان معاصر، ابومخنف گزارشهاي طولاني راويان واقعة عاشورا و ازجمله عقبه را بنا به مناسبت تقطيع کرده و سپس براساس ترتيب رويدادها، به نقل بخشبخش آنها پرداخته است. ابومخنف تمام اخبار عقبةبن سمعان دربارة حوادث قيام کربلا را يا بهواسطة عبدالرحمنبن جندب يا بهنقل از حارثبن کعب والبي همداني روايت کرده است. بنا بر آنچه طبري آورده، ابومخنف با واسطة عبدالرحمنبن جندب دوازده خبر از عقبه نقل کرده است. افزونبرآن، طبري دو روايت بيواسطة او از تاريخ کربلا براي ابومخنف را نيز آورده است. پس راوي سخن عقبه، معلوم بوده و خبر داراي اتصال سند است. او عبدالرحمنبن جندببن عبدالله أزدي کوفي است که از کميلبن زياد روايت کرده و ابوحمزة ثمالي هم از او روايت نموده است. او اخبار متعدد و فراواني را بهواسطة پدرش از اميرالمؤمنين نقل کرده است. البته برخي اخبار را هم بيواسطه از آن حضرت روايت کرده که همين امر او را در زمرة اصحاب ايشان قرار داده است. کليني روايتي از او بهنقل از پدرش از اميرالمؤمنين دربارة آداب جهاد با دشمن آورده است. در ميان اخبار او، حديث فقهي نيز بهچشم ميخورد. انگيزهاي براي جعل و برساختن خبر، چه از ناحية ابنجندب و چه از سوي ابنسِمعان بهنظر نميرسد. افزونبراین بهزودي خواهيم گفت که برخي ديگر از گزارشهاي عاشورايي ابومخنف با سخن عقبه هماهنگ بوده و درستي آن را مورد تأييد قرار ميدهند. درعينحال، برخي عاشوراپژوهان معاصر با اين استدلال که چون بخاري در عين يادکردِ عبدالرحمنبن جندب بهعنوان راوي، سخني در مدح و ذم او نگفته و شيخ طوسي و آيتالله خوئي نيز هنگام نام بردن از او بهعنوان صحابي اميرالمؤمنين توثيق يا تضعيفش نکردهاند، عبدالرحمن را شايستة اعتماد ندانستهاند. اين برداشت دليل موجهي بهنظر نميآيد؛ زيرا در بررسيهاي تاريخي، تنها بهدنبال توثيق رجالي راويان نيستيم و اين به تفاوت کارکرد و اهميت سند و شيوة بررسي آن در اعتبارسنجي احاديث فقهي و اعتقادي در مقايسه با اخبار تاريخي بازميگردد. خبر پيشنهادهاي سهگانه مثالي روشن در اينباره است. در اين خبر، عمرسعد بهعنوان يگانه شخص حاضر در گفتوگوهاي دونفره با سيدالشهدا، بهترين گزينه براي نسبت دادن چنين پيشنهادهايي به امام بوده است. با آنکه هيچکدام از عالمان شيعي او را توثيق نکردهاند و نميکنند؛ اما آنگونهکه در مقدمه گذشت، برخي خبر پيشنهادها را تلقي به قبول کردهاند. بديهي است که تلقي به قبول ايشان، در مواجهه با خبري تاريخي است، نه حديثي؛ حال آنکه اگر بنا به بررسي رجالي بود، هيچيک از ايشان اين خبر را تلقي به قبول نميکردند. از ميان اهلسنت نيز پاسخ يحييبن معين به سؤالي دربارة ثقه بودن عمرسعد جالب است؛ آنجاکه ميگويد: «چگونه کسي که حسين را کشته، ثقه باشد». کوتاه آنکه منعي در اعتماد به عبدالرحمن و نقل تاريخي او از عقبه وجود ندارد؛ مگر آنکه محتواي گزارش او داراي اشکال باشد که در قسمت بعد به آن پرداخته خواهد شد.
2ـ1. اعتبارسنجي محتوا
بنا بر سخن عقبه، امام هرگز پيشنهادي دربارة رفتن به شام و دست در دست يزيد نهادن و نيز تبعيد شدن به مرزها نداده، بلکه فرموده است: «مرا رها کنيد تا در اين سرزمين پهناور بروم تا اينکه ببينيم کار مردم به کجا ميانجامد». در اين قسمت، تنها به اعتبارسنجي سخن عقبه در نسبت دادن چنين سخني به سيدالشهدا میپردازیم و بررسي تکذيب او، يعني درستي يا نادرستي دو پيشنهاد ديگر را در بخش دوم مقاله پي خواهيم گرفت.
1ـ2ـ1. رفتن در زمين پهناور
در فرايند مقايسة سخن عقبه با ديگر اخبار عاشورايي، گزارشهايي بهچشم ميخورد که با بيان او هماهنگاند و سخنش را تأييد ميکنند.
الف) خطبة سيدالشهدا
امام در بخشي از خطبة خود خطاب به لشکريان کوفه، فرمود: «اي مردم! اگر مرا خوش نميداريد، پس رهايم کنيد تا از اينجا به سرزميني امن بروم». زمان ايراد اين خطبه، صبح عاشورا و پيش از شروع نبرد بوده که با سخن عقبه هماهنگ است. ابومخنف خبر اين خطبه را از عبداللهبن عاصم و او از ضحاکبن عبدالله مِشرقي روايت کرده است.
ب) خطبة زهيربن قين
زهير نيز در بخشي از خطبهاش خطاب به کوفيان میگويد: «پس اين مرد (حسين) را با پسرعمويش يزيدبن معاويه واگذاريد». خطبة زهير پس از خطبة امام ايراد شده است و بنا بر آنچه در پي ميآيد، با خواست امام و سخن عقبه هماهنگ است. البته اين سخن زهير، مؤيدي بر ارائة پيشنهاد رفتن به شام براي مذاکرة مستقيم (نه بيعت) با يزيد از سوي امام دانسته شده است که چنين برداشتي دقيق نيست. ازآنجاکه عبارت زهير صراحتي در مدعا ندارد و بدون در نظر گرفتن و ضميمه کردن خبر پيشنهادهاي سهگانه يا اخبار همسو به اين بخش از خطبة او، نميتوان چنين برداشتي فراهم آورد. قائل چنين برداشتي نيز از سخن او تعبير به «مؤيد» کرده است. علت بهکارگيري واژة «مؤيد» آن است که زهير نگفت: حسين را رها کنيد تا براي گفتوگو و حل اختلاف بهنزد پسرعمويش يزيد برود؛ درحاليکه بهراحتي و بدون هيچ محدوديت و محذوريتي ميتوانست بهجاي کنايه سخن گفتن، بهصراحت از قصد امام براي رفتن به شام سخن بگويد. زهير بهصراحت از شام سخن بهمیان نیاورد؛ چون نه امام چنين پيشنهادي داده بود و نه او قصدش از سخني که گفت، رها کردن امام براي رفتن به شام بود. از سويي، معنا کردن سخن زهير با خبر پيشنهادها مطلوب نيست؛ زيرا نميتوان با خبري اثباتنشده (پيشنهادها)، خبر ديگري (عبارت زهير) را معنا کرد. آري! اگر خبر پيشنهادهاي سهگانه يا خبري مبني بر پيشنهاد امام براي رفتن به شام بهقصد مذاکره با يزيد اثبات شود، آنگاه ميتوان از درستي آن خبر براي فهم مقصودِ عبارت غيرصريح زهير بهره گرفت که در این مورد چنين نيست. از طرفي، تأمل در جملات پيشيني خطبة زهير ما را به اين نکته رهنمون ميسازد که منظور از «واگذاردن» در عبارت «اين مرد را با پسرعمويش يزيدبن معاويه واگذاريد» آن است که اگر در اختلاف ميان حسين و يزيد، جانب پسر پيامبر را نمیگیرید و ياريگر او نيستيد، دستکم ياريگر دشمن او نيز نباشيد و او را رها کنید و بيطرف باشيد. همچنين زهير در بخشي از خطبة خود، انتقادات تندي به اعمال و جنايات ابنزياد و پدرش مطرح کرده است که ميان چنين سخناني که بيشک معاويه و يزيد را نيز دربرميگيرد، با اين برداشت که سخن او تکرار پيشنهاد امام براي رفتن به شام است، تناسبي وجود ندارد. حال اگر کوفيان نصيحت زهير را میپذيرفتند و امام را رها میکردند و در اين منازعه بيطرف ميشدند، آن حضرت به کدام سو ميرفت؟ طبق برداشت پيشگفته، امام نميتوانست جاي ديگري جز شام برود؛ چون خود آن حضرت پيشنهاد گفتوگو با يزيد را داده بود و بيشک اجازة خروج از کربلا نيز تنها براي رفتن به شام صادر ميشد. حال اگر به خواست امام در خطبهاش که فرمود: «رهايم کنيد تا به سرزميني امن بروم»، بازگرديم، آيا ميتوان پذيرفت که شام همان سرزمين امن و محل موردنظر امام بوده است؟! بهطور قطع، پاسخ منفي است. آري! اگر قصد امام از رفتن به شام، بيعت با يزيد بوده باشد يا اينکه در کربلا قصد بيعت نداشت و تنها به گفتوگو با يزيد ميانديشيد، ولي درعينحال اگر پس از حضور در شام و گفتوگوي رودررو ميفهميد که يزيد به چيزي جز بيعت راضي نميشود و آنگاه در شرايط اجبار، تن به بيعت ميداد، در هر دو فرض، کاخ يزيد امنتر از صحراي نينوا ميبود؛ اما اگر قائل شويم که قصد امام فقط مذاکره و گفتوگو بود و حتي به قيمت کشته شدن خود و اسارت خانوادهاش در کاخ خضرا نيز هرگز به بيعت با يزيد راضي نميشد، در اين صورت عدم امنيت در شام و کربلا يکسان بود و سخن زهير هيچ اشارهاي به قصد امام براي حضور در شام نخواهد داشت. اين خطبه را عليبن حنظله شِبامي از کثيربن عبدالله شِعبي همداني براي ابومخنف روايت کرده است.
ج) خطبة حربن يزيد
حر هم پس از توبه و پيش از شروع نبرد، در بخشي از خطبهاش خطاب به کوفيان گفت: «از هر سو او (حسين) را دربرگرفتهايد و مانع شدهايد تا در سرزمين وسيع خدا برود و خود و خانوادهاش را به جاي امني برساند». خطبة حر پس از خطبة امام و زهير ايراد شده و همان پيشنهادي است که بعدها عقبه نيز به نقل آن پرداخته است. ابومخنف خبر اين خطبه را از ابوجناب کلبي و او از عديبن حرمله روايت کرده است.
د) خطبة ابراهيمبن مالک اشتر
او که از سوي مختار بهعنوان فرمانده سپاه کوفه عازم جنگ با لشکر شام بهسرکردگي عبيداللهبن زياد شده بود، پيش از آغاز نبرد با شاميان، در بخشي از خطبهاش خطاب به کوفيان چنين گفت: «اين عبيدالله پسر مرجانه است که نگذاشت (حسين) در زمين وسيع برود و او را با مردم خاندانش بكشت». ابومخنف خبر اين خطبه را از نضربن صالح و فُضَيلبن خديج کندي روايت کرده است. نقطة مشترک سخن امام، زهير، حر، عقبه و ابراهيم عبارت «رفتن در زمين وسيع خدا براي سکونت در مکاني امن» است. نام عقبه در ميان راويان چهار خطبة پيشگفته ديده نميشود. همين امر شاهدي است بر اينکه يکي از سه پيشنهاد امام «رفتن در زمين پهناور» بوده و اين همان سخن عقبه است.
هـ.) تفاوت پيشنهاد «تبعيد» با «رفتن در زمين پهناور»
از منظر نگارندگان، پيشنهاد امام مبني بر «رفتن در زمين پهناور» به «تبعيد شدن به يکي از مرزها» تغيير داده شده است. مقصود از ارائة پيشنهادِ «سير در زمين وسيع»، اطمينان دادن به حکومت مبنی بر عدم فعاليت برضد يزيد بوده است؛ زيرا دوري امام از شهرهاي مهم و و عدم سکونت در آنها، خودبهخود سبب کاهش شديد فعاليتها و ارتباطات ايشان با جامعه و افراد و گروهها، بخصوص شيعيان ميشد و اينگونه، خطر آن حضرت براي حکومت به حداقل ممکن ميرسيد. حال بايد تفاوت دو پيشنهادِ «سير در سرزمين وسيع خدا براي ساکن شدن در مکاني امن» با «تبعيد شدن به يکي از مرزهاي مسلمين و قبول منافع و خطرات آن» را کاويد. عقبه در کنار پيشنهاد دست در دست يزيد نهادن، پيشنهاد فرستاده شدن امام به مرزها را نيز برنتابيده و به هر دو واکنش نشان داده و آنها را بهصورت يکسان تکذيب کرده است. با وجود تکذيب عقبه، برخي قائل به عدم اشکال در ارائة پيشنهاد «تبعيد» از جانب امام هستند؟!
بايد تفاوت مهمي بين دو پيشنهاد «رفتن در زمين پهناور» و «تبعيد به مرز» وجود داشته باشد؛ وگرنه تکذيب عقبه به چه کار ميآيد و اساساً انگيزة او در مخالفت با انتساب چنين پيشنهادي به امام چيست؟ تأمل در چهار خطبة پيشگفته و سخن عقبه، بيانگر آن است که امام «رفتن در زمين وسيع خدا» را بدون بيعت با يزيد ميخواهد و تفاوت اساسي سخن او با پيشنهاد «تبعيد به مرز» در همين امر نهفته است. اينکه امام به مرز فرستاده شود تا يکي از مسلمانان بوده و در حقوق و تکاليف همانند ايشان باشد، اگر متضمن بيعت صريح نباشد، دستکم دربردارندة پذيرش ضمني آن و قبول خلافت يزيد است. از طرفي، پيشنهاد تبعيد به يکي از مرزها، حتي اگر مأموراني همراه امام گسيل نشوند، خالي از تحقير امام نبود. ازهمینرو در سخنان امام، زهير و حر که در روز عاشورا بيان شدهاند، حتي سخن از فرستادن امام به سرزمين وسيع خدا بهمیان نیامده است؛ بلکه حرف اين است که آن حضرت آزادانه به جايي غير از مکه، مدينه يا کوفه برود.
علت استثنا شدن اين سه شهر نيز روشن است: کوفه مرکز شيعيان ايشان، مکه مقدسترين شهرها و حرم امن الهي، و مدينه زادگاه و محل زندگي آن حضرت و بنيهاشم بهشمار ميرفت. قابل پيشبيني بود که علاوهبر سه شهر يادشده، اجازة ورود و اقامت در شهرهاي مهم ديگري همچون بصره نيز به امام داده نشود تا مبادا حضور آن حضرت بهمنزلة فراهم آوردن مقدمات قيام ديگري برضد يزيد در هريک از شهرهاي مهم حجاز و عراق باشد. ازاينرو پس از مخالفت با حضور ايشان در کوفه و نيز عدم اجازة بازگشت به حجاز، پيشنهاد و تدبير آن حضرت، «سير در زمين وسيع خدا براي يافتن مکاني امن براي سکونت خود و اهلبيتش» بدون بيعت با يزيد بود.
از ديگر لوازم پيشنهاد «تبعيد به مرز»، لزوم شرکت آن حضرت در جنگهاي مرزي، و بهعبارتي شرکت در فتوحات بنياميه، تحت فرمان و پرچم يزيدبن معاويه است. فقدان اخبار معتبر از حضور اميرالمؤمنين و حَسنين در فتوحات عصر خلفا و بعدها در دوران خلافت معاويه و نيز عدم حضور امامان بعدي در جنگهاي عصر خويش، خبر از سيرة شخصي ايشان و حاضر نشدن در هر جنگي است که تحت فرمان غاصبان حق اهلبيت باشد. پاسخ امام سجاد [درحاليکه براي انجام حج در راه مکه بود] به اعتراض شخصي که بهاستناد آيهاي از قرآن کريم ايشان را به ترک جهاد و سختي آن و روی آوردن به حج و راحتي آن متهم کرد، راهگشاست. آن حضرت خطاب به او فرمود: «آيه را تمام کن»؛ و آنگاه خود آية بعد را خواندند؛ سپس فرمودند: «هرگاه ما افرادي را ببينيم که واجد اين صفات باشند، پس آنگاه جهاد همراه با آنها افضل از حج خواهد بود». بنابراين نميتوان تفاوتي ميان پيشنهاد «تبعيد به مرز» و «رفتن در زمين پهناور» قائل نشد و آنها را يکي انگاشت.
2. خبر پيشنهادهاي سهگانه
ابومخنف در دو گزارش به بيان پيشنهادهاي سهگانة امام پرداخته است: در گزارش نخست، پيشنهادهای مربوط به گفتوگوهاي شبانة ايشان با عمرسعد را آورده و در گزارش ديگر نقل کرده است که عمرسعد همان پيشنهادها را طي نامهاي براي ابنزياد فرستاده و از او کسب تکليف نموده است. اما خبر سه پيشنهاد براساس نامة عمرسعد چنین است: «اين حسين است که به من تعهد داده به همان جايي که از آن آمده، بازگردد؛ يا او را به يکي از مرزهاي مسلمانان که خود ميخواهيم، بفرستيم تا در حقوق و تکاليف، مانند يکي از مردم آنجا باشد؛ يا نزد اميرالمؤمنين يزيد رفته، دست در دستش بگذارد تا او دربارة آنچه ميانشان است، تصميم بگيرد».
1ـ2. بررسي سند
ابومخنف هر دو خبر را از صَقعَببن زهير اَزدي که دايي او بوده و مُجالِدبن سعيد هَمداني نقل کرده است. متن پيشنهادها در هر دو گزارش يکي است؛ فقط در گزارشي که حاوي صِرف پيشنهادهاست، ابومخنف پس از بيان نام صقعب و مجالد، با عبارت «و غيرهما من المحدثين، فهو ما عليه جماعة المحدثين» به اين نکته توجه داده است که خبر پيشنهادهاي سهگانه را از ديگر محدثان نيز شنيده و در ميان محدثان، مخالفي براي خبر نميشناسد.
دربارة گزارشهاي ابومخنف توجه به اين نکته ضروري است که او برخي وقايع را تنها با يک واسطه نقل کرده و ظاهر عبارت هم بيانگر آن است که آن شخص، خود شاهد رخداد بوده؛ حال آنکه آن فرد در واقعه حاضر نبوده و ماجرا را از واسطة ديگري که نامي از او برده نشده، روايت کرده است و درواقع، روايت «مُرسل» است که هر دو خبر پيشنهادها نيز چنيناند. تأکيد ابومخنف بر شايع بودن، اتفاق محدثان و شنيدن خبر از افراد متعدد، اتهام برساختن خبر توسط صقعب و مجالد را منتفي ميسازد؛ بنابراین اگر کسي خبر را برساخته يا تحريفشده بداند، بايد آن را متوجه راوي اصلي و ناشناس ماجرا بداند.
بنا بر متن تاريخ طبري؛ ابومخنف 23 خبر دربارة مقتل سيدالشهدا از صقعب نقل کرده است که تنها همين دو گزارش بهصورت مرسل روايت شدهاند و در 21 مورد باقيمانده، نام واسطهها و راوي اصلي هر رخداد ذکر شده است. اين مطلب در مورد مجالد کمي متفاوت است؛ چراکه او افزون بر اين دو خبر، شش خبر ديگر را نيز بهصورت مرسل نقل کرده است که تعداد گزارشهاي مرسل او را به عدد هشت ميرساند. البته ابومخنف دو خبر باواسطه نيز از او نقل کرده است که مجموع اخبار او را در تاريخ کربلا به ده ميرساند.
دقت در اخبار عاشورايي نقل شده از صقعب و مجالد نشان ميدهد که آن دو در وقايع قبل، حين و بعد کربلا، حضور نداشتهاند. شايد غيبت ايشان در آن وقايع، به کودکي يا کمسنوسال بودن يکي يا هر دوي ايشان بازگردد. آنچه از سند برميآيد، اين است که ابومخنف، صقعب، مجالد و جماعت محدثان، هيچيک خبر را از شاهد و حاضر در ماجرا، يعني راوي نخست و اصلي آن، نشنيدهاند. بيترديد ابومخنف دربارة نام بردن از راوي يا راويان نخست گزارش بخلي نداشته است و اگر در اينباره سندي بيواسطه ميداشت، به نقل مرسل چنين خبر مهمي اکتفا نميکرد؛ چنانکه در مواردي صراحتاً از شنيدن برخي وقايع از حاضران و شاهدان در معرکه سخن گفته است. بنابراين، نقل مرسل ابومخنف بيانگر اين نکتة مهم است که با وجود شهرت و شايع بودن پيشنهادهاي سهگانه در ميان مردم و محدثان، خبر در همان عصر و زمان هم منشأ مشخص و راوي شناختهشدهاي نداشته و مصداق جملة معروف «رُبَّ شُهرةٍ لا اصلَ له» است. اگر ابومخنف با عبارت «و غيرهما من المحدثين، فهو ما عليه جماعة المحدثين»، يعني اجماع محدثان و شهرت و شيوع فراوان خبر، در پي جبران ارسال خبر بوده باشد، تلاشش بيفايده است؛ زيرا گزارش عقبه معارض آن است.
گفته شد که نامة عمرسعد به ابنزياد منشأ اصلي انتشار پيشنهادهاي منسوب به امام است. حال سؤال اين است: آيا سه پيشنهاد موجود در متن خبر ابومخنف، همان پيشنهادهايي است که عمرسعد از زبان امام براي ابنزياد نوشته است يا اينکه بعدها بهنام عمرسعد و در قالب اين خبر، پيشنهادهاي جعلي جايگزين پيشنهادهاي اصلي شده و او نقشي در خبري که به گوش محدثان و مردم رسيده، نداشته است. وجود برخي گزارشها نشان از بازگو شدن پيشنهادهاي سهگانه در ميان مردم، حتي پيش از هلاکت عمرسعد در واقعة قيام مختار دارد، که در اين صورت، حتي بنا بر قول به جعل يا تحريف، برساختن پيشنهادها، نه در دورههاي بعد، بلکه در زمان حيات عمرسعد رخ داده است.
عمرسعد، ابنزياد و شمر، سه ضلع جنايت کربلا و نيز خبر پيشنهادهاي سهگانه محسوب ميشوند. فقدان گزارشي که نشان دهد يکي از اين سه نفر به بيان و نقل اين سه پيشنهاد پرداخته، بسيار عجيب است. نامي از راوي اصلي ماجراي رسيدن نامة عمرسعد به مجلس ابنزياد و واکنش او پس از اطلاع از مفاد نامه و سخنان شمر در تحريک عبيدالله به نپذيرفتن پيشنهاد امام نيز يافت نميشود و اين سؤالبرانگيز است. بسيار بعيد است که جز شمر شخص ديگري در آن مجلس نبوده باشد. پس چرا اطلاعي از ايشان در دست نيست و خبر توسط هيچيک از حاضران در جلسه بازگو نشده و مرسل است؟ اگر از نبود نام عمرسعد بهعنوان راوي اصلي خبر پيشنهادها سخن گفته شد، مقصود، بيان صرف پيشنهادها و متن نامة نوشتهشده توسط او بود؛ نه خبر رسيدن نامه به دارالاماره و گفتوگوي شمر و عبيدالله؛ زيرا ابنسعد در کربلا بوده و خود او نيز پس از رسيدن شمر به کربلا، از موافقت ابتدايي و مخالفت بعدي ابنزياد آگاه شده است.
گويا منبع خبر پيشنهادها، چيزي جز همان حدس و گمانهايي که هانيبن ثُبَيت حَضرمي [از افراد لشکر عمرسعد در کربلا] و عقبةبن سمعان نيز از آن سخن گفتهاند، نبوده است. بااينحال همين حدس و گمانها چنان در ميان مردم رواج داده شد که بسياري آن را باور کردند، بيآنکه راوي اصلي آن را بشناسند و بهعنوان خبري معتبر و مسلّم به روايتش اهتمام ورزيدند؛ و همين موقع بود که عقبه به پيشنهادهاي شايعشده از زبان امام واکنش نشان داد و آنها را تکذيب کرد.
2ـ2. اعتبارسنجي محتوا
در اين بخش به اعتبارسنجي سه پيشنهاد منسوب به امام در گزارش پيشنهادهاي سهگانه پرداخته خواهد شد تا داوري ميان اين گزارش و خبر عقبه آسانتر شود.
1ـ2ـ2. بازگشت به حجاز
نخستين پيشنهاد منسوب به امام بازگشت به مکاني است که از آنجا بهسوي کوفه آمده بود. طبق نقل طبري از ابومخنف، اين پيشنهاد در گزارش عقبه نيست. ممکن است تصور شود که عقبه اين پيشنهاد را نيز قبول نداشته و براي همين از آن ياد نکرده است؛ درحاليکه نخستين بار پس از برخورد با حر و سپاهش بود که در خطبهاي با اشاره به اينکه کوفيان آمدنش را طلب کردهاند، ابراز داشت که اگر آمدنش را خوش نميدارند، به همان جايي که از آن آمده است، بازميگردد. پس از آن، امام دستور داد تا مسير کاروان از سمت کوفه بهسوي حجاز تغيير کند که حر راه را بر ايشان بست و اجازة بازگشت نداد. همچنين پس از ورود به کربلا و در ديدار با فرستادة عمرسعد، که براي کسب اطلاع از چرايي حضور آن حضرت در عراق بهنزدش رفته بود، بار ديگر از دعوت کوفيان و اينکه اگر حضورش را خوش نميدارند، بازخواهد گشت، سخن فرمود. عمرسعد نيز در نامهاي پيشنهاد امام براي بازگشت به حجاز را به اطلاع ابنزياد رساند که او نپذيرفت. پس عدم اشارة عقبه به پيشنهاد بازگشت، دلالت بر نادرستي آن ندارد؛ بلکه درستي و مورد اتفاق بودن، سبب عدم يادکرد از آن شده است.
افزون بر آنکه در برخي منابع، گزارش ابومخنف بهگونهاي نقل شده است که طبق آن، عقبه از پيشنهاد بازگشت نيز سخن گفته و آن را تأييد کرده است. اين منابع، از گزارشهای طبري بسيار بهره بردهاند. بنابراين شايد پيشنهاد بازگشت در نسخة اصلي تاريخ طبري موجود بوده و بعد از آن به نسخههايي از اين کتاب منتقل شده و در برخي ديگر انعکاس نيافته باشد، که آنچه در اختيار مورخان بعدي بوده، از قسم نخست و آنچه امروزه در دسترس ماست، از قسم دوم باشد. علت هرچه باشد، مهم آن است که پيشنهاد بازگشت در گزارشهاي متعدد تاريخي، ازجمله در بخشي از سخنان يزيد هم که مدتي پس از شهادت امام ابراز شده، آمده است؛ آنجا که او ضمن ابراز تأسف و لعن ابنزياد بهدلیل عدم قبول يکي از پيشنهادهاي سهگانة امام میگويد: «خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه او (حسين) را برون آورد و بهناچارى افكند. (حسين) از او (عبيدالله) خواسته بود راهش را باز گذارد كه بازگردد؛ اما (عبيدالله قبول) نكرد».
ابراهيمبن مالک اشتر نيز پيش از آغاز جنگ با شاميان، اينگونه از پيشنهاد بازگشت امام سخن گفته است: «اين عبيدالله پسر مرجانه، قاتل حسينبن على است که نگذاشت به جاى خويش و نزد كسانش بازگردد». همچنين طبق خبري، امام در صبح عاشورا به يکي از يارانش بهنام بُرير فرمود تا با لشکر دشمن سخن گويد؛ و او از چرايي عدم اجازه به آن حضرت و اهلبيتش براي بازگشت به جايي که از آنجا به عراق آمدهاند، سخن گفته است.
بنابراين، پيشنهاد بازگشت به حجاز، منطبق بر ديگر گزارشهاي تاريخ عاشوراست و اين انطباق حاکي از آن است که جعلي بودن هر سه پيشنهاد مردود است و سخن عقبه در تاريخ طبري نافي هر سه پيشنهاد موجود در نامة عمرسعد نيست. بهنظر ميرسد که آشکار بودن و تکرار چندبارة پيشنهاد بازگشت از سوي امام سبب اطلاع همگان و عدم امکان تغيير و تحريف آن شده است.
2ـ2ـ2. تبعيد به مرز
دومين پيشنهاد امام اين بود که به يکي از مرزهاي اسلامي که حکومت صلاح ميداند، تبعيد شود تا مانند بقية مسلمانان ساکن مرز، در آنجا زندگي کند و در سود و زيان، مانند آنان باشد. از مطالب بخش نخست دربارة تکذيب و مخالفت عقبه با اين پيشنهاد و تأييد سخن او در ديگر گزارشهاي تاريخي که بگذريم، از گذشته تا کنون امنيت زندگي در بيشتر مرزها نسبتبه ديگر نقاط، بهويژه شهرهاي مهم و مرکزي، در سطح پايينتري قرار داشته و دارد. روشن است که امام تنها و بدون خانواده به مرز نميرفت و آنچه در نامة عمرسعد مبني بر پذيرش خطرات مرزنشيني از سوي آن حضرت ذکر شده است، به همين مطلب اشاره دارد.
اعلام آمادگي امام براي تبعيد شدن به مرز، بهمعناي تدبير آن حضرت در حفظ جان خود و اهلبيتش از طريق سکونت در ناامنترين مکانها خواهد بود. اين پيشنهاد، جز تحقير و زندگي دشوار در مرز و احتمال رخدادهاي ناگواري همچون کشته شدن، غارت اموال و اسارت خود و اعضاي خانواده، چه ارمغان ديگري ميتوانست براي امام بههمراه داشته باشد؟ حال آنکه صريح خطبة امام، زهير، حر، ابراهيم و سخن عقبه آن بود که دشمن اجازه دهد تا آن حضرت و خانوادهاش در زمين وسيع خدا به محلي امن بروند. آيا مرز همان مأمن و محل امن براي امام و اهلبيتش بود؟!
عجيبتر آنکه در گزارشي بهنقل از يزيد چنين آمده است که امام به پسر مرجانه پيشنهاد داده بود که تا پايان عمر به يکي از مرزها فرستاده شود! بهگفتة ابنسعد، خواستة امام اين بود تا براي جنگ با ديلميان به ديلم فرستاده شود! بنا بود که عمرسعد بههمراه سپاهش براي جنگ با ديلميان به آن سو لشکرکشي کند، که ابنزياد از او خواست ابتدا کار امام و يارانش را در کربلا تمام کند؛ سپس به آنجا رود. گويا شرايط دشوار و وضعيت سخت مرز ديلم نسبتبه ساير مرزها سبب شده است برخي چنين بپندارند که امام براي نجات از معرکة کربلا، پيشنهاد حضور در دشوارترين مرزها را داده است تا مبادا با آن مخالفت شود.
سخن ابنسعد با گزارش ابومخنف که آن حضرت در پيشنهاد خويش از مکان خاصي نام نبرده، در تعارض است؛ که پذيرش خبر ابومخنف ترجيح دارد؛ زيرا در متن پيشنهادها، هر مرزي که حکومت صلاح ببيند، ذکر شده است، نه مرز ديلم. يزيد ميتوانست با قبول پيشنهاد تبعيد به مرزها، طرح ترور و کشتن امام را که در مکه ناکام مانده بود، اينبار در پوشش و لباس دشمنان مرزي تکرار کند. انتساب قتل امام به کفار حربي که با مسلمانان در نبرد بودند، ميتوانست يزيد را بدون آثار و عوارضي که شهادت ايشان در کربلا داشت، به خواست قلبي خود، يعني از ميان برداشتن آن حضرت برساند و مسلمانان بهويژه شيعيان را بهقصد گرفتن انتقام فرزند رسول خدا عازم ميدان نبرد براي فتوحات بيشتر کند. پيشنهاد حضور در شام و دست در دست يزيد گذاشتن و راضي بودن به رأي او دربارة حوادث رخداده، مصداق کامل ضربالمثل «چون که صد آمد، نود هم پيش ماست» ميباشد؛ زيرا طبق خبر پيشنهادها، حتي با وجود دست در دست يزيد نهادن، امام به يزيد اختيار میداد که وی دربارة ايشان تصميم بگيرد و او ميتوانست رأي به تبعيد امام و خانوادهاش به يکي از مرزها بدهد. قبول پيشنهاد رفتن به شام براي دست در دست يزيد نهادن توسط عبيدالله نشان ميدهد که امويان محتاج بيعت امام بودند، نه رفتن به مرز و جنگ با کفار حربي. بنابراين، اينکه امام با طرح پيشنهاد تبعيد، قصد محافظت از خود و اهلبيت و نزديکانش را داشته، منطقي بهنظر نميآيد.
3ـ2ـ2. دست در دست يزيد نهادن
ازآنجاکه ابنزياد تنها با يک پيشنهاد موافقت نمود، ميتوان اينگونه فرض کرد که گويا امام يک پيشنهاد بيشتر ارائه نداده و آن عبارت بود از: «رفتن به نزد يزيد و دست در دست او نهادن و تابع رأيش بودن [در اختلافات و اتفاقات رخداده ميان طرفين]»؛ اما آيا امام چنين پيشنهادي ارائه داده است؟
پيشتر گفته شد که عمرسعد پس از ورود به کربلا فرستادهاي نزد امام فرستاد تا علت حضور آن حضرت در عراق را جويا شود. امام از نامههاي کوفيان سخن فرمود و اينکه اگر حضور مرا خوش نميداريد، به حجاز بازميگردم. پيشنهاد بازگشت امام مطلوب عمرسعد بود؛ چراکه بدون جنگ با آن حضرت، ماجرا تمام ميشد. ايشان به حجاز بازميگشت و عمرسعد بدون جنگ با آن حضرت، به حکومت ري ميرسيد.
البته مقصود امام از بازگشت به حجاز، بازگشت بدون شرط بيعت بود؛ زيرا عمرسعد در نامهاي عبيدالله را از پيشنهاد آن حضرت آگاه کرد؛ اما او موافقت نکرد و از عمرسعد خواست که ابتدا از امام و همراهانش براي يزيد بيعت بگيرد و آنگاه نظر خود را دربارة پيشنهاد بازگشت خواهد گفت؛ که امام اين بار نيز همچون گذشته با بيعت مخالفت کرد. اگر بنا بود تنها چند روز بعد و در طي گفتوگو با عمرسعد، خود پيشنهاددهندة بيعت شود، آيا بهتر نبود که در روزهاي نخست ورود به کربلا و در شرايط راحتتر، بيعت را پس نميزد تا چند روز بعد و در شرايط سختتر مجبور نشود خودش آن را پيشنهاد دهد؟ عقب افکندن چندروزة بيعت، سبب شد که نهتنها هيچيک از پيشنهادهایش پذيرفته نشود، بلکه از ايشان تسليم شدن به حکم ابنزياد را طلب کنند!
همين سخن را ميتوان به زمان حضور در مدينه و مکه و عرضة بيعت بر آن حضرت در آن دو شهر نيز سرايت داد. اگر بنا بود در پايان امر و در کربلا براي حفظ جان، پذيراي بيعت اکراهي و البته خودخواسته شود، پس چه بهتر که از همان ابتدا و با احترام بدان اقدام ميکرد تا دچار مشکلات و سختيهاي فراوان نشود. بهشهادت اخبار تاريخي، آغاز مخالفت امام با خلافت يزيد، به زمان طرح ولايتعهدي او توسط معاويه بازميگردد. پيش از آن و در ماجراي صلح امام حسن نيز طبق يکي از بندهاي صلحنامه، تعيين و انتخاب جانشين از سوي معاويه ممنوع شده بود. حال چه شده است که سيدالشهدا پس از سالها مخالفت با ولايتعهدي يزيد و امتناع از پذيرش خلافت او، خود پيشنهاددهندة بيعت با او، آنهم در شام شده است؟! همان بيعتي که تلاش چندينسالة معاويه براي اخذ آن، بينتيجه مانده بود.
اگر نامة نخست ابنزياد به عمرسعد دربارة بيعت آن حضرت و يارانش و نيز مخالفت امام را مربوط به روز چهارم محرم بدانيم، پس از آن، اتفاق خاص و جديدي روي نداده بود که امام بهيکباره از مخالفي چندساله و سرسخت، به پيشنهاددهندة بيعت تغيير رفتار دهد. منشأ اين ناهماهنگي، نه رفتار امام، بلکه انتساب پيشنهاد «دست در دست يزيد نهادن» به آن حضرت است.
بايد توجه داشت که اين برداشت از خبر پيشنهادها، که قصد امام از رفتن به شام مذاکره بوده است، نه بيعت، دقيق نيست و سخن امام براي انجام چنين کاري را نه «پيشنهاد مذاکره»، بلکه «تسليم» بايد نام نهاد؛ زيرا يزيد سخت محتاج بيعت امام بود و آن حضرت چيزي در حد و اندازة «بيعت» در اختيار نداشت تا با دادن آن به يزيد، او را راضي کند و عدم بيعت خويش را جبران نمايد تا تعبير «مذاکره» تحقق يابد.
همچنين اين برداشت که امام راضي به بيعت شده بود، اما نه با ابنزياد و در کوفه، بلکه در شام و با شخص يزيد، دقيق نيست؛ زيرا تغيير زمان و مکان بيعت، دستاوردي براي امام نداشت تا ايشان بخواهد بهجاي کربلا يا کوفه در شام بيعت کند. از منظر يزيد و عبيدالله نيز زمان و مکان بيعت اهميتي نداشت؛ زيرا مهم بيعت امام بود که ايشان هرگز زير بار آن نرفت. ابنزياد نيز خوب ميدانست که آنچه براي بقاي خلافت موروثي اموي مفيد است، نه کشتن آن حضرت، بلکه بيعت امام است. پس عامل اصلي تغيير رأي عبيدالله توسط شمر، نه عدم بيعت امام با شخص او، بلکه امتناع مطلق امام از بيعت، چه با عبيدالله در کوفه و چه با يزيد در شام بود. همين امر سبب شد که عبيدالله آن حضرت را ميان تسليم شدن به حکم (که معنايي جز تحقير و اهانت نداشت) و جنگ و شمشير و کشته شدن مخير کند، که ايشان مرگ باعزت را برگزيد.
جملة مشهور «هيهات منّا الذّله» از امام، در عين کوتاه بودن، تابلويي بزرگ در برابر ديدگان دوستان و دشمنانش از گذشته تا کنون قرار داده است؛ تاآنجاکه حتي دشمنان سرسخت امام نيز بهصراحت از اين عزت و عظمت روح ظلمستيز و تسليمناپذير امام سخن گفته و به آن اعتراف کردهاند. براي نمونه، شمر در عصر نهم محرم همراه با نامة ابنزياد وارد کربلا شد. طبق فرمان جديد عبيدالله، عمرسعد دستور يافته بود که امام را ميان تسليم شدن به حکم او يا کشته شدن خود و يارانش در کربلا مخير کند. جالب آنکه عمرسعد پس از اطلاع از محتواي نامه، خطاب به شمر چنين گفت: «به خدا قسم که حسين هيچگاه تسليم نميشود؛ چراکه در کالبدش روحي تسليمناپذير دارد». ابن ابيالحديد نيز ضمن تکريم و تمجيد از امام، نام ايشان را در صدر «أباة الضَيم»، يعني کساني که تن به ذلت و خواري ندادند، آورده است و در بخشي از سخنانش دربارة آن حضرت مينويسد: «آقا و سرور کساني که تن به ذلت ندادند، همان که حميت و غيرت و کشته شدن با عزت در زير ساية شمشيرها را به مردم تعليم داد و مرگ باعزت را بر خواري و ذلت برتري داد، اباعبدالله حسينبن عليبن ابيطالب بود».
حال بايد دانست که ارائة چنين پيشنهادهايي از جانب آن حضرت، با جملة «هيهات منّا الذّله» و روح عزتمند ايشان منافات دارد؛ زيرا چنانکه گذشت، هر دو پيشنهاد فرستاده شدن به يکي از مرزها و رفتن به شام براي دست در دست يزيد نهادن، دربردارندة ذلت و خواري و تحقير است.
نتيجهگيري
از ميان پيشنهادهاي سهگانه، تنها پيشنهاد «بازگشت» به حجاز مورد اتفاق همگان است و دو پيشنهاد «رفتن به شام و دست در دست يزيد نهادن و تابع رأي و نظرش بودن» و «تبعيد شدن به يکي از مرزهاي اسلامي به صلاحديد حکومت و يکسان بودن در حقوق و تکاليف با مردمان مرزنشين»، مورد اختلاف است. عقبه با قسم جلاله اين دو پيشنهاد را رد کرده و خود از پيشنهاد امام مبني بر «رفتن در زمين وسيع خدا» خبر داده است. خبر پيشنهادهاي سهگانه، با همة شهرتش، مرسل است و راوي نخستين آن ناشناس باقي مانده است. از نظر محتوا نيز با اخبار متعدد تاريخ کربلا ناهمخوان و ناهمگون است. در عوض، خبر عقبه با ديگر گزارشهاي عاشورايي از راويان مختلف، همخوان و هماهنگ است. بهعلاوه سند خبر عقبه مُرسل نيست و سخنان و کلمات امام در فاصلة زماني مرگ معاويه تا شهادت و بهطورکلي، رفتار و سيرة عملي ستمستيز آن حضرت در سراسر عمر خويش، با سخن وي توافق دارد. بهعلاوه، پيشنهاد بيعت از سوي سيدالشهدا منطقي بهنظر نميآيد؛ زيرا در آن صورت، اجزاي واقعه از آغاز تا پايان، هماهنگي خود را بهطور کامل از دست خواهد داد. در مقابل، عدم پذيرش پيشنهاد بيعت، سبب انسجام و هماهنگي ميان وقايع قيام از ابتدا تا شهادت امام ميشود که سخن عقبه و ساير شواهد و قرائن نيز آن را تأييد ميکند.
- ابن ابيالحديد معتزلي، عبدالحميدبن هبةالله، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، 1404ق.
- ابن ابيحاتم، عبدالرحمنبن محمد، الجرح و التعديل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1372ق.
- ابناثير، عليبن محمد، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385ق.
- ابناعثم كوفي، احمدبن، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، 1411ق.
- ابنجوزي، عبدالرحمنبن علي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق.
- ابنحجر عسقلاني، احمدبن علي، تهذيب التهذيب، بيروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1404ق.
- ابنسعد، محمدبن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1418ق.
- ابنطاووس، عليبن موسي، اللهوف، تهران، جهان، 1348.
- ابنقتيبه دينوري، عبداللهبن مسلم، الامامة و السياسة، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، 1410ق.
- ابنکثير، اسماعيلبن عمر، البداية و النهاية، بيروت، دارالفکر، 1407ق.
- ابننما، جعفربن محمد، مثيرالاحزان، قم، مدرسة امام مهدي، 1406ق.
- اسفندياري، محمد، حقيقت عاشورا، تهران، نشر ني، 1398.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، التاريخ الکبير، ديار بکر، المکتبة الاسلاميه، بيتا.
- بروجردي، حسينبن علي، جامع احاديث الشيعه، تحقيق جمعي از محققان، تهران، فرهنگ سبز، 1386.
- بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ق.
- ثقفي، ابراهيمبن محمد، الغارات، قم، دارالکتاب، 1410ق.
- خوئي، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، قم، مؤسسة الخوئي الاسلاميه، 1413ق.
- دينوري، احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمالالدين شيال، قم، شريف الرضي، 1368.
- ذهبي، محمدبن احمد، ميزان الاعتدال، تحقيق عليمحمد البجاوي، بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1382ق.
- رُخشاد، محمدحسين، در محضر حضرت آيتالله العظمي بهجت، قم، مؤسسة فرهنگي سماء، 1387.
- رنجبر، محسن، «مواضع علي در برابر فتوحات خلفا»، تاريخ اسلام در آينه پژوهش، 1382، ش 2، ص 53ـ86.
- روحاني، محمدصادق، ترجمه وقعة الطف، قم، کتاب طه، 1397.
- سبط ابنجوزي، يوسفبن قز اوغلي، تذکرة الخواص، قم، شريف الرضي، 1418ق.
- سروش محلاتي، محمد، عقلانيت در عاشورا، تهران، ميراث اهل قلم، 1396.
- صحتي سردرودي، محمد، عاشوراپژوهي، قم، خادم الرضا، 1385.
- صدوق، محمدبن علي، من لا يحضره الفقيه، تحقيق علياکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1413ق.
- طبراني، سليمانبن احمد، المعجم الکبير، تحقيق حمدي عبدالمجيد السلفي، بيجا، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الطبري (تاريخ الاُمم و الملوک)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
- طوسي، محمدبن حسن، تلخيص الشافي، قم، المحبين، 1382.
- ـــــ ، رجال الطوسي، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1373.
- علمالهدي، عليبن حسين، تنزيه الانبياء، قم، شريف الرضي، 1250ق.
- فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، اللوامع الالهية في المباحث الکلامية، تحقيق سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1422ق.
- قزويني، فضلعلي، الامام الحسين و اصحابه، تحقيق احمد حسيني اشکوري، قم، محمود شريعت المهدوي، 1415ق.
- قموات، عبدالرحيم و مصطفي گوهري فخرآباد، «مسئوليت يزيد در واقعه کربلا و شهادت امام حسين»، پژوهشهاي تاريخي، 1396، ش 36، ص 33-49.
- کليني، محمدبن يعقوب، الکافي، تحقيق علياکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1407ق.
- کمپاني زارع، مهدي، مهاجر راه اصلاح، تهران، نگاه معاصر، 1396.
- گروهي از تاريخپژوهان، تاريخ قيام و مقتلجامع سيدالشهدا، زيرنظر مهدي پيشوايي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1398.
- محمودي، محمدباقر، عبرات المُصطَفين في مقتل الحسين، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1417ق.
- مِزّي، عبدالغنيبن عبدالواحد، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.
- مسعودي، عليبن حسين، اثبات الوصية، قم، انصاريان، 1426ق.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد في معرفة الحجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسة آلالبيت، قم، کنگرة شيخ مفيد، 1413ق.
- منتظري مقدم، حامد، «جايگاه مذاکره با دشمن در قيام امام حسين؛ نقدي بر ديدگاه محمد سروش محلاتي»، تاريخ در آينه پژوهش، 1396، سال چهاردهم، ش 43، ص 117ـ144.
- يعقوبي، احمدبن ابييعقوب، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بيتا.
- يوسفي غروي، محمدهادي، وقعة الطف، قم، جامعة مدرسين، 1417ق.