، سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 36، بهار و تابستان 1393، صفحات 95-115

    بازشناسی تاریخی مفاهیم «شیعه»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حامد منتظری مقدم / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / Montazeri@qabas.net
    چکیده: 
    واژه‌ی «شیعه»، که نامی شناخته شده برای پیروان مکتب اهل بیت علیه السلام است،  در بستر تاریخ اسلام، کاربردهای متعدد لغوی داشته، و سپس به یک اصطلاح تبدیل شده است. در این نوشتار، بر اساس روش تاریخی، کاربردهای شیعه توصیف و تحلیل، و مفاهیم آن بازشناسی می شود. بر پایه‌ی یافته های این نوشتار، ترکیب «شیعه‌ی علی علیه السلام»، مبتنی بر احادیث نبوی و مورد تأیید و تقدیس اهل بیت علیه السلام بوده، و چون در مقایسه با دیگر کاربردهای مضاف، استعمالش فزونی (غلبه) یافته، «الشیعه‌ی» (شیعه) آن متبادر و به یک اصطلاح برای آن تبدیل شده است. این اصطلاح افزون بر مفهوم خاص اعتقادی، در برخی مقاطع تاریخی، مفهوم عام داشته، اما با گذشت زمان، به مفهوم اعتقادی مختص گشته است. در این مفهوم، اصطلاح «شیعه» تمامی پیروان امام علی علیه السلام و فرزندان او را، که پیروی شان بر پایه‌ی اعتقاد به امامت منصوص آنان پس از پیامبر علیه السلام بوده، پوشش می داده است. از سوی دیگر،  عنوان «مُتَشَیّع» برای کسانی که صرفاً دوستدار اهل بیت علیه السلام بوده اند، کاربرد یافته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Exposition of the Historical Aspects of “Shi’ah” Concepts
    Abstract: 
    The word “Shi’ah”, which is widely known to the followers of the school of Holy Prophet’s household, has been used to convey various meanings throughout the history of Islam, but then it became a specific term. Based on a historical method, the present paper describes and analyzes the usages of the term “Shi’ah” and delves into its concepts. The research findings show that the use of the compound noun “ Shi’ah of Ali” is affirmed by the Holy Prophet’s hadiths and approved and glorified by the infallible Imams (peace be upon them). Since it was used more frequently than any other compound noun for Shiah, this word was distinguished and used as a substitute for this compound noun. In addition to the doctrinal connotation of the term “Shi’ah”, it carried some general meanings in some historical periods, but as time went by, it has become a specific doctrinal term. Given this meaning, “Shi’ah” refers to all the followers of Imam Ali and his descendents, the obedience of whom is based on the belief that these Infalliable people were appointed as Imams (successors to the Holy Prophet). On the other hand, the term “Motashayye” is applied to the person who merely declares his/her love to the infallible Imams (peace be upon them).
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    واژة شيعه (الشيعة)، از ديرباز به‌عنوان نامي اصيل و شناخته‌شده براي پيروان مکتب اهل‌بيت کاربرد يافته و در همين حال، موضوعي براي تحقيق پژوهشگران بوده است؛ چنان‌که در منابع کهن و نيز در تحقيقات اخير، به شناخت مفاهيم شيعه اهتمام شده، و دراين‌باره، از‌جمله در کتاب تاريخ تشيع در ايران، تأليف رسول جعفريان، و کتاب خاستگاه تشيع و پيدايش فرقه‌هاي شيعي در عصر امامان، تأليف علي آقانوري، و مقالة «واژه‌شناسي شيعه و تشيع»، از نگارنده (منتظري مقدم،‌ 1382) بررسي‌هايي شده است.
    اين واژه در بستر تاريخ اسلام، کاربردهاي متعدد و روياروي داشته است؛ مانند «شيعة علي» و «شيعة‌ آل‌محمد» از يک‌سو، و «شيعة عثمان»، «شيعة معاويه»، «شيعة آل ابي‌سفيان» و «شيعة بني‌العباس» از ديگر سوي، که شناخت دقيق چنين مواردي نيازمند بازشناسي تاريخي مفاهيم شيعه است. بر اين اساس، در اين نوشتار، که با پرهيز از تکرار يافته‌هاي تحقيقات پيشين و با هدف نقد و تکميل آنها تدوين شده، مسئلة اصلي اين است: واژة «شيعه» از نظر لغوي و اصطلاحي و در کاربردهاي گوناگون تاريخي، چه مفاهيمي داشته است؟
    در اين نوشتار، در پاسخ‌گويي به پرسش مسئله يادشده، کاربردهاي واژة «شيعه» در بستر تاريخ اسلام، توصيف، و تحليل «مفهومي‌ـ تاريخي» و تعاريف ارائه‌شده براي آن، نقد خواهد شد. بازشناسي مفاهيم «شيعه» در اين نوشتار، شامل اين بخش‌هاست: «مفاهيم لغوي»، «کاربردهاي مضاف»، «کاربرد مفرد؛ به‌مثابة يک اصطلاح» و «مفاهيم اصطلاحيِ» شيعه. اميد است در تداوم اين پژوهش در فرصتي ديگر، گونه‌هاي شيعه نيز بازشناسي شود.
    مفاهيم لغوي «شيعه»
    «شيعه» در اصل، واژه‌اي عربي، و اسمي است که به يک شکل بر مذکر و مؤنث، و مفرد و تثنيه و جمع اطلاق مي‌شود؛ اگرچه بر پاية مراتب گوناگون جمع، شِيَع و اَشياع نيز استعمال مي‌شود (ابن‌منظور، 1416ق، ج7، ص258). همچنين اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند «شيعي» مي‌گويند که جمع آن در فارسي «شيعيان» است (ابن‌منظور، 1416ق، ج7، ص258؛ مصاحب، 1380، ج2، ص1532).
    در زبان عربي، واژة «شيعه» از نظر لغوي، داراي دو گونه کاربرد است: مضاف و مفرد. در کاربرد مضاف، واژة «شيعه» به اسم فردي خاص اضافه مي‌شود و به‌معناي «ياران» و «پيروان» آن فرد است؛ اما در کاربرد مفرد، واژة «شيعه» همراه با الف و لام (ال) و بدون اضافه ‌شدن به نام کسي، به شکل «الشيعة» استعمال مي‌شود که به‌معناي «گروه» و دسته‌اي است که بر سر امري گرد هم آيند (مفيد، ‌1414ق- ب، ص35؛ ابن‌منظور، 1416ق، ج7، ص258).
    در قرآن كريم، واژة «شيعه» چهار بار، يك بار به شكل مفرد، (مريم: 69) و سه بار به شكل مضاف (قصص: 15؛ صافات: 83) به كار رفته است. همچنين در قرآن، در پنج جا واژه «شِيَع» (جمع) استعمال شده است (حجر: 10؛ انعام: 65 و159، قصص: 4؛ روم: 32).
    در ادامه بر پاية تفکيک ميان کاربرد مضاف و مفرد شيعه، مهم‌ترين نمونه‌ها از کاربردهاي مضاف و سپس کاربرد مفرد آن بازشناسي و تحليل خواهد شد.
    کاربردهاي مضاف «شيعه»
    الف. «شيعة علي» و برخي نمونه‌هاي ديگر
    ترکيب «شيعة علي»، خود نمونه‌اي از کاربرد لغوي شيعه به شکل مضاف به نام يک شخص است. در همين نوع کاربرد – چنان‌که پس از اين خواهد آمد - واژة «شيعه» همراه با نام‌هايي جز علي، در مواردي همچون «شيعة عثمان»، «شيعة معاويه»، «شيعة ابي‌بکر» و مانند اينها به کار رفته است. اين کاربردها گاهي در دوران صدر اسلام و در گفتار و يا نوشتاري کهن بوده و گاهي نيز از تعبير گزارشگر و يا نگارنده‌اي متأخر برگرفته شده است.
    در اين ميان، ترکيب «شيعة علي»، بي‌ترديد اصيل‌ترين و کهن‌ترين نمونه و برگرفته از احاديث نبوي است. در اين‌‌باره، شايان توجه است که قاضي نعمان (م 363ق) با يادکرد از اين احاديث؛ مانند «شيعة علي هُم الفائِزون» (پيروان علي همان رستگارانند)، تأکيد کرده ‌که پيامبر اکرم فقط «شيعة علي» فرموده و از زبان رسول خدا واژة «شيعه» دربارة ياران هيچ صحابي ديگري به کار نرفته است (قاضي نعمان، بي‌تا، ج3، ص469). بر اين اساس، مي‌توان گفت كه بيان نبوي، خود خاستگاه استواري براي کاربرد شيعة علي بوده، و در تبديل شيعه به يک اصطلاح، نقشي تعيين‌کننده داشته است.
    در اشاره به برخي شواهد اين امر، بايد دانست که چون نزد امّ‌سلمه، همسر پيامبر، از شيعة‌ علي و شيعة عثمان سخن به ميان آمد، گفت: «دربارة شيعة‌ علي چه مي‌گوييد که آنان در سراي آخرت رستگارانند» (بلاذري، 1417ق، ج‏2، ص405). به احتمال زياد، سخن امّ‌سلمه برگرفته از حديث نبويِ «هذا و شيعته‌ هم الفائزون» (صدوق، بي‌تا- ب، ص12) بود. سيوطي، عالم سنّي از جابربن‌ عبدالله انصاري نقل کرده است: «نزد پيامبر بوديم که علي وارد شد. پيامبر فرمود: سوگند به کسي که جانم به دست اوست، اين شخص و شيعة او در روز قيامت رستگارند». افزون بر اين، وي در تعيين مصداق آية «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة» (بينه: 7) آورده است که با نزول آن، پيامبر به علي فرمود: «أنت وشيعتك ...» (سيوطي، بي‌تا، ج6، ص379). همچنين حسکاني نزول آية يادشده را با هفده طريق از رسول اکرم، دربارة علي و شيعة وي دانسته است (حسکاني، 1411ق، ج2، ص459ـ473؛ ابن‌مردويه، 1380، ص346؛ ابن عساکر، 1417ق، ج42، ص371).
    دربارة ترکيب «شيعة عثمان»، که مفهوم آن هم‌‌پايه با واژة «عثمانيه» بوده است، بايد دانست که اين ترکيب در دوران صدر اسلام به شکل گفتاري، از‌جمله در روايتي از امام باقر (كليني، 1367، ج4، ص518) و نوشتاري، از‌جمله در برخي از نامه‌هاي سياسي (ثقفي کوفي، 1353، ج‏2، ص390 و594؛ ابن‌ابي‌الحديد، 1387ق، ج11، ص44) و نيز در دوران بعد (بلاذري، 1417ق، ج‏3، ص214؛ شريف مرتضي، 1414ق، ص211) به کار رفته است. در اين حال،‌ پس از شايع شدن کاربرد «عثمانيه»، استعمال «شيعة عثمان» به تدريج افول يافت.
    گرايش به عثمان و به‌تبع آن، کاربرد واژگاني چون «عثمانيه» و «شيعة عثمان»، در زمان حيات او تجلّي نداشت. اين گرايش درواقع، در پي قتل عثمان و در لباس خون‌خواهي، آشکار، و به رقابت و دشمني با خلافت اميرمؤمنان علي، و متهم ‌کردن او در قتل عثمان منجر شد. بر همين اساس، گرايش به عثمان گاهي در قالب «شيعة معاويه» بازتاب يافت. در اين‌‌باره، بايد دانست که معاويه خويشتن را «وليّ دمِ» عثمان معرفي مي‌کرد. بر اين اساس، گروهي که بعداً «عثمانيه» نام يافتند، معاويه را خليفة پس از عثمان دانستند. همچنين حکومت بني‌اميه نمادي از غلبة انديشة عثماني شد (ثقفي کوفي، 1353، ج‏2، ص378؛ ابن‌حجر، بي‌تا، ج7، ص14؛ جعفريان، 1385، ص21و40).
    پيشينة کاربرد «شيعة معاويه» به ماجراي حکميّت در جنگ صفين بازمي‌گردد. در ابتداي پيمان‌نامة حکميّت در تعيين طرفين پيمان، همراه با بيان نام «علي‌بن ابي‌طالب» و نام «معاوية‌بن ابي‌سفيان»، از پيروان اين دو، با تعابير «شيعتهما» (منقري، 1382ق، ص504؛ دينوري، 1368، ص194)، «من كان معه من شيعته» (منقري، 1382ق، ص510) و يا «شيعة علي و... شيعة معاوية» (ابن‌اعثم كوفي، 1411ق، ج‏4، ص204) يادشده است. اين کاربرد نمونه‌اي آشکار از کاربرد «شيعة معاويه» رويارو با «شيعة علي» بود.
    در نمونه‌اي ديگر، ابن‌عقده شيعي کوفي (250ـ332ق) خطاب به فردي اصفهاني به نام ابوجعفر، گرايش مذهبي اصفهانيان را تقبيح کرد و آنان را شيعة معاويه خواند. شايان توجه است که در برابر، ابوجعفر با انکار چنين گرايشي، تأکيد کرد که اهل اصفهان شيعة علي‌اند، و علي براي آنان از چشم و خاندانشان عزيز‌تر است (ذهبي، 1413ق، ج‏26، ص207).
    دربارة ترکيب «شيعة ابي‌بکر»، به نظر مي‌رسد که اين ترکيب در تاريخ صدر اسلام استعمال نشده، و گاهي در متون پس از آن دوران (شريف مرتضي، 1414ق، ص258؛ ابن‌راشد، 1420ق، ص142) در نقش عنواني که بيانگر پيروي از خليفة نخست بوده، کاربرد يافته است.
    ب. «شيعة‌ آل‌محمد» و برخي نمونه‌هاي ديگر
    «شيعه» در کاربرد لغوي به شکل مضاف، همراه با نام يک «خاندان» نيز استعمال شده است. در مهم‌ترين نمونه از اين کاربرد، اضافة اين واژه به خاندان رسول‌خدا‌ با تعابيري مانند «شيعة‌ آل‌محمد» و «شيعة اهل‌بيت رسول‌الله» و «شيعة اهل‌البيت»، و نيز در تعابير مشابه همچون «شيعة علي و وُلده» و «شيعة‌ آل ابي‌طالب» ثبت شده است.
    ترکيب «شيعة‌ آل‌محمد» در روايات ائمّه اطهار (کليني، 1367، ج2، ص75 و 637) و آثار بزرگان شيعه (صدوق، 1363، ص 45 و46) و نيز در متن حوادث تاريخي کاربرد يافته است؛ چنان‌که سليمان‌بن‌ صرد،‌ امير توابّين، نيروهاي خود را «شيعة‌ آل‌محمد» خطاب کرده (ابن‌اعثم كوفي،‌ 1411ق، ج‏6، ص222) و در نامه‌اي از مختار اين تعبير به کار رفته است (طبري، ‌1387ق، ج‏6، ص60).
    در اخطار‌‌نامه‌اي از خليفه راضي عباسي به حنابله در سال 323ق، اقدام آنان در تکفيرِ شيعة اهل‌بيت رسول الله نکوهش و به آنان به سبب بدعت‌هايشان هشدار داده شد (مسكويه، 1379، ج‏5، ص414 و415). در گزارشي ديگر از همين اخطارنامه، عبارت «شيعة‌ آل‌محمد» آمده است (ابن‌اثير، 1385ق، ج‏8، ص308).
    ترکيب «شيعة اهل‌البيت» فراوان در متون شيعي (مفيد، 1414ق- الف، ص3؛ سيدبن طاووس، 1399ق، ص193) و نيز آثار اهل‌سنت (ابن‌خلدون، 1408ق، ج‏1، ص269) کاربرد داشته است. در يک نمونة تاريخي، عبدالله‌بن علي، عموي منصور عباسي، در پاسخ به نمايندگان منصور، که از او در دفع قيام محمدبن عبدالله‌بن حسن راهنمايي ‌خواسته بودند، اهل کوفه را «شيعة اهل‌البيت» خواند و سفارش کرد که به کوفه حمله کنند (ابوالفرج اصفهاني، بي‌تا، ص235). پيش‌تر محمدبن ‌علي، رهبر عباسيان، نيز‌ با تمرکز بخشيدن به دعوت خود در منطقة خراسان، به تبيين گرايش‌‌ اهالي ديگر مناطق پرداخته و کوفيان را «شيعة علي و وُلده» خوانده بود. (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص206؛ ابن فقيه، ‌1416ق، ص604). در کاربردي ديگر، از گرايش شيعيِ يک شاعر با تعبير «شيعة‌ آل ابي‌طالب» يادشده است (مسعودي، 1409ق، ج‏4، ص52).
    در اينجا بايد بر اين نکته پاي فشرد که کاربرد واژة «شيعه» به شکل مضاف به نام خاندان پيامبر و نمونه‌هاي مشابه در اصل، تداوم کاربرد «شيعة علي» و هم‌پايه با آن بوده و نشان مي‌داده که پس از حضرت علي، شيعيان پيرو فرزندان وي، و به تعبير ديگر، پيرو خاندان رسالت بوده‌اند؛ چنان‌که ابن‌خلدون در ابتداي گزارش اجمالي از انشعابات شيعه، با تعبير «شيعة اهل‌البيت لعليّ‌بن ابي‌طالب و بَنيه»، درواقع، شيعة‌ خاندان پيامبر را شيعة علي و فرزندان وي به‌شمار آورده است (ابن‌خلدون، 1408ق، ج‏4، ص5‏). بر اين اساس، کاربرد شيعه در اين‌گونه تعابير، فرع بر کاربرد شيعة علي، در روند گذار از کاربرد لغوي به کاربرد اصطلاحي بوده است.
    واژة «شيعه» به شکل مضاف به نام خاندان‌ دربارة گرايش‌ رويارو با شيعة علي نيز کاربرد يافت؛ چنان‌که «شيعة بني‌امية» (طبري، ‌1387ق، ج‏6، ص139) و «شيعة آل ابي‌سفيان» در جايگاه تعابير ديگري از شيعة عثمان و يا شيعة معاويه قابل شناسايي است. در اين ميان، کاربرد «شيعة آل أبي‌سفيان» از زبان امام حسين در روز عاشورا بسيار آشناست؛ آنجاکه حضرت در نهيب به دشمن فرمودند: «اي پيروان آل ابي‌سفيان! اگر دين نداريد و از رستاخيز نمي‌هراسيد، دست‌کم در اين دنياي خود آزاده باشيد...» (سيدبن طاووس، 1417ق، ص71؛ ابن‌اعثم كوفي،‌ 1411ق، ج‏5، ص117).
    جز اين، «شيعة آل‌الزبير» (مسعودي، بي‌تا، ص271؛ ابن‌اعثم كوفي،‌ 1411ق، ج‏6، ص327)، که گاهي با تسامح «شيعة الزبير» خوانده شده (ابن‌خلدون، 1408ق، ج‏3، ص26)، نمونه‌اي ديگر است که مي‌تواند عنواني براي حاميان سياسي و محدود به دوران حاکميت خاندان زبيري (64ـ73ق) به‌شمار آيد. البته ايشان با پذيرش خلافت عبدالله‌بن زبير، در اصل با امويان، و فقط در يک مقطع کوتاه، با مختار،‌ که خود از شيعيان آل‌محمد بود (ابن‌اعثم كوفي،‌ 1411ق، ج‏6، ص218)، رويارو بودند.
    همچنين واژة «شيعه» با اضافه به نام خاندان عباس، عموي پيامبر، با تعابيري همچون «شيعة وُلْد العباس» (طبري، ‌1387ق، ج‏8، ص194؛ مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص403) يا ترکيب نسبتاً پرکاربرد «شيعة بني‌العباس» (طبري، همان، ج‏7، ص109؛ مؤلف ناشناخته، همان، ص191) استعمال شده است. کاربرد «شيعة خاندان عباس» پس از تثبيت خلافت عباسي، ناظر به حمايت سياسي از دولت عباسي بود و در همين چارچوب، گاهي واژة «شيعي» به‌معناي «عباسي» به کار ‌مي‌رفت (سمعاني، 1382ق، ج‏8، ص241؛ تستري، 1425ق،‌ ج1، ص22). براي نمونه، مسعودي در اوايل سدة چهارم هجري،‌ نصربن ازهر را، که کارگزار متوکّل عباسي در مبادلة اسراي مسلمان و رومي بود، شيعي و شيعة فرزندان عباس ‌خواند (مسعودي، بي‌تا، ص162).
    در اين حال، در مرحلة دعوت به قيام و در ابتداي خلافت عباسي، ترکيب «شيعة خاندان عباس» بازگوي گرايش مذهبي بود و ايشان جزئي از «کيسانيه» و در اصل، جزئي از شيعة علي بودند. بر اين اساس، در آغاز، مشروعيت خلافت عباسي به انديشة امامت بلافصل علي ‌بازمي‌گشت و عباسيان را از همراهي عموم شيعيان بهره‌مند مي‌ساخت؛ چنان‌که در آغاز خلافت عباسي، داودبن علي خطاب به همگان و در فراخوان به پذيرش خلافت عباسي، گفت: پس از رسول خدا، در جايگاه خلافت، کسي شايسته‌تر از علي‌بن ابي‌طالب و سفّاح نايستاده است (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص350). سفّاح نيز به برتر و عادل‌تر بودن علي اذعان داشت (سيوطي، 1370، ص258).
    با گذشت زماني نه چندان دراز، آن‌گاه که عباسيان درصدد تثبيت خلافت خود برآمدند، به روشني دريافتند که پيوستگي مشروعيت خلافت آنان به امامت علي برايشان بسيار پرمخاطره است و مي‌تواند سادات علوي را در قيام بر ضد آنان توانمند ‌سازد. از‌اين‌رو، منصور عباسي در مکاتبه با محمد، مشهور به «نفس زکيه»، به انکار خلافت بلافصل علي پرداخت و مدعي شد که نياي او عباس، چون عموي پيامبر بوده، خلافت پيامبر به وي ارث رسيده است (طبري، ‌1387، ج ‏7، ص 568ـ571؛ مسکويه، 1379، ج‏3، ص396ـ400). اين ادعاي منصور، آشکارا پيوند ميان شيعة آل‌عباس و تشيع علوي را ‌گسست.
    در دوران حکومت اموي، علويان و عباسيان در دشمني با بني‌اميه متحد بودند و بر پاية گزارشي، آنان همگي «شيعة آل‌محمد» ناميده مي‌شدند؛ اما پس از آنکه عباسيان به قدرت رسيدند، بر علويان سخت گرفتند و پس از آن، كساني كه به امامت بني‌علي معتقد بودند «شيعه» نام يافتند (حسيني، 1382ق، ص133ـ134). استفادة عباسيان از شعار «الرضا من آل‌محمد» (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص200 و 287)، خود گواه يکي‌بودن پيشينة ايشان است. سيوطي مي‌نويسد: «منصور نخستين کسي بود که فتنة ميان عباسيان و علويان را برانگيخت، و پيش‌تر، آنان يکي بودند» (سيوطي، 1370، ص261). در اين‌ پژوهش، مکاتبه ميان منصور و نفس زکيه اقدامي از سوي منصور براي «گسست تشيع عباسي از تشيع علوي» به‌شمار آمده است. در اين حال، در برخي منابع، اين گسست به خليفة بعدي، مهدي،‌ نسبت داده شده است (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص165؛ ناشي اکبر، 1389،‌ ص191).
    در اين‌باره دو گزارش زير شايان توجه است:
    يکم. قاسم‌بن مجاشع، که يکي از نقيبان دوازده‌گانه و از رؤساي دعوت عباسي (بلاذري، 1417ق، ج‏12، ص397‏؛ سمعاني، 1382ق، ج‏13، ص8) و ميان شيعيان عباسي امام جماعت (طبري، ‌1387ق، ج‏7، ص363،366و367) و عهده‌دار منصب قضا (همان،‌ ص381) بود‏، در همان حال که مهدي عباسي را وصي خود قرار داد، در وصيت‌نامة خود نگاشت: «قاسم‌بن مجاشع... شهادت مي‌دهد که... علي‌بن ابي‌طالب وصي رسول خدا و وارث امامت پس از اوست». بنا به اين گزارش، اين وصيت‌نامه بر مهدي عرضه شد و هنگامي‌که به اين‌ قسمت رسيد، آن را انداخت و ديگر به آن نگاه نکرد (همان، ج‏8، ص176؛ مسکويه، 1379ق، ج‏3، ص482و483).
    دوم. هشام‌بن حکم خطاب به يونس، در تبيين فرمان امام کاظم به وي مبني بر بحث و مناظره نکردن، گفت که آن فرمان، در ايام خلافت مهدي بود که بر فرقه‌ها و مذاهب سخت‌گيري ‌مي‌شد و کسي به نام ابن‌مفضّل (يا ابن‌مقعَد) «اصناف فرقه‌ها» را براي مهدي نگاشت و آن «نگاشته» بر مردم خوانده شد. در اين گفت‌وگو، يونس در تأييد سخن هشام، به وي گفت که در دو جا (دو بار) شنيده است که آن نگاشته بر مردم خوانده مي‌شد، و با اشاره به متن آن نگاشته، از فرقه‌هايي همچون «زُراريه»، «عماريه» و «يعفوريه» ياد کرد که در آن متن، وجود فرقه‌هايي به اين اسامي ادعا شده بود (طوسي، بي‌تا، ج2، ص542).
    در جمع‌بندي، مي‌توان گفت که فرايند گسستنِ تشيع عباسي از تشيع علوي از زمان منصور آغاز شد، اما چنان‌که در گزارش نخست در وصيت‌نامة قاسم پيداست، گرايش به تشيع علوي حتي ميان بزرگان عباسي رواج يافت، و مهدي در رويکرد به مرزبندي گرايش‌هاي مذهبي و شکل بخشيدن به مذهب رسمي عباسي‌- که گزارش دوم اشاره به چنين رويکردي دارد - به احتمال زياد، آشکارا تشيع عباسي را از تشيع علوي گسست.
    همچنين بايد دانست که ادعاي منصور مبني بر خلافت وراثتي عباس، زمينه را براي به وجود آمدن گرايش مذهبي جديدي مبني بر امامت بلافصل و بي‌واسطة عباسيان فراهم ساخت؛ چنان‌که در معرفي فرقة «راونديه» به همين گرايش تصريح شده است (مسعودي، 1409ق، ج‏3، ص236؛ نوبختي، 1355ق، ص36؛ ناشي اکبر، 1389،‌ ص191). البته چنين گرايشي به سبب تعارض با عقايد عامّة اهل‌سنت دوام و اشاعه نيافت و در نتيجه، کاربرد «شيعة خاندان عباس» در مراحل بعدي، به حمايت سياسي از عباسيان - که پيش‌ از اين بيان شد- محدود ماند.
    در پايانِ شناسايي مهم‌ترين نمونه‌هاي کاربرد مضاف شيعه، يادآوري مي‌شود که نمونه‌اي ديگر از اين کاربرد به شکل «شيعتي» (شيعيانِ من) و «شيعتنا» (شيعيانِ ما) از زبان اهل‌بيت گزارش شده است که پس از اين، در شناختِ نقش اهل‌بيت در فرايند شکل‌گيري اصطلاح «شيعه» بدان اشاره مي‌شود.
    کاربرد مفرد «شيعه» به‌مثابة يک اصطلاح
    پيش از اين، نمونه‌هايي از کاربردهاي شيعه به شکل مضاف شناسايي شد. حال بايد دانست که ترکيب «شيعة علي» به دنبال فراواني‌ و «غلبة» استعمال نسبت به ديگر نمونه‌هاي مضاف، به‌تدريج به اين ويژگي رسيد که هر‌گاه «الشيعة» (شيعه به شکل مفرد) گفته مي‌شد، به همين مورد، يعني شيعة علي (شيعه به شکل مضاف به نام علي) تبادر مي‌يافت و بدين سان، واژة‌ «الشيعة» به يک «اصطلاح» (Term) براي شيعة علي تبديل شد.‌ به ديگر بيان - چنان‌که پيش‌تر گذشت‌- در آغاز، شيعه به شکل مفرد (الشيعة) به‌معناي «گروه» بود. بر اين اساس، چنانچه نشانه و قرينه‌اي وجود داشت، روشن مي‌شد که منظور از آن، کدام «گروه» (پيروان چه کس يا کساني) است؛ اما هنگامي که الشيعة تبديل به يک اصطلاح شد، بدون نياز به قرينه روشن بود که منظور، شيعة علي است و کاربرد شيعه در متون عربي همراه با الف و لام به‌طور مشخص اصطلاحي براي پيروان علي شد (جعفريان، 1385، ص19).
    در اصطلاح شدنِ «الشيعة» در شيعة علي، بر دو نکته بايد پاي‌فشرد:
    نخست اينکه با پيدايش اصطلاحاتي همچون «عثمانيه» و سپس «اهل‌سنت»، که جايگزين شيعة عثمان، شيعة معاويه، شيعة بني‌اميّة و شيعة بني‌العباس شد، اين زمينه فراهم شد که واژة شيعه دربارة اين گروه‌ها، که رويارو با علي و فرزندان ايشان بودند، کمتر استفاده شود و در برابر، دربارة‌ پيروان علي و فرزندان او (با تعبير شيعة علي و نمونه‌هاي تابع آن مانند شيعة علي و وُلده) به فراواني استفاده شود. در نتيجه، به‌تدريج، وضعيت به‌گونه‌اي شد که الشيعة به پيروان علي و فرزندان او متبادر ‌‌شد.
    دوم و مهم‌تر، ريشه‌دار بودن ترکيب «شيعة علي» بود. پيش‌تر گذشت که اين ترکيب از احاديث نبوي برگرفته شده و رسول خدا واژة «شيعه» را فقط دربارة ياران علي فرموده است. دراين‌باره نيز بايد افزود که در همان عصر نبوي، صحابياني همچون سلمان، ابوذر، عمّار و مقداد،‌ «شيعة علي» خوانده مي‌شدند (اشعري قمي، 1360، ص15) و پيامبر اکرم به صراحت، شيعة علي را داراي جايگاهي ممتاز معرفي کرده بود (مسعودي، 1409ق، ج‏2، ص428). بر اين اساس، کاربرد واژة «شيعه» ميان پيروان اهل‌بيت مبتني بر يک نگرش اصيل و حتي قدسي بود، تا آنجا که در روايتي از امام باقر، تصريح شده که واژة «شيعه» را خداوند متعال نام شيعيان قرار داده، و نامي ستودني دانسته شده است: «ليهنكم الاسم الذي نحلكم الله تعالي إيّاه...» (قاضي نعمان، بي‌تا، ج3، ص469). اين در حالي است که استعمال اين واژه دربارة ديگران (پيروان کساني جز علي و فرزندان او) استعمال لغوي محض بوده و هرگز مبتني بر نگرش يادشده نبوده است.
    دربارة شکل‌گيري نگرش قدسي به کاربرد شيعه، که خود زمينه‌ساز تبديل «الشيعة» به يک اصطلاح براي پيروان اهل‌بيت شد، بايد بر نقش بسيار مهم اهل‌بيت پاي فشرد. خطاب اميرمؤمنان علي به ياران خويش با عبارت «شيعتي» به‌معناي «پيروان من» (ابن‌نديم، 1393ق، ص 223؛ منقري، 1382ق، ص5)، و يا خطاب برخي امامان با عبارت «شيعتنا» به‌معناي «پيروان ما» (كليني، 1367، ج1، ص389؛ صدوق، بي‌تا الف، ص2ـ4، 8، 11، 14، 17، 18، 28، 29، 32، 50 و51)، در همان حال که بياني بسيار عاطفي و مودت‌آميز بود، تأکيد بر استفاده از واژة «شيعه» را نشان مي‌دهد. اين تأکيد تا بدان‌جا بود که اميرمؤمنان علي با به کار بردن واژة «الشيعة» (به شکل مفرد)،‌ به بيان ويژگي‌هاي لازم در فرد شيعي ‌پرداختند (اسکافي، 1402ق، ص241؛ صدوق، بي‌تا الف، ص11) و امام صادق شيعه (الشيعة) را ماية شرافت دين خواندند (صدوق، بي‌تا ب، ص9).
    يکي از پژوهشگران به‌درستي، نامة‌ ارسالي شيعيان کوفه به امام حسين در تسليت شهادت امام حسن را قديمي‌ترين سند مکتوب دانسته که در آن، اصطلاح «الشيعة» براي پيروان اهل‌بيت به کار رفته است. گفتني است که در متن آن نامه، عبارت «... هذه الشيعة...» آمده، و اين عبارت در برابر «... هذه الاُمّة عامة...» قرار گرفته است (جعفريان، 1385، ص19). با توجه به زمان شهادت امام حسن، اين سند ناظر به نيمة سدة نخست هجري است. در اين حال، بايد دانست در آغاز اين نامه، عبارت «... ‌للحسين‌بن علي من شيعته و شيعة أبيه اميرالمؤمنين...» (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص228) خود مي‌تواند يک قرينه به‌شمار آيد.
    در اين‌باره، صرف‌نظر از سند مکتوب، مي‌توان به سند شفاهي کهن‌تري از سخن اميرمؤمنان علي دست يافت. اين سند، که از سوي ابوجعفر اسکافي معتزلي (م 240ق) و نيز به فراواني در متون شيعي گزارش شده است، به احتمال زياد، ناظر به دوران خلافت علي، و کهن‌تر از سند مکتوب يادشده است. بنابه اين گزارش، اميرمؤمنان علي ويژگي‌هاي سيماي شيعه (الشيعة) را بيان، و شيعه‌ بودن گروهي را که چنان ويژگي‌هايي نداشتند، انکار کرده است: «لا‌أري عليکم سيماء الشيعة...» (اسکافي، 1402ق، ص241؛ صدوق، بي‌تا الف، ص11). اين گزارش افزون بر اينکه سندي شفاهي براي کاربرد «الشيعة» در جايگاه يک اصطلاح براي شيعة علي است (منتظري مقدم، 1382)، نقش اميرمؤمنان در تثبيت اين اصطلاح و هويت‌بخشي مفهومي به آن را آشکار مي‌سازد.
    در اين‌باره، بايد توجه داشت که اصطلاح شدن «الشيعة» براي «شيعة علي»، در هر زماني که رخ داده باشد، ناظر به کاربرد مطلق و بدون قرينه بوده، و استعمال واژة «الشيعة» همراه با قرينه دربارة ديگر گروه‌ها را نفي نمي‌کرده است؛ چنان‌که‌ در گزارشي از فعاليت‌ داعيان عباسي، واژة «الشيعة» به کار برده شده (طبري، ‌1387ق، ج‏7، ص367) و منظور، شيعة خاندان عباسي بوده است. همچنين اصطلاح ‌شدن «الشيعة» براي «شيعة علي» مانع کاربرد لغوي مضاف در ديگر موارد نبوده است.
    مفاهيم اصطلاحي «شيعه»
    تا بدينجا، روند تبديل شدن «الشيعة» به يک اصطلاح براي «شيعة علي» تبيين شد. حال در بازشناسي مفاهيم اصطلاحي «الشيعة»، نخست بايد دانست که در کاربردهاي مضاف شيعه- که پيش‌تر شناسايي شد- مفاهيم «پيروي» از يک شخص و «ياري» رساندن به او، به‌عنوان مفاهيم اساسي شيعه وجود داشته است. البته اين پيروي کردن و ياري رساندن‌ مي‌توانست بر مبناي گرايش اعتقادي و يا ديگر گرايش‌ها مانند سياسي، منطقه‌اي و جز اينها باشد. همچنين بايد تأکيد کرد که هريک از اين گرايش‌ها برآمده از زمينه‌ها و عوامل خاص خود بوده، و از نظر ماهوي و تقدم و تأخر زماني، به فرايند تبديل شدن واژة «الشيعة» به يک اصطلاح، که فرايندي واژگاني بوده، بستگي نداشته است؛ چنان‌که براي نمونه، شکل‌گيري گرايش اعتقادي به امامت بلافصل علي بستگي به اين نداشت که پيروان او «شيعة علي» خطاب شوند يا «الشيعة».
    بر اين اساس، ترکيب «شيعة علي» به مفهوم لغوي پيروان علي، حتي در نخستين کاربردهاي آن در دوران پيامبر اکرم، هم مي‌توانست به کساني‌که پيروي‌شان از حضرت علي بر مبناي اعتقاد به امامت بلافصل او بود، اطلاق شود و هم مي‌توانست بر پاية گرايشي جز اين و براي نمونه برآمده از محبت به اهل‌بيت و يا گرايش سياسي باشد. همچنين پس از شکل‌گيري اصطلاح «الشيعة» براي «شيعة علي»، خود اين اصطلاح نيز همين‌گونه بود و مفهوم اين اصطلاح مي‌توانست بازگوي گرايش اعتقادي و يا گرايشي ديگر باشد. بر پاية اين سخن، بايد به دو نکته زير توجه داشت:
    نکتة نخست اينکه شکل‌گيري اصطلاح «الشيعة» را نمي‌توان مساوي با آغاز پيدايش گرايش اعتقادي به امامت بلافصل حضرت علي دانست. شهيد سيدمحمدباقر صدر به‌درستي در اين‌باره نگاشته است: «نبايد ولادت انديشة شيعي... را همراه و مقرون با ولادت اصطلاح «الشيعة» يا «التشيّع»، به‌عنوان اسم فرقه‌‌اي مشخص از مسلمانان بدانيم؛ زيرا ولادت نام‌ها و اصطلاحات امري است و پيدايش محتوا و اصل گرايش و انديشه امري ديگر است ...» (فيّاض، 1406ق، مقدمة شهيد صدر، ص4).
    در پژوهشي با وجود نقل همين سخن شهيد صدر، از آن عبور شده است (الويري، 1391، ص21) همچنين ديدگاهي با عنوان «پيدايش شيعه در عصر پيامبر بر پاية استدلال به کاربرد واژة «شيعه» از سوي پيامبر» معرفي و در نقد آن، گفته شده که استعمال «شيعه» در آن دوران لغوي بوده است، در حالي‌که وقتي از پيدايش شيعه سخن مي‌گوييم، مراد مفهوم اصطلاحي «شيعه» است (الويري، 1391).
    در‌بارة ديدگاه و نقد يادشده، اولاً بايد اذعان کرد که در سخن از پيدايش شيعه در عصر پيامبر، هيچ‌گاه به صرف کاربرد واژة «شيعه» از سوي پيامبر استدلال نمي‌شود، و اين کاربرد فقط به‌عنوان شاهد مورد استناد است. ثانياً، به نظر مي‌رسد که در نقد يادشده، تصور شده است که مفهومي که براي اصطلاح شيعه تبيين مي‌شود، نمي‌تواند پيش از تبديل شدن واژة «شيعه» به يک اصطلاح، در کاربرد لغوي آن وجود داشته باشد؛ اما اين خود خلطي آشکار ميان فرايند «تبديل يك واژه به يک اصطلاح» و فرايند «پيدايش گرايش‌هاي‌ شيعي (اعتقادي و جز آن)» است، درحالي‌که به کار بردن اصطلاح «الشيعه» بر پاية گرايش اعتقادي به امامت علي و فرزندان او، براي مثال، مانع آن نيست که کاربرد شيعة علي نيز بر پاية همين گرايش باشد و- همان‌گونه که گذشت- شکل‌گيري اصطلاح «شيعه» فقط بيانگر آن است که از آن پس «الشيعه» بدون قرينه بر «شيعة علي» تبادر مي‌يافت.
    نکتة دوم آنکه در شناخت مفاهيم اصطلاحي شيعه، ناگزير بايد استعمالات تاريخي آن را بازشناخت. با همين رويکرد، پيش‌تر در پژوهشي از نگارنده، دو مفهوم خاص و عام براي اصطلاح شيعه، شناسايي و گفته شده است که «شيعه» در مفهوم خاص، شامل معتقدان به امامت منصوص و بلافصل علي و فرزندان او بود؛ اما در مفهوم عام، دامنه‌اي وسيع‌تر داشت و گرايش‌ غير‌اعتقادي (محبتي) را نيز پوشش ‌مي‌داد (منتظري مقدم، 1382)؛ چنان‌که به ياران علي در جنگ‌هاي دوران خلافتش، «شيعة‌ علي» اطلاق مي‌شد؛ در‌حالي‌که فقط برخي از آنان معتقد به امامت بلافصل او بودند و بسياري از ايشان شيعة محبتي يا عراقي و سياسي بودند. البته ازآن‌‌رو که شيعيان صرفاً عراقي و يا سياسي نيز تظاهر به محبت اهل‌بيت مي‌کردند، مي‌توان عنوان «شيعة محبتي» را جامع گونه‌هاي غيراعتقادي دانست.
    همچنين در آن پژوهش، اذعان شده است که از نظر تاريخي، به‌تدريج و با گذشت زمان، واژة «شيعه» بيشتر به مفهوم اصطلاحي خاص اعتقادي تطبيق يافت، و اسمي براي پيروان مذهب تشيع شد، که خود شامل فرقه‌هاي متعدد مانند زيديه، اسماعيليه و اماميه اثني‌عشريه بود (ابن‌منظور، 1416ق، ج7، ص258، ذيل«شيع»). حال در ادامه، برخي از «زمينه‌ها» و «پيامدها»ي فرايند تطبيق تدريجي اصطلاح «شيعه» بر شيعة اعتقادي بررسي مي‌شود:
    دربارة زمينه‌ها، از يک‌سو، بايد به نقش مهم اهل‌بيت توجه داشت که در بيانات خود، با هويت‌بخشي به جامعة شيعي، اوصاف شيعيان را تبيين و بر پيروي از خويش تأکيد مي‌کردند؛ چنان‌که امام صادق ‌فرمود: «كذب من زعم أنه من شيعتنا و هو متمسك بعروة غيرنا» (صدوق، بي‌تا ـ الف، ص3)؛ دروغگوست کسي که ‌مي‌‌گويد از شيعيان ماست، درحالي‌که به روش ديگران تمسک مي‌جويد. همچنين امام رضا ‌فرمود: «شيعتنا المسلّمون لامرنا الآخذون بقولنا» (صدوق، بي‌تا ـ الف، ص 3)؛ شيعيان ما آنانند که تسليم فرمان ما هستند و سخن ما را اخذ مي‌کنند. حتي در روايتي تأکيد شده است آنان‌که صرفاً دوستدار ما اهل‌بيت هستند، اما از ما پيروي نمي‌کنند و مرتکب معاصي مي‌شوند، «شيعة ما» ناميده نمي‌شوند، بلکه «محبّان ما» خوانده مي‌شوند (مجلسي، 1403ق، ج8، ص352). بي‌ترديد، در اين بيانات، کاربرد «شيعه» ناظر به شيعيان اعتقادي بوده،‌ و اين خود، کاربرد آن را از ديگر گرايش‌ها دور مي‌ساخته است.
    از ديگر سوي، در اين‌باره بايد دانست که در عصر اموي و عباسي، در مقايسه با دوران خلافت اميرمؤمنان علي، هزينة «شيعه»‌ خوانده شدن، بسيار سنگين و برابر با سرکوب‌ و رنج فراوان بود. از‌اين‌رو، در عمل، گرايش‌هاي غير‌اعتقادي نمي‌توانست توجيه‌کنندة چنان هزينه‌اي باشد و بيشتر کسي «شيعه» بود که به امامت اهل‌بيت اعتقاد داشت، و اين اصطلاح نيز دربارة همين شيعيان به کار مي‌رفت.
    اما پيامدهاي فرايند يادشده، يکي اين بود که کساني که به امامت اهل‌بيت معتقد نبودند و با وجود اين، دوستدار ايشان بودند، چون در اظهار دوستي اهل‌بيت به شيعيان شباهت داشتند، «مُتَشَيِّع» خوانده شدند؛ چنان‌که از حاکم نيشابوري (321ـ405ق) به «متشيّعا ظاهر التشيع» (ابن‌جوزي، ‌1412ق، ج‏16، ص134) و نيز از برخي ديگر از رجال اهل‌سنت به «متشيّعا سنيّا و كان مواليا لآل رسول الله» (ابن‌خلدون، 1408ق، ج‏4، ص512) يادشده است.
    پيامد ديگر اينکه واژة «شيعه» پس از آنکه به‌تدريج، اسمي براي پيروان مذهب تشيع به مفهوم اعتقادي شد، با گذشت زماني بيشتر، به نامي براي شيعة اماميه اثناعشريه (دوازده امامي) اختصاص يافت. اين امر بيشتر متأثر از کثرت و غلبة جمعيت اين گروه از شيعيان در مقايسه با ديگر گروه‌‌ها بود. در اين‌باره، صرف‌نظر از ترکيب جمعيتي کنوني شيعه، گفتني است که مسعودي، که خود، سفرهاي متعددي به بلاد گوناگون اسلامي داشته، در مروج الذهب، که تاريخ نگارش آن سال 332ق است، دربارة اثناعشريه تصريح کرده است: «ايشان جمهور شيعه‌اند» (مسعودي، 1409ق، ج4، ص112). همچنين در اين‌باره، شايان توجه است که برخي از ديگر گروه‌ها براي خود، کاربرد عنواني اختصاصي مانند «اسماعيليه» را ترجيح مي‌دادند (شهرستاني، 1381ق، ج1، ص192).
    شيخ مفيد در اوائل المقالات، در سخني که بازگوي تطبيق اصطلاح «الشيعه» به شيعيان اعتقادي در دوران خود اوست، نگاشته است: «إذا أدخل فيه علامة التعريف فهو علي التخصيص لامحالة لأتباع أميرالمؤمنين علي سبيل الولاء و الاعتقاد لإمامته بعد الرسول بلا‌فصل و نفي الإمامة عمّن تقّدمه في مقام الخلافة... و الذي يدل علي صحة ذلك عرف الكافة ومعهودهم منه في الإطلاق...» (مفيد، ‌1414ق- ب، ص35)؛ بي‌ترديد، واژة «شيعه» همراه با نشانة تعريف (الشيعة) به‌طور مشخص،‌ به پيروان اميرمؤمنان (علي)، که پيروي‌شان بر مبناي ولاء و اعتقاد به امامت بلافصلِ او پس از رسول خدا و نفي امامتِ خلفايي است که بر وي تقدم جستند، اختصاص دارد... و عرف و معهود همگان از کاربرد «الشيعه» به‌طور مطلق [بدون قرينه]، شاهد درستي اين سخن است. بر همين اساس، شيخ مفيد در ادامه، کاربرد «شيعه» را فقط دربارة اماميه و زيدية‌ جاروديه درست ‌دانسته است (مفيد، 1414ق، ص37).
    شيخ مفيد در اينجا گويا متأثر از رويکرد کلامي، فقط زيدية جارودي را جزء شيعه دانسته، و درواقع، اطلاق عنوان «شيعه» را بر زيدية غير‌جارودي، که امامت علي را «بلافصل»‌ و نيز منصوص نمي‌دانند و در پذيرش خلافت ابوبکر و عمر با اهل‌سنت مشترکند (نوبختي، 1355ق، ص20و21، 57؛ شهرستاني، 1381ق، ج1، ص159ـ161) روا ندانسته است. اين در حالي است که او در کتاب الارشاد، با اين بيان که «أن الشيعة رجلان: امامي و زيدي ...» (مفيد، 1413ق، ج2، ص22و23)، شيعه را به‌طور کلي، به دو گونة امامي و زيدي ‌معرفي کرده است. تفکيک‌ نکردن زيديان در الارشاد، احتمالاً بر اين پايه بوده است که در متون فرقه‌شناسي، زيديه در بياني اعم از جارودي و غيرجارودي، شيعه به‌شمار آمده‌اند (نوبختي، 1355ق، ص20و21، 57؛ اشعري قمي، 1360، ص71و73). دراين‌باره، گفتني است که در متني متأخّر، زيديان غيرجارودي به‌عنوان «متشيّع»- که پيش از اين معرفي شد- خوانده شده‌‌اند (مؤلف ناشناخته، 1388، ص17).
    به نظر مي‌رسد که شيخ مفيد در اوائل المقالات با همان رويکرد کلامي، با قيد «بلافصل» دربارة امامت حضرت علي و نيز نفي امامت کساني که بر علي تقدّم جستند، در اصل، به منصوص و الهي بودن امامت نظر داشته است. البته او شيعه را به پيروان اميرمؤمنان اختصاص داده و از کاربرد آن دربارة پيروان فرزندان علي بر پاية تداوم انديشة امامت سخن نگفته است. چه‌بسا وي در اين‌ سخن،‌ اصلِ تبديل شدن واژة «الشيعه» به يک اصطلاح براي «شيعة علي» را گزارش کرده و نظر به اين‌ نداشته که اين اصطلاح در ادامه، شامل پيروان فرزندان علي نيز بوده است.
    همچنين در اين‌باره، بايد به دو نکته توجه داشت: يکي آنکه پيروان علي، ولايت فرزندان وي را نيز پذيرفته بودند: «هل يکون شيعة‌ علي إلّا من ... تولّي صالح ولده (فضل‌بن شاذان، ‌1363، ص476)؛ آيا شيعه علي جز کسي است که ... ولايت فرزندان صالح وي را پذيرفته است؟ ديگر اينکه ميان تمامي شيعيان همواره اميرمؤمنان علي جايگاه محوري داشته است. ابان‌بن تغلب با تصريح به اين جايگاه و نيز اذعان به شاخص بودن امام صادق، شيعه را چنين شناسانده است:‌ «شيعيان کساني‌اند که هنگام اختلاف مردم از رسول خدا سخن علي را، و هنگام اختلاف مردم از علي سخن جعفربن محمد را اخذ مي‌کنند» (نجاشي، بي‌تا، ص12).
    در اينجا، با پرهيز از تکرار بازخواني همة تعاريف شيعة اعتقادي (آقانوري، 1385، ص95ـ101)، بايد دانست که شهرستاني شيعه را به‌عنوان پيروان علي، که قايل به امامت و خلافت وي بر پاية نص و وصيت آشکار و يا پنهان و معتقد به تداوم امامت در فرزندان علي بودند، شناسانده است (شهرستاني، 1381ق، ج1، ص146). اين تعريف از اين نظر، که به انديشة تداوم امامت در فرزندان علي تصريح دارد، جامع است؛ اما همچنان فقط اماميه و زيديه جاروديه را پوشش مي‌دهد. اين در حالي است که شهرستاني بي‌توجه به اين امر، زيديان غير‌جارودي را نيز به رسم رايج فرقه‌نويسان در ذيل شيعه معرفي کرده است (همان، ص159ـ162).
    همچنين گفتني است که ابن‌حزم اندلسي در شناسايي شيعه نگاشته است: «هر کس با شيعه موافق باشد در اينکه علي پس از رسول خدا افضل مردم است و او و پس از او، فرزندانش براي امامت شايسته‌ترين مردم هستند، شيعي است...» (ابن‌حزم اندلسي، 1426ق، ج1، ص324). اين شناسايي «به ظاهر» دقيق و جامع است (فيّاض، 1406ق، ص33و34؛ ملک مکان و ديگران، 1389، ص13)؛ چنان‌که در آن گفته شده است که شيعه، علي و فرزندان او را «شايسته‌ترين مردم براي امامت» مي‌داند، و اين بيان، زيديه غير‌جاروديه را پوشش مي‌دهد. در اين حال، بايد اذعان داشت که تعريف ابن‌حزم در انعکاس اعتقاد شيعيان امامي و زيديه جاروديه دچار کاستي مهمي است؛ زيرا از نظر ايشان، علي و فرزندان او، پس از رسول خدا «امام» هستند و نه فقط «شايسته‌ترين مردم براي امامت».
    کاستي يادشده در برخي تعاريف اخير نيز وجود دارد؛ چنان‌که در تعريف «تشيع» آمده است: «‌اعتقاد به افضليت امام علي و برتري آن حضرت براي امامت و خلافت، چه به واسطة شايستگي شخصي و چه به واسطة تصريح و يا اشارة پيامبر» (آقانوري، 1385، ص102). در اين تعريف، اعتقاد به افضليت و برتري براي امامت بيان شده، و اعتقاد اماميان و زيديه جارودي به «امامت بلافصلِ» علي انعکاس نيافته است. همچنين است اين تعريف: «شيعه کسي است که امام علي را پس از پيامبر، برترين مردم مي‌داند و معتقد است که او و فرزندانش با نصّ، اعم از جلي و خفي يا غير نص، براي امامت و خلافت شايستگي دارند» (ملک مکان و ديگران، 1389، ص14). در اين تعريف نيز عبارت «... شايستگي دارند» دقيق نيست.
    در پايان، با پرهيز از ورود به بازشناسي گونه‌هاي شيعه، که گاه بر پاية تقسيم عرضي به اعتقادي، محبتي، سياسي، عراقي و مانند اينهاست، و گاه بر پاية تقسيم طولي و با توجه به مراتب مفهومي شيعه است (جعفريان، 1385، ص22ـ77؛ ملک مکان و ديگران، 1389، ص22ـ41) و با اميد به ‌اينکه در تکميل نوشتار حاضر، در فرصتي ديگر گونه‌هاي شيعه نيز بازشناسي شود، به اشاره بايد گفت که بر پاية بيانات اهل‌بيت، شيعه در يک تقسيم طولي، بر سه گونة «محبتي»، «اعتقادي» و «رفتاري» است. گفتني است که در تعريف يادشده از شيخ مفيد در اوائل المقالات، به‌درستي به اين سه قسم توجه شده، و شيعه بر «أتباع أميرالمؤمنين علي سبيل الولاء والاعتقاد لإمامته بعد الرسول بلا‌فصل (پيروانِ علي [ناظر به رتبة رفتاري]، بر مبناي ولاء [ناظر به رتبة محبت] و اعتقاد به امامت بلافصل او [ناظر به رتبة اعتقاد])» تطبيق يافته است (مفيد، ‌1414ق- ب، ص35).
    ائمّه اطهار به‌صراحت، شيعيان را کساني دانسته‌اند که پيرو ايشانند و در همان حال، اذعان کرده‌اند که پيروان ايشان کساني هستند که از اوامر الهي اطاعت مي‌کنند؛ چنان‌که امام باقر مي‌فرمايند: «ما شيعتنا إلا من أطاع الله (کليني، 1367، ج2، ص73)؛ شيعه ما نيست مگر کسي که مطيع خداست. بر اين اساس، شايان توجه است که همسو با بيانات اهل‌بيت، در نقطة ثقل و آغاز تعريف يادشده از شيخ مفيد، واژة «أتباع» (پيروان) تأکيدي بر «پيروي کردن» در جايگاه جوهرة اصلي مفهوم «شيعه» است.
    نتيجه‌گيري
    واژة «شيعه»، که از ديرباز نام و اصطلاحي براي پيروان مکتب اهل‌بيت است، در عربي، از نظر لغوي، به دو گونه به کار مي‌رود: مضاف به اسم فرد يا خاندان به‌معناي «پيروان»، و مفرد (الشيعه) به‌معناي «گروه». اين دو گونه کاربرد در قرآن کريم نيز وجود دارد.
    ميان کاربردهاي مضاف، «شيعة علي» کهن‌ترين نمونه و برگرفته از احاديث نبوي بود و در امتداد آن، «شيعة‌ آل‌محمد» استعمال شد. در برابر، «شيعة عثمان» و مواردي مانند «شيعة آل أبي‌سفيان» هم‌‌پايه با عنوان عثمانيه کاربرد يافت. ترکيب «شيعة بني‌العباس» در مراحل آغازين، بازگوي پيوند مذهبي عباسيان و کيسانيه بود؛ اما پس از تثبيت خلافت عباسي، از حمايت سياسي از اين خاندان حکايت داشت.
    از يک‌سو، غلبة استعمال شيعة علي‌، که ريشه‌دار و متأثر از نگرش قدسي بود، و از ديگر سوي، رواج اصطلاحاتي همچون عثمانيه به‌جاي شيعة عثمان اين زمينه را فراهم کرد که شيعه (الشيعه) به «شيعة علي‌» متبادر و به يک اصطلاح براي آن تبديل شود؛ البته ائمة اطهار نيز در تثبيت اين اصطلاح و هويت‌بخشي مفهومي به آن نقش داشتند.
    تبديل واژة شيعه به يک اصطلاح براي شيعة علي‌ فرايند واژگاني و جُدا از پيدايش گرايش‌‌هاي شيعي بود و بر اين اساس، وجود گرايش اعتقادي به امامت بلافصل علي بستگي به شکل‌گيري اين اصطلاح نداشت.
    کاربردهاي اصطلاح الشيعه در برخي مقاطع تاريخي، بيانگر دو مفهوم خاص و عام بود. شيعه در مفهوم اصطلاحي خاص، شامل معتقدان به امامت منصوص و بلافصل علي و فرزندان او بود، و در مفهوم عام، دامنه‌اي وسيع‌تر داشت و گرايش‌ غير‌اعتقادي (محبتي) را نيز پوشش ‌مي‌داد. در اين حال، با گذشت زمان، واژة شيعه به مفهوم اصطلاحي خاص (اعتقادي) تطبيق يافت، و اسمي براي پيروان مذهب تشيع شد. از آن‌سو، کساني که فقط محّب اهل‌بيت بودند، «مُتَشَيِّع» نام گرفتند.
    شيخ مفيد در اوائل المقالات، با اختصاص اصطلاح «الشيعه» به «پيروان اميرمؤمنان بر مبناي ولاء و اعتقاد به امامت بلافصل او و نفي امامتِ از خلفاي پيشين»، فقط اماميان و زيديان جارودي را شيعه‌ دانسته است. در اين سخن، به اينکه شيعه در ادامه شامل پيروان فرزندان علي نيز بوده، تصريح نشده است. البته به‌درستي، «بِلافصل» ‌بودن امامت علي در انديشة شيعه انعکاس يافته و بر «پيروي» به‌عنوان جوهرة اصلي مفهوم شيعه، تأکيد شده است.
    از ديگر تعاريف ارائه‌شده براي «شيعه»، تعريف ابن‌حزم اندلسي به ظاهر جامع است، اما در تعريف او اين کاستي وجود دارد که شيعه را معتقد به «شايسته‌تر بودنِ» علي و فرزندانش براي امامت معرفي کرده است، نه معتقد به «امامتِ» آنان پس از رسول خدا.

     

    References: 
    • آقانوري، علي، 1385، خاستگاه تشيع و پيدايش فرقه‌هاي شيعي در عصر امامان، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • ابن‌‌ابي‌الحديد، عبدالحميدبن هبة‌الله، 1387ق، شرح نهج ‌البلاغة، چ دوم، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي‌جا، دار احياء الكتب العربية.
    • ابن‌اثير، عزالدين علي‌بن ابي الكرم، 1385ق، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌اعثم كوفي، ابومحمد احمد، 1411ق، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء.
    • ابن‌حجر، احمدبن علي، بي‌تا، فتح الباري، چ دوم، بيروت، دار المعرفة للطباعة والنشر.
    • ابن‌حزم اندلسي، علي‌بن احمد، 1426ق، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، تحقيق ابوعبدالرحمن عادل‌بن سعد، قاهره، دار ابن‌الهيثم.
    • ابن‌‌خلدون، عبدالرحمن‌بن محمد، 1408ق، تاريخ ‏ابن‏خلدون، تحقيق خليل شحادة، چ دوم، بيروت، دارالفكر.
    • ابن‌راشد، مفلح‌بن الحسين (الحسن)، 1420ق، إلزام النواصب، تحقيق عبدالرضا النجفي، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌عساکر، ابوالقاسم علي‌بن حسن، 1417ق، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الفکر.
    • ابن‌فقيه، ابوعبدالله احمد همداني، 1416ق، كتاب البلدان، تحقيق يوسف الهادي، بيروت، عالم الكتب.
    • ابن‌مردويه اصفهاني، ابي‌بكر احمدبن موسي، 1422ق، مناقب علي‌بن ابي‌طالب و ما نزل من القرآن في علي، تحقيق عبدالرزاق محمدحسين حرزالدين، قم، دار الحديث.
    • ابن‌منظور، 1416ق، لسان العرب، تصحيح امين محمد عبدالوهاب و محمد الصادق العبيدي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • ابن‌نديم، محمدبن اسحاق، 1393ق، الفهرست، تحقيق رضا تجدد، تهران، بي‌‌نا.
    • ابن‌الجوزي، عبدالرحمن‌بن علي، 1412ق، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية.
    • ابوالفرج اصفهاني، علي‌بن الحسين، بي‌تا، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيداحمد صقر، بيروت، دارالمعرفة.
    • ابوحاتم رازي، احمدبن حمدان، 1382، گرايش‌ها و مذاهب اسلامي (الزينة)، ترجمه علي آقانوري، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
    • اسکافي، محمدبن عبدالله، 1402ق، المعيار و الموازنة في فضائل الامام اميرالمؤمنين علي‌بن ابي‌طالب...، تحقيق محمدباقر المحمودي، بيروت، بي‌نا.
    • اشعري قمي، ابوخلف سعدبن عبدالله، 1360، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، چ دوم، تهران، مؤسسه مطبوعاتي عطايي.
    • الويري، محسن، 1391، «گونه‌شناسي انتقادي ديدگاه‌ها درباره تاريخ و چگونگي پيدايش تشيع»، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ش8، ص7-52.
    • بلاذري، احمدبن يحيي، 1417ق، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر.
    • تستري، محمدتقي، 1425ق، قاموس الرجال،‌ قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • ثقفي كوفي، ابواسحاق ابراهيم، 1353، الغارات، تحقيق جلال‌الدين حسيني ارموي، تهران، انجمن آثار ملي.
    • جعفريان، رسول، 1385، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفوي، قم، انصاريان.
    • حسکاني، عبيدالله‌بن عبدالله‌بن احمد، 1411ق، شواهد التنزيل، تحقيق محمدباقر محمودي، قم، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية.
    • حسيني، تاج‌الدين ابن‌محمد، 1382ق، غاية الاختصار...، تحقيق سيدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحيدرية.
    • مؤلف ناشناخته، 1388، داستان غريبان (شيعيان يمن)، قم، بين‌الحرمين.
    • دينوري، ابوحنيفه احمدبن داود، 1368، الأخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي.
    • ذهبي، شمس‌الدين محمد، 1413ق، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، چ دوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
    • سمعاني،‌ ابوسعيد عبدالكريم‌بن محمد، 1382ق، الأنساب، تحقيق عبدالرحمن‌بن يحيي المعلمي اليماني، حيدرآباد، مجلس دائرة ‌المعارف العثمانية.
    • سيدبن طاووس، 1399ق، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، خيام.
    • ـــــ ، 1417ق، اللهوف في قتلي الطفوف، قم، انوار الهدي.
    • سيوطي، جلال‌الدين، 1411ق، تاريخ الخلفاء، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، قم، الشريف الرضي.
    • ـــــ ، بي‌تا، الدر المنثور، بيروت، دار المعرفة للطباعة والنشر.
    • شريف مرتضي، 1410ق، الشافي في الامامة، چ دوم، قم، مؤسسه اسماعيليان.
    • ـــــ ، 1410ق، الفصول المختارة، تحقيق سيدنورالدين جعفريان اصفهاني و ديگران، چ دوم، بيروت، دار المفيد.
    • شهرستاني، محمدبن عبدالکريم، 1381ق، الملل و النحل، تحقيق محمد سيد کيلاني، بيروت، دارالمعرفة.
    • صدوق، محمد‌بن علي، بي‌تاـ الف، صفات الشيعة، تهران، عابدي.
    • ـــــ ، بي‌تاـ ب، فضائل الشيعة، تهران، عابدي.
    • ـــــ ، 1405ق، کمال الدين و تمام النعمة، تحقيق علي‌اكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
    • طبري، محمدبن جرير، 1387ق،‌ تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، دارالتراث.
    • طوسي، ابوجعفر، بي‌تا، اختيار معرفة الرجال، تصحيح و تعليق ميرداماد استرابادي، تحقيق سيدمهدي رجايي، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • فضل‌بن شاذان، 1363، الايضاح، تحقيق سيدجلال‌الدين حسيني ارموي، تهران، دانشگاه تهران.
    • فياض، عبدالله، 1406ق، تاريخ الامامية و اسلافهم من الشيعة، چ سوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • قاضي نعمان، بي‌تا، شرح الاخبار، تحقيق سيدمحمدحسيني جلالي، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1367، الكافي، تحقيق علي‌اكبر غفاري، چ سوم، تهران، دارالكتب الإسلامية.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء.
    • مسعودي، علي‌بن الحسين، بي‌تا، التنبيه و الإشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، دارالصاوي.
    • ـــــ ، 1409ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجرة.
    • مسکويه، ابوعلي رازي، 1379، تجارب الأمم، تحقيق ابوالقاسم امامي، چ دوم، تهران، سروش.
    • مصاحب، غلامحسين، 1380، دائرة المعارف فارسي، چ دوم، تهران، اميركبير.
    • مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الارشاد في معرفة حجج ‌الله علي العباد، تحقيق مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث، قم، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد.
    • ـــــ ، 1414ق‌ـ الف، أقسام المولي، تحقيق مهدي نجف، چ دوم، بيروت، دارالمفيد.
    • ـــــ ، 1414ق‌ـ ب، اوائل المقالات، تحقيق ابراهيم انصاري،‌ چ دوم، بيروت، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع.
    • مقدسي، مطهربن طاهر، بي‌تا، البدء و التاريخ، مكتبة الثقافة الدينية.
    • ملک مکان، حميد و ديگران، 1389، تشيع در عراق در قرون نخستين، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • منتظري‌مقدم، حامد، 1382، «واژه‌شناسي شيعه و تشيع»، معرفت، ش65، ص 43-50.
    • منقري، نصربن مزاحم، 1382ق، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، چ دوم، قاهره، المؤسسة العربية الحديثة.
    • ‌مؤلف ناشناخته، 1391ق، أخبار الدولة العباسية و فيه أخبار العباس و ولده، تحقيق عبدالعزيز الدوري و عبدالجبار المطلبي، بيروت، دارالطليعة.
    • ناشي اکبر، عبدالله‌بن محمد، 1389، فرقه‌هاي اسلامي و مسئله امامت (مسائل الامامة)،‌ ترجمه عليرضا ايماني، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • نجاشي، احمدبن علي، بي‌تا، رجال النجاشي، تحقيق سيدموسي شبيري زنجاني، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • نوبختي، حسن‌بن موسي، 1355ق، فرق الشيعة، تصحيح سيدمحمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحيدرية.
    • يعقوبي، احمدبن ابي‌يعقوب، بي‌تا، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد.(1393) بازشناسی تاریخی مفاهیم «شیعه». ، 11(1)، 95-115

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد منتظری مقدم."بازشناسی تاریخی مفاهیم «شیعه»". ، 11، 1، 1393، 95-115

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد.(1393) 'بازشناسی تاریخی مفاهیم «شیعه»'، ، 11(1), pp. 95-115

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    منتظری مقدم، حامد. بازشناسی تاریخی مفاهیم «شیعه». ، 11, 1393؛ 11(1): 95-115