، سال بیستم، شماره دوم، پیاپی 55، پاییز و زمستان 1402، صفحات 81-97

    بررسی نقش شیخ صدوق در انتقال روایت مناقب هجده‌گانه‌ی علی(ع) به منابع شیعه با تکیه بر روش تحلیل اِسناد ـ متن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    فهیمه غلامی نژاد / دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان، کاشان، ایران / f.gholaminejad@student.alzahra.ac.ir
    ✍️ حسین ستار / استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان، کاشان، ایران / sattar@kashanu.ac.ir
    محمدحسن صانعی پور / دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان، کاشان، ایران / saneipur@kashanu.ac.ir
    فاطمه علایی رحمانی / دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات دانشگاه الزهراء(س)، تهران، ایران / f.alaee@alzahra.ac.ir
    چکیده: 
    روایت موقوف «لِعَلِیٍّ(ع) ثَمَانِیَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» در زمره‌ی روایاتی است که هم در منابع روایی سنی و هم در منابع امامیه نقل شده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی و تحلیل این روایت با روش تحلیل اِسناد ـ متن انجام شد. بدین منظور، تاریخ گذاری این روایت با توجه به پنج کتاب و منبع با سیر زمانی متفاوت مورد بررسی قرار گرفت. همچنین با بررسی تفاسیر روایی و توضیحات محدثین ذیل این روایت، استدلال های طرق معتبرتر طبقه بندی گردید و با استفاده از این داده ها، نمودارها و جداول ترسیم شد. نتایج نشان داد که این روایت، در کتب مورد بررسی ضمن داشتن تفاوت هایی در متن و نیز راویان متفاوت در طرق اِسناد، بر ضرورت خوانش تاریخمند روایات فضایل اهل بیت(ع) تأکید دارد و تصریح می کند که شیخ صدوق حتی در حوزه‌ی شمارش فضایل امام علی(ع) به عمد از منابع اهل تسنن برای تأیید مؤیدات این فضایل بهره برده است؛ درحالی که این روایت در منابع اهل تسنن با مضامینی همچون مشترک بودن برخی صحابه همچون جابر بن عبدالله انصاری با امام علی(ع) در این مناقب نقل شده است؛ لیکن با توجه به قرائن بسیار، ازجمله وجود راوی ابن عباس به عنوان حلقه‌ی مشترک اصلی در تمامی طرق این روایت، درنهایت مخاطب را به پذیرفتن مناقب مختص به حضرت علی(ع) از میان دیگر صحابه سوق می دهد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Investigating the Role of Shaykh Saduq in Transferring the Narration of Imam Ali's 18 Manaqib to Shiite Sources Based on the Isnad-Cum-Matn Analysis Method
    Abstract: 
    The moquf narration "Ali has eighteen manaqibs (good qualities)" is narrated in both Sunni and Shiite sources. This research is conducted to investigate and analyze this narration using Isnad-Cum-Matn method of analysis. Thus, we studied the dating of this narration according to five books and sources with different timelines. Examining its narrative interpretations and the explanations of muhaddiths for this narration, the arguments of more valid paths of narration were classified and using these data, the relating graphs and tables were drawn in this article. According to the results of this article, this narration shows the necessity of a historical reading of the narrations of the virtues of Ahl al-Bayt, although there are some differences between the texts of this narration in the books we studied and has different narrators in their isnads as well. This narration also clearly states that Sheikh Saduq deliberately uses Sunni sources to confirm these virtues, even in enumerating the virtues of Imam Ali; while this narration has been narrated in Sunni sources with words that show these virtues are common between some of Prophet’s companions such as Jabir ibn Abdullah Ansari and Imam Ali. But considering many evidences, including the existence of Ibn Abbas as the main common link in all the chain of narrations of this hadith, it finally leads the reader to accept the special manaqib of Imam Ali among the other companions.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه و بيان مسئله
    حديث به‌عنوان يکي از ستون‌هاي اصلي دين، نقش بسيار مهمي را در فهم جزئيات ايفا مي‌کند. در سنت رايج مسلمانان، حديث شامل دو قسمت «سند» و «متن» است: سند عبارت است از سلسله و زنجيرة راويان، که متن حديث را به معصوم مي‌رساند؛  و متن همان گفتار و کلماتي است که قوام معناي حديث به آن است و شامل خودِ گفتار معصوم يا حکايت کردار اوست.  سلسلة سند از نظر حديث‌شناسان اسلامي اهميت زيادي دارد؛ ليکن داوري دربارة حديث باید از طريق بررسي دقيق‌تر، با روش‌هاي علمي و با شيوه‌هاي تفصيلي‌تر، ازجمله روش تحليل اِسناد ـ متن  انجام گیرد.
    «تاريخ‌گذاري احاديث»  از مباحث و ابزارهاي نوين در عرصة حديث‌پژوهي عصري جهت سنجش سندي و دلالي حديث، فهم تطورات تاريخي، تعيين تقريبي زمان و مکان و پديدآورندة آن و بررسي حلقة مشترک و نقش آن در گسترش حديث است. اصطلاح «تاريخ‌گذاري حديث» با موضوع «اعتبارسنجي روايات» در سنت فکري اسلام، که تاريخچه‌اي به بلنداي سيزده قرن دارد، متفاوت است؛ تمايزي که شايد خاستگاه آن، نگاه متفاوت هريک به حديث باشد.  از خاورشناسان معاصر، افرادي چون موتسکي روش ترکيبي تحليل اِسناد ـ متن را براي تاريخ‌گذاري احاديث به‌کار گرفته‌اند. 
    آگاهي روزآمد مسلمانان از چگونگي مطالعات حديث‌پژوهي در عصر حاضر با روش تحليل اِسناد ـ متن و اصطلاح نوپديد «تاريخ‌گذاري احاديث»، که در اواخر قرن بيستم پديدار شد و در دنياي غرب در عصر حاضر با جديت وافري در حال پيگيري است، و همچنين آشنايي با خود روش و شيوة تحليل اِسناد ـ متن و پيشينة آن،  و نيز استفاده از اين روش در بررسي روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» که به‌نقل از شيخ صدوق از مشايخ اهل‌تسنن وي در کتاب خصال وارد شده، از ضرورت‌هاي اين پژوهش بوده است. آنچه در پي مي‌آيد، رهيافت متني و اِسنادي روايت مذکور است  که منتسب به ابن‌عباس صحابي معروف است. بنا بر این روایت، ابن‌عباس می‌گويد: براى على هجده منقبت است كه هرگاه جز يكى از آنها را نداشت، رستگار بود؛ درحالي‌که وى هجده منقبت ويژه دارد كه هيچ‌یک از افراد اين امت آنها را ندارد.  اين حديث در ادوار بعد در کتب اعلام شيعه، در بحار الانوار به دو نقل، يک مورد به‌نقل از الخصال  و يک مورد به‌نقل از مناقب ابن‌شهرآشوب  آمده است. البته اين روايت بيشتر در کتب اهل‌سنت، ازجمله در کتاب المعجم الأوسط طبراني آمده است.  اين حديث همچنين در شواهد التنزيل لقواعد التفضيل تحت عنوان «في كثرة خصائص أميرالمؤمنين من قول السلف المتقدمين» آمده است.  علاوه‌براین، اين حديث از ابن‌عباس به‌عنوان راوي آخر در مجمع الزوائد هيثمي تحت عنوان «بَابٌ جَامِعٌ فِي مَنَاقِبِهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» وارد شده است. 
    آنچه ما در اين پژوهش به‌عنوان شاهد در دست بررسي داريم، پنج نسخه از روايتي است که برخي از اين نسخه‌ها، به‌دليل اعتبار و کارآمدي بيشتر، به‌کار گرفته شده و به‌مراتب بيش از ساير نسخه‌ها نقل شده‌اند. گرچه در کنار اين نسخه‌ها، نسخه‌هايي کمترشناخته‌شده  وجود دارد که با توجه به کاربرد محدودترشان، کمتر مورد توجه و بررسي بوده‌اند. روش پژوهش حديث يادشده در اين مقاله بدين صورت است:
    1. نخست مجموعه‌اي از پنج متن را که دال بر حديث «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» است، گرد آوردیم و آنها را براساس سير تطوري زمان نويسندگان اين کتب دسته‌بندي کردیم؛
    2. در مرحلة بعدي به رديابي متن (نسخه‌ها) پرداخته‌ايم؛
    3. در هريک از اين متون، سه نکته را مورد تحليل قرار داديم: ايجاد طرحواره‌اي از اسانيد و رديابي مسير انتقال اِسناد (ترسيم دقيق اِسناد به‌منظور ايجاد ابزار کمکي ديداري)؛ ميزان تطور متن و پيوند دروني اجزاي متن؛ و درنهايت، شواهد ساختاري و واژگاني، که نشان‌دهندة تحولات اوليه و متأخر اين روايت‌اند؛
    4. در پایان، نتايج تحليل متن و اِسناد با يکديگر مقايسه شد و براساس آن، سير تحولات اين روايت ارائه گردید.
    اين پژوهش ضمن تبيين روش تحليل اِسناد ـ متن، درصدد بررسي مضموني روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» در مناقب مختص امام علي است. بنابراين، پاسخ به سؤال‌هاي ذيل مورد اهتمام اين پژوهش است:
    ـ چرا اهل‌سنت، با اينکه روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» از منابع آنها گرفته شده است، نوعاً يا اين روايت را نقل نمي‌کنند يا کمتر نقل مي‌کنند؟
    ـ اين حديث تاکنون با چه روش‌هايي مورد بررسي قرار گرفته است؟
    ـ ضرورت و فايدة استفاده از روش تحليل اِسناد ـ متن در عصر حاضر در بررسي حديث چيست؟
    ـ در اين حديث، از ميان هجده منقبت برشمرده براي امام علي، ديگر صحابه در چند مورد از اين مناقب با ایشان مشترک دانسته شده‌اند؟
    فرض بر آن است که اين روايت داراي اصالت است و حتي اهل‌سنت اصالت اين روايات را تأييد مي‌کنند؛ ليکن اين روايت در منابع آنها با مضاميني همچون مشترک بودن برخي صحابه با اهل‌بيت در اين مناقب نقل شده است.
    برخي از اصحاب رسول خدا در اختصاص برخي از اين مناقب هجده‌گانه، خود را با اميرالمؤمنين علي شريک مي‌دانند و با اين همانندي با ایشان از جهت قدر و منزلت، بر خود مي‌بالند؛ ازجمله صحابي معروف، جابر‌بن‌ عبدالله انصاري، به اختصاص پنج منقبت به خودش از ميان هجده منقبت اصحاب رسول خدا، مباهات می‌کند.
    تاکنون در حوزة مطالعات حديث‌شناسانه، روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» با روش تحليل اِسناد ـ متن مورد بررسي قرار نگرفته و مقاله‌اي در ارتباط با بررسي اين حديث نگاشته نشده است. در دوران معاصر، با شيوه‌ها و مطالعات نوين تحليلي مي‌توان به بازخواني متن حديث پرداخت. درحقيقت، اين روش مطالعاتي همچون يک ابزار تحليل متون حديث برای فهم عميق و دقيق حديث است؛ لذا براي فهم دقيق جزئيات اين حديث، استفاده از اين روش نقش بسيار مهمي را ايفا مي‌کند.
    در نوشتار پیش‌رو، با تکيه بر رهيافت متني ـ اِسنادي، به تحليل و بررسي روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» مي‌پردازيم. بدين منظور، نخست مباني نظري روش تحليل اِسناد ـ متن بيان مي‌گردد و تلاش مي‌شود تا اين روش به‌طور موجز و مختصر براي مخاطبان علوم قرآني و حديث بومي‌سازي شود؛ سپس گونه‌هاي مضموني اين روايت دسته‌بندي و بررسي خواهد شد.
    پرداختن به متن و سند، از همان ديرزمان در کتاب‌هايي همچون علل الحديث رايج بوده است و در کتاب‌هاي رجالي محدثان قديم، مانند بخاري و مسلم، در کنار نقد سند، نقد و تحليل متن هم انجام مي‌شد و در سده‌هاي بعد، اين کار بيشتر در کتب موضوعات گسترش یافته است. در زمینة تاريخ‌گذاري روايات براساس روش تحليل اِسناد ـ متن، مقالاتي نگاشته شده است که از آن جمله مي‌توان به مقالات زير اشاره کرد:
    مقاله‌اي به‌کوشش عبدالهادي فقهي‌زاده به‌چاپ رسيده و در آن به تاريخ‌گذاري حديث (عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين) پرداخته شده است.  علاوه‌برآن، مقاله‌اي با عنوان «تاريخ‌گذاري روايات اختفاء سرّ» نيز به‌چاپ رسيده که در آن، تاريخ‌گذاري روايات اختفاء سرّ بررسي شده است؛  ليکن تاکنون از روش اِسناد ـ متن در بررسي روايت فضایل علي در گزارش‌هاي مشترک فريقين استفاده نشده و مورد مداقه قرار نگرفته است و درحقيقت، رويکرد متفاوت در اين نوشتار، استفاده از روش تحليل اِسناد ـ متن در بررسي اين روايت است و از اين جهت داراي نگاهي جديد است که در آثار ديگر يافت نشد.
    1. مباحث نظري: روش‌شناسي «تحليل اِسناد ـ متن» در بررسي روايات
    روش تحليل اِسناد ـ متن را مي‌توان روش «روايي ـ تاريخي»  نيز ناميد.  اين روش که يکي از انواع روش‌هاي تاريخ‌گذاري حديث است، بدين صورت است:
    الف) تمامي روايت‌هاي مختلف يک حديث گردآوري مي‌شود؛ چه آن منبع متعلق به پيش از کتب سته باشد و چه متعلق به دوران بعد از آن.
    ب) اِسنادهاي مختلف حديث در يک شبکه به‌شکل نمودار ترسيم مي‌شود؛ درواقع ترسيم طرحواره‌اي از اِسناد نقل‌هاي مشابه، که براي فهم فرايند انتقال از طريق زنجيرة انتقال جمع‌آوري شده ‌است تا بدين‌وسيله طرق نقل مشخص شود. درحقيقت پس از استخراج روايات، گام اول در تاريخ‌گذاري، تحليل اِسناد است. 
    براي ترسيم دقيق نمودارهاي اِسناد، بهتر است از نرم‌افزارهاي کاربردي در اين زمينه، مثل Microsoft publisher از microsoft office يا نرم‌افزار Toscana استفاده شود.
    ج) تحليل متن که با گردآوري متون مختلف مربوط به اِسنادهاي مختلف انجام مي‌شود، درواقع گام دوم تحليل متن حديث است. در این گام بررسي می‌شود تا بدانيم ساختار متني و محتوايي نقل‌ها با هم مشابهت دارند يا اختلاف؛ و اختلاف‌هاي آنها از کدام قسمت‌ها و الفاظ است. نکتة مهم در اين مرحله، توجه به متقدم‌ترين ارجاع حديث است. براي تحليل متن، بهتر است عناصر متن کدگذاري شود تا نسخه‌ها به‌شکل ساده‌تري با يکديگر قابل مقايسه شوند. به‌عقيدة نگارندگان، کدگذاري دقيق متن برای تحليل متن، از اهميت بالايي برخوردار است؛ لذا سعي بر آن است که اين کدگذاري نيز حتي در قالب جدول‌بندي انجام شود. براي کدگذاري متن، به‌کارگيري نرم‌افزار «مکس کيودا» راه‌حل مناسبي است و کدگذاري را تسهيل مي‌کند. 
    د) رديابي حلقة مشترک از طريق دسته‌بندي بر مبناي مسير انتقال و مقايسة آن.
    هـ) تشخيص اينکه حلقة مشترک، جاعل حرفه‌اي بوده يا واقعاً پديدآورندة حديث است، در جريانِ تحليل متن‌ بازبيني مي‌شود. البته نظرية حلقة مشترک به‌عنوان جاعل حديث، که توسط ينبل  مطرح شده، نمي‌تواند هميشه درست باشد.
    و) دستة متن‌هاي مختلف با گروه اِسنادهاي مختلف براي شناسايي همبستگي و ارتباط احتمالي، با هم مقايسه مي‌شوند. در اين مرحله بهتر است به محل انتشار حديث و موقعيت مکاني‌ای که روايات در آنجا گفته شده‌اند نيز توجه داشت. هماهنگي بين اِسناد و طرق مختلف يک روايت و قرينه‌هاي موجود در متن‌هاي گزارش‌شده، شواهد معقولي را براي ارزيابي دقيق اعتبار و صحت حديث به‌دست خواهند داد.
    ز) اگر همبستگي و ارتباط وجود داشت، نتيجه آن خواهد شد که حلقة مشترک، متن اصيل را روايت کرده است و مسئوليت تغييرات متن حديث در مراحل بعدي بر عهدة طبقة بالاتر، يعني «فلان‌ها»  خواهد بود.
    به‌اين‌ترتيب، تاريخ پيدايش حديث براساس تحليل سند و متن به‌دست مي‌آيد و تغييراتي که در فرايند نقل اتفاق افتاده است، شناسايي می شود و عبارت‌پردازي‌هاي عناصر مختلف روايت، تاريخ‌گذاري شده، صحت يا عدم صحت تاريخي حديث مشخص مي‌گردد. 

    نمودار 1: شبکة روش تحليل اِسنادي ـ متني
    2. بازخواني و تحليل گونه‌هاي روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» در کتاب خصال شيخ صدوق
    در ادامه براي تحليل اِسناد ـ متن، روايت یادشده نياز به نسخه‌هاي گوناگون با اسانيد متفاوت در منابع مختلف داريم؛ بنابراین با بررسي و کاوش در منابع اهل‌تسنن به رديابي اين روايت در کتب آنها مي‌پردازيم و پس از آن، روايت نقل‌شده از صدوق را با نسخه‌هاي مختلف نقل‌شده در منابع اهل‌تسنن واکاوي کرده، به تحليل اِسناد ـ متن خواهيم پرداخت.
    صدوق به‌عنوان اولين راوي از شيعه، اين حديث را وارد منابع اماميه کرده است. وي در کتاب الخصال روایت مربوط به هجده منقبت از حضرت علي  را به‌نقل از أَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنُ‌بن مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِيُّ الرَّازِيُّ  نقل کرده است. وی يکي از مشايخ سني‌مذهب شیخ صدوق است و صدوق این حدیث را در بلخ و از طريق سماع از او استماع کرده و آن را در باب الثمانية عشر «لأمير المؤمنين ثماني عشرة منقبة» در الخصال ذکر نموده است. 
    اين روايت را از حيث سير زماني راويان مي‌توان به‌صورت زير دسته‌بندي کرد:
    الف) طبراني (م. 360ق) شماره و رقم حديث: 8432؛ 
    ب) آجُرِّي (م. 360ق) شماره و رقم حديث: ١٤٨٩؛ 
    ج) شيخ صدوق (م. 381ق) باب الثمانية عشر؛ 
    د) حسکاني (م. 490ق) الفصل الأول، ‌شمارة 1؛ 
    هـ .) هيثمي (م. 807ق) شماره و رقم حديث: 14697. 
    3. تحليل اِسنادي روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» 
    گونه‌هاي اين روايت را به چند گروه یادشده مي‌توانيم تقسيم کنيم که متن هرکدام به‌نوعي با هم مرتبط است؛ ولي در برخي از نسخه‌ها نيز اندکي تفاوت وجود دارد. افزون‌براين، اسانيدشان هم به‌روشني نشان مي‌دهد که برخي از افراد سلسلة سند نيز متفاوت‌اند؛ اما راوي نهايي همة اسانيد، راوي واحدي است. اين رواي واحد، صحابي معروف، ابن‌عباس (م. 68ق) است. در ذيل، نسخه‌هاي پنج‌گانه برحسب ميزان پيچيدگي‌شان و همچنين سير زماني نويسندگان آنها عرضه مي‌شوند.
    1ـ3. نقل و بررسي اِسنادي روايت گونة «الف»
    براساس نمودار 3 که در ادامه خواهد آمد، طبق روايت نقل‌شده در المعجم الأوسط، اين حديث را در طبقة تابعين، دو راوي به‌نام‌هاي مُجَاهِد و حَكِيمِ‌بن ‌جُبَيْر از ابن‌عباس شنيده‌اند. مهم‌ترين راوي در طبقة صحابه، ابن‌عباس است که در تمامي طرق نقل، او را مي‌توان راوي آخر دانست؛ يعني اين روايت، موقوف است و ابن‌عباس به‌عنوان راوي مشترک، نقل‌هاي روايت را منتشر کرده است. بنابراين، تقسيم‌بندي را باید براساس طبقة ابن‌عباس شروع کرد. طبراني در معجم الأوسط بعد از نقل اين حديث مي‌نويسد: اين حديث را حکيم‌بن‌ جبير جز از اسرائيل و اسرائيل جز از حفص‌بن ‌راشد نقل نکرده‌اند و جعفر‌بن ‌مروان السمري در اين روايت تفرد دارد؛ ليکن نگارندگان با استخراج نقل گونة ب، يعني نقل آجُرِّي، اين گفتة طبراني مبني بر تفرد روايت را رد مي‌کنند؛ زيرا به‌نظر مي‌رسد که نقل روایت توسط آجُرِّي که هم‌عصر و هم‌دوره با نقل طبراني بوده و به‌دليل همين هم‌عصر بودن و هم زمان بودن آجُرِّي و طبرانی و نديدن يکديگر و عدم ملاقات همدیگر، احتمالاً طبراني تلقي به تفرد اين روايت داشته است. درهرصورت، اولاً نقل گونة «الف»، از منابع قبل از شيخ صدوق بوده؛ ثانياً نسبت‌به نقل آجُرِّي، با وجود هم‌عصر بودن، مشهورتر است؛ ثالثاً گوياترين نقل روايت به‌لحاظ متن است. ازاين‌رو اين نقل به‌عنوان متن اصلي انتخاب شده است و ديگر روايات با اين نقل سنجيده خواهند شد. متن روايت از اين طريق چنين است:
    حَدَّثَنَا مُوسَى‌بن أَبِي‌حُصَيْنٍ قَالَ: نا جَعْفَرُ‌بن مَرْوَانَ السَّمُرِيُّ،: قَالَ: نا حَفْصُ‌بن رَاشِدٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ حَكِيمِ‌بن جُبَيْرٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابن‌عَبَّاسٍ قَالَ: «كَانَتْ لِعَلِيِّ‌بن أَبِي طَالِبٍ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ مَنْقَبَةً، لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا وَاحِدَةٌ مِنْهَا لَنَجَا بِهَا، وَلَقَدْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثَةَ عَشَرَ مَنْقَبَةً، مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ» لَمْ يَرْوِ هَذَا الْحَدِيثَ عَنْ حَكِيمِ‌بن جُبَيْرٍ إِلَّا إِسْرَائِيلُ، وَلَا عَنْ إِسْرَائِيلَ إِلَّا حَفْصُ‌بن رَاشِدٍ، تَفَرَّدَ بِهِ: جَعْفَرُ‌بن مَرْوَانَ السَّمُرِيُّ. 
    در این حديث، تمامي رجال ثقه‌اند، بجز حكيم‌بن ‌جبير که ضعيف دانسته شده است.  در کتب رجال دربارة وي چنين نوشته‌اند: «حكيم‏‌بن جبير‌بن مطعم‏‌بن عدي‌بن عبدمناف القرشيّ المدني [تابعي‏]  من أصحاب علي‌بن‌الحسين‏.   عدّه الشيخ رحمه اللّه في رجاله‏ بهذا العنوان من أصحاب‏ السجاد. و ظاهره كونه إماميّا، إلّا أنّ حاله مجهول»‏. البته عبدالله مامقاني ذيل ترجمة حكيم‌بن ‌جبير اين نکته را گوشزد مي‌کند که بايد تأمل کرد و آگاه بود که دليل ضعيف بودن امثال او، روايت وي از رسول خدا است که جانشين وي را علي‌بن‌ ابي‌طالب دانسته است؛ لذا بايد مترجم را تضعيف کنند؛ زيرا اين‌گونه روايات خوابشان را برهم مي‌زند و براي جانشينانشان خلافت باقي نمي‌گذارد. مامقاني در انتها مي‌گويد: از تعصب کور به خداي تبارک‌وتعالي پناه مي‌بريم. 
    همچنين با توجه به نقل گونة «ب» که نام راوي اسرائيل در آن کامل ذکر شده، منظور از اسرائيل، همان اسرائيل‏‌بن يونس‏‌بن ابي‌إسحاق  است که در طريق اين حديث، نام کامل او ذکر نشده است. نکتة مهم ديگري که در اين نقل وجود دارد، این است که در اين نقل، برخلاف ساير نقل‌ها، عنصر اضافه‌اي وجود دارد: «لَمْ يَرْوِ هَذَا الْحَدِيثَ عَنْ حَكِيمِ‌بن جُبَيْرٍ إِلَّا إِسْرَائِيلُ، وَلَا عَنْ إِسْرَائِيلَ إِلَّا حَفْصُ‌بن رَاشِدٍ، تَفَرَّدَ بِهِ: جَعْفَرُ‌بن مَرْوَانَ السَّمُرِيُّ». درواقع اين بخش را طبراني در توضيح اِسناد اين روايت آورده است که اين قسمت در ساير نقل‌ها وجود ندارد.
    2ـ3. نقل و بررسي اِسنادي روايت گونة «ب»
    نقل روايت توسط آجُرِّي در کتاب الشريعه، همان‌طورکه در نمودار 3 مشخص است، از نظر تعداد راوي با روايت نقل‌شده در کتاب معجم الاوسط طبراني (روايت گونة «الف») يکسان است. متن روايت از اين طريق چنين است:
    وَحَدَّثَنَا أَبُوبَكْرِ‌بن أَبِي دَاوُدَ أَيْضًا قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ‌بن إِبْرَاهِيمَ النَّهْشَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْكَرْمَانِيُّ‌بن عَمْرٍو، أَخُو مُعَاوِيَةَ‌بن عَمْرٍو قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ‌بن يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا حَكِيمُ‌بن جُبَيْرٍ، عَنْ عَلِيِّ‌بن شَدَّادٍ، عَنِ ابن‌عَبَّاسٍ قَالَ: لَقَدْ كَانَتْ لِعَلِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً، لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا وَاحِدَةٌ مِنْهَا نَجَا بِهَا، وَلَقَدْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قَبْلَهُ. 
    دربارة اختلافات دروني اين روايت بايد اين نکته را بيان کرد که در اين نقل، هيچ توضيحي (چه دربارة سند و چه دربارة متن) درخصوص جملة «لَقَدْ كَانَتْ لِعَلِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً، لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا وَاحِدَةٌ مِنْهَا نَجَا بِهَا، وَلَقَدْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قَبْلَهُ» نيامده است. فقط تنها قسمت متفاوت با نقل گونة «الف» نسبت‌به گونة «ب»، آخرين عنصر در اين فقره از روايت «مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قبله» است که در گونة «الف» اين قسمت انتهايي روايت، به‌صورت «مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ» آمده است. درواقع با توجه به فقرة انتهايي اين روايت در نقل کتاب الشريعه، دامنة افراد گسترده‌تر است و هر کسی را که قبل از اين بوده است، شامل مي‌شود؛ درصورتي‌که در نقل گونة «الف»، تنها امت مسلمان را ذکر کرده و دايرة شمول آن نسبت‌به گونة «ب» کوچک‌تر و محدودتر است. همچنين قرار گرفتن اين روايت تحت باب «ذِكْرِ جَامِعِ مَنَاقِبِ عَلِيِّ‌بن أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» در کتاب الشريعه، ذکر مناقب علي را شدت بيشتري داده و بر مناقب و فضايل ايشان تأکيد بيشتري داشته است.
    3ـ3. نقل و بررسي اِسنادي روايت گونة «ج»
    شيخ صدوق در باب الثمانية عشر، اين روايت را در بلخ با اين طريق نقل مي‌کند:
    حَدَّثَنَا أَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنُ‌بن مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِيُّ الرَّازِيُّ بِبَلْخٍ قَالَ أَخْبَرَنَا جَدِّي قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ‌بن غَفَّارٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ‌بن صَالِحٍ الْمُقْرِئُ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ حَكِيمِ‌بن جُبَيْرٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ‌بن شَدَّادِ‌بن الْهَادِ عَنِ ابن‌عَبَّاسٍ قَالَ‏ كَانَتْ لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا وَاحِدَةٌ لَنَجَا وَ لَقَدْ كَانَتْ لَهُ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً لَمْ تَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّة. 
    نقل روايت مذکور در کتاب الخصال شيخ صدوق، با نقل‌هاي گونة «الف» (المعجم الأوسط طبراني) و گونة «ب» (الشريعة آجُرِّي)، که از نظر زماني قبل‌تر از آن هستند، تفاوت بيشتري دارد. تفاوت نقل اخير که در سدة سوم هجري است با نقل گونة «الف» و «ب»، که حدود بيست سال بعد از آنها نقل شده، وجود راويان بيشتر است (چنان‌که نمودار 3 نشان مي‌دهد). همچنين گويا شيخ صدوق اين روايت را از همان معجم الأوسط طبراني عيناً وارد منابع شيعي کرده است؛ چراکه با وجود هم‌عصر بودن، معروف‌تر از نقل الاجري بوده است؛ و اينکه چرا شيخ صدوق روايتي موقوف  را در منابع روايي ـ شيعي وارد کرده، خود محل تأمل و بررسي بيشتر است. البته شايد بتوان گفت که مهم‌ترين دليل صدوق از نقل اين روايت در خصال، عدد 18 است. درواقع چون کتاب عددمحور است و حديث هم عدد 18 دارد، شيخ صدوق با تساهل، آن را در قالب روايات ذيل باب الثمانية عشر نقل کرده است؛ و شايد هم علت استفاده از روايت موقوف و وارد کردن رواياتي از صحابه، بدون اينکه به پيامبر اکرم برسد، موضوع اين روايت، يعني فضايل و مناقبي است که در ارتباط با مولاي متقيان حضرت علي از صحابه وارد شده و شيخ صدوق به‌دليل خود موضوع، يعني فضايل و مناقب، احاديث موقوف را داخل در احاديث شيعه کرده است؛ و چه‌بسا اگر احياناً موضوع ديگري غير از فضايل و مناقب بود، حتماً مي‌بايست آن حديث مسند و صحيح می‌بود تا بتواند مورد تأیيد شيخ صدوق باشد و در احاديث شيعي وارد شود. درهرصورت، چرايي اين فعل شيخ صدوق محل بررسي و تأمل است؛ زيرا محدثان شيعه، ازجمله شيخ ما، روايت موقوف را تنها زماني که صدور آن از طريق شواهدي از معصوم ثابت شود، معتبر مي‌دانند. نکتة شايان ذکر اين است که در دو نسخة قبل از کتاب خصال صدوق، يعني کتاب المعجم الأوسط طبراني و الشريعة آجرّي و نيز خود کتاب الخصال، بعد از ابن‌عباس به‌عنوان صحابي و حلقة مشترک اصلي، در طبقات بعدي، يعني طبقة تابعين، حكيم‌بن‌ جبير و نيز در طبقة اَتباع التابعين، إسرائيل‌بن يونس‌بن أبى‌إسحاق مشترکاً به‌عنوان حلقة مشترک فرعي در طرق ذکر حديث وجود دارند.
     

    نمودار 2: حلقة مشترک اصلي و فرعي گونه‌هاي الف، ب و ج
    همان‌طور که در نمودار 2 مشخص است، اِسناد صدوق در طرق نقل اين حديث در طبقة تابعين، نسبت‌به نسخة طبراني و آجرّي که متقدم بر آن هستند، داراي راويان بيشتري در طبقات بعد از صحابي ابن‌عباس است. درحقيقت، از طبقة ابن‌عباس به بعد، از سه طريق در طبقة تابعين نقل شده است: يکي طريق عبدالله‌بن شداد‌بن الهاد است که درخصوص او گفته شده است: وی از کبار التابعين و ثقه بوده و احاديث وي در كتب سته ذکر شده است و محل بحثي در ثقه بودن او وجود ندارد.  راوي ديگر، مجاهد‌بن ‌جبر  است که او نيز شيخ القراء والمفسرين و ثقه و امام فى التفسير و فى العلم دانسته شده است.  راوي ديگر نيز حکيم‌بن ‌جبير است که در طبقة صغار تابعين در اين طريق وجود دارد که البته وي همان‌طورکه پیش‌تر ياد شد، به‌اتهام شيعه بودن، ضعيف و متروک دانسته شده و با لفظ «لَيْسَ بِالْقَوِيِّ» از او ياد شده است.  در طبقة اَتباع‌التابعين نيز از دو راوي نام برده شده است: یکی إسرائيل‌بن يونس‌بن أبى‌إسحاق السبيعى الهمدانى است كه از وي در کتب تراجم به الحَافِظُ، الإِمَامُ و الحُجَّةُ ياد شده است؛  و راوي ديگر در اين طبقه، عبدالله‌بن صالح‌بن مسلم العجلى الكوفى المقرىء است که از صغار اَتباع‌التابعين و ثقه دانسته شده است.  در طرق نقل اين حديث توسط شيخ صدوق، بعد از طبقة اَتباع‌التابعين، از راوي‌ای به‌نام محمد‌بن‌ غفار نام برده شده است که در کتاب مستدركات علم رجال الحديث درخصوص ترجمه و شرح‌حال وي فقط آمده است که اين راوي در طريق صدوق در خصال وجود داشته و توضيح ديگري دربارة وي نیامده است. 
    4ـ3. نقل و بررسي اِسنادي روايت گونة «د»
    حسکاني در کتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل از سه طريق اين حديث را نقل مي‌کند:
    1. أَخْبَرَنَا جَدِّي اَلشَّيْخُ‌ أَبُونَصْرٍ أَحْمَدُ‌بن مُحَمَّدِ‌بن أَحْمَدَ‌بن حَسْكَانَ‌ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ‌ مِنْ‌ أَصْلِ‌ سَمَاعِهِ‌ قَالَ‌: أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورِ‌بن الْحُسَيْنِ‌‌بن مُحَمَّدِ‌بن أَحْمَدَ‌بن الْقَاسِمِ‌ الْمُفَسِّرُ قَالَ‌: حَدَّثَنَا أَبُوبَكْرٍ عَبْدُالرَّحْمَنِ‌‌بن مُحَمَّدٍ الْمُذَكِّرُ، قَالَ‌: حَدَّثَنَا أَبُو لَبِيدٍ مُحَمَّدُ‌بن إِبْرَاهِيمَ‌، قَالَ‌: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ‌‌بن شَبِيبٍ‌، قَالَ‌: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ‌بن يُونُسَ‌ قَالَ‌: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ‌. وَ أَخْبَرَنَا أَبُوالْقَاسِمِ‌ عَبْدُالرَّحْمَنِ‌‌بن أَحْمَدَ‌بن مُحَمَّدِ‌بن إِبْرَاهِيمَ‌ الْمُقْرِي قَالَ‌: أَخْبَرَنَا أَبُومُحَمَّدٍ عَبْدُاللَّهِ‌‌بن مُحَمَّدِ‌بن عَبْدِالرَّحْمَنِ‌ الرَّازِيُّ‌ قَالَ‌: أَخْبَرَنَا اَلْحَسَنُ‌‌بن عَلَوِيَّةَ‌ الْقَطَّانُ‌ قَالَ‌: حَدَّثَنَا عَلِيُّ‌‌بن سَيَابَةَ‌، قَالَ‌: حَدَّثَنَا اَلْوَضَّاحُ‌‌بن حَسَّانَ‌ قَالَ‌: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ‌ عَنْ‌ حَكِيمِ‌‌بن جُبَيْرٍ، عَنْ‌ مُجَاهِدٍ، عَنِ‌ ابن‌عَبَّاسٍ‌ قَالَ‌: «لَقَدْ كَانَتْ‌ لِعَلِيِّ‌‌بن أَبِي طَالِبٍ‌ ثَمَانِيَ‌ عَشْرَةَ‌ مَنْقَبَةً‌ ـ لَوْ لَمْ‌ يَكُنْ‌ لَهُ‌ إِلاَّ وَاحِدَةٌ‌ مِنْهُنَّ‌ لَنَجَا بِهَا».  وَ قَالَ‌ جَدِّي ـ رَحِمَهُ‌ اللَّهُ‌ ـ لَقَدْ كَانَ‌ لِعَلِيِّ‌‌بن أَبِي طَالِبٍ‌ ثَمَانِيَ‌ عَشْرَةَ‌ مَنْقَبَةً‌ ـ لَوْ لَمْ‌ يَكُنْ‌ إِلاَّ وَاحِدَةٌ‌ لَنَجَا بِهَا، وَ لَقَدْ كَانَتْ‌ لَهُ‌ ثَلاَثَ‌ عَشْرَةَ‌ مَنْقَبَةً‌ ـ لَمْ‌ تَكُنْ‌ لِأَحَدٍ مِنْ‌ هَذِهِ‌ الْأُمَّةِ‌. 
    حديث نقل‌شده با اين طريق در کتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، که يک قرن بعد از سه نقل «الف» و «ب» و «ج»، يعني در قرن پنجم هجري، توسط حسکاني نقل شده، با توضيحاتي دربارة راويان همراه است. درحقيقت، گونة «د» از دو طريق روايت نقل شده است؛ يعني در طبقة بعد از ابن‌عباس در تقسيم‌بندي روايت «د» به دو دسته، همان‌طورکه در نمودار 3 مشخص است، روايت توسط ابوالطفيل به دو طريق نقل اخبار شده است. اين تغيير نيز بديهي به‌نظر مي‌رسد؛ زيرا بعد از گذشت يک قرن، افرادي که ناقل اين روايت بوده‌اند، گسترده‌تر شده‌اند.
    ما در اين پژوهش فقط به بررسي اين طريق نقل‌شده از حسکاني اکتفا کردیم و دو طريق ديگر که به‌نقل از وی در کتاب شواهد التنزيل لقواعد التنزيل آمده، بدين‌صورت است:
    2. حدّثني أبوزكريّا ابن‌أبي‌إسحاق المزكّي، قال: أخبرنا عبدالله‌بن إسحاق الخراساني ـ ببغداد ـ، قال: حدّثنا محمّد‌بن أحمد‌بن أبي‌العوّام، قال: حدّثنا عبدالعزيز‌بن أبان، قال: حدّثنا إسرائيل، عن حكيم‌بن جبير، عن مجاهد وعبدالله‌بن شدّاد، قالا: ذكر علي عند ابن‌عبّاس فقال: لقد كانت لعلي ثمانية عشر منقبة، [و] إنّ‌ خمساً منها لو لم يكن له إلّا واحدة منها كان نجا بها، وإنّ‌ ثلاثة عشر منها ما كانت لأحد في هذه الاُمّة. 
    3. أخبرنا أبوجعفر الحلبي، قال: أخبرنا أبوالحسن‌بن الطيوري الحلبي، قال: حدّثنا أبوالقاسم عبدالرحمان‌بن منصور‌بن سهل، قال: حدّثنا جعفر‌بن محمّد، قال: حدّثنا علي‌بن رجاء الخلّال ـ بقادسيّة الكوفة ـ، قال: حدّثنا إسماعيل‌بن أبان، قال: حدّثنا إسرائيل، عن حكيم، عن مجاهد وعبدالله‌بن شدّاد‌بن الهاد، عن ابن‌عبّاس، قال: لقد كان لعلي ثمانية عشرة منقبة، لو كانت واحدة منها لرجل من هذه الاُمّة لنجا بها، ولقد كانت له اثنا عشر منقبة ما كانت لأحد من هذه الاُمّة. 
    5ـ3. نقل و بررسي اِسنادي روايت گونة «هـ»
    هيثمي در مجمع الزوائد حديث یادشده را پس از گذشت چهار قرن از گونة «د»، بدون ذکر سلسله سند و بيشتر به لُب و چکيدة حديث تحت باب موضوعي «جامع في مناقبه رضي الله عنه» به‌صورت زير نقل مي‌کند: «وَعَنِ ابن‌عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَتْ لِعَلِيٍّ ثَمَانِي عَشْرَةَ مَنْقَبَةً مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ فِي الْأَوْسَطِ، وَفِيهِ حَكِيمُ‌بن جُبَيْرٍ، وَهُوَ ضَعِيفٌ».  بنابراين واضح است که هيثمي ـ با توجه به فاصلة زماني چهار قرن ـ اين حديث را مستقيماً از ابن‌عباس نشنيده و بين آنها واسطه‌اي وجود داشته، که حذف شده و ذکری از آن به‌میان نیامده است.
    هويدا شد که حديث «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» را تنها يک صحابي به‌عنوان حلقة مشترک اصلي روايت کرده و راوي مشترک جزئي ديگر در طبقة تابعين، یعنی حکيم‌بن‌ جبير، اين حديث را روايت نموده است و در طبقة اَتباع‌التابعين نيز راوي مشترک فرعي ديگر، اسرائيل، اين حديث را نقل و در طبقات بعد گسترده کرده است. براين‌اساس، حديث یادشده با گزارة «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» با وجود راهيابي به احاديث شيعه در قرن چهارم هجري، حديثي موقوف در مصطلح‌الحديث به‌شمار مي‌آيد.

    نمودار 3: تقسيم‌بندي روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً» براساس راوي در طرق مختلف
    4. تحليل متني روايت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً»
    هستة اصلي مورد بحث ما در اين روايت، عبارت «لِعَلِيٍّ ثَمَانِي عَشْرَةَ مَنْقَبَةً مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ» است؛  بااين‌حال در برخي نقل‌ها چنين آمده است: «لِعَلِيِّ‌بن أَبِي طَالِبٍ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلَّا وَاحِدَةٌ لَنَجَا بِهَا، وَ لَقَدْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً لَمْ تَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ».  تعبير «ثلاث عشرة منقبة» مفهوم منقبت حضرت علي را خاص‌تر و دايرة آن را کوچک‌تر مي‌کند و از هجده منقبت به سيزده منقبت اختصاص مي‌دهد. حال بايد نگريست که علت اختصاص مناقب از هجده منقبت به سيزده منقبت در برخي از نقل‌ها چه بوده است و اين مناقب در کتب روايي دقيقاً کدام‌اند و علت و چرايي اين تخصيص در اين قسمت از حديث در برخي از نقل‌ها چه بوده و چرا در برخي کتب اين تخصيص به‌کار رفته است. البته شمارش و بررسي تمامي مناقب منسوب به حضرت علي کار آساني نيست؛ ليکن بررسي عدد سيزده و هجده منقبت و بررسي سير تطور زماني و قرن به‌کاررفته از اين تعبير در دامنة احاديث و روايات مذکور، و بررسي تفاسير روايي و توضيحات محدثين ذيل اين قسمت از حديث، ممکن خواهد بود.
    اگر در اولين مرحلة تحليل به متن اين حديث برگرديم، در آن قراين بسياري وجود دارد که مخاطب را به پذيرفتن مناقب مختص به حضرت علي در ميان ديگر صحابه، سوق مي‌دهد. البته برخي از اصحاب رسول خدا در اختصاص برخي از اين مناقب به ایشان، خود را با اميرالمؤمنين علي شريک مي‌دانند و به اين همانندي با ایشان از جهت قدر و منزلت، بر خود مي‌بالند؛ ازجمله صحابي معروف جابر‌بن‌ عبدالله انصاري به اختصاص پنج منقبت مشترک از ميان هجده منقبت اصحاب رسول خدا مباهات دارد و در همين روايت، جابر اختصاص سيزده منقبت از ميان هجده سابقه و منقبت اصحاب به حضرت علي را متذکر شده است.  تفاوت نقل صدوق در الخصال با نقل گونه‌هاي ديگر، در چند کلمه از اين روايت است: البته عنصر اصلي روايت تغيير نيافته و همان‌طورکه در منابع قبل از شيخ صدوق نقل شده، عيناً به منابع شيعي انتقال یافته است و همان مفهوم و معنا را براي مخاطب متبادر مي‌سازد. در جدول 1 تفاوت‌هاي متن روايت مشخص شده است.

    گونه‌هاي روايت    تفاوت اول    تفاوت دوم    تفاوت سوم    تفاوت چهارم
    تفاوت‌هاي متن حديث در روايت گونه «الف»    ثمانية عشر    لَنَجَا بِهَا    ثلاثة عشر    مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ
    تفاوت‌هاي متن حديث در روايت گونه «ب»    ثماني عشرة    نَجَا بِهَا    ثلاث عشرة    مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قبله
    تفاوت‌هاي متن حديث در روايت گونه «ج»    ثماني عشرة    لَنَجَا    ثماني عشرة    لَمْ تَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ
    تفاوت‌هاي متن حديث در روايت گونه «د»    ثماني عشرة    لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلَّا وَاحِدَةٌ لَنَجَا بِهَا    ثلاث عشرة    لَمْ تَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ
    تفاوت‌هاي متن حديث در روايت گونه «ر»    ثماني عشرة    -    -    مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ
    جدول 1: تفاوت‌هاي متن حديث در گونه‌هاي روايت
    نتيجه‌گيري
    براساس این نوشتار، در روش تحليل اِسناد ـ متن، به‌طور هم‌زمان از داده‌هاي سندي و متني استفاده مي‌گردد و از همبستگي ميان آنها دربارة تاريخ پيدايش و سير تطور حديث، نتيجه‌گيري مي‌شود. درواقع در اين روش، صورت‌هاي مختلف يک حديث از منابع گوناگون جمع‌آوري و سپس متن و سندهاي آن با يکديگر مقايسه و با تجزيه و تحليل دقيق، ارتباط‌هاي دروني متن و اِسناد روايت استخراج مي‌شود. براساس روش تحليل اِسناد ـ متن در بررسي حديث «لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مَنْقَبَةً»، مشخص شد که اين حديث فقط از يک صحابي نقل شده و در طبقة تابعين، حکيم‌بن‌ جبير اين حديث را نقل کرده که حسکاني وي را ضعيف دانسته است؛ ليکن از منظر شيعه، وي ضعيف نيست؛ ازجمله عبدالله مامقاني در ترجمة وي اين نکته را گوشزد مي‌کند که دليل ضعيف شمردن او، روايت وي از رسول خدا دربارة جانشيني علي‌بن ‌ابي‌طالب است. در طبقة اَتباع‌التابعين نيز راوي مشترک ديگر، اسرائيل‏‌بن يونس‏‌بن أبي‌إسحاق، از اصحاب امام صادق اين حديث را نقل کرده است. قديمي‌‌‌ترين متن به‌جاي‌مانده از اين روايت، از دوران طبراني به بعد بوده است. در قسمت و فقرة انتهايي روايت مورد بحث، «مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ»، در نقل توسط آجرّي به جملة «مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قبله» تغيير يافته است، که اين تحول دايرة شمول افراد را نسبت‌به مناقب حضرت علي گسترده‌تر مي‌کند و تنها، امت مسلمان را مدنظر قرار نمي‌دهد و درحقيقت هر کسی را که قبل از اين بوده است، شامل مي‌شود؛ لذا اين گستردگي، ذکر مناقب علي را شدت بيشتري داده است و روايت آجرّي تنها در اين فقره با بقية نقل‌هاي ديگر تفاوت دارد و حتي در عصرها و سال‌هاي بعد، اين نقل به‌دليل همين تفاوت و مشهور نبودنش، کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ به‌گونه‌ای‌که حتي شيخ صدوق نقل اين روايت را از همان معجم الأوسط طبراني، که به‌رغم هم‌عصر بودن با آجری، نسبت‌به آن معروف‌تر بوده، عيناً وارد منابع شيعي کرده است. درواقع هنگامي که تطورات نسخه‌ها و گونه‌هاي «الف»، «ج»، «د» و «ه‍« را بررسي و سپس نقل طريق گونة «ب» را مطالعه مي‌کنيم که با افزودن عبارت «مَا كَانَتْ لِأَحَدٍ قبله» مي‌کوشد دايرة شمول افراد را نسبت‌به مناقب حضرت علي گسترده‌تر کند، با توجه به اينکه اين تفاوت تنها در اين نقل وجود دارد و حتي در دوره‌هاي بعد اين تغيير وجود ندارد، احتمال تقطيع و تحريف حديث در اين نقل معقول‌تر به‌نظر مي‌رسد؛ اگرچه اين شمول که همة افراد را دربرمی‌گیرد، بر مناقب و فضايل اميرالمؤمنين علي تأکيد بيشتري دارد.
    بنابراین چنين به‌نظر مي‌رسد که اين حديث بعد از بررسي سندي و متني پنج نمونة مشهود و بارز آن در جوامع روايي سني و شيعه، داراي اصالت تاريخي است ـ اگرچه در روايت گونة «ب» اندکي تغيير و تفاوت در فقرة نهايي حديث وجود داشته است ـ به‌نحوي‌که حتي اهل‌سنت اصالت اين روايت را تأييد نکرده‌اند و در کتب و منابع روايي آنها این روایت با ذکر اِسناد و طروق متفاوت نقل شده است.
     
     

    References: 
    • ابن‌شهرآشوب، محمد‌بن علي، مناقب آل أبي‌طالب، تحقيق محمدحسين آشتياني و سيدهاشم رسولي، قم، علامه، 1379ق.
    • احمدي، فاطمه، تاريخ‌گذاري روايت «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّي يشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَيقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيؤْتُوا الزَّکَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَحِسَابُهُمْ عَلَي اللَّهِ، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، اراك، دانشگاه اراک، 1399.
    • انصاري، مرتضي، فرائد الاصول، چ نهم، قم، مجمع الفکر، 1428ق.
    • الآجُرِّيُّ بغدادي، محمد‌بن حسين‌بن عبدالله، الشريعة، تحقيق عبدالله‌بن عمر‌بن سليمان دميجي، رياض، دار الوطن، 1420ق.
    • تفرشى، مصطفى‌بن حسين، نقد الرجال، قم، مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث، 1377.
    • حسکاني، عبيدالله‌بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.
    • ـــــ ، سيماى امام على در قرآن / ترجمة شواهد التنزيل، ترجمة يعقوب جعفرى، قم، اسوه، 1381.
    • خطيبي، مهدي، «اعتبارسنجي تراکم ظنون در فرايند استنباط»، جستارهاي فقهي اصولي، 1398، سال پنجم، ش 16، ص 7ـ34.
    • ذهبي، شمس‌الدين، تاريخ الإسلام وَ وَفيات المشاهير وَالأعلام، تحقيق بشار عوّاد معروف، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 2003م.
    • ـــــ ، سير أعلام النبلاء، ط. الثالثه، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405ق.
    • شم‌آبادي، مرضيه، «تاريخ‌گذاري روايات اختفاء سر»، مطالعات فهم حديث، 1400، ش 2، ص 93ـ116.
    • صدوق، محمدبن علي، الخصال‏، قم، جامعة مدرسين، 1362.
    • ـــــ ، عيون اخبار الرضا، تهران، جهان، 1378ق.
    • طبراني، ابوالقاسم، المعجم الأوسط، تحقيق طارق‌بن عوض‌الله‌بن محمد و عبدالمحسن‌بن ابراهيم الحسيني، قاهره، دار الحرمين، بي‌تا.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، رجال الطوسي، چ سوم، قم، جامعة مدرسين، 1373.
    • فقهي‌زاده، عبدالهادي و سعيد شفيعي، «تاريخ‌گذاري حديث (عليكم بسنتي و سنه الخلفاء الراشدين)، روش تاريخ‌گذاري سند ـ متن»، حديث‌پژوهي، 1394، سال هفتم، ش 14، ص 7ـ32.
    • قندوزي، سليمان‌بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربي، تحقيق علي‌بن جمال‌اشرف حسيني، قم، اسوه، 1422ق.
    • لوينز، آن و کريستينا سيلور، راهنماي گام به گام استفاده از نرم‌افزار Maxquda2 در تحقيق کيفي، ترجمة ابوالفضل رمضاني، تهران، جامعه‌شناسان، 1393.
    • مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، قم، مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث، 1431ق.
    • مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت، دار احياء التراث العربي،‏ 1403ق.
    • مدرس گيلانى، مرتضي، خصال، ترجمة مرتضي مدرس گيلانى‏، تهران‏، جاويدان‏، 1362.
    • مدير شانه‌چي، کاظم، دراية‌الحديث، چ ششم، قم، جامعة مدرسين، 1386.
    • مرعشي، شهاب‌الدين، موسوعة الامامة في نصوص أهل السنة، قم، صحيفه خرد، 1430ق.
    • موتسکي، هارالد، «مصنف عبدالرزاق»، ترجمة شادي نفيسي، علوم حديث، 1385، ش 40، ص 95-122.
    • نمازى شاهرودى، على، مستدركات علم رجال الحديث، تهران، فرزند مؤلف، 1414ق.
    • هيتمي، احمد‌بن محمد‌بن علي‌بن حجر، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقيق عبدالرحمن‌بن عبدالله تركي و كامل محمد خراط، لبنان، مؤسسة الرساله، 1417ق.
    • هيثمي، نورالدين، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقيق حسام‌الدين قدسي، قاهره، مکتبة القدسي، 1414ق.
    • Juynboll, G.H.A, "some Isnad-Analylitical Methods illustrated on the basis of several women-demeaning sayings from Hadith Literature", al Qantara Revista de estudos arabes, 1989, N. 10, p. 343-383.
    • Motzki, Harald , "Dating Muslim Traditions: A survey", Arabica, 2005, N. 52, Brill, p. 242-250.
    • ----- , "The prophet and the cat: on dating Maliks Muwatta and legal traditions", Jerusalem studies in Arabic and Islam, 1998, N. 22, p. 18-83.
    • ----- , Hadith: Origins and Developments (The Formation of the Classical Islamic World), Lawrance I, conrad,Great Britain, 2004.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامی نژاد، فهیمه، ستار، حسین، صانعی پور، محمدحسن، علایی رحمانی، فاطمه.(1402) بررسی نقش شیخ صدوق در انتقال روایت مناقب هجده‌گانه‌ی علی(ع) به منابع شیعه با تکیه بر روش تحلیل اِسناد ـ متن. ، 20(2)، 81-97

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فهیمه غلامی نژاد؛ حسین ستار؛ محمدحسن صانعی پور؛ فاطمه علایی رحمانی."بررسی نقش شیخ صدوق در انتقال روایت مناقب هجده‌گانه‌ی علی(ع) به منابع شیعه با تکیه بر روش تحلیل اِسناد ـ متن". ، 20، 2، 1402، 81-97

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامی نژاد، فهیمه، ستار، حسین، صانعی پور، محمدحسن، علایی رحمانی، فاطمه.(1402) 'بررسی نقش شیخ صدوق در انتقال روایت مناقب هجده‌گانه‌ی علی(ع) به منابع شیعه با تکیه بر روش تحلیل اِسناد ـ متن'، ، 20(2), pp. 81-97

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامی نژاد، فهیمه، ستار، حسین، صانعی پور، محمدحسن، علایی رحمانی، فاطمه. بررسی نقش شیخ صدوق در انتقال روایت مناقب هجده‌گانه‌ی علی(ع) به منابع شیعه با تکیه بر روش تحلیل اِسناد ـ متن. ، 20, 1402؛ 20(2): 81-97