بازیابی اندرزهای اردشیر ساسانی در تاریخ فخری
Article data in English (انگلیسی)
سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1391، 89 ـ 100
Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.9, No.1, Spring & Summer 2012
محسن مرسلپور* / حسین شیرمحمدی* / مرضیه شریفی***
چکیده
اندرزنامة اردشیر که طولانی تر از نسخه کنونی بوده، شاهان ساسانی و پس از ترجمه به زبان عربی، حکام مسلمان نصب العین خویش قرار دادند. این اندرزنامه در قرن های نخستین اسلامی با نام «عهد اردشیر» شهرت داشته و گویا در همان زمان نیز نسخة کاملی از آن موجود نبوده است. بسیاری از کتاب های اندرزنامه ای و دستورالوزرایی که بعدها در تمدن اسلامی نوشته شده است، بن مایه ای از ادبیات تعلیمی عهد ساسانی دارند. سیاست نامه ها یکی از بارز ترین نمونه های ادبیات تعلیمی است.
یکی از کتاب هایی که به صورت اندرزنامه ای نوشته شده و در حقیقت به نوعی توصیه بر ملکداری و حکومت داری صحیح می باشد، کتاب تاریخ فخری است. البته شایان توجه است که فصل اول این کتاب به صورت اندرزنامه ای می باشد و سایر فصول آن، شامل تاریخ عمومی است. البته اهمیت این کتاب بیشتر به علت همان فصل اول آن می باشد که در خصوص اصول کشورداری است.
این تحقیق که بر اساس مطالعات کتابخانه ایی و رویکرد توصیفی ـ تحلیلی صورت گرفته، به جایگاه عهد اردشیر در دورة اسلامی و مطالعة وجوه مشترک میان عهد اردشیر که منسوب به اردشیر بابکان است و کتاب تاریخ فخری که متعلق به قرن 6 و 7 هجری است، می پردازد.
کلیدواژه ها: ایران باستان، عهد اردشیر، تاریخ فخری، ابن طقطقی.
* استادیار گروه تاریخ دانشگاه زاهدان.
* دانشجوی کارشناسی ارشد ایران اسلامی دانشگاه اصفهان.
*** دانشجوی کارشناسی ارشد فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه اصفهان. msharifi.flj@gmail.com
دریافت: 30/2/1391 ـ پذیرش: 9/6/1391
مقدمه
تردیدی نیست که فرهنگ مردم ایران پیش از اسلام با همه انحراف ها و ضعف هایی که در مقایسه با فرهنگ اصیل اسلام داشت، فرهنگی دینی و با بن مایه های معنوی بود که قرابت زیادی با فرهنگ اسلام داشت. همین ویژگی فرهنگ مردم ایران، زمینة ورود بسیاری از آموزه های فرهنگی مردم ایران به دورة اسلامی و اقتباس آن از سوی مسلمانان را فراهم آورد. در این میان، خاندان ساسانی که خاندانی مذهبی (زرتشتی) و وابسته به تشکیلات دینی مردم ایران بودند، از آموزه های دینی بهرة وافری داشته که بخشی از این آموزه ها سیاسی و مربوط به آیین ملکداری بود. طبعاً تودة مردم ایران نیز با این آموزه ها کاملاً آشنا بوده و پیاده شدن آنها توسط زمامداران از جمله خواسته های آنها بود، از این رو، برخی زمامداران دوراندیش ساسانی به این آموزه ها به طور خاص توجه داشته و آنها را با عنوان «اندرزنامه» به جانشینان خود گوش زد می کردند.
اندرزنامه نویسی نمود خرد سیاسی ایرانی است که سابقة کهنی دارد. به طور کلی در اواخر دورة ساسانی ادبیاتی رایج با عنوان «اندرزنامه» یا «پندنامه» به وجود می آید و گفته شده است که امروزه پانزده اندرزنامه به زبان های پهلوی در دست است که محتوای اغلب آنها دستورهای دینی و اخلاقی و سیاسی است.1 اندرزنامه نویسی از مهم ترین مواریث سیاسی ایران باستان بود که به دورة اسلامی منتقل و با استقبال روبه رو شد. اندرزنامه های ایرانی در قرن های نخستین اسلامی به عربی ترجمه شده و اعراب را به الگوی ملکداری ایرانی سوق داد.
در واقع، «عهد» عبارت است از مجموعة دستورها و اوامری که از پادشاهان ساسانی هنگام سلطنت راجع به موضوع های مختلف از روش های ملکداری و مفاهیم اخلاقی خطاب به جانشین خود یا بزرگان بیان می شده است و عهد اردشیر از بارزترین اندرزنامه های عهد ساسانی و از نخستین اندرزنامه هایی بود که به عربی برگردانده شد. حتی پاره ای از محققان، ترجمة عهد اردشیر را پیش از آغاز نهضت ترجمه و در اواخر عهد امویان دانسته اند.2 بی شک در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری اندرزهای اردشیر به عربی ترجمه شده و اشتهار داشت. بخشی از اندرزهای اردشیر در نسخة کنونی عهد اردشیر موجود نیست، اما در برخی از منابع اسلامی آمده است. با توجه به تشابه محتوایی این اندرزها با اندرزهای عهد اردشیر موجود، به نظر می رسد که آنها نیز بخشی از اندرزنامة اردشیر بوده است. اندرزهای اردشیر الگویی برای اندیشة سیاسی در دورة اسلامی فراهم آورد و بسیاری از اندیشمندان و فرمانروایان، از اندیشه های آن الگو گرفتند.
از آنجا که وجوه تشابه میان عهد اردشیر و تاریخ فخری مشاهده می شود، این مقاله بر آن است که به تحقیق در این موارد بپردازد. در ابتدا به معرفی عهد اردشیر در دوره ساسانی و سپس به جایگاه آن در دورة اسلامی اشاره شده، آنگاه تاریخ فخری معرفی شده و سرانجام وجوه تشابه بررسی می شود.
عهد اردشیر
عهد اردشیر اندرزنامه ای است منسوب به اردشیر اول ساسانی که در باب آیین حکمرانی خطاب به اخلاف خود گفته است. بنا به روایت دینوری:
«[اردشیر] قرارداد و پیمانی که به نام او معروف است جهت عمل پادشاهان و آیین پادشاهی نگاشت، پادشاهان این پیمان را اطاعت می کردند و از آن سرباز نمی زدند و بدان تبرّک می جستند و در نگاهداری و محافظت و عمل به آن می کوشیدند.»3
اردشیر در تاریخ ساسانی جایگاه والایی دارد و از او به عنوان احیاکنندة شاهی ایرانی یاد می شود. بر این اساس پس از آنکه اسکندر نظام کشورداری و شاهنشاهی ایرانیان را از هم گسست، نظم و تمرکز پدید نیامد و ملوک الطوایف حاکم شدند. اردشیر با شکست دادن اشکانیان که به صورت ملوک الطوایفی حکومت می کردند، تمرکز و رسوم شاهی را بازآورد. او عقیده داشت که شاهی باید فقط در دست یک نفر باشد و حتی «به یک خدایی» درآوردن «ایرانشهر» را مصداق دادگری تلقی می کرده که می گفت «دادگری در میان رعیت و ادارة امور آنها تنها به این است که شاه یکی باشد».4
اصل اندرزنامة اردشیر که به زبان پهلوی بوده، از میان رفته است، اما در قرن های نخستین اسلامی بخش هایی از آن موجود بوده است. بخش هایی از اندرزنامة اردشیر در برخی متون اسلامی باقی مانده است. احسان عباس محقق عرب، اندرزنامة اردشیر را از لابه لای منابع اسلامی بازیابی کرده است. تکیة احسان عباس بیشتر بر کتاب الغرّه از نویسنده ای گمنام است. وی معتقد است که الغرّه اثر وکیع قاضی محمد بن خلف بن حیان است. الغرّه کتابی است به زبان عربی در باب شعر و نحو و عروض که بیشتر به این دانش ها نزد اعراب اختصاص دارد. نویسنده در بخش هایی از اثر خود به علوم روم، هند، چین و ایران اشاره کرده و در بخش ایران، اندرزنامة اردشیر را گنجانده است. احسان عباس معتقد است که کهن ترین نص عربی عهد اردشیر در کتاب الغرّه باقی مانده است.5 عباس نسخه ای خطی از الغرّه را در کتابخانة زرکلی یافته و اندرزنامه اردشیر را به عنوان عهد اردشیر از آن استخراج نموده است. آنچه از الغرّه به نام عهد اردشیر استخراج شده، بخشی از اندرزنامة اردشیر است. در سایر منابع، دوره اسلامی اقوالی از اردشیر و عهدنامه اش می یابیم که در الغرّه موجود نیست و این نشان می دهد که نویسنده الغرّه تلخیصی از اندرزنامة را در اثر خود گنجانده و اندرزنامة اصلی طولانی تر بوده است. اندرزنامه ای که در الغرّه وجود دارد، بی شک، اصالت دارد، زیرا بسیاری از اقوال آن در سایر منابع نیز یافت می شود. عباس در کنار الغرّه از برخی منابع دیگر نیز بهره گرفته است که مهم ترین آنها تجارب الامم ابن مسکویه، نثرالدرر ابوسعید آبی و رسائل البلغاء است.6
موسوی معتقد است که گردآوری عهد اردشیر بایستی در نخستین سال های پادشاهی یزدگرد سوم انجام گرفته باشد،7 اما در انتساب اصل اندرزنامه به اردشیر نبایستی شک کرد. به نظر می رسد که اصل اندرزنامه در دورة اردشیر بابکان نوشته شده است. ابن مسکویه نوشته شدن اندرزنامه را مربوط به زمان اردشیر می داند. طبق گزارش وی، اردشیر هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید برای شاپور عهدنامه نوشت و فرمود تا با آن، مخالفت نکنند و اینکه عهدنامه برای تمامی شاهان ساسانی باید راهنمای عمل باشد.8 قرینه هایی در نسخه کنونی عهد اردشیر وجود دارد که انتساب آن را به اردشیر اول مدلّل می سازد، از جمله اینکه در قسمتی از آن آمده است:
ما چنان دیده ایم که شهریار خردمند خوشبخت پیروزگر توانای بیدار دل آگاه بر نهانی ها و ژرف بین در تاریکی ها، آنکه دانش و سال آزموده اش ساخته است، همواره می کوشد دمی از بهبودی بخشیدن به کشور خویش بازنایستد. مگر آنکه مانند خودش یکی پیدا شده باشد.9
اردشیر در این فقره به واگذاری امور حکومتی به فرزندش شاپور اشاره دارد. منابع اشاره کرده اند که اردشیر در زمان کهولت، پادشاهی را به شاپور واگذارده و به عبادت پرداخت و اینکه با دستان خود تاج بر سر شاپور گذاشته است. اندرزهای مذکور اردشیر که به وقایع سال های پایانی عمر او اشاره دارد، نشان دهنده کهنگی و اصالت اندرزنامه اردشیر بوده و در دوره های بعدی واگذاری حکومت به ولیعهد پدید نیامده است. احسان عباس نیز این سخنان اردشیر را در ارتباط با همکاری شاپور با پدرش در امور حکومتی دانسته است.10
عهد اردشیر در دوره اسلامی
اندرزنامة اردشیر در قرن های نخستین اسلامی به عربی ترجمه شده و اشتهار داشت. به نظر می رسد که در قرن های نخستین اسلامی، عهد اردشیر راهنمای عمل بسیاری از فرمانروایان بوده است. ثعالبی در مورد اردشیر می نویسد: «از روش نیکوی او یکی اینکه او کتابی در حسن سیرت داشت که بدان مثل زنند و پادشاهان از آن روشنی [و راهنمایی] بر می گرفتند.»11 ابن ندیم پنج کتاب را نام برده که همه بر خوبی و سودمندی آنها متفق بوده اند و در میان آنها نخست، به عهد اردشیر اشاره کرده است.12 محمدی ملایری نیز معتقد است که پس از ترجمة عهد اردشیر، این اثر در میان مسلمانان قدر و منزلتی عظیم یافت و جزء آثار برگزیده آن زبان برای تعلیم به فرمانروایان و کارگزاران خلافت قرار گرفت. او مدعی است که جمله های عهد اردشیر به جمله های قصار رایج در میان ادیبان تبدیل شده بود.13
احسان عباس احتمال می دهد که عهد اردشیر در اواخر امویان به عربی ترجمه شده بود. وی حکایتی از الفاضل مُبرد را آورده که نشان دهنده اشتهار عهد اردشیر در دورة خلافت مأمون است. بر اساس این روایت، مأمون از الواثق بالله خواست که پس از قرآن، اندرزنامة اردشیر را از بر کند.14 از محتوای نامه طاهربن حسین نیز مشخص است که وی با محتوای اندرزنامة اردشیر آشنایی داشته است.15 بسیاری از مورخان متقدم نیز به مشابهت نامه طاهر و عهدِ اردشیر اشاره کرده اند. صاحب مجمل ضمن پرفایدة دانستن نامة طاهر، آنرا برابر عهد اردشیر شمرده است.16 ابن ندیم در زمرة آثار بلاذری از کتاب عهد اردشیر نام برده است که توسط او به صورت منظوم به عربی ترجمه شده بود.17
بسیاری از مورخان قرن های نخستین اسلامی به اندرزنامة اردشیر اشاره و جمله هایی از آن را نقل کرده اند. از جمله مورخان بزرگی، چون طبری، مسعودی و ثعالبی به اندرزنامه اشاره نموده و ابن مسکویه و ابوسعید آبی بخش هایی از اندرزنامه را به صورت طولانی تر آورده اند. مسعودی بخش های باقی مانده از اندرزنامة اردشیر را دیده و ظاهراً در دورة او نیز نسخه ای ناقص از آن موجود بوده است. وی اشاره کرده که اردشیر پس از پایان دادن به کار ملوک الطوایف «سخنانی گفت که قسمتی از آن مانده است.»18 فردوسی نیز به اندرزنامه اشاره نموده و متن آن را در 116 بیت سروده است. از ابیات فردوسی چنین بر می آید که وی مشخصاً نسخه ای از اندرزنامة اردشیر را در دست داشته است. در اشعار فردوسی، اردشیر در بستر مرگ به شاپور سفارش نمود: «کاین عهد من یاد دار»19 و:
تو زین پندها هیچگونه مگرد چو خواهی که مانی بی رنج و درد
ترجمه عربی اندرزنامه تا قرن ها باقی بوده و به طور قطع دست کم تا نیمة قرن ششم موجود بوده و غزالی در تألیف نصیحة الملوک از آن بهره جسته است. وی تصریح کرده که عهد اردشیر را دیده است: «اندر عهدنامة اردشیر چنین نبشته».20
معرفی نویسنده تاریخ فخری
ابن طقطقی، نویسنده تاریخ فخری بر اساس گفته محمد وحید گلپایگانی مترجم کتاب، در سال 660 ق در موصل متولد شده و در سال 709 ق در همان شهر درگذشته است. ظاهراً وی شیعی مذهب و نقیب علویان در حله و کربلا بوده است. نسب وی با بیست واسطه به حسن بن علی(ع) می رسد. او در سال 701 ق کتاب خویش را به نام عیسی بن ابراهیم حاکم موصل نگاشته است.21 ابوالقاسم احمدبن محمد اسماعیل بن ابراهیم طباطبا رسی مصری، نقیب طالبیان مصر که از سروران بزرگ آن هاست، از منصوبان اوست.22
ابن خلّکان درکتاب وفیات الاعیان در وصف یک از نوادگان ابن طباطبا علت انتساب این خاندان را به این صفت بر اساس داستانی به این مضمون بیان می کند: ابراهیم جد این خاندان (نویسنده کتاب تاریخ فخری) زبان الثخ (لکنت) داشت و کلمة قاف را به درستی بیان نمی کرده و به جای قاف، طا تلفظ می کرد. روزی از غلام خود جامه اش را طلب می کند، غلامش می گوید: شنل بیاورم؟ گفت: نه، طباطبا، و مقصودش در واقع، قبا قبا بوده است. این لقب برای او ماند و بدان شهرت یافت.23
کتاب تاریخ فخری فی الآداب السطلانیة و دول الاسلامیة، شامل اخبار و آثار خلفای اسلامی و وزیران آنهاست. ابن طقطقی کتاب خود را به دو بخش نوشته است: بخش اول، در امور سیاسی و ملکداری است که نوعی اندرزنامة سیاسی شمرده می شود. و در واقع، اهمیت این کتاب نیز به سبب همین بخش اول است. بخش دوم کتاب شامل دولت های مشهور از خلفای راشدین تا پایان خلافت عباسی است. البته برخی بر این عقیده اند که الفخری نام اصلی کتاب ابن طقطقی نیست، مانند هندوشاه نخجوانی که نام اصلی کتاب الفخری را منیة الفضلاء فی تواریخ الخلفاء و الوزراء می داند. هندوشاه در مقدمة تجارب السلف به نگارش کتاب مزبور به نام فخرالدین عیسی بن ابراهیم اشاره نکرده، بلکه می گوید:
کتاب منیة الفضلاء فی تواریخ الخلفاء و الوزراء از مصنفات مرتضی سعید ملک المحققین صفی الحق و الله و الدین محمدبن علی علوی الطقطقی که جهت دارالکتب مخدوم و مربی این ضعیف اعظم جلال الحق و الدنیا والدین زنگی شاه بن الصاحب سعید بدرالحق و الدین حسن بن احمد الدامغانی ساخته است.24
عباس اقبال مصحح کتاب تجارب السلف معتقد است که ابن طقطقی بعد از تألیف نسخة اول کتاب خود، شاید نسخة دیگری از آن را با بعضی تغییرات در افزایش و نقصان مطلب تقدیم به دارالکتب جلال الدین زنگی شاه بن بدرالدین حسن بن احمد دامغانی کرده و هندوشاه در تألیف تجارب السلف این نسخه جدیدتر و شاید همان نسخة قدیمی زنگی شاه را در دست داشته است و ظاهراً همین نسخه دومی در کتابخانة زنگی بوده که منیة الفضلاء خوانده می شده است. به هر حال، در اینکه نسخه ای از کتاب تاریخ فخری که هندوشاه آن را در دست داشته، غیر از نسخة امروزی بوده است، شک و شبهه ای وجود ندارد.25 شایان ذکر است که کتاب تاریخ تجارب السلف ذیلی است از کتاب منیة الفضلاء فی تاریخ الخلفاء و الوزراء ابن طقطقی از هندوشاه نخجوانی به نام اتابک نصرت الدین احمد بن یوسف شاه متوفی قرن هشتم هجری از اتابکان لر بزرگ که در واقع، مطالبی از طرف هندوشاه نخجوانی بر کتاب ابن طقطقی اضافه شده است.26
تاریخ فخری و عهد اردشیر
اولین عنصری که در ملکداری اهمیت دارد و بر آن توسط بزرگان توصیه شده است، وجود خرد و اندیشه در حکمرانان یک حکومت است. در تاریخ فخری می خوانیم: «اما حزم، همانا اساس استواری مملکت است و می بایست که حزم و احتیاط را مقدم داشته.»27 اردشیر بابکان، پادشاه خردمند را کسی می داند که لحظه ایی از بهبود بخشیدن به مملکت خویش باز نایستد.28
رابطة شاهان و حکومت داران با خدا و دین از مسائلی بوده که همواره در تاریخ ایران دیده شده است و شاهان سعی می کردند از این طریق برای خود امتیازی قائل شوند. آنها برای مشروعیت بخشی به حکومت خود، همواره تلاش نموده و خود را به عنوان نماینده خدا بر روی زمین و مظهری از خدا معرفی می کردند. این نوع اندیشه، نه تنها در ایران قبل از اسلام وجود داشته، بلکه در میان حکمرانان دوران بعد نیز خود را به نوعی نشان داده است. تا جایی که در کتاب تاریخ فخری آمده است: «بر پادشاه لازم است این نعمت خداوند را بشناسد که وی را از میان سایر خلق، مرتبه بلند پادشاهی برگزیده است.»29 حتی در ادامه بر پادشاه لازم می بیند که خدا را به سبب اینکه او را بر بسیاری از مردم برتری داده و سرپرستی و زمام مردم را به عهده او نهاده و او را در روی زمین به جانشینی خود انتخاب کرده است، سپاسگزاری کند.30
این نوع از مشروعیت بخشی که شاهان سعی می کردند برای حکمرانیِ خود به دست آورند در اندیشة سیاسی حاکمان ایران باستان وجود داشته و می توان گفت به حیات خود در دوران اسلامی نیز ادامه داده است.
مصداق این گفته را میتوان در کتاب عهد اردشیر دید؛ آن جا که بیان می کند:
در روز شاد باش، گویی برای پادشاهی اردشیر بابکان که عامه مردم اجتماع کرده بودند، اردشیر در نطقی، پادشاهی خود را نوعی رحمت خدا که بر بندگان خود فرود آورده، می داند و خدا را به جهت اینکه نعمت خود را کامل کرده و او را جانشین خود انتخاب کرده، سپاسگزاری می کند.31
پادشاه کسی است که به عنوان اولین فرد جامعه، مسئولیت بزرگی دارد و برای انجام دادن وظایف خود باید ویژگی های خاصی داشته باشد. از مهم ترین ویژگی های یک شاه که در بیشتر کتاب های اندرزنامه ای و ملکداری به آن توصیه شده است و از ملکدارانی که آن ویژگی را داشته اند ستایش شده، ویژگی دادگری است. البته اهمیت ویژگی دادگری شاه به سبب نتایجی است که بر آن مترتب می شود، چنان که گفته اند: «مملکت با عدل آبادان می گردد».32 و در پی آن، اموال فراوان به دست می آید. اردشیر بابکان نیز آبادانی یک کشور را وابسته به دادگری می داند33 و کسی را که دادگر باشد، رستگار معرفی می کند. شایان ذکر است که با به کار بردن عدل، هر فردی از اجتماع به حق ویژه خود می رسد و در نتیجه از حکمران خود احساس رضایت می کند و هیچ زمانی از او روی گردان نیست و در شرایط سخت، مثل هجوم بیگانگان از او و کشور خود حمایت می کند.
بعد از دادگری، ویژگی دیگری که شایسته است حکمران به آن متصف باشد، راستگویی و صداقت است. ابن طباطبا در مورد این ویژگی شاهان می گوید: «و نباید [شاه] دروغ بگوید، زیرا هیچکس نمی تواند او را به جز آنچه می خواهد وادار کند.»34 این گفته نویسنده تاریخ فخری را نیز می توان در کتاب عهد اردشیر با همان کلمات پیدا کرد: «نه سزاست[شاه] دروغ بگوید، چه هیچکس نتواند او را به کاری که نمی خواهد وادار کند.»35 این نکته می تواند شاهدی بر این باشد که کتاب تاریخ فخری (فصل اول) بن مایه ای از کتاب عهد اردشیر دارد و اینکه تأثیر گذاری کتاب های اندرزنامه ای دوران ساسانیان را در کتاب های تعلیمی دوران اسلامی دید.
همچنین از جمله خصلت هایی که لازم است حکمران داشته باشد، ویژگی نگهداری سرّ و راز است. در کتاب تاریخ فخری دربارة رازداری شاه چنین آمده است که «بر پادشاه واجب است که نسبت به راز ها عاقبت اندیش باشد و از انتشار آن جلوگیری کند، زیرا فاش شدن رازی، ممکن است باعث از هم پاشیدگی امور و نابودی کشور شود.»36 اردشیر بابکان نیز راز داری را چنین توصیه می کند: «از یک امر سخت بپرهیزید که هر زمان از آن ایمن بوده ام، مرا زیان بسیار رسانیده و هر زمان آن را پاییده ام از آن سود برده ام، از هویدا کردن رازها سخت بپرهیزید».37
نکتة دیگری که باید در ملکداری به آن توجه کرد رابطة بین شاه و مردم جامعه است. هر دو طرف نسبت به یکدیگر وظایف و مسئولیت هایی دارند که هر گاه هر دو طرف به وظایف خود عمل کنند و از آن تخطی نکنند، جامعه به بقای خود ادامه می دهد. اولین وظیفه ای که به نظر می رسد بر عهدة عامة مردم نسبت به حکمران است، احترام به حکمران خود و بزرگ داشتن اوست. در تاریخ فخری گفته است که تجلیل و بزرگداشت پادشاه باید به صورتی باشد که «در نفس، ملکه ای راسخ شود و علاوه بر این باید این روش را به فرزند آموخت و با این روش، پرورش داد.»38 اردشیر بابکان حفظ شدن مرزها از دستبرد دشمنان و ایمن ماندن دین کشور را از چیره شدن دین های دیگر، از جمله موارد بزرگداشت و احترام توسط مردمشان می داند.39
وظیفة دیگری که می توان گفت به عهدة عوام می باشد، این است که از او اطاعت کرده و فرمانبر او باشند. ابن طقطقی اطاعت از شاهان را اصلی می داند که امور مردم به آن صلاح و انتظام می یابد و شاه به این وسیله می تواند بر اساس عدل با عامة مردم رفتار کند.40 بنیانگذار سلسله ساسانی نیز یکی از تکلیف هایی را که باید مردم به آن گردن نهاده و پایبند آن باشند، فرمانبری از شاه دانسته است و اینکه مردم باید نیک خواه او باشند.41
در مقابل، پادشاه نیز وظایفی در خصوص مردم دارد که بر هر حکمران شایسته است که در انجام آنها کوتاهی نکند. از جمله وظایف شاه حمایت از کشور، نگهداری از مرزها، ایجاد امنیت در داخل کشور، مقابله با دشمنان و... است.42 علاوه بر این، شاه باید رفتاری توأم با مهربانی و به دور از بیدادگری با اتباع خود داشته باشد.43
مهربانی کردن حکمران با عامة مردم باعث برتری و افزایش پذیرش او از سوی اتباعش می شود. ابن طباطبا والاشدن فرمانروا را جز در نیکو رهبری نمی بیند و بیان می کند که آن را تنها از دو راه می توان به دست آورد: یکی، دل سوزی و مهربانی، و دیگری همراه شدن با اجتماع و گشاده رویی با آنهاست.44
اردشیر بابکان در کتاب عهد اردشیر، خوشحالی و بهروزی حقیقی شاهان را در «مهرورزی به رعیت» می داند.45
یکی از اصول حکومت داری، مشورت کردن شاه با افرادی است که توانایی تفکر و اندیشه دارند. به طور کلی مشورت کردن با افراد صاحب نظر یکی از توصیه هایی است که می توان آن را در کتاب های اندرزنامه ای و ملکداری مشاهده کرد. ابن طباطبا درباره این نکته نیز تأکید می کند که بر پادشاه لازم است فقط به خود متکی نباشد و درباره مسائل مختلف و پیشامدها با خردمندان و یا هر کسی که هوش و عقل و رأی پسندیده و قدرت تشخیص درست از نادرست را دارد، مشورت کند.46 اردشیر بابکان نیز در نامه ای که خطاب به یکی از وزیران خود نوشته، در خصوص اهمیت مشورت با افراد صاحب نظر آورده است که اگر نخواهید از کسانی که خوی های نیک و رفتار پسندیده در ایشان کامل شده یاری بگیرید، سرانجام به نابودی می رسید.47
توصیه دیگری که در کتاب های اندرزنامه ای به شاهان شده، غوطه ور نشدن شاهان در لذت هاست. ابن طباطبا در کتاب تاریخ فخری یکی از مواردی را که برای پادشاه ناپسند و زشت دانسته، «فرو رفتن در لذات و شنیدن غنا»48 است و حتی بیان می کند که سلطان فاضل و شایسته کسی است که «به خوش گذرانی نگراید و در لذات فرو نرود.»49 این توصیه به این علت است که اگر شاه به این امور توجه کند باعث می شود از امر مهم کشورداری باز می ماند و امور از هم گسسته می شود. اردشیر بابکان خوش گذرانی و لذت جویی را از عوامل از بین بردن خود دانسته که موجب بد نامی شاه می شود.50
نتیجه گیری
به طور کلی می توان گفت که ادبیات اندرزنامه ای که بر اساس منابع در ایران باستان مرسوم بوده است، به ویژه در زمان انوشیروان که معمولاً به عنوان شاهی که ویژگی های نیک داشته، رواج پیدا کرده، مورد توجه مسلمانان واقع شده است. در جستاری میان کتاب های اخلاقی و تعلیمی قرون های نخستین اسلامی می توان ردپای این نوع از ادبیات را پیدا کرد، مانند کتاب تاریخ فخری که می توان گفت بن مایه ای از کتاب عهد اردشیر دارد.
پی نوشت ها:
1. آرتور کریستن سن، کارنامه شاهان، ترجمه باقرامیرخانی و بهمن سرکاراتی، ص80.
2. احسان عباس، عهد اردشیر، ترجمه محمدعلی امامی شوشتری، ص64.
3. ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال، ص48-49.
4. حمزه اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفرشعار، ص43.
5. احسان عباس، همان، ص 56.
6. همان، ص58-60.
7. سید حسن موسوی، شناخت و نقد منابع تاریخ ایران باستان، ص79.
8. ابن مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الامم(اخبار الملوک العرب و العجم)، ترجمه یحیی کلانتری، ص192.
9. احسان عباس، همان، ص64-65.
10. همان، ص65.
11. ثعالبی، ثمارالقلوب فی المضافات و المنسوب، ترجمه رضا انزابی نژاد، ص293.
12. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه رضا تجدد، ص 126.
13. محمد محمدی، فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، ص289.
14. احسان عباس، همان، ص48-49.
15. محسن مرسلپور و دیگران، «بازتاب نهاد شاهی در نامه طاهر به عبدالله بن طاهر»، گنجینه اسناد، سال بیستم، دفتر چهارم، ص22.
16. مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، ص353.
17. ابن ندیم، همان، ص186.
18. ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج1، ص238.
19. ابوالقاسم فردوسی طوسی، شاهنامه فردوسی، ج2، ص1228.
20. ابومحمد غزالی، نصیحة الملوک، تصحیح جلال الدین همایی، ص161.
21. محمدبن علی طباءطباء، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، ص17.
22. شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب (مشاهیر دانشمندان اسلام)، ترجمه محمد باقر کمره ای، ص434.
23. ابن خلکان، وفیات الاعیان و الابناءالزمان، تحقیق دکتر احسان عباس، ص122.
24. هندوشاه بن سنجر بن عبدالله نخجوانی، تجارب السلف در تواریخ خلفا و وزرای ایشان، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، ص1-4.
25. همان.
26. همان، ص 10
27. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص77.
28. احسان عباس، همان، ص 64-65.
29. محمد بن علی طباءطباء، همان، ص44.
30. همان.
31. احسان عباس، همان، ص111-112.
32. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص66.
33. احسان عباس، همان، ص112.
34. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص23.
35. احسان عباس، همان، ص 85.
36. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص 79.
37. احسان عباس، همان، ص89-90.
38. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص40
39. احسان عباس، همان، ص 72-73.
40. همان، ص33.
41. همان، ص110-111.
42. مرسلپور، فرآیند بازسازی نهاد شاهی از قرن سوم تا قرن پنجم هجری قمری، ص 45.
43. احسان عباس، همان، ص113.
44. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص 73-74؛ ابن طقطقی، 1367 :73-74.
45. احسان عباس، همان، ص82.
46. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص29.
47. احسان عباس، همان، ص120.
48. محمدبن علی طباءطباء، همان، ص58.
49. همان، ص 58.
50. احسان عباس، همان، ص81.
منابع
ابن مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم، ترجمه یحیی کلانتری، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1373ش.
ابن ندیم، الفهرست، ترجمه رضا تجدد، چ دوم، بی جا، بانک بازرگانی ایران، 1346ش.
اصفهانی، حمزه، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفرشعار، تهران، امیرکبیر، 1367ش.
ثعالبی، ثمارالقلوب فی المضافات و المنسوب، ترجمه رضا انزابی نژاد، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1376ش.
خلکان، ابی عباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و الانباء ابناء الزمان، تحقیق دکتر احسان عباس، بیروت، دارالصادر، 1347ق.
دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1364ش.
ابن طباءطباء، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، چ سوم، تهران، علمی فرهنگی، 1367ش.
عباس، احسان، عهد اردشیر، ترجمه محمدعلی امامی شوشتری، تهران، انجمن آثارطوسی ملی، 1348ش.
غزالی، محمد بن محمد، نصیحة الملوک، تصحیح جلال الدین همایی، تهران، انجمن آثار ملّی، 1351ش.
فردوسی طوسی، ابوالقاسم، شاهنامه (بر پایه چاپ مسکو)، چ سوم، تهران، هرمس، 1386ش.
قمی، حاج شیخ عباس، الکنی و الالقاب (مشاهیر دانشمندان اسلام)، ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، اسلامیه، 1351ش.
کریستنسن، آرتور، کارنامه شاهان، ترجمه باقر امین خانی و بهمن سرکاراتی(کمیته استادان)، بی جا، دانشگاه تبریز، 1350ش.
مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، 1318ش.
محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام وآثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، تهران، توس، 1374ش.
مرسلپور، محسن، فرآیند بازسازی نهاد شاهی از قرن سوم تا قرن پنجم هجری قمری، پایان نامه دکتری، تاریخ ایران، دانشکده ادبیات، دانشگاه اصفهان، 1389ش.
ـــــ و دیگران، «بازتاب کارکردهای نهاد شاهی در نامه طاهر به عبدالله»، گنجینه اسناد، سال بیستم، دفتر چهارم، زمستان 1389، ص 16-29.
مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ ششم، تهران، علمی و فرهنگی، 1378ش.
موسوی، سیدحسن، شناخت و نقد منابع تاریخ ایران باستان، چ دوم، شیراز، دانشگاه شیراز، 1383ش.
نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله، تجارب السلف (در تواریخ خلفا و وزرای ایشان)، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، فردین، 1313ش.