بررسی ورود اسلام به ایران
Article data in English (انگلیسی)
، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1388، 121 ـ 144
بررسی ورود اسلام به ایران
حبیب زمانی محجوب*
چکیده
پژوهش دربارة چگونگی و چرایی ورود مسلمانان به ایران و گسترش نسبتاً سریع دین اسلام در این سرزمین در قرون اولیه هجری، از جمله مباحثی است که هنوز مورد توجه پژوهشگران می باشد. آگاهی از اوضاع سیاسی و مذهبی ایران در آستانة ورود مسلمانان، روحیات و اعتقادات لشکر اسلام در برابر لشکر ایران و مهم تر از آن، جذّابیت ها و مزیت های دین اسلام نسبت به دین تحریف شدة زردتشتی، ما را در فهم علل و عوامل ترک آیین قدیم (زرتشتی) و گرویدن به اسلام از سوی ایرانیان رهنمون می سازد. این مقاله با رویکرد نظری و تحلیلی و با هدف بررسی چگونگی چرایی ورود اسلام به ایران تدوین یافته است.
کلید واژه ها: اسلام، ایران، زردتشتی، ساسانیان.
مقدمه
دین اسلام در عهد پیامبر? در سراسر جزیرةالعرب اشاعه یافت. با فراگیر شدن آیین اسلام در این منطقه و پذیرش آن از سوی عرب ها، مسلمانان درصدد نشر اصول اعتقادی خود در میان جهانیان و گسترش قلمرو اسلام برآمدند. البته این عمل از زمان خود رسول الله? با اعزام گروههای تبلیغاتی به سراسر دنیا آغاز شده بود.
ایران و شام، که از نزدیک ترین کشورها به جزیرةالعرب بودند، بیش از سایر نقاط در کانون توجه مسلمانان قرار گرفتند. مسلمانان توانستند در کمتر از بیست سال، بخش وسیعی از ایران زمین را زیر سیطره اسلام در بیاورند. آنچه در این میان اهمیت دارد، خوش آمدگویی و استقبال ایرانیان از دین اسلام است. وقتی اسلام وارد ایران شد، بسیاری از ایرانیان مسلمان شدند و تا آنجا به این شریعت مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام مذهب رسمی کشور ایران است.
در اینجا پرسش هایی به ذهن خطور می کند؛ مانند اینکه مسلمانان چگونه وارد ایران شدند و آن را تصرف کردند؟ با توجه به اینکه دین زردتشتی هم مانند اسلام دین یکتاپرستی است، چرا ایرانیان به آیین باستانی خویش پشت کردند؟
در این نوشتار، کوشیده ایم با استفاده از منابع تاریخی و مطالعات و پژوهش های جدید، به این پرسش ها پاسخ دهیم تا مخاطبان عزیز با بخش بسیار مهمی از تاریخ این مرز و بوم آشنا گردند.
آغاز اسلام ایرانیان
ایرانیان مقیم یمن و بحرین ـ که در عصر ساسانیان جزئی از حوزة امپراتوری ایران بودندـ نخستین گروه از ایرانیان هستند که در زمان حیات پیغمبر اکرم?، در اثر تبلیغات اسلامی و آشنایی با مبانی ارزشمند آیین اسلام، به این دین گرویدند. رسول خدا? با ارسال نامه به اهالی هجر(بحرین)، اسلام را بر ایشان عرضه کرد و از آنان خواست در صورت خودداری از پذیرش اسلام، جزیه بدهند. پیامبر برای اهالی بحرین احکام و شرایطی نیز مقرر کرد؛ مانند اینکه فرزندان خود را به آیین زردتشت درنیاورند؛ اموال آنها برای خودشان باقی خواهد ماند، به جز اموال آتشکده ها که برای خدا و رسول خداست؛ برای مسلمانان خوردن ذبیحة زردتشتیان روا نیست و نکاح با زن زردتشتی جایز نمی باشد.
حکومت یمن به هنگام دعوت رسول الله? در دست باذان بن ساسان ایرانی بود. باذان از جانب خسروپرویز بر یمن حکمرانی داشت. وقتی حضرت رسول اکرم? در سال ششم هجری خسروپرویز را به دین مقدس اسلام دعوت کرد، وی از این موضوع سخت ناراحت شد و نامه را پاره کرد و به باذان (عامل خود در یمن) نوشت که نویسندة نامه را نزد وی اعزام کند. باذان نیز دو نفر به مدینه فرستاد تا پیام خسروپرویز را به پیامبر? برسانند. لیکن وقتی نمایندگان در شهر مدینه بودند، رسول الله? ـ از جانب غیب ـ خبر قتل خسروپرویز و به قدرت رسیدن شیرویه پسرش را به نمایندگان ایران داد و به آنها گفت: مملکت شما به زودی به تصرف مسلمین در خواهد آمد. شما به یمن باز گردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. وقتی صحت قضیه بر باذان مشخص شد، وی مسلمان شد و سپس گروهی از ایرانیان که آنها را «ابناء احرار» (آزادشدگان) می گفتند، طریق مسلمانی پیش گرفتند. اینان، نخستین ایرانیانی هستند که وارد شریعت مقدس اسلام شدند.
رویارویی مسلمانان و ایرانیان
نخستین برخورد اساسی میان ایرانیان و مسلمانان، در سال 12 هجری (633 م.) روی داد؛ بدین صورت که مُثَنّی بن حارثه شَیبانی و سُوَیدبن قُطبه که هر دو از قبیلة بَکر بودند، به مرزهای ایران هجوم آوردند و با کسب غنایمی بازگشتند. مثنی بن حارثه پس از این واقعه نزد ابوبکر آمد و از ضعف ایران و مساعد بودن اوضاع برای ورود مسلمانان به این کشور گزارش داد. ابوبکر نیز خالدبن ولید را به همراه لشکری روانة ایران ساخت. البته پیش درآمد فتوحات مسلمانان، در ایران، واقعه ای بود که پیش از این در ذوقار روی داد و اعراب مرزنشین توانسته بودند لشکر اعزامی ساسانیان را مغلوب سازند. نخستین حملات محکم مسلمانان به مرزهای شاهنشاهی ساسانی با فتح اُبُلَّّه (در حوالی بصره) به فرماندهی خالدبن ولید آغاز شد. خالد با حمله به این منطقه و در جنگی با هرمزان (مرزبان این ناحیه)، نخستین پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان آورد. پس از تصرف ابلّه، اعراب مسلمان تعداد زیادی از مردم را اسیر کردند، لیکن دهقانان دیار ترجیح دادند با مسلمانان صلح کنند و این نخستین معاهدة صلح با دهقانان ایرانی است.
خالد پس از تصرف روستاهای این ناحیه، عازم حیره (در جنوب کوفه) شد و آنجا را تصرف کرد. با فتح حیره، کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمانان افتاد. شهر حیره نخستین مکان از امپراتوری ساسانی بود که از آنجا خراج یا به عبارت بهتر جزیه (190 هزار درهم) به دربار خلافت فرستاده شد. فتح حیره، پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار می رفت؛ از این روی، آنان با اشتیاق فراوان متوجه اراضی سواد شدند.
دولتمردان ساسانی که تا آن زمان پیشروی مسلمانان تا حیره را حمله ای غارتگرانه از سوی بدویان برای کسب غنیمت می پنداشتند، برای باز پس گیری حیره، نیروی فراوانی به سرکردگی بهمن جادویه گسیل داشتند که نتیجه اش شکست سپاه مسلمانان در نبرد جِسر (13ه .ق) و کشته شدن سردار سپاه اسلام ابو عُبَیدة ثَقَفی بود. در این نبرد، مسلمانان به رغم دلیری و شجاعتی که به خرج دادند، به دلیل حضور فیل های قوی هیکل در سپاه ایران، پراکنده شدند و شکست خوردند.
با پیروزی ایرانیان در نبرد جِسر، حیره از دست مسلمانان بیرون آمد؛ اما هنوز مدتی نگذشته بود که مسلمانان در نبرد بُوَیب بر سپاه ایران چیره گشتند و دگر باره حیره را تصرف کردند. با فتح مجدد حیره، امپراتوری متزلزل ساسانی که تا این زمان حضور مسلمانان را خطری جدّی تلقی نمی کرد، به شدت هراسناک شد و سپاهی عظیم به فرماندهی رستم فرّخزاد در برابر مسلمانان آرایش داد. لیکن این سپاه بزرگ و قدرتمند، در قادسیه (غرب کوفه) مقابل قشون اسلام شکست سختی متحمل شد و غنیمت هنگفتی به دست مسلمانان افتاد که در میان آن، درفش کاویان نیز بود.
با پیروزی مسلمانان در نبرد قادسیه (سال 14ه . ق)، علاوه بر سقوط پایتخت ـ به ظاهر تسخیرناپذیر ـ شاهنشاهی ساسانی، شهرها و مناطق مرزی ایران یکی پس از دیگری در مدت کوتاهی به تسخیر لشکریان اسلام درآمد. مسلمانان، به دنبال سپاه ایران خود را به مدائن رساندند و مدتی طولانی این منطقه را در محاصرة خویش گرفتند. تلاش های یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، سودی نداشت. مردم نیز، که از اوضاع سخت و نابسامان محاصره به تنگ آمده بودند، به مصالحه با لشکر اسلام تن دادند. در نتیجه، تیسفون پایتخت زمستانی ساسانیان سقوط کرد و با این واقعه، صدای انقراض امپراتوری ساسانی در سراسر ایران طنین انداز شد.
پس از پیروزی درخشان نیروهای اسلام در قادسیه، دولت ساسانی در جبهه های جلولا (روستایی نزدیک بغداد فعلی) و نهاوند مقاومتی از خود نشان داد، اما این مقاومت از سوی بخش اشرافی و فرادست نظام ساسانی بود که در واقع برای منافع خویش می جنگیدند نه بقای ملک. با پیروزی مسلمانان در جلولا، تمامی مناطق اطراف دجله تحت سیطرة سپاه اسلام درآمد و مسلمانان به مناطق داخلی ایران گام نهادند.
اولین منطقه ای که اعراب در داخل خاک ایران فتح کردند، «سوق الاهواز» بود. هرمزان، مرزبان خوزستان، پس از آنکه به تحریک یزدگرد، عهدنامة صلح مسلمانان و پیروز (دهقان اهواز) را نقض کرد، با آنان به جنگ پرداخت؛ لیکن شکست خورد و ایرانیان مجبور شدند تحت شرایط معاهدة قبلی، دوباره با ابوموسی اشعری فرماندة مسلمانان صلح کنند. یزدگرد گمان می کرد مسلمانان به دشت های منطقة خوزستان قناعت خواهند کرد، ولی با پیشروی اعراب، با نامه و پیام از سردارانش درخواست کرد تا او را برای نبرد نهایی یاری کنند. سرداران بزرگ ایران، به دعوت پادشاه پاسخ مثبت دادند و از هر گوشة ایران، سپاهی گرد آمد و در نزدیکی همدان (نهاوند) اردو زد.
نهاوند، محل آخرین نبرد اساسی میان دو سپاه ایران و اسلام و آخرین مقاومت منظم ایرانیان در برابر مسلمانان بود (در سال 19 و به روایتی اواخر سال 20ه .ق). ایرانیان، با وجود آنکه نیروی فراوانی برای مقابله گرد آورده بودند، شکست هولناکی از سپاه اسلام متحمل شدند. مسلمانان، پیروزی خود بر ایرانیان را در این نبرد «فتح الفتوح» خواندند؛ زیرا پس از این پیروزی، شاکلة امپراتوری ساسانی و قدرت مرکزی ایران به طور کامل تباه گشت؛ بقایای توان سیاسی و نظامی ایرانیان در هم شکسته شد و دیگر سپاه و نیروی منسجمی برای مقاومت یکپارچه در برابر مسلمانان باقی نماند.
به گفتة مورخان، مقاومت برجسته و قابل ملاحظة دیگری در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد؛ مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت نمی کردند و یا با اندکی مقاومت، تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار بودند. در نتیجه، دیگر نبرد منظمی میان ارتش ساسانی و سپاه مسلمانان رخ نداد.
با فتح نهاوند و همدان توسط مسلمانان (21 ه .ق)، شرایط مناسب برای تسخیر تمام ایران فراهم شد و نقاط مختلف یکی پس از دیگری به تصرف سپاه اسلام درآمد؛ به گونه ای که تا سال 31 هجری، مسلمانان تا سواحل آمودریا (شرقی ترین مرز ایران) پیش رفتند. پیشروی لشکریان اسلام در مناطق مرکزی، سرعت چشمگیری داشت و در کمتر از یک دهه، تمام سرزمین ایران ـ به جز طبرستان، دیلمان و برخی نواحی مرزی ـ تحت سیطره سیاسی مسلمانان درآمد. در برخی شهرها مانند فارس و آذربایجان، که از دیرباز مراکز دینی ساسانیان بودند، مقاومتی در برابر مسلمانان شکل گرفت؛ اما گشایش بسیاری از شهرها به واسطة عقد قرارداد صلح بوده است.
پس از این مرحله، نوبت عقب راندن بقایای نظام ساسانی، و آخرین شاه آن از نهاوند تا مرو و سلطه بر قدرت تقریباً دست نخوردة ساسانی توسط مسلمانان شد. مسلمانان در فتح نواحی شرق ایران نیز با مقاومت جدی نیروهای محلی، به ویژه دهقانان مواجه نگشتند، بلکه از همکاری و کمک های آنها نیز بهره مند شدند. یزدگرد سوم که پس از سقوط تیسفون به همراه نزدیکانش آواره و گریزان گشته بود، تا واپسین روزهای عمرش درصدد بازپس گیری تاج و تخت بود. وی در مدت ده سال سر گردانی، هر از چند گاهی سپاهی در مقابل مسلمانان مجهّز می ساخت، ولی هیچ یک از این تلاش ها به نتیجه نرسید.
با عقب نشینی یزدگرد سوم به مناطق شرقی، مسلمانان با تعقیب وی، وارد بزرگ ترین و مهم ترین ایالت شرقی ایران، یعنی خراسان شدند و شهرهای آن را یکی پس از دیگری فتح کردند. یزدگرد که در این زمان از شهری به شهر دیگر گریزان بود و از شاهنشاهی عنوانی بیش نداشت، سرانجام در سال 31 هجری (651 م) به علت خیانت حاکم شهر مرو، در یکی از دهکده های شهر به گونه ای خفّت بار توسط آسیابانی به قتل رسید و با مرگ وی، موجودیت سیاسی ساسانیان خاتمه یافت.
تأمّلی بر عوامل پیروزی سپاهیان اسلام
ایران، قرن های متمادی از امپراتوری های قدرتمند دنیا به شمار می آمد و شکست و انقراض آن امری ساده نبود. بی گمان، این رویداد زمینه ها و بسترهایی داشت که باعث غلبة لشکر مسلمانان بر ایرانیان گشت؛ وگرنه چگونه ممکن بود ارتش تعلیم دیدة ایران، که به لحاظ نظامی (نفرات و ادوات) برتری کامل بر سپاه اسلام داشت، مغلوب مسلمانان بی ساز و برگ و بدون ذخیره و تعلیم گردد.
از برجسته ترین علل ناتوانی ساسانیان در برابر مسلمانان، بحران حاکمیت ایران در زمینه های مختلف بود که در ادامه به تفصیل بیان می گردد؛ اوضاع متشنّج و جامعة بحران زدة ساسانی کار را برای مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حکومت مرکزی، از هم پاشیدگی سپاه ایران به ویژه پس از شکست نهاوند، کار شکنی برخی فرمان روایان و تجزیه طلبی دهقانان، به برتری مسلمانان کمک فراوانی کرد. تودة مردم نیز که از ظلم و ستم ساسانیان به ستوه آمده بودند و از ظلم طبقاتی جامعة ساسانی رنج می کشیدند، وقتی با حمله مسلمانان روبه رو شدند، چندان مقاومتی از خود نشان ندادند؛ به ویژه آنکه در آیین مهاجمان، ایدئولوژی بزرگی یافتند که برای آنها خوشایند بود.
نقش عوامل معنوی نیز در اقتدار سپاهیان اسلام بسیار قابل توجه بود که متأسفانه برخی از وقایع نگاران، از آن چشم پوشیده اند و تنها، تزلزل ساختار جامعة حکومت ساسانی را عامل برتری مسلمانان دانسته اند. مسلمانان در اثر تعلیمات پیامبر اعظم? و کلام الله مجید، با هم متّحد، منسجم و مصمّم بودند و زمینة مستحکم اعتقادی که به دست توانای رسول الله? بنیان گردیده بود، آنان را آمادة هرگونه فداکاری و جانبازی می ساخت. همچنین پیامی که توسط مسلمانان منتشر می شد، مشروعیت سیاسی قوی و جدیدی در پی داشت که رژیم های استبدادی را توان مقابله ایدئولوژیکی با آن نبود. بر همین اساس، بخش مهمی از پیشرفت و پیروزی مسلمانان، مرهون اعتقاد راسخ، انگیزة قوی و کوشش های خستگی ناپذیر لشکر جان نثار اسلام بود.
علل گرایش ایرانیان به دین اسلام
دین اسلام با فتح ایران وارد این سرزمین شد، ولی واقعیت آن است که فاتحان مسلمان، این دین (اسلام) را بر ایرانیان تحمیل نکردند، بلکه مردم آزاداندیش ایران، خود اسلام را پذیرفتند. بررسی مفاد اولین عهدنامه های صلح، میان فاتحان مسلمان و بزرگان محلی ایران، حاکی از عدم اعمال سیاست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شکست خورده در امر پذیرش دین اسلام، از سوی اعراب مسلمان است. از این روی، گرچه فتح اسلام به وسیلة جنگ حاصل شد، اما نشر اسلام به زور جنگ نبود. ایرانیان وقتی با مبانی ارزشمند اسلام آشنا شدند، به دین دیرینه خویش (زرتشتی)، که دیگر پاسخ گوی نیازهای آنها نبود، پشت کردند و آغوش خود را بر آموزه های پیامبر اسلام? گشودند.
در ادامه دو عامل اصلی گرایش ایرانیان به دین اسلام به تفصیل بیان می شود.
نابسامانی اجتماعی، سیاسی و مذهبی جامعة عصر ساسانی
از مطالعة منابع تاریخی چنین بر می آید که همزمان با ظهور اسلام، جامعة عصر ساسانی اوضاعی بسیار آشفته و نابسامان داشت و زمینه برای یک دگرگونی ژرف و اساسی در همة زمینه ها فراهم بود. بحران عظیمی تمام بخش های جامعه را فراگرفته بود. بحران سیاسی که از ساختار قدرت این نظام سرچشمه می گرفت، بازتاب و نتیجة عملکرد ضعیف پادشاهان، به ویژه پس از عصر خسروپرویز بود. نفوذ فوق العادة اشراف و مؤبدان زردتشتی که پادشاهان برای تکیه دادن بر سریر سلطنت، نیازمند پشتیبانی و حمایت آنها بودند، ساختار سیاسی حکومت ساسانی را از درون دچار تزلزل ساخته بود.
جنگ های تباه کننده و تأثیرات ناخوشایند آن بر اقتصاد کشور، سبب فشار فراوان بر اقشار فرودست می شد؛ تبعیض های ناروای اجتماعی و سیاسی که حاصل فساد نظام طبقاتی بود، بر فقر و پریشانی مردم می افزود و مردم همه این بدبختی ها را از ناحیة حکومت ساسانی می دیدند که بر پایة دین و مذهب زردتشتی بنا گردیده بود. در واقع، نظام استبدادی حاکم بر جامعة ایران، ریشه های همگرایی ملت و دولت را خشکانده بود و حاکمیت نظام طبقاتی، که مزیت های اجتماعی و سیاسی را در انحصار قشری خاص قرار داده بود، چنان فضای رقّت باری را فراهم ساخته بود که بیشتر مردم ایران دین اسلام و پذیرش آن را رهایی از بندهای خویش می دیدند. اما آن چیز که بیش از همه ایرانیان را به قبول دین اسلام سوق داد، آشفتگی وضعیت مذهبی بود. اوضاع مذهبی جامعة عصر ساسانی دچار چنان اختناقی بود که حتی از آن به منزلة مهم ترین عامل آشفتگی اوضاع ایرانِ دورة ساسانیان یاد می شود. بی گمان، این عامل (نابسامانی اوضاع مذهبی و انحطاط دین زردتشتی) از مهم ترین عوامل رویگردانی ایرانیان از دین زردتشتی و گرایش آنها به دین مبین اسلام است.
حکومتی شدن دین و جزمی شدن ساختار سیاسی و اجتماعی سبب شده بود دین کاملاً در خدمت سیاست قرار گیرد. دستگاه فاسد مؤبدان، اعمال و رفتارهای شاهان ستم پیشه، نظام طبقاتی و کاستی جامعه عصر ساسانی را توجیه می کرد، در حالی که این وضیعت تودة جامعه را به ستوه آورده بود؛ تفّرق و تشتّت بین مؤبدن به بالاترین حد خود رسیده بود؛ آزار و اذیت مؤبدان و سختگیری آنان بر پیروان ادیان دیگر، سبب ایجاد دیدگاهی بد نسبت به دین زردتشتی شده بود؛ زیرا این نحوة نگرش، با نگاه تساهل و تسامح آمیز که قبل از آن در ایران جاری بود، مغایرت داشت. مؤبدان زردتشتی برای رسیدن به مقاصد شوم سیاسی و اجتماعی خویش، این مذهب را از سادگی و بی آلایشی نخستین آن خارج کرده، آن را چنان دچار دشواری و پیچیدگی ساخته بودند که غالب مردم از اجرای مراسم دینی عاجز گشته بودند. بنابراین، خودکامگی، توسعه طلبی، سودجویی، جاه پرستی مؤبدان زردتشتی و اتّکای آنان به ظواهر و تشریفات، این دین را به مرحلة انحراف کامل رسانیده بودند. همچنین سختگیری ها، تهدیدها و تحمیل های مالی سنگین که مؤبدان به عناوین گوناگون از مردم می ستاندند، تودة مردم را از آنها رنجور و ناراضی و نسبت به دیانت زردتشتی، که دیگر وحدانیت و برابری را در آن نمی دیدند، بد بین ساخته بود.
در چنین اوضاعی که شالوده و بنیان ضعیف دولت ساسانی رو به ویرانی نهاده، و بحران های متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و به ویژه مذهبی سراسر جامعة ایران را فراگرفته بود، مجاهدان پرشور مسلمان روی به سوی ایران زمین نهاده و شریعت نجات بخش محمد? (دین اسلام) را بر ایرانیان عرضه کردند. آری، روح خسته و فرسودة ایرانی که در تنگنای مرگباری قرار گرفته بود، و راه فرار و پناه می جست، با دین جامع و کاملی مواجه گشت که ندای مساوات، عدالت و برابری سر می داد و پناه مناسبی برای این روح سرگردان و روان معنویت گرای ایرانی بود. چنین بود که ایرانیان ارمغان مسلمانان را با جان و دل پذیرا شدند و مسلمانی را قبول کردند.
جاذبه های دین اسلام
برخی سعی کرده اند اسلام آوردن ایرانیان را انقلابی درونی جلوه داده، آن را تنها ناشی از نارضایتی مردم از فشار طبقاتی و تبلیغات ناروای اجتماعی و اقتصادی اشراف و مالکان به شمار آورند و چنین القا کنند که مردم ایران برای فرار از این وضعیت، رو به آیین اسلام نهاده اند. این گروه، با تأکید بر عوامل یاد شده، جلوه های ارزشمند و جاذبه های دین اسلام را نادیده گرفته اند.
قدر مسلّم آن است که گسترش وسیع و همه جانبة دین اسلام، معلول اعتقاد به حقّانیت این شریعت انسان ساز بود. مکتب حیات بخش اسلام، مجموعه ای از قوانین و مقررات آسمانی است که مردم سعادت خویش را در اجرای آن می دیدند. عامة مردم، ابتدا حقانیت دین اسلام را کشف کرده و سپس آن را پذیرفتند. استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد: «حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید وگم گشتة خود را در اسلام یافت».
در ادامه، به برخی از مؤلفه ها و ویژگی های جذّاب دین اسلام که ایرانیان را به پذیرش و قبول این آیین سوق داد، اشاره می کنیم.
برابری و مساوات
تأکید بر شیوة مسالمت آمیز مبتنی بر عدالت و خیرخواهی با پیروان همة مذاهب آسمانی و جامعه بشری، از مسائل با اهمیت است که در دین اسلام جلوة بسیار درخشانی دارد. عدالت خواهی و مساوات طلبی دین اسلام، نقش بسیار مهمی در جذب مردم ایران به سوی اسلام داشت. استاد مطهری در این زمینه می نویسد: «آن چیزی که بیش از هر چیز دیگری روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام می کشید، عدل و مساوات اسلامی بود».
دین اسلام، هیچ گونه تمایز و تبعیض بر پایة طبقه و حرفه را در میان افراد نمی پذیرد و مبلّغ و منادی نظریه اخوّت انسانی است که گسترة آن از محدودة مرزهای سیاسی و جغرافیایی فراتر می رود؛ از این روی، در فرهنگ جهان شمول اسلام، استثمار انسان و تجاوز از حدودی که خداوند برای افراد بشر تعیین فرموده، مذموم و ناپسند است. بر این اساس، نظام کاستی (طبقاتی) قدیم ایران، در دین اسلام جایی نداشت؛ زیرا بر اساس مبانی اسلامی، تمام ملّت ها و امت ها نزد خدا یکسان اند و شأن و مقام افراد نه بر اساس سابقة قومی، زبانی و فرهنگی، بلکه بر اساس تقوا و درستکاری خود فرد تعیین و ارزیابی می شود.
معرفی دین اسلام و وعده های عدالت و برادری که در اولین گفت وگوهای سفیران مسلمان مطرح می شد، دل های بسیاری از ایرانیان را به سوی اسلام منعطف ساخت. به همین دلیل، لمبتون، سرعت و سهولت نسبی غلبه اعراب را به احتمال غالب، معلول این حقیقت می داند که اسلام به عامّه مردم وعده می داد که آنها را ازآن اوضاع و احوال نکبت بار و طاقت فرسای اجتماعی رهایی خواهد داد.
طبیعی است که مردم رنج کشیده و محبوس در قفس نظام طبقاتی، به چنین آموزه هایی علاقه نشان خواهند داد. آزادی از مفاسد، تعصّبات، تبعیضات و بی عدالتی های نظام طبقاتی دربارة قشرهای پایین جامعه ـ که حتی از حیوانات طبقات بالای جامعه نیز پست تر تلقّی می شدندـ نوید می داد که بدین وسیله نجات خواهند یافت. بدین ترتیب، اصل برابری و مساوات خواهی دین اسلام، گروه های فرودست و رنج کشیده را شیفته خود کرد و آنها را فوج فوج به سوی این دین الهی کشاند.
سادگی و بی آلایشی
از دیگر ویژگی های ایدئولوژی اسلامی که موجب جذب تودة مردم ایران به اسلام شد، سادگی و سهولت احکام آن بود. تصلّب و قشری نگری مذهب زردتشتی همراه با رسوم و آیین های خشک و خسته کننده که از احکام و مقررات مذهبی رنج آور و بیهوده سرشار شده بود، از دلایل مهم گرایش ایرانیان به اسلام قلمداد شده است.
مبانی دین اسلام، ساده و درخور فهم همگان، به ویژه طبقات پایین جامعه بود و از دستگاه خداپرستی آیین های دیگر مانند اهورامزدا و اهریمن و ایزدان دیگر و فلسفة پیچیدة مذاهب نوظهور مانند مانویت برای مردم ملموس تر بود. بدین ترتیب، اصل اعتقادی توحید که همگان را از سردرگمی در این وادی خارج می ساخت، از عوامل مهم گسترش اسلام محسوب می شد.
دین اسلام با بیزاری از اندیشه های ناروا و نادرست و سنـّت پرستی، و نیز اصرار بر ارج نهادن بر امور معنوی، شالوده ای نوین و مقرون به دموکراسی در برابر سنّت پرستی و کهنه پرستی ایرانی عرضه کرد. اسلام، سادگی را جانشین پیچیدگی، توحید را جانشین تعدّد الوهیت و تثلیث، بشریت بشر را جانشین الوهیت بشر، حقیقت طلبی و علم را جانشین خرافات، و عقاید ساده و محکم دینی را جانشین منازعات و مجادلات مذهبی کرد.
اسلام نه تنها از نظر اعتقادی ساده و آسان بود، بلکه در عمل نیز به هیچ وجه پیچیدگی مذاهب دیگر را نداشت؛ در واقع، هم شیوة تدین به آن آسان است و هم احکامی که تشریح کرده سهل می باشد. اعمال عبادی اسلام، ساده و بدون تشریفات برگزار می شد و از پیچیدگی، تضاد و ناباوری اعتقادات گذشته خبری نبود. شرایط پذیرفتن دین جدید هم به قدری ساده جلوه می نمود که هر تازه واردی را به شگفتی می انداخت.
تساهل و تسامح
آزادی دینی و آزاداندیشی مسلمانان، از مهم ترین عوامل استقبال ایرانیان از دین اسلام بود. شواهد فراوانی وجود دارد که احترام اسلام و مسلمانان را به آزادی عقیده و دین و مخالفت آنها را با تحمیل دین بر دیگران بازگو می کند. مسلمانان با تکیه بر اندیشة «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره: 256)، هیچ کس را با ناخوشایندی و زور مجبور به پذیرش دین اسلام نمی کردند؛ بلکه این عمل را زشت می دانند.
مسلمانان در مناطقی که فتح می کردند به کافران فرصت می دادند تا اسلام را قبول کنند. بر اساس مبانی دین اسلام، پیروان ادیان دیگر نیز می توانستند با پرداخت مبلغ معینی مالیات سالانه به عنوان جزیه، بر دین سابق خویش باقی بمانند. این گروه که «اهل ذمّه» خوانده می شدند، اجازه داشتند در برابر تعهداتی، با آزادی و امنیت کامل در قلمرو مسلمانان به اجرای مراسم و آداب مذهبی خویش بپردازند. افزون بر این، همة معابد و اماکن مذهبی آنان مورد احترام جامعه اسلامی قرار می گرفت. ذمّیان، نه تنها از آزادی های اسلامی برخوردار بودند، بلکه از مهربانی، بلندنظری و انسان دوستی مسلمانان نیز بهره مند می گشتند. در برابر این آزادی ها و امتیازات، آنها می باید برخی اصول و قواعد را رعایت می کردند.
قانون حفظ دین و عقیده در برابر پرداخت جزیه، به مرور بسیاری از ذمّیان را به دین اسلام متمایل کرد. آنان که در برخورد اولیه با اسلام، قبول جزیه را بر قبول اسلام ترجیح داده بودند، به تدریج که با مبانی دلنشین دین اسلام و مناسبت عقاید اسلامی با اعتقادات خود آشنا شدند، جذب این دین گشتند؛ به گونه ای که در قرن دوم هجری، جز عده ای معدود، عامة مردم آیین مسلمانی را پذیرفته بودند.
امتیازهای اجتماعی و اقتصادی
مسلمانان برای ترویج و اشاعة دین اسلام، از هیچ کوششی فروگذار نبودند؛ به همین دلیل، امتیازهای فراوانی به قبول کنندگان این دین اعطا می کردند. قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهره مندی از برخی امتیازهای اجتماعی (مانند آزادی ازدواج با زنان مسلمان، آزادی حمل اسلحه و پوشیدن لباس عامه)، از پرداخت جزیه نیز معاف می ساخت.
احتمال می رود همین تدابیر و مزایای اقتصادی و اجتماعی پذیرش دین جدید بود که دهقانان را ترغیب می کرد که بدون مقاومت قابل توجهی، در برابر لشکر اسلام سر تسلیم فرود آورند و در قبول آیین جدید، آمادگی بیشتری نشان دهند. صنعتگران، پیشه وران، کشاورزان و به طور کلی طبقات پایین و متوسط جامعه، که بیش از همه در فشار بودند، با رغبت بیشتری اسلام را پذیرفتند. ریچارد بولت اشاره می کند که در میان بخش های مختلف اجتماعی ایران (در دورة امویان)، دو گروهِ اسیران جنگی و افراد طبقات پایین جامعه، بیش از همه تمایل به اسلام داشتند. مشکل مالکیت زمین های کشاورزی، نظر مساعد بسیاری از کشاورزان را به دین اسلام جذب می کرد؛ زیرا این گروه های فرودست، خود مالک زمین می شدند و مالیات بسیار اندکی در برابر مالکیت زمین می پرداختند که قابل مقایسه با مالیات عصر ساسانیان نبود.
دبیران و مستوفیان نیز گروهی بودند که برای حفظ جایگاه خود در امور اداری کشور، بی درنگ به سوی پیروزمندان مسلمان رفتند و آیین مسلمانی را پذیرفتند. در مراحل بعدی، بازرگانان و تجار بودند که به شکلی خود را با وضعیت جدید منطبق ساختند. با توسعة فتوحات مسلمانان، قلمرو اسلامی بسیار وسیع گشت و این در حالی بود که رسوم مدنی و تجاری اسلام نیز امتیازاتی به پیشه وران و بازرگانان می بخشید؛ در حالی که احکام فقهی زردتشتی آنان را در تنگنا قرار می داد.
در پایان ذکر مطلبی ضروری است که خود بیانگر عشق ایرانیان به اسلام حقیقی می باشد؛ روند پذیرش اسلام در میان ایرانیان تا پایان عصر خلفای راشدین (40ه.) چشمگیر بود، ولی پس از آن با روی کار آمدن خلفای اموی، این روند رو به کندی گرایید. ایرانیان پذیرای اسلامی بودند که در آن، اصول ارزشمندی مانند مساوات و برابری و عدالت و... مطرح بود؛ اما وقتی امویان بر سریر دستگاه خلافت تکیه زدند و خلافت را به ملوکیت تبدیل و شعارهای جاهلی مانند برتری عرب بر عجم را زنده کردند، دیگر آن روح آزادمنش ایران نمی توانست چنین حکومت و دین تحریف شده ای را پذیرا باشد. سیاست های غلط و جاهلی خلفای اموی در امور سیاسی و اداری، و برخوردهای نامناسب سرداران و لشکریان خلافت بنی امیه (با تأکید بر قوم محوری نه اسلام محوری)، سبب شد گرایش روزافزون ایرانیان به دین اسلام که تا تصرف خراسان استمرار داشت، دچار رخوت و سستی شود. به همین دلیل، مردم مناطقی مانند ماوراءالنهر که در عهد خلافت بنی امیه به تصرف اسلام درآمدند، تا مدت ها بر اعتقادت و سنت های قدیمی خویش پای بند مانده و بسیار دیر به آیین اسلام در آمدند.
نتیجه
دین اسلام در جزیرةالعرب ظهور یافت، ولی در آنجا محصور نماند و آموزه های حیات بخش آن، در مدت کوتاهی بر بخش گسترده ای از عالم از جمله ایران زمین پرتو افکند. جامعة ایران که از درون ـ به ویژه در حوزه دینی و فرهنگی ـ دچار انحطاط گشته بود، انتظار دینی را می کشید که با تمسّک به آن، خویشتن را از اسارت اعتقادات خرافی دین تحریف شدة زردتشتی و ستم های اجتماعی و اقتصادی اشراف و موبدان ساسانی نجات بخشد. با ورود اسلام، این انتظار به سرآمد؛ آموزه های انسان ساز، اندیشه های نوین و دیگر جذّابیت های مکتب حیات بخش اسلام، به ویژه مساوات جویی و عدالت محوری آن، اشتیاق ایرانیان را ـ که تشنة عدالت اجتماعی بودند ـ به دین اسلام دوچندان ساخت. این عوامل به همراه مؤلفه های دیگری مانند سادگی و بی آلایشی، تساهل و تسامح، امتیازهای اجتماعی و اقتصادی دین اسلام، سبب شد این شریعت مقدس در مدت کوتاهی در قلوب مردم ایران جای گیرد و بدین شکل امپراتوری بزرگ باستانی ایران، به عنوان بخشی از دارالاسلام محسوب شود.
منابع
ـ ابن اعثم کوفی، محمدبن علی، الفتوح، بیروت، دارالندوة، بی تا.
ـ ابن اعثم کوفی، محمدبن علی، الفتوح، ترجمة احمد مستوفی، تهران، آموزش و پرورش انقلاب اسلامی، 1372.
ـ ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری، ترجمة وحید گلپایگانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، بی تا.
ـ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمة جواد فلاطوری، تهران، علمی و فرهنگی، چ دوم، 1364.
ـ امیری، شهرام، «دهقانان و فتوح اسلام»، فصل نامة تاریخ و تمدن اسلامی، ش 7، 1387.
ـ باسورث، کلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 2536.
ـ باوزانی، الساندرو، ایرانیان، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران، روزبهانی، 1359.
ـ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1978.
ـ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، چ دوم، 1364.
ـ بولت، ریچارد، گروش به اسلام در قرون میانه، ترجمة محمدحسین وقار، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364.
ـ پیرنیا، حسن، ایران قدیم، تهران، اساطیر، 1373.
ـ جمعی از نویسندگان، تاریخ ایران (از اسلام تا سلاجقه)، ترجمة حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1383.
ـ دنیل، التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران، علمی و فرهنگی، 1367.
ـ دینوری، ابوحنیفه احمدبن داوود، اخبارالطّوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1364.
ـ رجایی، فرهنگ، مشکلة هویت ایرانیان امروز، تهران، نی، 1382.
ـ زرین کوب، عبدالحسین، روزگاران، تهران، سخن، 1379.
ـ زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، بی تا.
ـ زینی دحلان، سیداحمد، الفتوحات الاسلامیه بعد مضی الفتوحات النبویه، الجزء الاول، قاهره، مؤسسه الحلبی، 1387 ق.
ـ شاه حسینی، ناصرالدین، «سهم شاهان ایران پیش از اسلام در تمدن اسلامی»، مجلّه بررسی های تاریخی، ش 36، آذر و دی، 1350.
ـ شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1352.
ـ صابری همدانی، احمد، محمد و زمامداران در پیرامون نامه های پیامبر اسلام به زمامداران، قم، مؤسسه مطبوعاتی دارالعلم، 1346.
ـ صفا، ذبیح الله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر، بی تا.
ـ صفری فروشانی، نعمت الله، «درآمدی بر صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران»، مجله تاریخ اسلام، ش 2، تابستان، 1379، 50ـ120.
ـ طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879م.
ـ طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ سوم، 1368.
ـ عزتی، ابوالفضل، دیباچه ای بر تاریخ فلسفة نشر اسلام، قم، دارالتبلیغ الاسلامی، بی تا.
ـ فرای، ریچارد نلسون، عصر زرّین فرهنگ و تمدن اسلامی، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران، چ دوم، 1363.
ـ فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چ پنجم، 1372.
ـ کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، تهران، دنیای کتاب، چ هشتم، 1385.
ـ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمة سیدهاشم حسینی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ دوم، 1354.
ـ لسترنج، گی، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنی، چ سوم، 1367.
ـ لمبتون، ا.ک.س، مالک و زارع در ایران، ترجمة منوچهر امیری، تهران، علمی و فرهنگی، چ سوم، 1362.
ـ لوسکایا، نینا پیگو، اعراب حدود مرزهای ایران و بیزانس در سده های چهارم ـ ششم میلادی، ترجمة عنایت الله رضا، تهران، پژوهشگاه، 1372.
ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چ دوم، 1368، ج 14.
ـ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، 1379.
ـ مفتخری، حسین و زمانی، حسین، تاریخ اسلام از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، چ سوم، 1386.
ـ مفتخری، حسین، «اوضاع سیاسی ـ مذهبی ایران در آستانة ظهور اسلام»، نشریة تاریخ اسلام، ش10، تابستان 1381.
ـ منتظری مقدم، حامد، بررسی تاریخی صلح های پیامبر?، قم، موسسه امام خمینی?، 1383.
ـ ناظمیان فرد، علی، «اهل ذمّه در صدر اسلام»، نشریة تاریخ اسلام، ش 6، تابستان، 1380.
ـ نرشخی، ابوجعفر، تاریخ بخارا، تهران، توس، چ دوم، 1363.
ـ نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1342 ش.
ـ نلدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عرب ها در روزگار ساسانیان، ترجمة عباس زریاب خویی، تهران، انجمن آثار ملی، 1352.
ـ الهامی، داوود، اسلام و ایران، قم، مکتب اسلام، 1374.
ـ هانری، ماسه و دیگران، تمدن ایرانی، ترجمة ابوالفضل عزتی، تهران، دانشگاه تهران، 1358.
ـ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، تهران، بنگاه انتشارات علمی و فرهنگی، چ سوم، 1366.