، سال پنجم، شماره چهارم، پیاپی 20، زمستان 1387، صفحات 145-160

    مهذب‌الدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علی‌محمدی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    زهرا علی محمدی / كارشناس ارشد تاريخ ايران اسلامي دانشگاه بين‌المللي قزوين / zahra_alimohammadi@yahoo.com
    چکیده: 
    زمانی که مغولان به فرماندهی جورماغون و بایجو حملاتشان را به منطقه آسیای صغیر آغاز کردند، دولت سلاجقه‌ی روم (سلطان غیاث الدین کیخسرو دوم) در برابر این حمله، تسلیم شد و مغولان دست به کشتار مردم و تخریب بلاد روم زدند. در چنین اوضاعی یکی از دولت مردان ایرانی به نام مهذب الدین علی، وزیر سلطان غیاث الدین، که از سالها قبل در خدمت سلاطین سلاجقه روم بود؛ برای آنکه حکومت به طور کلی توسط مغول نابود نشود، با زیرکی، صلح با مغول را پیشنهاد کرد. در اهمیت کار او همین بس، که او توانست با پذیرش تابعیت از مغولان، دولت مذکور را از افتادن در دام سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعویق اندازد. و اقدامات وی نتایج مثبتی را برای دولت مذکور کسب کرد، در این مقاله، شخصیت و اقدامات وی در برابر تهاجم مغولان بررسی شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Muhazzab al-Dīn and His Role in the Seljuk State of Rome
    Abstract: 
    When Mongols launched their attacks on the Asia Minor under Jurmaghon and Bayjo, the Seljuk State of Rome (under Sultan Ghīyāth al-Dīn Keykhosro II) surrendered, and the Mongols carried out the massacre of people and destroyed Roman cities. Under these conditions, one of the Iranian statesmen called Muhazzab al-Dīn Ali, the vizier of Sultan Ghīyāth al-Dīn, took some strong measures against these attacks leading to positive consequences for the Seljuk State. This article aims to investigate the personality of Muhazzab al-Din and the measures taken by him against Mongol invasion.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    يكي از شخصيت‌هاي تاريخي گمنام قرن هفتم هجري، مهذب‌الدين علي است كه كمتر كسي از وي نامي برده يا او را مي‌شناسد. اين دولتمرد ايراني در دولت سلاجقه روم خدمات شاياني انجام داد. پسر او معين‌الدين پروانه ـ كسي كه در راه نجات مسلمانان از ظلم و ستم مغولان به بدترين وضعي توسط ايلخانان محكوم به مرگ شد- نيز اگر چه ناشناخته مانده، ولي به گمنامي پدرش نيست.
    شايان توجه است كه سلاطين سلاجقه روم، علم و ادب را ارج نهاده و ادبا و فضلا و علما را پرورش مي‌دادند. اين گروه‌ها كه هنگام تهاجم مغول به ايران، به آسياي صغير روي آورده و با استقبال سلاجقه روبه‌رو شدند. مهذب‌الدين علي نيز يكي از همين بزرگمردان بود كه بر اثر هجوم مغولان، ايران را ترك كرده و به اين منطقه رهسپار شد. او از سوي سلاطين دولت سلاجقه روم حمايت شد و به مقامات بالاي سياسي رسيد و طي تهاجم مغول به منطقه آسياي صغير، سياست خويش را به مرحلة انجام رسانيد. اقدام او براي دولت سلاجقه روم بسيار ارزشمند بود. در اين مقاله سعي شده كه ضمن معرفي اين بزرگمرد، اقدامات او نيز مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. منابع اصلي كه به شخصيت و اقدامات او پرداخته‌اند، بسيار محدود مي‌باشند. نيز درباره وي تاكنون پژوهشي صورت نگرفته است، با اين حال از لابه‌لاي همين منابع، شخصيت و كار مهم او را برجسته شده است. از مهم‌ترين منابعي كه به اين موضوع در حدّ محدودي پرداخته‌اند، سلجوق‌نامه ابن بي‌بي، العبر ابن‌خلدون و تاريخ الملك الظاهر از ابن شداد است.
    آغاز تهاجم مغولان به قلمرو دولت سلاجقه روم
    به گزارش منابع تاريخي، سلطان غياث‌الدين كيخسرو سلجوقي(634ـ 643ق) يكي از بي‌تدبيرترين سلاطين سلاجقه روم بود. در دوره او مغول تهاجم خويش را به مررزهاي آسياي صغير آغاز كرد. قبل از وي پدرش سلطان علاءالدين كيقباد، آن سرزمين را از تهاجم قوم متجاوز مغول كه در پشت مرزهاي دولت مذكور كمين كرده بودند، حفظ كرده بود. دوران سلطنت علاءالدين كيقباد اول (616ـ634ق) پررونق‌ترين و باشكوه‌ترين عصر حاكميت سلجوقيان از نظر سياست، فرهنگ، اقتصاد و عمران و آباداني در آناطولي به شمار مي‌رفت.  زماني كه سرزمين‌هاي اسلامي و غيراسلامي در آسيا به سبب حملات مغولان دستخوش ناآرامي و آشوب بود، اين سلطان قدرتمند و دورانديش، براي مقابله با تهاجم احتمالي آن‌ها شهرهايي چون قونيه، قيصريه و سيواس را با برج و باروهاي بسيار مستحكم ساخت.  دولت سلجوقي پيش از وي به سبب اختلافات ميان فرزندان عزالدين قليج ارسلان دوم(551ـ 584ق) روي به انحلال داشت، اما علاءالدين آب رفته را به جوي باز آورد.  او عصيان اميرنشين‌هاي شام را سركوب، و آنها را تحت‌الحمايه خويش قرار داد و  همچنين در چندين نبرد، سلطان جلال‌الدين خوارزمشاه را شكست داده و او را از مرزهاي شرقي مملكتش بيرون راند.  وي اندكي پيش از مرگش (634 ق) ايلي اُكتاي (خان مغول) را كه سفيري براي به رسميت شناختن حاكميت مغول به سوي وي اعزام شده بود، پذيرفت.  وي در سال 634ق مجلس بزمي برپا ساخته و دعوتي عظيم كرد و در حالي‌كه در آن بزم بر خود مي‌باليد و به سلطنتي كه در اختيار داشت مباهات مي‌كرد، به ناگهان مسموم شد و از دنيا رفت. 
    مرگ سلطان علاءالدين در سال 634 ق بنا به نقل ابن‌خلدون، مقارن است با انقراض دولت سلجوقي در ممالك اسلام واختلال دولت خوارزمشاهي و خروج تاتار.  پس از مرگ وي اوضاع آسياي صغير آشفته شد و مغول جرﺃت حمله به اين مناطق را يافت، زيرا سلطان غياث‌الدين كيخسرو، سلطان حاكم، تدبير و سياست‌مداري پدرش را در حكومت‌داري نداشت.
    خوش‌گذراني
    اعتماد وي بر كثرت لشكري كه يادگار دوره پدرش بود، وي را به خوش‌گذراني كشاند.  بنا به نقل برخي منابع آن دوره، وي با مشورت برخي اميران، پدرش سلطان علاءالدين را زهر داده بود.  در حالي كه مغول ارزنةالروم را اشغال مي‌كرد،  سلطان غياث الدين در دربارش به خوش‌گذراني و نوش‌خواري و لذت‌جويي روي آورده بود.  او آنچنان قدرت نيروهاي مغول را ناديده گرفته بود كه هنگام تهاجم آنان به منطقه گفته بود: «كمترين غلامانم بفرستم مغل را براند». 
    يكي از عواملي كه فتح ارزنةالروم را براي مغول تسريع ساخت، اختلاف و كينه‌اي بود كه در شهر بين سرلشكر و شحنه  شهر وجود داشت، چنانكه گفته شده شحنه شهر با بايجو نويان  تباني كرده و دروازه‌هاي شهر را به روي لشكر مغول گشوده بود. 
    اين مسائل موجب جسارت مغولان براي تهاجم به اين سرزمين شد. زماني كه جنگ در كوسه داغ  در شُرف اتفاق بود، ضعف لشكر سلجوقيان بر مغول آشكار شده بود، زيرا زماني كه امراي سلطان غياث‌الدين، لشكر مغول را ناچيز انگاشته و بر وقوع جنگ اصرار مي‌ورزيدند، يكي از آنها به نام نظام‌الدين پسر مظفرالدين محمود كه سپهدار لشكر بود، گفت: «اگر هزار عنان فرنگ به من دهند، بر مغل برسم و پيروز آيم، اگر چه خداي عزّوجل با ايشان باشد». 
    نيز در همان حال، نزديكان سلطان شادي مي‌كردند و مي‌گفتند: چه بسا غنيمت كه از مغولان به ما خواهد رسيد.  زماني كه لشكر دو طرف مقابل هم قرار گرفتند، از روي سخني كه بايجو نويان به جورماغون  گفته بود: «لشكر روم را قوت نيست، از راست كردن صف معلوم شد»  نابساماني لشكر سلطان بر امراي مغول معلوم شده بود.
    در چنين وضعيتي، تنها كساني كه مايل به جنگ نبوده و عواقب آن‌را موجب خرابي شام و روم مي‌دانستند،  صاحب مهذب‌الدين، وزير سلطان و يكي ديگر از اميران به نام ظهيرالدوله ولد گرجي بود. زماني‌كه صاحب مهذب‌الدين كه «وزيري عاقل بود»،  نظام الدين را به سبب سخنان ناشايستي كه بر زبان رانده بود، سرزنش كرد، نظام‌الدين، وي را به بي‌لياقتي متهم كرد كه تو همانا به غير حساب و كتاب، نمي‌تواني كار ديگري را انجام دهي. اين‌گونه رفتارها باعث شد كه مهذّب‌الدين ديگر سكوت اختيار كند تا منتظر وقايع شود.  جنگ در محرم سال 641 در كوسه داغ، در نواحي ارزنجان شروع شد  و با اينكه تعداد نفرات لشكر سلجوقي بسيار بيشتر از سپاه مغول بود،  لشكر سلطان سلجوقي شكست خورد و بسياري از امرا كشته شدند.  «قتلي شد كه كوه و دشت و دره و دوله پر از كشته شد».  يكي از نويسندگان در اين‌باره نيز مي‌نويسد: «وحشي‌گري مغولان در آن جنگ چنان زياد بود كه اشك انسان را درمي آورد، و نه فقط براي انسان‌ها، بلكه حتي براي حيوانات و نيز كوه‌ها و دشت‌ها». 
    سلطان با مشاهده اين وضع با دارايي و اموال و خانواده‌اش، از قيصريه به توقات  گريخت.  مغولان با هزيمت لشكر سلجوقي، حملات خود را به شهرهاي آسياي صغير ادامه دادند. آنها در پيشروي به سوي قلمرو داخلي آناطولي به سيواس رسيدند. ولي سيواس از كشتار عمومي نجات يافت، زيرا قاضي آن شهر، نجم‌الدين قيرشهري كه زمان استيلاي مغول بر شهر خوارزم و نكبت سلطان محمد خوارزمشاهي را از نزديك ديده بود، با هدايايي از بايجو استقبال كرد. شهر نيز توسط بايجو پس از تاراج و تخريب باروهاي آن، به وي بخشوده شد.  لشكر مغول پس از تاراج و غارت آن شهر، به سبب «كثرت غنايم و عدم توانايي در گشودن شهر قيصريه، عزم بازگشت داشت و آن را به سال آينده محوّل كرده بود، ولي با خيانت حسام‌الدين ارمني الأصل، پسر خاژوك كه نقش اَكدَشباشي(بلديه/ شهرداري) را داشت، و اياز اعرج، سوباشي،  شهر قيصريه نيز به تسخير مغول درآمد،  و سپس قتل و غارت در آن شروع شد.
    مهذّب‌الدين علي وزير كيست؟
    قتل و كشتار و غارت و تاراج شهر قيصريه، پايتخت سلطان غياث‌الدين، توسط لشكر مغول به رهبري بايجو تداوم داشت و سلطان و امرايي كه از جنگ جان سالم به در برده، گريخته بودند، و ديگر از دست سلطان كاري بر نمي‌آمد. در اين هنگام صاحب مهذب‌الدين وزير، در انديشه نجات مملكت روم از شر تهاجم در حالِ گسترش مغول بود و عزم داشت به اين كشتار و تاراج‌ها و تخريب شهرهاي روم پايان دهد. وي كه از دوره سلطان علاءالدين كيقباد اول، وارد امور دولتي شده و عمري در خدمت به نظام حكومتي سلاجقه روم به سركرده و نيز شكوه، عمارت و آباداني سلطنت و كشور روم در دوره حاكميت سلطان علاءالدين قدرتمند را به چشم خود مشاهده كرده بود، اكنون پريشاني اوضاع كشور و زوال قدرت دولت سلجوقي و تخريب مملكت با تاخت و تاز قوم وحشي و ويرانگر مغول، برايش سخت و گران بود.
    مهذب‌الدين علي بن محمد، پدر معين‌الدين پروانه، تباري ايراني داشت. اصليت اين بزرگ‌مرد، به استناد بعضي منابع، ديلمي،  و برخي ديگر، كازي/ كاشي (كاشاني)»  بود. منابع به فاضل و عالم بودن وي اذعان كرده‌اند. به گفته ابن‌خلدون، وي به طلب علم پرداخت و در آن، استادي يافت.  عالم علم عربي  و حافظ قرآن شد.  در حمله مغول به عراق عجم (كاشان جزء عراق عجم بود) از آنجا خارج و راهي روم (آسياي صغير) شد. او در آنجا براي بعضي از دراويش جلسه‌هايي ترتيب داده و قرائت قرآن تدريس مي‌كرد.  در همانجا بود كه توسط سعدالدين (معين‌الدين مستوفي)، در دربار علاءالدين كيقباد به معلّمي فرزندانش پذيرفته شد. 
    سعدالدين پس از مشاهده علم، تدبير و ذكاوت مهذب‌الدين، دخترش را به ازدواج او درآورد. از اين دختر، معين‌الدين سليمان‌زاده شد.  نويسنده مجهول كتاب تاريخ آل سلجوق در آناطولي براي مهذب‌الدين پسر ديگري را به نام عزالدين ذكر كرده است.  مهذب‌الدين پس از آنكه در علم عربي به مهارت كامل رسيد، به درخواست مستوفي، نزد وي به يادگيري علم حِساب مشغول شد. مستوفي در اين زمينه به وي گفته بود«براي تو بهتر مي‌باشد از جهت كسب مقام و روزي، اگر علم حساب را ياد بگيري».  و چون در اين علم نيز به تبحر كامل دست يافت، مستوفي از سلطان طلب استعفا مي‌كرد و اظهار مي‌داشت كه قدرت بيناييش كم شده است، ولي سلطان تن به اين امر نمي‌داد. سرانجام سلطان به عزل مستوفي رضا داد و پس از عزل او، مهذب‌الدين به مقام استيفا دست يافت.  سلطان علاءالدين پس از مدتي چون كفايت و كارداني وي را مشاهده نمود، به وزارتش رسانيد. بدين ترتيب، منزلتش افزون شد و مورد توجه خاص سلطان قرار گرفت و سلطان همه امورش را به وي سپرد.  امر وزارت در زمان سلطان غياث الدين نيز پس از مرگ سعدالدين كوپك در سال637 ق به وي سپرده شد.  و «به نيابت حضرت(غياث الدين) موسوم گرديد». 
    مولانا در نامه‌اي به وي، او را با عنوان«امير اجل، عالم عادل، محسن امجد اسعد، مهذّب‌الدوله و الدين» خطاب كرده و از وي درخواستي داشته است. 
     اقدام سياسي مهذب‌الدين
    از فعاليت‌هاي مهذب‌الدين در دوره سلطان جديد تا جنگ كوسه داغ، در منابع تاريخي آن دوره، چيزي گزارش نشده است. ظاهراً او فعاليت‌هايش را از جريان جنگ كوسه داغ آغاز كرد. وي مخالف جنگ كوسه داغ بود، گرچه تلاشش در بازداشتن امراي سلطان غياث‌الدين از نبرد، ثمري نداشت. او كه گرفتار بي‌تدبيري و زخم زبان‌هاي آنان شده بود، در جريان واقعه هولناك تصرف قيصريه، در آماسيه  حضور داشت و فخرالدين، قاضي آماسيه را در جهت تدارك عوامل صلح با مغول تشويق كرد. صاحب به فخرالدين چنين مي‌گويد: اگر در تدارك كار اهمال رود، نوعي از كفران باشد، ]چرا كه[ كار سلطنت به سبب جواني و ناداني سلطان بدين منزلت سافله رسيد. 
    سپس قاضي به همراه مهذب‌الدين، با پيش‌كشي‌هاي گوناگون، قدم در راه صلح با مغول مي‌نهند. آنها زماني كه با بايجو در مورد صلح گفت‌وگوهايي انجام مي‌دهند، بايجو با اينكه از جسارتشان در اين زمينه متعجب شده بود، آنها را با دلجويي و مهرباني پذيرا شده، با خود به مغان ، نزد جورماغون مي‌برد.  صاحب مهذب‌الدين در خدمت بايجو و جورماغون، پس از آنكه از جنگ كوسه داغ و تعداد كشته شدگان طرفين سخن مي‌گويد، از وفور و كثرت سپاهيان سلجوقي در اطراف ممالك روم خبر مي‌دهد و تأكيد مي‌كند كه اگر لشكر روم «اتفاق كنند، به لشكر روم هيچ لشكر مقاومت نمي‌تواند كردن». 
    صاحب در ادامه چنين اظهار مي‌دارد: ملك روم جز به سلاطين سلجوق منظوم نمي‌گردد و رعايا را جز بر انقياد ايشان اطمينان بال نمي‌شود.  در آخر، حكم نهايي را بر عهده نويانان مغول مي‌گذارد.
    بايجو، چون اين سخنان را مي‌شنود از طريق «افهام كلام» به توسط خاتونش، جورماغون را از جريان آگاه مي‌كند.  در اين زمان «بر مزاج جُرماغون نوين، افلاج راه يافته» بود.  جورماغون بنا به دلايلي، چون عادات و اخلاق سلطان علاءالدين كيقباد اول را بسيار شنيده بود و نمي‌خواست به ملك و قلمرو پسر او گزندي برسد،  يا به دليل ترس و توهّم از كثرت لشكر سلجوقي،  درخواست صلح آنها را به شرط پرداخت خراج سالانه مي‌پذيرد.  نويانان مغول طي اين مذاكرات آنچه مهذب‌الدين، از «زر و اسب و استر و ماديان و گاو و گوسفند» در قلم آورده و مجدداً بر مقدار آنها افزوده بود، مي‌پذيرند. 
    تدبير و سياست صاحب مهذب‌الدين در تعيين كيفيت خراج و آگاهي بر نوع نيازمندي‌هاي قوم مغول، مجدداً خود را نشان داد، زيرا نيك مي‌دانيم كه موارد يادشده از مهم‌ترين نيازمندي‌هاي مغول براي لشكركشي بود.
    مهذب‌الدين پس از«تأكيد عهد و پيمان» با نويانان به دربار سلطان برگشت.  تا كار ارزشمند خويش (نجات روم از فاجعه هلاكت) را به ثمر برساند، اما چنانكه بايد، از اعمال وي در دربار سلطان غياث‌الدين، تمجيد به عمل نيامد، چرا كه وقتي به بلاد روم آمد، مقام وزارتش به صاحب شمس‌الدين محوّل شده بود. البته گويا سلطان در حق او لطف كرده و با اعلام اينكه «به اعتزال او مثال فرمودن ثواب نباشد»،  مجدّداً مقام وزارت را به وي مي‌سپارد و سپس صاحب شمس‌الدين را به نيابت دولت انتخاب مي‌كند.  سلطان با توجه به كار ارزشمند مهذب‌الدين، به او و نيز به شمس‌الدين اقطاعات فراوان مي‌بخشد، ولي مهذب‌الدين به جز مقداري، بقيه را در حوزه تصرف خويش در نمي‌آورد.  او اندك مدتي پس از آن، در سال642 ق از دنيا مي‌رود.  به گزارش صاحب گمنام سلجوق‌نامه، وي در آقشر بيمار شده و چون عزم قونيه مي‌كند، در مسير راه در ناحيه آبگرم از دنيا مي‌رود. 
    نتيجه
    مغول در شرايطي به منطقه آسياي صغير، يعني قلمرو تحت حاكميت سلاجقه روم حمله‌ور شد كه نه تنها سلطاني سياست‌مدار و مدبّر در منطقه حكومت نمي‌كرد و سلطان حاكم، يعني غياث‌الدين كيخسرو بيش از حكومت‌داري در فكر خوشگذراني بود، بلكه امراي وي نيز راهكار صحيح مقابله با تهاجم مغول را نمي‌فهميدند و تنها راه حل اين مسئله را جنگ مي‌دانستند. اين عمل نتيجه نداد و باعث فرار سلطان، كشتار سربازانش و تخريب منطقه تحت نفوذ آنان شد. نيز افراد سلطان غياث الدين، خيانت به خود سلطان را در پيش گرفته و دروازه‌هاي پايتخت (قيصريه) را به روي نيروهاي دشمن گشودند. در چنين شرايطي مهذب‌الدين وزير با تدبير سلطان غياث‌الدين كه از سال‌ها قبل در خدمت سلاطين سلاجقه روم بود، براي آنكه حكومت به طور كلي توسط مغول نابود نشود، با زيركي، صلح با مغول را پيشنهاد كرد و خود در اين راه بسيار تلاش كرد. در اهميت كار او همين بس كه توانست با پذيرش تابعيت از مغولان، دولت مذكور را از سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعويق اندازد.

     
     

    References: 
    • ابن بي‌بي المنجمه، ناصر الملّه و الدين يحيي بن محمد حسيني، مختصر سلجوقنامه، چاپ شده در: اخبار سلاجقه روم، به اهتمام محمد جواد مشكور، كتابفروشي تهران، 1350.
    • ـ ابن شاكر كتبي، محمد، فوات الوفيات، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1973م.
    • ـ ابن شداد، عزالدين محمد بن علي، تاريخ الملك الظاهر، به كوشش احمد حطيط، بيروت، دارالنشر فرانز شتاينر بقيسبادان، 1403ق/ 1983م.
    • ـ ابن عبري، غريغوريوس ابوالفرج اهرون، مختصر تاريخ الدول، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، 1377.
    • ـ ابن عماد حنبلي، ابي فلّاح عبدالحي، شذرات الذهب في اخبار من ذَهَب، ج 5، دارالفكر، بيروت، لبنان، 1409 ق / 1988م.
    • ـ ابن فوطي، مجمع الآداب في معجم الالقاب، تحقيق محمدكاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1415.
    • ـ ابن واصل، جمال الدين محمد بن سالم، تاريخ ايوبيان (مفرّج الكروب في أخبار بني ايوب)، ترجمه پرويز اتابكي، تهران، علمي و فرهنگي، 1383، چ دوم.
    • ـ ابن‌خلدون، عبدالرحمن، العبر(تاريخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1368.
    • ـ اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمة محمود مير آفتاب، تهران، علمي و فرهنگي،
    • 1380، چ هفتم.
    • ـ آقسرائي، محمود بن محمد، تاريخ سلاجقه يا مسامرة الاخبار و مسايرة الأخيار، به اهتمام و تصحيح عثمان توران، تهران، اساطير، 1362، چ دوم.
    • ـ اوزون چارشي لي، اسماعيل حقي، تاريخ عثماني، ترجمة ايرج نوبخت، تهران، كيهان،
    • 1377، چ دوم.
    • ـ بناكتي، فخرالدين ابو سليمان داود بن تاج الدين ابوالفضل محمد، روضة اولي الألباب في معرفة التاريخ و الانساب، به كوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1378، چ دوم.
    • ـ توران، عثمان، تاريخ اسلام كمبريج، «آناطولي در دوره سلجوقي و بيگ‌ها»، ترجمة تيمور قادري، تهران، امير كبير، 1383.
    • ـ ذهبي، ابي عبدالله شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير الأعلام، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1426ق/ 2005م.
    • ـ سراج، قاضي منهاج، طبقات ناصري (تاريخ كامل ايران و اسلام)، تصحيح و مقابله عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب 1363.
    • ـ شبانكاره‌اي، محمد بن علي بن محمد، مجمع الانساب، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران، اميركبير، 1363.
    • ـ صفدي، صلاح‌الدين خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش بيرند راتكه، بيروت، دارالنشر فرانز شتاينر بقيسبادان، 1418.
    • ـ قزويني، زكريا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه جهانگير ميرزا قاجار، تصحيح مير هاشم محدث، تهران، اميركبير، 1373.
    • ـ گالستيان، ا.گ، «فتح ارمنستان به دست اردوي مغول»، پيمان، ترجمه از روسي رابرت بدروسيان، برگردان از انگليسي، محسن جعفري مذهب، شماره‌هاي 15، 16 و 17، 1380.
    • ـ لسترنج، گاي، جغرافياي تاريخ سرزمين‌هاي خلافت شرقي بين النهرين، ترجمه محمود عرفان، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1364.
    • ـ مستوفي، حمدالله بن ابي بكر احمد بن نصر قزويني، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران، امير كبير، 1362، چ دوم.
    • ـ ــــــــــــــ ، نزهة القلوب، به كوشش سيدمحمددبير سياقي، تهران، سه، 1378، چ سوم.
    • ـ مولانا جلال الدين رومي، مكتوبات، تصحيح توفيق سبحاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1371.
    • ـ ميرخواند، محمد بن خاوندشاه بن محمود، تاريخ روضة الصّفا في سيرة الأنبياء و الملوك والخلفا، تصحيح جمشيد كيانفر، تهران، اساطير، 1380.
    • ـ نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، مقدمه و تصحيح و تعليقات نادره جلالي، تهران، ميراث مكتوب، 1377.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی محمدی، زهرا.(1387) مهذب‌الدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علی‌محمدی. ، 5(4)، 145-160

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زهرا علی محمدی."مهذب‌الدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علی‌محمدی". ، 5، 4، 1387، 145-160

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی محمدی، زهرا.(1387) 'مهذب‌الدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علی‌محمدی'، ، 5(4), pp. 145-160

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی محمدی، زهرا. مهذب‌الدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علی‌محمدی. ، 5, 1387؛ 5(4): 145-160