تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال بیست و یکم، شماره دوم، پیاپی 57، پاییز و زمستان 1403، صفحات 87-100

    تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی در عربستان سعودی (از 1920 تا 1980 میلادی)

    نویسندگان:
    ✍️ زهرا حامدی / استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی داراب / Z_hamedi2003@yahoo.com
    عبدالرسول عظیمیان / دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه آزاد اسلامی داراب / mr.azimian25@gmail.com
    جلیل پورحسن دارابی / استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی داراب / j.poorhasandarabi@gmail.com
    dor 20.1001.1.24234028.1403.21.2.4.6
    doi 10.22034/tarikh.2025.2022061
    چکیده: 
    با ظهور محمد بن عبدالوهاب و اتحاد او با محمد بن سعود جد خاندان آل‌‌سعود، ایدئولوژی وهابیت با قدرت شمشیر به‌تدریج در شبه‌جزیره‌ی عربستان منتشر و فراگیر شد. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل دولت سوم سعودی توسط ملک عبدالعزیز، سران قبایل نجد که از پیروان سنتی و بنیادگرای وهابیت بودند، تحت عنوان «جمعیت اخوان» در تحکیم قدرت او نقش مهمی داشتند. اما پس از مدتی با مشاهده‌ی دگرگونی و انحراف عبدالعزیز از معیارهای وهابیت، به مقابله با او پرداختند. این تقابل منجر به رویارویی و سرکوب «جمعیت اخوان» گردید. گرچه در ظاهر، عبدالعزیز فتنه را خاموش کرد، اما این تفکر در قلب‌ها و سینه‌ها نهفته ماند تا بار دیگر در سال 1979 «جمعیت اخوان جدید» به رهبری جهیمان با تسخیر مسجدالحرام در برابر حکومت و بدعت‌های موجود به قیام پرداخت. بررسی علل و چگونگی این کشمکش که ریشه در تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی دارد، موضوع محوری این جستار است که با روش «تاریخی» و رویکرد توصیفی ـ تحلیلی به آن پرداخته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Confrontation between Traditional Wahhabism and state Wahhabism in Saudi Arabia (from 1920 to 1980)
    Abstract: 
    With the emergence of Muhammad ibn Abdul Wahhab and his alliance with Muhammad ibn Saud, the ancestor of the Al-Saud family, the ideology of Wahhabism gradually spread and became widespread in the Arabian Peninsula by the power of the sword After World War I and the formation of the third Saudi government by King Abdulaziz, the tribal leaders of Najd, who were traditional and fundamentalist followers of Wahhabism, played an important role in consolidating his power under the name of the "Muslim Brotherhood". But after a while, observing Abdul Aziz's transformation and deviation from Wahhabi standards, they began to confront him. This confrontation led to the confrontation and suppression of the "Muslim Brotherhood". Although Abdul Aziz apparently silenced the sedition, this thought remained hidden in hearts and breasts until, once again in 1979, the "New Muslim Brotherhood" led by Juhaiman revolted against the government and existing heresies by capturing the Masjid al-Haram. Using a "historical" method and a descriptive-analytical approach, this article examines the causes and nature of this conflict, which is rooted in the opposition between traditional Wahhabism and state Wahhabism.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    پس از جنگ جهاني اول، دولت سوم سعودي توسط ملک‌عبدالعزيز تشکيل شد و آيين وهابيت در اين سرزمين به‌صورت مذهب رسمي درآمد.  ملک‌‌عبدالعزيز در همان سال‌هاي اولية حکومت، «جمعيت اخوان» را ـ که متشکل از سران و رهبران قبايل نجد که از اعراب بنيادگراي وهابي بودند ـ براي پياده کردن اهداف خود تشکيل داد. اينان در تحکيم موقعيت او نقش ارزنده‌اي داشتند. بر اثر تعامل عبدالعزيز با بيگانگان و انحراف او از معيارهاي وهابيت، اين جمعيت به مخالفت با وي پرداختند. علي‌رغم سرکوبي اين جنبش توسط عبدالعزيز، دامنة اين چالش و تقابل در تمام دوران پنجاه ساله (1930 تا 1980) حکومت آل ‌سعود استمرار داشت و با قيام «جمعيت اخوان جديد» (به رهبري جهيمان العتيبي) مسجدالحرام در سال 1979 تسخير شد.
    آنچه مورد عنايت است اين است که با وجود اهميت جهاني اين کشمکش، به‌علت سانسور شديد حکام سعودي، هنوز تحقيق جامع و کاملي حول اين مطلب صورت نگرفته و از جهاتي در هاله‌اي از ابهام قرار دارد و محققان حول اين مسئله کمتر پژوهش نموده‌اند.
    سؤال اصلي تحقيق حاضر را مي‌توان اين‌گونه بيان کرد: ريشة کشمکش و تقابل بين وهابيت سنتي و وهابيت دولتي در چيست؟ همچنين اين مقاله درصدد پاسخ‌گويي به سؤالات فرعي نيز هست: ابعاد، علل، انگيزه‌ها و پيامدهاي جنبش و نحوة انحراف آل‌‌سعود از معيارها و آموزه‌هاي وهابيت چيست؟ تقابل جمعيت اخوان اوليه با ملک‌عبدالعزيز و سپس قيام اخوان جديد عليه حکام سعودي و تسخير و تصرف مسجدالحرام چگونه انجام شد و چه پيامدهايي به دنبال داشت؟
    1. گذري بر آراء و انديشه‌هاي وهابيت
    اساس معتقدات وهابي‌ها را افکار و نظرات ابن‌تيميه تشکيل مي‌دهد. ابن‌تيميه يکي از شخصيت‌هاي برجستة سلفي است که در انديشة ديني و معنوي عصر خود تأثير بسياري داشت و از افراد معدود و بحث‌برانگيز و مورد مناقشه در سرتاسر قرون بعد از زمان خويش بوده است. حيات علمي و اجتماعي او در قرن هشتم هجري سرشار از مقاومت و مبارزات سرسختانه در برابر مخالفان است. 
    ابن‌تيميه از آغازگران کاربرد اصطلاح «سلفيه» بود و در آثارش مکرر، باورهايي را به مذهب سلفيه نسبت مي‌داد و تصريح داشت که مقصودش از «سلفيه» همان مذهب اصحاب حديث است.  ابن‌تيميه علاوه بر مذهب حنبلي که مذهب وي بود، به تحقيق در مذاهب فقهي و علم کلام و اصول اعتقادات نيز پرداخت و روش و دستاوردهاي فکري فقيه بزرگ و مقتدر حنبلي (بربهاري) را مجدداً بازآفريني و بازخواني کرد.  ابن‌تيميه در همة آثار خويش، خود را پيرو سلف، يعني اصحاب و تابعان و محدثان بزرگ قرن اول و دوم هجري مي‌داند. به‌عقيده او سَلَف، قرآن و سنت را بهتر از مدعيان علم و متکلمان ادوار بعد درک کرده‌اند. استدلال او اين است که صحابه نزديک‌ترين اشخاص به حضرت رسول بوده‌اند و قرآن به زبان ايشان و براي فهم ايشان نازل شده است و درک و فهم قرآن و حديث براي ايشان که معاصران و مستمعان آن حضرت بودند، امري مسلّم و غيرقابل انکار است.
    از بررسي آثار برجاي‌مانده از ابن‌تيميه، اين نکته آشکار مي‌شود که وي بر پيروي از شيوة سلف بسيار تأکيد مي‌ورزيد، به‌گونه‌اي‌که مي‌توان مذهب ابن‌تيميه را بازگشت به سلف ناميد.  بدين مناسبت او را پايه‌گذار نهضت سلفي ناميده‌اند.  درگذشت او در زندان موجب افول انديشة‌ وي شد تا اينکه در قرن دوازده هـ .ق، محمد بن عبدالوهاب آن افکار را پي گرفت و نظرات ابن‌تيميه را که در زمان خودش در حد يک نظريه باقي مانده بود، به مرحلة اجرا درآورد.
    محمد بن عبدالوهاب در سال 1115 هـ .ق (1703م) در عينيه يکي از شهرهاي نجد در جزيرة‌‌العرب به دنيا آمد. دوران جواني را در همين شهر گذرانيد و نزد پدرش و ساير علماي آن ديار فقه حنبلي را فراگرفت. محمد بن عبدالوهاب پس از مسافرت‌هاي متعدد به ديگر شهرها و با غور در مذاهب چهارگانه اهل‌سنت، آنها را ـ به‌جز حنبلي ـ باب رأي خود ندانست و اصول تفکرات ابن‌تيميه را برگزيد  و به اعتراف خودش بر سر سفرة ابن‌تيميه نشست. 
    محمد بن عبدالوهاب بلاد اسلامي مکه و مدينه را «دارالحرب» و «دارالکفر» ناميد و جنگ با مسلمانان و اشغال آن اماکن مقدس و تخريب تمام شعائر اسلامي را واجب شمرد.  کار عمدة او اين بود که پس از اظهار معتقدات خود، در راه اجراي آنها قيام نمود.  آيين او اعلان جنگ به همة مذاهب اسلامي بود. 
    آراء و انديشه‌هاي وهابيت مبتني است بر آموزه‌هاي احمد بن حنبل، ابن‌تيميه و محمد بن عبدالوهاب و تعدادي از علماي معاصر، همچون عبدالعزيز بن باز و الباني. اين آراء و انديشه‌ها قرائت ويژه‌اي از فهم اسلام و دين است که بخشي از آنها عبارتند از:
    1. مدعي هستند که اسلام ناب محمدي در اختيار سلف بوده و فهم آنان از کتاب و سنت براي همگان حجت است و هر کس از اين راه عدول نمايد بدعت‌گزار و يا خارج از اسلام است. 
    2. سلف پيام قرآن را از همگان بهتر درک و پيروي کرده‌اند. پس از پيامبر آنان از هر کس ديگري براي تفسير قرآن شايسته‌ترند. 
    3. اساس هر فکر و انديشه‌اي نقل است و هرگونه عقل‌گرايي محکوم است.
    4. هرگونه ابزار نوين و کالاهاي جديد و اختراعات همه بدعت و غيرمجاز است. هر عمل و هر موضوعي که در زمان پيامبر تجويز نشده باشد، نامشروع است. هر نو‌آوري مظنون است. هر تغييري مضر و زيان‌بار است.
    5. جهاد با کفار و مشرکان (مانند مسيحيان و شيعيان) واجب است.
    6. زيارت قبر پيامبر و اولياي دين بدعت و شرک است.
    2. رويگرداني و انحراف آل‌‌سعود از معيارهاي وهابيت
    محمد بن سعود جد اعلاي آل ‌سعود که قبل از ورود محمد بن عبدالوهاب به شهر دِرعيه يکي از رؤساي جزء قبايل نجد بود، پس از پيوستن و توافق با محمد بن عبدالوهاب، رفته‌رفته کارش بالا گرفت، به‌گونه‌اي‌که در سال 1159هـ . ق/1748م از هر طرف به بلاد مجاور حمله‌ور مي‌شد و اموال و احشام مردم را به غارت مي‌برد. بدين‌سان با پذيرش مسلک وهابيت از سوي محمد بن سعود و پيوند آن دو، وهابيت قدرت سياسي و نظامي يافت. اين دولت حاصل ائتلاف دو خانوادة «آل شيخ» (محمد بن عبدالوهاب) و «آل‌ سعود» بود.
    مرگ ابن‌سعود (1765م) و مرگ ابن‌عبدالوهاب (1792م) نيز موجب ايستايي در گسترش دعوت وهابي نشد. درواقع وهابيت و آل ‌شيخ مشروعيت سياسي حکومت آل‌ سعود را فراهم کردند و ابن‌عبدالوهاب اطمينان داده بود که در اين‌ صورت در راه کسب قدرت سياسي و نظامي آل‌‌سعود را ياري کند. اما ابن‌عبدالوهاب هيچ‌گاه نکوشيد قدرت را در دست بگيرد و قدرت در دست ابن‌سعود متمرکز بود. چون وي متعهد به استفاده از تمام امکانات براي ترويج مسلک وهابيت شده بود. ابن‌عبدالوهاب اطمينان داده بود که در اين صورت در راه کسب قدرت سياسي و نظامي، او را ياري کند. 
    از آن تاريخ، آل ‌سعود پرچمدار اين آيين بوده و بي‌شک آل‌‌سعود مهم‌ترين عامل انتشار و نفوذ دعوت وهابيت در نواحي نجد و حجاز است که حتي مذهب وهابي را مذهب رسمي کشور حجاز قرار داده‌اند. ازاين‌رو در بررسي تاريخ وهابيت سهم بزرگ‌تر مربوط به تاريخ آل‌‌سعود است. 
    آل‌‌سعود با بهره‌گيري از اين انگيزه‌ها رفتار سياسي قدرت‌طلبانه و خشن خويش را هويت بخشيد. تاريخ آل‌‌سعود مشحون از جان‌فشاني وهابي‌هاست. بدين‌سان آنها به انگيزه‌هاي قدرت‌طلبي آل‌‌سعود رنگ قداست و خلوص مذهبي بخشيدند. افزون بر اين، وقتي اين جنبش به نظام و دولت تبديل شد، وسيلة توجيه شرعي و مشروعيت ديني آن را فراهم ساختند.
    پس از جنگ جهاني اول و فروپاشي عثماني، دولت سوم سعودي توسط ملک‌عبدالعزيز پا به عرصة وجود نهاد. در اين زمان سراسر حجاز تحت تسلط عبدالعزيز درآمده بود. عبدالعزيز از زماني که رسماً پادشاه نجد و حجاز خوانده شد، عربستان به همين نام شهرت داشت، ولي در آن سال نام کشورش را تغيير داد و خود را «ملک المملکة العربية السعوديه» خواند. عبدالعزيز توانست کشور يکپارچه و حکومتي واحد در جامعة پراکنده و قبيله‌اي عربستان ايجاد کند.
    در اين زمان «جمعيت بنيادگراي اخوان» تحت تأثير افکار محمد بن عبدالوهاب براي پياده کردن احکام وهابيت قد علم نمودند. اين گروه به رهبري فيصل الدويش در پيروزي‌هاي آل‌‌سعود و تحکيم موقعيت او نقش ارزنده‌اي داشتند.  اين گروه بيابان‌گردان نجدي بودند که از قبايلي همچون «عتيبه» و «مطير» انتخاب شده بودند و از لحاظ عقيدتي به‌شدت معتقد به آموزه‌هاي افراطي وهابيت و از جنبة نظامي به اصلي‌ترين گروه در ارتش ابن‌سعود براي فتح مناطق تبديل شده بودند.  اما بر اثر تعامل عبدالعزيز با نيروهاي خارجي، به‌ويژه بريتانيا براي تحکيم حکومت خود، اخوان به مخالفت با وي پرداختند. اخوان با حضور مظاهر غربي و مستشاران بريتانيايي مخالفت مي‌کردند.
    الدويش مي‌گويد: ما به آنچه مشايخ سعودي مي‌گفتند سخت معتقد بوديم؛ زيرا آنها را واسطه‌اي بين خود و خدا مي‌دانستيم، ولي نمي‌دانستيم که آنها واسطة بين ما و انگليس هستند. 
    گروه اخوان با حضور رهبران قبايل در سال 1926در «ارطاويه» همايشي برگزار کردند تا اهداف خود را براي پاسداري از دين و مخالفت با مظاهر کفر اعلام کنند.  در اين همايش آنها عريضه‌اي به شاه نوشتند که در آن کارهاي خلاف شرع عبدالعزيز شرح داده شده بود. مخالفت آنها با عبدالعزيز تا جايي شدت گرفت که عبدالعزيز آنها را مُخلّ نظم و آرامش، بلکه خطري براي حکومت خود دانست و چون اين حرکت از چارچوب مشروعيت‌بخشي به حکومت آل‌سعود خارج شده بود، عبدالعزيز از علماي درباري و سران قبايل خواست تا در اين خصوص تصميم بگيرند. با مذاکرات صورت‌گرفته از سوي عبدالعزيز، علماي درباري در سال 1929 فتواي اعدام آنها را صادر کردند.  دلايل علماي وهابي براي مقابله با اخوان اين بود که اطاعت از امام و اجراي اوامر وي واجب است که اخوان در اين زمينه تخطي کرده‌اند.  در نهايت، عبدالعزيز با فتواي علماي وهابي به جنگ اخوان رفت و در نبرد «السبله» آنها را سرکوب کرد.
    از آن تاريخ به بعد، وهابيت به ابزاري براي خاندان آل‌سعود به‌منظور تداوم قدرت آنان درآمد. از اين زمان علماي وهابي از طريق صدور فتواهاي سياسي، دست به توجيه اقدامات آل‌سعود زده‌اند و اين فرهنگ را ترويج مي‌کنند که پادشاه نمايندة ارادة خدا در قلمرو سياسي، مدافع اسلام و حرمين شريفين، مجري حدود دين و منشأ خير و برکت براي مردم بوده و فرمانش لازم‌الاطاعه و قيام عليه او حرام است. ازاين‌رو جناح مذهبي از جايگاه قابل‌توجهي در عرصة قدرت برخوردار است و در عربستان بعد از شاهزادگان، دومين جناج کشور به حساب مي‌‌آيد.
    با اعطاي مشروعيت از سوي وهابيت به خاندان سعودي، حاکمان نيز آنها را از مواهب مادي و معنوي بهره‌مند ساخته و فراتر از نقش يک نهاد ديني، سهمي از قدرت در سطح بالاي نظام، ازجمله وزارتخانه‌هاي «دادگستري»، «حج» و «شئون اسلامي و اوقاف و دعوت و ارشاد» را به آنها واگذار کرده‌اند. 
    هنگام مرگ عبدالعزيز در سال 1953 پادشاهي سعودي فشارهاي نوگرايانة محيط را تجربه مي‌کرد. ثروت رو به رشد نفت پادشاهي و نگراني‌هاي امنيتي آن سعودي‌ها را بيش از پيش درگير مسائل عربي و جهاني کرد. جلوس ملک سعود يک دورة هرزگي و سوء مديريت و آشوب را در پي داشت. ضعف‌هاي خصلتي و اجرايي پادشاه موجب شد تا اعضاي ارشد خانوادة سلطنتي و علما او را در 1964 خلع کنند. 
    با روي کار آمدن ملک فيصل در سال 1964 که رويکرد اتحاد اسلامي (پان ـ اسلامي) داشت، زمينة شکل‌گيري و بسط دو گونه اسلام‌گرايي در عربستان فراهم گرديد:
    گروه اول که به‌شدت عمل‌گرا، سياسي و نخبه‌گرا بود، به انجمن «الصحوة الاسلاميه» شهرت يافت و در حقيقت مي‌توان آن را يک جريان محدود و عزلت‌گرا با درجة اسلام‌گرايي نازل دانست که در ميان عموم به «نوسلفي» مشهور است. اين افراد تحصيل‌کرده و آموزش‌ديده به سرعت به زيرساخت‌هاي نظام آموزشي و اداري عربستان تبديل شدند. گسترش «الصحوة الاسلاميه» در فاصله سال‌هاي 1970 تا 1990 ميلادي در ميان جماعت دانشگاهي چشمگير بود. آنها از لحاظ مسائل عقيدتي به مباني وهابيت پايبند بودند و دقيقاً به دنبال اصلاح سياست‌هاي سعودي بودند، بي‌آنکه توجه و انتقاد خاصي به مباني مشروعيت اين نظام داشته باشند. 
    گروه دوم ـ که بيشتر موضوع بحث اين مقاله است ـ با عنوان «جامعة السلفية المحتسبه» در سال 1979 به رهبري جهيمان العتيبي مسجد بزرگ کعبه را تسخير کردند. شکل‌گيري اين جماعت به قريب سال 1965 برمي‌گردد. اينها در ابتدا عده‌اي از جوانان افراطي و پرشور مذهبي بودند که از اوضاع فرهنگي جامعه ناراضي و خشمگين و معتقد بودند که جامعه عوض شده و افکار و محصولات و فرهنگ غرب جامعه را فاسد کرده است. ازاين‌رو در يکي از روزها پس از نماز جمعة شهر مدينه، به مغازه‌ها و جعبه‌آينه‌ (ويترين)‌ها و عکاسي‌ها حمله کردند و عکس‌ها و جعبه‌آينة‌ مغازه‌ها را تخريب کردند؛ زيرا آنها را مظاهر غيراسلامي و مخالف معتقدات خود مي‌دانستند.
    در اين زمان، جامعة فکري و حوزه‌هاي علمي مدينه تحت تأثير آموزه‌هاي دو شخصيت مهم و مؤثر بود: يکي عبدالعزيز بن باز، مفتي بزرگ عربستان و ديگري محمد ناصرالدين الباني که عالمي سوري‌الاصل بود که توسط عبدالعزيز بن باز براي رياست دانشگاه اسلامي مدينه دعوت شده بود. اما پس از مدتي به علت تعارض افکار و نوشته‌هاي او با مقامات سعودي در سال 1963مجبور به خروج از مدينه شد؛ زيرا نظريات او مصالح دولت‌مردان سعودي را به خطر مي‌انداخت، اما اثرات فکري و فقهي‌ الباني حتي پس از خروج او از مدينه در ميان جوانان و پيروان وي باقي ماند و موجب شکل‌گيري گروه سلفي «محتسبه» گرديد. اين جوانان که تحت تأثير انديشه‌هاي بنيادگرايانة الباني قرار داشتند، به پاک‌سازي اساسي در مباني عقيدتي گروه‌هاي مورد تأييد دولت عربستان اعتقاد داشتند و از وضع موجود ناراضي بودند. 
    ريشة اين نارضايتي به دوران حکومت ملک‌عبدالعزيز در دهة 1920 و تقابل او با «جمعيت اخوان» برمي‌گردد. درواقع سرزمين حجاز بعد از اضمحلال عثماني و استقرار آل‌‌سعود در حوزة مذهبي دوقطبي شد:
    قطب اول پيروان بنيادگراي وهابيت که عمدتاً شامل قبايل و عشاير نجد به رهبري «جمعيت اخوان» بودند.
    قطب دوم حاکمان تازه‌ به‌ دوران‌رسيدة آل‌‌سعود و علماي درباري بودند.
    مي‌توان قطب اول را معتقدان و پيروان (وهابيت سنتي) و قطب دوم را پيروان (وهابيت دولتي) ناميد.
    پس از سرکوبي اخوان اوليه توسط ملک‌عبدالعزيز در سال 1929 در نبرد «السبله» هرچند هستة اولية اين جمعيت رو به خاموشي رفت، اما کينه و نفرت بازماندگان و بقاياي آنها از عملکرد آل‌‌سعود در سينه‌ها مانند آتش زير خاکستر نهفته ماند. چنين به نظر مي‌رسد که اين آتش زير خاکستر پس از گذشت پنجاه سال به صورت يک آتشفشان و قيام انقلابي در قالب تسخير مسجد بزرگ کعبه ظهور پيدا کرد.
    شروع کار «جمعيت اخوان جديد» از اوايل دهة 1960 آغاز شد. هرچند اخوان جديد ارتباط سازماني با گروه‌هاي اخوان اوليه نداشت، اما نوعي تداوم اعتقادي بين دو جنبش مشهود است. اخوان جديد برخلاف اسلاف خود، غالباً جوانان تحصيل‌کرده و تا حدي شهرنشين بودند. يک ويژگي برجستة اخوان جديد «بنيادگرايي» اصيل آنهاست. دعوت اخوان جديد خواستار بازگشت قطعي و سازش‌ناپذير به آموزه‌هاي وهابيت اوليه بود. بدين‌سان، مخالفت با پادشاهي شامل مخالفت با شعار «وهابي سعودي» نيز مي‌شد. 
    بعد از مرگ ملک‌فيصل سياست‌هاي محافظه‌کارانه و گام‌به‌گام او جاي خود را به طرح‌هاي جاه‌طلبانه و توسعه‌گرايانه داد که ورود خيل عظيم خارجيان را به کشور ضروري مي‌ساخت. از سال 1974 به بعد آنچه نفوذ بيگانه را تحکيم بخشيد، رشد منابع و امکانات وابسته به توليدات نفتي بود. از اين زمان به بعد بود که نفوذ بيگانگان با حضور فناوري ديگر کشورها و شمار روزافزون سعودي‌هاي خارج رفته در تغيير بنيادي ساختارهاي زندگي مادي و اجتماعي مردم متجلي شد. اين جاذبه و خودباختگي بالاترين سطح مصرف کشورهاي غربي را به صورت يک الگو درآورد و به نظر مي‌رسد هيچ سياستي براي مقابله با اين طوفان اتخاذ نشد.
    در دوران فهد، وهابيت وارد مرحلة جديدي شد. وي با راه انداختن همايشي از «عقلاني‌کردن شرايط اسلام و تطبيق اسلام با نيازهاي زندگي امروزي» و ضرورت‌‌هاي جديد دفاع کرد. اين مسئله مقبول عالمان وهابي نيز قرار گرفت؛  مسئله‌اي که به‌طور کامل در تباين با آموزه‌هاي محمد بن ‌عبدالوهاب و ابن‌تيميه، ابن‌قيم و ابن‌حنبل است. بنابراين، وهابيت در اين دوره به‌شدت تعديل شد تا با اقتصاد و فرهنگ غرب در تضاد نباشد و به گونه‌اي ظواهر و شعائر اسلامي را نيز رعايت کند. ازاين‌رو آن بخش از آموزه‌هاي وهابيت مانند فناوري و ارتباط با غرب که سبب مزاحمت و بسته‌شدن دست حاکمان مي‌شد، تعديل گرديد. 
    اين تأثير و نفوذ غرب دستاورد سياست توسعه‌اي است که ملک‌عبدالعزيز آن را آغاز کرده و جانشينان وي آن را پي گرفته‌اند. ترکيب تلاش‌هاي توسعه‌گرايانه و نگراني‌هاي امنيتي، موجب افزايش سريع حضور امريکا شد. فساد و مصرف‌گرايي شديد و آشکار در ميان بعضي عناصر و ياران خانوادة سلطنتي و افزايش محروميت قبايل و طبقات متوسط و پايين شهري و نفوذ غرب بر پاک‌ديني سعودي و انحراف رهبران از معيارها و آموزه‌هاي وهابي يک بحران فرهنگي عميق ايجاد کرد که بنيادهاي حکومت پادشاهي را به خطر مي‌انداخت. در اين موج جديد، جنبش وهابيت بنيادگرا در طول دهة 1970 ظهور کرد. در اين شرايط پادشاهي سعودي با يک قيام جدي در خانة کعبه مواجه شد. اين قيام را مي‌توان تقابل ديگري ميان وهابيت سنتي و وهابيت دولتي قلمداد کرد.
    3. چگونگي و چرايي قيام
    در اولين روز از ماه محرم سال 1400 هـ ق/20 نوامبر 1979 مسجدالحرام به دست عده‌اي که اعضاي جماعت سلفي محتسبه بودند، به رهبري جهيمان العتيبي اشغال گرديد. آنها با شخصي که او را «مهدي موعود» مي‌خواندند، بيعت نمودند. در اولين قدم، يکي از مبارزان با بلندگو اهداف قيام را به اين شرح اعلام کرد:
    1. فرمانروايان سعودي که بر ما تحميل شده‌اند و فاقد ويژگي‌هاي اسلامي‌اند بايد سرنگون شوند؛ چراکه قرآن هيچ پادشاه يا خانداني را به رسميت نمي‌شناسد.
    2. لازمة فرمانروايي مشروع وفاداري به اسلام و عمل به قرآن و انتخاب توسط مؤمنان است.
    3. بايد از ورود به دستگاه سياسي حاکم اجتناب کرد.
    4. بايد براي برداشتن بي‌عدالتي‌هاي موجود، با مهدي بيعت کرد.
    5. بايد تمام کارشناسان خارجي اخراج شوند و پايگاه‌هاي نظامي امريکا برچيده شود.
    6. صدور نفت به ايالات متحدة امريکا بايد متوقف شود.
    پس از مدتي مأموران انتظامي و يگان ويژه (گارد ملي) مسجدالحرام را محاصره کردند و با بستن درهاي خانة کعبه مانع خروج شورشيان و زائران شدند. با اين عمل، موج خشونت در داخل کعبه بالا گرفت. به دنبال اين حوادث، در سراسر عربستان حالت فوق‌العاده و آماده‌باش اعلام شد.  پس از يک هفته از اشغال و تلفات سنگين ارتش و يگان ويژه، دولت به عجز خود واقف شد. اشغال مسجد رسوايي بزرگي براي حاکمان سعودي بود. در اين موقعيت که پادشاه عربستان از همه نظر درمانده شده بود، از علماي وهابي به رياست عبدالعزيز بن باز براي ورود گروه‌هاي نظامي به‌منظور سرکوب جهيمان و هوادارانش درخواست فتوا کرد. 
    چتربازان فرانسوي با اجازة خاص علماي وهابي وفادار به رژيم سعودي وارد مسجدالحرام شدند. به مسجد آب انداختند و با کشتن شورشيان به وسيلة برق، قضيه را تمام کردند. 
    رهبر قيام جهيمان العتيبي مدت هجده سال در يگان ويژة عربستان خدمت کرد و در سال 1974 از آن استعفا داد. مدتي زير نظر شيخ عبدالعزيز بن باز مفتي اعظم سعودي در حوزة مدينه درس خواند و سپس آنجا را ترک گفت تا به‌طور مستقل نزد علما به فراگيري علوم اسلامي بپردازد. مطالعة کتب ابن‌عبدالوهاب و ابن‌تيميه و ابن‌قيم و کتاب‌هايي مانند مشابهة المشرکين او را به يک شورشي به‌شدت مخالف حاکمان سعودي و حتي علماي درباري تبديل کرد. پدربزرگ او يکي از نيروهاي تأثيرگذار سواره‌نظام اخوان بود که نقش مهمي در اقدامات سياسي ابن‌سعود براي تثبيت قدرتش ايفا کرده بود. پدر جهيمان نيز يکي از نيروهاي شورشي اخوان بود که در نبرد «السبله» در سال 1929 با نيروهاي عبدالعزيز جنگيد.
    جهيمان در اين انديشه بود که اخوان اصيل را در «جامعة السلفيه» احيا کند. «جامعة السلفيه» گروهي بودند که در 1965 ميلادي در مدينه آغاز به کار کردند و جهيمان از اعضاي مهم و مؤثر آن بود. جهيمان اگرچه تحصيلات بالايي نداشت، اما از شخصيتي جاذب، چشماني نافذ و شهامتي بسيار برخوردار بود. ويژگي فرهمند و رهبرگونه و باسخاوت او سبب محبت جوانان و افراد جماعت سلفي نسبت به او مي‌شد. او کشتار اخوان به دست عبدالعزيز را خيانت به ملت و خدمت به بيگانگان مي‌شمرد. تعلق او به يک طبقة پايين، تاريخ خانواده، تعلقات مذهبي و تجربة پيکارجويي‌اش او را به يک شورشي بنيادگراي مهم تبديل کرد که تخريب و نابودي پادشاهي را بر خود واجب مي‌شمرد. 
    4. انگيزه‌ها و ويژگي‌هاي قيام
    از مجموع تحقيقاتي که تاکنون توسط محققان و پژوهشگران دربارة علل و انگيزه‌هاي قيام صورت گرفته، با توجه به پراکندگي ديدگاه‌ها و مواضع نويسندگان و همچنين قلت منابع و سانسور شديد حکام سعودي، داوري دربارة ابعاد اين حادثه مشکل و احتياط‌آميز است.
    پروفسور جوليوس توبينگ در تشريح امپراتوري وهابي و اوج اوليه‌اش مي‌نويسد: اگرچه جنبش وهابي در آغاز دوبارة قدرتش تمام شبه‌جزيره را با خون و سلاح به اطاعت واداشت، ولي در همان زمان نيز در درون خود تخم فساد را کاشت. انباشته شدن گنجينه‌هاي بي‌شمار در پايتخت، ناگزير به فساد آداب و رسوم اوليه انجاميد.  در اواخر دهة 1960 مردان دين دريافتند که جامعه عوض شده و افکار و محصولات و علوم و پول و فرهنگ و کالاهاي غرب جامعه را فاسد کرده است. پس اين مردان بر آن شدند تا براي دعوت به دين از نو قيام کنند. 
    از زماني که ملک عبدالعزيز در اوايل قرن بيستم قدرت خود را در عربستان تثبيت کرد، به فکر نو‌سازي کشور افتاد. در اين زمينه او از اروپايي‌ها درخواست کمک کرد. از اين زمان حرکت عربستان به سوي تبديل شدن به يک کشور مصرفي شدت گرفت. ثروت عظيم فروش نفت به سرعت ساختار عربستان را از حالت بدوي به سوي يک جامعة باز برد. از نظر اخوان، ابزار نوين و کالاهاي جديد، همه بدعت و غيرمجاز بود.
    اين امور تناقضات زيادي را در داخل جامعة سعودي ايجاد کرد. آنها با حکومت سعودي مشکل داشتند و مخالف غرب‌زدگي بودند و اعتقاد داشتند: حکومت سعودي مشروع نيست. در نتيجه، رويارويي و جنگ با عبدالعزيز غيرقابل اجتناب بود. اگرچه عبدالعزيز با سرکوب آنها فتنه را خاموش کرد، اما اين تفکر همچنان در قلب اخوان بود. اين عقده در سينه‌ها نهفته ماند، ولي همواره خودنمايي مي‌کرد. جهيمان و جماعت او از آرمان‌هاي اخوان اوليه الهام مي‌گرفتند. از نظر آنها جامعة سعودي مملو از فساد و بدعت بود؛ جامعه‌اي مبتلا به حاکمان فاسد و عالمان دنياطلبي که براي حفظ دنياي خود سکوت اختيار کرده بودند.
    پس از سقوط شاه ايران در ژانويه 1979، آنها درس‌هايي از موفقيت‌هاي امام خميني گرفتند. جهيمان و پيروان او به‌هيچ‌وجه جزو طرفداران امام خميني نبودند، ولي امام خميني‌ نشان داده بود که چگونه توسل به گفتار پروردگار مي‌توانست حتي حکامي به قدرتمندي شاه را نيز سرنگون سازد. اين فکري بود که جهيمان در سر مي‌پرورانيد. در دست گرفتن مسجدالحرام به قصد ساقط کردن آل ‌سعود بود. 
    برخلاف بيشتر رژيم‌هاي عرب که به اتخاذ درجات مختلفي از عرفي‌نگري (سکولاريزم) اعتراف دارند، پادشاهي سعودي مدعي حکومتي اسلامي است. با وجود اين ادعا، پادشاهي از منازعة بنيادگرايان داخلي و انقلاب اسلامي ايران در امان نبوده است. تصرف مسجد بزرگ کعبه و شورش شيعيان استان شرقي نفتي عربستان، منعکس‌کنندة شکاف‌هاي اعتقادي ـ اجتماعي در جامعه‌اي است که از ضربة ناشي از نوسازي رنج مي‌برد.
    نکتة مهم در اين حقيقت نهفته است که اين جوش و خروش ضد رژيم از دوران‌هاي پرکشمکش آغازين حکومت سعودي ريشه مي‌گيرد؛  دوراني که اولين چالش‌ها و تقابل ميان اعتقادات وهابيت سنتي و دولتي آغاز گرديد و روح انقلابي مبارزه با استعمار و استبداد به مبارزه با عقايدي تبديل شد که برخلاف معتقدات جهيمان، به‌ويژه ابن‌تيميه بود.  پيش از اين اشاره شد که در پس‌زمينة فکري و خانوادگي جهيمان، تجليل و ارج ويژه‌اي براي گروه اصلي اخوان وجود داشت که در راه خدا و رفع مظاهر بدعت و شرک جنگيده و جهاد نموده بودند. 
    تلاش سريع و بي‌محاباي دولتمردان سعودي براي ورود پديده‌هاي نوين به دوران جامعة عربستان، به حاشيه رانده شدن علماي وهابي و ايجاد حس محافظه‌کاري شديد براي حفظ جايگاه‌ آنان در مقابل سياست‌هاي نوين‌سازي کشور، نارضايتي‌هاي فراواني را به‌ويژه در قشر مذهبي و افراطي وهابي پديد آورده بود.
    حرکت جهيمان و همراهان او نماد ظهور طيف عناصر بنيادگراي وهابي مخالف دولت سعودي است. روند شکل‌گيري اين مخالفت‌ها را اگرچه مي‌توان در بستر‌هاي متعددي تحليل کرد، اما چند عامل در تسريع بالاي نوين‌سازي در جامعة سعودي و نيز ضعف قدرت و تأثير علماي وهابي که عامل مهمي در تنظيم روابط دولتمردان سعودي و مردم وهابي به‌شمار مي‌رود، از تأثير بسيار بيشتري برخوردار بود: 
    5. آثار و نتايج قيام
    1. اين قيام علاوه بر نارضايتي عمومي، نشان‌دهندة مخالفت بخشي از خواص جامعة سعودي است که حاضرند در مقابل انحراف از معيارهاي وهابي تا پاي جان بايستند.
    2. گرچه بر اساس آموزه‌هاي فقهي و کلامي اهل‌سنت، اطاعت از امام مسلمانان واجب و قيام در مقابل او حرام است، اما رهبران قيام کعبه دربارة حدود و چگونگي اطاعت از حاکم مسلمانان، نگاهي متفاوت ارائه کردند. اين مطلب مقدمه‌اي براي تحولات بعدي در جهان اهل‌سنت بود.
    3. حادثة اشغال مسجدالحرام نقطة عطفي در ميان جريان‌هاي سلفي تکفيري بود و تأثيرات چشمگيري بر جريانات تکفيري پس از خود داشت و آنها را بيشتر به‌سمت جهادي شدن و اقدامات خشن پيش برد.
    4. از جنبة توزيع جغرافيايي، تعداد زيادي از شورشيان به منطقة نجد تعلق داشتند. حضور گستردة نجد نشانگر تمرکز مخالفت با پادشاهي در پايگاه قدرت اجدادي اوست.
    5. حضور تعداد زياد دانشجويان الهيات دانشگاه‌هاي اسلامي مکه، مدينه و رياض نشانگر شکست سياست‌هاي سعودي در غرب‌زده کردن مردم است.
    6. اين حادثه بي‌کفايتي پادشاهان سعودي را در حفظ امنيت داخلي نشان داد.
    7. بهره‌برداري شورشيان از حرم امن الهي براي اين قيام و بي‌توجهي به توده‌هاي مردم در سازماندهي اين جنبش از جنبه‌هاي منفي و عدم موفقيت اين قيام است.
    8. اين حادثه بعدها يکي از نقاط عطف در تاريخ جريان سلفي معاصر و جنبش‌هاي تکفيري را رقم زد. تأثيرات حرکت جهيمان به صورت دامنه‌دار و تعبير افراطي و نادرست آنها از مفهوم «جهاد» و «تکفير» در حرکت‌هاي تروريستي جريان «القاعده» و مشابه آن آشکار است.
    نتيجه‌گيري
    از زمان تشکيل دولت سعودي در دهة 1920 تا 1980 ميلادي، حکومت عربستان در تقابل و تعارض با بنيادگرايان وهابي بوده است. اين تقابل و تعارض ناشي از دگرگوني در معيارهاي اعتقادي وهابي آل‌‌سعود بوده که از ديدگاه بنيادگرايان وهابي، همواره محل چالش بوده است. بنيادگرايان وهابي که حاکمان سعودي را دچار چرخش و انحراف از معيارهاي عقيدتي و علماي وهابي درباري را ابزار توجيه حاکميت آنها تلقي مي‌کردند، دست به قيام و مقابله با دولت‌مردان سعودي زدند.
    قيام اول توسط «جمعيت اخوان اوليه» شامل افراد و رهبران قبايل نجد، پايگاه اجدادي آل‌‌سعود، بود که به‌شدت معتقد به آموزه‌هاي وهابيت بودند و در تقابل با ملک‌عبدالعزيز سرکوب و رهبران آن کشته يا به زنجير کشيده شدند. اين تعارض طي پنجاه سال بعد از قيام اخوان اوليه که حکام سعودي بيش از پيش با معيارهاي مغاير با اعتقادات وهابيت حکومت مي‌کردند، به صورت آتش زير خاکستر در سينه‌ها نهفته ماند تا سرانجام موج دوم آن توسط «جمعيت اخوان جديد» به رهبري جهيمان العتيبي فوران کرد. اين قيام که منجر به تسخير مسجدالحرام در سال 1979 گرديد، به‌شدت حاکميت سعودي‌ را به چالش کشيد، تا جايي که با وجود مباني قرآن و سنت و با فتواي علماي وهابي درباري، دستور حملة نظامي به خانة کعبه را صادر و جنبش را سرکوب کردند.
    اين قيام‌ها نشان‌دهندة چرخش و گرايش حکام سعودي از معيارهاي وهابيت و تداوم مبارزه با مشروعيت آنان است. اين قيام نشان داد علماي وهابي درباري در جهت حفظ و بقاي مقام و موقعيت دنيوي خود و تأييد و مشروعيت‌بخشي به رفتارهاي آل‌سعود، حاضرند اسلام را تحت انقياد منافع خود درآورند.
    اين رويارويي موجب شد دولت‌مردان سعودي براي تطبيق خود با شرايط و دست‌يافتن به ثبات داخلي، انعطاف‌پذيري نامتداولي از خود نشان دهند. 

    References: 
    • ابن‌تیمیه، احمد، مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمد بن تیمیه، جمع و ترتیب عبدالرحمان بن محمد بن قاسم، ساعده ابنه محمد، السعودیه، وزارة الشؤون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، 1995.
    • ابوریش، سعید، آل‌سعود و انتفاضة الحرم، تهران، جزوة سازمان انقلاب اسلامی، 1379.
    • ابوعلیه، عبدالفتاح، من محاضرات فی تاریخ الدولة السعودیة الاولی، ریاض، الانوار للنشر و التوزیع، 1969.
    • آقائی، سیدداود، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، تهران، کتاب سیاسی، 1368.
    • برزگر، ابراهیم، «تحولات سیاسی اجتماعی عربستان سعودی»، 1374، خاورمیانه، سال دوم، ش44، ص 131ـ172.
    • دکمجیان، هرایر، «جنبش‌های اسلامی در جهان عرب»، ترجمة حمید احمدی، تهران، کیهان، 1366.
    • دوانی، علی، فرقه‌های وهابی و پاسخ به شبهات آنها، چ دوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366.
    • الرشید، مضاوی، تاریخ العربیة السعودیة بین القدیم و الحدیث، بیروت، دارالساقی، 2005.
    • روزنامة اطلاعات، ش15253، آبان 1358.
    • سبحانی، جعفر، «آشنایی بیشتر با مکتب سلفیه»، 1388، میقات حج، ش67، ص 145ـ158.
    • السعید، ناصر، خاندان سعودی را بشناسیم، ترجمة ابومیثم، تهران، فراهانی، 1367.
    • صاحبی، محمدجواد، اندیشة اصلاحی در نهضت‌های اسلامی، تهران، کیهان، 1367.
    • طاهری، سیدمهدی و شجاع احمدوند، «وهابیت و استمرار حاکمیت آل‌سعود»، 1394، جهان اسلام، سال پنجم، ش4، ص87ـ111.
    • عنایت، حمید، سیری در اندیشة سیاسی عرب، تهران، امیرکبیر، 1358.
    • عنایتی، علیرضا، «پایه‌های مشروعیت سیاسی در عربستان و نقاط قوت و ضعف آن»، در: کتاب خاورمیانه ۹: ویژة مسائل داخلی عربستان، تهران، مؤسسة فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر، 1391.
    • فیلبی، هاری سانت جون، العربیة السعودیه، ریاض، مکتبة العبیکان، 2002.
    • قادری، حاتم، اندیشة سیاسی در اسلام و ایران، تهران، سمت، 1395.
    • قلی‌زاده، محمدرضا، منازعات فرقه‌ای و تحول مذهبی در ایران، قم، حبیب، 1388.
    • الکاتب، احمد، الفکر السیاسی الوهابی، بیروت، دارالشوری، الدراسات و الاعلام، 2004.
    • الگار، حامد و دیگران، نهضت بیدارگری در جهان اسلام، ترجمة سیدمحمدمهدی جعفری، تهران، شرکت انتشار، 1362.
    • لاکرو، استفان، بازخوانی ماجرای جهیمان العتیبی، ترجمة محمدحسین رفیعی، تهران، آینة پژوهش، 1386.
    • لیسی، رابرت، سرزمین سلاطین، ترجمة فیروزه خلعت‌بری، چ سوم، تهران، شباویز، 1367.
    • مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد سالة اخیر، تهران، صدرا، 1387.
    • مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، قم، امام علی بن ابی‌طالب، 1394.
    • نصیری دامغانی، عباس، جریان‌شناسی سلفی تکفیری، تهران، دانشگاه علامه طباطبائی، 1393.
    • هوشنگی، حسین و دیگران، بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، تهران، دانشگاه امام صادق، 1390. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامدی، زهرا، عظیمیان، عبدالرسول، پورحسن دارابی، جلیل.(1403) تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی در عربستان سعودی (از 1920 تا 1980 میلادی). دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 21(2)، 87-100 https://doi.org/10.22034/tarikh.2025.2022061

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زهرا حامدی؛ عبدالرسول عظیمیان؛ جلیل پورحسن دارابی."تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی در عربستان سعودی (از 1920 تا 1980 میلادی)". دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 21، 2، 1403، 87-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامدی، زهرا، عظیمیان، عبدالرسول، پورحسن دارابی، جلیل.(1403) 'تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی در عربستان سعودی (از 1920 تا 1980 میلادی)'، دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 21(2), pp. 87-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامدی، زهرا، عظیمیان، عبدالرسول، پورحسن دارابی، جلیل. تقابل وهابیت سنتی و وهابیت دولتی در عربستان سعودی (از 1920 تا 1980 میلادی). تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 21, 1403؛ 21(2): 87-100