تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال اول، شماره ، پیاپی ، 1382، صفحات -

    مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا / محسن رنجبر

    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا

    محسن رنجبر156

    با رحلت پیامبر گرامى اسلام 9 و انحراف خلافت از مسیر حقیقى خویش ، یکى ازاقداماتى که در دستور کار خلفا قرار گرفت ، راه اندازى پیکارها و در نتیجه انجام فتوحاتى در خارج از قلمرو حکومت اسلامى بود. این که انگیزه خلفا از فتح بلاد کفر چه بوده و این فتوحات چه پیامدهایى براى فاتحان و مغلوبان به ارمغان آورده است ، خارج از موضوع این نوشتار است .157 آنچه مورد بررسى این پژوهش است ، مواضع ودیدگاه هاى على (ع) درباره فتوحات یاد شده است ؛ اما باید توجه داشت که تبیین مواضع على (ع) در این زمینه ، مستلزم پاسخ گویى به سؤال هاى ذیل است :

    1ـ آیا على (ع) و دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسین «ع» در فتوحات شرکت داشته اند؟

    2ـ در صورت عدم شرکت ، آیا به صورت دیگرى در این باره همکارى داشته اند، ومیزان همکارى آنان در چه حدّ بوده است ؟

    3ـ شرکت برخى از اصحاب على (ع) در فتوحات بر چه اساسى قابل توجیه است ؟

    4ـ آیا اساساً فتوحات یاد شده ، مورد تأیید آن حضرت بوده است . در این صورت ،چه ادلّه اى بر مشروعیت چنین فتوحاتى وجود دارد؟

    5ـ در صورت تأیید و مشروعیت فتوحات ، اخبار معارض و دال بر عدم مشروعیت ،چگونه قابل توجیه است ؟

    به نظر مى رسد براى پاسخ گویى به سه پرسش نخست ، ابتدا باید مواضع امام على «ع» در برابر فتوحات هریک از خلفا تبیین و تشریح گردد تا سپس بتوان به پرسش هاى بعدى ، پاسخ داد.

    على (ع) و فتوحات در دوره خلافت ابوبکر

    دوران کوتاه خلافت ابوبکر (دو سال و چهار ماه ) و وجود شورش ها و مخالفان فراوان حکومت وى هم چون مرتدان ، پیامبران دروغین و مانعان زکات (که بیش از یک سال ازدوران خلافت ابوبکر به نبرد با این گروه ها صرف شد) سبب شد که ابوبکر مجال فراوانى براى دست یابى به فتوحات چشم گیرى ، همانند دوران پس از خویش نداشته باشد. لشکرکشى هاى وى را تنها مى توان در مصاف با رومیان و ایرانیان در بعضى ازمناطق شام و عراق دانست .158

    امیرمؤمنان «ع» که به سبب تجارب و مهارت هاى زیاد در امور جنگى و شجاعت ها وفدارکارى هاى فراوان در نبردهاى پیامبر«ص» با مشرکان ، کارنامه درخشانى از خویش به یادگار گذاشته بود،159 نمى توانست مورد غفلت و بى توجهى خلیفه و کارگزارانش در این برهه حساس باشد.

    نقش تعیین کننده على (ع) در نبردهاى عصر پیامبر«ص» هم چون پیکارهاى بدر،احد، خندق ، خیبر و... از او یک جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود و این امر براى بسیارى که او را مى شناختند و از نزدیک شاهد دلاورى ها و رشادت هایش بودند، مسأله کم اهمیتى نبود. خلیفه و یارانش نیز نمى توانستند در برابر این امر بى تفاوت باشند؛ چراکه عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى توانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند که چرا على بن ابى طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهاى گذشته ، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمین هاى کفر و شرک رسیده است ، بى تفاوت یا منزوى است ؟ به طور قطع بسیارى ـ اگر نگوییم همه ـ مى دانستند که ترس او از مرگ یا سستى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است ؛160 از این رو خلیفه و یارانش مى کوشیدندبا ورود و شرکت دادن على «ع» در فتوحات از یک طرف ، زمینه طرح چنین پرسش وابهامى را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات ، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى رادر اذهان بسیارى از هواخواهانش به ویژه بنى هاشم مستحکم سازند و از سوى دیگر، ازمهارت ها و تجارب جنگى آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.

    على (ع) که نمى خواست با حضور و شرکت مستقیم در فتوحات بر سیاست هاى خلیفه مهر تأیید بزند و در یک کلام ، موید خلفا باشد، در این جهت موضعى «بى طرفانه »یا حداکثر «مشاورانه » اتخاذ کرد. طبق بعضى از گزارش هاى تاریخى ، ابوبکر براى فتح شام از اصحاب نظرخواهى کرد. هرکس نظرى داد که مورد پذیرش وى واقع نشد، ولى نظر على (ع) را پذیرفت . حضرت در این باره فرمود: «چه خلیفه خود به این نبردروى آورد و چه لشکرى از جانب خویش روانه کند، در هر دو حال پیروز خواهد بود.زیرا از پیامبر«ص» شنیده است که آیین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد کرد.» آن گاه على «ع» خلیفه رابه صبرو استقامت در این امر سفارش نمود. ابوبکر در حالى که ازشنیدن چنین خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد با تحریک و تشویق رومیان نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پیروى از فرماندهانشان امر کرد.161

    سپاه اسلام با مجاهدت ها و فداکارى هاى زیاد مسلمانان به پیروزى نایل آمد. خبرپیروزى بر رومیان و در نتیجه فتح شام ، زمانى به مدینه رسید که ابوبکر مرده و عمر بهجاى او بر مسند خلافت تکیه زده بود.

    مشارکت یاران على «ع» در فتح شام

    در فتوحات زمان خلفا گروهى از یاران امیرمؤمنان حضور فعال داشتند و اگر نظر موافق حضرت نبود، آنها چنین کارى نمى کردند؛ مثلاً در نبردى که در سرزمین یرموک 162 بین مسلمانان و سپاه هِرَقْل امپراتور روم شرقى روى داد، پیروان على «ع» نقش فعال و مؤثرى داشتند. خالد بن سعید بن عاص 163 ابتدا از سوى ابوبکر به فرماندهى سپاه منصوب شد؛امّا به سبب آنکه سه ماه از بیعت ابوبکر سرپیچى کرده بود164 و گفته بود که نمى خواهدبعد از پیامبر«ص» براى کسى کار کند165 و نیز هنگام عزیمت به شام ، بى پروا و صریحاً به نصیحت خلیفه پرداخت که به سنت پیامبر«ص» عمل کند، بدعت ها را بزداید و در احقاق حق مظلوم و یتیم کوشا باشد166 مجموعه این امور و تحریک ابوبکر به وسیله عمر مبنى برعزل او، سبب شد ابوبکر خالد بن سعید را از مقام فرماندهى کنار گذارد و یزید بن ابوسفیان را به جاى او بگمارد.167

    از دیگر یاران على «ع» که در این فتح شرکت داشتند، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص المرقال ،168 فضل بن عباس ،169 و مالک اشتر170 را مى توان نام برد.

    على (ع) و فتوحات در عصر عمر

    على بن ابى طالب در برابر فتوحات این دوران ، همان موضعى را اتخاذ کرد که در دوران خلیفه اوّل در پیش گرفته بود؛ امّا چون در این عصر، فتوحات دامنه ى گسترده ترى داشت ، نقش على «ع» نسبت به دوران ابوبکر در این باره ، ملموس تر و چشم گیرتر بود. باتوجه به سابقه درخشان على «ع» در امور جنگى ـ چنان که قبلاً نیز اشاره شد ـ خلیفه دوم نیز نمى توانست از همکارى ها و رهنمودهاى حضرت در این زمینه غافل باشد. او که نمى توانست على «ع» را به طور مستقیم به همکارى و شرکت در فتوحات حاضر کند،تلاش مى کرد تا از دیدگاه ها و راهنمایى هاى آن حضرت بهره مند شود. امیرمؤمنان «ع»نیز چون نمى توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بى تفاوت باشد، فقط درقالب مشاوره و ارائه دیدگاه هاى خویش ، هم چون یک کارشناس برجسته نظامى ، آنان رادر این امر همراهى مى کرد. در هیچ یک از مآخذ تاریخى و حدیثى ، شرکت على «ع» درفتوحات این دوران گزارش نشده است . چنان که نه تنها در هیچ یک از منابع دیده نشده است که عُمَر از او نظر مشورتى خواسته باشد و آن حضرت ارایه نکرده باشد، بلکه (چنان که خواهیم نوشت ) بنابر روایتى از امام باقر«ع»، عمر امور حکومت را که ازمهم ترین آنها مسأله فتوحات بود، با نظر خواهى از على «ع» به سامان مى رساند.171

    نکته مهم دیگر در این باره آن است که نباید تصور شود عدم شرکت على (ع) درفتوحات این عصر به دلیل سیاست عمر مبنى بر عدم آلوده کردن صحابه به امور172 یا به سبب ممنوعیت خروج مهاجران از مدینه بوده ؛173 چرا که اگر چنین منعى درباره تمام مهاجران قرشى پذیرفته شود، حداقل درباره على «ع» قابل پذیرش نیست . چنان که بعضى از گزارش هاحاکى از آن است که عمر از امام «ع» تقاضاى شرکت در فتوحات مى کردند؛ امّا على «ع» خودامتناع مى ورزید. مسعودى در این باره مى نویسد: «چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثمان نظرخواهى کرد، عثمان در جواب گفت : سپاه اعزام کن و هرکدام را با سپاه بعدى تقویت نماو مردى را بفرست که در کار جنگ تجربه و بصیرت کافى داشته باشد. عمر گفت : آن کیست ؟

    عثمان گفت : على بن ابى طالب . عمر گفت :پس او را ببین و با او گفت و گو کن . بنگر آیابه این کار تمایل دارد یا نه ؟! عثمان با على «ع» در این باره مذاکره کرد، امّا على «ع» این راخوش نداشت و ردّ کرد.174

    دلیل چنین تمایلى را شاید بتوان در این دانست که خلفا بیشتر خشنود مى شدندمردم ، على «ع» را به عنوان یک فرمانده نظامى تحت فرمان حکومت بشناسند تا رقیبى توانا و قدرت مند که با بیانات رسول خدا«ص» با آنان احتجاج و استدلال مى کند.

    بنابراین ، على (ع) به رغم آنکه حق خویش را به وسیله خلفا پایمال شده مى دید،هرگاه خلیفه از او در این خصوص یا در هر موردى از مسائل مهم امت اسلامى نظرى مشاورانه مى خواست ، آن حضرت هرگز دریغ نمى کرد. اگر به تمام دیدگاه هاى على «ع»که به درخواست خلیفه در باره فتوحات اظهار شده است ، با دقت نگریسته شود، ایننتیجه به دست مى آید که هر زمان خلیفه به نظرهاى على «ع» در این باره ، عمل مى کرد،چیزى جز پیروزى ، نصیب سپاه اسلام نمى شد. نمونه هایى از دیدگاه هاى حضرت رادرباره نبرد جسر،175 فتح نهاوند،176 جنگ با رومیان ،177 فتح بیت المقدس ،178 فتح خراسان ،179 وفتح شوش 180 در اخبار و گزارش هاى فتوحات مى توان یافت .

    حضور شیعیان على (ع) در فتوحات دوران خلافت عمر

    اصحاب و پیروان على (ع) در فتوحات دوران عمر، نقش به سزایى داشتند. عده اى ازآنان ، فرماندهى بخشى از سپاه را عهده دار بوده و در این جهت تلاش ها وجان فشانى هاى بسیارى از خود نشان دادند، تا آنجا که به جرأت مى توان گفت پیروزى سپاه اسلام در بسیارى از مقاطع ، مرهون کوشش ها و فرماندهى عالى این افراد بود. دراینجا مناسب است به نام برخى از آنان با مناصب شان در نبردها اشاره شود:

    1ـ سلمان فارسى : وى در فتح مدائن که در سال 16 هجرى روى داد در جایگاه سفیرمسلمانان حضور داشت و با ایراد سخنان پرشور و حماسى ، نقش به سزایى در بالا بردن روحیه مسلمانان و تشویق آنان به نبرد ایفا کرد.181

    2ـ حذیفة بن الیمان : حذیفه در جنگ نهاوند از فرماندهان سپاه بود182 و به گزارش دینورى ، مَقْدِسى و ابن عبدالبرّ، پس از نُعمان بن مُقَرّن فرماندهى کل سپاه اسلام را به عهده گرفت .183 او در فتح شوشتر، سِمَت فرماندهى پیاده نظام سپاه ابوموسى اشعرى راعهده دار بود.184 همچنین شهرهاى همدان ، رى و دینور به دست وى فتح شده است .185

    3ـ مقداد بن اسود کندى : مقداد در فتح مصر در رأس سواره نظام ها شرکت داشت .186هم چنین در فتح دیار بکر به همراهى عمار یاسر حضور داشت .187

    4ـ هاشم بن عتبة بن ابى وقاص المرقال : هاشم بن عتبه ، برادرزاده سعد بن ابى وقاص واز یاران باوفا و مخلص على (ع) بود که در جنگ صفین به شهادت رسید.188 وى درروزگار خلافت عمر در نبرد قادسیه ، فرماندهى جناح چپ سپاه اسلام را عهده دار بود.189هم چنین از سوى خلیفه مأموریت یافت با سپاه دوازده هزار نفرى به مقابله با سپاه یزدگرد به جلولاء اعزام شود.190 هاشم بن عتبه نیز در فتح بیت المقدس ، فرمانده پنج هزارسواره نظام بود.191

    5ـ عمار بن یاسر: عمار از شیعیان خاص امیرمؤمنان بود که در فتح مصر، فرماندهى سواره نظام را به عهده داشت .192 وى در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود شرکت کرد.193 عمار در فتح شوشتر نیز فرماندهى دسته سواران را به عهده داشت .194 وى در این زمان ، حاکم کوفه بود. چون خلیفه طى نامه اى از او تقاضاى کمک به ابوموسى اشعرى راکرد، عمار عبداللّه بن مسعود را جانشین خویش در کوفه کرد و خود به همراه شش هزارسوار به کمک ابوموسى شتافت .195

    6ـ مالک اشتر نخعى : وى در جنگ قادسیه حضور داشت .196 شهرهاى آمِد197 ومَیافارِقِین 198 به دست او فتح شد.199 مالک اشتر در این روزگار در نبردهاى مسلمانان بارومیان به فرماندهى گروهى از سپاهیان منصوب و با رشادت هاى فراوان ، شمارى ازرومیان را نابود کرد.200 او نیز به فرماندهى هزار سوار در فتح عَزاز شرکت داشت .201چنان که در فتح مصر نیز از فرماندهان سپاه به شمار مى رفت .202

    7ـ حجر بن عدى کِندى : حُجر در نبرد جلولاء همراه دو هزار سوار خویش فرماندهى جناح راست را به عهده داشت .203 او نیز در جنگ قادسیه حضور فعالانه داشت .204 هم چنین سخنان حجر در "مرج عذراء" محل شهادت وى ، زمانى که خود را براى شهادت آماده مى کرد، حاکى از آن است که وى در فتح شامات نقش به سزایى داشته است .205

    8ـ بَراء بن عازب :206براء در فتح شوشتر از بزرگان و فرماندهان جناج راست سپاه عماربود.207 شهرهاى ابهر، قزوین و زنجان به دست وى محاصره و فتح شد.208

    9ـ زید بن صُوحان :209وى در جنگ جلولاء یا قادسیه شرکت داشت و یک دست خویش را در آن جنگ از دست داد.210

    على (ع) و فتوحات عصر عثمان

    على (ع) در عصر خلافت عثمان بر خلاف گذشته ، کمتر در صحنه حضور مى یافت وبه مشورت و همکارى در امور حکومت مى پرداخت . از این رو هیچ گزارشى در مآخذتاریخى مبنى بر راهنمایى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى آن حضرت وجود ندارد.علّت چنین موضع گیرى را باید در تفاوت شیوه خلافت عثمان با خلفاى پیشین دانست .عثمان با مخالفت آشکار با کتاب خدا و سنت پیامبر«ص»، تعطیلى حدود الهى ، حیف ومیل بیت المال و بخشش هاى بى حساب و کتاب به نزدیکان و خاندان اموى ، واگذارى مناصب و پست هاى مهم حکومتى به خاندان بنى امیه و بنى ابى معیط و سرانجام ضرب وشتم یاران پیامبر«ص» و تبعید آنان که در نهایت چنین اعمالى منجر به قتل وى شد از امام على «ع» فاصله گرفت و امام «ع» به سبب صدور چنین اعمالى از عثمان که در تضادآشکار با قرآن و سیره رسول خدا«ص» بود، به همکارى با عثمان به شیوه همکارى باخلفاى پیشین حاضر نشدند. با این همه ، مآخذ تاریخى از حضور بعضى از یاران امیرمؤمنان «ع» همانند حذیفة بن الیمان ،211 سلمان فارسى 212 و ـبنا بر قولى ـ براء بن عازب 213در فتوحات دوران خلافت عثمان خبر داده اند.

    فلسفه همکارى مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت

    از آنچه نگاشته شد، روشن شد که على (ع) در هیچ فتحى از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشت . تنها همکارى حضرت در این باره ، ارائه مشاوره و راهنمایى درمواردى بود که ابوبکر و عمر از آن حضرت درخواست مى کردند، البته این میزانهمکارى هم در خلافت عثمان وجود نداشت . علّت این میزان همکارى از سوى امام «ع»را (به رغم تمام مسائلى که در جریان سقیفه و مسأله جانشینى اتفاق افتاده بود) مى توان در مسائل ذیل خلاصه کرد:

    1ـ حفظ اصل دین وجلو گیرى ازحاکمیت مجدد کفروشرک : امیرالمؤمنان نسبت به سرنوشت جامعه اسلامى و در نهایت دین پیامبر خدا9 احساس مسؤولیت مى کرد؛چرا که اگر على «ع» در موارد لازم مشاوره نمى داد و از این مقدار مساعدت طفره مى رفت ، چنین موضعى مستلزم اقدام هاى نابجا و غلط از سوى خلفا در امور فتوحات مى گشت و در نتیجه ، زمینه شکست سپاه اسلام و فزونى جرأت کفار براى تعرض به کیان اسلام و در نهایت ، نابودى اصل دین فراهم مى آمد و این با سیره على «ع» سازگارنبود. على (ع) در جریان سقیفه براى حفظ اصل دین و جلوگیرى از گرایش امت به ارتداد و بى دینى ، نه تنها از حق خویش گذشت ، بلکه با تأخیر و اکراه با خلیفه بیعت کرد.214در جریان فتوحات نیز، اگر حضرت در حدّ ارائه نظر و راهنمایى در موارد لازم با خلفاهمکارى نمى کرد، مى بایست نابودى دین خدا و حاکمیت مجدّد شرک و کفر را به چشم خویش مى دید.215 از این رو على «ع» این میزان همکارى را نه تنها براى حفظ اصل دین وجامعه اسلامى مفید مى دانست ، بلکه ضرورت و وجوب آن را همانند ضرورت ووجوب احکام ضرور اسلام مى شمرد. نگاهى به محتواى مشاوره هاى آن حضرت دراین باره ، این ادّعا را به خوبى اثبات مى کند.216

    2ـ تفاوت ماهیت فتوحات عصر خلفا با دوران بنى امیه و بنى عباس : دلیل دیگر این میزان همکارى از سوى على «ع» را باید در تفاوت ماهیت و جوهره فتوحات این دوران بادوران بنى امیه و بنى عباس جست و جو کرد. (چنان که اشاره شد) به رغم انحراف جامعه اسلامى در مسأله انتخاب جانشین شایسته و مناسب بعد از رحلت رسول گرامى اسلام 9 که منجر به انحصار شیوه هاى نشر و گسترش آیین اسلام در امر فتوحات ازجهات کمى و کیفى شد و اگر على (ع) در مصدر کار بود در آن حدّ و به آن کیفیت جامعه اسلامى ، خود را درگیر فتوحات نمى کرد؛ امّا به این نکته نیز باید اذعان داشت کهاز عمر جامعه اسلامى بعد از رحلت پیامبر«ص» زمان فراوانى نگذشته بود و بسیارى ازصحابه در قید حیات بودند. از این رو، مسلمانان هنوز سیره و اخلاق الهى و تعالیم انسان ساز رسول خدا«ص» را از یاد نبرده بودند و بدعت ها و تغییر احکام خدا و سنت هایپیامبر«ص»، آن سان در روح و کالبد جامعه اسلامى نفوذ نکرده بود؛ بنابراین فتوحات دوران ابوبکر و عمر تا میزان فراوانى (و تا حدودى در اوایل دوران عثمان ) منطبق برارزش هاى الهى و سیره پیامبر«ص» بود217 و معیارهاى اسلامى چه در جنگ ها و تقسیم غنایم و چه در برخورد با ملل مغلوب ، تا حد بسیارى رعایت مى شد. مؤید این ادّعا،شیوه برخورد مسلمانان به ویژه فرماندهان سپاه اسلام با امیران لشکر دشمن ، هنگام ملاقات و گفت وگو با هم دیگر است که به وضوح ، نشان دهنده پاى بندى مسلمانان به آموزه هاى اسلام و پیامبر این آیین است .218 براى نمونه ، پاسخ «ربعى بن عامر» یکى ازنمایندگان سپاه اسلام به رستم ، فرمانده سپاه ایران درباره انگیزه این لشکرکشى ها چنین است :«خدا ما را به اینجا آورده و او ما را برانگیخته تا بندگانش را از تنگى و سختى دنیابه سوى فراخى ببریم و آنان را از ستم ادیان (باطله ) به سوى عدل اسلام رهنمونسازیم ...»219 و نیز سخنان «عبادة بن ثابت » با مقوقس ، حاکم دست نشانده امپراتور روم درمصر درباره هدف مسلمانان از این فتوحات چنین است :«تنها چیزى که براى ما مسلمانان اهمیت دارد، جهاد در راه خدا و جلب خشنودى اوست . ما هرگز با دشمن خود که همان دشمن خدا است ، به دلیل رغبت در دنیا یا به جهت افزون طلبى نمى جنگیم ...؛ زیرا براى ما تفاوتى ندارد که صاحب طلاهاى فراوانى باشیم یا یک درهم را هم مالک نباشیم . ما ازدنیا تنها آن اندازه مى خواهیم که غذایى بخوریم و جلوى گرسنگى خویش را بگیریم تابتوانیم به جهاد در راه خدا ادامه دهیم .»220

    افزون بر این ، مطالعه صلح نامه هاى این دوران که مسلمانان با سرزمین هاى فتح شده منعقد ساخته اند، حاکى از سادگى و بى تکلفى مسلمانان در برخورد با مردم آن مناطق است . هم چنین مستثنا شدن راهبان ، زمین گیران و اقشار کم درآمد جامعه از پرداخت جزیه که در بعضى از عهدنامه ها به آن تصریح شده است ،221 شاهد دیگرى بر پاى بندیمسلمانان به قوانین انسانى والهى اسلام در برخورد با دشمنان است .

    در فتوحات عصر امویان و عباسیان به ندرت مى توان امتیازها و محاسن فتوحات عصر خلفاى اولیه را یافت . اگرچه آنان نیز در بسیج نیروها از روح ایمان مردم به عنوان جهاد در راه خدا استفاده مى کردند، اما هدف از فتوحات در این دوران در بسیارى ازموارد (اگر نگوییم در همه موارد) کشورگشایى و قتل و غارت اموال و نوامیس سرزمین هاى مفتوح و در نتیجه جلب غنایم و ثروت بیشتر براى خزانه دربار و به اسارت بردن کنیزکان و غلامان بى شمار در جهت به خدمت گرفتن در دربار حاکمان و خویشان وخاندان صاحب منصب و وابسته به آنان بود. از این رو حاکمان اموى و عباسى و سپاهیان و سرداران آنان ، هیچ گونه بهره اى از پاى بندى به احکام دین و سنت هاى پیامبر«ص» رادارا نبودند. نمونه اى از بى اعتقادى و عدم اعتنا به تعالیم و احکام دین را در رفتار حجاجنسبت به ذمّیان تازه مسلمان مى توان یافت . در عصر خلافت عبدالملک بن مروان ،حجاج بن یوسف ثقفى (حاکم دست نشانده عبدالملک ) دستور داد از تازه مسلمانان بهبهانه آنکه درآمد دولت کم شده است ، جزیه بگیرند که این امر سبب شد که تازهمسلمانان به دین قبلى خویش برگردند.222 هم چنان که «یزید بن مهلّب » در سال 98هجرى هنگام فتح جرجان (گرگان ) مى گفت :«با خدا پیمان بسته ام که اگر بر اهل جرجان دست یافتم ، آن قدر خون ریزى کنم که با آن خون ، آسیاب را به گردش درآورده ، گندم آرد نمایم و از آن نان تهیه کرده و بخورم !»223 در حالى که این نوع برخورد در دوران خلفا به ویژه عصر خلافت عمر مشاهده نمى شود.

    با وجود چنین نابسامانى ها در فتوحات عصر بنى امیه و بنى عباس ، بدیهى بود که هیچ یک از امامان معصوم : که معاصر با این فتوحات بودند، از هرگونه همکارى حتى درحدّ ارائه نظر و مشاوره به حاکمان اموى و عباسى خوددارى کنند؛ از این رو وقتى «"عَبّادبصرى »، یکى از زاهد نمایان معاصر عصر امام سجاد«ع» در قالب پرسش معترضانه ازحضرت پرسید که چرا جهاد در راه خدا و دشوارى هاى آن را کنار نهاده و به سوى حج وخوشى هاى آن روى آورده است و سپس با استناد به آیه اى از قرآن کریم ،224 مزایا ومحاسن شرکت در جهاد را براى آن حضرت برشمرد؛ حضرت در پاسخ از وى خواست ،دنباله آیه را بخواند. عَبّاد بقیه آیه را خواند:«توبه کنندگان ، پرستندگان ، ستایشگران ، روزه داران ، رکوع کنندگان ، سجده کنندگان ، امرکنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر وحافظان حدود الهى ...»225 حضرت به عَبّاد فرمودند: هرگاه این گونه افرادى را که خداوندوصف کرده است ، یافتى ؛ در آن صورت ، جهاد همراه آنان برتر از حج خواهد بود.226

    نیز سال هابعد امام صادق «ع» در پاسخ درخواست «عبدالملک بن عمرو» که به حضرت گفته بود ما منتظر فرمان شما براى شرکت در جهاد هستیم ؛ فرمود:«اگر این کار(نبرد با کفار تحت زمامت حاکمان عباسى ) خَیر و مطلوب بود، هیچ کس بر ما در این امرسبقت نمى گرفت .»227

    3ـ ماهیت جهان شمولى آیین اسلام و اخبارغیبى وبشارت هاى پیامبر«ص»: سومین دلیل همکارى فکرى على (ع) با خلفاى اولیه را، عالم گیر بودن دین اسلام و اخبار غیبى وبشارت هاى پیامبر«ص»مبنى بر غلبه مسلمانان بر سرزمین هاى کفر و شکست و زبونى دشمنان اسلام در برابر آیین پیامبر«ص» در آینده نزدیک مى توان شمرد. چنان که آن حضرت در جریان نبرد احزاب ، هنگام حفر خندق و در مقاطع دیگر از این فتوحات خبردادند.228

    آگاهى مسلمانان از پیروزى هاى آینده و دست یابى آنان به کاخ هاى روم ، ایران و یمن آنان را واداشت تا با ایمان و اعتقاد راسخ به این جنگ ها گسیل شوندوتا آخرین رمق هایخویش با کفار جهاد کرده و به پیروزى هاى شگرفى دست یابند. از این رو آنان که درمدینه بر سریر خلافت تکیه زده بودند، از چنین نیروهاى آماده در فتوحات استفاده مى کردند. به تعبیر دیگر، پیروزى مسلمانان و انتشار اسلام در بلاد کفر و نزول امدادهایغیبى الهى بر لشکریان اسلام در جریان فتوحات ، مسأله اى بود که به باور عمومى با اراده و مشیت الهى صورت پذیرفت و خداى متعالى مى خواست از این راه بعد از جریان ارتداد و بى دینى که در جزیرة العرب اتفاق افتاده بود، یک بار دیگر دین خویش را تأییدو تثبیت کند و تردید و دودلى را از قلوب بعضى از مسلمانان کم اعتقاد بزداید. چنان که امیرالمؤمنان «ع» در جایى پرده از راز این فتوحات برمى دارند و مى فرمایند:

    «... پس از آن خداوند فتوحاتى را نصیب مسلمانان کرد؛ آنان پس از (چشیدن طعم )فقر و گرسنگى به مال اندوزى و ثروت دست یافتند229 و چیزهایى که از اسلام برایشان خوشایند نبود، در دیده گان شان خوب جلوه کرد و آنچه از دین ، نزدشان مضطرب ومتزلزل بود در قلبشان جاى گرفت و گفتند: اگر این آیین بر حق نبود، چنین وضعى رُخ نمى نمود.»230 از این رو گرچه خلفا به تعبیر على (ع) فتوحات یاد شده را مرهون آرا ونظر والیان و حُسن تدبیر فرماندهان خود دانستند و در نتیجه ، طایفه بنى هاشم را که دررأس آنان على (ع) قرار داشت ، به فراموشى سپردند و گروهى که حامى و مدافعمنافع خلافت آنان بودند، مطرح کرده ، آنان را شُهره آفاق نمودند231؛ اما (چنان که على «ع»خود به کنایه فرمود) وجود و عدم خلفا در جریان فتوحات یکسان بود. این که حضرت در جریان روانه ساختن سپاه براى فتح شام به ابوبکر فرمود: «اگر با سپاه همراه شوى ،پیروز خواهى شد و اگر در شهر بمانى ، باز هم پیروزى نصیب مسلمانان خواهد شد؛چون پیامبر«ص» پیروزى اسلام را به ما وعده داده است »232 بهترین گواه صادق بر آن است که فتح شهرها جز به امدادهاى غیبى الهى و عنایت هاى ویژه بارى تعالى نبوده است 233؛بنابراین على (ع) در فتوحاتى که از دیدگاه وى به خواست و اراده الهى صورت گرفت و از افتخارات خلفا به شمار نمى آمد، در موارد ضرورى به ارائه راهنمایى ومشاوره مى پرداختند. چنان که در جریان تقسیم زمین هاى بلاد فتح شده (همانند اراضى عراق ) میان جنگاوران ، دیدگاه على (ع) از طرف خلیفه پذیرفته و مبناى عمل قرار گرفت .234

    به رغم چنین تفاوت ماهوى و جوهرى میان فتوحات عصر خلفا و کشورگشایى هایدوران اموى و عباسى که در این نوشتار به اختصار تبیین شد، و با آنکه جوهره اسلام وماهیت جهان شمول آن ، گستردگى و نشر در سراسر جهان را طلب مى کرد و اسلام به صورت چهره اى زیبا، تاب مستورى نداشت و چنین گسترش عالم گیرى ، مطلوب وآرزوى هر انسان مسلمان متعهدى بود؛ ولى على (ع) شخصاً از شرکت در فتوحات امتناع ورزیدند و همکارى خویش را با خلفا در حدّ راهنمایى و ارائه مشاوره ، آن هم درصورت درخواست آنان محدود کردند؛ چرا که براى آن حضرت نمى توانست قابل پذیرش باشد که از جانب همان کسانى که حق جانشینى او را به خود اختصاص داده اند،به مأموریت هاى جنگى فرستاده شود و با چنین اقدامى ، مشروعیت و قانونى بودن ولایت و زمامدارى آنان را بر جامعه اسلامى تأیید و تثبیت کند.

    شرکت حسنین «ع» در فتوحات

    چنان که اشاره شد هیچ گزارشى مبنى بر شرکت على (ع) در فتوحات وجود ندارد،هم چنان که درباره حضور حسنین «ع» در جنگ هاى عصر خلفا هیچ یک از مآخذ شیعى سخنى نگفته اند. اما برخى از مآخذ تاریخى اهل سنت از حضور حسن مجتبى «ع» وبرادرش حسین «ع» در بعضى از فتوحات این دوران خبر داده اند:

    1ـ بلاذرى (279ه‍.ق ) در جریان فتح گرگان و طبرستان در سال 29 هجرى مى گوید:«گویند که حسن و حسین ، دو پسر على بن ابى طالب در این جنگ (فتح طبرستان ) با سعید بن عاص همراه بودند».235

    2ـ طبرى (310 ه‍) نیز در این باره مى نویسد:«در سال سى ام (و در زمان حکومت عثمان ) سعید بن عاص با تنى چند از صحابه هم چون حسن ، حسین ، حذیفة بن یمان و...به همراه سپاهى از کوفه به قصد خراسان به راه افتادند...:»236 ابن اثیر،237 ابن کثیر،238 ابن خلدون 239 و زینى دحلان ،240 گزارش طبرى را با اندکى تفاوت در عبارات هایى نقل کرده اند.

    3ـ سهمى (427ه‍) مؤلف کتاب «تاریخ جرجان » مى نگارد:«از اصحاب پیامبر«ص» که به گرگان آمده اند، حسین بن على ، عبداللّه بن عُمَر و حذیفة بن الیمان هستند و گفته شده حسن بن على نیز آمده است .241

    4ـ ابونعیم اصفهانى (430ه‍) نگاشته است :«حسن بن على ، همراه عبداللّه بن زبیر درحالى که به عنوان رزمنده عازم گرگان بودند، وارد اصفهان شدند».242

    5ـ مافرّوخى اصفهانى ، مؤلف کتاب «محاسن اصفهان »243 در قرن پنجم و مترجم 244 آن در قرن هشتم همان گزارش ابونعیم را آورده اند.

    6ـ ابن خلدون (808ه‍) در جریان فتح آفریقا در سال 26 هجرى مى نویسد:«عبداللّه بن ابى سرح (درباره فتح آفریقا) از عثمان یارى خواست . عثمان در این باره با صحابه به مشورت پرداخت . آنان با روانه کردن سپاهى به سوى آفریقا موافقت کردند. در میان سپاه اعزامى از مدینه ، بعضى از صحابه همچون ابن عباس ، ابن عمر، پسر عمروعاص ، پسرجعفر طیار، حسن ، حسین و ابن زبیر حضور داشتند».245

    افزون بر گزارش هاى پیش گفته ، برخى از علما و فقهاى متأخّر شیعه 246 و نیز بعضى ازنویسندگان و اندیشمندان معاصر،247 حضور حسنین «ع» در فتوحات را تأیید کرده اند.

    بررسى و نقد گزارش ها

    به رغم شهرت چنین گزارش هایى و راه یافتن آنها در آثار مورّخان متأخّر و استناد بعضى از فقهاى شیعه به این اخبار براى اثبات مشروعیت اجمالى فتوحات ؛ این اخبار داراى ضعف ها و نارسایى هایى است که ذیلاً به آن پرداخته مى شود:

    گزارش بلاذرى گذشته از آنکه سلسله سند آن ذکر نشده است ، از شرکت حسنین «ع» در فتوحات با تعبیر «فیما یقال » خبر داده که ضعف و عدم اعتماد به چنین روایتى روشن است .

    در خبر طبرى ، اگر چه سلسله راویان آن بیان شده است :«عُمَر بن شَبَّه از على بن محمد (مدائنى ) از على بن مجاهد از حَنَش بن مالک » و عمر بن شَبّه از راویان مشهور وقابل اعتماد از دیدگاه دانشمندان رجالى اهل سنّت است 248؛ ولى راوى اول ، یعنى «حَنَش بن مالک » که خبر از او نقل شده است ، مجهول مى باشد و نگارنده به ترجمه او درکتاب هاى رجالى وتراجم دست نیافت . از «على بن مجاهد» نیز با عنوان کذاب و جاعل حدیث 249 و «على بن محمد مدائنى » با عنوان شخصى که در نقل حدیث قوى نیست ،250 درکتاب هاى رجالى اهل سنت یاد شده است .

    نکته دیگرى که پذیرش خبر طبرى را سخت دچار مشکل مى کند، ادامه گزارش یادشده درباره چگونگى فتح "طَمِیسَه " یکى از شهرهاى طبرستان است . طبرى مى نویسد:«سعید بن عاص به مردم شهر یاد شده امان داد به شرط آن که حتى یک تن ازآنان کشته نشوند؛ امّا حصار شهر را که گشود به جز یک تن ، تمام آنان را کشت !»251

    آیا در چنین فتحى که بى شک آدمى را به یاد فتوحات چنگیز و تیمور در قرون بعدى مى اندازد، مى توان پذیرفت که حسنین «ع» حضور داشته باشند و نظاره گر اعمال دَدْمنشانه و غیرانسانى سعید و سپاهیانش باشند و هیچ عکس العملى از خویش نشان ندهند؟! افزون بر این ، نقل بعدى وى با همان سلسله راویان سابق است که در آن نیز،ضمن تکرار نام بعضى از افراد شرکت کننده در فتح طبرستان ، نامى از حسنین «ع» به میان نیامده است .252

    گزارش «سهمى » گذشته از از آنکه مسند نیست ، معلوم نیست که اولاً، حسنین «ع»در زمان کدام خلیفه به گرگان رفته اند؛ خلفاى سه گانه یا على «ع»؟ ثانیاً آیا آنان براى شرکت در فتوحات به این شهر رفته اند یا براى امر دیگرى ؟

    مؤید چنین تردیدى ، گفته خود سهمى در جاى دیگر است . وى بعداز نقل روایتى ازعباس بن عبدالرحمن مروزى مبنى بر آنکه «حسن بن على و عبداللّه بن زبیر وارد اصفهان شدند و از آنجا به گرگان رفتند»؛ مى نویسد:«اگر این گفته درست باشد، معلوم مى شود که این حادثه در زمان خلافت امیرالمؤمنان على بن ابى طالب (رضى اللّه عنه ) بوده است ».253

    گزارش ابونعیم اصفهانى به قرینة حضور «عبداللّه بن زبیر» ـ چنان که در گزارش طبرى نیز نام وى آمده است ـ همان گزارش طبرى است که البته به صورت کوتاه نقل شده است . افزون بر این ، ابونعیم در این باره ، دو خبر254 آورده است که افزون بر آنکه هردو ضعف ارسال دارند، راویان آن یا مجهول هستند255 یا در کتاب هاى رجالى اهل سنت «کذاب » و «جاعل حدیث » معرّفى شده اند.256

    روایت مافرّوخى ، همان گزارش ابونعیم است که البته سلسله سند آن نیز ذکر نشده است .

    درباره خبر ابن خلدون در خصوص شرکت حسنین «ع» در فتح آفریقا باید گفت :اولاً، خبر یاد شده بدون سند است ؛ ثانیاً، هیچ یک از مورّخان و فتوح نویسان متقدمهم چون بلاذرى ،257 یعقوبى ،258 طبرى ،259 ابن اعثم کوفى ،260 ابن کثیر261 و یاقوت حموى 262 که متعرض فتح آفریقا شده اند، نامى از شرکت حسنین «ع» در فتح یاد شده نبوده اند.

    افزون بر ایرادهایى که بیان شد، دو مسأله دیگر نیز وجود دارد که درستى گزارش هاى یاد شده را در این باره ، سخت مورد تردید و حتى غیرقابل قیول مى کند.یکى آنکه ـ چنان که نوشته شد ـ روایات تاریخى که متعرض سال شرکت حسنین «ع» درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است که حتى امیرالمؤمنان «ع» در حدّ مشاوره با عثمان به همکارى در امر فتوحات حاضر نبود تا چه برسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.

    مسأله دیگر آنکه على بن ابى طالب «ع» در عصر امامت و خلافت خویش حسنین «ع» را از شرکت در معرکه صفین باز مى داشت و چون در یکى از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن «ع» آماده کارزار است ، فرمود:«اِمْلِکُوا عَنِّى هذا الغُلام َلایَهُدّنى فَاِنّى اَنْفَس ُ بِهذیْن ِ عَلَى المَوْت ِ، لَئلاّ ینْقَطِع َ بِهِما نَسْل ُ رَسُول ِ اللّه ِ9»263از طرف من جلوى این جوان را بگیرید تا با مرگ خویش ، پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن و امام حسین «ع») به میدان نبرد دریغ دارم . مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خدا9 قطع شود».

    حال با چنین اکراه و امتناعى از سوى حضرت نسبت به حضور حسنین «ع» درنبردهایى که به فرمان پیشواى عادلى ، هم چون خویشتن صورت مى گرفت ، چگونه آن بزرگوار حاضر مى شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش ، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامى هستند به جبهه جنگ بفرستد؟

    پذیرش برخى از فقهاى شیعه ، حضور دو فرزند على (ع) را در فتوحات ، گذشته از آنکه مستند به هیچ سند معتبرى نیست و در هیچ یک از مآخذ تاریخى و حدیثى کهن شیعه ، خبرى که حاکى از شرکت آنان در نبردهاى دوران خلفا باشد، یافت نشد؛ بعضى ازآنان به حضور حسنین «ع» در فتوحات عصر عمر تصریح دارند264 که این نظر را هیچ یک از گزارش هاى تاریخى گذشته که دلالت بر شرکت حسنین «ع» در فتوحات عصر عثمان (نه روزگار خلافت عمر) مى کرد، تأیید نمى کند؛ بنابراین گزارش هاى فقها نه مستند به اخبار شیعى است و نه گزارش هاى تاریخى منابع اهل سنّت ، برخى از آنها را تأیید مى کند؛ ازاین رو بعضى از فقها بعد از بیان چنین نقل هایى ، حکم به عدم اعتماد به آنها داده اند.265

    بنابراین ، با توجّه به وجود چنین اشکال هاى سندى و محتوایى و نیز استبعادهایى که بیان شد، حضور حسنین «ع» در فتوحات عصر خلفا نمى تواند مورد پذیرش قرار گیرد.به گمان قوى ، دست تحریف گران و وارونه نویسان حقایق تاریخى در جعل چنین گزارش هایى بى تأثیر نبوده است . با این همه ، اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین «ع»در ایام جوانى به شهرهاى اصفهان و گرگان و... مسافرت کرده اند؛ به سبب اموردیگرى (غیر از شرکت در فتوحات ) بوده است یا اصلاً در عصر خلافت امام على «ع»بوده است ؛ چنان که «سهمى » نیز به این نکته اشاره کرده بود.

    تأثیر حضور یاران على «ع» در فتوحات

    درباره حضور گروهى از اصحاب على (ع) در بعضى از فتوحات ، باید گفت : اولاً،حضور آنان نمى تواند بدون اجازه و تمایل رهبرشان على (ع) بوده باشد. چنان که وقتى سلمان فارسى خواست از سوى عمر به حکومت مدائن گماشته شود، وى شرط پذیرش چنین مسؤولیتى را اجازه آن حضرت قرار داد.266 از این رو پرواضح است که اگرعلى «ع» نمى خواست یارانش در هیچ زمینه اى با خلافت همکارى داشته باشند،مى توانست آنان را از مساعدت با خلفا نهى کند.

    ثانیاً، با توجه به گستردگى کمّى فتوحات و انتشار سریع آوازه آیین اسلام درسرزمین هاى فتح شده ، حضور اصحاب على (ع) که همگى آنها از اصحاب برجسته آن حضرت از جهت تقواودانش به شمار مى آمدند و حتى بعضى از آنان هم ، مانند حجربن عدى 267 از قاریان قرآن بودند، مى توانست از جنبه ى به اصطلاح "تغلّبى " فتوحات ،(فتح با شمشیر) بکاهد و تا حدّى آن را صبغة "قلبى و ایمانى " (عرضه اسلام از طریق اقناع و هدایت خلق ) دهد.268 به تعبیر دیگر، چون زعامت جامعه اسلامى در دست دیگران بود و فتح بلاد به آن کمیّت و کیفیّتى که اگر امیرالمؤمنان «ع» سردمدار مسلمانان بود، صورت نمى گرفت و حضور شخص على (ع) نیز در فتوحات محذور داشت ، ازاین رو شرکت اصحاب على (ع) در نبردهاى این دوران و ترویج و تبلیغ احکام دین به وسیله آنان مى توانست تا اندازه اى خلها و کاستى هاى کارهاى تبلیغى و فرهنگى فتوحات را جبران و فتح قلب ها تا حدودى فتح با شمشیر را همراهى کند. چنان که یکى از محققان دراین باره مى نویسد:

    «در آن فتوحاتى که اگر برگزیدگان صحابه شرکت نمى جستند براى دین فرجام بدى داشت و براى مسلمانان ایجاد شرّ مى کرد؛ اما مشارکت این گروه ، زمینه اى را فراهم ساخت تا بسیارى از غیرعرب ها باتعالیم و آموزه هاى اسلام آشنا شوند و در نتیجه ، چنددهه اى نگذشته که علما و فقها و متفکران اسلامى از همین دسته پدیدار شدند».269

    دیدگاه مثبت امیرمؤمنان «ع» درباره فتوحات

    چنان که نگاشتیم ، ماهیت جهان شمول آیین اسلام واخبار غیبى و بشارت هاى پیامبر«ع»مبنى بر دست یابى مسلمانان بر سرزمین هاى کفر و نزدیکى عصر فتوحات به دوران حیات رسول خدا«ص» و در نتیجه ، منطبق بودن این فتوحات تا حد بسیارى با تعالیم قرآن و آموزه ها و سیره پیامبر«ص»، این معنا را در پى دارد که چنین فتوحاتى به طور اجمال ، موردتأیید آن حضرت بوده است و مشروعیت اجمالى آن از طرف آن بزرگوار امضا شده است .

    افزون بر این ، قرائن و شواهد دیگرى وجود دارد که بر دیدگاه مثبت على (ع)نسبت به فتوحات دلالت دارد که به اختصار به آن اشاره مى شود:

    1. فرمایش حضرت در ارتباط با اینکه خلیفه هرکارى که انجام مى داد با مشورت ونظرخواهى از وى انجام مى داد. چنان که مى فرماید: "کسى که بعد از ابوبکر زمامدار شددر کارها با من مشورت مى کرد و طبق دستور من کارها را انجام مى داد و در کارها ومسایل دشوار از من نظرخواهى مى کرد و مطابق نظر من عمل مى کرد. نه من کسى را سراغ دارم و نه اصحابم که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد».270 بنابراین فتوحات که ازمهم ترین مسایل خلافت بود271 با مشورت و نظرخواهى از آن حضرت به سامان مى رسید.

    2. چنان که در اوّل این نوشتار آوردیم ، على «ع» در موارد بسیارى که خلفا ـ در مسایل جنگى ـ از وى نظرخواهى مى کردند، حضرت مطابق مصلحت اسلام و مسلمانان نظرخویش را بیان مى کرد؛ اکنون اضافه مى کنیم که على «ع» درباره مسایل بعد از فتوحات نیزاز قبیل چگونگى بهره گیرى از سرزمین هاى فتح شده در موارد درخواستى مشاورهمى داد. چنان که نقل شده ، زمانى که عمر خواست زمین هاى عراق را بین مجاهدان تقسیم کند، با امیرالمؤمنان «ع» در این باره مشورت کرد؛ حضرت چنین نظر دادند: "اگر امروزآن را بخش کنى ، براى کسانى که بعد از ما مى آیند چیزى نخواهد ماند؛ اما آن را در دست آنان (صاحبان قبلى زمین ها) باقى گذار تا در آن کار کنند و براى ما و آیندگان هر دو باشد».272

    در خبر دیگرى آمده است که «على (ع) درباره مردم عراق (زمین هاى این منطقه )به سیره رفتار کرد که آن سیره ، ملاک و میزان براى دیگر زمین هاى فتح شده نیز بود»273 که گزارش هاى یاد شده حاکى از همکارى حضرت با خلفا در احکام و مسایل مربوط به فتوحات است .

    3. اگر امام على «ع» به طور مطلق با توسعه فتوحات مخالف بودند، مى بایست درعصر خلافتشان ، حدود مرزهاى کشور اسلامى را به مرزهاى زمان حیات پیامبر«ص»بازمى گردانند یا دست کم به مقوله مرزدارى و فرستادن افراد به نقاط دوردست سرزمین هاى فتح شده براى حفظ و حراست از مرزها و جنگ با کفار، توجه چندانى نداشته باشند. در حالى که حضرت نه تنها چنین سیاستى را درباره مناطق فتح شدهنداشتند، بلکه برخى از گزارش هاى تاریخى حکایت از اهتمام حضرت به مسأله مرزدارى دارد چنان که در جریان نبرد صفین ، زمانى که یک گروه چهارصد نفرى از یاران عبداللّه بن مسعود، اعلام عدم همیارى حضرت را در جنگ کردند و از وى درخواست رفتن به برخى از مناطق مرزى کردند، حضرت ضمن موافقت با این درخواست ، آنان راروانه مرزهاى رى نمودند.274 لذا این امر نیز نشان دهنده آن است که توسعه مرزهاى اسلامى در عصر خلفاى سه گانه اجمالاً مورد تأیید على «ع» بوده است .275

    4. سرانجام (چنان که نوشتیم ) همکارى برخى از یاران خاص حضرت ، همانندسلمان و عمار با دستگاه خلافت و نیز شرکت گروهى از اصحاب على «ع» در فتوحات تاجایى که برخى از آنان سمت فرماندهى نیز داشتند، نشان دهنده آن است که مجموعهکارهاى دستگاه خلافت روى هم رفته و با رعایت مصالح کلى جامعه اسلامى ، موردرضایت خاطر على «ع» بوده است .276 بنابراین اگر على (ع) در مجموع ، درباره فتوحات نظر مثبت نداشتند، نه درباره فتوحات و مسائل و آثار آن نظر مى دادند و نه باحضور بعضى از یارانش در کشورگشایى هاى خلفا موافقت کردند.

    از آن چه نگاشتیم ، روشن شد که دیدگاه على (ع) نسبت به فتوحات در مجموعمثبت بوده است . با این همه در مآخذ حدیثى شیعه ، روایاتى وجود دارد که بر حرمت وعدم مشروعیت فتوحات ناظر است . این روایات به طور کلّى به دو دسته تقسیم مى شوند:

    الف ـ روایاتى که مشروعیت جهاد ابتدایى را به اجازه امام عادل منوط مى دانند.277

    ب ـ روایاتى بر این دلالت دارند که ائمه : نه تنها شیعیان خود را براى شرکت درفتوحات تشویق نمى کردند، بلکه بر عکس ، آنان را از چنین اقدامى باز مى داشتند و حتیاجازه مرزدارى به آنان نمى دادند و کمک مالى آنان را در این باره گر چه نذر کرده بودند،نمى پذیرفتند.278

    در توجیه این روایات باید گفت ، افزون بر اینکه برخى از آنها مجهول یا مرسل هستند،279 تمام آنها (به جز یک روایت که از امیرالمؤمنان «ع» نقل شده است ) از امام سجّاد«ع» و امامان بعدى نقل شده است که بیانگر دیدگاه ائمه : درباره فتوحات عصربنى امیه و بنى عباس و عدم مشروعیت هرگونه همکارى با آنان در امر فتوحات است . ازاین رو روایات یاد شده بر بیان حکم فتوحات عصر خلفاى اولیه ناظر نیستند.

    اما روایتى که از امیرالمؤمنان «ع» نقل شده است ، چنین است :

    «لایخْرُج المسلم ُ فِى الجهاد مع مَن ْ لایُؤْمَن ْ عَلَى الحُکْم ِ، و لایَنْفَذ فى الفَى اَمرَاللّه ِ عزو جل ّفانّه ن ْ مـَات َ فِى ذَلکَ المَکان ِ کان مُعیناً لعدوِّنا فى حَبْس ِ حَقِنا و الاشاطة ِ بدِمـَائنا و میتتُه ُ میتة ٌجاهلیة ٌ؛280مسلمانان نباید در رکاب کسى که به حکم خدا ایمان ندارد و فرمان خداى (عزوجل ّ) را درباره غنایم جنگى اجرا نمى کند، به جهاد برود که اگر (برود و) کشته شود، دشمن ما را در حبس حقوق ما و ریختن خون هاى ما یارى نمود و مرگش ، هم چونمرگ دوران جاهلیت است ».

    این روایت گرچه بر فتوحات عصر خلفاى اولیه ناظر مى باشد؛ امّا با ادلّه و قرائنى کهبراى مشروعیت اجمالى فتوحات خلفاى یاد شده بیان شد، روشن گردید که فتوحاتاین دوران با اجازه على (ع) صورت گرفته است . از این رو فتوحات یاد شده تخصیصاًاز عموم روایت یاد شده خارج است ؛ چرا که خبر مذکور بر جهاد و فتوحاتى ناظر است که بدون اجازه و فرمان امام «ع» صورت گرفته باشد.

    کتاب نامه

    1. قرآن کریم

    2. نهج البلاغه ، تحقیق صبحى صالح ؛ چ 1، بیروت : [بى ن]، 1387 ه‍.ق .

    3. آوى ،حسین بن محمد بن ابى الرضا؛ ترجمة محاسن اصفهان ، تصحیح عباساقبال ؛ تهران : [بى ن]، 1328 132ش .

    4. آیینه وند، صادق ، فتوح در اسلام : فتح تغلبى ، فتح قلوب ، فصل نامه تاریخ اسلام ،سال اول ، ش 2، 1379ش .

    5. ابن ابى الحدید، عزالدین عبدالحمید بن محمد، شرح نهج البلاغه ، تحقیقابوالفضل ابراهیم ؛ [بى ج]، دارالاحیاء التراث العربى ،1385ه‍.ق .

    6. ابن ابى حاتم رازى ، کتاب الجرح والتعدیل ؛ چ 1، حیدر آباد: مطبعة جمعیة دائرة المعارف العثمانیة ، 1360ه‍.ق .

    7. ابن اثیر، عز الدین ابوالحسن على بن محمد الجزرى ؛ اسد الغابه ؛ بیروت :دارالفکر، 1409ه‍.ق .

    8. الکامل فى التاریخ ؛ تحقیق ابوالفداء عبدالله القاضى ؛ بیروت :دارالکتب العلمیة ، 1415ه‍.ق .

    9. ابن اعثم الکوفى ،ابومحمد احمد؛ کتاب الفتوح ؛ تحقیق على شیرى ؛ چ 1، بیروت :دارالاضواء، 1411ه‍.ق .

    10. ابن تغرى بردى ؛ النجوم الزهرة فى اخبار ملوک مصر والقاهرة ؛ [بى ج]، وزراة الثقافة والارشاد القومى ،[بى ت].

    11. ابن حجر عسقلانى ،احمد بن على ؛ الاصابة فى تمییز الصحابة ؛ تحقیق و تعلیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض ؛ چ 1، بیروت : دارالکتب العلمیة ،1415ه‍.ق .

    12. ابن حنبل ، احمد، المسند؛ تصحیح و تعلیق صدقى محمد جمیل العطار؛ چ 2،بیروت : دارالفکر،1414ه‍.ق .

    13. ابن خلدون ؛ عبدالرحمن ؛ تاریخ ابن خلدون ؛ چ 1، بیروت : دارالکتب العلمیة ، 1413ه‍.ق .

    14. ابن سعد؛ محمد؛ الطبقات الکبرى ، تحقیق عبدالقادر عطا، چ 1، بیروت :دارالکتب العلمیة ، 1410ه‍.ق .

    15. ابن سلام ؛ ابوعبید قاسم ؛ کتاب الاموال ؛ بیروت : دارالفکر،1408ه‍.ق .

    16. ابن شهر آشوب ؛ ابوجعفر محمد بن على ؛ مناقب آل ابى طالب ؛ بیروت :دارالاضواء، [بى ت].

    17. ابن طاووس ، على بن موسى بن جعفر بن محمد؛ کشف المحجّة لثمرة المهجة ؛تحقیق محمد حسون ؛ چ 2، قم : مکتب الاعلام الاسلامى ، 1375ش .

    18. ابن عبدالبر القرطبى ؛ الاستیعاب ؛ تحقیق على معوض وعادل احمد عبدالموجود؛چ 1، بیروت : دارالکتب العلمیة ، 1415ه‍.ق .

    19. ابن عبدالحکم ؛ ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله ؛ فتوح مصر واخبارها؛ تحقیق محمد الحجیرى ؛ بیروت : دارالفکر، 1420ه‍.ق .

    20. ابن عدى جرجانى ؛ الکامل فى ضعفاء الرجال ؛ تحقیق عادل احمد عبدالموجودوعلى محمد معوض ؛ چ 1، بیروت : دارالکتب العلمیة ، 1418ه‍.ق .

    21. ابن عمر الدار قطنى البغدادى ؛ ابوالحسن على ؛ الضعفاء والمتروکون ؛ تحقیق موفق بن عبدالله عبدالقادر؛ چ 1 ریاض : مکتبة المعارف ، 1404ه‍.ق .

    22. ابن کثیر دمشقى ؛ ابوالفداء اسماعیل ؛ البدایة والنهایة ؛ تحقیق وتعلیق مکتب تحقیق التراث ؛ بیروت : دار احیاء التراث العربى ، [بى ت].

    23. ابن نما الحلى ؛ نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله ؛ مثیرالاحزان ؛چ 3، قم : تحقیق نشر مدرسة الامام المهدى ، 1406ه‍.ق .

    24. ابن هشام ؛ عبدالملک ؛ السیرة النبویة ؛ تحقیق مصطفى سقا ودیگران ؛ چ 1،بیروت : دارالاحیاء التراث العربى ، 1415ه‍.ق .

    25. ابن هلال ثقفى ؛ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد سعید؛ الغارات ؛ تحقیق سیدعبدالزهراءالحسینى ؛ چ 1، قم : دارالکتب الاسلامى ، 1411ه‍.ق .

    26. اجتهادى ؛ ابوالقاسم ؛ بررسى وضع مالى و مالیة مسلمین ؛ تهران : سروش ، 1363ش .

    27. احمد زینى دحلان احمد؛ الفتوحات الاسلامیة ؛ چ 1، بیروت : دار صادر، 1417ه‍.ق .

    28. اردبیلى ؛ احمد بن محمد؛ الخراجیة ،جزء1، مجموعة «الخراجیات »؛ چ 1، قم :مؤسسة النشرالاسلامى ، 1413ه‍.ق .

    29. ازدى ؛ محمد بن عبدالله ؛ تاریخ فتوح الشام ؛ تحقیق عبدالمنعم عبدالله عامر؛[بى ج]، مؤسسة سجل العرب ،1970م .

    30. اسکافى ؛ ابوجعفر محمد بن عبدالله ؛ المعیار والموازنه ؛ تحقیق محمد باقرمحمودى ؛ چ 1، بیروت : [بى ن]، 1402ه‍.ق .

    31. اصفهانى ؛ ابونعیم احمد بن عبدالله ؛ ذکر اخبار اصفهان ؛ لیدن : مطبعة بریل ، 1931م .

    32. انصارى ؛ مرتضى ؛ المکاسب ؛ چ 3، قم : منشورات مکتبة العلامة ، 1368ش .

    33. بحرالعلوم ؛ سید محمد مهدى ؛ الفوائد الرجالیة ؛ تحقیق وتعلیق : محمد صادق بحر العلوم و حسین بحرالعلوم ؛ چ 1، نجف : مطبعة الا داب ، 1385ه‍.ق .

    34. بغدادى ؛ ابوبکر احمد بن على الخطیب ؛ تاریخ بغداد؛ قاهره : مکتبة الخانجى ،1349ه‍.ق .

    35. بکرى اندلسى ؛ عبدالله عبدالعزیز؛ معجم مااستعجم ؛ تحقیق مصطفى السقا؛ چ 3،بیروت : عالم الکتب ، 1403ه‍.ق .

    36. بلاذرى ؛ احمدبن یحیى بن جابر؛ فتوح البلدان ؛ تعلیق رضوان محمد؛ بیروت :دارالکتب العلمیة ، 1389ه‍.ق .

    37. تسترى ؛ محمد تقى ؛ قاموس الرجال ؛ چ 2، قم : مؤسسة النشر الاسلامى ؛ 1410ه‍.ق .

    38. جعفریان ؛ رسول ؛ تاریخ سیاسى اسلام (تاریخ خلفا)؛ چ 1، قم : دلیل 1380ش .

    39. حر عاملى ؛ محمد بن الحسن ؛ وسائل الشیعة ؛ تصحیح و تحقیق عبدالرحیم شیرازى ؛ چ 5، تهران : مکتبة الاسلامیة ، [بى ت].

    40. حسینى عاملى ؛ سید محمد جواد؛ مفتاح الکرامة ؛ بیروت : داراحیاء التراث العربى ، [بى ت].

    41. حموى ، تقى الدین ؛ ثمرات الاوراق فى المحاضرات ؛ چاپ شده در حاشیه کتاب «المستطرف »، [بى ج]، دارالاحیاء التراث العربى ، [بى ت].

    42. حموى ؛ یاقوت بن عبدالله ؛ معجم البلدان ؛ تحقیق فرید عبدالعزیز الجندى ؛ چ 1،بیروت : دارالکتب العلمیة ، 1410ه‍.ق .

    43. حمیرى ؛ عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد، تصحیح مرتضى اردکانى و محمدحسن نجف آبادى ؛ تهران : اسلامیه ، [بى ت].

    44. خوارزمى ؛ ابوالمؤید موفق بن احمد المکى ؛ مقتل الحسین ؛ تحقیق ؛ محمدالسماوى ؛ چ 1، قم : انوارالهدى ، 1414ه‍.ق .

    45. دینورى ؛ ابو حنیفه احمدبن داود؛ الاخبار الطوال ؛ تحقیق عبدالمنعم عامر؛ چ 1،قاهره : دارالکتب العربیة ، 1960م .

    46. ذهبى ؛ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان ؛ میزان الاعتدال ؛ تحقیق على محمدالبجاوى ؛ [بى ج]، دارالفکرالعربى ،[بى ت].

    47. ذهبى ؛ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ؛ العبر فى خبر من عبر؛ چ 1،بیروت : دارالفکر، 1418ه‍.ق .

    48. رافعى قزوینى ؛ عبدالکریم بن محمد؛ التدوین فى اخبار قزوین ؛ تحقیق عزیز الله العطاردى ؛ بیروت : دارالکتب العلمیة ، [بى ت].

    49. سبط بن جوزى ؛ یوسف بن فرغلى بن عبدالله البغدادى ؛ تذکرة الخواص ؛ تهران :مکتبة نینوى الحدیثة ، [بى ت].

    50. سهمى ؛ ابوالقاسم حمزة بن یوسف بن ابراهیم ؛ تاریخ جرجان ؛ چ 2، حیدر آباددکن : مطبعة مجلسى 1378ه‍.ق .

    51. سیوطى ؛ جلال الدین عبدالرحمن ؛ تاریخ الخلفاء؛ تحقیق محمدمحیى الدین عبدالحمید؛ چ 1، قم : منشورات الشریف الرضى ، 1370ش .

    52. شریف قرشى ؛ باقر؛ حیاة الامام الحسن بن على «ع»؛ چ 1، بیروت : دارالبلاغة ،1413ه‍.ق .

    53. صدوق ؛ ابو جعفر محمد على بن الحسین بن بابویه ؛ الخصال ؛ ترجمه و تصحیح :سید احمد فهرى زنجانى ؛ تهران : اسلامیه ،[بى ت].

    54. من لایحضره الفقیه ؛ تحقیق و تعلیق سید حسن موسوى خرسان ؛تهران : دار الکنب العلمیة ، 1410ه‍.ق .

    55. الشرایع ؛ [بى ج]، دارالحجة للثقافة ، 1416ه‍.ق .

    56. طباطبایى بروجردى ؛ سیدحسین ؛ جامع احادیث الشیعة ؛ قم : مؤلف ، 1365ش .

    57. طبرسى ؛ ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب ؛ لاحتجاج ؛ تحقیق سیدمحمدباقرموسوى خرسان ؛ چ 2، بیروت : مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1410ه‍.ق .؛ و نیزتحقیق ابراهیم بهادرى ومحمد هادى به ؛ چ 2، تهران : نشر اسوه ، 1416ه‍.ق .

    58. طبرى ؛ ابو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک ؛ چ 5، بیروت : مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1409ه‍.ق .

    59. طوسى ؛ ابوجعفر محمد الحسن بن على ؛ اختیار معرفة الرجال ؛ تصحیح و تعلیق حسن المصطفوى ؛ مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ه‍.ق .

    60. تهذیب الاحکام ؛ تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى ؛ چ 1، تهران :مکتبة الصدوق ، 1376ه‍.ق .

    61. فتال نیشابورى ؛ محمد؛ روضة الوعظین ؛ تصحیح و تعلیق حسین اعلمى ؛ چ 1،بیروت : مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1416ه‍.ق .

    62. قاضى ابو یوسف ؛ یعقوب بن ابراهیم ؛ کتاب الخراج ؛ تحقیق طه عبدالرؤوف سعدو سعد حسن محمد؛ [بى ج]، مکتبة الازهریة للتراث ، 1420ه‍.ق .

    63. کرد على ؛ محمد؛ الاسلام والحضارة العربیة ؛ قاهره : مطبعة المصریة ، 1354ه‍.ق .

    64. کلینى ؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق ؛ الفروع من الکافى ؛ چ 2، تصحیح وتعلیق على اکبر غفارى ؛ چ 2، تهران : دارالکتب الاسلامیة ، [بى ت].

    65. مافروخى اصفهانى ؛ مفضل بن سعد بن حسین ؛ محاسن اصفهان ؛ تصحیح سیدجلال الدین حسینى تهرانى ؛ تهران : مطبعة مجلسى ،1352ه‍.ق .

    66. مجلسى ؛ محمد باقر؛ بحارالانوار؛ چ 2، بیروت : مؤسسة الوفاء، 1403ه‍.ق .

    67. مجلسى ؛ محمد تقى ؛ روضة المتقین ؛ تعلیق سید حسین موسوى کرمانى وعلى پناه اشتهاردى ؛ قم : بنیاد فرهنگ اسلامى ، [بى ت].

    68. مدرسى طباطبایى ؛ حسین ؛ زمین در فقه اسلامى ؛ تهران ؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1362ش .

    69. مدنى شیرازى ؛ صدر الدین سید على خان ؛ الدرجات الرفیعة فى طبقات الشیعة ؛قم : مکتبة بصیرتى ، 1397ه‍.ق .

    70. مرتضى عاملى ، سید جعفر؛ الحیاة السیاسیة للامام الحسن 7؛ قم : انتشارات اسلامى ، 1405ه‍.ق .

    71. مشارکت گروه هاى مخالف در حکومت ؛ فصل نامه مطالعات تاریخى ؛ سال اول ، ش 3، ،1368ش .

    72. مزى ، جمال الدین ابوالحجاج یوسف ؛ تهذیب الکمال فى اسماء الرجال ؛ تحقیق بشار عواد معروف ؛ چ 1، بیروت : مؤسسة الرسالة ، 1413ه‍.ق .

    73. مسعودى ؛ ابوالحسن على بن الحسین ؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق

    سعید محمد اللحام ؛ چ 1، بیروت : دارالفکر، 1421ه‍.ق .

    74. مصباح یزدى ؛ محمد تقى ؛ آذرخشى دیگر از آسمان کربلا؛ چ 1، قم : مؤسسة آموزشى وپژوهشى امام خمینى 1، 1379ش .

    75. معروف حسنى ؛ هاشم ؛ سیرة الائمة الاثنى عشر؛ چ 6، بیروت : دارالتعارف للمطبوعات ، [بى ت].

    76. مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان ؛ الاختصاص ؛ تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى ؛ چ 1، قم : المؤتمرالعالمى لالفیة الشیخ المفید، 1413ه‍.ق .

    77. الارشاد؛ تحقیق مؤسسة آل البیت : لاحیاء التراث ؛ چ 1، قم :المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، 1413ه‍.ق .

    78. مقدسى ؛ مطهر بن طاهر؛ البدء والتاریخ ؛ [بى ج]، مکتبة الثقافة الدینیة ،[بى ت].

    79. مقریزى ؛ تقى الدین ابوالعباس احمد بن على ؛ کتاب المواعظ و الاعتباربذکرالخطط والا ثار (الخطط المقریزیة )؛ بغداد: مکتبة المثنى ، [بى ت].

    80. منقرى ؛ نصر بن مزاحم ؛ وقعة صفین ؛ تحقیق و شرح عبدالسلام هارون ، چ 2،قاهره : المؤسسة العربیة الحدیثة ، 1382ه‍.ق .

    81. موحد ابطحى ؛ سید حجت ؛ ریشه ها و جلوه هاى تشیع و حوزه علمیه اصفهان ؛اصفهان : دفتر تبلیغات المهدى (عج )، 1418ه‍.ق .

    82. موسوى خوانسارى اصفهانى ؛ محمد باقر؛ روضات الجنات ؛ قم : اسماعیلیان ،1390ه‍.ق .

    83. موسوى خویى ؛ ابوالقاسم ؛ معجم رجال الحدیث ؛ بیروت : دار الزهراء، 1403ه‍.ق .

    84. محاضرات فى الفقه الجعفرى ؛ تحریر سیدعلى حسینى شاهرودى ؛ چ 1، قم : دارالکتاب الاسلامى ، 1408ه‍.ق .

    85. نجفى ؛ محمد حسن ؛ جواهرالکلام ؛ تحقیق و تعلیق : عباس قوچانى ؛ چ 7، بیروت :داراحیاء التراث العربى ، 1411ه‍.ق .

    86. واقدى ؛ ابوعبدالله ؛ فتوح الشام ؛ راجعه و قدم له : عبد الرؤوف سعد؛ اسکندریه :دارابن خلدون ،[بى ت].

    87. واقدى ؛ محمد بن عمر؛المغازى ؛ تحقیق مارسدن جونز؛ قم : مرکز الاعلام الاسلامى ،1414ه‍.ق .

    88. یعقوبى ؛ احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح ؛ تاریخ الیعقوبى ؛ چ 1،قم : منشورات الشریف الرضى ، 1373ش .

    156. فارغ التحصیل کارشناسى ارشد تاریخ .

    157. ر.ک : سیدجعفر مرتضى عاملى ، الحیاة السیاسیة للامام الحسن 7، ص 114ـ117، رسول جعفریان ، تاریخسیاسى اسلام (تاریخ خلفا)، ج 2، ص 188ـ194.

    158. ابو محمد احمد بن اعثم الکوفى ، کتاب الفتوح ، تحقیق : على شیرى ، ج 1، ص 79به بعد و احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى ، فتوح البلدان ، تعلیق رضوان محمد، ص 115به بعد.

    159. چنان که حضرت در این باره مى فرماید:«هل احد منهم اشد لها مراسا واقدم فیها مقاما منى ، لقد نهضت فیها ومابلغت العشرین ؛ آیا یکى از آنها (قریش ) تجربه هاى جنگى دشوار مرا دارد؟ و آیا در پیکار توانست ازمن پیشى بگیرد؟ هنوز بیست ساله نشده بودم که در میدان نبرد حاضربودم ». (نهج البلاغه ، تحقیق صبحى صالح ، خطبه 27).

    160. حضرت نیز در این زمینه مى فرماید:«و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند،اگر عرب تماما در کارزار با من رو برو شوند به آنان پشت نمى کنم ». (نهج البلاغه ، همان ، نامه 45).

    161. ابن اعثم ، همان ، ج 1، ص 80ـ81؛ محمدبن عبداللّه الازدى ، تاریخ فتوح الشام ، تحقیق عبدالمنعم عبدالله عامر، ص 4ـ54 و احمد بن ابى یعقوب بن وهب بن واضح (یعقوبى )، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 133.

    162. سرزمینى است در ناحیه شام در سمت دره اى که رود اردن به آن مى ریزد. (یاقوت بن عبداللّه حموى ، معجم البلدان ، تحقیق : فرید عبدالعزیز الجُنْدى ، ج 5، ص 497).

    163. خالد بن سعید بن عاص بن امیه از تیره بنى امیه بود که اعتقاد به ولایت و امامت امیرمؤمنان «ع» داشت و ازیاران و شیعیان آن حضرت به شمار مى آید. وى هنگام رحلت پیامبر«ص» در مأموریت یمن بود. پس ازرحلت پیامبر«ص» به مدینه بازگشت . ابوبکر به او و بردارش ، ابان بن سعید گفت :«چرا مأموریت خود را رهاکردید؟ به آنجا باز گردید». آنان در جواب گفتند:«پس از رسول خدا«ص» براى هیچ کس کار نمى کنیم ».(عزالدین ابوالحسن على بن محمد الجزرى (ابن اثیر)، اسد الغابه ، ج 1، ص 575). وى به نزد على «ع» رفت وگفت : بیا با تو بیعت کنم . به خدا در میان مردم ، کسى از تو سزاوارتر به جانشینى محمد«ص» نیست (یعقوبى ،همان ، ج 2، ص 126). در روایتى طولانى که شیخ صدوق در «الخصال » و طبرسى در «الاحتجاج » آورده اند،خالد را از منکران بیعت با ابوبکر و از معترضان بر او شمرده اند. وى در خطبه اى که در جمع مردم ایراد کرد،خطاب به ابوبکر گفت :«اى ابوبکر! از خدا بترس که آنچه رسول خدا«ص» درباره على «ع» پیش از این فرموده است نیکو مى دانى . آیا نمى دانى در روز جنگ با بنى قریظه ، آن زمان که همه ما اطراف آن حضرت را گرفته بودیم ، آن حضرت به عده اى از مردان با شخصیت از ما متوجه شده و فرمود: اى گروه مهاجران و انصار! شمارا به امرى سفارش مى کنم که در نگهداریش بکوشید و دستورى به شما مى دهم که آن را بپذیرید. آگاه باشیدکه على پس از من فرمانده شما است و جانشین من در میان شما است . این سفارش را پروردگارم به منفرموده است و اگر شما این سفارش مرا درباره على نگهدارى نکنید و او را پشتیبانى و یارى نکنید در احکام خود اختلاف خواهید کرد و کار دینتان بر شما آشفته شود و بدترین شما زمام کارتان را به دست گیرد. آگاه باشید که تنها خاندان من وارث امر من هستند و گوینده و بیان کننده امر امت من هستند...». (ابوجعفر محمدبن على بن الحسین ، الخصال ، ترجمه و تصحیح سیداحمد فهرى زنجانى ، ص 541ـ544 و طبرسى ،الاحتجاج ، تحقیق سید محمد باقر موسوى خرسان ، ج 1، ص 75ـ76).

    164. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى ، تحقیق عبدالقادر عطا، ج 4، ص 73 و ابوجعفر محمد بن جریر طبرى ،تاریخ الامم و الملوک ، ج 2، ص 586. طبرى مدت خوددارى از بیعت را دو ماه و ابن ابى الحدید مدت آن رایک سال ذکر کرده است . (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم ، ج 6، ص 41).

    165. ابن اثیر، همان ، ج 2، ص 575.

    166. محمد کردعلى ، الاسلام و الحضارة العربیة ، ج 2، ص 109.

    167. محمد بن سعد، همان ، ج 4، ص 73 و بلاذرى ، همان ، ص 116.

    168. ابوحنیفه احمد بن داود الدینورى ، الاخبار الطوال ، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص 120؛ ابن اعثم ،همان ، ج 1،ص 95 و ابن اثیر، همان ، ج 4، ص 601.

    169. ابن عبدالبر القرطبى ، الاستیعاب ، تحقیق على معوَّض و عادل احمد عبدالموجود، ج 3، ص 333 و ابن اثیر، همان ، ج 4، ص 66.

    170. طبرى ، همان ، ج 2، ص 597.

    171. شیخ صدوق ، الخصال ، ج 2، ص 424 و محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص ، تصحیح وتعلیق على اکبر غفارى ، ص 173.

    172. سیوطى ، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید، ص 106.

    173. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 157ـ158 و ابن ابى الحدید، همان ، ج 2، ص 159 و ج 9، ص 29ـ30.

    174. مسعودى ، مروج المذهب و معادن الجوهر، تحقیق سعید محمد اللّحام ، ج 2، ص 311. بلاذرى نیز به این موضوع به صورت اختصار اشاره کرده است : عمر از على «ع» خواست براى فرماندهى سپاه اسلام به قادسیه برود، اما على «ع» تقاضاى عمر را ردّ کرد. (بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 255).

    175. مسعودى ، همان ، ج 2، ص 310.

    176. نهج البلاغه ، صبحى صالح ، خ 146؛ احمد ابن اعثم ، همان ، ج 2، ص 293ـ295 و ابوحنیفه دینورى ، همان ،ص 34ـ135؛ طبرى ، همان ، ج 3، ص 212 و ابن ابى الحدید، همان ، ج 9، ص 100ـ101.

    177. نهج البلاغه ، خ 134؛ یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 1334 و ابن ابى الحدید، همان ، ج 8، ص 296ـ298.

    178. ابوعبداللّه واقدى ، فتوح الشام ، راجعه و قدم له عبدالرؤوف سعد، اسکندریه ، ج 1، ص 306؛ تقى الدین حموى ، ثمرات الاوراق فى المحاضرات ، چاپ شده در حاشیه کتاب «المستطرف »، ج 2.

    179. ابن اعثم ، همان ، ج 2، ص 320ـ321.

    180. همان ، ص 274.

    181. واقدى ، همان ، ج 2، ص 251؛ طبرى ، همان ، ج 3، ص 121ـ124؛ ابوحنیفه دینورى ، همان ، ص 126 وعبدالکریم بن محمد الرافعى القزوینى ، التدوین فى اخبار قزوین ، تحقیق عزیز اللّه العطاردى ، ج 1، ص 78.

    182. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبى ، العبر فى خَبَر من عَبَرَ، ج 1، ص 26.

    183. ابوحنیفه دینورى ، همان ، ص 136؛ مطهّر بن طاهر المَقْدِسى ، البدء و التاریخ ، ج 5، ص 182 و ابن عبدالبرالقرطبى ، همان ، ج 1، ص 394.

    184. ابن اعثم ، همان ، ج 2، ص 277 و بلاذرى ، همان ، ص 373. بلاذرى حذیفه را فرمانده جناح چپ سپاه عمار مى داند.

    185. ابن عبداللّه القرطبى ، ج 1، ص 240 و 394 و ابن اثیر، اسدالغابه ، ج 1، ص 468.

    186. واقدى ، همان ، ج 2، ص 73؛ ابن عبدالبر القرطبى ، همان ، ج 4، ص 43 و ابن اثیر، همان ، ج 4، ص 447.

    187. همان ، ص 117.

    188. ابوحنیفه دینورى ، همان ، ص 183.

    189. همان ، ص 121.

    190. بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 264 و طبرى ، همان ، ج 3، ص 140.

    191. واقدى ، همان ، ج 1، ص 297.

    192. همان ، ج 2، ص 73.

    193. همان ، ص 118.

    194. ابن اعثم ، همان ، ج 2، ص 277 و بلاذرى ، همان ، ص 373.

    195. همان ، ص 275 و ابوحنیفه دینورى ، همان ، ص 130.

    196. ابوحنیفه دینورى ، الاخبار الطوال ، ص 120.

    197. از بزرگ ترین و مشهورترین و بهترین شهرهاى دیار بکر. (یاقوت حموى ، معجم البلدان ، ج 1، ص 76)

    198. مشهورترین شهر دیار بکر. (همان ، ج 6، ص 273).

    199. ابن اعثم ، کتاب الفتوح ، ج 1، ص 259.

    200. یعقوبى ، تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 142.

    201. واقدى ، فتوح الشام ، ج 1، ص 361.

    202. همان ، ج 2، ص 73.

    203. ابن اعثم ، همان ، ج 1، ص 210ـ211 و بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 264. ابن اعثم ، حجر را فرمانده جناح چپ نوشته است .

    204. ابن اثیر، اسدالغابه ، ج 1، ص 461.

    205. بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 5، ص 268 و طبرى ، تاریخ الامم و الملوک ، ج 4، ص 205. حجر در این باره مى گوید: آگاه باشید به خدا سوگند، اگر مرا در این سرزمین بکشید، من نخستین سوارى بودم که این سرزمین رافتح کردم و نخستین کسى بودم که سگ هاى این سامان بر من بانگ زدند.

    206. براء بن عازب یکى دیگر از شیعیان على (ع) و از راویان مورد اعتماد است که روایات بسیارى از او درمنابع شیعى و سنّى نقل شده است . از جمله این روایات ، حدیث غدیر است که چندین نفر از تابعین آن را ازوى نقل کرده اند (عبدالحسین احمد الامینى النجفى ، الغدیر، ج 1، ص 18ـ20). برقى او را از اصحابپیامبر«ص» و یاران خاص و برگزیده على (ع) شمرده است . (سیدمحمد مهدى بحرالعلوم ، الفوائدالرجالیة ، تحقیق و تعلیق محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم ، ج 2، ص 126).

    چنان که مرحوم شیخ طوسى نیز او را از اصحاب پیامبر7 و على (ع) به شمار آورده است (ابوجعفرمحمد بن حسن الطوسى ، رجال الطوسى ، تحقیق و تعلیق سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم ، ص 8 و 35). براءاز کسانى است که پس از سقیفه ، شب هنگام در مسجد پیامبر«ص» به اتفاق مقداد، عبادة بن صامت ، سلمان ،ابوذر، حذیفه ، و ابوالهیثم بن التیهان جلسه مخفى تشکیل داد تا در مسأله بیعت انجام شده با ابوبکر اندیشه کنند. وى در این باره مى گوید: من همواره بنى هاشم را دوست مى داشتم . زمانى که پیامبر«ص» رحلت کرد،نگران بودم که امر خلافت از بنى هاشم خارج شود، پس چنان در شگفتى و حیرت فرو رفتم که حیرت کنندگان فرو مى روند. (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 219ـ220 و ج 2، ص 51ـ52؛ ر.ک : ر.ک : محمدتقى تسترى ، قاموس الرجال ، ج 2، ص 257ـ265 و سیدابوالقاسم موسوى خویى ، معجم رجال الحدیث ، ج 3،ص 277ـ279).

    207. بلاذرى ، همان ، ص 373 و ابن اعثم ، ج 2، ص 277.

    208. همان ، ص 317ـ318.

    209. زید بن صُوحان از یاران با فضیلت و دیندار على (ع) و از بزرگان قبیله خود بود که در جنگ جمل دررکاب على (ع) شربت شهادت نوشید. وى از کسانى است که پیامبر«ص» درباره جانبازى وى و از دست دادن دستش خبر داده بود. (ابن عبدالبر القرطبى ، الاستیعاب ، ج 2، ص 124ـ125 و ابن اثیر، همان ، ج 7 2ص 139).کشّى ، خبرى از امام صادق 7 درباره گفت وگوى على (ع) بازید در لحظات پایانى عمر وى در روز جنگ جمل آورده است که حاکى از اعتقاد راسخ زید به مقام امامت و ولایت آن حضرت است (طوسى ، اختیار معرفة الرجال ، تصحیح و تعلیق حسن المصطفوى ، ص 66ـ67 و ابوالقاسم خویى ، همان ، ج 7، ص 342ـ343). خطیب بغدادى ، درباره زید مى نویسد: زید شب ها را به عبادت و روزها را به روزه دارى سپرى مى کرد و شب هاى جمعه رااحیاء مى داشت . (ابوبکر احمد بن على الخطیب البغدادى ، تاریخ بغداد، ج 8، ص 439).

    210. ابن عبدالبر القرطبى ، الاستیعاب ، ج 2، ص 125 و ابن اثیر، اسدالغابه ، ج 2، ص 140.

    211. طبرى ، همان ، ج 3، ص 323.

    212. همان ، ص 351ـ352؛ محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آل البیت :، ج 2،ص 73؛ عبداللّه عبدالعزیز البکرى الاندلسى ، معجم ما استعجم ، تحقیق مصطفى السقّا، ج 1، ص 276 (ذیل کلمه : بَلَنْجَر)؛ ابوالمؤید الموفق بن احمد المکّى (اخطب خوارزم )، مقتل الحسین ، تحقیق محمد السماوى ،ج 1، ص 323؛ محمد بن الفتّال النیشابورى ، روضة الواعظین ، تصحیح و تعلیق حسین الاعلمى ، ص 197 و نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة اللّه بن نما الحلّى ، مثیر الاحزان ، ص 47.

    213. ابن عبدالبر القرطبى ، همان ، ج 1، ص 241 و احمد بن على بن حجر العسقلانى ، الاصابة فى تمییز الصحابة ،تحقیق و تعلیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوّض ، ج 1، ص 412.

    214. ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفى )، الغارات ، تحقیق سیدعبدالزهراء الحسینى ،ص 203؛ یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 126 و طبرسى ، الاحتجاج ، ج 1، ص 84.

    215. حضرت در این باره مى فرماید:«به خدا سوگند، هرگز فکر نمى کردم و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعداز پیامبر«ص» این امر (امامت و رهبرى ) را از خاندان او بگردانند (و در جاى دیگر قرار دهند) و خلافت را ازمن دور سازند. آن چیزى که مرا کاملاً شگفت زده کرد، هجوم و اجتماع مردم در اطراف فلانى (ابوبکر) بود کهبا او بیعت کنند. (در چنین شرایطى ) دست نگه داشتم تا اینکه دیدم گروهى از اسلام برگشته و مى خواهند دین محمد«ص» را نابود سازند. پس ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم ، باید شاهد نابودى یا شکاف در اسلامباشم که مصیبت آن براى من بزرگ تر بود از محرومیت از خلافت و حکومت بر شما که بهره چند روزه دنیا است وزوال پذیر و تمام شدنى است ؛ چنان که سراب از بین مى رود یا ابرها از هم مى پاشند. سپس در این پیشامدها به پاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.» (نهج البلاغه ، تحقیق صبحى صالح ، نامه 62 و ابن هلال ثقفى ، الغارات ، ص 202 و ص 203 با کمى تفاوت در عبارات ). در جاى دیگر مى فرماید:

    «... به خدا سوگند، اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمى رفت که بار دیگرکفر و بت پرستى به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود با آنان به گونه دیگرى رفتار مى کردیم .»(ابن ابى الحدید، همان ، ج 1، ص 307 و ر.ک : شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 246).

    216. ر.ک : مشاوره هاى آن حضرت در جریان فتح «نهاوند» و «بیت المقدس » که مآخذ آن در صفحه هاى گذشته بیان شد. چون سخنان امام 7 درباره فتح نهاوند مهم و در نهج البلاغه نیز آمده است ، در اینجا آورده مى شود. چون عمر درباره فتح نهاوند از على «ع»نظرخواهى کرد، حضرت در این زمینه فرمود: "یارى کردن وخوار کردن این امر به انبوهى و کمى سپاه نبوده است (هم چون نبردهاى صدر اسلام ). دین خدا است که خداآن را پیروزى داد و لشکر خداست که آماده اش کرد و یارى اش فرمود؛ تا آنجا که به مرتبه اى رسید که بایدبرسد و آشکار شد در جایى که باید نمایان شود و ما از خدا وعده پیروزى داریم و خدا به وعده خویش وفاکرده لشکرش را یارى مى فرماید. جایگاه زمامدار مملکت در این کار، مانند رشته مهره است که آن را گردآورده ، به هم پیوند مى دهد؛ سپس اگر رشته بگسلد، مهره ها از هم پراکنده شود و از میان رود، هرگز همه آنهافراهم نیاید. اگرچه امروز عرب اندک است ، اما به سبب دین اسلام و همبستگى و اجتماع ، بسیار و نیرومندهستند. پس تو همانند میله وسط آسیاب باش و عرب را چون آسیاب سنگ گرد خود بگردان ، آنان را به جنگ درآورده ، خود به کارزار نرو؛ چون اگر تو از این زمین بیرون روى ، عرب از اطراف و نواحى آن پیمان تو راشکسته ، تا جایى که نگاه دارى مرزها که در پشت سر گذاشته اى ، براى تو از رفتن به کارزار مهم تر مى شود.همانا عجم اگر تو را ببیند، مى گویند این ریشه عرب است ، اگر آن را بِبُرید، آسودگى خواهید یافت و این اندیشه ، حرص آنان را بر تو و طمع شان را درباره تو سخت تر مى کند؛ اما اینکه گفتى که آنان آمده اند تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودى خداى سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است و او بر دگرگون ساختن آنچه خود ناپسند مى داند، تواناتر است ، امّا آنچه درباره بسیارى عدد آن گفتى ، ما در گذشته به خاطربسیارى عددنمى جنگیدیم ، بلکه به کمک و یارى خداوند متعال مى جنگیدیم .» (نهج البلاغه ، همان ، خطبه 146).

    217. البته در مواردى نیز که فرمانده فتوحات ، افرادى همچون خالد بن ولید و سعید بن عاص بودند، اعمالى ازآنان سر مى زد که در شأن انسان نبود تا چه برسد که مسلمان باشند؛ ولى این گونه موارد را مى توان استثنایى به حساب آورد. چند نمونه ى ذیل حاکى از این ادّعا است :

    الف ) خالد بن ولید در سال 15هجرى با اهل قِنَّسرین مصالحه کرد به شرط آنکه قلعه و دیوار شهر را ویران کندو چنین هم کرد (طبرى ، همان ، ج 3، ص 98).

    ب ) ابن اثیر مى نویسد:«چون ایرانیان ، هجوم اعراب و غارت آنان را در عراق دیدند به رستم و فیروزان که هردو از فرماندهان ایرانى بودند، گفتند: اختلاف و کشمکش شما دو سردار به جایى رسیده که ایران را تباه وایرانیان را خوار نموده اید. (ابن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ج 2، ص 294).

    ج ) سعید بن عاص در جریان فتح گرگان در سال 30هجرى به اهالى شهر امان داد به شرط این که حتى یک تناز آنان کشته نشود؛ امّا حصار شهر را که گشود، جز یک تن ، تمام آنان را کشت . (طبرى ، همان ، ج 3، ص 324).

    218. برخوردارى مسلمانان از ایمان قوى و اراده آهنین در اهداف خویش در کنار پاى بندى آنان به دستورهاى شریعت و سنّت هاى پیامبر«ص» حتى از دید دشمنان نیز مخفى نمانده بود.

    کشیش بزرگ مسیحیان در پاسخ هِرَقْل امپراطور روم که پرسید: چرا ما رومیان با این سابقه درخشان و تجربه ونیرو در امر جنگاورى (که زمانى بر ایران غالب شدیم ) امروز در مقابل یک مشت عرب ذلیل شده ایم ،گفت :«این گروه عرب ، فرمانبر پروردگارشان و پیرو دینشان هستند. آنان شب زنده داران شب و روزه داران روزهستند و لحظه اى از یاد خداى شان و از درود فرستادن بر پیامبرشان غافل نمى شوند و در بین آنان ظلم و ستم نیست . آنان به یکدیگر تکبر نمى کنند. راستگویى ، شعارشان و عبادت ، جامه شان مى باشد. اگر بر ما حمله آورند (تا پیروز نشوند) بر نمى گردند و اگر ما بر آنان حمله بردیم ، پشت بر ما نمى کنند. آنان دنیا را منزل گاه فناو آخرت را سراى بقا مى دانند.» (واقدى ، همان ، ج 1، ص 205).

    هم چنین در جریان فتح مصر، نمایندگان مقوقس حاکم مصر در جواب وى که پرسید مسلمانان را چگونه یافتید، گفتند: "قومى را دیدیم که مرگ نزد آنان از زندگى و فروتنى در پیشگاه آنان ، محبوب تر از فخر فروشى است . هیچ یک از آنان رغبتى و نیازى به دنیا ندارد. بر خاک نشیند و سواره غذا مى خورند. فرمانده آنان (درمقام و منزلت ) همانند یکى از آنان است . مِهْتر آنان از کِهْتر آنان و آقاى شان از بنده شان شناخته نمى شوند وچون وقت نماز فرا مى رسد، هیچ کس از شرکت در آن باز نمى ماند... آنان در نمازشان خاشع هستند." (ابن تغرى بردى ، النجوم الزاهرة فى اخبار ملوک مصر و القاهرة ، ج 1، ص 11).

    219. طبرى ، همان ، ج 3، ص 34.

    220. احمد بن على المقریزى ، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخِطَط و الاثار (الخطط المقریزیة )، ج 1، ص 291و ابن تغرى بردى ، همان ، ج 1، ص 13.

    221. طبرى ، تاریخ الامم و الملوک ، ج ، ص 235.

    222. طبرى ، همان ، ج 5، ص 1982؛ عبدالرحمن بن عبدالحکم ، فتوح مصر و اخبارها، تحقیق محمد الحجیرى ،ص 272؛ مقریزى ، همان ، ج 1، ص 77 و ابوالقاسم اجتهادى ، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین ،ص 135ـ136.

    223. همان ، ص 300.

    224. «ن َّ اللّه َ اشْتَرى مِن َ الْمُؤْمِنِین َ أَنْفُسَهُم ْ وَ أَمْوالَهُم ْ بِأَن َّ لَهُم ُ الْجَنَّة َ یقاتِلُون َ فِى سَبِیل ِ اللّه ِ فَیقْتُلُون َ وَ یُقْتَلُون َوَعْداً عَلَیه ِ حَقًّا فِى التَّوْراة ِ وَ النْجِیل ِ وَ الْقُرْآن ِ» (توبه ، 111).

    225. توبه ، 112.

    226. کلینى ، الفروع من الکافى ، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى ، ج 5، ص 22؛ ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابى طالب ، ج 4، 159؛ طبرسى ، الاحتجاج ، تحقیق ابراهیم بهادرى و محمدهادى به ، ج 2، 144؛ طوسى ، تهذیبالاحکام ، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى ، ج 6، ص 146. در تهذیب به جاى «عَبّاد بصرى »، تعبیر «رَجُل ٌ»آمده است .

    227. کلینى ، همان ، ص 19؛ شیخ طوسى ، همان ، ج 6، ص 139.

    228. شیخ صدوق ، الخصال ، ص 180ـ181؛ یعقوبى ، همان ، ج 2، ص ؛51ابن هشام ، السیرة النبویة ، تحقیق مصطفى سقا و دیگران ، ج 3، ص 242؛ محمد بن عمر بن واقدى ، المغازى ، تحقیق مارسدن جونز، ج 1،ص 450 و طبرى ، همان ، ج 2، ص 235ـ236. نیز از جمله اخبار غیبى پیامبر«ص» در این باره روایات ذیل است :

    الف ـ «اِن ّ اللّه تبارک و تعالى سَیوءَیِّدُ هَذَا الدین َ باَقوام ِ لاَخَلق َ لَهُم ». (احمد بن حنبل ، المسند، تصحیح وتعلیق صدقى محمد جمیل العطار، ج 7، ص 322، ح 20476).

    ب ـ «ان اللّه عز و جل ّ یُوءَیِّدُ هذا الدین َ بالرَجُل ِ الفـَاجِرَ». (احمد بن حنبل ، همان ، ج 3، ص 181، ح 8096 وابن ابى الحدید، همان ، ج 2، ص 309).

    ج ـ هاشم بن عتبة بن ابى وقاص مى گوید: از پیامبر شنیدم که فرمود:«یَظْهَرُ المُسْلمون َ على جَزیِرة ِ العَرَب ِ وَیَظْهَر المُسْلمُون على فارس و یَظْهَر المُسْلمون عَلَى الرُوم ِ». (ابن اثیر، اسدالغابة ، ج 4، ص 601).

    229. ضمناً امام به بعضى از عوارض جانبى و پیامدهاى ناخوشایند گسترش فتوحات اشاره مى کند که در جاى خود باید جداگانه بررسى شود.

    230. ابن ابى الحدید، همان ، ج 20، ص 299.

    231. همان .

    232. ابن اعثم ، کتاب الفتوح ، ج 1، ص 80ـ81 و ازدى ، تاریخ فتوح الشام ، ص 4.

    233. على بن محمد بن طاووس ، کشف ُ المَحجَّة لثمرة المُهْجة ، تحقیق محمد حسّون ، ص 110ـ111.

    234. ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم ، کتاب الخراج ، تحقیق طه عبدالرؤوف سعد و سعد حسن محمد، ابوعبیدقاسم بن سلام ، کتاب الاموال ، ص 74؛ بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 266 و یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 151ـ152.

    235. بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 330؛ یاقوت حموى نیز با همین تعبیر از حضور حسنین «ع» در فتوحات یادکرده است . (یاقوت حموى ، معجم البلدان ، ج 4، ص 17).

    236. طبرى ، همان ، ج 3، ص 323.

    237. ابن اثیر جزرى ، الکامل فى التاریخ ، تحقیق ابوالفداء عبداللّه القاضى ، ج 3، ص 6.

    238. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقى ، البدایة النهایة ، تحقیق و تعلیق مکتب تحقیق التراث ، ج 7، ص 174.

    239. عبدالرحمن بن خلدون ، تاریخ ابن خلدون ، ج 1، ص 153.

    240. احمد زینى دحلان ، الفتوحات الاسلامیة ، ج 1، ص 153.

    241. ابوالقاسم حمزة بن یوسف بن ابراهیم سهمى ، تاریخ جرجان ، ص 7.

    242. ابونعیم احمد بن عبداللّه الاصفهانى ، ذکر اخبار اصفهان ، ج 1، ص 44 و 47.

    243. مفضل بن سعد بن حسین مافرّوخى اصفهانى ، محاسن اصفهان ، تصحیح سید جلال الدین حسینى تهرانى ،ص 35.

    244. حسین بن محمد بن ابى الرضا آوى ، ترجمة محاسن اصفهان ، تصحیح عباس اقبال ، ص 126 و محمدباقرموسوى خوانسارى اصفهانى ، روضات الجنات ، ج 1، ص 10.

    245. ابن خلدون ، همان ، ج 2، ص 548 و سلاوى ، الاستقصاء لاخباردول المغرب الاقصى ، ج 1، ص 39 به نقل سید جعفر مرتضى العاملى از الحیاة السیاسیة للامام الحسن 7، ص 115.

    246. ظهیر الدین نیلى ، حاشیة ارشاد الاذهان ، ص 88 به نقل از حسین مدرسى طباطبایى ، زمین در فقه اسلامى ،ج 1، ص 116. نگارنده در نگارش این مقاله از رهنمودهاى این اثر استفاده وافر برده است . احمد بن محمدالاردبیلى (مقدّس اردبیلى )، الخراجیة 1، جزء مجموعه «الخراجیات »، ص 18؛ محمدتقى مجلسى ، روضة المتقین ، تعلیق سید حسین موسوى کرمانى و شیخ على پناه اشتهاردى ، ج 3، ص 156؛ سیدمحمدجوادحسینى عاملى ، مفتاح الکرامة ، ج 4، ص 242 و شیخ مرتضى انصارى ، کتاب المکاسب ، ص 78.

    247. باقر شریف القرشى ، حیاة الامام الحسن بن على «ع»، ج 1، ص 201ـ202؛ هاشم معروف حسنى ، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 482ـ483 و ج 2، ص 15ـ16؛ محمدتقى مصباح یزدى ، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، ص 98 و میر سیدحجت موحد ابطحى ، ریشه و جلوه هاى تشیع و حوزه علمیه اصفهان ، ج 1،ص 72ـ73. وى فقط حضورامام حسن 7راتایید مى کند.

    248. ر.ک : ابومحمد عبدالرحمان بن ابى حاتم رازى ، کتاب الجرح و التعدیل ، ج 6، ص 116 و جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزى ، تهذیب الکمال فى اَسماء الرجال ، تحقیق بشّار عوّاد معروف ، ج 21، ص 389ـ390.

    249. مزى ، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال ، ص 118ـ119؛ ابوعبداللّه محمد بن احمد بن عثمان الذهبى ، میزان الاعتدال ، تحقیق على محمد البجاوى ، ج 4، ص 72.

    250. ابواحمد عبدالله بن عدى الجرجانى ، الکامل فى ضعفاء الرجال ، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض ، ج 6، ص 363؛ شمس الدین ذهبى ، العبر فى خبر من عبر، ج 4، ص 73 و احمدالامینى ، الغدیر،ج 5، ص 245.

    251. طبرى ، همان ، ص 324.

    252. همان .

    253. سهمى ، تاریخ جرجان ، ص 9؛ نگارنده مى افزاید که اگر این حادثه در عصر خلافت امام 7 نیز رخ داده باشد، نمى توان پذیرفت که امام حسن 7 با عبد الله بن زبیر در این سفر همراه بوده است ؛ چرا که عبدالله ؛همراه پدرش از همان روزهاى آغازین خلافت على (ع) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدتکوتاهى ، جنگ جمل را به راه انداختند؛ بنابراین چگونه ممکن است امام حسن 7 پسر زبیر را در سفر یادشده همراهى کرده باشد؟

    254. روایان دو خبر چنین است :

    الف ) حَدَثناه عبداللّه بن محمد ثنا ابوبشر عن بعض مشایخه

    ب ) رواه غیره عن ابى بِشر احمد بن محمد المروزى سمعت العباس بن عبدالرحیم فى اسناد ذکره ....

    255. مانند «عبداللّه محمد» که معلوم نیست میان راویان فراوانى که به این نام هستند، کدام یک اراده شده است .

    256. ابن عدى جرجانى ، همان ، ج 1، ص 239ـ240. ابوالحسن على البغدادى ، الضعفاء و المتروکون ، تحقیق موفقبن عبداللّه بن عبدالقادر، ص 124.

    257. بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 228.

    258. یعقوبى ، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 165.

    259. طبرى ، تاریخ الامم و الملوک ، ج 3، ص 312.

    260. ابن اعثم ، کتاب الفتوح ، ج 2، ص 357.

    261. ابن کثیر، البدایة و النهایة ، ج 7، ص 170.

    262. یاقوت حموى ، معجم البلدان ، ج 1، ص 271.

    263. نهج البلاغه ، خ 207؛ ابوجعفر محمد بن عبداللّه الاسکافى ، المعیار و الموازنة ، تحقیق محمدباقرمحمودى ، ص 151؛ طبرى ، همان ، ج 4، ص 44؛ شیخ مفید، الاختصاص ، ص 179؛ ابن ابى الحدید، همان ، ج 1،ص 244؛ یوسف بن فرغلى بن عبداللّه البغدادى ، تذکرة الخواص ، ص 324.

    264. مانند گزارش هاى روضة المتقین ، خراجیه محقق اردبیلى (رساله اوّل ) و مفتاح الکرامة .

    265. محمد حسن النجفى ، جواهر الکلام ، تحقیق و تعلیق عباس قوچانى ، ج 21، ص 61 و ابوالقاسم موسوى خویى ، محاضرات فى الفقه الجعفرى ، تحریر سید على حسینى شاهرودى ، ج 1، ص 701.

    266. صدرالدین سید على خان مدنى شیرازى ، الدرجات الرفیعة فى طبقات الشیعة ، ص 215. هم چنین در پاسخ سلمان به نامه عمر که مرحوم طبرسى در الاحتجاج آورده است ، سلمان به اشاره مى گوید که پذیرشحکومت مدائن با نظر على «ع» بوده است .(طبرسى ، همان ، ج 1، ص 133).

    267. بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 6، ص 153.

    268. جهت اطلاع بیشتر درباره دو اصطلاح «فتح تغلّبى » و «فتح قلوب » ر.ک : صادق آئینه وند، فتوح در اسلام :فتح تغلّبى ، فتح قلوب ، فصل نامه تاریخ اسلام ، سال اوّل ، ش 2، 1379ش ، ص 28ـ49.

    269. سیدجعفر مرتضى عاملى ، مشارکت گروه هاى مخالف در حکومت ، فصل نامه مطالعات تاریخى ، سال اوّل ، ش 3، 1368ش ، ص 375.

    270. شیخ صدوق ، الخصال ، ص 426؛ شیخ مفید، الاختصاص ، ص ...173:«فَاِن َّ القائِم َ بَعدَ صاحِبِه کان یُشاوِرُنى فِى مواردِ الامورِ فَیَصْدُرُها عَن ْ اَمْرِى و یُناظرنى فى غَوامِضها فیمضیها عن رَأیى ، لا اَعْلم اَحدآ و لایَعْلمُه ُ اَصْحابِى یُناظِرِه ُ فِى ذلک غَیْرِى ...

    271. شیخ مرتضى انصارى ، کتاب المکاسب ، ص 78.

    272. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 151ـ152؛قاضى ابویوسف ، کتاب الخراج ، ص 48؛ ابوعبید قاسم بن سلام ، کتاب الاموال ، ص 74 و بلاذرى ، فتوح البلدان ، ص 266.

    273. ابوجعفر ابن بابویه (شیخ صدوق )، من لایحضره الفقیه ، تحقیق و تعلیق سیدحسن موسوى خرسان ، ج 2،ص 294، شیخ طوسى ، تهذیب الاحکام ، ج 4، ص 150 و محمدبن الحسن الحرالعاملى ، وسائل الشیعة ،تصحیح و تحقیق عبدالرحیم شیرازى ، ج 11، ص 117.

    274. نصر بن مزاحم منقرى ، وقعة صفین ، تحقیق و شرح عبدالسلام هارون ، ص 115 و ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 186.

    275. چنین تأییدى در روش و سیره امامان دیگر نیز وجود دارد. چنان که امام سجاد7 در دعاى بیست و هفتم«صحیفه سجادیه » براى سربازان و مرزداران اسلام و همه ى کسانى که به نحوى آنان را یارى و تجهیزمى نمودند، دعا کرده است ؛ چرا که مرزدارى آنان در نهایت سبب حفظ کیان اسلام و مسلمانان مى شد و خطرتهاجم دشمنان اسلام را که در صدد ریشه کن کردن اصل اسلام بودند، از بین مى برد.

    276. شیخ مرتضى انصارى ، همان ، ص 78؛ محقق سبزوارى ، کفایة الاحکام ، ص 79 و محمد بن محمدتقى آلبحرالعلوم ، رسالة فى حکم الاراضى الخراجیة ، ص 229 به نقل از زمین در فقه اسلامى ، ج 1، ص 116.

    277. کلینى ، الفروع من الکافى ، ج 5، ص 23؛ شیخ طوسى ، تهذیب الاحکام ، ج 6، ص 147 و حرّ عاملى ، همان ،ج 11، ص 32: روایت چنین است : عن بشیر، عن ابى عبداللّه 7 قال : قلت له : انى رأیت ُ فى المنام ِ انّى قلت ُلک اِن ّ القتال َ مَع َ غیرِ الامام ِ المُفْتَرض ِ طاعتُه ُ حرام ٌ مثل ُ المیتة ِ و الدم ُ و لحم ُ الحنزیر، فقلت لى ، نعم هوکذلک ، فقال ابوعبداللّه 7: هو کذلک هو کذلک . هم چنین روایت «عبدالملک بن عمرو» از امام صادق 7و نیز جریان «عَبّاد بصرى » با امام سجاد7 که در صفحه هاى گذشته نوشته شد. جهت اطلاع بیشتر درباره این روایات ر.ک : سیدحسین طباطبایى بروجردى ، جامع احادیث الشیعة ، ج 13، ص 48 به بعد.

    278. عبداللّه بن جعفر الحمیرى ، قرب الاسناد، تصحیح مرتضى اردکانى و محمدحسن نجف آبادى ، ص 150؛کلینى همان ، ج 5، 21ـ22؛ شیخ طوسى ، همان ، ج 6، ص 137ـ1384 شیخ حرّ عاملى ، همان ، ج 11، ص 22ـ21.

    279. مثلاً روایات پاورقى بند الف که به آنها اشاره شده یا مجهول هستند یا مرسل .

    280. شیخ صدوق ، الخصال ، ص 76؛ همان ، علل الشرایع ، ج 2، ص 174 (باب 222: النوادر)، شیخ حر عاملى ،همان ، ج 11، ص 34 و محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار، ج 10، ص 104 و ج 97، ص 21.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1382) مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا / محسن رنجبر. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1()، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا / محسن رنجبر". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1، ، 1382، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1382) 'مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا / محسن رنجبر'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1(), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). مواضع على (ع) در برابر فتوحات خلفا / محسن رنجبر. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1, 1382؛ 1(): -