واکاوی نقش علما و نهاد مذهب در جنگهای شاه اسماعیل با تکیه بر جنگ چالدران

Article data in English (انگلیسی)
- Battle of Chāldirān. In Encyclopaedia Britannica.
- Hinz, W. Iran's Rise to the Nation State in the Fifteenth Century, De Gruyter Publications, 1936.
- Savory, R., Ismāʿīl I. In Encyclopaedia of Iranica, EI2 IV, 1987, p. 186-188.
- Tansel, S., Sultan II. Bayezit. In Siyasi Hayatı. Ankara, Published by Türk Tarih Kurumu Yayınları, 1966.
- Yaghi, I., The Ottoman State from Authority to Dissolution. Qom, Published by Research Institute of Hawzah and University, 2009.
واکاوي نقش علما و نهاد مذهب در جنگهاي شاه اسماعيل با تکيه بر جنگ چالدران
ابراهيم محمدزاده مزينان / کارشناس ارشد تاريخ و تمدن ملل اسلامي دانشگاه علوم اسلامي رضوي ebrahimmazinani99@gmail.com
سيدحسين حسيني صديق/ استاديار تاريخ دانشگاه آزاد اسلامي hosseiniseddiq@yahoo.com
بشير سراجي/ دانشجوي دکتري تاريخ ملل و تمدن اسلامي، دانشگاه فردوسي، مشهد bashir.seraji@yahoo.com
دريافت: 19/02/1402 - پذيرش: 17/10/1403
چكيده
قدرت نظامي در تثبيت نظام سياسي حکومتها نقش پررنگي دارد. توانايي نظامي و دفع تهديدهاي سياسي و مذهبي در دورۀ صفوي بر تداوم قدرت آنها افزود. در ميان جنگهايي که در دورة مزبور اتفاق افتاد، جنگ چالدران بهلحاظ سياسي ـ مذهبي از اهميت ويژهاي برخوردار است. تاکنون نگاشتههاي فراواني دربارة جنگاوران اين نبرد نگاشته شده، اما آنچه در ميان بررسيها و تأليفها نتوانسته است موشکافانه تحليل و تحقيق شود، نقش افرادي است که در کسوت عالم و روحاني در جنگ حاضر بودند؛ کساني که از همان ابتدا در عرصههاي گوناگون حکومت صفوي حضور فعال و پررنگي داشتند. کار آنان منحصر به امور قضايي، ادارة امور ديواني و ديني نبود و در دفع تهديدهاي نظامي نيز نقشآفرين بودند. هدف اين پژوهش تبيين نقش علماي شيعه در جنگ چالدران است. يافتههاي اين مقاله که به روش توصيفي ـ تحليلي و با استفاده از منابع کتابخانهاي نگاشته شده است، نشان ميدهد که علما و روحانيان، مانند قزلباشها در ميدان نبرد حاضر بودند و نقشهاي متعددي، ازجمله فرماندهي بخشي از سپاه صفويان را برعهده داشتند و حتي تعدادي از آنان کشته شدند. ازاينرو بايد نقش آنان همانند قزلباشان مد نظر قرار گيرد.
كليدواژهها: جنگ چالدران، علما و روحانيان، شاه اسماعيل، صدر، نهاد مذهب، جنگهای شاه اسماعیل.
مقدمه
با شكلگيرى حكومت صفوى پراكندگيها بهتدريج از بين رفت. پيش از صفويان، بهاستثناى امارتهاى گيلان و مازندران، تسنن مذهب رسمى همة حکومتهاى ايران بود. صفويه بهواسطة رسميت بخشيدن به مذهب تشيع، بايد در برابر دشمنان خود در خاور (ازبکان) و باختر (عثماني) به وحدتي سياسي و ايدئولوژيک دست مييافت. در آغاز عهد صفوي عالمان شيعى از اين فرصت بهخوبى بهره بردند و موقعيت شيعه را گستردند و استوار ساختند. در تمام دورة صفوي غالب علماي شيعه با دولت همکاري ميکردند و سمتهايي را عهدهدار بودند. آنها شاهد بودند که صفويان با تمام وجود، از تشيع دفاع ميکنند و حتي براي نشر آن در هند و ماوراءالنهر و خوارزم کوتاهي به خرج نميدهند و در تمام اين مدت، شعار اصلي دولت نشر تشيع بود و در آبادي قبور ائمه اطهار و امامزادگان، توسعة نماز جمعه، بناي مساجد عالي و حمايت از علما تلاشهاي چشمگيري کردند.
بررسي حضور پررنگ علماي شيعي در کانون قدرت و تلاش آنها براي تأثيرگذاري بيشتر بر چگونگي اعمال قدرت سياسي از اهميت بسزايي برخوردار است. علماي شيعه که تجربة چندين قرن دشمني دولتها را با تشيع در تاريخ اسلام داشتند، در کنار صفويان قرار گرفتند. آنها با قرار گرفتن در مناصب ديني ـ دولتي، تمام امور ديني اين دستگاه عريض و طويل را انجام ميدادند که پيوند زيادي با امور مالي داشت. کار مهم ادارة موقوفات به عهدة آنان بود. اين موقوفات در دورة صفوي توسعه يافت و ادارة آن بس مشکل و از نظر سياسي و اقتصادي پراهميت بود.
اما بر اساس فرضية مقاله، نقش علما در دولت صفوي به امور ديني و مالي ختم نميشد. مشارکت علما در دولت و حکومت دورة صفويه در ابعاد گوناگون در حوزة انديشه و عمل تأثيرگذار بود و موجب بسط فقه شيعه شد. در اثر همين مشارکت، نقش علما در قانونگذاري، امور سياسي و حتي نظامي گسترش پيدا کرد.
شاه اسماعيل جنگهاي متعددي انجام داد، اما پيشروي او در ماوراءالنهر و گسترش مذهب شيعه در سرزمينهاي شرقي قلمرو اسلامي، تنش و رويارويي او با عثمانيان را بيش از همه چيز، مذهبي نشان ميداد. دربارة علل و نتايج جنگ چالدران که در سال 920ق به وقوع پيوست، نگاشتههاي متعددي وجود دارد، اما بايد در نظر داشت گسترش تشيع در ايران و آناتولي، به همراه برآمدن دولت نيرومند و يکپارچة صفوي در ايران، دولت عثماني را بر آن داشت تا مسيرش را بهسوي خاور، براي حمايت از آناتولي بهطور خاص و جهان تسنن بهصورت عام تغيير دهد.
آنچه مهم بهنظر ميرسد بررسي جريان ايدئولوژيک آن توسط صفويان است. سليم پادشاه عثماني هم براي مبارزه با صفويان، توانست به روياروييهاي نظامياش با صفويان رنگ ديني ببخشد و از علماي ديني خواست رسالههايي دربارة انحراف مذهب شيعه از دين اسلام و تکفير شيعيان بنويسند.
بر اين اساس بررسي حضور علما در جنگ چالدران رنگ مذهبي و ديني دارد؛ اما نقش آنها در اين جنگ مبحثي است که واکاوي نگرديده است. بنابراين سؤالات اين تحقيق عبارتاند از: چرا علما در جنگ چالدران شرکت کردند؟ آيا وظايف آنان صرفاً ساماندهي امور عبادي و مالي بوده است؟ نتايج حضور علما در جنگ چه بود؟
دربارۀ جنگ چالدران، بهويژه علل شکلگيري و نتايج حاصل از آن مقالات و نوشتههاي زيادي نگاشته شده است. مهمترين اين آثار عبارتند از:
مقالة «زمينههاي وقوع جنگ چالدران و دلايل شکست صفويان با تکيه بر اسناد» ، اختلافات سياسي ـ نظامي و نفس قدرت را در بروز جنگ چالدران و مهمترين دليل شکست صفويان را ناتواني آنها در اتخاذ يک راهبرد صحيح نظامي در برابر قدرت تخريبي توپخانة عثماني دانستهاند.
مقالة «بحران مشروعيت سلطنت سليم اول و ارتباط آن با وقوع جنگ چالدران»، كه نويسنده بيان داشته است سليم اول درصدد برآمد با اتخاذ سياست مذهبي ـ تهاجمي بر ضد شيعيان و شاه اسماعيل صفوي، بحران مشروعيت سلطنت خود را برطرف سازد.
مقالة «چالدران و نقش آن در سياست خارجي ايران در عصر صفوي»، بهبررسي روابط خارجي دولت صفويه، بهويژه در زمان شاه اسماعيل صفوي و تأثير آن بر جنگ چالدران پرداختهاند. هيچيک از اين مقالات به بررسي نهاد مذهب، بهويژه علما نپرداختهاند.
مقالة «نبرد چالدران؛ زمينهها، پيامدها و قهرمانان فداکار آن»، که نگارندگان در آن به برخي از علماي حاضر در چالدران اشاره کردهاند، اما به بررسي و علل زمينههاي حضور علما و وظايف آنان در جنگ اشاره نکردهاند.
بنابراين نوشتار حاضر ميتواند از اين حيث داراي نوآوري باشد.
1. چارچوب نظري بحث
در بررسي وقايع تاريخي ايران، نقش مذهب و شخصيتهاي ديني در شکلگيري يا نتايج جنگها مؤثر بودهاند. زمينههاي فکري و پشتوانهسازي ديني در جنگها از اهداف عالي حکومتها براي نيل به پيروزي بوده است. بهواقع تفاوت ماهوي شکلگيري جنگ در مکاتب و حتي اديان مختلف، ميزان تأثيرگذاري نهادها و شخصيتهاي شيعي را در شکلدهي و تأثيرگذاري در فرايند جنگها متفاوت ساخته است.
توجه به سير تاريخي شکلگيري مباحث مربوط به جنگ از صدر اسلام نشان ميدهد که مسلمانان نسبت به مباحث مربوط به مسائل و زمينهها و حتي قوانين جنگ سابقهاي طولاني دارند. در متون و ميراث شيعه نيز مباحثي مانند «السير» وجود دارد. علما و روحانيان شيعه در طول تاريخ اسلام بهسبب روند حوادث سياسي و در عين عدم دستيابي به حکومت (جز در چند برهه) و نيز خفقان سياسي، بسياري از مسائل نظري و حقوقي مربوط به جهاد و جنگ (مانند مشروعيت جهاد و جنگ در دوران غيبت و وجوب جهاد در دوران غيبت) را بيان داشتهاند.
نکتة اساسي بررسي نقش متوليان و قهرمانان در قيامها، جنبشها و جنگهاي مذهبي است که از غيبت کبرا در جامعة شيعي نقش مهمي به خود گرفته است؛ زيرا در نگاه قهرمانگرايي به تاريخ، حوادث تاريخ را قهرمانان ميسازند و رهبران حوادث از جانب ارادهاي برتر، مأمور به چنين وقايعي بودهاند.
در جنگهاي شاه اسماعيل اول نيز نقش شخصيتها و انسانهاي برجسته تأثير بسزايي در تحکيم قدرت صفويان داشته است. بيشک نقش قزلباشان بيش از همه برجسته شده است، اما در اين ميان، نقش نيروي نظامي ـ مذهبي (علما و روحانيان) بهمثابة يکي از عوامل اساسي تحقق اهداف شاه اسماعيل بايد مورد تأکيد قرار گيرد. در ميان سطور تاريخ جنگ چالدران، نام قهرمانان قزلباش خودنمايي ميکند؛ اما نامي از روحانيان ديده نميشود! و حال آنکه نيروي مذهبي با تکيه به ظرفيت صدرها يکي از پشتوانههاي فکري و نظامي در تحقق اهداف شاه اسماعيل بوده است.
2. تبيين نقش روحانيان در جنگ بر اساس مقام صدارت
هرچند منصب صدارت قبل از صفويان و در دورة تيموريان و ترکمانان وجود داشته است، اما در دورة صفوي توجه به مقام صدارت و روحانيت، پيوند عميقي ميان اين دو منصب ايجاد کرد؛ زيرا صفويان با واگذاري منصب صدارت به علما، علاوه بر اينکه انتظار انجام امور مذهبي از آنها داشتند، به نوعي مسئوليت ادارة مالي و اداري را نيز به متشرعان واگذاشتند و غيرروحانيت را شايستة اين کار ندانستند.
از اوان تشکيل دولت صفوي، «صدر» از مهمترين مقامات مذهبي بود که شاه اسماعيل تأسيس کرد. رسيدگي به امور شرعي مطابق فقه اسلامي و قضاوت از وظايف او بود. در ابتدا صدر چنان مهم بود که در حکم مرجع تقليد شمرده ميشد. توجه به مقام صدارت ميزان ارتباط شاه اسماعيل با علما و نيز نقش مهم آنان در دستگاه صفويان را روشن ميسازد؛ زيرا بهگفتة برخي «صدر شخص اول روحاني در ايران است. پس صدر رئيس شريعت و قوانين است». «صدر اختيارات ديني و دنيوي را در شخص خود يکجا جمع کرده است». «صدر روحاني تمام کشور شاهنشاهي است».
عنوان «صدارت» در دورة نخست صفوي از آن عالمان سيدي بود که کمتر در فقه تخصص داشتند. اين افراد عمدتاً متعلق به مکتب شيراز و از بقاياي شاگردان دواني و خاندان دشتکي و برخي هم استرآبادي بودند. برخي معتقدند: «از همان ابتدا مهمترين منصب مذهبي در دولت توسط نمايندگان طبقه وابسته به روحانيون پيش از صفويان اشغال شده بود. صدارت عليرغم اهميتش، منصبي مالي و اداري بود، نه يک منصب روحاني».
از وظايف مهمي که صدرها داشتند نقش نظامي آنها بود. ماهيت نظامي مسلط اوايل دولت صفوي از اينجا پيداست که صدرها معمولاً ردة نظامي داشتند. در دوران جنگهاي پيدرپي شاه اسماعيل که جنبة لشکري دولت بر ديگر جنبههاي آن برتري داشت، منصب صدر نيز تا حد زيادي تحتالشعاع اين فعاليتها قرار ميگرفت و اين مسئله تا زمان جنگ چالدران ادامه يافت. پس از چالدران بود که شاه اسماعيل، سيدجمالالدين استرآبادي را ـ که تا 931ق در اين منصب ماند ـ به صدارت برگزيد. از آن پس صدارت از فعاليتهاي جنگي فاصله گرفت و بيشتر به امور اوقاف و شرعي نزديک شد.
صدارت در دورة صفوي از جايگاه مداخلانة بيشتري برخوردار بود. صاحب تذکرة الملوک صدارت را تقسيم و وظايف آنها را برشمرده و بخشي از کارهاي آنان را تعيين حکام شرع، مباشران اوقاف، ريشسفيدي سادات و علما و امور نظامي دانسته است.
در کنار مقام صدارت، شيخالاسلامها بهعنوان عاليترين مقام قضايي، بسياري از امور ديني و دولتي را انجام ميدادند. اما مقام «قاضيعسکر» که عهدهدار امور روحاني لشکر بود، از مشغوليت علما به امور لشکري دولت صفوي و نقش آنها خبر ميدهد. از اين رو بود که صدرها و بسياري از اعضاي ديگر گروههاي مذهبي در جنگ چالدران در قلب سپاه صفوي جاي داشتند. اين بدان معناست که آنها در بند مقام مذهبي محصور نبودند، بلکه با حضور خود در چالدران اثبات نمودند که عملاً نقش بسزايي در نبرد دارند. اگر چنين نبود، گزارشهايي مبني بر حضور و شهادت اين عالمان چه مفهومي داشت؟ چنانکه سلطان سليم خود اظهار تأسف کرد که «حيف شد سه سيد عاليشأن در اين جنگ چالدران شهادت يافتند».
3. بنمايههاي تفکر ديني؛ عاملي براي حضور نهاد مذهب در جنگ چالدران
واکاوي علل حضور علما و روحانيان در جنگ، بهروشني به نقش آنها در جنگها، بهويژه چالدران اشاره خواهد کرد. ويژگي ارتشسالاري دولت صفوي بر همة مناصب آن دوره تأثير داشت و در روزگار صفويان نخستين، صدرها و ديگر اعضاي طبقات مذهبي امور نظامي را اداره ميکردند يا دستکم چنانکه پيش از آن در دورة تيموريان معمول بود، رتبة نظامي داشتند. بنابراين روش دولتداري صفويان در آغاز بر پاية استحکام پايههاي قدرت با تکيه بر نيروي نظامي خود بود که علما و روحانيان نيز جزئي از اعضاي آن بودند. ازاينرو ميتوان گفت: حضور علما در رتبههاي نظامي برخاسته از سياستي است که صفويان براي خود ترسيم نمودند.
گذشته از اين، حضور علما در ردههاي نظامي استمرار سنتي است که در دورههاي قبل، بهويژه در زمان تيموريان وجود داشت. درواقع، هنگام جنگ همة مردم بايد در ميدان حضور مييافتند؛ اما با توجه به رتبة نظامي علما، سياست دولتهاي دينمدار، بهويژه دولت شاهاسماعيل، استفاده از ظرفيت نيروهاي مذهبي و در رأس آن روحانيت در جنگها بود. بر اساس همين ماهيت نظامي مسلط اوايل دوران دولت صفوي بود که صدرها معمولاً ردة نظامي داشتند و گاهي هم فرماندهي نظامي نصيب آنها ميشد. در جنگ چالدران کل کانون صفويان تحت فرماندهي صدرها و ساير اعضاي طبقات مذهبي قرار داشت.
دليل ديگر حضور روحانيان در جنگها، احساس وفاداري آنها نسبت به دستگاه صفوي بود. شاه اسماعيل مذهب تشيع را رسمي کرد و براي نشر تشيع و قوانين شريعت بر مبناي فقه شيعه، علما را شريک حکومت قرار داد و با تعيين مناصبي همچون «صدر»، بسياري از کارهاي ديواني را به آنها سپرد و تلاشهاي فراواني براي برقراري مراسم مذهبي شيعه و آباداني مقابر ائمة اطهار انجام داد. «علما نيز وفاداري خود را به پادشاهي شيعه به اثبات رساندند. در جنگ چالدران تعداد زيادي از فقها شرکت کردند و به شهادت رسيدند».
از ديگر عوامل، احساس تکليف يا همان انجام وظيفة شرعي بود. طبيعتاً آنچه که باعث برانگيختگي آنها ميشد، برخاسته از تعاليم ديني بود که از متون شرع بهدست آورده بودند؛ چنانکه وقتي شاه بعد از مشورت با امراي خود گفت:
... من هيچيک از کساني را که اينجا هستند مجبور نميکنم که با من به ميدان جنگ بيايند، مگر آنهايي که افسر هستند... همه ـ خصوصاً علمايي که حاضر بودند ـ گفتند: در رکاب شاه ميجنگيم و وظيفة شرعي ما شرکت در جنگ است.
بايد در نظر داشت که مقابله با سياستهاي شيعهستيز عثمانيان نيز يکي از علل مهم اين حضور است. پس از تشكيل دولت صفويه و زماني که سلطان سليم بر تخت نشست، سياست گسترشخواهى عثمانيان با شعار «دفاع از مذهب حقة سنى عليه شيعيان بددين» مطرح شد. وي پس از كشتن هزاران شيعه در آسياى صغير، با دولت صفوى وارد جنگ شد.
افزون بر اين، در عهد شاه اسماعيل و ديگر شاهان صفوى، متحدان عثمانيان (يعنى ازبكها) بارها به ايران لشكر كشيدند. شاهان صفوى براى دفع اين شبيخونها، به شيعياني كه سالهاى متمادي از سنيان حاكم ستم ديده بودند، نياز داشتند. ازاينرو آنان به عالمان شيعى نزديك شدند و علما نيز در برابر دشمنان ايستادگي کردند.
4. بررسي تاريخي
با اينکه تعداد کشتگان جنگ چالدران را 27 هزار تن نوشتهاند، اما تمام منابع تنها به ذکر نام کشتگان مشهور لشکر صفوي که سه تن از آنها در زمرة علما و جزو ارکان دولتي بودهاند، بسنده کردهاند. گزارشهاي موجود تعداد روحانيان حاضر در چالدران را فراوان دانستهاند: «نواب کامياب صفآرايي نموده، سه صف شده بود. ابراهيمميرزا را با نواب صدر و شيخالاسلام و علما را در قلب به پاي علم "نصر من الله" گذاشت». «بسياري از اعضاي طبقات مذهبي در جنگ چالدران در قلب سپاه صفوي جاي داشتند».
بههرروي، آنچه ذکر شد علاوه بر نقش نظامي صدر، سياست دولت صفوي را نيز مبني بر استفاده از قدرت مذهبي روحانيان و علما در جنگ چالدران مشخص ميسازد.
5. حضور بارزترين شخصيتهاي روحاني در چالدران
بررسي نقش مهمترين ارکان مذهبي و برخي از بنامترين رجال مذهبي حاضر در جنگ چالدران، ميزان تأثيرگذاري نهاد مذهب را بهخوبي معلوم مينمايد:
1-5. اميرعبدالباقي
امير نظامالدين عبدالباقي يزدي از اولاد ميرنعمتالله کرماني بود. آنچه از گذشتة او ميتوان فهميد اين است که وي از سادات و علماي مورد احترام در اطراف هرات بهشمار ميرفت. هنگامي که شاه اسماعيل ازبکها را شکست داد و وارد هرات شد، زمستان آن سال را در هرات قشلاق کرد. «از علما و ساداتِ با احتشام ايران اميرعبدالباقي از احفاد شاهنعمتالله ولي و... به اردوي قزلباش شتافته و مورد نوازش شاهانه واقع شدند».
عبدالباقي پس از استعفاي سيدشريف به صدارت رسيد. «اميرسيدشريف ترک صدارت کرد، به زيارت عتبات عاليات رفت و آن منصب به سيدعبدالباقي نعمتاللهي که در دارالعباده يزد بر سرير هدايت متمکن بود، حواله رفت...».
در اين زمان اميرنجم ثاني مقام «نفس نفيس همايوني» را داشت و به خاطر اختلافي که با مقام صدر پيدا کرد، شاه اميرعبدالباقي را که در اين زمان (917ق) از علماي بنام و مهم دربار بهشمار ميرفت، به صدارت برگزيد. عبدالباقي بر اثر توجه وافر اميرنجم به مقام ممتازي رسيد. حتي هنگامي که اميرنجم عازم ماوراءالنهر شد، او را سمت وکالت نفس نفيس به جاي خود تعيين نمود.
به نظر ميرسد امير نظامالدين مدت کوتاهي مقام صدارت داشت و در اين مدت توانست شايستگيهاي خود را نمايان و اعتماد دربار صفوي را به خود جلب کند. بههمين سبب، بعد از کشته شدن اميرنجم در ماوراءالنهر، پادشاه با تأييد مجدد عبدالباقي، او را به سمت «نفس نفيس همايوني» منصوب کرد و به سيدشريف نيز که از بغداد بازگشته بود و در اردوي پادشاهي حضور داشت، منصب صدارت داد.
وکيل نفس نفيس همايون سهم عمدهاي در امور سياسي داشت و از فرماندهان برجستة نظامي شمرده ميشد و در انتخاب مأموران به مقام صدر هم نفوذ قابلملاحظهاي اعمال ميکرد. همچنين بهکار رفتن لقب «وکيل نفس نفيس همايوني» دربارة عبدالباقي نشان ميدهد صفويان در آن زمان (920ق) در پي همساز کردن تشکيلات صوفيانة طريقت صفوي با تشکيلات ديواني دولت بودند.
بدينسان پس از کشته شدن اميرنجم ثاني در جنگ غِجدُوان، شاه وکالت را به ميرعبدالباقي سپرد و براي رسيدگي به امور کشور به او اختيار تام داد. او که وزير اعظم شده بود، به فرمان شهريار، همراه زينلخان والي جديد به هرات رفت و مشکلات امور دولت و حوايج عموم مردم را روبهراه ساخت و کارها را بر مجراي عدالت نظام بخشيد. او همچنين به اوضاع توس که قوم جغتاي در آن طغيان کرده بودند، سر و سامان داد.
عبدالباقي نيز مانند دو اميرنجم پيشين به کشاورزي و بازرگاني توجه خاصي داشت و در مدت کوتاه وکالت خود کوشيد در تأمين رفاه روستاييان گام بردارد. او در محرم 920ق براي حمايت از روستاييان ناحية شمال غربي درياچة وان فرمان داد: چون روستاييان ولايت اخلاط به علت لشکرکشيها از هستي ساقط شدهاند، کلية قزلباشان و کارکنان دربار صفوي، همة کساني که در آن ناحيه رفتوآمد ميکنند و همچنين غازيان و ملازمان اميران بزرگ بههيچوجه مجاز به تعدي به آنان نيستند.
ميرعبدالباقي را به مهارت در فن انشا ستودهاند. او شعر نيز ميگفت و ديوان غزليات داشت و تخلص وي «باقي» بود.
اميرعبدالباقي در نبرد چالدران جزو فرماندهان ارشد نظامي بهشمار ميرفت. او بهخاطر تجربه و سن زياد و نيز داشتن کسوت روحانيت، نقش بسزايي در اين نبرد ايفا ميکرد. وي فرمانده کل نيروهاي ايران در قلب لشکر بود و با وجود سن زياد، خود مانند سرباز ميجنگيد. وي سومين وکيل ايراني بود که در نبرد چالدران کشته شد. به نظر ميرسد او در دو سال رياست خود توانسته بود از رويارويي با قزلباشها جلوگيري کند.
اين واقعيت که اسماعيل به مسير خود در انتصاب وکيلهاي ايراني پايبند بود، تنها ميتواند به اين معنا باشد که ترس او از خطر تمرکز تمام قدرت در دست يک امير قزلباش، خطري واقعي بوده است.
در نهايت، اين عالم که نقش برجستهاي در چالدران ايفا نمود، کشته شد. در اين نبرد ايرانيان از شدت گلولهها، حتي نتوانستند نعش افسران خود را از ميدان خارج کنند و به عقب برسانند و افسران مقتول در ميدان جنگ باقي ماندند. عبدالباقي در اين جنگ، درحاليکه بر جاي شاه اسماعيل ايستاده بود، به دست عثمانيان کشته شد. وي در اين جنگ بهعنوان وکيلالسلطنه در قلب سپاه حضور داشت و نام او بهعنوان يکي از امراي بزرگ سپاه شاه اسماعيل در کنار سرداران بزرگ قزلباش ثبت شده است.
در گزارشي ديگر آمده است که اميرعبدالباقي در جنگ چالدران زخمي گرديد و به درهاي نزديک ماکو به نام «درة زَنْگمار» ـ که طبق نظر مينورسکي واژهاي ارمني است ـ رفت و در غاري در آن دره پناهنده شد. او در آنجا بر اثر شدت جراحتها درگذشت.
به شهادت اين عالم و دو تن ديگر در بيشتر منابع اشاره شده است. براي نمونه:
بر روميان معلوم شده بود که وجود شاه در لشکر خالي است. لذا با هجوم و استفاده از ابزار آتشي و توپ خود و تعداد بسيار لشکر خود، افراد زيادي همچون سيدمحمد کمونه و ميرسيدعبدالباقي و ميرسيدشريف صدر به شهادت رسيدند.
پنجهزار کس به عالم فنا رفتند، از امرا و ارکان دولت روزافزون ميرعبدالباقي و ميرسيدشريف و ميرسيدمحمد کمونه و خانمحمد اَستاجلو و حسينبيگ لَلِه و... شهادت يافتند.
2-5. اميرسيدشريف
اميرسيدشريف زينالدينعلي جرجاني شيرازي ابن ميرتاجالدين علي بن امير مرتضي بن ميرتاجالدين علي از نوههاي داعي صغير محمد بن زيد والي مازندران و از فرزندان دختر ميرسيد شريف جرجاني و اِسترآبادي الاصل و رشديافتة شيراز بود. وي از اجلاء سادات و علما بهشمار ميآمد.
در باب زندگي او اطلاعاتي کمي وجود دارد. تنها دربارة صدارت و کشته شدن او ميتوان سخن گفت. سيدشريف در سال 915ق به صدارت رسيد. افندي در اين باره گفته است:
شاه در بهار اين سال، از شيراز متوجه عراق شده، در آن اثنا چون قبايح اعمال قاضيمحمد کاشي که صدارت را با ايالت جمع کرده، حکومت يزد و کاشان و شيراز بدو متعلق بود، ظاهر شد، در شهر صفر به قتل رسيد... منصب صدارت من حيث الاستقلال به مقدم سادات عاليدرجات و افضل عالم وافيکمالات ميرسيد. شريف بن تاجالدين بن ميرمرتضي بن ميرتاجالدين علي استرآباديالاصل شيرازي که از تبار اميرسيدشريف جرجاني علامه بود، تفويض رفت و از آن زمان امير جليلالقدر، صدارت به غير از سادات به ديگران نرسيد.
از گزارش افندي ميتوان دريافت که اين عالم از کودکي و بهواسطة مقام و منزلت اجداد خود، با امراي شيعه و پس از آن با صفويان در ارتباط بود و با تشکيل دولت، از احترام قابلملاحظهاي در دستگاه سياسي برخوردار گشت.
سيدشريف در دوران صدارت، مأموريتهاي مهمي انجام داد؛ چنانکه شاه اسماعيل به اميرنجم وکيل نفس نفيس خود، سرداري ترکستان را اعطا کرد، به او فرمان داد تا با اتفاق دَدِهبيگ قورچيباشي و حسينبيگ لَلِه و وليجانسلطان افشار و ميرسيد شريفالدين صدر و برخي ديگر با دوازدههزار تن از سپاه قزلباش روانة ترکستان گرديده، از کنار رود جيحون تا کنار دشت قبچاق و بغلاندشت، هر کسي از پادشاهان و حکام آن ولايات ارادة سرکشي داشت، سر ايشان از تن جدا سازد و ولايت را مسخر نمايد.
بدينسان صدر با حضور خود در اينگونه جنگها، نقش نظامي، سياسي و تبليغي خود را ايفا ميکرد.
اميرسيدشريف در 917ق از مقام «صدر» استعفا داد. علت استعفا هم آن بود که «از اميرنجمالدينمسعود ثاني نسبت به خود سوء مزاجي فهم کرده، از آن امر استعفا کرد» و اين همان زماني بود که اميرعبدالباقي به جاي سيدشريف به صدارت رسيد.
درواقع پس از عزيمت سيدشريف به عتبات، نجمثاني، ميرجمالالدين استرآبادي را منصوب و خيلي زود بر اثر نزاع با او اميرعبدالباقي يزدي را به جاي وي منصوب کرد. پس از استعفا، سيدشريف به زيارت عتبات عاليات رفت، اما اين استعفا مدت زمان زيادي به طول نينجاميد.
اردوي کيهانشکوه به عزم يورش خراسان به ري رسيد. در موضع ساروقَمِش، منصب عالي وکالت و اميرالامرايي به ميرعبدالباقي شفقت فرمودند و چون خدمت علامة العلما ميرسيدشريف از زيارت عتبات عودت نمود، خلعت فاخره جهت او ارسال داشته، صدارت را حواله بدو نمودند. بهواسطة رفع غباري که ميانة اين دو بزرگ عاليجاه بود، يکي از بنات مکرمات ميرعبدالباقي بهحبالة ميرسيدشريف قرار گرفت.
در نهايت، سيدشريف پس از ايفاي نقش مهم خود در منصب صدارت، در چالدران نيز در قلب سپاه قرار گرفت و پس از نبرد به شهادت رسيد.
توپچيان عثماني در آتش دادن تفنگ و افروختن نايرة جنگ به مرتبة جد و اهتمام بهجاي ميآوردند که هر لحظه پنج، ششهزار تفنگ به يکدفعه صداي مرگ در عالم ميانداخت... فوجي از امرا و اعيان سپاه ظفرپناه نيز مانند حسينبيگ لَلِه و خلفابيک و ساروپيره قورچيباشي و اميرعبدالباقي و سيدشريفالدين علي و سيدمحمد کمونه... .
اين بدان معناست که جنگ چنان سخت و بسيار خونين بود که حضور و جانفشاني اين علما، همچون سيدشريف در چنين نبردي از نقش عميق آنان خبر ميدهد.
3-5. سيدمحمد کمونه
محمد بن حسين بن ناصرالدين بن علي بن حسين... ابن ابيجعفر هبةالله بن نقيب کوفي ابيالفتح محمد بن ابيطاهر عبدلله بن ابيالفتح محمد صخرة بن ابيالحسين محمد اشتر بن عبيدالله الثالث بن علي محدث... ابن عبيدالله الاعرج بن حسين الاصغر بن امام سجاد، از اعلام شيعه و علما بود.
وي در برههاي زنداني شد. در جريان فتح بغداد در سال 914ق حسينبيگ لَلِه در نامهاي به حاکم بغداد بايرک سلطان ـ که از سوي سلطانمراد آققويونلو بر آنجا حاکم بود ـ تقاضاي تسليم کرد که بايرک در جواب، خواستار جنگ شد. سيدمحمد کمونه که متولي حرم شريف حضرت اميرالمومنين بود، در مجلس بايرک سلطان حاضر بود. به بايرک گفت: اگر با پادشاه ايران مدارا کني بهتر خواهد بود. بايرک ناراحت شد و سيدمحمد را حامي قزلباشان دانست و او را رافضي خواند و دستور زنداني کردن وي ـ که از اجلّاي سادات و نقباي نجف اشرف و عراق عرب بود ـ را صادر کرد. شيعيان بغداد و غلامان سيدمحمد کمونه وقتي بايرک براي جنگ با حسينبيگ لَلِه بيرون ميرفت، وي را آزاد کردند. پس از آنکه علايم جنگ بر بايرک آشکار شد، بازگشت؛ اما مردم به رهبري سيد، قلعه را بسته بودند و او را به موصل فراري دادند. شاه اسماعيل بعد از شکست بايرک، به بغداد وارد شد و سيدکمونه از او استقبال کرد. شاه نيز مقام او را گرامي داشت. پس از آزادي، توليت اماکن مشرفه را به سيدمحمد کمونه سپرد و نهري از فرات براي نجف احداث کرد.
شاه از همان ابتدا، سيدمحمد کمونه را مشمول انواع الطاف و محبت ساخت و بلندترين درجات جاه و جلال را به او ارزاني داشت؛ چنانکه «طبل و علم بدو اعطا شد و مقرر گرديد همواره در سردر خانۀ وي نوبت بکوبند»، و حال آنکه در آن زمان نوبت کوفتن مخصوص پادشاهان و فرمانروايان مستقل بود که نقارهزنها روزي سه نوبت يا پنج نوبت بر سردر سراي پادشاهي نوبت ميکوفتند. اين تجليل برخاسته از درک والاي شاه اسماعيل در اهميت نقش اين عالم و امثال او در دستگاه صفوي بود؛ چنانکه اين نقش در چالدران خود را نشان داد.
از سوي ديگر، سيدمحمد در زمان شاه اسماعيل «بنا بر ظهور دولتخواهي تربيت يافته، در سلک امراي منتظم و حاکم حلة بغداد بود و حضرت شاه او را منظور نظر اعتبار گردانيده، از امراي معتبر درگاه و مهردار مهر مبارک شرفنفاد بود».
سيدمحمد که از امراي بزرگ صفويان بهشمار ميرفت، در مسائل مملکت ياور شاه اسماعيل بود. در تحرکات القاصميرزا (رقيب اسماعيل براي بهدست آوردن پادشاهي) شاه از تقصيرات او گذشت و شرط نمود که تا آخر عمر از اطاعتش خارج نشود. چند تن از امراي عظام و ريشسفيدان دولت را مثل سيدمحمد کمونه و سوندوکبيگ قورچيباشي براي قسم دادن او فرستاد تا ديگر مرتکب چنين کاري نگردد.
سيدمحمد کمونه در چالدران جزو عالماني بود که با فرماندهي بخشي از سپاه، مجاهدتهاي فراواني کرد. وقتي در ميسرة سپاه، دورميشخان با جمع زيادي از قزلباشان حضور داشت، مقرر شد که سيدمحمد و امير نظامالدين و اميرسيد شريفالدين همگي با يکدلي در کنار هم بجنگند. همچنين بعد از يک ساعت متارکة جنگ و آغاز دوبارة آن، در دو جناح شمالي و جنوبي، مجموع سربازان ايراني که پنجهزار تن بود، به سههزار تن تقليل يافت و ايرانيان در دو جناح دوهزار کشته دادند. آن سههزار به فرماندهي سيدمحمد کمونه که مأموريت کمک به هر دو جناح را داشت، دستنخورده بود. خانمحمد استاجلو فرمانده جناح شمالي مجبور شد که از سيدمحمد کمک بگيرد و محمد کمونه هزار تن از سربازانش را به کمک او فرستاد.
در نهايت، سيدمحمد در عين تلاش فراوان در اين نبرد، مانند دو دوست و همراه خود، به شهادت رسيد.
در آرايش جنگي، سيدمحمد کمونه در سلک امراي منتظم بود و ميرعبدالباقي وزير و سيدشريف صدر با آن حضرت در قول بودند... بسياري از امرا و اعيان، مانند حسينبيگ لله، ساروپيره قورچيباشي، اميرعبدالباقي، اميرسيدشريف صدر و سيدمحمد کمونه بهوسيلة آتش مخالفان به شهادت رسيدند.
بر اين اساس سه تن از علماي طراز اول با فرماندهي در جنگ چالدران و در نهايت با شهادت، نامشان را در صف مجاهدان ثبت کردند. اما از علماي ديگري که نقش مؤثري در چالدران داشتند و زنده ماندند، ميتوان به دو تن اشاره نمود:
4-5. شيخمحمدحسن شبستري
شيخ شبستري از علماي بنام شيعه در آذربايجان و از مجتهدان معروف آن ديار محسوب ميشد. اهميت نقش او در چالدران به سخنان و راهنماييهاي او نسبت به شاهاسماعيل بازميگردد. شاه نيز اعتقاد ويژهاي به او داشت و عملکرد و سخنان شيخ شبستري تأثير بسزايي بر اسماعيل گذاشت. براي نمونه، در اولين روز جنگ، شاه اسماعيل در پي شيخ شبستري روحاني فرستاد تا به نزد او آيد. شاه پس از آنکه اعلام داشت بشخصه ميخواهد در نبرد حاضر شود، به شيخ گفت: من وصيت خود را کردهام. اگر ديوسلطان روملو زنده ماند، او يکي از سه عضو شوراي نيابت سلطنت باشد. عضو روحاني شورا تو خواهي بود؛ چون به تو اعتماد کامل دارم.
اما شيخ از شاه خواست به ميدان نرود و براي او استدلالهاي ديني آورد و قصد داشت تا او را منصرف سازد. به او ميگفت: «اي پادشاه! تو به ميدان جنگ نرو؛ چراکه ممکن است به شهادت برسي». شيخ که اصرار شاه را ميديد، شخصيت او را محور اتحاد ايرانيان دانست و گفت: «تو اگر به شهادت برسي ايران بيسرپرست خواهد شد و کسي نيست که بتواند شمع انجمن باشد». شاه بازهم قانع نشد که شيخ گفت:
مشيت خدا پيوسته با اسباب و وسايل به موقع اجرا گذاشته ميشود... اگر خدا ميخواست تو مثل يک سرباز عادي در جنگ کشته شوي به تو تاج و تخت نميداد. خدا ميخواهد تو وظيفة يک شاه را انجام دهي، نه يک سرباز را.
اين گفتوگو ميزان نقش مهم اين عالم را در چالدران نشان ميدهد. حضور روحانياني همچون شبستري و خيرخواهي او براي شاه اسماعيل مايۀ اطمينان و براي سربازان مايۀ دلگرمي بود. شاه در ادامة گفتوگو، او را وصي خود ناميد. سپردن آيندة پادشاهي ـ که مسئلة مهمي است ـ به شيخ شبستري بهعنوان يک روحاني، نقش مهمي است که قزلباشان در آن مورد توجه قرار نگرفتند.
طبيعي بود که چنين شخصيت مهمي براي شاه، بايد زنده و سالم بماند. بنابراين شاه به او دستور داد تا به تبريز عزيمت کند. شاه بازگشت شبستري را با اهميت جلوه مينمايد. اسماعيل دستور داد تا وصيتنامهاش توسط شيخ به تبريز برده شود و به اطلاع مردم برساند. شيخ امتناع ميکرد و خون خود را از خود جوانان رنگينتر نميدانست. شاه پاسخ داد: «وظيفة تو بزرگتر ميباشد و تو دانشمند روحاني برجستة ما ميباشي و بايد زنده بماني تا به پسرم کمک نمايي و اگر تو از بين بروي کسي نيست تا اين کار را بکند».
از ديگر مواردي که به نقش برجستة اين عالم در چالدران اشاره دارد، نفوذ بسيار او بر شخص شاه بود، بهگونهايکه شخص ديگري مانند او چنين تأثيري نداشت. اين ويژگي نيز از نقش بسزاي علما و روحانيت در چالدران خبر ميدهد؛ چنانکه شيخ شبستري عامل صدور فرمان عقبنشيني توسط شاه اسماعيل دانسته شده است؛ آنجا که شيخ ديد سپاه ايران از پاي درآمد و جز عدهاي قليل، همه کشته شدهاند، نزد شاه آمد و قرآنش را درآورد و شاه را بدان قسم داد که جنگ را متوقف کند. شاه بعد از تفأل به قرآن، دستور عقبنشيني صادر کرد. بنابراين شيخ نيز با شاه از چالدران برگشت.
5-5. سيدصدرالدين شيرازي
گزارش کوتاهي نيز از حضور اين عالم در چالدران وجود دارد. يکي از محققان در رد حضور زنان شاه در چالدران و اسارت آنان معتقد است: «شاه اسماعيل شيعة متعصبي بود و به حرمت شرکت زنان در جنگ واقف بوده است و از همه مهمتر، حضور مجتهد شبستري و سيدصدرالدين شيرازي قاضيعسکر گواهي است بر رد اين مدعا».
درواقع، او حضور قاضيعسکر را که روحاني برجستهاي بود، دليلي بر عدم حضور زنان در چالدران ميداند؛ زيرا اين علما اجازة حضور آنان را بهواسطه سختيها و محذوريتها نميدادند. وي همچنين معتقد است: در دشت چالدران که جنگ شاه اسماعيل در آن واقع شد، قبر شريف سيدصدرالدينعلي شيرازي قاضيعسکر و نظامالدين ميرعبدالباقي وزير اعظم از نوادگان شاهنعمتالله ولي مزار مردم آن منطقه است. اين ميتواند دليلي بر جانفشاني اين عالم و کشته شدن او در اين راه باشد.
6. ميزان نقشآفريني روحانيان و علما در جنگ چالدران
اگر ميزان تأثيرگذاري قهرمانان در جنگ چالدران صرفاً براساس قدرت نظامي مد نظر قرار گيرد، يکي از زواياي مؤثر بر هويت دولت صفوي که مبتني آموزههاي دين است، مغفول واقع ميگردد. بيشک روحانيان حاضر در جنگهاي دورة شاه اسماعيل، بهويژه چالدران، نقش نهاد مذهب را برجستهتر از قزلباشان نشان ميدهد.
ميزان تقيد و تعهد به جهاد و مبارزة رهبران مذهبي و فرماندهان روحاني ظرفيتهاي يک جهاد سرسختانه را براي نظاميان به نمايش ميگذارد. ذيل اين عنوان کلي، پنج ظرفيت به شرح آتي براي نقشآفريني روحانيان در جنگ چالدران قابل تصور است:
1-6. حفظ و تحکيم ماهيت ملي و مباني ديني
عالمان علاوه بر اجراي فنون جنگي و جانفشاني و بهدست گرفتن شمشير، مسلح به سلاح آموزش مباني ديني نيز بودهاند. تعاليم علما نقش مهمي در تقويت نگاه مذهبي شاه و قزلباشها در اين جنگ داشت. آموزههاي ديني و شيعي در سخنان علما باعث تهييج صفويان ميشد و پايبندي به اين امر نقش مهمي در جنگ داشت. اميرعبدالباقي معتقد بود: محال است بتوان ننگ يک شکست را به خانه برد و بهطور حتم اگر او فاتح نشود جانفشاني خواهد کرد. سيدمحمد کمونه هم خون خود را از خون جدش که در صحراي کربلا در راه دين ريخته شد، رنگينتر نميدانست و آرزوي شهادت ميکرد.
اين سخنان در مقابل قزلباشان اظهار ميشد و بهطور حتم نقش مؤثري در القاي معارف ديني و شيعي و نيز تهييج آنان داشت. همين روحانيان بودند که راه و رسم شهادت را در دل و جان صفويان نفوذ دادند. تأکيد بر ماهيت ديني بر اظهارات شاه اسماعيل اثر ميگذاشت، بهگونهايکه وي سرزمين چالدران را سرزمين «کربلاي ثاني» ميدانست و هر که را در اين ميدان در راه علي و اولادش شمشير بزند وکشته شود شهيد ميخواند.
حضور امثال شيخمحمدحسن شبستري بهعنوان مجتهد تراز اول، با تبليغ و تعليم سربازان از طريق مباني شيعه و استدلالهاي او با شاه اسماعيل از نقش والاي وي در اين زمينه خبر ميدهد. اين مجتهد نيز در همين راستا در چالدران نقش ايفا مي کرد.
2-6. مقابله با تهديدات سخت
نهاد مرجعيت و روحانيت بهمثابة يکي از ظرفيتهاي عظيم و بينظير قدرت نرم شيعه، موجب شکست يا ناکامي تهديدهاي سخت و نرم دشمنان بود. هرچند پاية دولت صفوي بر تصوف بود، اما با رسمي کردن شيعه در جامعة ايران، فقيهان به ادارة امور شرعي پرداختند. آنها در دستگاه قدرت پيدا کردند و بخشي از قدرت اجرايي را در دست گرفتند. عناويني همچون «صدر»، «شيخالاسلام»، «مجتهد»، «خليفة الخلفاء» و مانند آن نشاندهندة همکاري نزديک آنان با دستگاه صفوي است.
اين صاحبمنصبان تهديدهاي سختي را که از سوي عثمانيان متوجه صفويان ميشد، بهدرستي درک کردند و با حضور در چالدران به همه فهماندند که به چه ميزان در اعتلاي دولت مطبوع خود و مذهب آن ميکوشند. در همين زمان بود که با شهادت امثال اميرعبدالباقي، سيدمحمد کمونه و سيدشريف، جايگزيني آنها براي دولت سنگين آمد. چنين روحانياني خود را در کنار قزلباشان قرار دادند و مقام خليفة الخلفائي و نفس همايوني آنان را از حضور و مقابله با تهديدها جدا نکرد.
3-6. شکستن ابهت دشمن
روحانيان حاضر در سپاه صفوي از همان ابتداي حرکت صفويان به سوي چالدران، کوشيدند يکي از آموزههاي مذهب را در جان و دل رزمندگان جاي دهند و آن شکستن ابهت دشمن با استفاده از تمام ظرفيتها بود. هنگامي که روحانيان در جلسات مشاورة متعددي که توسط اسماعيل برگزار ميشد، شرکت ميکردند، اتحاد و همدلي در ساية جهاد ديني را رمز شکست عثمانيان ميدانستند؛ چنانکه وقتي نامة اول و دوم محمد قرهباغي به شاه رسيد، مجلس مشورتي در تبريز با عدهاي از بزرگان، همچون محمد استاجلو، اميرعبدالباقي، سيدشريف، سيدمحمد کمونه، اصلان و برخي ديگر برگزار کرد. اميرسيديوسف پيشنهاد داد که در آذربايجان چند عالم روحاني مانند شيخمحمدحسن شبستري وجود دارند که مجتهد تراز اول هستند و عدهاي از شيعيان از او تبعيت ميکنند. به او و ديگر علما امر شود تا حکم جهاد صادر کنند. سيدمحمد کمونه نيز چنين مشورت داد که من عقيده دارم آن مقدار از نيروي عشاير که تا امروز تعليم ديدهاند به تبريز احضار گردند و با 23 هزار ديگر به راه بيفتيم و جلوي سليم را بگيريم و دوهزار سرباز محمد قرهباغي همانجا بهعنوان طلايهدار باشند.
4-6. نهادينهکردن فرهنگ استقامت و پايداري
استقامت و پايداري از عوامل مهمي است که در دستيابي هر فرد و جامعهاي به اهداف بلند، نقشي تعيينکننده دارد. اين ويژگي در جنگها نقش مهمي دارد، بهخصوص آنکه يکي از ثمرات استقامت، امنيت و آرامش است. روحانيان با آگاهي از اين اصل ديني، در چالدران نقشآفريني کردند. صدرها ماية دلگرمي و تکيهگاه قزلباشان محسوب ميشدند. درواقع قزلباشان وقتي حضور روحانيت شيعه و همچنين ازخودگذشتگي و جانفشاني آنها را در نبرد نظاره ميکردند، بر روحية جنگاوري و پايداري آنها تأثير فراواني ميگذاشت.
بعد از آنکه سربازان جلودار دچار تلفات سنگيني شدند، اصلان با مردان خود حمله کرد. او خيالش از حيث فرماندهي آسوده بود و ميدانست که اميرعبدالباقي فرماندهي قلب جبهه را بر عهده دارد. اميرعبدالباقي فرمانده کل نيروي ايران در قلب جبهه بود و با وجود کبر سن، خود مثل سرباز ميجنگيد. اين روحيه براي شاه نيز جالب توجه بود و حضور روحانياني همچون عبدالباقي، او را به وجد ميآورد. استقامت در راه حق که از آموزههاي مکتب تشيع است، در وجود روحانياني مانند عبدالباقي معنا مييافت و اين بر استقامت لشکريان تأثير بسزايي ميگذاشت.
5-6. حفظ مشروعيت سياسي
يکي از اهدافي که در آموزههاي ديني براي دفاع در مقابل متجاوزان و دشمنان مورد تأکيد قرار گرفته، دفاع از حق مشروعيت است. حفظ کيان شيعه و دفاع از حق سرلوحة اقدامات علما بوده است. ازاينرو عالمان حاضر در سپاه صفوي براي حفظ اين دستاورد دولت شيعي در خط مقدم دفاع قرار گرفتند و فرماندهي بخش مهمي از سپاه صفوي را پذيرفتند. شاه اسماعيل قشون کوچک خود را به نه قسمت تقسيم نمود و يک قسمت را تحت فرماندهي خود و بقيه را به ديگران، يعني خانمحمد استاجلو، اميرعبدالباقي، محمد قرهباغي، حسنبيگ لَلِه، ساروپيره قورچيباشي، سيدمحمد کمونه، اميرسيدشريف و اصلان سپرد. اين تقسيمبندي و قرار گرفتن روحانيان در کنار قزلباشان در ميدان جنگ، نشان ميدهد که آنها براي حفظ حريم تشيع و دفاع از مشروعيت سياسي، رتبة نظامي را نيز ميپذيرفتند؛ چنانکه سپاه قزلباش سه صف بستند و شاه، خود را در قبلگاه و در پاي علم ايستاد.
شاه اسماعيل وقتي نشانههاي شکست را ديد، شيخشبستري را وصي خود قرار داد و فقط او را قابل اعتماد دانست: «عضو روحاني شورا تو خواهي بود؛ چون به تو اعتماد کامل دارم. فقط اسم تو را در وصيت نوشتهام و نام دو نفر ديگر را ذکر نکردهام».
اين نشاندهندۀ نقش اعتمادساز و مهم روحانيان در منظر شاه صفوي بود؛ زيرا به نظر ميرسد تنها علما توانايي حفظ مشروعيت سياسي در قالب به ثمر رساندن امر خطير و بسيار مهم جانشيني شاه صفوي را داشتند.
نتيجهگيري
جنگ چالدران از نبردهاي مهم در تاريخ ايران بهشمار ميآيد و نکتههاي فراواني را در خود گنجانده است. نقش علما در اين جنگ کمرنگ جلوه داده شده است. آنان توانستند با تکيه بر مباني تشيع و در پسِ حمايتهاي ناشي از ارادت شاه صفوي در چالدران مؤثر واقع شوند. اين سياستمدارانِ متدين، تفکر جهاد و شهادت را براي سربازان صفوي بهطور عملي نمايان ساختند و تکيهگاه شجاعت و حماسه براي قزلباشان شدند. اين تأثير عملي بر فکر و منش سربازان، نقش علماي شيعه را نسبت به عثمانيان متمايز ميساخت. اين عالمان با شهادت خود، بر حقانيت کلام و منش خود و تفکر شيعي گواهي دادند و به صورت عملي مذهب حقه را تبليغ نمودند. اينان با دو ويژگي، يعني فرماندهي جنگي در کنار تبليغ تعاليم شيعي در ميان سربازان صفوي، تمايزي جدي با عثمانيان بهوجود آوردند و در روحيه و رشادت سربازان ايراني نقش بسزايي داشتند تا نبرد چالدران بيش از هر جنگي در ايران، به نماد جهادي تبديل گردد.
نتيجة اين تحقيق مؤيد اين فرضيه است که علما و روحانيان از همان ابتدا در عرصههاي گوناگون حکومت صفوي حضوري فعال و پررنگ داشتهاند و کار آنان منحصر به امور قضايي، موقوفات و ادارة امور ديواني و ديني نبوده، بلکه مانند قرلباشها و مدافعان و مجاهدان در ميدان نبرد نيز حضور داشتهاند. اينان، حتي با نثار خون خود در جنگ چالدران، نقش بسزايي ايفا نمودند و نشان دادند که سهم آنها تنها در امور مالي و قضايي خلاصه نميشود، بلکه در مقدمة جبهة مبارزه و جهاد نيز هستند.
- قرآن کریم.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام شیعه، تحقیق علینقی منزوی، قم، اسماعیلیان، بیتا.
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ترجمة بهراد جعفری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1381.
- اسپناقچی پاشازاده، محمدعارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام؛ تاریخ زندگانی و نیروهای شاهاسماعیل اول و شاه سلیم عثمانی، به کوشش رسول جعفریان، قم، دلیل ما، 1379.
- افندی اصفهانی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ترجمة محمدباقر ساعدی. مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس، 1366.
- پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول؛ پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1375.
- پطروشفسکى، ایلیاپاولویج، اسلام در ایران، ترجمة کریم کشاورز، تهران، پیام تهران، بیتا.
- تاورنیه، ژان باپتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمة ابوتراب نوری، تهران، کتابخانه سنائی، 1363.
- ترکمان، اسکندربیک، عالمآرای عباسی، تهران، امیرکبیر، 1387.
- ثواقب، جهانبخش و دیگران، «نقش نظامیان قزلباش در جنگها و استقرار و تثبیت حکومت شاه اسماعیل اول صفوی»، 1401، مطالعات تاریخی جنگ، سال ششم، ش1، ص1-17.
- جابری انصاری، میرزاحسن، تاریخ اصفهان و ری، بیجا، بینا، بیتا.
- جعفریان، رسول، دین و سیاست در دورة صفوی، قم، انصاریان، 1370.
- جعفریان، رسول، رسول، سیاست و فرهنگ روزگار صفوی، تهران، علم، 1388.
- جعفریان، رسول، کاوشهای تازه در باب روزگار صفوی. قم، ادیان، 1384.
- جنابدی، میرزابیگ، روضة الصفویه، پنجمین متن تاریخی مربوط به دورة صفوی، به کوشش غلامرضا طباطبائی و دیگران، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، 1387.
- حجازیفر، هاشم، شاه اسماعیل اول و جنگ چالدران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1374.
- حسینی قمی، قاضیاحمد، خلاصة التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، تهران، تهران، 1359.
- حسینیان، روحالله، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزة علمیة خراسان؛ مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
- حسینیزاده، محمدعلی، علما و مشروعیت دولت صفوی، قم، انجمن معارف اسلامی، بیتا.
- خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، تهران، کتابفروشی خیام، 1362.
- دانشگاه کمبریج، تاریخ ایران دورة صفویان، ترجمه یعقوب آژند، تهران، جامی، 1380.
- رازنهان، حسن و دیگران، «زمینههای وقوع جنگ چالدران و دلایل شکست صفویان با تکیه بر اسناد»، 1395، تاریخ روایی، ش 3، ص 50-72.
- روملو، حسنبیگ، احسن التواریخ، تصحیح چارلس نانی سیدن، تهران، کتابخانة صدر، 1342.
- زاده صفوی، رحیم، شرح جنگها و تاریخ زندگانی شاهاسماعیل اول صفوی، تهران، کتابفروشی خیام، 1341.
- سانسون، مارتین، سفرنامه سانسون، ترجمة محمد مهریار، تهران، گاهان، 1377.
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمة کامبیز عزیزی. تهران، نشر مرکز، 1372.
- سیوری، راجر، تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی، ترجمة عباسقلی غفاریفرد و دیگران، تهران، امیرکبیر، 1382.
- سیوری، راجر، در باب صفویان، ترجمة رمضانعلی روحاللهی، تهران، نشر مرکز، 1380.
- سیوری، راجر، صفویان، ترجمة یعقوب آژند، تهران، مولی، 1380.
- صدر حاج سیدجوادی، احمد، دائرةالمعارف شیعه، تهران، نشر سعید محبی، 1375.
- صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1362.
- صفتگل، منصور، ساختار نهاد و اندیشة دینی در ایران عصر صفوی؛ تاریخ تحولات دینی ایران در سدة دهم تا دوازدهم ق، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، 1381.
- عبادی، مهدی، «بحران مشروعیت سلطنت سلیم اول و ارتباط آن با وقوع جنگ چالدران»،1393، تاریخ و تمدن اسلامی، سال دهم، ش 19، ص 141-158.
- عبدی بیگ، تکملة الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، نشر نی، 1369.
- غفاری قزوینی، قاضیاحمد، تاریخ جهانآرا، تهران، کتابفروشی حافظ، بیتا.
- فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، تهران، دانشگاه تهران، 1332.
- فلور، ویلم، نظام قضائی عصر صفوی، ترجمة حسن زندیه، قم، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه، 1381.
- قریشی کرین، سیدحسن و حمید اشرفی خیرآبادی، «نبرد چالدران؛ زمینهها، پیامدها و قهرمانان فداکار آن»، 1394، تحقیقات جدید در علوم انسانی، ش 1، ص 39-56.
- کمیفر، انگلبرت، سفرنامة کمیفر، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1360.
- متز، اشتون و دیگران، شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان، ترجمة ذبیحالله منصوری، تهران، بیتا، بینا.
- مؤلف مجهول، عالمآرای شاه اسماعیل، تصحیح علیاصغر منتظرالقائم، تهران، علمی و فرهنگی، 1388.
- میراحمدی، مریم، دین و دولت در عصر صفوی، تهران، امیر کبیر، 1369.
- میرزاسمیعا، محمدسمیع، تذکرة الملوک، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، بینا، 1332.
- نجفزاده، محسن و الهام چاووشزاده، «چالدران و نقش آن در سیاست خارجی ایران در عصر صفوی»، 1392، پژوهشهای علوم انسانی، سال پنجم، ش 24، ص 19-36.
- نوائی، علیشیر بن غیاثالدین کیچکنه، تذکرة مجالس النفائس، تهران، منوچهری، 1363.
- ویکتوروونا، نینا و همکاران، تاریخ ایران (از دوران باستان تا پایان سدة هجدهم میلادی)، ترجمة کریم کشاورز، پیام تهران، 1363.